سه_راه_رویارویی_با_احساسات:
✔️#بیان؛
✔️#سركوب؛
✔️#مشاهده
بگذار خشم وجود داشته باشد، بگذار خشم در پیش رویت جرقه بزند، بگذار نفرت همچون یك فیلم حركت كند و تو یك تماشاچی باش. خشم در تو برخاسته. خشم زهری منفی است.
اینك سه امكان پاسخگویی وجود دارد. بسیاری از مردم فقط دو امكان را میشناسند. #یك_راه_این است كه این خشم و این آتش و این زهر را روی دیگری خالی كنند. آنوقت خشم ویرانگر است؛ و طبیعی است كه پس از آنكه دیگری را سوزاندی، دیگری را زخمی كردی، احساس گناه خواهی كرد. میتوانم درك كنم. احساس حماقت میکنی، احساس میکنی كه كاری خطا انجام دادهای كه نباید انجامش میدادی.
#امكان_دوم_این_است كه خشمت را روی دیگری خالی نمیکنی، آن به درون میچرخانی. آنوقت به خودت آسیب میزنی. آنوقت به خودت زخم میزنی. آنوقت زخم معده پیدا میکنی. آنوقت آن آتش، درونات را به آتش میکشد. آنوقت همیشه بر سر یك آتشفشان خواهی نشست. هرگز راحت نخواهی بود، همیشه بیقرار خواهی بود. تمام خوشیها از زندگیات ناپدید میشود.
جامعه، كلیسا و حكومتها طرفدار راه دوم هستند! جامعه میگوید: با دیگران عصبانی نشو. هر کاری كه میخواهی با خشمت بكن، قورتش بده! ولی با دیگران خشمگین نشو. اگر تو از زخم معده رنج میبری، این به خودت مربوط است. اگر از سرطان رنج ببری، به خودت مربوط است. و جامعه چنین وانمود میکند كه سرطان ربطی به خشم ندارد و زخم معده به عصبانیت مربوط نیست!
اگر امروز خشم را فروبخوری، همین امروز كه زخم معده پدیدار نمیشود، سالها طول میکشد. شاید پس از چهل سال فروخوردن خشم، زخم معده ظهور كند؛ و شاید سرطان پس از شصت سال فروخوردن خشم ظاهر شود؛ بنابراین نمیتوانید رابطهی خشم و زخم معده را ببینید. قادر نخواهید بود رابطهای بین خشم و سرطان را ببینید.
جامعه تصمیم گرفته است كه تو فقط باید درست رفتار كنی. جامعه از دیگری محافظت میکند زیرا كه جامعه از دیگران تشکیل شده است. جامعه میگوید كه تو خود ویرانگر باشی، این به خودت مربوط است. جامعه با قتل مخالف است، ولی با خودكشی مخالف نیست. اگر عواطف منفی خود را به درون بریزی، خود كشی است. من با هردو راه مخالفم زیرا هردو تولید گناه میکنند و هر دو تولید پیچیدگیهایی میکنند.
#رویكرد_من_چیست؟ رویكرد من این است كه اگر خشم وجود دارد، تماشا كن! شاهد باش كه خشم وجود دارد. هیچ كاری در موردش نكن. نیازی نیست. فقط به آن نگاه كن؛ و تعجب خواهید كرد كه فقط با نگاه كردن به آن، شروع میکند به از بین رفتن. آن ابر دیر یا زود از بین میرود؛ و وقتیکه ابر رفته باشد و تو هیچ كاری در موردش نكرده باشی، نه آن را بیرون ریختهای و نه آن را فروخوردهای، هرگز نمیتوانی احساس گناه كنی.
و این در مورد تمامی عواطف منفی صادق است. #یك_شاهد_باش. فقط آن را تماشا كن. صوفیان آن را شهادت میخوانند. هندوها آن را ساكشین میخوانند. فقط تماشا كن. هیچ كاری نكن. نیازی به هیچ عملی نیست. هر عملی خطاست؛ زیرا تحت تأثیر احساسات عمل کردهای. اگر آن خشم را روی دیگران خالی كنی، خطا خواهد بود، اگر با خودت بكنی، بازهم اشتباه خواهد بود.
هر عملی كه تحت تأثیر یك عاطفهی منفی انجام شود، اشتباه خواهد بود؛ و سپس بعدها تولید احساس گناه خواهد كرد. ولی راهی برای كاری نكردن وجود دارد: یك تماشاچی باش، فقط یك شاهد witness باش. آن را ببین. وجود دارد. تو آن نیستی، تو آن بیننده هستی.
وقتیکه خشمگین هستی، وقتی حسود هستی، وقتی پر از نفرت هستی، در سكوت بنشین. درها را ببند. ساكت بنشین. بگذار خشم وجود داشته باشد، بگذار خشم در پیش چشمانت جرقه بزند، بگذار نفرت همچون یك فیلم حركت كند. تو یك تماشاچی باش... و تعجب خواهی كرد: آن حس نمیتواند برای همیشه آنجا بماند، این یك یقین است. دیر یا زود میرود. فقط چند دقیقه طول میکشد تا برود؛ و وقتی برود، رفته است، اثری از خودش برجای نمیگذارد. هیچ احساس گناهی ایجاد نخواهد شد؛ و انسانی كه احساس گناه ایجاد نكند، انسانی مذهبی است. من انسانی را مذهبی میخوانم كه هیچ نوع احساس گناه خلق نكند.
✔️#بیان؛
✔️#سركوب؛
✔️#مشاهده
بگذار خشم وجود داشته باشد، بگذار خشم در پیش رویت جرقه بزند، بگذار نفرت همچون یك فیلم حركت كند و تو یك تماشاچی باش. خشم در تو برخاسته. خشم زهری منفی است.
اینك سه امكان پاسخگویی وجود دارد. بسیاری از مردم فقط دو امكان را میشناسند. #یك_راه_این است كه این خشم و این آتش و این زهر را روی دیگری خالی كنند. آنوقت خشم ویرانگر است؛ و طبیعی است كه پس از آنكه دیگری را سوزاندی، دیگری را زخمی كردی، احساس گناه خواهی كرد. میتوانم درك كنم. احساس حماقت میکنی، احساس میکنی كه كاری خطا انجام دادهای كه نباید انجامش میدادی.
#امكان_دوم_این_است كه خشمت را روی دیگری خالی نمیکنی، آن به درون میچرخانی. آنوقت به خودت آسیب میزنی. آنوقت به خودت زخم میزنی. آنوقت زخم معده پیدا میکنی. آنوقت آن آتش، درونات را به آتش میکشد. آنوقت همیشه بر سر یك آتشفشان خواهی نشست. هرگز راحت نخواهی بود، همیشه بیقرار خواهی بود. تمام خوشیها از زندگیات ناپدید میشود.
جامعه، كلیسا و حكومتها طرفدار راه دوم هستند! جامعه میگوید: با دیگران عصبانی نشو. هر کاری كه میخواهی با خشمت بكن، قورتش بده! ولی با دیگران خشمگین نشو. اگر تو از زخم معده رنج میبری، این به خودت مربوط است. اگر از سرطان رنج ببری، به خودت مربوط است. و جامعه چنین وانمود میکند كه سرطان ربطی به خشم ندارد و زخم معده به عصبانیت مربوط نیست!
اگر امروز خشم را فروبخوری، همین امروز كه زخم معده پدیدار نمیشود، سالها طول میکشد. شاید پس از چهل سال فروخوردن خشم، زخم معده ظهور كند؛ و شاید سرطان پس از شصت سال فروخوردن خشم ظاهر شود؛ بنابراین نمیتوانید رابطهی خشم و زخم معده را ببینید. قادر نخواهید بود رابطهای بین خشم و سرطان را ببینید.
جامعه تصمیم گرفته است كه تو فقط باید درست رفتار كنی. جامعه از دیگری محافظت میکند زیرا كه جامعه از دیگران تشکیل شده است. جامعه میگوید كه تو خود ویرانگر باشی، این به خودت مربوط است. جامعه با قتل مخالف است، ولی با خودكشی مخالف نیست. اگر عواطف منفی خود را به درون بریزی، خود كشی است. من با هردو راه مخالفم زیرا هردو تولید گناه میکنند و هر دو تولید پیچیدگیهایی میکنند.
#رویكرد_من_چیست؟ رویكرد من این است كه اگر خشم وجود دارد، تماشا كن! شاهد باش كه خشم وجود دارد. هیچ كاری در موردش نكن. نیازی نیست. فقط به آن نگاه كن؛ و تعجب خواهید كرد كه فقط با نگاه كردن به آن، شروع میکند به از بین رفتن. آن ابر دیر یا زود از بین میرود؛ و وقتیکه ابر رفته باشد و تو هیچ كاری در موردش نكرده باشی، نه آن را بیرون ریختهای و نه آن را فروخوردهای، هرگز نمیتوانی احساس گناه كنی.
و این در مورد تمامی عواطف منفی صادق است. #یك_شاهد_باش. فقط آن را تماشا كن. صوفیان آن را شهادت میخوانند. هندوها آن را ساكشین میخوانند. فقط تماشا كن. هیچ كاری نكن. نیازی به هیچ عملی نیست. هر عملی خطاست؛ زیرا تحت تأثیر احساسات عمل کردهای. اگر آن خشم را روی دیگران خالی كنی، خطا خواهد بود، اگر با خودت بكنی، بازهم اشتباه خواهد بود.
هر عملی كه تحت تأثیر یك عاطفهی منفی انجام شود، اشتباه خواهد بود؛ و سپس بعدها تولید احساس گناه خواهد كرد. ولی راهی برای كاری نكردن وجود دارد: یك تماشاچی باش، فقط یك شاهد witness باش. آن را ببین. وجود دارد. تو آن نیستی، تو آن بیننده هستی.
وقتیکه خشمگین هستی، وقتی حسود هستی، وقتی پر از نفرت هستی، در سكوت بنشین. درها را ببند. ساكت بنشین. بگذار خشم وجود داشته باشد، بگذار خشم در پیش چشمانت جرقه بزند، بگذار نفرت همچون یك فیلم حركت كند. تو یك تماشاچی باش... و تعجب خواهی كرد: آن حس نمیتواند برای همیشه آنجا بماند، این یك یقین است. دیر یا زود میرود. فقط چند دقیقه طول میکشد تا برود؛ و وقتی برود، رفته است، اثری از خودش برجای نمیگذارد. هیچ احساس گناهی ایجاد نخواهد شد؛ و انسانی كه احساس گناه ایجاد نكند، انسانی مذهبی است. من انسانی را مذهبی میخوانم كه هیچ نوع احساس گناه خلق نكند.
#مشاهده_گری
هوشيار باش
با چشمانی بی تعصب نگاه كن و فقط بی تفاوت بنگر
به افكارت خوب و بد اطلاق نكن
تو ناظری نه قضاوت كننده
مراقبه گر فقط بسادگی مي بيند.
#اشو
هوشيار باش
با چشمانی بی تعصب نگاه كن و فقط بی تفاوت بنگر
به افكارت خوب و بد اطلاق نكن
تو ناظری نه قضاوت كننده
مراقبه گر فقط بسادگی مي بيند.
#اشو
بگذار این برای تو قانونی اساسی باشد:
هرگاه مسئولیت را متوجه دیگری كردی، در واقع میگویی كه:
"من كاملاً خوب عمل كردهام و کارم بی عیب است، دیگری اشتباه میكند!"
ولی انسانی که برای هشیار ماندن تلاش میكند، میگوید:
"من هم مسئول هستم و كارم اشكال دارد."
مسئله این نیست كه آیا دیگری اشتباه میكند یا نه
مشکل اصلاً این نیست
مشكل اینجاست كه آیا خودت بعضی از كارها را ناهشیارانه انجام میدهی؟
اگر برخی از اعمالت را ناهشیارانه میكنی، آن وقت نباید انتظار داشته باشی تا دیگران نیز تمام اعمالشان درست باشد.
پس همیشه به یاد بسپار:
وقتی میبینی شخصی اشتباه میكند یا مرتكب خطا میشود، بجای حملهور شدن به سویش و تخریب و قضاوتش، به خودت نگاه كنی؛
خودت داری چه میكنی؟
اگر بتوانی خطای دیگران را #مشاهده_كنی و هر خطای آنان برای تو ذكر و یادآوری خطاهای خودت باشد، زندگیت دگرگون خواهد شد
در اینصورت هر كس برای تو یک آموزگار خواهد بود
آنگاه تمام زندگی برای تو حكم یک مرشد را خواهد داشت
در همه جا پیكانهایی را میبینی كه به سوی تو نشانه رفتهاند. تمام زندگی به پیكانی تبدیل میشود تا به تو بگوید:
این كار ناهشیارانه است
این عمل غیرمسئولانه است.
ولی ما حقهای آسان پیدا كردهایم: پیكانها را در جهت دیگران میچرخانیم. دیگران بیوقفه به سوی ما پیكان میاندازند و ما هم همچنان به انداختن پیكان به سوی آنان ادامه میدهیم
در این بازی احمقانه و خطرناک، زندگی از دست میرود
به این بازی ادامه نده
دنیای تو توسط هشیاری تو و ناهشیاریات شكل گرفته و ربطی به زنت یا شوهرت، فرزندانت، دوستان و جامعه ندارد.
دنیای تو، خود تو هستی
به دنیایت نور بیاور
هشیاری بیشتری به دنیایت ببخش
و شروع كن تا كمی مانند انسان زندگی كنی.
در غیر اینصورت زندگی تكرارِ تكرارهاست
تو به اندازهی كافی تكرار شدهای
آیا هنوز حوصلهات سر نرفته؟
آیا خسته نشدهای...؟
#اشو
هرگاه مسئولیت را متوجه دیگری كردی، در واقع میگویی كه:
"من كاملاً خوب عمل كردهام و کارم بی عیب است، دیگری اشتباه میكند!"
ولی انسانی که برای هشیار ماندن تلاش میكند، میگوید:
"من هم مسئول هستم و كارم اشكال دارد."
مسئله این نیست كه آیا دیگری اشتباه میكند یا نه
مشکل اصلاً این نیست
مشكل اینجاست كه آیا خودت بعضی از كارها را ناهشیارانه انجام میدهی؟
اگر برخی از اعمالت را ناهشیارانه میكنی، آن وقت نباید انتظار داشته باشی تا دیگران نیز تمام اعمالشان درست باشد.
پس همیشه به یاد بسپار:
وقتی میبینی شخصی اشتباه میكند یا مرتكب خطا میشود، بجای حملهور شدن به سویش و تخریب و قضاوتش، به خودت نگاه كنی؛
خودت داری چه میكنی؟
اگر بتوانی خطای دیگران را #مشاهده_كنی و هر خطای آنان برای تو ذكر و یادآوری خطاهای خودت باشد، زندگیت دگرگون خواهد شد
در اینصورت هر كس برای تو یک آموزگار خواهد بود
آنگاه تمام زندگی برای تو حكم یک مرشد را خواهد داشت
در همه جا پیكانهایی را میبینی كه به سوی تو نشانه رفتهاند. تمام زندگی به پیكانی تبدیل میشود تا به تو بگوید:
این كار ناهشیارانه است
این عمل غیرمسئولانه است.
ولی ما حقهای آسان پیدا كردهایم: پیكانها را در جهت دیگران میچرخانیم. دیگران بیوقفه به سوی ما پیكان میاندازند و ما هم همچنان به انداختن پیكان به سوی آنان ادامه میدهیم
در این بازی احمقانه و خطرناک، زندگی از دست میرود
به این بازی ادامه نده
دنیای تو توسط هشیاری تو و ناهشیاریات شكل گرفته و ربطی به زنت یا شوهرت، فرزندانت، دوستان و جامعه ندارد.
دنیای تو، خود تو هستی
به دنیایت نور بیاور
هشیاری بیشتری به دنیایت ببخش
و شروع كن تا كمی مانند انسان زندگی كنی.
در غیر اینصورت زندگی تكرارِ تكرارهاست
تو به اندازهی كافی تكرار شدهای
آیا هنوز حوصلهات سر نرفته؟
آیا خسته نشدهای...؟
#اشو
#مشاهده_گری
احمق میخوابد...
و همه خواب هستند.
بنابراین همه احمق هستند.
احساس رنجش نکنید.
واقعیات باید همانطور که هستند، گفته شوند.
شما در خواب عمل میکنید.
به همین دلیل به طور پیوسته میلغزید.
شما به انجام دادن کارهایی که نمیخواهید انجام دهید، ادامه میدهید. شما به انجام کارهایی که تصمیم گرفته اید انجام ندهید، ادامه میدهید.
شما به انجام کارهایی که میدانید درست نیستند، ادامه میدهید و کارهایی را که میدانید درست هستند، انجام نمیدهید.
چطور این ممکن است؟
چرا نمیتوانید مستقیم قدم بردارید؟
چرا پیوسته در گودالها فرو میافتید؟
چرا بطور پیوسته گمراه میشوید؟
زندگی خود را تماشا کنید:
هر چیزی که پیوسته دارید انجام میدهید،
بسیار سردرگم و گیج کننده است.
شما هیچ وضوحی ندارید.
هیچ قوۀ مشاهده گری ندارید.
شما هشیار نیستید. نمیتوانید ببینید!
نمیتوانید بشنوید!
قطعاً شما گوش دارید و میتوانید بشنوید،
اما هیچ کسی در درون وجود ندارد که آنرا درک کند. قطعاً شما چشم دارید و میتوانید ببینید، اما هیچ کسی در درون حاضر نیست.
بنابراین چشمان شما به دیدن ادامه میدهند و گوشهای شما به شنیدن ادامه میدهند،
اما هیچ چیزی درک نمیشود.
تنها چیزی که باید آموخت، مشاهده گری است. مشاهده کنید. هر عملی که انجام میدهید، مشاهده کنید. هر فکری را که در ذهنتان عبور میکند،
مشاهده کنید. هر آرزویی را که شما را تسخیر میکند، مشاهده کنید. حتی حرکات کوچک را مشاهده کنید:
راه رفتن، صحبت کردن، خوردن، دوش گرفتن. همه چیز را بطور پیوسته تماشا کنید.
بگذارید هر چیزی فرصتی برای مشاهده کردن شود.
بطور مکانیکی غذا نخورید.
فقط غذا را در درون خود انباشته نکنید.
بسیار مشاهده گر باشید.
خوب بجوید و شاهد آن باشید...
آهسته غذا بخورید، با مشاهده گری.
هر لقمه باید جویده شود، مزه شود، بو کشیده شود.
نسیم و اشعۀ خورشید را لمس کنید و احساس کنید. به ماه نگاه کنید و فقط یک استخرِ ساکتِ مشاهده گر شوید.
و ماه در شما با زیبایی فوق العاده ای منعکس خواهد شد.
در زندگی حرکت کنید و پیوسته مشاهده گر بمانید.
یک چیز را بیاد داشته باشید:
هر گاه بیاد آوردید که مشاهده گری را فراموش کرده اید، پشیمان نشوید، احساس ندامت نکنید.
احساس رنجوری نکنید!
هرگز برای گذشته خود را سرزنش نکنید!
در لحظه زندگی کنید.
اگر فراموش کرده بودید، خُب که چه؟
این طبیعی است.
آن یک عادت شده است و عادتها به سختی میمیرند.
#اشو
احمق میخوابد...
و همه خواب هستند.
بنابراین همه احمق هستند.
احساس رنجش نکنید.
واقعیات باید همانطور که هستند، گفته شوند.
شما در خواب عمل میکنید.
به همین دلیل به طور پیوسته میلغزید.
شما به انجام دادن کارهایی که نمیخواهید انجام دهید، ادامه میدهید. شما به انجام کارهایی که تصمیم گرفته اید انجام ندهید، ادامه میدهید.
شما به انجام کارهایی که میدانید درست نیستند، ادامه میدهید و کارهایی را که میدانید درست هستند، انجام نمیدهید.
چطور این ممکن است؟
چرا نمیتوانید مستقیم قدم بردارید؟
چرا پیوسته در گودالها فرو میافتید؟
چرا بطور پیوسته گمراه میشوید؟
زندگی خود را تماشا کنید:
هر چیزی که پیوسته دارید انجام میدهید،
بسیار سردرگم و گیج کننده است.
شما هیچ وضوحی ندارید.
هیچ قوۀ مشاهده گری ندارید.
شما هشیار نیستید. نمیتوانید ببینید!
نمیتوانید بشنوید!
قطعاً شما گوش دارید و میتوانید بشنوید،
اما هیچ کسی در درون وجود ندارد که آنرا درک کند. قطعاً شما چشم دارید و میتوانید ببینید، اما هیچ کسی در درون حاضر نیست.
بنابراین چشمان شما به دیدن ادامه میدهند و گوشهای شما به شنیدن ادامه میدهند،
اما هیچ چیزی درک نمیشود.
تنها چیزی که باید آموخت، مشاهده گری است. مشاهده کنید. هر عملی که انجام میدهید، مشاهده کنید. هر فکری را که در ذهنتان عبور میکند،
مشاهده کنید. هر آرزویی را که شما را تسخیر میکند، مشاهده کنید. حتی حرکات کوچک را مشاهده کنید:
راه رفتن، صحبت کردن، خوردن، دوش گرفتن. همه چیز را بطور پیوسته تماشا کنید.
بگذارید هر چیزی فرصتی برای مشاهده کردن شود.
بطور مکانیکی غذا نخورید.
فقط غذا را در درون خود انباشته نکنید.
بسیار مشاهده گر باشید.
خوب بجوید و شاهد آن باشید...
آهسته غذا بخورید، با مشاهده گری.
هر لقمه باید جویده شود، مزه شود، بو کشیده شود.
نسیم و اشعۀ خورشید را لمس کنید و احساس کنید. به ماه نگاه کنید و فقط یک استخرِ ساکتِ مشاهده گر شوید.
و ماه در شما با زیبایی فوق العاده ای منعکس خواهد شد.
در زندگی حرکت کنید و پیوسته مشاهده گر بمانید.
یک چیز را بیاد داشته باشید:
هر گاه بیاد آوردید که مشاهده گری را فراموش کرده اید، پشیمان نشوید، احساس ندامت نکنید.
احساس رنجوری نکنید!
هرگز برای گذشته خود را سرزنش نکنید!
در لحظه زندگی کنید.
اگر فراموش کرده بودید، خُب که چه؟
این طبیعی است.
آن یک عادت شده است و عادتها به سختی میمیرند.
#اشو
سوال_از_اشو
برای رهایی از افکار چه باید بکنیم؟
#پاسخ
رها شدن از افکار از طريق #مشاهده_درست_افکار
امکان پذير است
به طور کلی مهمترين اصل در سير و سلوک معنوی
#مشاهده_کردن_درست است
ما بايد با آگاهی به بدن، ذهن و احساسات توجه کنيم
به ارتعاشات ذهنی توجه کنيم که چگونه از ضمير ما جريان پيدا می کنند.
درست مانند کسی که در کنار رودخانه نشسته است و به جريان آب نگاه می کند
همين گونه کنار ذهنتان بنشينيد و مشاهده کنيد و يا همانند شخصی که در جنگل نشسته است و از بالای درختان به پرندگان در حال پرواز نگاه می کند، شما هم به افکارتان نگاه کنيد
و يا چون کسی که به باران می نگرد و به ابرها توجه می کند
شما هم ابرهای ذهن تان که در آسمان سرتان در حال حرکتند نگاه کنيد
در سکوت بمانید و پرواز پرندگان فکر و جريان رودخانه ذهن را نگاه کنيد.
در اين حالت هيچ کاری،هیچ توقفی بهشان ندهيد
آنها را #سرکوب نکنيد.
اگر فکری می آيد دخالتی در اين جريانات نکنيد و اصلا متوقفش نکنيد و اگر فکری نيست سعی نکنيد فکر جديدی خلق کنيد
تنها يک مشاهده گر باقی بمانيد.
در اين مشاهده ساده خواهيد ديد که شما و افکارتان از هم #مجزا هستيد.
اين نکته را تجربه خواهيد کرد
همين که آن شخصی که مشاهده گر افکار است، از خود آن افکار مجزاست و کاملا به اين مسئله واقف شويم آرامش عجيبی بر زندگی شما سايه خواهد افکند.
چون متوجه خواهيد شد که ديگر
هيچ ناراحتی و نگرانی نداريد.
ميتوانيد در ميان انواع ناراحتی ها و التهاب ها باشيد ولی اين ناراحتی ها مال شما نخواهند بود و يا هر نوع مشکلی که وجود داشته باشد ديگر با شما کاری ندارد
می توانيد پر از افکار باشید ولی کاملا از آنها متمايزيد.
اگر شما آگاه شويد که افکارتان نيستيد،
اين افکار ضعيف و ضعيف تر می شوند و به مرور موجودّيت خود را از دست می دهند
افکار به اين دليل قدرتمند هستند که ما می انديشيم که آنها به ما تعلق دارند.
مثلا:
در جر و بحث با ديگران می گوييد:
"فکر من اين است"
در صورتيکه هيچ فکری متعلق به شما نيست
تمام اين افکار با شما متفاوتند و شما از آنها مجزا هستيد
پس فقط مشاهده گر آنها باشيد.
اشو
برای رهایی از افکار چه باید بکنیم؟
#پاسخ
رها شدن از افکار از طريق #مشاهده_درست_افکار
امکان پذير است
به طور کلی مهمترين اصل در سير و سلوک معنوی
#مشاهده_کردن_درست است
ما بايد با آگاهی به بدن، ذهن و احساسات توجه کنيم
به ارتعاشات ذهنی توجه کنيم که چگونه از ضمير ما جريان پيدا می کنند.
درست مانند کسی که در کنار رودخانه نشسته است و به جريان آب نگاه می کند
همين گونه کنار ذهنتان بنشينيد و مشاهده کنيد و يا همانند شخصی که در جنگل نشسته است و از بالای درختان به پرندگان در حال پرواز نگاه می کند، شما هم به افکارتان نگاه کنيد
و يا چون کسی که به باران می نگرد و به ابرها توجه می کند
شما هم ابرهای ذهن تان که در آسمان سرتان در حال حرکتند نگاه کنيد
در سکوت بمانید و پرواز پرندگان فکر و جريان رودخانه ذهن را نگاه کنيد.
در اين حالت هيچ کاری،هیچ توقفی بهشان ندهيد
آنها را #سرکوب نکنيد.
اگر فکری می آيد دخالتی در اين جريانات نکنيد و اصلا متوقفش نکنيد و اگر فکری نيست سعی نکنيد فکر جديدی خلق کنيد
تنها يک مشاهده گر باقی بمانيد.
در اين مشاهده ساده خواهيد ديد که شما و افکارتان از هم #مجزا هستيد.
اين نکته را تجربه خواهيد کرد
همين که آن شخصی که مشاهده گر افکار است، از خود آن افکار مجزاست و کاملا به اين مسئله واقف شويم آرامش عجيبی بر زندگی شما سايه خواهد افکند.
چون متوجه خواهيد شد که ديگر
هيچ ناراحتی و نگرانی نداريد.
ميتوانيد در ميان انواع ناراحتی ها و التهاب ها باشيد ولی اين ناراحتی ها مال شما نخواهند بود و يا هر نوع مشکلی که وجود داشته باشد ديگر با شما کاری ندارد
می توانيد پر از افکار باشید ولی کاملا از آنها متمايزيد.
اگر شما آگاه شويد که افکارتان نيستيد،
اين افکار ضعيف و ضعيف تر می شوند و به مرور موجودّيت خود را از دست می دهند
افکار به اين دليل قدرتمند هستند که ما می انديشيم که آنها به ما تعلق دارند.
مثلا:
در جر و بحث با ديگران می گوييد:
"فکر من اين است"
در صورتيکه هيچ فکری متعلق به شما نيست
تمام اين افکار با شما متفاوتند و شما از آنها مجزا هستيد
پس فقط مشاهده گر آنها باشيد.
اشو
فقط مشاهدهگر باشید
اشو عزیز: برای رهایی از افکار چه باید بکنیم؟
پاسخ: رها شدن از افکار از طريق #مشاهده درست_افکار امکان پذير است. به طور کلی مهمترین اصل در سير و سلوک معنوی مشاهده کردن درست است. ما بايد با آگاهی به بدن، ذهن و احساسات توجه کنيم.
به ارتعاشات ذهنی توجه کنيم که چگونه از ضمير ما جريان پيدا میکنند. درست مانند کسی که در کنار رودخانه نشسته است و به جريان آب نگاه میکند. همين گونه کنار ذهنتان بنشينيد و مشاهده کنيد و يا همانند شخصی که در جنگل نشسته است و از بالای درختان به پرندگان در حال پرواز نگاه میکند، شما هم به افکارتان نگاه کنيد، و يا چون کسی که به باران مینگرد و به ابرها توجه میکند.
شما هم به ابرهای ذهنتان که در آسمان سرتان در حال حرکتند نگاه کنيد. در سکوت بمانید و پرواز پرندگان فکر و جريان رودخانه ذهن را نگاه کنيد. در اين حالت هيچ کاری توقفی به آنها ندهيد. آنها را #سرکوب نکنيد. اگر فکری میآید دخالتی در اين جريانات نکنيد و اصلا متوقفش نکنيد و اگر فکری نيست سعی نکنيد فکر جديدی خلق کنيد.
👈 تنها يک مشاهدهگر باقی بمانيد.
در اين مشاهده ساده خواهيد ديد که شما و افکارتان از هم مجزا هستيد.اين نکته را تجربه خواهيد کرد. همين که آن شخصی که مشاهدهگر افکار است از خود آن افکار مجزاست و کاملا به اين مسئله واقف شويم آرامش عجيبی بر زندگی شما سايه خواهد افکند.
چون متوجه خواهيد شد که ديگر هيچ ناراحتی و نگرانی نداريد. میتوانید در ميان انواع ناراحتیها و التهابات باشيد ولی اين ناراحتیها مال شما نخواهند بود و يا هر نوع مشکلی که وجود داشته باشد ديگر با شما کاری ندارد.
میتوانيد پر افکار باشید ولی کاملا از آنها متمايزيد. اگر شما آگاه شويد که افکارتان نيستيد، اين افکار ضعيف و ضعیفتر میشوند و به مرور موجودّيت خود را از دست میدهند. افکار به اين دليل قدرتمند هستند که ما میاندیشیم که آنها به ما تعلق دارند.
مثلا:
در جر و بحث با ديگران میگویید: "فکر من اين است" در صورتی که هيچ فکری متعلق به شما نيست. تمام اين افکار با شما متفاوتند و شما از آنها مجزا هستيد پس فقط مشاهدهگر آنها باشيد.
#اوشو
اشو عزیز: برای رهایی از افکار چه باید بکنیم؟
پاسخ: رها شدن از افکار از طريق #مشاهده درست_افکار امکان پذير است. به طور کلی مهمترین اصل در سير و سلوک معنوی مشاهده کردن درست است. ما بايد با آگاهی به بدن، ذهن و احساسات توجه کنيم.
به ارتعاشات ذهنی توجه کنيم که چگونه از ضمير ما جريان پيدا میکنند. درست مانند کسی که در کنار رودخانه نشسته است و به جريان آب نگاه میکند. همين گونه کنار ذهنتان بنشينيد و مشاهده کنيد و يا همانند شخصی که در جنگل نشسته است و از بالای درختان به پرندگان در حال پرواز نگاه میکند، شما هم به افکارتان نگاه کنيد، و يا چون کسی که به باران مینگرد و به ابرها توجه میکند.
شما هم به ابرهای ذهنتان که در آسمان سرتان در حال حرکتند نگاه کنيد. در سکوت بمانید و پرواز پرندگان فکر و جريان رودخانه ذهن را نگاه کنيد. در اين حالت هيچ کاری توقفی به آنها ندهيد. آنها را #سرکوب نکنيد. اگر فکری میآید دخالتی در اين جريانات نکنيد و اصلا متوقفش نکنيد و اگر فکری نيست سعی نکنيد فکر جديدی خلق کنيد.
👈 تنها يک مشاهدهگر باقی بمانيد.
در اين مشاهده ساده خواهيد ديد که شما و افکارتان از هم مجزا هستيد.اين نکته را تجربه خواهيد کرد. همين که آن شخصی که مشاهدهگر افکار است از خود آن افکار مجزاست و کاملا به اين مسئله واقف شويم آرامش عجيبی بر زندگی شما سايه خواهد افکند.
چون متوجه خواهيد شد که ديگر هيچ ناراحتی و نگرانی نداريد. میتوانید در ميان انواع ناراحتیها و التهابات باشيد ولی اين ناراحتیها مال شما نخواهند بود و يا هر نوع مشکلی که وجود داشته باشد ديگر با شما کاری ندارد.
میتوانيد پر افکار باشید ولی کاملا از آنها متمايزيد. اگر شما آگاه شويد که افکارتان نيستيد، اين افکار ضعيف و ضعیفتر میشوند و به مرور موجودّيت خود را از دست میدهند. افکار به اين دليل قدرتمند هستند که ما میاندیشیم که آنها به ما تعلق دارند.
مثلا:
در جر و بحث با ديگران میگویید: "فکر من اين است" در صورتی که هيچ فکری متعلق به شما نيست. تمام اين افکار با شما متفاوتند و شما از آنها مجزا هستيد پس فقط مشاهدهگر آنها باشيد.
#اوشو
#ادامه👇👇👇👇
مذاهبي كه يك نوع نيايش را به همگان آموزش مي دهند، خسارت زيادي وارد مي كنند، زيرا اول اينكه آن نيايش بر اساس باور به خدايي است كه نه كسي او را ديده و نه كسي او را شنيده است.
اديان مختلف خداوند را به صورت هاي متفاوت تعريف مي كنند. اينك در انگلستان نهضتي رو به رشد وجود دارد كه شيطان را مي پرستند. تااينجا
سي هزار نفر به صورت علني اعلام كرده اند كه شيطان دشمن خداوند نيست، بلكه تنها پسر اوست. و آنان شيطان را مي پرستند، زيرا پس از آفرينش دنيا، خدا يا كاملاً خرفت شده است و يا اينكه دنيا را پاك از ياد برده است. ولي يك چيز قطعي است و آن اين است كه خدا ديگر علاقه اي به اين دنيا ندارد، زيرا پس از آن شش روز، او هرگز ديده نشده است. حتي يك شاهد عيني نيز وجود ندارد. بنابراين چرا به آن موجود قديمي زحمت بدهيم؟ پسر جوان او، شيطان، كه هست!...
واژه ي شيطان devil به آنان كمك مي كند زيرا از همان ريشه ي سانسكريت واژه ي "الهي" divine مي آيد، يعني "خدايي" godly
اين ها همه اش بستگي به اين دارد كه تو از "خدا" و اين قبيل مفاهيم چه مي سازي؟ هيچكس مداخله نمي كند.
خداوند هرگز در مورد خودش چيزي بيان نكرده است. او به هيچ مذهبي نگفته است كه، "اين چيزها را نگوييد، درست نيستند." در واقع، #خداوند_فقط_تصويري_ساخته_ي_انسان_است، و همينطور #شيطان.
مي تواني تصويرهايت را تغيير بدهي و مي تواني براي ميليون ها سال به خدايان خود -ساخته ي خويش نيايش كني. هيچ اتفاقي برايت نخواهد افتاد، زيرا كه اين تصاوير وسيله نيستند.
112 روش مراقبه تكميل هستند، نمي توانند 113 باشند. هرچيزي كه مورد نياز هر نوع انسان باشد در اين 112 تكنيك وجود دارد. و قرن هاست كه اين تكنيك ها سينه به سينه گشته است. آن ها ساده هستند. در تمام اين 112 تكنيك، #كليد_اصلي همان #مشاهده_گري witnessingاست، در اشكال مختلف با راهكارهاي متفاوت ، ولي رشته ي اصلي همان مشاهده گري، هشياربودن و نظاره گري watchfulness است.
مي تواني به هر اسمي آن را بخواني، ولي معني ديگري براي مشاهده گري خواهد بود.
با مشاهده گري، مي تواني يك جهش كوانتومي انجام دهي. مي تواني از خوابت بيدار شوي ، نه خواب معمولي، بلكه خواب روحاني ، و مي تواني بيدار شوي.
نه آن بيدارشدن كه هر روز صبح بيدار مي شوي، بلكه بيداري واقعي، كه تو را به والاترين ادراك در زندگي مي رساند ، ادراك خويشتن و تماميت هستي و اينكه تو بخشي از آن هستي
و اينكه تو آن كل هستي و آن كل تو است. تمايزي وجود ندارد.
فيزيك واژه ي "جهش كوانتومي" را داده است. هيچ انديشمند روحاني و هيچ فيلسوفي به اين فكر نيفتاده كه چيزي موازي با آن در رشد روحاني پيدا كند.
اين نشان دهنده ي فقر "انديشمندان روحاني" و "دانشمندان الهيات" شماست.
ولي در واقع، #مراقبه راهي است كه مي تواند وجودتان را ناگهان به روشنايي برساند. و نه تنها اين، بلكه مي تواند سبب واكنش هاي زنجيره اي chain reactionگردد.
كسي شعله ور مي گردد و ناگهان به مردماني از همان نوع، كه حتي مراقبه را امتحان هم نكرده اند، كساني كه حتي سالك هم نيستند و ابداً انديشه هاي روحاني هم نداشته اند، سرايت مي كند ،
اين يك چيز مسري است.
بنابراين در سراسر دنيا چند نفري آن جهش كوانتومي را انجام مي دهند، آنوقت هزاران نفر ديگر نيز بخشي از اين آتش سراسري مي شوند. و اين تنها راهي است كه آنچه را كه هزاران سال تكامل براي ما به ارمغان آورده است، نجات بدهيم.
و من فكر مي كنم همچنانكه فشار مرگ، ويرانگري، جنگ اتمي بيشتر و بيشتر مي شود، آن جهش كوانتومي نيز بيشتر و بيشتر ممكن مي شود، زيرا اين تنها راه نجات از خودكشي دسته جمعي است.
اشو
انتقال چراغ
مذاهبي كه يك نوع نيايش را به همگان آموزش مي دهند، خسارت زيادي وارد مي كنند، زيرا اول اينكه آن نيايش بر اساس باور به خدايي است كه نه كسي او را ديده و نه كسي او را شنيده است.
اديان مختلف خداوند را به صورت هاي متفاوت تعريف مي كنند. اينك در انگلستان نهضتي رو به رشد وجود دارد كه شيطان را مي پرستند. تااينجا
سي هزار نفر به صورت علني اعلام كرده اند كه شيطان دشمن خداوند نيست، بلكه تنها پسر اوست. و آنان شيطان را مي پرستند، زيرا پس از آفرينش دنيا، خدا يا كاملاً خرفت شده است و يا اينكه دنيا را پاك از ياد برده است. ولي يك چيز قطعي است و آن اين است كه خدا ديگر علاقه اي به اين دنيا ندارد، زيرا پس از آن شش روز، او هرگز ديده نشده است. حتي يك شاهد عيني نيز وجود ندارد. بنابراين چرا به آن موجود قديمي زحمت بدهيم؟ پسر جوان او، شيطان، كه هست!...
واژه ي شيطان devil به آنان كمك مي كند زيرا از همان ريشه ي سانسكريت واژه ي "الهي" divine مي آيد، يعني "خدايي" godly
اين ها همه اش بستگي به اين دارد كه تو از "خدا" و اين قبيل مفاهيم چه مي سازي؟ هيچكس مداخله نمي كند.
خداوند هرگز در مورد خودش چيزي بيان نكرده است. او به هيچ مذهبي نگفته است كه، "اين چيزها را نگوييد، درست نيستند." در واقع، #خداوند_فقط_تصويري_ساخته_ي_انسان_است، و همينطور #شيطان.
مي تواني تصويرهايت را تغيير بدهي و مي تواني براي ميليون ها سال به خدايان خود -ساخته ي خويش نيايش كني. هيچ اتفاقي برايت نخواهد افتاد، زيرا كه اين تصاوير وسيله نيستند.
112 روش مراقبه تكميل هستند، نمي توانند 113 باشند. هرچيزي كه مورد نياز هر نوع انسان باشد در اين 112 تكنيك وجود دارد. و قرن هاست كه اين تكنيك ها سينه به سينه گشته است. آن ها ساده هستند. در تمام اين 112 تكنيك، #كليد_اصلي همان #مشاهده_گري witnessingاست، در اشكال مختلف با راهكارهاي متفاوت ، ولي رشته ي اصلي همان مشاهده گري، هشياربودن و نظاره گري watchfulness است.
مي تواني به هر اسمي آن را بخواني، ولي معني ديگري براي مشاهده گري خواهد بود.
با مشاهده گري، مي تواني يك جهش كوانتومي انجام دهي. مي تواني از خوابت بيدار شوي ، نه خواب معمولي، بلكه خواب روحاني ، و مي تواني بيدار شوي.
نه آن بيدارشدن كه هر روز صبح بيدار مي شوي، بلكه بيداري واقعي، كه تو را به والاترين ادراك در زندگي مي رساند ، ادراك خويشتن و تماميت هستي و اينكه تو بخشي از آن هستي
و اينكه تو آن كل هستي و آن كل تو است. تمايزي وجود ندارد.
فيزيك واژه ي "جهش كوانتومي" را داده است. هيچ انديشمند روحاني و هيچ فيلسوفي به اين فكر نيفتاده كه چيزي موازي با آن در رشد روحاني پيدا كند.
اين نشان دهنده ي فقر "انديشمندان روحاني" و "دانشمندان الهيات" شماست.
ولي در واقع، #مراقبه راهي است كه مي تواند وجودتان را ناگهان به روشنايي برساند. و نه تنها اين، بلكه مي تواند سبب واكنش هاي زنجيره اي chain reactionگردد.
كسي شعله ور مي گردد و ناگهان به مردماني از همان نوع، كه حتي مراقبه را امتحان هم نكرده اند، كساني كه حتي سالك هم نيستند و ابداً انديشه هاي روحاني هم نداشته اند، سرايت مي كند ،
اين يك چيز مسري است.
بنابراين در سراسر دنيا چند نفري آن جهش كوانتومي را انجام مي دهند، آنوقت هزاران نفر ديگر نيز بخشي از اين آتش سراسري مي شوند. و اين تنها راهي است كه آنچه را كه هزاران سال تكامل براي ما به ارمغان آورده است، نجات بدهيم.
و من فكر مي كنم همچنانكه فشار مرگ، ويرانگري، جنگ اتمي بيشتر و بيشتر مي شود، آن جهش كوانتومي نيز بيشتر و بيشتر ممكن مي شود، زيرا اين تنها راه نجات از خودكشي دسته جمعي است.
اشو
انتقال چراغ
#ادامه👇👇👇👇
مذاهبي كه يك نوع نيايش را به همگان آموزش مي دهند، خسارت زيادي وارد مي كنند، زيرا اول اينكه آن نيايش بر اساس باور به خدايي است كه نه كسي او را ديده و نه كسي او را شنيده است.
اديان مختلف خداوند را به صورت هاي متفاوت تعريف مي كنند. اينك در انگلستان نهضتي رو به رشد وجود دارد كه شيطان را مي پرستند. تااينجا
سي هزار نفر به صورت علني اعلام كرده اند كه شيطان دشمن خداوند نيست، بلكه تنها پسر اوست. و آنان شيطان را مي پرستند، زيرا پس از آفرينش دنيا، خدا يا كاملاً خرفت شده است و يا اينكه دنيا را پاك از ياد برده است. ولي يك چيز قطعي است و آن اين است كه خدا ديگر علاقه اي به اين دنيا ندارد، زيرا پس از آن شش روز، او هرگز ديده نشده است. حتي يك شاهد عيني نيز وجود ندارد. بنابراين چرا به آن موجود قديمي زحمت بدهيم؟ پسر جوان او، شيطان، كه هست!...
واژه ي شيطان devil به آنان كمك مي كند زيرا از همان ريشه ي سانسكريت واژه ي "الهي" divine مي آيد، يعني "خدايي" godly
اين ها همه اش بستگي به اين دارد كه تو از "خدا" و اين قبيل مفاهيم چه مي سازي؟ هيچكس مداخله نمي كند.
خداوند هرگز در مورد خودش چيزي بيان نكرده است. او به هيچ مذهبي نگفته است كه، "اين چيزها را نگوييد، درست نيستند." در واقع، #خداوند_فقط_تصويري_ساخته_ي_انسان_است، و همينطور #شيطان.
مي تواني تصويرهايت را تغيير بدهي و مي تواني براي ميليون ها سال به خدايان خود -ساخته ي خويش نيايش كني. هيچ اتفاقي برايت نخواهد افتاد، زيرا كه اين تصاوير وسيله نيستند.
112 روش مراقبه تكميل هستند، نمي توانند 113 باشند. هرچيزي كه مورد نياز هر نوع انسان باشد در اين 112 تكنيك وجود دارد. و قرن هاست كه اين تكنيك ها سينه به سينه گشته است. آن ها ساده هستند. در تمام اين 112 تكنيك، #كليد_اصلي همان #مشاهده_گري witnessingاست، در اشكال مختلف با راهكارهاي متفاوت ، ولي رشته ي اصلي همان مشاهده گري، هشياربودن و نظاره گري watchfulness است.
مي تواني به هر اسمي آن را بخواني، ولي معني ديگري براي مشاهده گري خواهد بود.
با مشاهده گري، مي تواني يك جهش كوانتومي انجام دهي. مي تواني از خوابت بيدار شوي ، نه خواب معمولي، بلكه خواب روحاني ، و مي تواني بيدار شوي.
نه آن بيدارشدن كه هر روز صبح بيدار مي شوي، بلكه بيداري واقعي، كه تو را به والاترين ادراك در زندگي مي رساند ، ادراك خويشتن و تماميت هستي و اينكه تو بخشي از آن هستي
و اينكه تو آن كل هستي و آن كل تو است. تمايزي وجود ندارد.
فيزيك واژه ي "جهش كوانتومي" را داده است. هيچ انديشمند روحاني و هيچ فيلسوفي به اين فكر نيفتاده كه چيزي موازي با آن در رشد روحاني پيدا كند.
اين نشان دهنده ي فقر "انديشمندان روحاني" و "دانشمندان الهيات" شماست.
ولي در واقع، #مراقبه راهي است كه مي تواند وجودتان را ناگهان به روشنايي برساند. و نه تنها اين، بلكه مي تواند سبب واكنش هاي زنجيره اي chain reactionگردد.
كسي شعله ور مي گردد و ناگهان به مردماني از همان نوع، كه حتي مراقبه را امتحان هم نكرده اند، كساني كه حتي سالك هم نيستند و ابداً انديشه هاي روحاني هم نداشته اند، سرايت مي كند ،
اين يك چيز مسري است.
بنابراين در سراسر دنيا چند نفري آن جهش كوانتومي را انجام مي دهند، آنوقت هزاران نفر ديگر نيز بخشي از اين آتش سراسري مي شوند. و اين تنها راهي است كه آنچه را كه هزاران سال تكامل براي ما به ارمغان آورده است، نجات بدهيم.
و من فكر مي كنم همچنانكه فشار مرگ، ويرانگري، جنگ اتمي بيشتر و بيشتر مي شود، آن جهش كوانتومي نيز بيشتر و بيشتر ممكن مي شود، زيرا اين تنها راه نجات از خودكشي دسته جمعي است.
اشو
انتقال چراغ
مذاهبي كه يك نوع نيايش را به همگان آموزش مي دهند، خسارت زيادي وارد مي كنند، زيرا اول اينكه آن نيايش بر اساس باور به خدايي است كه نه كسي او را ديده و نه كسي او را شنيده است.
اديان مختلف خداوند را به صورت هاي متفاوت تعريف مي كنند. اينك در انگلستان نهضتي رو به رشد وجود دارد كه شيطان را مي پرستند. تااينجا
سي هزار نفر به صورت علني اعلام كرده اند كه شيطان دشمن خداوند نيست، بلكه تنها پسر اوست. و آنان شيطان را مي پرستند، زيرا پس از آفرينش دنيا، خدا يا كاملاً خرفت شده است و يا اينكه دنيا را پاك از ياد برده است. ولي يك چيز قطعي است و آن اين است كه خدا ديگر علاقه اي به اين دنيا ندارد، زيرا پس از آن شش روز، او هرگز ديده نشده است. حتي يك شاهد عيني نيز وجود ندارد. بنابراين چرا به آن موجود قديمي زحمت بدهيم؟ پسر جوان او، شيطان، كه هست!...
واژه ي شيطان devil به آنان كمك مي كند زيرا از همان ريشه ي سانسكريت واژه ي "الهي" divine مي آيد، يعني "خدايي" godly
اين ها همه اش بستگي به اين دارد كه تو از "خدا" و اين قبيل مفاهيم چه مي سازي؟ هيچكس مداخله نمي كند.
خداوند هرگز در مورد خودش چيزي بيان نكرده است. او به هيچ مذهبي نگفته است كه، "اين چيزها را نگوييد، درست نيستند." در واقع، #خداوند_فقط_تصويري_ساخته_ي_انسان_است، و همينطور #شيطان.
مي تواني تصويرهايت را تغيير بدهي و مي تواني براي ميليون ها سال به خدايان خود -ساخته ي خويش نيايش كني. هيچ اتفاقي برايت نخواهد افتاد، زيرا كه اين تصاوير وسيله نيستند.
112 روش مراقبه تكميل هستند، نمي توانند 113 باشند. هرچيزي كه مورد نياز هر نوع انسان باشد در اين 112 تكنيك وجود دارد. و قرن هاست كه اين تكنيك ها سينه به سينه گشته است. آن ها ساده هستند. در تمام اين 112 تكنيك، #كليد_اصلي همان #مشاهده_گري witnessingاست، در اشكال مختلف با راهكارهاي متفاوت ، ولي رشته ي اصلي همان مشاهده گري، هشياربودن و نظاره گري watchfulness است.
مي تواني به هر اسمي آن را بخواني، ولي معني ديگري براي مشاهده گري خواهد بود.
با مشاهده گري، مي تواني يك جهش كوانتومي انجام دهي. مي تواني از خوابت بيدار شوي ، نه خواب معمولي، بلكه خواب روحاني ، و مي تواني بيدار شوي.
نه آن بيدارشدن كه هر روز صبح بيدار مي شوي، بلكه بيداري واقعي، كه تو را به والاترين ادراك در زندگي مي رساند ، ادراك خويشتن و تماميت هستي و اينكه تو بخشي از آن هستي
و اينكه تو آن كل هستي و آن كل تو است. تمايزي وجود ندارد.
فيزيك واژه ي "جهش كوانتومي" را داده است. هيچ انديشمند روحاني و هيچ فيلسوفي به اين فكر نيفتاده كه چيزي موازي با آن در رشد روحاني پيدا كند.
اين نشان دهنده ي فقر "انديشمندان روحاني" و "دانشمندان الهيات" شماست.
ولي در واقع، #مراقبه راهي است كه مي تواند وجودتان را ناگهان به روشنايي برساند. و نه تنها اين، بلكه مي تواند سبب واكنش هاي زنجيره اي chain reactionگردد.
كسي شعله ور مي گردد و ناگهان به مردماني از همان نوع، كه حتي مراقبه را امتحان هم نكرده اند، كساني كه حتي سالك هم نيستند و ابداً انديشه هاي روحاني هم نداشته اند، سرايت مي كند ،
اين يك چيز مسري است.
بنابراين در سراسر دنيا چند نفري آن جهش كوانتومي را انجام مي دهند، آنوقت هزاران نفر ديگر نيز بخشي از اين آتش سراسري مي شوند. و اين تنها راهي است كه آنچه را كه هزاران سال تكامل براي ما به ارمغان آورده است، نجات بدهيم.
و من فكر مي كنم همچنانكه فشار مرگ، ويرانگري، جنگ اتمي بيشتر و بيشتر مي شود، آن جهش كوانتومي نيز بيشتر و بيشتر ممكن مي شود، زيرا اين تنها راه نجات از خودكشي دسته جمعي است.
اشو
انتقال چراغ
#مشاهده_گری
پاتانجلی میگوید:
فقط نگاه کن. بگذار ذهن برود، بگذار ذهن کارش را بکند. تو فقط تماشا کن. در کارش دخالت نکن. تو فقط یک شاهد باش، فقط یک نظارهگر باش که دخالتی نمیکند، گویی که ذهن مال خودت نیست، گویی که ربطی به تو ندارد و مورد توجه تو نیست. توجه نشان نده! فقط نگاه کن و بگذار ذهن جریان داشته باشد. به سبب گشتاورهای گذشته است که ذهن در جریان است، زیرا همیشه به جاری شدن آن کمک کرده ای. فعالیت ذهن گشتاور خودش را دارد و برای همین در جریان است. تو فقط همکاری نکن. تماشا کن و بگذار ذهن جاری باشد
تو در زندگانی های بسیار زیاد، شاید در میلیون ها زندگانی، با ذهن همکاری کرده ای، به آن کمک کرده ای، انرژی خودت را به آن داده ای. آن رودخانه برای مدتی جاری خواهد بود. اگر به آن کمک نرسانی، اگر فقط بدون علاقه نگاهش کنی، خودش خواهد ایستاد
واژه ی بودا بی تفاوتی است: : اوپکشا تماشای بدون توجه، فقط تماشا کردن، به هیچ وجه کاری با آن نداشته باشی ذهن برای مدتی جریان خواهد داشت و خودش خواهد ایستاد. وقتی که آن گشتاور تمام شود، وقتی که آن انرژی به مصرف برسد، ذهن متوقف خواهد شد. وقتی که ذهن متوقف شود، در یوگا هستی، به آن انضباط دست یافته ای.
تعریف این است:
یوگا توقف ذهن است. سپس آن شاهد در خودش مستقر میگردد. زمانی که ذهن متوقف شود، آن شاهد در خودش مستقر میشود
وقتی بتوانی فقط نگاه کنی، بدون اینکه با ذهن هویت بگیری، بدون قضاوت کردن، بدون تحسین کردن، بدون سرزنش کردن، بدون انتخاب کردن
فقط نگاه میکنی و ذهن در جریان است_زمانی فرا میرسد که ذهن به خودی خودش متوقف میشود.
وقتی که ذهن وجود نداشته باشد، تو در شاهد بودن خودت مستقر میشوی
آنگاه یک شاهد شده ای_
فقط یک بیننده_
یک دارشتا
آنگاه یک کننده نخواهی بود، آنگاه یک فکر کننده نخواهی بود. آنوقت فقط یک وجود خالص هستی، خالص ترین وجود. آنگاه شاهد در خودش مستقر شده است.
در حالات دیگر، هویت گیری با تغییرات ذهن وجود دارد. بجز در مشاهده گری،
در باقی حالتها، تو با ذهن هویت گرفته ای.
با جریان افکار یکی شده ای، با ابرها یکی گشته ای؛ گاهی با ابرهای سپید، گاهی با ابرهای تیره، گاهی با ابرهای باران زا، گاهی با ابرهای تو خالی؛ ولی به هر ترتیب، با افکار یکی شده ای و آن خلوص آسمان و پاکی فضای پشت ابرها را از کف داده ای. ابرآلود میشوی و این ابرآلودگی به این دلیل رخ میدهد که تو هویت گرفته و یکی شده ای.
#اشو
پاتانجلی میگوید:
فقط نگاه کن. بگذار ذهن برود، بگذار ذهن کارش را بکند. تو فقط تماشا کن. در کارش دخالت نکن. تو فقط یک شاهد باش، فقط یک نظارهگر باش که دخالتی نمیکند، گویی که ذهن مال خودت نیست، گویی که ربطی به تو ندارد و مورد توجه تو نیست. توجه نشان نده! فقط نگاه کن و بگذار ذهن جریان داشته باشد. به سبب گشتاورهای گذشته است که ذهن در جریان است، زیرا همیشه به جاری شدن آن کمک کرده ای. فعالیت ذهن گشتاور خودش را دارد و برای همین در جریان است. تو فقط همکاری نکن. تماشا کن و بگذار ذهن جاری باشد
تو در زندگانی های بسیار زیاد، شاید در میلیون ها زندگانی، با ذهن همکاری کرده ای، به آن کمک کرده ای، انرژی خودت را به آن داده ای. آن رودخانه برای مدتی جاری خواهد بود. اگر به آن کمک نرسانی، اگر فقط بدون علاقه نگاهش کنی، خودش خواهد ایستاد
واژه ی بودا بی تفاوتی است: : اوپکشا تماشای بدون توجه، فقط تماشا کردن، به هیچ وجه کاری با آن نداشته باشی ذهن برای مدتی جریان خواهد داشت و خودش خواهد ایستاد. وقتی که آن گشتاور تمام شود، وقتی که آن انرژی به مصرف برسد، ذهن متوقف خواهد شد. وقتی که ذهن متوقف شود، در یوگا هستی، به آن انضباط دست یافته ای.
تعریف این است:
یوگا توقف ذهن است. سپس آن شاهد در خودش مستقر میگردد. زمانی که ذهن متوقف شود، آن شاهد در خودش مستقر میشود
وقتی بتوانی فقط نگاه کنی، بدون اینکه با ذهن هویت بگیری، بدون قضاوت کردن، بدون تحسین کردن، بدون سرزنش کردن، بدون انتخاب کردن
فقط نگاه میکنی و ذهن در جریان است_زمانی فرا میرسد که ذهن به خودی خودش متوقف میشود.
وقتی که ذهن وجود نداشته باشد، تو در شاهد بودن خودت مستقر میشوی
آنگاه یک شاهد شده ای_
فقط یک بیننده_
یک دارشتا
آنگاه یک کننده نخواهی بود، آنگاه یک فکر کننده نخواهی بود. آنوقت فقط یک وجود خالص هستی، خالص ترین وجود. آنگاه شاهد در خودش مستقر شده است.
در حالات دیگر، هویت گیری با تغییرات ذهن وجود دارد. بجز در مشاهده گری،
در باقی حالتها، تو با ذهن هویت گرفته ای.
با جریان افکار یکی شده ای، با ابرها یکی گشته ای؛ گاهی با ابرهای سپید، گاهی با ابرهای تیره، گاهی با ابرهای باران زا، گاهی با ابرهای تو خالی؛ ولی به هر ترتیب، با افکار یکی شده ای و آن خلوص آسمان و پاکی فضای پشت ابرها را از کف داده ای. ابرآلود میشوی و این ابرآلودگی به این دلیل رخ میدهد که تو هویت گرفته و یکی شده ای.
#اشو
#ادامه
مذاهبي كه يك نوع نيايش را به همگان آموزش مي دهند، خسارت زيادي وارد مي كنند، زيرا اول اينكه آن نيايش بر اساس باور به خدايي است كه نه كسي او را ديده و نه كسي او را شنيده است.
اديان مختلف خداوند را به صورت هاي متفاوت تعريف مي كنند. اينك در انگلستان نهضتي رو به رشد وجود دارد كه شيطان را مي پرستند. تااينجا
سي هزار نفر به صورت علني اعلام كرده اند كه شيطان دشمن خداوند نيست، بلكه تنها پسر اوست. و آنان شيطان را مي پرستند، زيرا پس از آفرينش دنيا، خدا يا كاملاً خرفت شده است و يا اينكه دنيا را پاك از ياد برده است. ولي يك چيز قطعي است و آن اين است كه خدا ديگر علاقه اي به اين دنيا ندارد، زيرا پس از آن شش روز، او هرگز ديده نشده است. حتي يك شاهد عيني نيز وجود ندارد. بنابراين چرا به آن موجود قديمي زحمت بدهيم؟ پسر جوان او، شيطان، كه هست!...
واژه ي شيطان devil به آنان كمك مي كند زيرا از همان ريشه ي سانسكريت واژه ي "الهي" divine مي آيد، يعني "خدايي" godly
اين ها همه اش بستگي به اين دارد كه تو از "خدا" و اين قبيل مفاهيم چه مي سازي؟ هيچكس مداخله نمي كند.
خداوند هرگز در مورد خودش چيزي بيان نكرده است. او به هيچ مذهبي نگفته است كه، "اين چيزها را نگوييد، درست نيستند." در واقع، #خداوند_فقط_تصويري_ساخته_ي_انسان_است، و همينطور #شيطان.
مي تواني تصويرهايت را تغيير بدهي و مي تواني براي ميليون ها سال به خدايان خود -ساخته ي خويش نيايش كني. هيچ اتفاقي برايت نخواهد افتاد، زيرا كه اين تصاوير وسيله نيستند.
112 روش مراقبه تكميل هستند، نمي توانند 113 باشند. هرچيزي كه مورد نياز هر نوع انسان باشد در اين 112 تكنيك وجود دارد. و قرن هاست كه اين تكنيك ها سينه به سينه گشته است. آن ها ساده هستند. در تمام اين 112 تكنيك، #كليد_اصلي همان #مشاهده_گري witnessingاست، در اشكال مختلف با راهكارهاي متفاوت ، ولي رشته ي اصلي همان مشاهده گري، هشياربودن و نظاره گري watchfulness است.
مي تواني به هر اسمي آن را بخواني، ولي معني ديگري براي مشاهده گري خواهد بود.
با مشاهده گري، مي تواني يك جهش كوانتومي انجام دهي. مي تواني از خوابت بيدار شوي ، نه خواب معمولي، بلكه خواب روحاني ، و مي تواني بيدار شوي.
نه آن بيدارشدن كه هر روز صبح بيدار مي شوي، بلكه بيداري واقعي، كه تو را به والاترين ادراك در زندگي مي رساند ، ادراك خويشتن و تماميت هستي و اينكه تو بخشي از آن هستي
و اينكه تو آن كل هستي و آن كل تو است. تمايزي وجود ندارد.
فيزيك واژه ي "جهش كوانتومي" را داده است. هيچ انديشمند روحاني و هيچ فيلسوفي به اين فكر نيفتاده كه چيزي موازي با آن در رشد روحاني پيدا كند.
اين نشان دهنده ي فقر "انديشمندان روحاني" و "دانشمندان الهيات" شماست.
ولي در واقع، #مراقبه راهي است كه مي تواند وجودتان را ناگهان به روشنايي برساند. و نه تنها اين، بلكه مي تواند سبب واكنش هاي زنجيره اي chain reactionگردد.
كسي شعله ور مي گردد و ناگهان به مردماني از همان نوع، كه حتي مراقبه را امتحان هم نكرده اند، كساني كه حتي سالك هم نيستند و ابداً انديشه هاي روحاني هم نداشته اند، سرايت مي كند ،
اين يك چيز مسري است.
بنابراين در سراسر دنيا چند نفري آن جهش كوانتومي را انجام مي دهند، آنوقت هزاران نفر ديگر نيز بخشي از اين آتش سراسري مي شوند. و اين تنها راهي است كه آنچه را كه هزاران سال تكامل براي ما به ارمغان آورده است، نجات بدهيم.
و من فكر مي كنم همچنانكه فشار مرگ، ويرانگري، جنگ اتمي بيشتر و بيشتر مي شود، آن جهش كوانتومي نيز بيشتر و بيشتر ممكن مي شود، زيرا اين تنها راه نجات از خودكشي دسته جمعي است.
#اشو
#کتاب_انتقال_چراغ
مذاهبي كه يك نوع نيايش را به همگان آموزش مي دهند، خسارت زيادي وارد مي كنند، زيرا اول اينكه آن نيايش بر اساس باور به خدايي است كه نه كسي او را ديده و نه كسي او را شنيده است.
اديان مختلف خداوند را به صورت هاي متفاوت تعريف مي كنند. اينك در انگلستان نهضتي رو به رشد وجود دارد كه شيطان را مي پرستند. تااينجا
سي هزار نفر به صورت علني اعلام كرده اند كه شيطان دشمن خداوند نيست، بلكه تنها پسر اوست. و آنان شيطان را مي پرستند، زيرا پس از آفرينش دنيا، خدا يا كاملاً خرفت شده است و يا اينكه دنيا را پاك از ياد برده است. ولي يك چيز قطعي است و آن اين است كه خدا ديگر علاقه اي به اين دنيا ندارد، زيرا پس از آن شش روز، او هرگز ديده نشده است. حتي يك شاهد عيني نيز وجود ندارد. بنابراين چرا به آن موجود قديمي زحمت بدهيم؟ پسر جوان او، شيطان، كه هست!...
واژه ي شيطان devil به آنان كمك مي كند زيرا از همان ريشه ي سانسكريت واژه ي "الهي" divine مي آيد، يعني "خدايي" godly
اين ها همه اش بستگي به اين دارد كه تو از "خدا" و اين قبيل مفاهيم چه مي سازي؟ هيچكس مداخله نمي كند.
خداوند هرگز در مورد خودش چيزي بيان نكرده است. او به هيچ مذهبي نگفته است كه، "اين چيزها را نگوييد، درست نيستند." در واقع، #خداوند_فقط_تصويري_ساخته_ي_انسان_است، و همينطور #شيطان.
مي تواني تصويرهايت را تغيير بدهي و مي تواني براي ميليون ها سال به خدايان خود -ساخته ي خويش نيايش كني. هيچ اتفاقي برايت نخواهد افتاد، زيرا كه اين تصاوير وسيله نيستند.
112 روش مراقبه تكميل هستند، نمي توانند 113 باشند. هرچيزي كه مورد نياز هر نوع انسان باشد در اين 112 تكنيك وجود دارد. و قرن هاست كه اين تكنيك ها سينه به سينه گشته است. آن ها ساده هستند. در تمام اين 112 تكنيك، #كليد_اصلي همان #مشاهده_گري witnessingاست، در اشكال مختلف با راهكارهاي متفاوت ، ولي رشته ي اصلي همان مشاهده گري، هشياربودن و نظاره گري watchfulness است.
مي تواني به هر اسمي آن را بخواني، ولي معني ديگري براي مشاهده گري خواهد بود.
با مشاهده گري، مي تواني يك جهش كوانتومي انجام دهي. مي تواني از خوابت بيدار شوي ، نه خواب معمولي، بلكه خواب روحاني ، و مي تواني بيدار شوي.
نه آن بيدارشدن كه هر روز صبح بيدار مي شوي، بلكه بيداري واقعي، كه تو را به والاترين ادراك در زندگي مي رساند ، ادراك خويشتن و تماميت هستي و اينكه تو بخشي از آن هستي
و اينكه تو آن كل هستي و آن كل تو است. تمايزي وجود ندارد.
فيزيك واژه ي "جهش كوانتومي" را داده است. هيچ انديشمند روحاني و هيچ فيلسوفي به اين فكر نيفتاده كه چيزي موازي با آن در رشد روحاني پيدا كند.
اين نشان دهنده ي فقر "انديشمندان روحاني" و "دانشمندان الهيات" شماست.
ولي در واقع، #مراقبه راهي است كه مي تواند وجودتان را ناگهان به روشنايي برساند. و نه تنها اين، بلكه مي تواند سبب واكنش هاي زنجيره اي chain reactionگردد.
كسي شعله ور مي گردد و ناگهان به مردماني از همان نوع، كه حتي مراقبه را امتحان هم نكرده اند، كساني كه حتي سالك هم نيستند و ابداً انديشه هاي روحاني هم نداشته اند، سرايت مي كند ،
اين يك چيز مسري است.
بنابراين در سراسر دنيا چند نفري آن جهش كوانتومي را انجام مي دهند، آنوقت هزاران نفر ديگر نيز بخشي از اين آتش سراسري مي شوند. و اين تنها راهي است كه آنچه را كه هزاران سال تكامل براي ما به ارمغان آورده است، نجات بدهيم.
و من فكر مي كنم همچنانكه فشار مرگ، ويرانگري، جنگ اتمي بيشتر و بيشتر مي شود، آن جهش كوانتومي نيز بيشتر و بيشتر ممكن مي شود، زيرا اين تنها راه نجات از خودكشي دسته جمعي است.
#اشو
#کتاب_انتقال_چراغ
انسان احمق میتواند بسیار دانش آموخته باشد.
در واقع او همیشه اینگونه است.
او میتواند یک دانشمند،
یک تحصیلکرده، یک پرفسور بزرگ باشد
او اینگونه حماقتش را پنهان میکند.
او با گردآوری دانش در پیرامون، جهلی را که در مرکز وجود دارد، پنهان میکند.
مردم دو نوعاند:
یکی مردم بسیار دانش آموخته اند اما هیچ چیزی نمیدانند.
آنها نوعی " دانشِ جاهل " دارند.
و یک مقولهِ دیگر هم وجود دارد:
مردمی که دانش ندارند، اما میدانند.
آنها نوعی "جهلِ دانا" دارند.
هنگامی که بودا از کلمهِ «احمق» استفاده میکند، در مورد نوع دوم صحبت نمیکند.
چونکه بودا خودش هم خیلی دانش آموخته نیست. مسیح هم نیست.
اینها افرادی معصوم و ساده هستند.
اما سادگی آنها، معصومیت و بچه گونی آنها چنان است که آنها قادر بودهاند به درونیترین هستۀ وجودشان نفوذ کنند.
آنها قادر بودهاند حقیقتِ خویشتنِ خود را بشناسند. آنها قادر بودهاند به خودِ هستۀ وجودشان برسند.
آنها میدانند، اما دانش آموخته نیستند.
دانستن آنها از طریق متون مقدس نیست.
دانستن آنها از طریق #مشاهده_گری اتفاق افتاده است.
سرچشمه و منبع را بیاد داشته باشید:
دانستن واقعی از طریق مدیتیشن، هشیاری، آگاهی، دقت، مشاهده گری و شاهد بودن حاصل میشود.
و یک دانش غیرواقعی از طریق متون مقدس حاصل میگردد.
شما میتوانید دانش غیرواقعی را بسیار به آسانی یاد بگیرید و میتوانید درمورد آن لاف بزنید.
اما یک احمق باقی میمانید.
یک احمقِ درس خوانده،
اما یک احمق به تمام معنا!
اگر واقعاً میخواهید بدانید، باید همۀ دانش خود را رها کنید. باید دوباره بیسواد گردید.
دوباره باید جاهل شوید، مانند یک بچۀ کوچک، با چشمانی متحیر و با هشیاری.
شما قادر خواهید بود نه تنها وجود خود را بشناسید، بلکه همچنین قادر خواهید بود آنچه را که در جهان موجود است، بشناسید.
وجود و بودنی که در درختان و پرندگان و حیوانات و صخرهها و ستارگان موجود است، بشناسید.
اگر قادر باشید خودتان را بشناسید،
قادر خواهید بود همۀ آنچه که هست را بشناسید.
خدا نام دیگری است برای آنچه که هست.
#اشو
#داماپادا
در واقع او همیشه اینگونه است.
او میتواند یک دانشمند،
یک تحصیلکرده، یک پرفسور بزرگ باشد
او اینگونه حماقتش را پنهان میکند.
او با گردآوری دانش در پیرامون، جهلی را که در مرکز وجود دارد، پنهان میکند.
مردم دو نوعاند:
یکی مردم بسیار دانش آموخته اند اما هیچ چیزی نمیدانند.
آنها نوعی " دانشِ جاهل " دارند.
و یک مقولهِ دیگر هم وجود دارد:
مردمی که دانش ندارند، اما میدانند.
آنها نوعی "جهلِ دانا" دارند.
هنگامی که بودا از کلمهِ «احمق» استفاده میکند، در مورد نوع دوم صحبت نمیکند.
چونکه بودا خودش هم خیلی دانش آموخته نیست. مسیح هم نیست.
اینها افرادی معصوم و ساده هستند.
اما سادگی آنها، معصومیت و بچه گونی آنها چنان است که آنها قادر بودهاند به درونیترین هستۀ وجودشان نفوذ کنند.
آنها قادر بودهاند حقیقتِ خویشتنِ خود را بشناسند. آنها قادر بودهاند به خودِ هستۀ وجودشان برسند.
آنها میدانند، اما دانش آموخته نیستند.
دانستن آنها از طریق متون مقدس نیست.
دانستن آنها از طریق #مشاهده_گری اتفاق افتاده است.
سرچشمه و منبع را بیاد داشته باشید:
دانستن واقعی از طریق مدیتیشن، هشیاری، آگاهی، دقت، مشاهده گری و شاهد بودن حاصل میشود.
و یک دانش غیرواقعی از طریق متون مقدس حاصل میگردد.
شما میتوانید دانش غیرواقعی را بسیار به آسانی یاد بگیرید و میتوانید درمورد آن لاف بزنید.
اما یک احمق باقی میمانید.
یک احمقِ درس خوانده،
اما یک احمق به تمام معنا!
اگر واقعاً میخواهید بدانید، باید همۀ دانش خود را رها کنید. باید دوباره بیسواد گردید.
دوباره باید جاهل شوید، مانند یک بچۀ کوچک، با چشمانی متحیر و با هشیاری.
شما قادر خواهید بود نه تنها وجود خود را بشناسید، بلکه همچنین قادر خواهید بود آنچه را که در جهان موجود است، بشناسید.
وجود و بودنی که در درختان و پرندگان و حیوانات و صخرهها و ستارگان موجود است، بشناسید.
اگر قادر باشید خودتان را بشناسید،
قادر خواهید بود همۀ آنچه که هست را بشناسید.
خدا نام دیگری است برای آنچه که هست.
#اشو
#داماپادا
#عادت
هر گاه به کاری یا عملی عادت کنی ،
دیگر نسبت به انجام عمل هوشیار نیستی، آن عمل یک عمل مکانیکی می شود، مانند یک آدم آهنی که عملی را تکرار می کند .
آگاه و هوشیار باش تا #مشاهده_کننده باشی، در غیر اینصورت آدم آهنی وجـودت همـه چیـز را مکـانیکی انجام می دهد و ارباب می شود،
تنها زمانی که هوشیار شوی می توانی ارباب باشی.
اگر هر عملی را با هوشیاری کامل انجام دهی، حتی غذاخوردن، راه رفتن، دیدن، حرف زدن و...آنگـاه دیگر ذهنی نداری،
زیرا تمام هوشیاری تو متوجه عمل هوشیارانه توست.
تنها زمانی که بتوانی سراسر وقت هوشیار باشی، ذهنت کنار خواهد رفت و آنگاه اصیل خواهی شد.
پیوسته هوشیار باش،
برای اینکار با انجام هوشیارانه اعمال ساده آغاز کن، آنگاه اعمال بـزرگ و مشـکل را هم خودت انجام خواهی داد.
«جمله دست خودم نبود»
نشان دهنده عدم هوشیاری تو و ارباب بودن آدم آهنی وجودت می باشد.
#اشو
هر گاه به کاری یا عملی عادت کنی ،
دیگر نسبت به انجام عمل هوشیار نیستی، آن عمل یک عمل مکانیکی می شود، مانند یک آدم آهنی که عملی را تکرار می کند .
آگاه و هوشیار باش تا #مشاهده_کننده باشی، در غیر اینصورت آدم آهنی وجـودت همـه چیـز را مکـانیکی انجام می دهد و ارباب می شود،
تنها زمانی که هوشیار شوی می توانی ارباب باشی.
اگر هر عملی را با هوشیاری کامل انجام دهی، حتی غذاخوردن، راه رفتن، دیدن، حرف زدن و...آنگـاه دیگر ذهنی نداری،
زیرا تمام هوشیاری تو متوجه عمل هوشیارانه توست.
تنها زمانی که بتوانی سراسر وقت هوشیار باشی، ذهنت کنار خواهد رفت و آنگاه اصیل خواهی شد.
پیوسته هوشیار باش،
برای اینکار با انجام هوشیارانه اعمال ساده آغاز کن، آنگاه اعمال بـزرگ و مشـکل را هم خودت انجام خواهی داد.
«جمله دست خودم نبود»
نشان دهنده عدم هوشیاری تو و ارباب بودن آدم آهنی وجودت می باشد.
#اشو
#با_شادمانی_رنج_کشیدن
آشتی دادن رنج و شادمانی کار دشواری نیست.
وقتی می گویم شادمانه با رنج هایت روبرو شو، به ظاهر تناقض گویی می کنم.
ذهن تو می ماند که چگونه می توان این دو را با هم جمع کرد.
زیرا در نظر تو شادمانی و رنج متناقض اند. اما چنین نیست.
رازش چیست؟
چطور می توان شادمانه رنج برد؟
نخست اینکه اگر فرار نکنی، اگر بگذاری رنجها باشند، اگر آمادگی رویارو شدن با آنها را داشته باشی، اگر خود را به غفلت نیندازی، آن گاه رنج خواهد بود، اما در پیرامون تو، در حاشیۀ تو. رنج به درون تو راهی نخواهد داشت.
رنج #بی_اجازۀ تو نمی تواند به ساحت وجود تو قدم بگذارد
تو مرکز دایره ای و رنجها در محیط دایرۀ وجود تو چرخ می زنند. بنابراین اگر فرار نکنی و حضور رنجها را بپذیری، ناگهان درخواهی یافت که رنجهایت در حاشیه وجود تو هستند و نه در متن. گویی رنجهای کسی دیگرند و نه رنج تو،
تو خود را شخص سومی خواهی یافت. با این دید است که شور و شادمانی ویژه ای سراسر وجودت را فرا می گیرد.
زیرا یکی از رازهای زندگی را دریافته ای: اینکه تو سراسر شادی هستی، نه رنج،
البته منظورم این نیست که برای خود رنج ایجاد کنی!
بلکه اگر رنجی بود، آن را #مشاهده_کن.
به مرکز وجود خود نزدیک شو،
متمرکز شو. ناگهان همه دشمنی ات با خویش محو می شود و تنها شور و سرمستی باقی می ماند.
چنان خنکایی در مرکز وجودت نهفته است که حتی قله هیمالیا به حال آن غبطه می خورد.
اورست نیز به این خنکی نیست.
اورست درون تو بلندتر و خنک تر است.
بین #تو_و_بدنت فاصله ای کیهانی است.
شکافی غیر قابل پل زدن بین آنهاست. همه رنجهای تو در حاشیه و در بدنت روی میدهند.
هندوها رنج را به رویا تعبیر میکنند: گویی رویایی دارد در جایی دیگر و در سیاره ای دیگر دیده میشود.
رنج اتفاقی نیست که در تو رخ بدهد.
هنگامی که رنج را #مشاهده کنی،
رنجوری تو را ترک می کند
و شادمانی ناب جایگزین میشود.
#اشو
#کتاب_ریشهاوبالها
آشتی دادن رنج و شادمانی کار دشواری نیست.
وقتی می گویم شادمانه با رنج هایت روبرو شو، به ظاهر تناقض گویی می کنم.
ذهن تو می ماند که چگونه می توان این دو را با هم جمع کرد.
زیرا در نظر تو شادمانی و رنج متناقض اند. اما چنین نیست.
رازش چیست؟
چطور می توان شادمانه رنج برد؟
نخست اینکه اگر فرار نکنی، اگر بگذاری رنجها باشند، اگر آمادگی رویارو شدن با آنها را داشته باشی، اگر خود را به غفلت نیندازی، آن گاه رنج خواهد بود، اما در پیرامون تو، در حاشیۀ تو. رنج به درون تو راهی نخواهد داشت.
رنج #بی_اجازۀ تو نمی تواند به ساحت وجود تو قدم بگذارد
تو مرکز دایره ای و رنجها در محیط دایرۀ وجود تو چرخ می زنند. بنابراین اگر فرار نکنی و حضور رنجها را بپذیری، ناگهان درخواهی یافت که رنجهایت در حاشیه وجود تو هستند و نه در متن. گویی رنجهای کسی دیگرند و نه رنج تو،
تو خود را شخص سومی خواهی یافت. با این دید است که شور و شادمانی ویژه ای سراسر وجودت را فرا می گیرد.
زیرا یکی از رازهای زندگی را دریافته ای: اینکه تو سراسر شادی هستی، نه رنج،
البته منظورم این نیست که برای خود رنج ایجاد کنی!
بلکه اگر رنجی بود، آن را #مشاهده_کن.
به مرکز وجود خود نزدیک شو،
متمرکز شو. ناگهان همه دشمنی ات با خویش محو می شود و تنها شور و سرمستی باقی می ماند.
چنان خنکایی در مرکز وجودت نهفته است که حتی قله هیمالیا به حال آن غبطه می خورد.
اورست نیز به این خنکی نیست.
اورست درون تو بلندتر و خنک تر است.
بین #تو_و_بدنت فاصله ای کیهانی است.
شکافی غیر قابل پل زدن بین آنهاست. همه رنجهای تو در حاشیه و در بدنت روی میدهند.
هندوها رنج را به رویا تعبیر میکنند: گویی رویایی دارد در جایی دیگر و در سیاره ای دیگر دیده میشود.
رنج اتفاقی نیست که در تو رخ بدهد.
هنگامی که رنج را #مشاهده کنی،
رنجوری تو را ترک می کند
و شادمانی ناب جایگزین میشود.
#اشو
#کتاب_ریشهاوبالها