اشوی عزیز، امروز وقتی که با انگشت ماه را نشان می دادید، گفتید،
"مردان باید مردانه تر شوند"
این مردانه بودنmasculine به چه معنا است؟
#پاسخ:
پریم آنوباوا(سوال کننده) ،مردانه بودنmasculine می تواند دو جهت داشته باشد، درست همانطور که زنانه بودنfeminineness نیز می تواند دو جهت داشته باشد.
ذهن مردانه می تواند تهاجمی؛ خشن و ویرانگر باشد، این تنها یکی از امکان ها است
مردان آن را آزموده اند و بشریت از آن رنج بسیار برده است
و اگر مردها این جنبه ی منفی مردانه بودن را آزمایش کنند، زنان نیز طبیعتاٌ در جنبه های منفی زنانگی خود حرکت می کنند، فقط برای اینکه با مردان مقابله کرده باشند
وگرنه آن شکاف بسیار زیاد خواهد شد و غیرقابل پل زدن می شود
وقتی زنانگی در حالت منفی آن باشد بصورت انفعال؛ تنبلی و بی تفاوتی متجلی می شود
یک مرد منفی فقط می تواند با یک زن منفی پل بزند
ولی جنبه ی مثبتی هم وجود دارد
هیچ چیز نمی تواند فقط منفی باشد،
هر منفی بودنی یک جنبه ی مثبت هم دارد.
هر ابر تیره یک آستر نقره فام دارد
و هر شب توسط یک طلوع دنبال می شود
مردانگی مثبت یعنی آغاز کردن #خلاقیت_و_ماجراجویی،
این همان جنبه های مردانه است در جهت و در سطحی متفاوت
جنبه های منفی ذهن مردانه ویرانگر است و
جنبه های مثبت آن خلاق و آفریننده
ویرانگری و خلاقیت دو چیز نیستند
بلکه دو جنبه از یک انرژی هستند
یک انرژی می تواند تهاجمی بشود و
همان انرژی می تواند آغاز کننده گردد
وقتی که تهاجم به نیروی آغاز کننده تبدیل شود زیبایی خودش را دارد
وقتی که خشونت به ماجراجویی بدل شود و به اکتشاف چیزهای تازه و ناشناخته تبدیل شود، بسیار مفید خواهد بود.
و در مورد انرژی های زنانه هم همین است.
#منفعل بودنinactivity منفی است،
#پذیرش receptivity مثبت است.
هردو مانند هم به نظر می آیند و خیلی شبیه به هم هستند
برای دیدن تفاوت این دو به چشمانی بسیار با نفوذ نیاز داری.
پذیرفتن یک استقبال است، نوعی انتظار دریافت، و نیایشی در خود دارد. پذیرفتن یک میزبان شدن است، رحم بودن womb است
منفعل بودن فقط گنگ بودن و بی جان بودن و ناامید بودن است.
چیزی برای انتظار کشیدن وجود ندارد،
چیزی برای دریافت کردن وجود ندارد، هیچ اتفاقی رخ نخواهد داد.
این غلطیدن در رخوت است و سستی، فرو رفتن در نوعی بی تفاوتی است
و بی تفاوتی و رخوت زهر هستند
ولی همان چیزی که بی تفاوتی می شود، می تواند به #وارستگی detachmentبدل شود، و آنگاه طعمی کاملاٌ متفاوت خواهد داشت
بی تفاوتی در ظاهر مانند وارستگی است، ولی چنین نیست.
بی تفاوتی فقط نداشتن علاقه است.
وارستگی نداشتن علاقه نیست
بلکه علاقه ی مطلق است
علاقه ای عظیم، ولی با این ظرفیت که میل به چسبیدن و وابستگی در آن نیست
لحظه ای که وجود دارد از آن لذت ببر و وقتی که ازبین می رود چنانچه همه چیز محکوم به ازبین رفتن است
بگذار برود. وارستگی این است.
رخوتlethargy حالت منفی است
فرد مانند تکه ای از گل mud فقط فرو نشسته است هیچ امکان رشدی، هیچ نشاط و جاری شدن وجود ندارد. ولی همان انرژی می تواند منبعی از انرژی فعال شود بدون اینکه جایی برود و کاری بکند، بلکه فقط انباشت انرژی و انباشته شدن بیشتر آن
و دانشمندان می گویند که در نقطه ای خاص، تغییرات کمی به تغییرات کیفی تبدیل می شوند
در صد درجه حرارت آب به بخار تبدیل می شود. در نود و نه درجه هنوز بخار نشده است، در 99.9 درجه هم هنوز بخار نشده ولی فقط یک دهم در صد بیشتر حرارت لازم است تا یک جهش کوانتومی کند.
زنانگی مثبت رخوت و سستی نیست، یک منبع عظیم انرژی است. و همچنانکه انرژی گردآوری و انباشته می شود
بسیاری از تغییرات کیفی در آن رخ می دهد
#مرد، برای اینکه واقعاٌ مردانه باشد،
باید ماجراجو باشد، باید آفریننده باشد،
باید تا حد ممکن چیزهای جدید را در زندگی آغاز کند.
#زن، برای اینکه واقعاٌ زنانه باشد،
باید یک منبع عظیم انرژی در پشت مرد باشد،تا که آن ماجراجویی تا حد امکان انرژی داشته باشد.
برای اینکه ماجراجویی مرد بتواند الهام بخش و شاعرانه باشد و روح ماجراجو بتواند در زن آسوده شود و تجدید حیات یابد و دوباره تازه شود،
نیاز به انرژی اصیل زنانه هست
ادامه...👇👇👇👇
وقتی زن و مرد، هردو باهم، در جهت مثبت که حرکت کنند، یک کل هستند
و یک زوج واقعی
زوج های واقعی بسیار اندک هستند زوجی است که در آن هریک با دیگری به روشی مثبت ملحق شده است
آنگاه باهم بودن یک مراقبه است
آنگاه باهم بودن واقعاٌ یک ماجراجویی بزرگ است
آنگاه باهم بودن هرروز شگفتی تازه ای به همراه خواهد داشت
"مردان باید مردانه تر شوند"
این مردانه بودنmasculine به چه معنا است؟
#پاسخ:
پریم آنوباوا(سوال کننده) ،مردانه بودنmasculine می تواند دو جهت داشته باشد، درست همانطور که زنانه بودنfeminineness نیز می تواند دو جهت داشته باشد.
ذهن مردانه می تواند تهاجمی؛ خشن و ویرانگر باشد، این تنها یکی از امکان ها است
مردان آن را آزموده اند و بشریت از آن رنج بسیار برده است
و اگر مردها این جنبه ی منفی مردانه بودن را آزمایش کنند، زنان نیز طبیعتاٌ در جنبه های منفی زنانگی خود حرکت می کنند، فقط برای اینکه با مردان مقابله کرده باشند
وگرنه آن شکاف بسیار زیاد خواهد شد و غیرقابل پل زدن می شود
وقتی زنانگی در حالت منفی آن باشد بصورت انفعال؛ تنبلی و بی تفاوتی متجلی می شود
یک مرد منفی فقط می تواند با یک زن منفی پل بزند
ولی جنبه ی مثبتی هم وجود دارد
هیچ چیز نمی تواند فقط منفی باشد،
هر منفی بودنی یک جنبه ی مثبت هم دارد.
هر ابر تیره یک آستر نقره فام دارد
و هر شب توسط یک طلوع دنبال می شود
مردانگی مثبت یعنی آغاز کردن #خلاقیت_و_ماجراجویی،
این همان جنبه های مردانه است در جهت و در سطحی متفاوت
جنبه های منفی ذهن مردانه ویرانگر است و
جنبه های مثبت آن خلاق و آفریننده
ویرانگری و خلاقیت دو چیز نیستند
بلکه دو جنبه از یک انرژی هستند
یک انرژی می تواند تهاجمی بشود و
همان انرژی می تواند آغاز کننده گردد
وقتی که تهاجم به نیروی آغاز کننده تبدیل شود زیبایی خودش را دارد
وقتی که خشونت به ماجراجویی بدل شود و به اکتشاف چیزهای تازه و ناشناخته تبدیل شود، بسیار مفید خواهد بود.
و در مورد انرژی های زنانه هم همین است.
#منفعل بودنinactivity منفی است،
#پذیرش receptivity مثبت است.
هردو مانند هم به نظر می آیند و خیلی شبیه به هم هستند
برای دیدن تفاوت این دو به چشمانی بسیار با نفوذ نیاز داری.
پذیرفتن یک استقبال است، نوعی انتظار دریافت، و نیایشی در خود دارد. پذیرفتن یک میزبان شدن است، رحم بودن womb است
منفعل بودن فقط گنگ بودن و بی جان بودن و ناامید بودن است.
چیزی برای انتظار کشیدن وجود ندارد،
چیزی برای دریافت کردن وجود ندارد، هیچ اتفاقی رخ نخواهد داد.
این غلطیدن در رخوت است و سستی، فرو رفتن در نوعی بی تفاوتی است
و بی تفاوتی و رخوت زهر هستند
ولی همان چیزی که بی تفاوتی می شود، می تواند به #وارستگی detachmentبدل شود، و آنگاه طعمی کاملاٌ متفاوت خواهد داشت
بی تفاوتی در ظاهر مانند وارستگی است، ولی چنین نیست.
بی تفاوتی فقط نداشتن علاقه است.
وارستگی نداشتن علاقه نیست
بلکه علاقه ی مطلق است
علاقه ای عظیم، ولی با این ظرفیت که میل به چسبیدن و وابستگی در آن نیست
لحظه ای که وجود دارد از آن لذت ببر و وقتی که ازبین می رود چنانچه همه چیز محکوم به ازبین رفتن است
بگذار برود. وارستگی این است.
رخوتlethargy حالت منفی است
فرد مانند تکه ای از گل mud فقط فرو نشسته است هیچ امکان رشدی، هیچ نشاط و جاری شدن وجود ندارد. ولی همان انرژی می تواند منبعی از انرژی فعال شود بدون اینکه جایی برود و کاری بکند، بلکه فقط انباشت انرژی و انباشته شدن بیشتر آن
و دانشمندان می گویند که در نقطه ای خاص، تغییرات کمی به تغییرات کیفی تبدیل می شوند
در صد درجه حرارت آب به بخار تبدیل می شود. در نود و نه درجه هنوز بخار نشده است، در 99.9 درجه هم هنوز بخار نشده ولی فقط یک دهم در صد بیشتر حرارت لازم است تا یک جهش کوانتومی کند.
زنانگی مثبت رخوت و سستی نیست، یک منبع عظیم انرژی است. و همچنانکه انرژی گردآوری و انباشته می شود
بسیاری از تغییرات کیفی در آن رخ می دهد
#مرد، برای اینکه واقعاٌ مردانه باشد،
باید ماجراجو باشد، باید آفریننده باشد،
باید تا حد ممکن چیزهای جدید را در زندگی آغاز کند.
#زن، برای اینکه واقعاٌ زنانه باشد،
باید یک منبع عظیم انرژی در پشت مرد باشد،تا که آن ماجراجویی تا حد امکان انرژی داشته باشد.
برای اینکه ماجراجویی مرد بتواند الهام بخش و شاعرانه باشد و روح ماجراجو بتواند در زن آسوده شود و تجدید حیات یابد و دوباره تازه شود،
نیاز به انرژی اصیل زنانه هست
ادامه...👇👇👇👇
وقتی زن و مرد، هردو باهم، در جهت مثبت که حرکت کنند، یک کل هستند
و یک زوج واقعی
زوج های واقعی بسیار اندک هستند زوجی است که در آن هریک با دیگری به روشی مثبت ملحق شده است
آنگاه باهم بودن یک مراقبه است
آنگاه باهم بودن واقعاٌ یک ماجراجویی بزرگ است
آنگاه باهم بودن هرروز شگفتی تازه ای به همراه خواهد داشت
اشـoshoـو:
#خلاقیت حالت بسیار متناقضی،
از آگاهی و بودن است.
عمل از طریق بی عملی است،
همان چیزی که لائوتسه آن را
وی-وو- وی می خواند و اجازه می دهد چیزی از طریق تو به وقوع بپیوندد
انجام دادن نیست، امکان دادن است به صورت گذرگاه در آمدن است.
به طوری که کل هستی بتواند از طریق تو به جریان درآید.
تبدیل شدن به خیزران میان تهی است؛ فقط یک نی توخالی...
و آگاه بی درنگ چیزی اتفاق می افتد، زیرا خدا در ورای انسان پنهان است کافی است کمی راه را بر او باز کنی تا به درونت قدم بگذارد این خلاقیت است اینکه راه را به روی خدا باز می گذاری
خلاقیت یک حالت روحانی است.
به همین دلیل هم می گویم:
شاعر از روحانی هم به خداوند نزدیک تر است.
یک رقصنده حتی از شاعر هم به خدا نزدیک تر است.
یک فیلسوف از همه دورتر است زیرا هرقدر بیشتر فکر کنی دیوار نفوذ ناپذیرتر و ستبری بین خودت و کل هستی پدید می آوری، هرقدر افزون تر به تفکر بپردازی نفس خود را بیشتر تقویت می کنی، نفس چیزی نیست جز همه افکاری که در گذشته بر روی هم انباشته ای
وقتی تو نیستی خدا هست:
این خلاقیت است.
به طور ساده خلاقیت یعنی وقتی که تو در سکون مطلق به سر می بری،
معنی آن بی عملی ست، آرامش است. زیرا از آرامش است که عمل بسیار زاده خواهد شد.
اما این چیزی نیست که از تو جرقه بزند تو فقط یک وسیله هستی نغمه ای از طریق تو سروده خواهد شد
تو خالق آن نیستی این نغمه از ماوراء منشا می گیرد، همیشه از ماوراء می آید. وقتی تو آن را بیافرینی معمولی و تکرار است، چون کالای انباری می نماید
وقتی از طریق تو حادث شود.
زیبایی اثیری و خارق العاده ای دارد، چیزی از ناشناخته را با خود به دنبال دارد
#اشو
#کتاب_خلاقیت
تنبلی با بی عملی متفاوت است
وقتی تنبل هستی، این یک احساس منفی است، احساس می کنی که هیچ انرژی نداری ،احساس کندی و بی حسی و خواب آلودگی داری. انگار مرده ای
اما وقتی در حالت بی عملی هستی سرشار از انرژی هستی و این حالت بسیار مثبت است. تو انرژی کاملی داری که می جوشد و سرریز می کند. تو تابان و سرزنده هستی. تو خواب آلود نیستی بلکه بسیار هوشیاری
اما این امکان هست که ذهنت تو را فریب بدهد : ذهن می تواند تنبلی را به عنوان بی عملی توجیه کند. می تواند بگوید من یک استاد ذن شده ام ... اما تو هیچکس دیگری را فریب نمی دهی.
تو فقط خودت را فریب می دهی.
پس هوشیار باش
#اشو
#خلاقیت حالت بسیار متناقضی،
از آگاهی و بودن است.
عمل از طریق بی عملی است،
همان چیزی که لائوتسه آن را
وی-وو- وی می خواند و اجازه می دهد چیزی از طریق تو به وقوع بپیوندد
انجام دادن نیست، امکان دادن است به صورت گذرگاه در آمدن است.
به طوری که کل هستی بتواند از طریق تو به جریان درآید.
تبدیل شدن به خیزران میان تهی است؛ فقط یک نی توخالی...
و آگاه بی درنگ چیزی اتفاق می افتد، زیرا خدا در ورای انسان پنهان است کافی است کمی راه را بر او باز کنی تا به درونت قدم بگذارد این خلاقیت است اینکه راه را به روی خدا باز می گذاری
خلاقیت یک حالت روحانی است.
به همین دلیل هم می گویم:
شاعر از روحانی هم به خداوند نزدیک تر است.
یک رقصنده حتی از شاعر هم به خدا نزدیک تر است.
یک فیلسوف از همه دورتر است زیرا هرقدر بیشتر فکر کنی دیوار نفوذ ناپذیرتر و ستبری بین خودت و کل هستی پدید می آوری، هرقدر افزون تر به تفکر بپردازی نفس خود را بیشتر تقویت می کنی، نفس چیزی نیست جز همه افکاری که در گذشته بر روی هم انباشته ای
وقتی تو نیستی خدا هست:
این خلاقیت است.
به طور ساده خلاقیت یعنی وقتی که تو در سکون مطلق به سر می بری،
معنی آن بی عملی ست، آرامش است. زیرا از آرامش است که عمل بسیار زاده خواهد شد.
اما این چیزی نیست که از تو جرقه بزند تو فقط یک وسیله هستی نغمه ای از طریق تو سروده خواهد شد
تو خالق آن نیستی این نغمه از ماوراء منشا می گیرد، همیشه از ماوراء می آید. وقتی تو آن را بیافرینی معمولی و تکرار است، چون کالای انباری می نماید
وقتی از طریق تو حادث شود.
زیبایی اثیری و خارق العاده ای دارد، چیزی از ناشناخته را با خود به دنبال دارد
#اشو
#کتاب_خلاقیت
تنبلی با بی عملی متفاوت است
وقتی تنبل هستی، این یک احساس منفی است، احساس می کنی که هیچ انرژی نداری ،احساس کندی و بی حسی و خواب آلودگی داری. انگار مرده ای
اما وقتی در حالت بی عملی هستی سرشار از انرژی هستی و این حالت بسیار مثبت است. تو انرژی کاملی داری که می جوشد و سرریز می کند. تو تابان و سرزنده هستی. تو خواب آلود نیستی بلکه بسیار هوشیاری
اما این امکان هست که ذهنت تو را فریب بدهد : ذهن می تواند تنبلی را به عنوان بی عملی توجیه کند. می تواند بگوید من یک استاد ذن شده ام ... اما تو هیچکس دیگری را فریب نمی دهی.
تو فقط خودت را فریب می دهی.
پس هوشیار باش
#اشو
Forwarded from Narmin Clauß
اشـoshoـو:
#بازی_شهرت
ساختار کل زندگی ما چنان است که به ما آموخته اند:
تا وقتی به رسمیت شناخته نشده ایم، کسی نیستیم؛ بهایی نداریم.
خودهِ کار مهم نیست،
اما شهرت اهمیت دارد.
و این وارونه کردن چیزهاست.
کار باید مهم باشد،
باید لذت در خود کار باشد
تو نباید کاری کنی که سری توی سرها در بیاوری، بلکه باید از خلاق بودن خودت لذت ببری، تو کار را به خاطر خودهِ کار دوست داشته باشی، این باید شیوه نگاه کردنت تو به پدیده ها باشد.
اگر عاشق کار بودی، به آن کار دست بزن، طلب شهرت نکن، اگر زمینه آن فراهم شد، با آغوش باز آن را استقبال کن؛ اگر نشد به آن فکر نکن. رضایت خاطر تو باید در خوده کار باشد.
و اگر هر کس همین هنر ساده عشق ورزیدن به کارش را بیاموزد.
هر کاری که هست ، و بدون طلب شهرت آن لذت ببرد، ما دنیای زیباتر و مسرور واری خواهیم داشت.
اما دنیا تو را در قالب فلاکت باری محبوس ساخته است
آنچه میکنی مطلوب است، نه به این دلیل که به آن عشق می ورزی و آن را به گونه ای عالی به انجام می رسانی
بلکه به این دلیل که دنیا آن را به رسمیت می شناسد، و به آن پاداش می دهد و تو را به دریافت مدال طلا و جایزه نوبل مفتخر میسازد.
آنها کل ارزش ذاتی خلاقیت را از میان برده اند و میلیون ها انسان را به نابودی کشیده اند.
چرا؟
چون تو نمی توانی به میلیون ها نفر از مردم جایزه نوبل اهدا کنی.
اما تو در همه عشق به شهرت ایجاد کردی
این است که هیچکس نمیتواند با آرامش خاطر و سکوت و لذت به کارش بپردازد.
زندگی از چیزهای ساده و کوچکی تشکیل یافته است. برای آن چیزهای کوچک و پیش پا افتاده هیج پاداشی نیست.
نه عنوان و مقامی از جانب سردمداران و نه دیپلم افتخاری از سوی مراکز فرهنگی.
خلاقیت یعنی
لذت بردن از هرکاری، حتی از مراقبه؛ انجام هرکاری با عشقی ژرف
اگر عشق بورزی و این سالن سخنرانی را تمیز کنی، ایـن کاری خلاق است.
اگر بی عشق عمل کنی، آن وقت مسلماً این کاری شاق است؛ وظیفه ای است که باید هر طور شده به آن عمل کرد. این کار تحمیلی است. بعد دوست داری وقت دیگری خلاق باشی. در آن برهه از زمان تو چه خواهی کرد؟ آیا کار بهتری سراغ داری؟ آیا فکر میکنی اگر به نقاشی بپردازی، خود را خلاق احساس خواهی کرد؟ اما نقاشی کردن درست به اندازه تمیز کردن کف زمین کاری معمولی است.
تو رنگ ها را برروی بوم نقاشی می مالی یا پرتاب میکنی ـ اینجا هم تو زمین را می شویی و ته میکشی. فرقش چیست؟ احساس میکنی حرف زدن با یک دوست جز وقت تلف کردن نیست و دوست داری یک کتاب بی نظیر بنویسی تا خلاقیت خود را نشان بدهی؟ اما یک دوست آمده! کمی گپ زدن چقدر سرگرم کننده و زیباست ـ معطل چه هستی، خلاق باش!
#اشو
#خلاقیت
#بازی_شهرت
ساختار کل زندگی ما چنان است که به ما آموخته اند:
تا وقتی به رسمیت شناخته نشده ایم، کسی نیستیم؛ بهایی نداریم.
خودهِ کار مهم نیست،
اما شهرت اهمیت دارد.
و این وارونه کردن چیزهاست.
کار باید مهم باشد،
باید لذت در خود کار باشد
تو نباید کاری کنی که سری توی سرها در بیاوری، بلکه باید از خلاق بودن خودت لذت ببری، تو کار را به خاطر خودهِ کار دوست داشته باشی، این باید شیوه نگاه کردنت تو به پدیده ها باشد.
اگر عاشق کار بودی، به آن کار دست بزن، طلب شهرت نکن، اگر زمینه آن فراهم شد، با آغوش باز آن را استقبال کن؛ اگر نشد به آن فکر نکن. رضایت خاطر تو باید در خوده کار باشد.
و اگر هر کس همین هنر ساده عشق ورزیدن به کارش را بیاموزد.
هر کاری که هست ، و بدون طلب شهرت آن لذت ببرد، ما دنیای زیباتر و مسرور واری خواهیم داشت.
اما دنیا تو را در قالب فلاکت باری محبوس ساخته است
آنچه میکنی مطلوب است، نه به این دلیل که به آن عشق می ورزی و آن را به گونه ای عالی به انجام می رسانی
بلکه به این دلیل که دنیا آن را به رسمیت می شناسد، و به آن پاداش می دهد و تو را به دریافت مدال طلا و جایزه نوبل مفتخر میسازد.
آنها کل ارزش ذاتی خلاقیت را از میان برده اند و میلیون ها انسان را به نابودی کشیده اند.
چرا؟
چون تو نمی توانی به میلیون ها نفر از مردم جایزه نوبل اهدا کنی.
اما تو در همه عشق به شهرت ایجاد کردی
این است که هیچکس نمیتواند با آرامش خاطر و سکوت و لذت به کارش بپردازد.
زندگی از چیزهای ساده و کوچکی تشکیل یافته است. برای آن چیزهای کوچک و پیش پا افتاده هیج پاداشی نیست.
نه عنوان و مقامی از جانب سردمداران و نه دیپلم افتخاری از سوی مراکز فرهنگی.
خلاقیت یعنی
لذت بردن از هرکاری، حتی از مراقبه؛ انجام هرکاری با عشقی ژرف
اگر عشق بورزی و این سالن سخنرانی را تمیز کنی، ایـن کاری خلاق است.
اگر بی عشق عمل کنی، آن وقت مسلماً این کاری شاق است؛ وظیفه ای است که باید هر طور شده به آن عمل کرد. این کار تحمیلی است. بعد دوست داری وقت دیگری خلاق باشی. در آن برهه از زمان تو چه خواهی کرد؟ آیا کار بهتری سراغ داری؟ آیا فکر میکنی اگر به نقاشی بپردازی، خود را خلاق احساس خواهی کرد؟ اما نقاشی کردن درست به اندازه تمیز کردن کف زمین کاری معمولی است.
تو رنگ ها را برروی بوم نقاشی می مالی یا پرتاب میکنی ـ اینجا هم تو زمین را می شویی و ته میکشی. فرقش چیست؟ احساس میکنی حرف زدن با یک دوست جز وقت تلف کردن نیست و دوست داری یک کتاب بی نظیر بنویسی تا خلاقیت خود را نشان بدهی؟ اما یک دوست آمده! کمی گپ زدن چقدر سرگرم کننده و زیباست ـ معطل چه هستی، خلاق باش!
#اشو
#خلاقیت
اشـoshoـو:
مبتکر باش
هر کاری می کنی، سعی کن به روشی نو انجامش دهی. سعی کن فردیتی را واردش کنی ، امضای اصیلی پای آن بزن
حتی تمیز کردن کف زمین، می توانی به روش خودت انجامش دهی.
حتی پختن غذا، می توانی به روش خودت انجامش دهی.
می توانی خلاقیت را به تمام کارهایت بیاوری؛ باید آورده شود.
هرچه بیشتر خلاق باشی بهتر است، ویشودها(چاکرای5) باز خواهد شد.
و وقتی ویشودها باز شود، فقط بعد از آن انرژی می تواند به آجنا(مرکز چشم سوم، مرکز ششم) برود
#اشو
#ساراها
خلاق کسی است که:
چیزی از ناشناخته را با خود به دنیای شناخته به ارمغان بیاورد
چیزی از خـداونـد به این دنیا،
کسی که خداوند پیامش را از طریق او بـه گـوش دیگران می رساند
کسی که به نی توخالی مبدل می شود تا خداوند به درونش بدمد
چطور می توان به نی توخالی مبدل شد؟ اگر ذهن بیش از حد تو را اشغال کرده باشد، تو نمی توانی به نی تو خالی مبدل شوی،
و خلاقیت از آن خالق است؛
از تو یا از سوی تو نیست
تو که محو شدی، خلاقیت رخ می نماید ـ و آن وقتی است که خالق تو را مسخر خویش می سازد.
آفرینشگران واقعی این را خوب می دانند که خود خالق نیستند، بلکه وسیله اند، رابط عالم غیب اند.
تفاوت بین اهل فن و آفرینشگر را به یاد بیاور، اهل فن فقط می داند چطور کاری را انجام دهد. او شاید طرز کار را خوب بداند، اما از هیچ بینشی برخوردار نیست. خلاق فردی است که: صاحب بینش و درک است، و قادر به دیدن چیزهایی است که هرگز هیچکس ندیده است؛
او می تواند چیزهایی را مشاهده کند که هیچ چشمی تا کنون قادر به دیدنش نبوده است، می تواند چیزهایی را بشنود که تا به حال کسی به گوش نشنیده است.
بعد خلاقیت دست به کار می شود.
#اشو
#خلاقیت
مبتکر باش
هر کاری می کنی، سعی کن به روشی نو انجامش دهی. سعی کن فردیتی را واردش کنی ، امضای اصیلی پای آن بزن
حتی تمیز کردن کف زمین، می توانی به روش خودت انجامش دهی.
حتی پختن غذا، می توانی به روش خودت انجامش دهی.
می توانی خلاقیت را به تمام کارهایت بیاوری؛ باید آورده شود.
هرچه بیشتر خلاق باشی بهتر است، ویشودها(چاکرای5) باز خواهد شد.
و وقتی ویشودها باز شود، فقط بعد از آن انرژی می تواند به آجنا(مرکز چشم سوم، مرکز ششم) برود
#اشو
#ساراها
خلاق کسی است که:
چیزی از ناشناخته را با خود به دنیای شناخته به ارمغان بیاورد
چیزی از خـداونـد به این دنیا،
کسی که خداوند پیامش را از طریق او بـه گـوش دیگران می رساند
کسی که به نی توخالی مبدل می شود تا خداوند به درونش بدمد
چطور می توان به نی توخالی مبدل شد؟ اگر ذهن بیش از حد تو را اشغال کرده باشد، تو نمی توانی به نی تو خالی مبدل شوی،
و خلاقیت از آن خالق است؛
از تو یا از سوی تو نیست
تو که محو شدی، خلاقیت رخ می نماید ـ و آن وقتی است که خالق تو را مسخر خویش می سازد.
آفرینشگران واقعی این را خوب می دانند که خود خالق نیستند، بلکه وسیله اند، رابط عالم غیب اند.
تفاوت بین اهل فن و آفرینشگر را به یاد بیاور، اهل فن فقط می داند چطور کاری را انجام دهد. او شاید طرز کار را خوب بداند، اما از هیچ بینشی برخوردار نیست. خلاق فردی است که: صاحب بینش و درک است، و قادر به دیدن چیزهایی است که هرگز هیچکس ندیده است؛
او می تواند چیزهایی را مشاهده کند که هیچ چشمی تا کنون قادر به دیدنش نبوده است، می تواند چیزهایی را بشنود که تا به حال کسی به گوش نشنیده است.
بعد خلاقیت دست به کار می شود.
#اشو
#خلاقیت