اشـoshoـو:
اگر شما به هستی تعلق دارید،
پس این هستی است که:
از شما مراقبت خواهد کرد.
شايد_و_لابد
بيشتر تامل كنيد
از كلمات « شايد » و « لابد » بيشتر استفاده كنيد و به ديگران آزادي انتخاب بدهيد
درباره هر كلمه اي كه به كار مي بريد، بينديشيد
زبان و شيوه هاي صحبت ما چنان است كه دانسته يا نادانسته، اظهاراتی مطلق را بيان مي كنيم
هرگز چنين كاري نكنيد،بگوييد شايد
بيشتر تامل كنيد و به ديگران آزادي انتخاب بدهيد
يك ماه اين كار را تمرين كنيد.
بايد بسيار:
هشيار باشيد؛ زيرا صحبت قاطعانه و مطلق، عادتي ريشه دار است
البته اگرمراقب باشيد، مي توانيد اين عادت را ترك كنيد
آنگاه خواهيد ديد كه مشاجرات از ميان مي روند و نيازي به دفاع از خود نخواهد بود.
#اﺷﻮ
#الماسهای_آگاهی
اگر شما به هستی تعلق دارید،
پس این هستی است که:
از شما مراقبت خواهد کرد.
شايد_و_لابد
بيشتر تامل كنيد
از كلمات « شايد » و « لابد » بيشتر استفاده كنيد و به ديگران آزادي انتخاب بدهيد
درباره هر كلمه اي كه به كار مي بريد، بينديشيد
زبان و شيوه هاي صحبت ما چنان است كه دانسته يا نادانسته، اظهاراتی مطلق را بيان مي كنيم
هرگز چنين كاري نكنيد،بگوييد شايد
بيشتر تامل كنيد و به ديگران آزادي انتخاب بدهيد
يك ماه اين كار را تمرين كنيد.
بايد بسيار:
هشيار باشيد؛ زيرا صحبت قاطعانه و مطلق، عادتي ريشه دار است
البته اگرمراقب باشيد، مي توانيد اين عادت را ترك كنيد
آنگاه خواهيد ديد كه مشاجرات از ميان مي روند و نيازي به دفاع از خود نخواهد بود.
#اﺷﻮ
#الماسهای_آگاهی
اشـoshoـو:
به جای ترسیدن از عشق،
با آن زندگی کن
مردم معمولاً تصور می کنند که عشق و نفرت دو قطب مخالف یکدیگر هستند؛ این تصور اشتباه است.
عشق و نفرت در واقع از یک نوع انرژی سرچشمه می گیرند. عشق می تواند تبدیل به نفرت، و بالعكس نفرت می تواند تبدیل به عشق شود
آنها قابل تبدیل شدن به یکدیگر هستند. بنابراین عشق و نفرت متضاد نیستند، بلکه مکمل یکدیگر هستند.
در واقع ما از کسی که عاشقش هستیم، می توانیم متنفر هم باشیم
عشق و نفرت همیشه در کنار یکدیگر هستند. آنها دشمن یکدیگر نیستند، بلکه با هم دوست هستند.
تصاد وافعی، بین عشق و ترس وجود دارد
آنها هیچ وقت در کنار یکدیگر نیستند. اگر ترس بیش از حد در وجود تو رخنه کند، عشق ناپدید می شود
ترس نمی تواند به عشق تبدیل شود، و عشق نیز هیچ گاه به صورت ترس در نمی آید
آنها قابل تبدیل شدن به یکدیگر نیستند.
فقط عشق است که انسان را غنی و ثروتمند می کند
ترس انسان را علیل میکند، فلج می کند، و انسان هرچه بیشتر زمینگیر شود، به همان نسبت ترس بیشتری بر وجودش سایه می افکند، و بنابراین در یک چرخه باطل قرار می گیرد
عشق به تو پر و بال می بخشد.، به تو کمک می کند که در زندگی آرامش داشته باشی، بـه تـو شجاعت می بخشد. تا زندگی را از جنبه های مختلف تجربه کنی. عشق گستره کامل زندگی را در پیش روی تو می نهد.
عشق چند بعدی است. عشق همچون رنگین کمانی است که کلیه رنگ های زندگی را دربر می گیرد
پس قبل از هر چیز، ترس را به دور بینداز و هرچه بیشتر و بیشتر جذب عشق شو؛ ترس را با عشق جایگزین کن.
به آسمان فکر کن، به گستره پهناور آن؛ به آزادی فکر کن، به بیکرانی آن
ذهن خود را با چیزهای کوچک و پیش پا افتاده مشغول نكـن
تـرس همیشه مشغول و گرفتار مسائل خرد و جزئی است.
در مقابل، عشق آماده است تا همه چیز را قربانی کند. عشق فقط به وسعت و عظمت و بیکرانی می اندیشد. عشق همچون عقابی سوار بر جریان باد است که به جستجوی ناشناخته ها می رود.
#اشو
#عشق، #رقص_زندگی
دو دستى چسبيدن به هر چيز
حال هرچه مى خواهد باشد،
نشانگر #بى_اعتمادي است
اگر به زن يا مردى عشق میروزى
و دو دستى به آن چسبيده اى
اين به تمام معنا نشان دهنده اين است
كه #اعتماد نمیكنى
#اﺷﻮ
به جای ترسیدن از عشق،
با آن زندگی کن
مردم معمولاً تصور می کنند که عشق و نفرت دو قطب مخالف یکدیگر هستند؛ این تصور اشتباه است.
عشق و نفرت در واقع از یک نوع انرژی سرچشمه می گیرند. عشق می تواند تبدیل به نفرت، و بالعكس نفرت می تواند تبدیل به عشق شود
آنها قابل تبدیل شدن به یکدیگر هستند. بنابراین عشق و نفرت متضاد نیستند، بلکه مکمل یکدیگر هستند.
در واقع ما از کسی که عاشقش هستیم، می توانیم متنفر هم باشیم
عشق و نفرت همیشه در کنار یکدیگر هستند. آنها دشمن یکدیگر نیستند، بلکه با هم دوست هستند.
تصاد وافعی، بین عشق و ترس وجود دارد
آنها هیچ وقت در کنار یکدیگر نیستند. اگر ترس بیش از حد در وجود تو رخنه کند، عشق ناپدید می شود
ترس نمی تواند به عشق تبدیل شود، و عشق نیز هیچ گاه به صورت ترس در نمی آید
آنها قابل تبدیل شدن به یکدیگر نیستند.
فقط عشق است که انسان را غنی و ثروتمند می کند
ترس انسان را علیل میکند، فلج می کند، و انسان هرچه بیشتر زمینگیر شود، به همان نسبت ترس بیشتری بر وجودش سایه می افکند، و بنابراین در یک چرخه باطل قرار می گیرد
عشق به تو پر و بال می بخشد.، به تو کمک می کند که در زندگی آرامش داشته باشی، بـه تـو شجاعت می بخشد. تا زندگی را از جنبه های مختلف تجربه کنی. عشق گستره کامل زندگی را در پیش روی تو می نهد.
عشق چند بعدی است. عشق همچون رنگین کمانی است که کلیه رنگ های زندگی را دربر می گیرد
پس قبل از هر چیز، ترس را به دور بینداز و هرچه بیشتر و بیشتر جذب عشق شو؛ ترس را با عشق جایگزین کن.
به آسمان فکر کن، به گستره پهناور آن؛ به آزادی فکر کن، به بیکرانی آن
ذهن خود را با چیزهای کوچک و پیش پا افتاده مشغول نكـن
تـرس همیشه مشغول و گرفتار مسائل خرد و جزئی است.
در مقابل، عشق آماده است تا همه چیز را قربانی کند. عشق فقط به وسعت و عظمت و بیکرانی می اندیشد. عشق همچون عقابی سوار بر جریان باد است که به جستجوی ناشناخته ها می رود.
#اشو
#عشق، #رقص_زندگی
دو دستى چسبيدن به هر چيز
حال هرچه مى خواهد باشد،
نشانگر #بى_اعتمادي است
اگر به زن يا مردى عشق میروزى
و دو دستى به آن چسبيده اى
اين به تمام معنا نشان دهنده اين است
كه #اعتماد نمیكنى
#اﺷﻮ
#عشق، بدان معناست كه تو بايد بياموزي به ديگران از براي خودشان احترام بگذاري.
ديگران وسيله اي براي دست يافتن تو به اهدافت نيستند.
اين عمل، تنها عمل غير اخلاقي در دنياست. در واقع تمام اعمال غير اخلاقي در اين يك چيز ساده خلاصه مي شوند:
اگر ديگران را بعنوان يك وسيله بكارگيري، عمل تو غير اخلاقي است.
اگر به ديگران بعنوان يك مقصود و هدف احترام بگذاري، عمل تو اخلاقي است.
و دير يا زود طرف مقابل آزادي اش را از تو خواهد خواست و تو دچار ترس خواهي شد.
تو دوست داري ديگران را در بند كني، البته با زنجيرهاي زيبا، زنجيرهاي طلايي جواهرنشان،
تو میخوایی از فردا مطمئن باشي،
در غير اينصورت چه كسي مي داند؟ معشوقت ممكن است تو را ترك گويد.
تو نمي داني كه لحظه آينده چه اتفاقي خواهد افتاد، بنابراين مي خواهي از لحظه آينده مطمئن شوي، ضمانت مي خواهي و اين ضمانت عشق را مي كشد.
و اينگونه است كه زن و شوهرهايي وجود دارند، كساني كه عشق را قصابي كرده اند، عشق را كشته اند.
امروز ازدواج پديده اي هميشگي است، چون گلي پلاستيكي است.
گل واقعي ناگزير از نابود شدن است.
بادي قوي مي وزد و گلبرگهاي آن را مي پراكند.
بايد پذيرفت كه زندگي سيلي دايمي است. عشق طوفان برپا مي كند، اما اگر تو يكپارچه، استوار، هشيار و آگاه بماني، آنگاه اين طوفانها بسيار مفيد مي شوند. تو را توانگر مي سازند.
#اﺷﻮ
ديگران وسيله اي براي دست يافتن تو به اهدافت نيستند.
اين عمل، تنها عمل غير اخلاقي در دنياست. در واقع تمام اعمال غير اخلاقي در اين يك چيز ساده خلاصه مي شوند:
اگر ديگران را بعنوان يك وسيله بكارگيري، عمل تو غير اخلاقي است.
اگر به ديگران بعنوان يك مقصود و هدف احترام بگذاري، عمل تو اخلاقي است.
و دير يا زود طرف مقابل آزادي اش را از تو خواهد خواست و تو دچار ترس خواهي شد.
تو دوست داري ديگران را در بند كني، البته با زنجيرهاي زيبا، زنجيرهاي طلايي جواهرنشان،
تو میخوایی از فردا مطمئن باشي،
در غير اينصورت چه كسي مي داند؟ معشوقت ممكن است تو را ترك گويد.
تو نمي داني كه لحظه آينده چه اتفاقي خواهد افتاد، بنابراين مي خواهي از لحظه آينده مطمئن شوي، ضمانت مي خواهي و اين ضمانت عشق را مي كشد.
و اينگونه است كه زن و شوهرهايي وجود دارند، كساني كه عشق را قصابي كرده اند، عشق را كشته اند.
امروز ازدواج پديده اي هميشگي است، چون گلي پلاستيكي است.
گل واقعي ناگزير از نابود شدن است.
بادي قوي مي وزد و گلبرگهاي آن را مي پراكند.
بايد پذيرفت كه زندگي سيلي دايمي است. عشق طوفان برپا مي كند، اما اگر تو يكپارچه، استوار، هشيار و آگاه بماني، آنگاه اين طوفانها بسيار مفيد مي شوند. تو را توانگر مي سازند.
#اﺷﻮ
ﭼﺮا ﻣﺎ ﭘﻴﻮﺳﺘﻪ ﻃﺎﻟﺐ ﺗﺎﻳﻴﺪ دﻳﮕﺮاﻥ ﻫﺴﺘﻴﻢ؟
ﺯﻳﺮا ﺗﻮ اﺯ ﺧﻮدت مطمئن ﻧﻴﺴﺘﻲ.
ﺗﻮ ﭼﻨﺎن ﺑﺎر آمده ای ﻛﻪ ﻧﺎمطمئن ﺑﻮدﻥ، ﻃﺒﻴﻌﺖ ﺗﻮ ﮔﺸﺘﻪ اﺳﺖ.
ﻭﻗﺘﻲ ﻛﺴﻲ ﺩﺭ ﻗﺪﺭت اﺳﺖ و ﻣﺮﺟﻌﻴﺖ و اﻋﺘﺒﺎﺭ دارد ﺗﻮ ﺭا ﺗﺎﻳﻴﺪ ﻣﻴﻜﻨﺪ، ﺁﻧﮕﺎه اﺣﺴﺎﺱ ﺧﻮﺑﻲ داری، آﻧﮕﺎه ﻣﻴﺪاﻧﻲ ﻛﻪ ﺑﺎﻳﺪ ﺣﻖ ﺑﺎ ﺗﻮ ﺑﺎﺷﺪ!
ﻧﻤﻲ ﺗﻮاﻧﻲ ﺧﻮدت ﺗﺼﻤﻴﻢ ﺑﮕﻴﺮﻱ، ﺯﻳﺮا اﺯ ﻫﻤﺎﻥ ﻛﻮﺩﻛﻲ ﻫﺮ ﻛﺎﺭﻱ ﺭا ﻛﻪ ﺧﻮﺩﺕ اﻧﺠﺎﻡ ﺩاﺩﻩ اﻱ ﻫﻤﻴﺸﻪ ﻧﺎدرﺳﺖ ﺑﻮده و ﺑﺮاﻱ ﺁﻥ ﺗﻨﺒﻴﻪ ﺷﺪه ای
ﺁﻥ ﻛﻮدک ﻫﻨﻮﺯ ﻭﺟﻮد دارد، ﻓﻘﻄ ﺑﺪﻧﺖ ﺭﺷﺪ ﻛﺮده اﺳﺖ. ﻭلی ﺫﻫﻨﺖ ﺟﺎیی ﺩﺭ ﮔﺬﺷﺘﻪ ﺳﻴﺮ ﻣﻴﻜﻨﺪ و ﻫﻨﻮﺯ ﻃﺎﻟﺐ ﺗﺎﻳﻴﺪ اﺳﺖ.
ﺭﻭﺯﻱ ﺑﺎﻳﺪ اﻳﻦ ﺭا ﻣﺘﻮﻗﻒ ﻛﻨﻲ.
ﺭﻭﺯی ﻛﻪ ﻣﺘﻮﻗﻒ ﺷﺪی ﺭﺷﺪ ﺧﻮاﻫﻲ ﻛﺮد
اﮔﺮ ﻣﺘﻮﻗﻒ ﻧﺸﻮﻱ, ﺣﺘﻲ ﺩﺭ ﻭﻗﺖ ﻣﺮﮒ ﻫﻢ ﻛﻮدک ﺑﺎقی ﺧﻮاﻫﻲ ﻣﺎﻧﺪ
ﺻﺪ ﺳﺎﻝ داری ﻮ ﻫﻨﻮﺯ ﻫﻢ ﻳﻚ ﻛﻮدک ﻫﺴﺘﻲ، ﺣﺘﻲ ﻫﻨﮕﺎﻡ ﻣﺮگ ﻫﻢ ﻧﻴﺎﺯ ﺑﻪ ﺗﺎﻳﻴﺪ داری...
#اﺷﻮ
ﺯﻳﺮا ﺗﻮ اﺯ ﺧﻮدت مطمئن ﻧﻴﺴﺘﻲ.
ﺗﻮ ﭼﻨﺎن ﺑﺎر آمده ای ﻛﻪ ﻧﺎمطمئن ﺑﻮدﻥ، ﻃﺒﻴﻌﺖ ﺗﻮ ﮔﺸﺘﻪ اﺳﺖ.
ﻭﻗﺘﻲ ﻛﺴﻲ ﺩﺭ ﻗﺪﺭت اﺳﺖ و ﻣﺮﺟﻌﻴﺖ و اﻋﺘﺒﺎﺭ دارد ﺗﻮ ﺭا ﺗﺎﻳﻴﺪ ﻣﻴﻜﻨﺪ، ﺁﻧﮕﺎه اﺣﺴﺎﺱ ﺧﻮﺑﻲ داری، آﻧﮕﺎه ﻣﻴﺪاﻧﻲ ﻛﻪ ﺑﺎﻳﺪ ﺣﻖ ﺑﺎ ﺗﻮ ﺑﺎﺷﺪ!
ﻧﻤﻲ ﺗﻮاﻧﻲ ﺧﻮدت ﺗﺼﻤﻴﻢ ﺑﮕﻴﺮﻱ، ﺯﻳﺮا اﺯ ﻫﻤﺎﻥ ﻛﻮﺩﻛﻲ ﻫﺮ ﻛﺎﺭﻱ ﺭا ﻛﻪ ﺧﻮﺩﺕ اﻧﺠﺎﻡ ﺩاﺩﻩ اﻱ ﻫﻤﻴﺸﻪ ﻧﺎدرﺳﺖ ﺑﻮده و ﺑﺮاﻱ ﺁﻥ ﺗﻨﺒﻴﻪ ﺷﺪه ای
ﺁﻥ ﻛﻮدک ﻫﻨﻮﺯ ﻭﺟﻮد دارد، ﻓﻘﻄ ﺑﺪﻧﺖ ﺭﺷﺪ ﻛﺮده اﺳﺖ. ﻭلی ﺫﻫﻨﺖ ﺟﺎیی ﺩﺭ ﮔﺬﺷﺘﻪ ﺳﻴﺮ ﻣﻴﻜﻨﺪ و ﻫﻨﻮﺯ ﻃﺎﻟﺐ ﺗﺎﻳﻴﺪ اﺳﺖ.
ﺭﻭﺯﻱ ﺑﺎﻳﺪ اﻳﻦ ﺭا ﻣﺘﻮﻗﻒ ﻛﻨﻲ.
ﺭﻭﺯی ﻛﻪ ﻣﺘﻮﻗﻒ ﺷﺪی ﺭﺷﺪ ﺧﻮاﻫﻲ ﻛﺮد
اﮔﺮ ﻣﺘﻮﻗﻒ ﻧﺸﻮﻱ, ﺣﺘﻲ ﺩﺭ ﻭﻗﺖ ﻣﺮﮒ ﻫﻢ ﻛﻮدک ﺑﺎقی ﺧﻮاﻫﻲ ﻣﺎﻧﺪ
ﺻﺪ ﺳﺎﻝ داری ﻮ ﻫﻨﻮﺯ ﻫﻢ ﻳﻚ ﻛﻮدک ﻫﺴﺘﻲ، ﺣﺘﻲ ﻫﻨﮕﺎﻡ ﻣﺮگ ﻫﻢ ﻧﻴﺎﺯ ﺑﻪ ﺗﺎﻳﻴﺪ داری...
#اﺷﻮ
#کتاب_اسمانی_وجود
انسان كتاب آسماني ناخوانده و ناگشوده است
ما هميشه به خواندن كتابهاي مذهبي مشغوليم، اما هيچگاه كتاب آسماني وجودمان را نمي خوانيم
هرچه در تورات، انجيل و قرآن و ... نوشته شده است، در وجود توهست، جوهره آن درون توست
طبيعت امور اينگونه است كه وقتي تو حقيقت را بر زبان آوري تبديل به دروغ مي شود. كافيست تا حقيقت را بر زبان آوري تا دروغين شود
حقيقت تنها زماني حقيقت مي ماند كه در سكوت كامل در درون تو به سر برد. تنها در درون وجود خود توست كه صداي آرام و آهسته خدا را خواهي يافت
فقط بايد يك شرط را به جا آوري:
بايد خاموش و بي صدا بماني تا بتواني آن صدا را بشنوي. تا بتواني آنرا بخواني.
#اﺷﻮ
انسان كتاب آسماني ناخوانده و ناگشوده است
ما هميشه به خواندن كتابهاي مذهبي مشغوليم، اما هيچگاه كتاب آسماني وجودمان را نمي خوانيم
هرچه در تورات، انجيل و قرآن و ... نوشته شده است، در وجود توهست، جوهره آن درون توست
طبيعت امور اينگونه است كه وقتي تو حقيقت را بر زبان آوري تبديل به دروغ مي شود. كافيست تا حقيقت را بر زبان آوري تا دروغين شود
حقيقت تنها زماني حقيقت مي ماند كه در سكوت كامل در درون تو به سر برد. تنها در درون وجود خود توست كه صداي آرام و آهسته خدا را خواهي يافت
فقط بايد يك شرط را به جا آوري:
بايد خاموش و بي صدا بماني تا بتواني آن صدا را بشنوي. تا بتواني آنرا بخواني.
#اﺷﻮ
سكوت تجربهِ يگانه
زندگي بسيار پر سر و صداست
در بيرون سر و صداست
در درون سر و صداست و اين سر و صداها براي ديوانه كردن هر انساني كافيست،آنها همه دنيا را به مرز جنون كشانده اند.
تو بايد سر و صداي درونت را خاموش كني. مهار سر و صداي بيرون از توان ما خارج است و نيازي هم به اين كار نيست
اما مي توانيم سر و صداي درون را خاموش كنيم. آن دم كه سر و صداي درون فروكش كند و سكوت حاكم شود سر و صداي بيرون ديگر مشكلي نخواهد آفريد. مي تواني از سر و صداي بيرون لذت ببري. مي تواني بدون هيچ درد سري با آن به سر بري. شنيدن سكوت درون تجربه يگانه و منحصر به فرد است. هيچ تجربه ديگري نمي توان يافت كه تا اين اندازه ارزشمند باشد، زيرا از پي اين تجربه ديگر تجربه های زندگي مي آيند.
سكوت بنيان تمام ديگر تجربه های ديني است. بدون سكوت هيچ حقيقت و آزادي و هيچ خدايي وجود نخواهد داشت
با سكوت ناگهان چيزهايي كه قبلا وجود نداشتند به وجود مي آيند و چيزهايي كه وجود داشتند ديگر وجود نخواهند داشت. نگاه تو عوض مي شود. دورنماي تو تغيير مي يابد. سكوت تو را به شناخت ناشناختني مي رساند
اين يگانگي سكوت است.
#اﺷﻮ
زندگي بسيار پر سر و صداست
در بيرون سر و صداست
در درون سر و صداست و اين سر و صداها براي ديوانه كردن هر انساني كافيست،آنها همه دنيا را به مرز جنون كشانده اند.
تو بايد سر و صداي درونت را خاموش كني. مهار سر و صداي بيرون از توان ما خارج است و نيازي هم به اين كار نيست
اما مي توانيم سر و صداي درون را خاموش كنيم. آن دم كه سر و صداي درون فروكش كند و سكوت حاكم شود سر و صداي بيرون ديگر مشكلي نخواهد آفريد. مي تواني از سر و صداي بيرون لذت ببري. مي تواني بدون هيچ درد سري با آن به سر بري. شنيدن سكوت درون تجربه يگانه و منحصر به فرد است. هيچ تجربه ديگري نمي توان يافت كه تا اين اندازه ارزشمند باشد، زيرا از پي اين تجربه ديگر تجربه های زندگي مي آيند.
سكوت بنيان تمام ديگر تجربه های ديني است. بدون سكوت هيچ حقيقت و آزادي و هيچ خدايي وجود نخواهد داشت
با سكوت ناگهان چيزهايي كه قبلا وجود نداشتند به وجود مي آيند و چيزهايي كه وجود داشتند ديگر وجود نخواهند داشت. نگاه تو عوض مي شود. دورنماي تو تغيير مي يابد. سكوت تو را به شناخت ناشناختني مي رساند
اين يگانگي سكوت است.
#اﺷﻮ
#راه_شناخت_عشق
راه شناخت عشق، راهي منحصر به فرد است
براي مثال اگر تو بكوشي گل سرخ را از راه ذهن بشناسي مجبور خواهي شد آنرا پرپر كني و با پرپر كردن گل، زيبايي اش را نابود خواهي ساخت
تو در مورد تركيبات شيميايي آن اطلاعاتي به دست خواهي آورد
ولي لطافت شاعرانه آنرا كه تنها چيز واقعي آن بود از كف خواهي داد
روح را خواهي كشت و تنها جسد را در اختيار خواهي داشت
از اين رو اين، راه صحيح شناخت گل سرخ نيست
راه صحيح، راه شاعر است. راه عاشق است. راه موسيقيدان و راه رقصنده است
اگر تو موسيقيدان باشي آواز خواهي خواند. با گلي كه در نسيم به رقص در مي آيد همراه خواهي شد. در كنار آن در سكوت خواهي نشست و خواهي كوشيد به نغمه آن گوش فرا دهي
بلي، نغمه اي پيرامون گل وجود دارد. نغمه اي كه خاموش است اما نغمه است
شعري در گل وجود دارد. شعري كه در هيچ دفتري نوشته نشده اما وجود گل، نجواي آن، رقص آن، بازي آن با پرتو خورشيد، همگي شعر هستند
اگر تو بتواني به گل عشق بورزي،
خواهي توانست آن شعر، آن نغمه، آن رقصي را كه روح گل است بشناسي
هستي را بايد از راه عشق شناخت
آنگاه خدا را خواهي شناخت
خدا چيزي نيست جز روي آوردن به هستي از راه عشق.
#اﺷﻮ
راه شناخت عشق، راهي منحصر به فرد است
براي مثال اگر تو بكوشي گل سرخ را از راه ذهن بشناسي مجبور خواهي شد آنرا پرپر كني و با پرپر كردن گل، زيبايي اش را نابود خواهي ساخت
تو در مورد تركيبات شيميايي آن اطلاعاتي به دست خواهي آورد
ولي لطافت شاعرانه آنرا كه تنها چيز واقعي آن بود از كف خواهي داد
روح را خواهي كشت و تنها جسد را در اختيار خواهي داشت
از اين رو اين، راه صحيح شناخت گل سرخ نيست
راه صحيح، راه شاعر است. راه عاشق است. راه موسيقيدان و راه رقصنده است
اگر تو موسيقيدان باشي آواز خواهي خواند. با گلي كه در نسيم به رقص در مي آيد همراه خواهي شد. در كنار آن در سكوت خواهي نشست و خواهي كوشيد به نغمه آن گوش فرا دهي
بلي، نغمه اي پيرامون گل وجود دارد. نغمه اي كه خاموش است اما نغمه است
شعري در گل وجود دارد. شعري كه در هيچ دفتري نوشته نشده اما وجود گل، نجواي آن، رقص آن، بازي آن با پرتو خورشيد، همگي شعر هستند
اگر تو بتواني به گل عشق بورزي،
خواهي توانست آن شعر، آن نغمه، آن رقصي را كه روح گل است بشناسي
هستي را بايد از راه عشق شناخت
آنگاه خدا را خواهي شناخت
خدا چيزي نيست جز روي آوردن به هستي از راه عشق.
#اﺷﻮ
#از_مشکلات_عشق_نگریز
اگر بتواني در برابر طوفانهايي كه عشق به پا مي كند پايدار بماني، زندگي ات شروع به رشد مي كند
و با بيشتر شدن ايستادگي تو در برابر موانع و مشكلات، وقتي كه چنان عميق ريشه بدواني كه هيچ چيز نتواند تو را از ريشه درآورد- هيچ مشكلي نتواند تو را درهم بشكند و در تمام بحرانها منسجم و استوار بماني- سپاسگزار عشق خواهي شد، زيرا تنها از راه آن مشكلات بوده كه اين انسجام و استواري ايجاد شده است.
و آنگاه تو شروع به فراتر رفتن از عشق مي كني- و اين همان معناي جذابيت است
آنگاه كه تو عشق بورزي ولي عشق نتواند هيچ مشكلي براي تو ايجاد كند، جذاب مي شوي. بدن، ذهن و روحت زيبايي خيره كننده اي مي يابند. اين سه در آن هماهنگي پرجذبه به هم مي پيوندند
اما اگر از عشق دوري كني، راهي نخواهي يافت
هرگز از عشق و مشكلاتي كه به بار مي آورد نگريز. با آنها رو دررو شو
مشكلها و دردسرها را بپذير اما در عين حال آرام و آسوده باقي بمان.
#اﺷﻮ
اگر بتواني در برابر طوفانهايي كه عشق به پا مي كند پايدار بماني، زندگي ات شروع به رشد مي كند
و با بيشتر شدن ايستادگي تو در برابر موانع و مشكلات، وقتي كه چنان عميق ريشه بدواني كه هيچ چيز نتواند تو را از ريشه درآورد- هيچ مشكلي نتواند تو را درهم بشكند و در تمام بحرانها منسجم و استوار بماني- سپاسگزار عشق خواهي شد، زيرا تنها از راه آن مشكلات بوده كه اين انسجام و استواري ايجاد شده است.
و آنگاه تو شروع به فراتر رفتن از عشق مي كني- و اين همان معناي جذابيت است
آنگاه كه تو عشق بورزي ولي عشق نتواند هيچ مشكلي براي تو ايجاد كند، جذاب مي شوي. بدن، ذهن و روحت زيبايي خيره كننده اي مي يابند. اين سه در آن هماهنگي پرجذبه به هم مي پيوندند
اما اگر از عشق دوري كني، راهي نخواهي يافت
هرگز از عشق و مشكلاتي كه به بار مي آورد نگريز. با آنها رو دررو شو
مشكلها و دردسرها را بپذير اما در عين حال آرام و آسوده باقي بمان.
#اﺷﻮ
#عشق_پنهان
از همان نخستين لمحه،
تو عشق پنهان من بوده ای
شما همگي در جست و جوي يك
عشق پنهان هستيد.
و همگي سعي داريد آن را در شخصي ديگر پيدا كنيد.
ناكامي و سرخوردگي تمام عشاق از همين است،
به جز آنان كه:
هرگز اجازه ي ديدار نداشته اند.
در طول قرون، فقط آن عشاقي به ياد آورده مي شوند، به سبب عشق بزرگشان، كه:
هرگز اجازه ي ديدار نداشته اند.
در شرق ما شيرين و فرهاد را مي شناسيم، ليلي و مجنون را.
چون آنان توسط والدين و جامعه شان هرگز مجاز نبودند با هم باشند،
نماد عشاق بزرگ گشته اند.
ولي اين عجيب است:
آنان هرگز حتي اجازه نداشته اند با هم ديدار كنند، و آنوقت، نماد عشقي بزرگ شده اند!
و چه بر سر ميليون ها عشاقي آمد كه اجازه ي ديدار داشتند؟
حتي يكي از آنان نيز هرگز اثبات نكرد كه عاشقي بزرگ است.
همگي فقط قلابي از كار درآمدندlousy
هر رابطه ي عاشقانه اي يك شكست است، بدون استثنا. شايد اين را بپذيري، و شايد نه.
فرد مي كوشد تا جاي ممكن اين واقعيت را پنهان كند، ولي همه مي دانند كه بقيه چه مي كنند. ناكامي تو محتوم است.
عشق واقعي تو براي آن "خود جاودانه" است، كه در پشت پرده پنهان است، و تو هرگز پشت پرده را نگاه نمي كني.
فقط روي صحنه بازي مي كني و گول مي زني.
عشق بزرگ هر انسان شناخت آن راز زندگي جاودانه و ابدي است.
نمي تواني آن را در شخص ديگري پيدا كني.
وقتي با او در ساحل دريا ملاقات مي كني، به نظر مي آيد، و داستان براي همه يكي است ، كه:
" اين مرد، يا اين زن ، براي من ساخته شده است."
هيچ كسي براي كس ديگري ساخته نشده است:
هر كسي براي خودش ساخته شده است
شما نوعي قطعات توليد شده نيستيد كه براي يكديگر ساخته شده باشيد.
بنابراين، وقتي كه با هم جور در نمي آييد، فاجعه آغاز مي شود.
پيش از اين، همه چيز خوب خوب است.
آزمون واقعي پس از ماه عسل است.
عشاق پس از ماه عسل كارشان تمام است.
ديگر به چشمان همديگر نگاه نمي كنند.
شوهر براي پرهيز از زنش يك روزنامه را بارها مي خواند.....
#اﺷﻮ
#رها_گشتن_از_گذشته
از همان نخستين لمحه،
تو عشق پنهان من بوده ای
شما همگي در جست و جوي يك
عشق پنهان هستيد.
و همگي سعي داريد آن را در شخصي ديگر پيدا كنيد.
ناكامي و سرخوردگي تمام عشاق از همين است،
به جز آنان كه:
هرگز اجازه ي ديدار نداشته اند.
در طول قرون، فقط آن عشاقي به ياد آورده مي شوند، به سبب عشق بزرگشان، كه:
هرگز اجازه ي ديدار نداشته اند.
در شرق ما شيرين و فرهاد را مي شناسيم، ليلي و مجنون را.
چون آنان توسط والدين و جامعه شان هرگز مجاز نبودند با هم باشند،
نماد عشاق بزرگ گشته اند.
ولي اين عجيب است:
آنان هرگز حتي اجازه نداشته اند با هم ديدار كنند، و آنوقت، نماد عشقي بزرگ شده اند!
و چه بر سر ميليون ها عشاقي آمد كه اجازه ي ديدار داشتند؟
حتي يكي از آنان نيز هرگز اثبات نكرد كه عاشقي بزرگ است.
همگي فقط قلابي از كار درآمدندlousy
هر رابطه ي عاشقانه اي يك شكست است، بدون استثنا. شايد اين را بپذيري، و شايد نه.
فرد مي كوشد تا جاي ممكن اين واقعيت را پنهان كند، ولي همه مي دانند كه بقيه چه مي كنند. ناكامي تو محتوم است.
عشق واقعي تو براي آن "خود جاودانه" است، كه در پشت پرده پنهان است، و تو هرگز پشت پرده را نگاه نمي كني.
فقط روي صحنه بازي مي كني و گول مي زني.
عشق بزرگ هر انسان شناخت آن راز زندگي جاودانه و ابدي است.
نمي تواني آن را در شخص ديگري پيدا كني.
وقتي با او در ساحل دريا ملاقات مي كني، به نظر مي آيد، و داستان براي همه يكي است ، كه:
" اين مرد، يا اين زن ، براي من ساخته شده است."
هيچ كسي براي كس ديگري ساخته نشده است:
هر كسي براي خودش ساخته شده است
شما نوعي قطعات توليد شده نيستيد كه براي يكديگر ساخته شده باشيد.
بنابراين، وقتي كه با هم جور در نمي آييد، فاجعه آغاز مي شود.
پيش از اين، همه چيز خوب خوب است.
آزمون واقعي پس از ماه عسل است.
عشاق پس از ماه عسل كارشان تمام است.
ديگر به چشمان همديگر نگاه نمي كنند.
شوهر براي پرهيز از زنش يك روزنامه را بارها مي خواند.....
#اﺷﻮ
#رها_گشتن_از_گذشته
#ماجراجويانه_زندگی_کن
زنده بودن، زندگي نيست
و انسانها فقط زنده اند و ادامه حيات مي دهند
براي زنده بودن نان و پنير و جان پناه كافيست
اما هيچ شكوه و عظمتي وجود نخواهد داشت. آسمان درونت كاملا تاريك خواهد ماند. هيچ ستاره اي در آن نخواهد درخشيد. هيچ ماه كاملي آنرا روشن نخواهد كرد
تو بايد عصيان كني
عصيان بر عليه تمام ياوه هايي كه به تو آموخته اند
بر عليه دسيسه هايي طولاني مدت و ريشه دار
عصيان يعني:
دور انداختن كامل گذشته و زيستن در لحظه اكنون بدون هيچ رسم و آيين، هيچ ذهن و هيچ دانشي. زيستن همچون كودك چنان كه گويي نخستين انسان روي زميني...
از گذشته چنان دل بكن كه گويي وجود نداشته است. هميشه از الف و ب، از پايه ابتدايي شروع كن تا داراي زندگي زيبا شوي
تا زندگي ات ماجراجويانه شود
پر شور و مستانه شود.
#اﺷﻮ
زنده بودن، زندگي نيست
و انسانها فقط زنده اند و ادامه حيات مي دهند
براي زنده بودن نان و پنير و جان پناه كافيست
اما هيچ شكوه و عظمتي وجود نخواهد داشت. آسمان درونت كاملا تاريك خواهد ماند. هيچ ستاره اي در آن نخواهد درخشيد. هيچ ماه كاملي آنرا روشن نخواهد كرد
تو بايد عصيان كني
عصيان بر عليه تمام ياوه هايي كه به تو آموخته اند
بر عليه دسيسه هايي طولاني مدت و ريشه دار
عصيان يعني:
دور انداختن كامل گذشته و زيستن در لحظه اكنون بدون هيچ رسم و آيين، هيچ ذهن و هيچ دانشي. زيستن همچون كودك چنان كه گويي نخستين انسان روي زميني...
از گذشته چنان دل بكن كه گويي وجود نداشته است. هميشه از الف و ب، از پايه ابتدايي شروع كن تا داراي زندگي زيبا شوي
تا زندگي ات ماجراجويانه شود
پر شور و مستانه شود.
#اﺷﻮ
✳️ پرسش: چرا ما نمیتوانیم یکدیگر را بهحال خود بگذاریم؟
✳️ پاسخ:
زیرا ما خودمان نیستیم، چطور اجازه دهیم که دیگران خودشان باشند؟ تو فقط همانقدر میتوانی به دیگران اجازه دهی خودشان باشند که خودت، خودت باشی! بیشتر از این نمیتوانی اجازه بدهی، این را به یاد بسپار.
اگر تو آزاد نباشی، نمیتوانی به هیچکس اجازه بدهی که آزاد باشد. اگر سرکوب شده باشی، اجازهی بیان به دیگران نخواهی داد. هر چه که هستی، همان را بر دیگران تحمیل میکنی. تو میخواهی همه درست مانند تصویر خودت باشند. این یک احساس بسیار نفسانی به تو میدهد ـــ که همه از تو تقلید میکنند، همه نسخهی کاربنی از تو هستند. و این به تو احساس راحتی میبخشد ـــ که همه همینطور هستند! اگر کسی آزاد باشد و تو آزاد نباشی، از این مقایسه بسیار ناراحت خواهی شد. سرکوب اینگونه در طول اعصار شکل گرفته و همیشگی شده.
والدین تو توسط والدین خودشان سرکوب شدهاند و فرزندان خودشان را سرکوب میکنند و این فرزندان، نسل بعدی را سرکوب خواهند کرد. و این یک زنجیره است، و شکستن آن بسیار دشوار است. فقط بهندرت کسی بقدر کافی شهامت پیدا میکند و فردیت پیدا میکند تا از این زنجیر بیرون بزند.
بیرونزدن از این زنجیر یعنی بیرونزدن از دنیا. آنوقت دیگر توسط هیچکس شرطی نشدهای، و آنوقت هرگز کسی را شرطی نخواهی کرد. آنوقت در آزادی زندگی میکنی و به دیگران آزادی میدهی.
ولی تو فقط میتوانی آن را ببخشی که داشته باشی. تو احساس عمیقِ بودن را نداری؛ چگونه میتوانی به دیگران اجازه بدهی خودشان باشند؟
تو پیوسته ابزارها و راههایی را پیدا میکنی تا آزادی دیگران را نابود کند، چگونه بر آنان چیره شوی، چگونه مالک شوی، چگونه فرمان بدهی و چگونه اطاعت را به دیگران تحمیل کنی. تو در آرامش و آسایش نیستی، هنوز به وطن نرسیدهای. تو رضایت پیدا نکردهای، پس نمیتوانی به دیگران اجازه بدهی که رضایت داشته باشند. تو مانند یک درختِ نازا هستی ــ نمیتوانی به سایر درختان اجازه دهی که میوه داشته باشند؛ زیرا این تو را بسیار آزار میدهد.
میپرسی: چرا ما نمیتوانیم یکدیگر را بهحال خود بگذاریم؟
زیرا تو حقیقتاً هنوز وجود نداری [هنوز به خودت نیامدهای]. پس از همان ابتدا شروع کن. نخست، باش! نخست به خودت اجازه بده که باشی؛ سپس قادر هستی به دیگران نیز اجازه دهی که خودشان باشند.
شما خودتان نیستید. شما هویت ندارید، هنوز وجود پیدا نکردهاید. شما فقط یک رویا هستید، و آن هم یک رویای بسیار درهموبرهم! شما هنوز به یکپارچگی دست نیافته و یگانه نشدهاید. شما روی دیگران میپرید، هر کسی را که بتوانید زیرِ سلطهی خود میبرید ـــ فرندانتان، همسرتان، مادر، پدر، دوستان ـــ هر کس که در دسترس باشد، روی او میپرید و آزادی او را لِه میکنید. هر وقت آزادی دیگری را سلب کردید، احساس راحتی میکنید؛ حالا خطری وجود ندارد.
اگر واقعاً بخواهید به دیگران آزادی بدهید، باید از خانهی خود شروع کنید. همهچیز از خانه آغاز میشود.
آزاد باش، یک وجود بشو. از این آزادی عظیم که زندگی به تو بخشیده لذت ببر.
از هیچ مقرراتی پیروی نکن. فقط از یک چیز پیروی کن: و آن هشیاریِ تو است. و بگذار در هر لحظه، آن هشیاری تصمیم بگیرد که چه باید کرد.
نیازی نیست که توسط حافظه و دانش و تجربهی گذشته عمل کنی. فقط با یک هشیاری تازه، دستنخورده و باکره عمل کن. و آنوقت خواهی دید که آزادبودن چقدر زیباست؛ و آنوقت خواهی دید که زندگی با مردمان آزاد چقدر زیباست. زیرا زندگی با زندانیان یعنی زندانیبودنِ خودِ شخص.
آیا مشاهده کردهاید؟ یک زندانبان انسانی آزاد نیست، نمیتواند آزاد باشد. یک زندانبان بیشتر از زندانیان در زندان است.
اگر مردمان زیادی را به زندان انداخته باشی، چگونه میتوانی آزاد باشی؟ آن زندانیکردنِ تحمیلی در وجود تو نیز منعکس است؛ خودت یک زندانی میشوی. هرگز زندان را به هیچکس تحمیل نکن. آزادی بده و خودت آزاد خواهی بود.
خودت آزاد باش و قادر خواهی بود آزادی بیشتری را اجازه بدهی. اینها با هم عمل میکنند.
#اﺷﻮ
📚«آموزش فراسو»
✳️ پاسخ:
زیرا ما خودمان نیستیم، چطور اجازه دهیم که دیگران خودشان باشند؟ تو فقط همانقدر میتوانی به دیگران اجازه دهی خودشان باشند که خودت، خودت باشی! بیشتر از این نمیتوانی اجازه بدهی، این را به یاد بسپار.
اگر تو آزاد نباشی، نمیتوانی به هیچکس اجازه بدهی که آزاد باشد. اگر سرکوب شده باشی، اجازهی بیان به دیگران نخواهی داد. هر چه که هستی، همان را بر دیگران تحمیل میکنی. تو میخواهی همه درست مانند تصویر خودت باشند. این یک احساس بسیار نفسانی به تو میدهد ـــ که همه از تو تقلید میکنند، همه نسخهی کاربنی از تو هستند. و این به تو احساس راحتی میبخشد ـــ که همه همینطور هستند! اگر کسی آزاد باشد و تو آزاد نباشی، از این مقایسه بسیار ناراحت خواهی شد. سرکوب اینگونه در طول اعصار شکل گرفته و همیشگی شده.
والدین تو توسط والدین خودشان سرکوب شدهاند و فرزندان خودشان را سرکوب میکنند و این فرزندان، نسل بعدی را سرکوب خواهند کرد. و این یک زنجیره است، و شکستن آن بسیار دشوار است. فقط بهندرت کسی بقدر کافی شهامت پیدا میکند و فردیت پیدا میکند تا از این زنجیر بیرون بزند.
بیرونزدن از این زنجیر یعنی بیرونزدن از دنیا. آنوقت دیگر توسط هیچکس شرطی نشدهای، و آنوقت هرگز کسی را شرطی نخواهی کرد. آنوقت در آزادی زندگی میکنی و به دیگران آزادی میدهی.
ولی تو فقط میتوانی آن را ببخشی که داشته باشی. تو احساس عمیقِ بودن را نداری؛ چگونه میتوانی به دیگران اجازه بدهی خودشان باشند؟
تو پیوسته ابزارها و راههایی را پیدا میکنی تا آزادی دیگران را نابود کند، چگونه بر آنان چیره شوی، چگونه مالک شوی، چگونه فرمان بدهی و چگونه اطاعت را به دیگران تحمیل کنی. تو در آرامش و آسایش نیستی، هنوز به وطن نرسیدهای. تو رضایت پیدا نکردهای، پس نمیتوانی به دیگران اجازه بدهی که رضایت داشته باشند. تو مانند یک درختِ نازا هستی ــ نمیتوانی به سایر درختان اجازه دهی که میوه داشته باشند؛ زیرا این تو را بسیار آزار میدهد.
میپرسی: چرا ما نمیتوانیم یکدیگر را بهحال خود بگذاریم؟
زیرا تو حقیقتاً هنوز وجود نداری [هنوز به خودت نیامدهای]. پس از همان ابتدا شروع کن. نخست، باش! نخست به خودت اجازه بده که باشی؛ سپس قادر هستی به دیگران نیز اجازه دهی که خودشان باشند.
شما خودتان نیستید. شما هویت ندارید، هنوز وجود پیدا نکردهاید. شما فقط یک رویا هستید، و آن هم یک رویای بسیار درهموبرهم! شما هنوز به یکپارچگی دست نیافته و یگانه نشدهاید. شما روی دیگران میپرید، هر کسی را که بتوانید زیرِ سلطهی خود میبرید ـــ فرندانتان، همسرتان، مادر، پدر، دوستان ـــ هر کس که در دسترس باشد، روی او میپرید و آزادی او را لِه میکنید. هر وقت آزادی دیگری را سلب کردید، احساس راحتی میکنید؛ حالا خطری وجود ندارد.
اگر واقعاً بخواهید به دیگران آزادی بدهید، باید از خانهی خود شروع کنید. همهچیز از خانه آغاز میشود.
آزاد باش، یک وجود بشو. از این آزادی عظیم که زندگی به تو بخشیده لذت ببر.
از هیچ مقرراتی پیروی نکن. فقط از یک چیز پیروی کن: و آن هشیاریِ تو است. و بگذار در هر لحظه، آن هشیاری تصمیم بگیرد که چه باید کرد.
نیازی نیست که توسط حافظه و دانش و تجربهی گذشته عمل کنی. فقط با یک هشیاری تازه، دستنخورده و باکره عمل کن. و آنوقت خواهی دید که آزادبودن چقدر زیباست؛ و آنوقت خواهی دید که زندگی با مردمان آزاد چقدر زیباست. زیرا زندگی با زندانیان یعنی زندانیبودنِ خودِ شخص.
آیا مشاهده کردهاید؟ یک زندانبان انسانی آزاد نیست، نمیتواند آزاد باشد. یک زندانبان بیشتر از زندانیان در زندان است.
اگر مردمان زیادی را به زندان انداخته باشی، چگونه میتوانی آزاد باشی؟ آن زندانیکردنِ تحمیلی در وجود تو نیز منعکس است؛ خودت یک زندانی میشوی. هرگز زندان را به هیچکس تحمیل نکن. آزادی بده و خودت آزاد خواهی بود.
خودت آزاد باش و قادر خواهی بود آزادی بیشتری را اجازه بدهی. اینها با هم عمل میکنند.
#اﺷﻮ
📚«آموزش فراسو»
وقتی شهوت و حسادت نباشد، تمام انرژیهای انسان به سوی افزایش عشق هدایت میشوند.
هرگاه در تو حسادت و شهوت نباشد، تمام انرژی برای شكفته شدن گُل عشق در اختیارت است.
آنگاه تو فضای زیبای عشق بدون حسادت را تجربهكردهای
شهوت نوعی تب است كه انرژی بسیار مصرف میكند
زمانی كه شهوت فروكش كرد، محبّت و مهر طلوع میكند
و محبّت خُنَك است، درحالیكه شهوت داغ است و میسوزاند.
محبّت خُنَك است، ولی نه سرد. تنفّر سرد است. شهوت داغ است. درست بین تنفّر و شهوت، محبّت است كه طلایی است، كه نه سرد است و نه داغ
آنگاه تو در دمای "گرمای خنك" قرار داری.
به ظاهر متناقض می رسد 'گرمای خُنَك'!
این درجهای است كه داغ نیست، بلكه گرم است؛
سرد نیست بلكه خُنَك است.
این دمای طبیعی برای شكفتن گُل نیلوفرینِعشق است...
والاترین اوج، مجموع تمام ارزشهاست:
حقیقت، عشق، آگاهی، اصالت، تمامیت
در والاترین اوج، اینها غیرقابل تفكیك هستند.
تنها در اعماق تاریك درّههای ناآگاهی است كه این ارزشها از هم جدا هستند.
تنها زمانی كه این ارزشها آلوده و با سایر چیزها مخلوط هستند، ازهم فاصله دارند.
لحظهای كه خالص باشند، یگانه میشوند.
هرچه خالصتر باشند، یگانهتر و بههم پیوستهتر هستند.
هر ارزشی در سطوح مختلف قرار دارد؛
هر ارزش نردبامی است با پلّههای بسیار
برای نمونه، عشق همان شهوت است در پایینترین پلّه، كه با جهنّم تماس دارد؛
و همچنین عشق همان نیایش است در بالاترین پلّه، كه با بهشت در تماس است.
و بین این دو پلّه، سطوح مختلفی هست كه به سادگی قابل تمایز است.
در سطح شهوت، عشق تنها یك درصد است و ۹۹ درصد دیگر، مخلوطی ازسایر چیزها است: حَسَد، نفسانیات، تملّك و تصاحب، خشم، سکس و...
در اینجا جنبهی جسمانی و شیمیایی چیره است
و چیزی عمیقتر از این نیست. بسیار سطحی است
و حتی تا زیرپوست نیز عمق ندارد.
و هرچه بالاتر میروی، چیزها عمیقتر میشوند و ابعاد تازهای پیدا میكنند. آن چیزی كه تنها جنبهی فیزیولوژیك داشت، اینك بُعد احساسی و روانی به خود میگیرد. آنچه كه تنها در سطح بیولوژیك مطرح بود، اینك جنبهی روانشناختی پیدا میكند.
انسان در بعد بیولوژی با تمام حیوانات مشترك است
ولی در بعد روانشناختی با هیچكدام از حیوانات وجه اشتراك ندارد.
وقتی عشق به عروج خود ادامه دهد ــ و یا عمیقتر شود، كه هردو به یك معنی است
ـ آنگاه، آهستهآهسته ابعاد روحانی به خود میگیرد و شروع میكند به فرافیزیكی شدن
تنها اشخاصی مانند بودا، مسیح و كریشنا این كیفیت از عشق را شناختهاند.
عشق، مانند سایر ارزشها در تمام طول راه پخش شده است. زمانی كه عشق به صددرصد برسد، دیگر نمیتوانی تمایزی بین عشق و آگاهی ببینی.
اینها دیگر دو ارزش متفاوت نیستند.
حتی دیگر نمیتوانی بین عشق و خداوند وجه تمایزی احساس كنی.
در اینجاست كه مسیح میگوید:
"خداوند همان عشق است."
او این دو را مترادف میبیند. در این نكته بصیرت عظیمی نهفته است. در سطح بیرون و پیرامون، همه چیز با هر چیز دیگر به نظر جدا میرسد.
در پیرامون، جهانِ هستی پارهپاره است.
هرچه كه به مركز نزدیكتر شوی، كثرت ناپدید میشود و وحدت طلوع میكند
در مركز همه چیز یگانه است
هیچ ارزشی بالاتر و یا پایینتر از دیگری نیست.
در واقع، اصلاً صحبت از دو ارزش نیست.
اینها دو 'جادّه' هستند از 'درّه' به سوی 'قلّه':
یك جادّه، آگاهی است، مراقبه
و دیگری جادّه ی عشق است
راهِ مخلصانِ عاشق یا Bhaktas، راه صوفیان
این راهها وقتی جدا هستند كه تو سفر و سلوك را آغاز میكنی.
و در ابتدا تو باید یكی را انتخاب كنی. هركدام را كه انتخاب كنی تو را به 'قلّه' میرساند.
و همچنانكه به 'قلّه' نزدیكتر میشوی، تعجب خواهی كرد: سالكین سایرِ راهها به تو نزدیكتر میشوند. آهستهآهسته، راهها همگی با یكدیگر تلاقی خواهند كرد. زمانی كه به 'قلّه' برسی، همگی یكی بیش نیستند.
سالكی كه راه آگاهی را انتخاب كرده، عشق را همچون ثمرهی آگاهیش درخواهد یافت: مانند یك محصولجانبی، یا مانند یك سایه.
و شخصی كه راه عشق را میپیماید، آگاهی را همچون ثمرهی عشقش درخواهد یافت
اینها دو رویِ یك سكّه هستند.
و به یاد بسپار:
اگر آگاهی تو عشق را كسر دارد، پس هنوز ناخالص است، هنوز خلوص صددرصد را نشناخته، هنوز واقعاً آگاهی نیست. میباید با آگاهی مخلوط باشد، هنوز نورِ خالص نشده و حفرههای تاریكی هنوز در آن عمل میكنند و بر تو چیره هستند
اگر عشقِ تو بدون آگاهی باشد، پس هنوز عشق واقعی و خالص نیست. میبایست چیزی پایینتر از نیایش باشد، نزدیكتر به شهوت تا به نیایش.
#اﺷﻮ
هرگاه در تو حسادت و شهوت نباشد، تمام انرژی برای شكفته شدن گُل عشق در اختیارت است.
آنگاه تو فضای زیبای عشق بدون حسادت را تجربهكردهای
شهوت نوعی تب است كه انرژی بسیار مصرف میكند
زمانی كه شهوت فروكش كرد، محبّت و مهر طلوع میكند
و محبّت خُنَك است، درحالیكه شهوت داغ است و میسوزاند.
محبّت خُنَك است، ولی نه سرد. تنفّر سرد است. شهوت داغ است. درست بین تنفّر و شهوت، محبّت است كه طلایی است، كه نه سرد است و نه داغ
آنگاه تو در دمای "گرمای خنك" قرار داری.
به ظاهر متناقض می رسد 'گرمای خُنَك'!
این درجهای است كه داغ نیست، بلكه گرم است؛
سرد نیست بلكه خُنَك است.
این دمای طبیعی برای شكفتن گُل نیلوفرینِعشق است...
والاترین اوج، مجموع تمام ارزشهاست:
حقیقت، عشق، آگاهی، اصالت، تمامیت
در والاترین اوج، اینها غیرقابل تفكیك هستند.
تنها در اعماق تاریك درّههای ناآگاهی است كه این ارزشها از هم جدا هستند.
تنها زمانی كه این ارزشها آلوده و با سایر چیزها مخلوط هستند، ازهم فاصله دارند.
لحظهای كه خالص باشند، یگانه میشوند.
هرچه خالصتر باشند، یگانهتر و بههم پیوستهتر هستند.
هر ارزشی در سطوح مختلف قرار دارد؛
هر ارزش نردبامی است با پلّههای بسیار
برای نمونه، عشق همان شهوت است در پایینترین پلّه، كه با جهنّم تماس دارد؛
و همچنین عشق همان نیایش است در بالاترین پلّه، كه با بهشت در تماس است.
و بین این دو پلّه، سطوح مختلفی هست كه به سادگی قابل تمایز است.
در سطح شهوت، عشق تنها یك درصد است و ۹۹ درصد دیگر، مخلوطی ازسایر چیزها است: حَسَد، نفسانیات، تملّك و تصاحب، خشم، سکس و...
در اینجا جنبهی جسمانی و شیمیایی چیره است
و چیزی عمیقتر از این نیست. بسیار سطحی است
و حتی تا زیرپوست نیز عمق ندارد.
و هرچه بالاتر میروی، چیزها عمیقتر میشوند و ابعاد تازهای پیدا میكنند. آن چیزی كه تنها جنبهی فیزیولوژیك داشت، اینك بُعد احساسی و روانی به خود میگیرد. آنچه كه تنها در سطح بیولوژیك مطرح بود، اینك جنبهی روانشناختی پیدا میكند.
انسان در بعد بیولوژی با تمام حیوانات مشترك است
ولی در بعد روانشناختی با هیچكدام از حیوانات وجه اشتراك ندارد.
وقتی عشق به عروج خود ادامه دهد ــ و یا عمیقتر شود، كه هردو به یك معنی است
ـ آنگاه، آهستهآهسته ابعاد روحانی به خود میگیرد و شروع میكند به فرافیزیكی شدن
تنها اشخاصی مانند بودا، مسیح و كریشنا این كیفیت از عشق را شناختهاند.
عشق، مانند سایر ارزشها در تمام طول راه پخش شده است. زمانی كه عشق به صددرصد برسد، دیگر نمیتوانی تمایزی بین عشق و آگاهی ببینی.
اینها دیگر دو ارزش متفاوت نیستند.
حتی دیگر نمیتوانی بین عشق و خداوند وجه تمایزی احساس كنی.
در اینجاست كه مسیح میگوید:
"خداوند همان عشق است."
او این دو را مترادف میبیند. در این نكته بصیرت عظیمی نهفته است. در سطح بیرون و پیرامون، همه چیز با هر چیز دیگر به نظر جدا میرسد.
در پیرامون، جهانِ هستی پارهپاره است.
هرچه كه به مركز نزدیكتر شوی، كثرت ناپدید میشود و وحدت طلوع میكند
در مركز همه چیز یگانه است
هیچ ارزشی بالاتر و یا پایینتر از دیگری نیست.
در واقع، اصلاً صحبت از دو ارزش نیست.
اینها دو 'جادّه' هستند از 'درّه' به سوی 'قلّه':
یك جادّه، آگاهی است، مراقبه
و دیگری جادّه ی عشق است
راهِ مخلصانِ عاشق یا Bhaktas، راه صوفیان
این راهها وقتی جدا هستند كه تو سفر و سلوك را آغاز میكنی.
و در ابتدا تو باید یكی را انتخاب كنی. هركدام را كه انتخاب كنی تو را به 'قلّه' میرساند.
و همچنانكه به 'قلّه' نزدیكتر میشوی، تعجب خواهی كرد: سالكین سایرِ راهها به تو نزدیكتر میشوند. آهستهآهسته، راهها همگی با یكدیگر تلاقی خواهند كرد. زمانی كه به 'قلّه' برسی، همگی یكی بیش نیستند.
سالكی كه راه آگاهی را انتخاب كرده، عشق را همچون ثمرهی آگاهیش درخواهد یافت: مانند یك محصولجانبی، یا مانند یك سایه.
و شخصی كه راه عشق را میپیماید، آگاهی را همچون ثمرهی عشقش درخواهد یافت
اینها دو رویِ یك سكّه هستند.
و به یاد بسپار:
اگر آگاهی تو عشق را كسر دارد، پس هنوز ناخالص است، هنوز خلوص صددرصد را نشناخته، هنوز واقعاً آگاهی نیست. میباید با آگاهی مخلوط باشد، هنوز نورِ خالص نشده و حفرههای تاریكی هنوز در آن عمل میكنند و بر تو چیره هستند
اگر عشقِ تو بدون آگاهی باشد، پس هنوز عشق واقعی و خالص نیست. میبایست چیزی پایینتر از نیایش باشد، نزدیكتر به شهوت تا به نیایش.
#اﺷﻮ
#مشكلات
اگر بتوانيد طوري كار كنيد كه: گويي مشكلي نداريد، متوجه خواهيد شد كه واقعا هيچ مشكلي نداريد
همه مشكلات به باور شما بستگي دارند
آنها را باور مي كنيد و براي همين دچار مشكل مي شويد
اين كار، نوعي هيپنوتيزم است مدام با خود مي گوييد اينطور يا آنطور هستيد، كامل نيستيد،
لايق نيستيد. اين را تكرار مي كنيد تا در قلب شما بنشيند و عاقبت به واقعيت تبديل شود.
بكوشيد طوري رفتار كنيد كه گويي مشكلي نداريد. ناگهان خواهيد ديد كه روحيه تازه اي داريد و واقعا هيچ مشكل خاصي نداريد.
ديگر بر عهده خودتان است كه مشكلات را نگاه داريد يا براي هميشه آنها را فرو افكنيد.
اگر متوجه شويد اين شما هستيد كه مشكلات را نگاه مي داريد،
ديگر هيچ مشكلي به شما نمي چسبد
با وجود اين، ما بدون مشكل نمي توانيم زندگي كنيم.
پس مشكل مي سازيم.
بدون وجود مشكلات احساس تنهايي مي كنيم و هيچ كاري براي انجام دادن نخواهيم داشت.
با وجود مشكلات شاد مي شويم. كاري بايد انجام داد؛
بايد درباره كاري فكر كنيم
در نتيجه مشغول مي شويم
اين اعتقاد كه لايق نيستيد و چنين و چنان هستيد، بسيار نفساني است
شما مي خواهيد لايق و شايسته شويد. چرا؟
چرا نمي توانيد با تمام عدم شايستگيها و محدوديتها يتان كنار بياييد؟
زمانيكه آنها را بپذيريد، خواهيد ديد كه به راحتي جاري مي شويد
#اﺷﻮ
اگر بتوانيد طوري كار كنيد كه: گويي مشكلي نداريد، متوجه خواهيد شد كه واقعا هيچ مشكلي نداريد
همه مشكلات به باور شما بستگي دارند
آنها را باور مي كنيد و براي همين دچار مشكل مي شويد
اين كار، نوعي هيپنوتيزم است مدام با خود مي گوييد اينطور يا آنطور هستيد، كامل نيستيد،
لايق نيستيد. اين را تكرار مي كنيد تا در قلب شما بنشيند و عاقبت به واقعيت تبديل شود.
بكوشيد طوري رفتار كنيد كه گويي مشكلي نداريد. ناگهان خواهيد ديد كه روحيه تازه اي داريد و واقعا هيچ مشكل خاصي نداريد.
ديگر بر عهده خودتان است كه مشكلات را نگاه داريد يا براي هميشه آنها را فرو افكنيد.
اگر متوجه شويد اين شما هستيد كه مشكلات را نگاه مي داريد،
ديگر هيچ مشكلي به شما نمي چسبد
با وجود اين، ما بدون مشكل نمي توانيم زندگي كنيم.
پس مشكل مي سازيم.
بدون وجود مشكلات احساس تنهايي مي كنيم و هيچ كاري براي انجام دادن نخواهيم داشت.
با وجود مشكلات شاد مي شويم. كاري بايد انجام داد؛
بايد درباره كاري فكر كنيم
در نتيجه مشغول مي شويم
اين اعتقاد كه لايق نيستيد و چنين و چنان هستيد، بسيار نفساني است
شما مي خواهيد لايق و شايسته شويد. چرا؟
چرا نمي توانيد با تمام عدم شايستگيها و محدوديتها يتان كنار بياييد؟
زمانيكه آنها را بپذيريد، خواهيد ديد كه به راحتي جاري مي شويد
#اﺷﻮ
#رشته_ها
دنيا در تموج و تلاطم مداوم است
مثل رود جريان دارد
اما پشت اين جريان تغيير و تموج، بايد رشته اي وجود داشته باشد كه همه چيز را به هم متصل نگاه مي دارد
تغيير بدون آن چيز تغيير ناپذير، ممكن نيست
تغيير فقط با عنصري تغيير ناپذير امكانپذير است؛ و گرنه همه چيز از هم مي پاشد
زندگي مثل يك حلقه گل است؛ رشته اي را كه از ميان گلها گذشته نمي بيند، اما اين رشته هست و گلها را متصل به هم نگاه مي دارد. اگر رشته نبود، گلها از هم جدا مي شدند؛ توده اي از گل مي ماند، نه يك حلقه گل
هستي شبيه يك توده نيست، بلكه الگويي بسيار خوش بافت است
همه چيز در تغيير است، اما عوامل تغيير ناپذيري پشت همه اين تغييرها، قانون كيهاني را حفظ مي كند. اين قانون كيهاني، خداي ابدي، خداي بي زمان و خداي لايزال است و كار كسي در ارتباط و اتصال با اين شبكه قرار مي گيرد، پيدا كردن اين رشته است
مردم دو دسته هستند. يك دسته تحت تاثير گلها قرار مي گيرند، مجذوب آنها مي شوند و رشته را فراموش مي كنند كه انگار هيچ ارزش پايداري وجود ندارد؛ زيرا هرچه كنند، از ميان مي رود. امروز آنرا مي سازند فردا از دست مي رود. آنها قصرهاي شني يا قايقهاي كاغذي مي سازند
دسته دوم به دنبال رشته مي گردند و كل زندگي شان را به آن چيزي اختصاص مي دهند كه هميشه حضور دارد. چنين كساني هرگز بازنده نيستند.
#اﺷﻮ
دنيا در تموج و تلاطم مداوم است
مثل رود جريان دارد
اما پشت اين جريان تغيير و تموج، بايد رشته اي وجود داشته باشد كه همه چيز را به هم متصل نگاه مي دارد
تغيير بدون آن چيز تغيير ناپذير، ممكن نيست
تغيير فقط با عنصري تغيير ناپذير امكانپذير است؛ و گرنه همه چيز از هم مي پاشد
زندگي مثل يك حلقه گل است؛ رشته اي را كه از ميان گلها گذشته نمي بيند، اما اين رشته هست و گلها را متصل به هم نگاه مي دارد. اگر رشته نبود، گلها از هم جدا مي شدند؛ توده اي از گل مي ماند، نه يك حلقه گل
هستي شبيه يك توده نيست، بلكه الگويي بسيار خوش بافت است
همه چيز در تغيير است، اما عوامل تغيير ناپذيري پشت همه اين تغييرها، قانون كيهاني را حفظ مي كند. اين قانون كيهاني، خداي ابدي، خداي بي زمان و خداي لايزال است و كار كسي در ارتباط و اتصال با اين شبكه قرار مي گيرد، پيدا كردن اين رشته است
مردم دو دسته هستند. يك دسته تحت تاثير گلها قرار مي گيرند، مجذوب آنها مي شوند و رشته را فراموش مي كنند كه انگار هيچ ارزش پايداري وجود ندارد؛ زيرا هرچه كنند، از ميان مي رود. امروز آنرا مي سازند فردا از دست مي رود. آنها قصرهاي شني يا قايقهاي كاغذي مي سازند
دسته دوم به دنبال رشته مي گردند و كل زندگي شان را به آن چيزي اختصاص مي دهند كه هميشه حضور دارد. چنين كساني هرگز بازنده نيستند.
#اﺷﻮ
#مقاومت
مقاومت يكي از مشكلات اصلي است كه مشكلات ديگر از آن حاصل مي شود
هنگاميكه در برابر چيزي مقاومت مي كنيد، دچار مشكل مي شويد. وقتي مقابل چيزي مقاومت مي كنيد، خود را از كل جدا مي سازيد. مي كوشيد جزيره اي جدا باشيد. قضاوت مي كنيد كه فلان چيز درست و فلان چيز اشتباه است. در حاليكه نبايد اينطور باشد. مقاومت يعني در مسند قضاوت نشسته ايد
اگر مقاومتي وجود نداشته باشد، ديگر جدايي اي ميان شما و انرژي اي كه پيرامون تان جاري است، وجود نخواهد داشت. ناگهان به قدري با اين انرژي همراه مي شويد كه احساس مي كنيد ديگر « شمايي » وجود ندارد و تنها همين انرژي است كه حركت مي كند.
ياد بگيريد چگونه با آن چه رخ مي دهد، هماهنگ باشيد
خود را مقابل كل قرار ندهيد. آهسته آهسته نيرويي تازه را احساس مي كنيد كه هماهنگ با كل حركت مي كند
در مقاومت، انرژي به هدر مي رود. در حاليكه در عدم مقاومت، انرژي جذب و ذخيره مي شود. بپذيريد و مقاومت نكنيد، تسليم باشيد و نجنگيد. سعي نكنيد فاتح باشيد. لائوتزو مي گويد:
«هيچكس نمي تواند مرا شكست دهد؛ زيرا من شكست را پذيرفته ام و ديگر به دنبال فتح و پيروزي نيستم»
چگونه مي توانيد كسي را كه بدنبال پيروزي نيست، شكست دهيد؟
چگونه مي توانيد كسي را كه آماده مردن است، بكشيد؟
اين غير ممكن است. با همين تسليم است كه پيروز مي شويد. وقت را با مقاومت كردن به هدر ندهيد.
#اﺷﻮ
مقاومت يكي از مشكلات اصلي است كه مشكلات ديگر از آن حاصل مي شود
هنگاميكه در برابر چيزي مقاومت مي كنيد، دچار مشكل مي شويد. وقتي مقابل چيزي مقاومت مي كنيد، خود را از كل جدا مي سازيد. مي كوشيد جزيره اي جدا باشيد. قضاوت مي كنيد كه فلان چيز درست و فلان چيز اشتباه است. در حاليكه نبايد اينطور باشد. مقاومت يعني در مسند قضاوت نشسته ايد
اگر مقاومتي وجود نداشته باشد، ديگر جدايي اي ميان شما و انرژي اي كه پيرامون تان جاري است، وجود نخواهد داشت. ناگهان به قدري با اين انرژي همراه مي شويد كه احساس مي كنيد ديگر « شمايي » وجود ندارد و تنها همين انرژي است كه حركت مي كند.
ياد بگيريد چگونه با آن چه رخ مي دهد، هماهنگ باشيد
خود را مقابل كل قرار ندهيد. آهسته آهسته نيرويي تازه را احساس مي كنيد كه هماهنگ با كل حركت مي كند
در مقاومت، انرژي به هدر مي رود. در حاليكه در عدم مقاومت، انرژي جذب و ذخيره مي شود. بپذيريد و مقاومت نكنيد، تسليم باشيد و نجنگيد. سعي نكنيد فاتح باشيد. لائوتزو مي گويد:
«هيچكس نمي تواند مرا شكست دهد؛ زيرا من شكست را پذيرفته ام و ديگر به دنبال فتح و پيروزي نيستم»
چگونه مي توانيد كسي را كه بدنبال پيروزي نيست، شكست دهيد؟
چگونه مي توانيد كسي را كه آماده مردن است، بكشيد؟
اين غير ممكن است. با همين تسليم است كه پيروز مي شويد. وقت را با مقاومت كردن به هدر ندهيد.
#اﺷﻮ
اشـoshoـو:
فرد روشنضمیر چیزی نیست جز فردی که:
از روی وجود خودش عمل میکند
اگر تحت تاثیر ذهن زندگی کنید مجبورید تصمیم بگیرید و هیچ یک از تصمیمات شما درست از آب در نمیآید. و هر چه را انتخاب کنید رنج خواهید کشید و همواره به عقب نگاه خواهید کرد:
شاید انتخاب دیگر بهتر بود.
فرد روشنضمیر هرگز انتخاب نمیکند. او در آگاهی بدون انتخاب زندگی میکند. او در نور آگاهی اش میداند که چه چیزی درست است.
مسئله تصمیمگیری نیست و لحظه ای که با تمام وجودتان بدانید چه چیزی درست است هرگز پشیمان نمیشوید.
از این رو فرد روشنضمیر هیچ باری از گذشته به دوش نمیکشد و واضح و روشن باقی میماند. زیرا بار گذشته مانند گرد و غبار روی آگاهی شما انباشته میشود. روی آینه ی وجود شما جمع میشود. وقتی آینه واضح است، هر موردی را منعکس میکند
بنابراین مسئله این نیست که تصمیم بگیرید چه چیزی درست یا اشتباه است
به همین دلیل من هرگز برای افرادم در مورد اخلاق، ضداخلاق، تقوا، گناه و خوب و بد صحبت نکرده ام. آن بیفایده است
من فقط روی یک نکته تاکید کرده ام که:
روی وجودتان متمرکز شوید آنگاه هر کاری بکنید درست است و فضیلت است.
اشراق اوج سلامت شعور است
وقتی شخص در سلامت کامل شعور به سر می برد،
به نقطه ای رسیده که در آنجا
#سکوت،
#سکون و
#خودآگاهی بیست و چهار ساعته به او تعلق دارند؛
چه در حال بیداری و چه در حال خواب.
آنجا رودخانه ای سیال از آرامش،
سعادت و دعای خیر جاری است، نهری از شیر و عسل که مایده و خوراکی است از فراسو
#اﺷﻮ
فرد روشنضمیر چیزی نیست جز فردی که:
از روی وجود خودش عمل میکند
اگر تحت تاثیر ذهن زندگی کنید مجبورید تصمیم بگیرید و هیچ یک از تصمیمات شما درست از آب در نمیآید. و هر چه را انتخاب کنید رنج خواهید کشید و همواره به عقب نگاه خواهید کرد:
شاید انتخاب دیگر بهتر بود.
فرد روشنضمیر هرگز انتخاب نمیکند. او در آگاهی بدون انتخاب زندگی میکند. او در نور آگاهی اش میداند که چه چیزی درست است.
مسئله تصمیمگیری نیست و لحظه ای که با تمام وجودتان بدانید چه چیزی درست است هرگز پشیمان نمیشوید.
از این رو فرد روشنضمیر هیچ باری از گذشته به دوش نمیکشد و واضح و روشن باقی میماند. زیرا بار گذشته مانند گرد و غبار روی آگاهی شما انباشته میشود. روی آینه ی وجود شما جمع میشود. وقتی آینه واضح است، هر موردی را منعکس میکند
بنابراین مسئله این نیست که تصمیم بگیرید چه چیزی درست یا اشتباه است
به همین دلیل من هرگز برای افرادم در مورد اخلاق، ضداخلاق، تقوا، گناه و خوب و بد صحبت نکرده ام. آن بیفایده است
من فقط روی یک نکته تاکید کرده ام که:
روی وجودتان متمرکز شوید آنگاه هر کاری بکنید درست است و فضیلت است.
اشراق اوج سلامت شعور است
وقتی شخص در سلامت کامل شعور به سر می برد،
به نقطه ای رسیده که در آنجا
#سکوت،
#سکون و
#خودآگاهی بیست و چهار ساعته به او تعلق دارند؛
چه در حال بیداری و چه در حال خواب.
آنجا رودخانه ای سیال از آرامش،
سعادت و دعای خیر جاری است، نهری از شیر و عسل که مایده و خوراکی است از فراسو
#اﺷﻮ
عشق همچون بازدم است: انرژيهاي تو به بيرون مي رود تا با ديگران تماس يابد
مراقبه همچون دم است:
انرژيهاي تو به دروني ترين هسته وجودت رخنه مي كند
زنده ترين انسان كسي است كه بدون هيچ تضاد و تقابلي،
هم ظرفيت عشق و هم ظرفيت مراقبه را داراست
اگر انسان را از اين حقيقت آگاه كنيم، 99درصد مشكلات خودبخود حل مي شود.
#اشو
همين كه از خواب(ناهشیاری) بيدار شوي، تمام بدبختي ها و دردها و رنجها چنان پوچ، بي معنا، پيش پاافتاده و مضحك بنظر مي رسند كه درحيرت مي شوي
«چرا و چگونه اين همه عذاب مي كشيدم در حاليكه همه چيز دروغين بود. هيچ چيز واقعيت نداشت، يك خيال و يك رويا بود.»
از اينروست كه عارفان دنياي ما را توهم و خيال مي دانند. درد و رنج كشيدن خيالي است
شادماني طبيعت راستين ماست
اين را به ياد داشته باش
بارها و بارها به يادش بياور.
#اﺷﻮ
مراقبه همچون دم است:
انرژيهاي تو به دروني ترين هسته وجودت رخنه مي كند
زنده ترين انسان كسي است كه بدون هيچ تضاد و تقابلي،
هم ظرفيت عشق و هم ظرفيت مراقبه را داراست
اگر انسان را از اين حقيقت آگاه كنيم، 99درصد مشكلات خودبخود حل مي شود.
#اشو
همين كه از خواب(ناهشیاری) بيدار شوي، تمام بدبختي ها و دردها و رنجها چنان پوچ، بي معنا، پيش پاافتاده و مضحك بنظر مي رسند كه درحيرت مي شوي
«چرا و چگونه اين همه عذاب مي كشيدم در حاليكه همه چيز دروغين بود. هيچ چيز واقعيت نداشت، يك خيال و يك رويا بود.»
از اينروست كه عارفان دنياي ما را توهم و خيال مي دانند. درد و رنج كشيدن خيالي است
شادماني طبيعت راستين ماست
اين را به ياد داشته باش
بارها و بارها به يادش بياور.
#اﺷﻮ
اشـoshoـو:
#سوال_از_اشو
به تازگی گفتید که فقط انسان روشن ضمیر می تواند عشق بورزد
در مواقع دیگر همچنین گفته اید که انسان تا زمانی که عشق نورزد
نمی تواند روشن ضمیر شود
از کدام در وارد باید شد؟
#پاسخ
این سوال از آناندپریم Anand Prem است
او سال هاست که کنار در ایستاده است
نکته ی واقعی وارد شدن است، در بی ربط است. اینکه از کدام در وارد شوی بی معنی است. لطفاٌ وارد شو
اگر می خواهی از در عشق وارد شوی، پس از آن در وارد شو،اشراق به دنبال خواهد آمد
اشراق والاترین قله ی یک دل عاشق است. اگر از عشق بترسی...
همانطور که مردم می ترسند، زیرا جامعه شما را از عشق و زندگی بسیار ترسانده است. جامعه فکر می کند عشق خطرناک است
هست، فرد هرگز نمی داند به کجا می رود. نوعی جنون است ، زیبا، ولی با این وجود، یک دیوانگی است. اگر از آن می ترسی، آنوقت از در مراقبه وارد شو،
مراقبه گون meditative شو
اگر واقعاٌ مراقبه گون باشی، ناگهان جریانی از انرژی را احساس خواهی کرد که بالا می آید و تو عشق می ورزی
ولی لطفاٌ به ایستادن کنار در ادامه نده
حتی درها هم از تو خسته شده اند
کاری بکن و وارد شو، وقتش رسیده است،
تو خیلی منتظر مانده ای.
#سوال_از_اشو
نشانه هاي عاشق بودن چيست؟
#پاسخ
سه تاست
#اولي، اغناي محض
به هيچ چيز ديگري نياز نيست
#دوم، آينده وجود ندارد. همين لحظه عشق ابديت دارد.
نه لحظه بعد – نه فردا – نه آينده
و
#سوم، وجودت باید از ميان برميخيزد،
ديگر وجود نداري
اگر هنوز وجود داشته باشي، معني اش اين است كه هنوز وارد معبد عشق نشده اي
#اﺷﻮ
#سوال_از_اشو
به تازگی گفتید که فقط انسان روشن ضمیر می تواند عشق بورزد
در مواقع دیگر همچنین گفته اید که انسان تا زمانی که عشق نورزد
نمی تواند روشن ضمیر شود
از کدام در وارد باید شد؟
#پاسخ
این سوال از آناندپریم Anand Prem است
او سال هاست که کنار در ایستاده است
نکته ی واقعی وارد شدن است، در بی ربط است. اینکه از کدام در وارد شوی بی معنی است. لطفاٌ وارد شو
اگر می خواهی از در عشق وارد شوی، پس از آن در وارد شو،اشراق به دنبال خواهد آمد
اشراق والاترین قله ی یک دل عاشق است. اگر از عشق بترسی...
همانطور که مردم می ترسند، زیرا جامعه شما را از عشق و زندگی بسیار ترسانده است. جامعه فکر می کند عشق خطرناک است
هست، فرد هرگز نمی داند به کجا می رود. نوعی جنون است ، زیبا، ولی با این وجود، یک دیوانگی است. اگر از آن می ترسی، آنوقت از در مراقبه وارد شو،
مراقبه گون meditative شو
اگر واقعاٌ مراقبه گون باشی، ناگهان جریانی از انرژی را احساس خواهی کرد که بالا می آید و تو عشق می ورزی
ولی لطفاٌ به ایستادن کنار در ادامه نده
حتی درها هم از تو خسته شده اند
کاری بکن و وارد شو، وقتش رسیده است،
تو خیلی منتظر مانده ای.
#سوال_از_اشو
نشانه هاي عاشق بودن چيست؟
#پاسخ
سه تاست
#اولي، اغناي محض
به هيچ چيز ديگري نياز نيست
#دوم، آينده وجود ندارد. همين لحظه عشق ابديت دارد.
نه لحظه بعد – نه فردا – نه آينده
و
#سوم، وجودت باید از ميان برميخيزد،
ديگر وجود نداري
اگر هنوز وجود داشته باشي، معني اش اين است كه هنوز وارد معبد عشق نشده اي
#اﺷﻮ