#آگاهی_راستین
فرد روحاني شخصيتي ندارد
كسي چه مي داند فردا شما كه هستيد؟
حتي خودتان نيز نمي دانيد؛ زيرا
نمي دانيد فردا با خود چه همراه مي آورد
افرادي كه از آگاهي برخوردارند، هرگز درباره هيچ چيز قول قطعي نمي دهند.
نمي توانيد به كسي بگوييد:
من تو را فردا هم دوست خواهم داشت»
زيرا چه كسي مي داند...
#آگاهي_راستين، شما را به قدري متواضع مي كند كه مي گوييد:
«من نمي توانم درباره فردا چيزي بگويم. اميدوارم فردا هم تو را دوست داشته باشم، ولي بدان كه هيچ چيز قطعي نيست »
و زيبايي زندگي هم در همين است
اگر شخصيت داشته باشيد، مي توانيد روشن و واضح باشيد.
#رها_و_آزاد زندگي كردن، براي شما و اطرافيانتان آشفتگي به همراه مي آورد. اين آشفتگي زيبايي خاص خودش را دارد؛ چون زنده و پوياست و با امكانات جديد همراه مي شود.
فرد روحاني شخصيتي ندارد
كسي چه مي داند فردا شما كه هستيد؟
حتي خودتان نيز نمي دانيد؛ زيرا
نمي دانيد فردا با خود چه همراه مي آورد
افرادي كه از آگاهي برخوردارند، هرگز درباره هيچ چيز قول قطعي نمي دهند.
نمي توانيد به كسي بگوييد:
من تو را فردا هم دوست خواهم داشت»
زيرا چه كسي مي داند...
#آگاهي_راستين، شما را به قدري متواضع مي كند كه مي گوييد:
«من نمي توانم درباره فردا چيزي بگويم. اميدوارم فردا هم تو را دوست داشته باشم، ولي بدان كه هيچ چيز قطعي نيست »
و زيبايي زندگي هم در همين است
اگر شخصيت داشته باشيد، مي توانيد روشن و واضح باشيد.
#رها_و_آزاد زندگي كردن، براي شما و اطرافيانتان آشفتگي به همراه مي آورد. اين آشفتگي زيبايي خاص خودش را دارد؛ چون زنده و پوياست و با امكانات جديد همراه مي شود.
تنها از طريق پرورش #آگاهي، مي توان به حقيقت رسيد. رسيدن به حقيقت از طريق ذهن، غير ممكن است. براي رسيدن به حقيقت بايد فكر كردن را متوقف كنيد. براي دانستن #حقيقت بايد آنچه را درباره حقيقت مي دانيد نيز به فراموشي بسپاريد.
بايد از شر تمامي تئوريها، فرضيه ها و فلسفه بافي ها كه تاكنون فراگرفته ايد، خلاص شويد. راه رسيدن به حقيقت، رهايي از آموخته هاست؛ #رهايي از شرطي شدگي ها. آرام آرام بايد از دنياي ذهن خارج شويد و آگاهي را در وجودتان تقويت كنيد؛ آگاهي ناب. فقط مشاهده كنيد.
آنچه را در دنياي پيرامون و درونتان رخ مي دهد، تنها مشاهده كنيد. هنگاميكه بتوانيد بدون مداخله و قضاوت، به مشاهده صرف بپردازيد، حقيقت رخ مي نمايد و #معجزه اين است كه حقيقت از جايي خارج از وجودتان بر شما نازل نمي شود، بلكه آنرا دردرون خويش خواهيد يافت.
حقيقت، طبيعت فطري شماست. شما هرگز حتي براي لحظه اي غير از حقيقت نبوده ايد. حقيقت، #ذات فطري شماست. آنچه امكان از دست دادنش را داشته باشيد، طبيعت شما محسوب نمي شود.
بايد از شر تمامي تئوريها، فرضيه ها و فلسفه بافي ها كه تاكنون فراگرفته ايد، خلاص شويد. راه رسيدن به حقيقت، رهايي از آموخته هاست؛ #رهايي از شرطي شدگي ها. آرام آرام بايد از دنياي ذهن خارج شويد و آگاهي را در وجودتان تقويت كنيد؛ آگاهي ناب. فقط مشاهده كنيد.
آنچه را در دنياي پيرامون و درونتان رخ مي دهد، تنها مشاهده كنيد. هنگاميكه بتوانيد بدون مداخله و قضاوت، به مشاهده صرف بپردازيد، حقيقت رخ مي نمايد و #معجزه اين است كه حقيقت از جايي خارج از وجودتان بر شما نازل نمي شود، بلكه آنرا دردرون خويش خواهيد يافت.
حقيقت، طبيعت فطري شماست. شما هرگز حتي براي لحظه اي غير از حقيقت نبوده ايد. حقيقت، #ذات فطري شماست. آنچه امكان از دست دادنش را داشته باشيد، طبيعت شما محسوب نمي شود.
اشـoshoـو:
در رویای دیدار دلدارت هستی؟
همان فرد کاملی که تمام نیازهایت را بر طرف خواهد کرد
و تمام رویاهایت را تحقق خواهد بخشید، درست است ؟
غلط است !!!!!!
ریشه های این خیالبافی که شعرا و ترانه سرایان قرنهاست تکرار می کنند
مربوط به خاطرات رحم است
جایی که ما در بطن مادرمان در امان و با او یکی بودیم
طبیعی است که در تمام طول عمر در آرزوی بازگشت به آن حس هستیم
هیچکس، چه همسر فعلی ات و چه همسر رویایی ات در آینده وظیفه ندارد که سعادت را بر روی طبق به تو تقدیم کند
حتی اگر بخواهد هم نمی تواند
عشق واقعی این نیست که نیازهایمان را با وابسته شدن به دیگری حل کنیم
بلکه عشق حقیقی این است که پختگی درونمان را گسترش دهیم
آنگاه به قدری عشق برای بخشیدن خواهیم داشت که به طور طبیعی عشاق را به سوی خود خواهیم کشاند.
عشق معشوق را رهاتر و رهاتر خواهد كرد
عشق بال مي بخشد و آسمان پهناور را به روي معشوق مي گشايد
عشق نمي تواند زندان بسازد
اما اين خاصيت عشق، زماني متجلي مي شود كه:
#دوست_داشتن_همراه_با_آگاهي
باشد
#تصاحب ...
همه سعي مي كنند فرد محبوب خود را به تصاحب درآورند
اما اين ديگر عشق نيست
در حقيقت، وقتي شخصي را به تصاحب در مي آوريد،
نفرت مي ورزيد، نابود مي كنيد،
مي كشيد و يك قاتل مي شويد.
عشق بايد رهايي ببخشد
عشق بال مي بخشد و آسمان پهناور را به روي معشوق مي گشايد
عشق نمي تواند زندان بسازد
اما اين خاصيت عشق، زماني متجلي مي شود كه دوست داشتن، همراه با #آگاهي باشد.
#اشو
در رویای دیدار دلدارت هستی؟
همان فرد کاملی که تمام نیازهایت را بر طرف خواهد کرد
و تمام رویاهایت را تحقق خواهد بخشید، درست است ؟
غلط است !!!!!!
ریشه های این خیالبافی که شعرا و ترانه سرایان قرنهاست تکرار می کنند
مربوط به خاطرات رحم است
جایی که ما در بطن مادرمان در امان و با او یکی بودیم
طبیعی است که در تمام طول عمر در آرزوی بازگشت به آن حس هستیم
هیچکس، چه همسر فعلی ات و چه همسر رویایی ات در آینده وظیفه ندارد که سعادت را بر روی طبق به تو تقدیم کند
حتی اگر بخواهد هم نمی تواند
عشق واقعی این نیست که نیازهایمان را با وابسته شدن به دیگری حل کنیم
بلکه عشق حقیقی این است که پختگی درونمان را گسترش دهیم
آنگاه به قدری عشق برای بخشیدن خواهیم داشت که به طور طبیعی عشاق را به سوی خود خواهیم کشاند.
عشق معشوق را رهاتر و رهاتر خواهد كرد
عشق بال مي بخشد و آسمان پهناور را به روي معشوق مي گشايد
عشق نمي تواند زندان بسازد
اما اين خاصيت عشق، زماني متجلي مي شود كه:
#دوست_داشتن_همراه_با_آگاهي
باشد
#تصاحب ...
همه سعي مي كنند فرد محبوب خود را به تصاحب درآورند
اما اين ديگر عشق نيست
در حقيقت، وقتي شخصي را به تصاحب در مي آوريد،
نفرت مي ورزيد، نابود مي كنيد،
مي كشيد و يك قاتل مي شويد.
عشق بايد رهايي ببخشد
عشق بال مي بخشد و آسمان پهناور را به روي معشوق مي گشايد
عشق نمي تواند زندان بسازد
اما اين خاصيت عشق، زماني متجلي مي شود كه دوست داشتن، همراه با #آگاهي باشد.
#اشو
مراقبه يعني:
هيچكس شدن
يعني نيست شدن در كل
نه جدا ماندن از آن
نه مقاومت دربرابر آن
بلكه نيست شدن در آن....
عشق بازي با كل
اتحادي لذت آور با كل
البته، ما در برابر كل هيچ چيز نيستيم، خُرد و كوچک، همچون قطره اي در برابر درياييم
و وقتي دريابي تو در مقایسه با كل چيزي نيستي، آنرا شادمانه مي پذيري نه با بي تفاوتي، بلكه با شور و شعف. با شور و شعفي حاصل از نيست شدن تمام ترسها و تشويشها
آنگاه كه دست از « #خود » بشويي حتي ترس از مرگ نيز نيست مي شود، زيرا فقط « #خود » است كه مي ميرد
واقعيت تو جاودانه بودن است
و وقتي تمام دلواپسيها و نگرانيها رفته باشند، تو در آرامش كامل قرار مي گيري.
بی « خود » شدن آغاز مراقبه است و آرامش يافتن، و نتيجه ی نهايي آن
آنگاه كه تو در ژرفاي وجودت چنان آرامي كه هيچ چيز آرامش تو را بهم نمي زند،
به خانه مي رسي
به #حقيقت
به #آگاهي
و به #شادماني مي رسي
اینها سه چهره ی خداوند اند
همان لحظه كه تو به صلح و آرامش كامل برسي، اين سه چهره از آن تو مي شود
تو الهي مي شوي
در حقيقت، تو همواره الهي بوده اي،
اما اينك از آن آگاه مي شوي
#اشو
هيچكس شدن
يعني نيست شدن در كل
نه جدا ماندن از آن
نه مقاومت دربرابر آن
بلكه نيست شدن در آن....
عشق بازي با كل
اتحادي لذت آور با كل
البته، ما در برابر كل هيچ چيز نيستيم، خُرد و كوچک، همچون قطره اي در برابر درياييم
و وقتي دريابي تو در مقایسه با كل چيزي نيستي، آنرا شادمانه مي پذيري نه با بي تفاوتي، بلكه با شور و شعف. با شور و شعفي حاصل از نيست شدن تمام ترسها و تشويشها
آنگاه كه دست از « #خود » بشويي حتي ترس از مرگ نيز نيست مي شود، زيرا فقط « #خود » است كه مي ميرد
واقعيت تو جاودانه بودن است
و وقتي تمام دلواپسيها و نگرانيها رفته باشند، تو در آرامش كامل قرار مي گيري.
بی « خود » شدن آغاز مراقبه است و آرامش يافتن، و نتيجه ی نهايي آن
آنگاه كه تو در ژرفاي وجودت چنان آرامي كه هيچ چيز آرامش تو را بهم نمي زند،
به خانه مي رسي
به #حقيقت
به #آگاهي
و به #شادماني مي رسي
اینها سه چهره ی خداوند اند
همان لحظه كه تو به صلح و آرامش كامل برسي، اين سه چهره از آن تو مي شود
تو الهي مي شوي
در حقيقت، تو همواره الهي بوده اي،
اما اينك از آن آگاه مي شوي
#اشو
مرشد مرشدان:
انسان تنها است
او در تاریکی است
او بدون حمایت است
او ناامن و ترسان است
این تنهایی، نگرانیِ اوست
راه رها شدن از شر آن، دین است
دین اساساً راهِ کار کردن در
بی ترسی و بی باکی است.
اما ادیان، ادیان اسمی،
از خودِ بی ترسی، بیشترین ترس را دارند
حمایت آنها و زندگی آنها خود در ترسِ موجود در قلب انسانها ریشه دارد.
خودِ ترس، خوراک آنها و زندگی آنهاست
بی ترسی، پایان زندگی آنهاست.
ترس انسان به مقدار زیادی
مورد بهره برداری قرار گرفته است.
و در این استثمار،
ادیان خیلی عقب نبوده اند،
شاید آنها جلوتر از همه بوده اند.
موجودات ماوراالطبیعه تحت حمایت ترس وجود داشته اند.
خدای ادیان هم تحت حمایت ترس بوده است.
موجودات ماوراالطبیعه صرفاً انسان را میترسانده اند،
با این حال، این، چیزی بیش از یک بازی
برای لذت بردنِ آنها نبوده است.
اما خدای تحت حمایت ترس،
انسان را یکجا کشته است
بازیِ او بسیار گران تمام شده است.
زندگی در تورهای ترس گیرکرده است.
و جایی که ترس و فقط ترس هست،
چگونه لذت میتواند وجود داشته باشد؟
چگونه عشق میتواند در آنجا باشد؟
چگونه آرامش و صلح میتواند وجود داشته باشد؟
لذت و شادی، شاخه ای از بی ترسی است.
ترس، مرگ است.
بی ترسی، زندگی جاودانه است.
اینکه موجودات ماورالطبیعه بر مبنای ترس زندگی میکنند،
میتواند قابل درک باشد،
اما اینکه خدا هم باید بر مبنای ترس زندگی کند، بسیار غیرمنتظره است.
و اگر خدا هم بر مبنای ترس زندگی میکند،
راهی برای رهایی از چنگال موجودات ماورالطبیعه نمیتواند وجود داشته باشد.
خدا هیچ ارتباطی با ترس ندارد.
به احتمال بیشتر، کسی دیگر تحت
نام و پوشش خدا از این ترس بهره برداری میکند.
دین در دست افراد دیندار نیست.
دین باید نه از دست مردم غیر دینی،
بلکه از دست مردم به اصطلاح دینی نجات داده شود.
و بدون شک این کار دشوارتر و پردردسرتر است.
مادامیکه دین بر مبنای ترس است،
نمیتواند دین واقعی باشد.
اساس خدا بر عشق است
خدا هیچ صلحی با ترس ندارد.
انسان به خدای عشق نیاز دارد.
برای خدا هیچ راهی جز عشق نیست.
ترس نه تنها نادرست است،
بلکه کشنده هم هست،
چونکه هر جا که ترس هست،
نفرت هست.
هر جا که ترس هست،
عشق غیرممکن است.
اگر دین، ترس باشد،
معابد، زندان خواهند بود.
اگر دین، ترس باشد، خودِ خدا بیش از یک رئیس زندان نمیتواند باشد.
دین چیست؟
ترس از گناه؟
از مجازات؟
از جهنم؟
یا طمع؟
اعمال خوب؟
پاداش یا بهشت؟
#نه
دین نه ترس است نه طمع
طمع فقط بسطی از ترس است.
دین، بی ترسی است.
دین، آزادی از همه ترسها است.
عشق معشوق را رهاتر و رهاتر خواهد كرد
عشق بال مي بخشد و آسمان پهناور را به روي معشوق مي گشايد
عشق نمي تواند زندان بسازد
اما اين خاصيت عشق، زماني متجلي مي شود كه:
#دوست_داشتن_همراه_با_آگاهي
باشد
#تصاحب ...
همه سعي مي كنند فرد محبوب خود را به تصاحب درآورند
اما اين ديگر عشق نيست
در حقيقت، وقتي شخصي را به تصاحب در مي آوريد،
نفرت مي ورزيد، نابود مي كنيد،
مي كشيد و يك قاتل مي شويد.
عشق بايد رهايي ببخشد
عشق بال مي بخشد و آسمان پهناور را به روي معشوق مي گشايد
عشق نمي تواند زندان بسازد
اما اين خاصيت عشق، زماني متجلي مي شود كه دوست داشتن، همراه با #آگاهي باشد.
#اشو
انسان تنها است
او در تاریکی است
او بدون حمایت است
او ناامن و ترسان است
این تنهایی، نگرانیِ اوست
راه رها شدن از شر آن، دین است
دین اساساً راهِ کار کردن در
بی ترسی و بی باکی است.
اما ادیان، ادیان اسمی،
از خودِ بی ترسی، بیشترین ترس را دارند
حمایت آنها و زندگی آنها خود در ترسِ موجود در قلب انسانها ریشه دارد.
خودِ ترس، خوراک آنها و زندگی آنهاست
بی ترسی، پایان زندگی آنهاست.
ترس انسان به مقدار زیادی
مورد بهره برداری قرار گرفته است.
و در این استثمار،
ادیان خیلی عقب نبوده اند،
شاید آنها جلوتر از همه بوده اند.
موجودات ماوراالطبیعه تحت حمایت ترس وجود داشته اند.
خدای ادیان هم تحت حمایت ترس بوده است.
موجودات ماوراالطبیعه صرفاً انسان را میترسانده اند،
با این حال، این، چیزی بیش از یک بازی
برای لذت بردنِ آنها نبوده است.
اما خدای تحت حمایت ترس،
انسان را یکجا کشته است
بازیِ او بسیار گران تمام شده است.
زندگی در تورهای ترس گیرکرده است.
و جایی که ترس و فقط ترس هست،
چگونه لذت میتواند وجود داشته باشد؟
چگونه عشق میتواند در آنجا باشد؟
چگونه آرامش و صلح میتواند وجود داشته باشد؟
لذت و شادی، شاخه ای از بی ترسی است.
ترس، مرگ است.
بی ترسی، زندگی جاودانه است.
اینکه موجودات ماورالطبیعه بر مبنای ترس زندگی میکنند،
میتواند قابل درک باشد،
اما اینکه خدا هم باید بر مبنای ترس زندگی کند، بسیار غیرمنتظره است.
و اگر خدا هم بر مبنای ترس زندگی میکند،
راهی برای رهایی از چنگال موجودات ماورالطبیعه نمیتواند وجود داشته باشد.
خدا هیچ ارتباطی با ترس ندارد.
به احتمال بیشتر، کسی دیگر تحت
نام و پوشش خدا از این ترس بهره برداری میکند.
دین در دست افراد دیندار نیست.
دین باید نه از دست مردم غیر دینی،
بلکه از دست مردم به اصطلاح دینی نجات داده شود.
و بدون شک این کار دشوارتر و پردردسرتر است.
مادامیکه دین بر مبنای ترس است،
نمیتواند دین واقعی باشد.
اساس خدا بر عشق است
خدا هیچ صلحی با ترس ندارد.
انسان به خدای عشق نیاز دارد.
برای خدا هیچ راهی جز عشق نیست.
ترس نه تنها نادرست است،
بلکه کشنده هم هست،
چونکه هر جا که ترس هست،
نفرت هست.
هر جا که ترس هست،
عشق غیرممکن است.
اگر دین، ترس باشد،
معابد، زندان خواهند بود.
اگر دین، ترس باشد، خودِ خدا بیش از یک رئیس زندان نمیتواند باشد.
دین چیست؟
ترس از گناه؟
از مجازات؟
از جهنم؟
یا طمع؟
اعمال خوب؟
پاداش یا بهشت؟
#نه
دین نه ترس است نه طمع
طمع فقط بسطی از ترس است.
دین، بی ترسی است.
دین، آزادی از همه ترسها است.
عشق معشوق را رهاتر و رهاتر خواهد كرد
عشق بال مي بخشد و آسمان پهناور را به روي معشوق مي گشايد
عشق نمي تواند زندان بسازد
اما اين خاصيت عشق، زماني متجلي مي شود كه:
#دوست_داشتن_همراه_با_آگاهي
باشد
#تصاحب ...
همه سعي مي كنند فرد محبوب خود را به تصاحب درآورند
اما اين ديگر عشق نيست
در حقيقت، وقتي شخصي را به تصاحب در مي آوريد،
نفرت مي ورزيد، نابود مي كنيد،
مي كشيد و يك قاتل مي شويد.
عشق بايد رهايي ببخشد
عشق بال مي بخشد و آسمان پهناور را به روي معشوق مي گشايد
عشق نمي تواند زندان بسازد
اما اين خاصيت عشق، زماني متجلي مي شود كه دوست داشتن، همراه با #آگاهي باشد.
#اشو
از هر دري مي خواهي وارد شو...
مي تواني از در آرامش وارد شوي تا به شادماني برسي، به عشق برسي، به همدردي برسي، به درك و فهم بالاي انسانها برسي، به بخشش برسي. فروتني، تواضع، شكسته نفسي، صداقت، صميميت، اعتماد، همه آنها شكوفا خواهند شد
تو فقط از هر دري مي خواهي وارد شو
بكوش از در عشق وارد شوي يا بكوش از در همدردي وارد شوي. هيچ فرقي ندارد.
معبد خدا درهاي بسيار دارد. اما تمام اين درها با يك كليد گشوده مي شود و آن كليد،
#مراقبه است، #آگاهي است.
مسيح، بودا، زرتشت و ... همگي به يك جا رسيده اند اما از درهايي بسيار متفاوت. وقتي داخل شدند ناگهان دريافتند كه همه درها درست بودند.
معجزه اينجاست كه همه آنان از يك كليد استفاده كردند. درها كاملا متفاوت بودند. شكل قفلها متفاوت بود. جهت شان متفاوت بود اما آنان از يك كليد استفاده كردند و آن كليد نامش #آگاهي بود.
اشو
مي تواني از در آرامش وارد شوي تا به شادماني برسي، به عشق برسي، به همدردي برسي، به درك و فهم بالاي انسانها برسي، به بخشش برسي. فروتني، تواضع، شكسته نفسي، صداقت، صميميت، اعتماد، همه آنها شكوفا خواهند شد
تو فقط از هر دري مي خواهي وارد شو
بكوش از در عشق وارد شوي يا بكوش از در همدردي وارد شوي. هيچ فرقي ندارد.
معبد خدا درهاي بسيار دارد. اما تمام اين درها با يك كليد گشوده مي شود و آن كليد،
#مراقبه است، #آگاهي است.
مسيح، بودا، زرتشت و ... همگي به يك جا رسيده اند اما از درهايي بسيار متفاوت. وقتي داخل شدند ناگهان دريافتند كه همه درها درست بودند.
معجزه اينجاست كه همه آنان از يك كليد استفاده كردند. درها كاملا متفاوت بودند. شكل قفلها متفاوت بود. جهت شان متفاوت بود اما آنان از يك كليد استفاده كردند و آن كليد نامش #آگاهي بود.
اشو