عشق و نور
1.21K subscribers
449 photos
1.35K videos
22 files
594 links
بیداری معنوی با نرمین



لینک گروه سلام زندگی👇

https://t.me/salamzendgi7

لینک صوتی های نرمین👇


https://t.me/narminbgs
Download Telegram
#نفس همیشه دنبال دردسر می‌گردد چرا؟؟
زیرا اگر کسی به تو توجهی نکند،
نفس احساس آزردگی می‌کند
نفس با خوراکِ توجه زندگی می‌کند
پس حتی اگر با تو بجنگد و از تو خشمگین باشد، این نیز خوب است؛ زیرا دست‌ کم توجهی به تو شده است
اگر کسی تو را دوست بدارد، ‌خوب است! اگر کسی تو را دوست نداشته باشد، آنگاه حتی خشم هم کفایت می‌کند! دست‌کم این بوده که توجهی به تو شده است!
ولی اگر هیچکس به تو توجه نکند، اگر کسی فکر نکند که تو آدم مهم و برای خودت شخصیتی هستی، آنوقت چگونه به نفس خوراک می‌رسانی؟
نیاز به توجه دیگران داری
تو به میلیون‌ها راه توجه دیگران را به خودت جلب می‌کنی:
نوعی خاص لباس می‌پوشی، سعی داری زیبا به‌ نظر برسی، خوش‌رفتاری می‌کنی! بسیار باادب می‌شوی!
تغییر می‌کنی، وقتی نوعِ موقعیتی را که در آن هستی شناسایی کردی، بی‌درنگ خودت را تغییر می‌دهی تا افراد حاضر در آن موقعیت به تو توجه کنند.

این یک گدایی عمیق است
گدای واقعی کسی است که درخواست و تقاضای توجه کند
و امپراطور واقعی کسی است که در وجود خودش زندگی می‌کند و به هیچکس دیگری متکّی نیست

بودا که در زیر درخت بودی Bodhi Tree ‌خودش نشسته است…. اگر تمام دنیا ناگهان ازبین برود، آیا برای بودا تفاوتی خواهد داشت؟ ــ ابداً
هیچ تفاوتی برای او نخواهد داشت. زیرا او به مرکز خویش دست‌ یافته است

ولی تو؟ اگر زنت فرار کند، از تو طلاق بگیرد، نزد دیگری برود، کاملاً‌ درهم می‌شکنی، زیرا او به تو توجه داشته و با تو عاشقانه و مهربانانه رفتار کرده بود و به تو این احساس را داده بود که برای خودت کسی هستی! تمام امپراطوری تو گم می‌شود و موجودی درهم شکسته خواهی شد. به خودکشی فکر می‌کنی چرا؟
اگر همسرت تو را ترک کند، آیا باید خودت را بکُشی؟! چرا؟
اگر شوهرت تو را ترک کند، آیا باید خودکشی کنی؟
زیرا تو از خودت هیچ مرکزی نداری
آن زن به تو آن مرکز را می‌داد، آن شوهر بود که آن مرکز را به تو داده بود.

#اشو
در دنیای عشق هیچ فرقی بین شاه و گدا نیست. جایی که عشق مطرح است، فقر و اشرافیت مفهومی ندارد. در عشق، شاه و گدا یکسانند. تنها یک راه برای دستیابی به عشق وجود دارد، کسی که عشق را می طلبد سرش را می دهد تا به دستش آورد.
هر که عشق را می خواهد باید بی خود شود، باید خودش را قربانی کند. بایستی غرورش، منیتش، بودنش، خودنمایی اش، #نفس اش را قربانی کند. هرگز عشق در شما متولد نمی شود، تا مهیای از دست دادن سر خود نشوید. کمی عمیق تر در این گفتار غور کنید. در این فدا کردن سر دو بعدی وجود دارد. اول نابودی و دور ریختن غرور و منیت شماست، که جایگاهش در سر شما می باشد. برای همین است که غالبا توصیه می شود سرتان را بالا بگیرید، وقتی به کسی اهانت می کنید، به او نشان می دهید که کسی هستید، و او را وادار می کنید سرش را خم کند. سر سمبل #غرور و #منیت است. به همین علت است که وقتی به کسی سر می سپرید، سرتان را روی پاهای او می گذارید، چرا سر؟ اعضای دیگر در بدن هست، ولی سر است که سمبل غرور و منیت است. و شما با نهادن سرتان روی پاهای مراد تان کاملا خود را #تسلیم و سر سپرده او می کنید. و برای همین است که وقتی از کسی عصبانی می شوید با لنگه کفش به سرش می کوبید. سر هم معنا و مترادف با نفس است، آنجا قلمرو اوست
کبیر می گوید وقتی نفس ات را دادی، دیگر فرقی نمی کند که شاه باشی یا گدا، سیاه باشی یا سفید او می گوید آنوقت است که می توانی خودت را لبریز از #عشق کنی، آنقدر که پر شوی.

#اشو
#کتاب_راز_بزرگ
روبرو شدن با تنها بودن خود بسیار ترسناك و دردناك است
چه میتوان كرد؟

ترسناك است و دردناك است و فرد باید از این رنج ببرد.
برای پرهیز از آن هیچ‌ كاری نباید كرد، 
برای انحراف ذهن از آن نباید كاری كرد و نباید از آن گریخت
شخص باید رنجش را ببرد و از #میانش_عبور_كند
این رنج، این درد فقط نشانهای خوب است كه تو نزدیك تولّد دوبارهای هستی، زیرا درد، مقدمه ی هر #زایشی است.
نمیتوان از آن اجتناب كرد و نباید از آن پرهیز كرد،
زیرا بخشی از رشد تو است. 
این رنج و درد را در سنت، #آموزگار_ریاضت میخوانند. 
معنی كوشش و تلاش ریاضت گونه، همین است.

#ولی_چرا_این_درد_وجود_دارد؟

این را باید درك كرد، زیرا ادراك آن به تو كمك می‌كند كه از آن عبور كنی، و اگر آگاهانه از میانش عبور كنی، آسانتر و زودتر از آن خواهی گذشت.

چرا وقتی كه تنها هستی، دردناك است؟
نخستین چیز این است كه:
#نفس_تو_بیمار_میشود
نفس تو فقط با وجود دیگران میتواند وجود داشته باشد.
نفس در روابط رشد كرده و به تنهایی
نمیتواند وجود داشته باشد.
پس اگر موقعیت چنان باشد كه نتواند وجود داشته باشد، احساس خفگی می‌كند و حس می‌كند كه در لبه ی مرگ قرار گرفته است.
این عمیق ترین رنج است
احساس می‌كنی كه داری میمیری، ولی این تو نیستی كه میمیری، بلكه این نفسی است كه تو می پنداری كه خودت هستی، نفسی كه با آن
#هویت گرفته ای. چون این نفس را دیگران به تو داده اند، تو درتنهایی نمیتوانی وجود داشته باشی
این نفس فقط یك هدیه از سوی دیگران است.
وقتی كه دیگران را ترك كنی، نمیتوانی نفس را با خودت حمل كنی

چنین فكر كن:
وقتی كه در اجتماع هستی، مردم می پندارند كه تو شخص بسیار خوبی هستی. این خوب بودن نمیتواند وقتی كه تنها هستی وجود داشته باشد، زیرا این چیزی است كه دیگران درمورد تو اندیشیده اند.
حالا این مردم دیگر نیستند.
این تصویر تو از خودت، دیگر پشتیبان ندارد.
پایه و اساس آن از بین رفته است.
آهسته آهسته، اساس این تصویر از بین میرود و احساس بسیار بدی خواهی داشت، زیرا تو انسان بسیار خوبی بودی و اینك دیگر نیستی. و چنین نیست كه:  
فقط مردمان خوب رنج می‌كشند
اگر شخص بدی باشی، این را نیز دیگران به تو داده اند، این نیز راهی برای جلب توجه است. آنان نمیتوانند نسبت به تو بی تفاوت بمانند، باید از وجود تو هشیار باشند. تو كسی هستی، تو انسان بدی هستی، خطرناكی.
وقتی كه به تنهایی میرسی،
تو  كسی نیستی
تصویر بد ناپدید میشود و تو از آن تصویر تغذیه میشدی،
نفس تو از آن تصویر تغذیه میشد
پس در اساس، انسان خوب یا انسان بد تفاوتی ندارد؛ 
هر دو كسب نفس می‌كنند. 
وسیله ها متفاوت است،
ولی هدفها یكی هستند
"بد"، به دیگران بستگی دارد و"خوب" نیز چنین است.
اینها در اجتماع صدق می‌كنند.
گناهكار و قدیس در جامعه وجود دارند. 
تو در تنهایی خود نه گناهكاری و نه قدیس
پس در تنهایی، آنچه كه تو در مورد خودت میدانی فرو میریزد
رفته رفته ازبین میرود.
تو نمیتوانی نفست را برای مدتی طولانی در تنهایی نگه داری؛ باید از تخیل استفاده كنی. ولی این را نیز نمیتوانی  برای مدتی طولانی نگه داری.
تو بدون جامعه، موجودی بی ریشه میشوی؛ زمینی نیست كه از آن خوراك به دست بیاوری.
درد اساسی همین است
تو دیگر مطمئن نیستی كه كیستی:
تو فقط یك شخصیت رو به نابودی هستی
ولی این خوب است،‌
زیرا تا وقتی كه این خود كاذب از بین نرود، هویت واقعی تو از راه نمیرسد.
تاوقتی‌كه كامل شسته و بار دیگر تمیز نشوی، خود واقعی تو فرا نخواهد رسید.

اشو
#سوال_از_اشو

اشوی عزيز: چرا من اينقدر دوست دارم از ديگران انتقاد کنم 
و از زندگي شكايت كنم؟

#پاسخ

همه اين را دوست دارند
انتقاد كردن از ديگران و شكايت كردن از زندگي احساس خوبي به تو مي دهد
با انتقادكردن از ديگران،
احساس برتري مي كني
با شكايت كردن از ديگران، احساس مي كني كه بالاتر از آنان هستي
اين براي #نفس بسيار ارضاء كننده است
و من مي گويم كه تقريباً همه چنين مي كنند.
برخي آشكارا چنين مي كنند و برخي هم فقط در درون به اين كار مي پردازند
ولي لذت بردن از آن يكسان است
به ندرت كساني پيدا مي شوند كه انتقاد نمي كنند و شكايت ندارند
اينها كساني هستند كه نفسشان را انداخته اند

وقتي كه بي نفس باشي،
فايده اي در انتقاد و شکایت نيست
چرا بايد به خودت زحمت بدهي؟
ربطي به تو ندارد
ديگر پاداشي برايت ندارد
اين نفس بوده كه از آن لذت مي برده و تغذيه مي شده است
بنابراين تاكيد من اين است:
#نفس_را_بينداز
با انداختن نفس درخواهي يافت كه تقريباً تمام دنيا ناپديد شده است
تمام دنيايي كه دور نفس تنيده شده بود كاملاً ازبين مي رود و تو مردم را با چشماني تازه نگاه مي كني. 
اينك همان شخصي را كه پيش تر از او انتقاد مي كردي با ديده ي محبت نگاه مي كني و ميلي عظيم داري تا با او مهربان باشي و به او كمك كني
اينك چشماني ديگر داري و چيزها را كاملاً متفاوت مي بيني. 
شايد ببيني كه اگر تو نيز در موقعيت او بودي مانند او رفتار مي كردي
ديگر چيزي نيست تا از آن شاكي باشي
با انداختن نفس، نگرش و رفتار تو بيشتر انساني و دوستانه خواهد بود.
مردم را همانگونه كه هستند خواهي پذيرفت
تو فقط بخشي از آنان را مي شناسي، تمامي زندگي آنان را نمي داني
و قضاوت كردن در مورد تمامي يك شخص از روي شناخت بخشي كوچك از او، كاري درست نيست
شايد آن يك بخش كوچك در تمامي زندگي او مناسب و به جا باشد.

ولي اوضاع چنين است:
انتقاد كردن بسيار آسان است
به هوشمندي بسيار نيازي نيست
پرسش تو در اين مورد كه چرا ما چنين آماده ايم تا انتقاد كنيم بسيار ساده است.
روانشناسي پشت آن اين است كه اين آسان ترين راه است، ارزان ترين راه براي اينكه اثبات كني فردي ويژه هستي و بيشتر مي داني.
ولي در واقع فقط اثبات مي كني كه ابله هستي و نه هيچكس ديگر!!!

در دنياي خرد، فروتن باش.
هيچكس زحمت تحسين كيفيات خوب را در ديگران به خودش نمي دهد
هيچكس حاضر نيست كمك كند تا آن كيفيات رشد كنند
همه مي ترسند:
اگر همه رشد كنند، پس او چي؟
تمام توجه او اين است كه نفس خودش بزرگتر شود و آسان ترين راه اين است كه از ديگران انتقاد كند و از همه چيز شكايت كند:
منفي باش و نفي كردن را روش خودت كن.
و براي اين، نيازي به هوشمندي نيست‘
هر احمقي مي تواند چنين كند.
ولي براي اينكه واقعاً منتقد باشي‘ بايد بسيار مهربان و پر از عشق باشي و فرد بايد آماده باشد تا زمان، انرژي و هوشمندي صرف آن كند
آنگاه ديگر عمل تو انتقاد نيست، دشمني نيست‘ بلكه توصيه اي دوستانه است‘
رويكردي همدردانه است
همه در اينجا بايد بياموزند كه همدردي كنند. مراقبه ي شما نبايد سبب انتقاد كردن شما از ديگران شود، بلكه بايد سبب تحسين كردن شود.
و اگر به قدر كافي هوشمند باشي،
مي تواني طوري تحسين كني كه هرآنچه كه مورد انتقاد است، بدون اينكه گفته شود، درك شود.

اشو
زبان_از_یاد_رفته_دل
#گناه_نخستین

آدم و حوا از باغ بهشت بيرون رانده شدند، زيرا كه ميوه اي ممنوعه را خورده بودند، ميوه ي درخت دانش را

اين يكي از شگفت انگيزترين تمثيل هايي است كه تاكنون ابداع شده است.
چرا خوردن ميوه درخت دانش منع شده بود؟

زيرا لحظه اي كه دانش وارد شود،
#نفس وجود خواهد داشت

لحظه اي كه بدانی هستي،
سقوط كرده اي
گناه نخستين همين است.

هيچكس آدم و حوا را از بهشت اخراج نكرد.
لحظه اي كه آگاه شدند كه وجود دارند، باغ بهشت ناپديد شد.
براي چنين چشماني كه پر ازنفس هستند
آن باغ نمي تواند وجود داشته باشد.
چنين نيست كه آنان از آن باغ اخراج شده باشند
آن باغ در اينك و اينجا قرار دارد.
در كنارت است. هميشه هركجا كه بروي تو را دنبال مي كند
ولي تو نمي تواني آن را ببيني.
اگر نفس وجود نداشته باشد،
بارديگر واردش شده اي:
آن باغ برايت هويدا مي شود.
تو هرگز بيرون از آن نبوده اي

اين را امتحان كن:
زير درختي بنشين و خودت را فراموش كن. بگذار فقط درخت آنجا باشد.
براي بودا در زير آن درخت بودي
the Bodhi tree
چنين روي داد. او وجود نداشت
در آن لحظه همه چيز اتفاق افتاد.
فقط درخت بودي در آنجا بود.

اشو
راه_من_راه_ابرهای_سپید
وقتی از دیگران #انتقاد میکنی و از زندگی #شکایت میکنی احساس خوبی به تو دست می‌دهد.

با انتقاد کردن از دیگران، احساس برتری می‌کنی.

با شکایت کردن از دیگران احساس می‌کنی که بالاتر از آنان هستی.
این برای #نفْس بسیار ارضاء کننده است.
و تقریباً همه چنین می‌کنند؛
برخی آشکارا چنین می‌کنند
برخی هم فقط در درون به این کار می‌پردازند.

هیچ‌کس زحمت تحسین کیفیات خوب را در دیگران به خود نمی‌دهد.

هیچ‌کس حاضر نیست کمک کند تا آن کیفیات خوب که در دیگری است رشد کند.

می‌ترسد که اگر دیگری رشد کند، پس او چی...؟!

به ندرت کسانی پیدا می‌شوند که انتقاد نمی‌کنند و شکایت ندارند.

اینها کسانی هستند که نفسشان را انداخته‌اند.

وقتی که بی‌نفس باشی، فایده‌ای در آن نیست که انتقاد کنی، چرا باید به خودت زحمت بدهی؟

ربطی به تو ندارد.

این نفْس بوده که از آن لذت می‌برده و تغذیه می‌شده است.

نفْس را بینداز

با انداختن نفس، تو مردم را با چشمانی تازه نگاه می‌کنی و نگرش و رفتار تو بیشتر انسانی و دوستانه خواهد شد.

اینک همان شخص که پیش تر از او انتقاد می‌کردی، با دیده ی محبت به او نگاه میکنی و میلی عظیم داری تا به او کمک کنی.

شاید ببینی که اگر تو نیز در موقعیت او بودی، مانند او رفتار میکردی.

تو فقط بخشی از آنان را می‌شناسی، تمامی زندگی آنان را نمیدانی، و قضاوت کردن در مورد تمامی یک شخص، از روی شناخت بخش کوچکی از او، کار درستی نیست.
چگونه خواهی دانست که آیا بر #نفس چیره ‌شده‌ای یا به ورای آن رفته‌ای؟

اگر بر نفس غلبه کرده باشی،
آنوقت #فروتن می‌شوی.

اگر به ورای نفس رفته باشی،
نه فروتن هستی و نه مغرور،
زیرا کل آن مورد ازبین رفته است.
فقط یک انسان نفسانی و مغرور است که می‌تواند فروتن باشد.
وقتی نفسی وجود نداشته باشد، چگونه می‌توانی فروتن باشی؟
چه کسی فروتن خواهد بود؟
آنگاه تمام آن پایه و اساس از آن زیر ناپدید می‌گردد. پس هرگاه بر نفس غلبه کنی، به فروتنی تبدیل می‌شود.
وقتی به ورای نفس رفته باشی، انسان فقط از آن دام آزاد می‌شود.
او نه فروتن است و نه مغرور.
او ساده است؛ صادق است، ‌اصیل است. او نه در این سو و نه در آن سو بزرگنمایی نمی‌کند.
بزرگنمایی بخشی از نفس است.
نخست بزرگنمایی می‌کنی که،
”من بزرگترین انسان هستم؛“
سپس بزرگنمایی می‌کنی که،
”من فروتن‌ترین هستم!“
نخست ادعا می‌کنی که،
”من کسی هستم،“ ــ انسانی ویژه هستم! سپس بزرگ‌نمایی می‌کنی که ، ”من کسی نیستم!“ ــ ولی ویژه هستم!

اشو
یوگا ابتدا و انتها
#نفس، عدم است، غیبت هوشیاری و نبود آگاهیست

تو آگاه نیستی، پس نفس حاکم است برای همین تاریکی باقی است.

نفس را دور بینداز و زیبایی بی نفسی را ببین، نفس درست مانند تاریکی است،  تاریکی از خود وجود مثبتی ندارد،
تنها غیبت نور است.

#نفس (ego) نامهای مختلفی دارد
مانند:
قدرت اراده، و آن چیزی جز روشهای جنگیدن و فتح کردن نیست.
انسان می پندارد که تمام جهان یک صحنه جنگ است.

اشو
تفاوت میان تسلیم بودن و
ربات بی_مغز بودن چیست ؟

یک ربات هرگز نمی تواند تسلیم شود، نه حتي تا حدودي،
فقط یک انسان باهوش ميتواند تسلیم شود.
و البته که در آغاز، تا حدودي خواهد بود، کم کم فرد شهامت بیشتري جمع ميکند.

هرچه بیشتر لذتش را بچشد ،
بیشتر ماجرا جویي مي کند.
کشف اش مي کند و انسان کاملاً باهوش با تمامیت تسلیم مي شود.

در آن تسلیم ، #نفس ناپدید مي شود.
در آن تسلیم برده استاد نميشوي—کسي وجود ندارد که تو را برده سازد.

در واقع چون کسی وجود ندارد تو را برده سازد، به همین  دلیل است که به آری گفتن به آن استاد، اینقدر حس زیبایي تو دست مي دهد .
اگر کسي وجود داشت که تو را برده می ساخت، طبیعتاً  آري گفتن برایت غیر ممکن مي شد.
نفس او نفس تو را  آزرده خاطر ميکرد. کنش متقابل طریقي میان نفس ها وجود دارد.
ا‌گر او به تو کمک کند که تسلیم شوي، به سادگي بدین معناست که کسي وجود ندارد. که تو را آزرده کند.

عشق ناب است،  چون کسي وجود ندارد که تو را تصاحب کند.
کسی وجود ندارد که او را به اطاعت  وادار کند
و یکبار که نفس را تسلیم کني ،
شگفت زده ميشوي که کسي وجود ندارد که تو را تصاحب کند—
نفس ناپدیده شده است.
استاد و تسلیم فقط  یک ابزار بود.
تو به معصومیت بدوي دست یافته ای، حال ميتوانی به راه خودت بروی.

اشو