نیازستان
1.55K subscribers
793 photos
107 videos
132 files
237 links
به ایران:
قسم به موی تو و گیسوان بر بادت
غریق آتش نسیان نمی‌شود یادت..
(حوصله دارید هم‌راه شوید)

ارتباط با ادمین
@Mohsenbarani_niyaz
Download Telegram
#برگ_زرین
#عین_القضاة_همدانی
علم ازجنس #ممازجت است نه #مجاورت

...اما کمال این است که بشنوی از عالمی، نه از حافظی،پس حفظ کنی، پس بنویسی. پس چون نوشته باشی آن را تکرار می کنی تا علم با ذات تو چنان ممزوج شود که انفصالی نپذیرد. چون بدین مقام رسیدی تو را عالم گویند. اما تا میشنوی و فهم میکنی و پس از فهم نسیان به تو راه می یابد این علم نیست هنوز، این مجاورت علم بود با ذات عالم نه ممازجت..

از بهترین تعاریف #علم است زیرا علم از جنس #ممازجت است در ادامه شهید اهل میانه میگوید ممازجت مثل عدد #دو است.
دو از یک + یک ساخته شده اما در دو اینها یکی شده اند. اگر بتوان یک را جدا کرد دیگر #دو نخواهد بود و این امر برای انسان بدیهی است.
به تعبیر دیگر علم و دانایی تا #وجودی نشود چنانکه نتوان آن را از میزبانش جدا کرد دانایی نیست. مثلا نفس کشیدن برای انسان #حی طبیعی ذاتی وجودی وجدانی و... است. بی اراده ی خودآگاه صورت میگیرد. پس فهم خیر بودن چیزی باید چنان در ما طبیعی شود که هر عمل طبیعتا ناشی از آن شود.
هنگام کار خیر اگر تفکر کنیم نشان از نقص علم است اگر در معرض کار خیر یا پرهیز از شر قرار بگیریم و بی درنگ انجام دهیم یا بپرهیزیم عالمیم.
اگر انسان از پس دیواری آتش ببیند یا شیری درنده هرگز تامل و تفکر نمی کند که دور شوم بلکه بلادرنگ دور میشود.. این معنای علم است.
و انما یخشی الله من عباده العلماء را ازین منظر باید دید.

حالا بماند تا مفهوم #یقین و #نظر و.. چه خواهد بود..

@niyazestanbarani
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
#این_یک_نقد_نیست (۲)

به بهانه ی کتاب #به_خاطر_بوفالوها
نوشته ی #سهیل_سرگلزایی
بخش(۲) -آیینگی و #دغدغه_ی_مخاطب

حدود نهصد سال پیشتر #عین_القضاة میانجی همدانی از #آیینگی کلام گفته است و این مشهور است و اینکه کلام گوینده چنان باشد که مخاطب خویش و خویشان خویش را در آن ببیند. هم او فرموده است : دغدغه ی فهم مخاطب نداشته باش اگر سخنی به ساخت و جان و زبانت رسید بگو مترس که مخاطبی هست یا نه، مهراس که مخاطب میفهمدش یا نه ..تو کار خویش کن ای ارجمند و سخن تو از پس سده ها به آنکه باید ، خواهد رسید
ازین سخنان چه برداشتها می‌توان داشت؟ اهمیت شگفت سخن، ماندگاری و تاثیرگذاری سخن، در اولویت نبودن مخاطب ، و.. یکپارچگی هستی انسانی آنگونه که روح جهان سخنی از نهان به تو می گوید تو برزبان می آری تا سالکی از پس سده ای و هزاره ای حتا آن را در إسرای خویش ببیند و به نورش را بپوید و..
آری اگر طوق نفرین نوشتن بر گردن کسی افتاده و او را سر رهایی ازین طوق نیست بسم‌الله.. حال و احوال و عوالم الخیال هنرمند کجا و پروای مخاطب کجا؟ بویژه مخاطب خاص یا اخص و دیده ام چه استعدادهای شگرفی که در دام پسند مخاطب پژمرده اند و گلستانی که باید نشده اند.
رگه های این استعداد در جای جای بخاطر بوفالوها دیده می شود. و این بیشتر مایه ی اضطراب است و مسولیت آفرین برای نویسنده و البته ما (به آنها اشاره خواهم کرد)
اما آنچه را عین القضاة آیینگی نامیده می توان در تعبیری دیگر #رستاخیز_تداعی ها نامید.
اگر یک اثر بتواند هنگام خواندن چیزهایی را در شما برانگیزد ،شما با احساسی فراموش شده درآمیزد،یا اتش یادهایی را بر پا کند و خواطری را احیا و.. معلوم است که اثری پر است..
یک سوی این پری ذهن و دل نویسنده است که دانسته و نادانسته آنچه را زیسته در سبک خویش ریخته در کلام وسوی دیگر پری ذهن و زبان مخاطب است. و این دومی است که مخاطب را سطح بندی می کند.
بگذارید برگردم به نام اثر؛
نویسنده یا #پری #مهرجویی بزرگ را دیده ، یا #فرانی_و_زویی #دی-جی-سالینجر را خوانده یا روایتی از رقص بوفالو سرخپوستان به یاد دارد و..
« فکرش را بکن تنگ غروب ، با گلوی پاره و خون چکان افتاده ای پای تپه ای و نفسهای به خس خس رسیده ات به شماره افتاده ، همین وقت یک دختر یا پیرزن زیبا را می بینی که کوزه ای به سر گذاشته و آب میبرد برای قبیله اش خانواده اش و.. تو در همان بازویت را آرنجت را تکیه گاه تنت کنی و هی سر بکشی و دل دل کنی که کوزه ها و کوزه به سرها صحیح و سالم برسند بالای تپه»
سالینجر ۱۹۶۱ کتابی غریب را چاپ میکند که حکایت حیرانی دردناک انسان است انسانی هاج و واج ، پریشان ( معنای بوفالو؟!) بعد ۱۹۹۵ مهرجویی پری را در می آورد و بعدها انسانهایی حیران که نقش خویش فراموش کرده‌اند اینها را می خوانند یا تجربه می کنند و یا به زبانی دیگر بیان..
تمام آثار از دل آثار دیگر پدید می آیند من شناسنامه ی ژنتیک و ممتیک تبار خویشم و کتابی که برسد به ارگانیک شدن بشود یک سازمان بی شک از دل دهها و صدها مادر و پدر بیرون آمده و آنچه اصالت یا بی اصالتی یک اثر را تایید می کند خلوص تجربه ای است که ارائه دهنده دارد و در بخاطر بوفالوها رگه های این خلوص را دارد. گیرم که نویسنده تازه آتش زده باشد در خرمن خویش و باید حالا حالاها جهدها کند و همت ها قرینش شود تا سرحلقه رندان شدند ها و..
برگردیم به رستاخیز هایی که محصول خواندن یک اثراست.
من بنا به رفتار و اتفاقی که در مخاطب می افتد بدوا به چند نوع رستاخیز اشاره میکنم
۱- مخاطبی که برای سرگرمی کتاب می خواند و صرفا نشئه ی ردیف کردن کلمات و جملات است و بعد هم افزودن بر لیست کتاب های خوانده شده و حتا حفظ و توضیح دقیق آن کتابها
۲- مخاطبی دانسته های اندوخته اش بیدارمیشود و این دانسته ها جزیی ازبودن او شده‌. این دسته باسواد های ریش و سبیل دارند
۳- مخاطبی که افروخته های درونی اش در اثر خواندن اثری احیا میشود اینان هنرمندان عالم مطالعه اند.ممکن است هرگز اثری هنری پدید نیاورند ولی انسانهایی بزرگ اند از آنها که جهان ما بیشتر به ایشان نیاز دارد و اینان روندگان طریقتی اند که ره بلا سپرده اند زیبا یند و زیبایی بخش جهان و..
۴- گروهی که طوق نفرین ساختن به گردنشان افکنده شده و در هم تنیدگی یه مقام قبل می رسد به سازندگی های تازه..
توجه به همین چهار نوع مخاطب معناش این است که دست کم چهار نوع هنرمند هم داریم اولی و دومی یک روی سکه ی هنرند و دومی و سومی روی دیگرش.و گمانم که سقف خانه ی هنر استوار میشود بر این چهار دیوار تا سقفی و بامی پدید آید و خود بشود شروع سقف و بامی دیگر..👇👇