▫️ تبعیّت صوری و واقعی
▫️ در مجلد نخست سرمایه
▫️ سرمایه چگونه موجب دگرگونی اجتماعی و مادی تولید میشود
نوشتهی: پاتریک مورای
ترجمهی: دلشاد عبادی
یکم ژوئیه 2020
🔹 توضیح مترجم: بحث نظریِ انواعِ تبعیت کار از سرمایه میتواند در فهم فرایندها و سازوکارهای تاریخیِ گذار به سرمایهداری بسیار راهگشا باشد: این مسئله که سرمایه از رهگذر چه سازوکارهایی، در مواجهههای استعماری و شبهاستعماری، پیکربندی اجتماعیِ تولید و متعاقباً، قشربندی اجتماعیِ طبقات جوامع پیشاسرمایهداری را دگرگون ساخته است. در این معنا، سرمایهداری، بهمثابهی شکل اجتماعیِ ویژهای از خلق ثروت، در تمایز و حتی تقابل با برداشتهایی عام و فراتاریخی از رشد وتوسعه قرار میگیرد و سازوکارهای ناموزون و مرکباش، از همان ابتدای شکلگیری نطفههای آغازین آن برجسته میشود. اهمیت مقالهی مورای در نشان دادن این موارد در سطحی نظری و در آثار مارکس است. هرچند نمیتوان این نکته را از نظر دور داشت که مارکس دستآخر از اضافه کردن این بخش («نتایج فرایند بیواسطهی تولید») به سرمایه منصرف شد و تنها به اشارهای در چند پاراگراف بسنده کرد. این امر احتمالاً به دلیل اجتناب از پیچیدگیهای مربوط به اختلاط استدلال منطقی و تاریخی بوده، که همواره یکی از مناقشهبرانگیزترین جنبههای سرمایه بوده است. با تمام این اوضاف، بررسی روند استدلال مارکس در دستنوشتههای 1861-1863 کماکان میتواند راهگشای فهم روند منطقی استدلال دربارهی انواع تبعیت کار از سرمایه باشد؛ دلالتهای تاریخیِ آن اما منوط به انجام پژوهشهای تاریخی باقی میماند.
🔸 یکسومِ میانیِ مجلد نخست سرمایه، که این مقاله بر آن متمرکز است، به دو موضوعِ ارزش اضافی مطلق و ارزش اضافی نسبی اختصاص یافته است. مقالهی حاضر به ترتیب این دو مفهوم را به مفاهیمِ تبعیّت صوری [formal subsumption] و تبعیّت واقعیِ [real subsumption] کار از سرمایه نسبت میدهد. مارکس در سرمایه صرفاً اشاراتی به اصطلاحات «تبعیّت صوری» و «تبعیّت واقعی» کرده، درحالیکه در دستنوشتههای [اقتصادی] 1861ـ1863 و جمعبندیای که قصد داشت برای مجلد نخست سرمایه بنویسد اما موفق به اتمام آن نشد، یعنی «نتایج فرایند بیواسطهی تولید (نتایج)»، به شکلی مفصلتر به این اصطلاحات پرداخته است. مارکس در این دستنوشتهها همچنین به بسطوگسترش مفاهیم تبعیّت ذهنی [ideal subsumption] و تبعیّت دورگه [hybrid subsumption] میپردازد، که به بررسیشان خواهیم پرداخت. استدلال من از این قرار است که تغییراتی که از نظر مارکس با افزایش ارزش اضافی مطلق درفرایند تولید رخ خواهد داد، صرفاً شامل تبعیّت صوری میشوند، درحالیکه دگرگونیهایی لازم برای [استخراج] ارزش اضافی نسبی دربرگیرندهی تبعیّت واقعی میشوند. در بین این [انواع دگرگونیها]، تبعیّت صوری و واقعی از سرمایه غوغایی پیوسته از انقلاب مادی و اجتماعی به راه میاندازد که البته درعینحال، موجب تحمیل سکون اجتماعی نیز میشود، چراکه به تقویت و گسترش سیطرهی قانون ارزش و شبکهی شکلهای ارزشیِ سرمایه میانجامد. یکسومِ میانی مجلد نخست سرمایه، نظریهای از ارزش اضافی را میپروراند که تبیین نظری قدرتمندی است برای ادعای مارکس و انگلس در مانیفست یعنی ادعای دگرگونی بیپایان جهان از سوی بورژوازی.
🔸 مارکس از چهار نوع مختلف تبعیّت از سرمایه سخن میگوید: صوری، واقعی، دورگه و ذهنی. تبعیّت صوری و واقعی محور اصلی بحثِ مقالهی حاضرند، اما اشارهای مختصر به تبعیّت دورگه و ذهنی هم خواهیم داشت. نخست باید پرسید، ارزش اضافی مطلق و نسبی به چه ترتیب به تبعیّت صوری و واقعی مرتبطاند؟...
🔹متن کامل این مقاله را در لینک زیر بخوانید:
https://wp.me/p9vUft-1yi
#پاتریک_مورای #دلشاد_عبادی
#مارکس #کاپیتال #تبعیت_واقعی #تبعیت_صوری #سرمایهداری
👇🏽
🖋@naghd_com
▫️ در مجلد نخست سرمایه
▫️ سرمایه چگونه موجب دگرگونی اجتماعی و مادی تولید میشود
نوشتهی: پاتریک مورای
ترجمهی: دلشاد عبادی
یکم ژوئیه 2020
🔹 توضیح مترجم: بحث نظریِ انواعِ تبعیت کار از سرمایه میتواند در فهم فرایندها و سازوکارهای تاریخیِ گذار به سرمایهداری بسیار راهگشا باشد: این مسئله که سرمایه از رهگذر چه سازوکارهایی، در مواجهههای استعماری و شبهاستعماری، پیکربندی اجتماعیِ تولید و متعاقباً، قشربندی اجتماعیِ طبقات جوامع پیشاسرمایهداری را دگرگون ساخته است. در این معنا، سرمایهداری، بهمثابهی شکل اجتماعیِ ویژهای از خلق ثروت، در تمایز و حتی تقابل با برداشتهایی عام و فراتاریخی از رشد وتوسعه قرار میگیرد و سازوکارهای ناموزون و مرکباش، از همان ابتدای شکلگیری نطفههای آغازین آن برجسته میشود. اهمیت مقالهی مورای در نشان دادن این موارد در سطحی نظری و در آثار مارکس است. هرچند نمیتوان این نکته را از نظر دور داشت که مارکس دستآخر از اضافه کردن این بخش («نتایج فرایند بیواسطهی تولید») به سرمایه منصرف شد و تنها به اشارهای در چند پاراگراف بسنده کرد. این امر احتمالاً به دلیل اجتناب از پیچیدگیهای مربوط به اختلاط استدلال منطقی و تاریخی بوده، که همواره یکی از مناقشهبرانگیزترین جنبههای سرمایه بوده است. با تمام این اوضاف، بررسی روند استدلال مارکس در دستنوشتههای 1861-1863 کماکان میتواند راهگشای فهم روند منطقی استدلال دربارهی انواع تبعیت کار از سرمایه باشد؛ دلالتهای تاریخیِ آن اما منوط به انجام پژوهشهای تاریخی باقی میماند.
🔸 یکسومِ میانیِ مجلد نخست سرمایه، که این مقاله بر آن متمرکز است، به دو موضوعِ ارزش اضافی مطلق و ارزش اضافی نسبی اختصاص یافته است. مقالهی حاضر به ترتیب این دو مفهوم را به مفاهیمِ تبعیّت صوری [formal subsumption] و تبعیّت واقعیِ [real subsumption] کار از سرمایه نسبت میدهد. مارکس در سرمایه صرفاً اشاراتی به اصطلاحات «تبعیّت صوری» و «تبعیّت واقعی» کرده، درحالیکه در دستنوشتههای [اقتصادی] 1861ـ1863 و جمعبندیای که قصد داشت برای مجلد نخست سرمایه بنویسد اما موفق به اتمام آن نشد، یعنی «نتایج فرایند بیواسطهی تولید (نتایج)»، به شکلی مفصلتر به این اصطلاحات پرداخته است. مارکس در این دستنوشتهها همچنین به بسطوگسترش مفاهیم تبعیّت ذهنی [ideal subsumption] و تبعیّت دورگه [hybrid subsumption] میپردازد، که به بررسیشان خواهیم پرداخت. استدلال من از این قرار است که تغییراتی که از نظر مارکس با افزایش ارزش اضافی مطلق درفرایند تولید رخ خواهد داد، صرفاً شامل تبعیّت صوری میشوند، درحالیکه دگرگونیهایی لازم برای [استخراج] ارزش اضافی نسبی دربرگیرندهی تبعیّت واقعی میشوند. در بین این [انواع دگرگونیها]، تبعیّت صوری و واقعی از سرمایه غوغایی پیوسته از انقلاب مادی و اجتماعی به راه میاندازد که البته درعینحال، موجب تحمیل سکون اجتماعی نیز میشود، چراکه به تقویت و گسترش سیطرهی قانون ارزش و شبکهی شکلهای ارزشیِ سرمایه میانجامد. یکسومِ میانی مجلد نخست سرمایه، نظریهای از ارزش اضافی را میپروراند که تبیین نظری قدرتمندی است برای ادعای مارکس و انگلس در مانیفست یعنی ادعای دگرگونی بیپایان جهان از سوی بورژوازی.
🔸 مارکس از چهار نوع مختلف تبعیّت از سرمایه سخن میگوید: صوری، واقعی، دورگه و ذهنی. تبعیّت صوری و واقعی محور اصلی بحثِ مقالهی حاضرند، اما اشارهای مختصر به تبعیّت دورگه و ذهنی هم خواهیم داشت. نخست باید پرسید، ارزش اضافی مطلق و نسبی به چه ترتیب به تبعیّت صوری و واقعی مرتبطاند؟...
🔹متن کامل این مقاله را در لینک زیر بخوانید:
https://wp.me/p9vUft-1yi
#پاتریک_مورای #دلشاد_عبادی
#مارکس #کاپیتال #تبعیت_واقعی #تبعیت_صوری #سرمایهداری
👇🏽
🖋@naghd_com
نقد اقتصاد سیاسی - نقد بتوارگی - نقد ایدئولوژی
تبعیّت صوری و واقعی
در مجلد نخست سرمایه نوشتهی: پاتریک مورای ترجمهی: دلشاد عبادی مارکس با تصورش از تبعیّت واقعیِ تولید از سرمایه، با بنیاد تازهای به تفکر دربارهی «صنعت» مدرن میپردازد. شیوهی رایج و معمولِ پرداختن…
▫️ ارزشِ ناسنجیدنی؟
▫️جُستاری دربارهی میراث مارکس
نوشتهی: جورج کافنتزیس
ترجمهی: حسن مرتضوی
27 آوریل 2021
📝 توضیح «نقد»: بحران، بنبست و شکست ایدئولوژی جوامع نوع شوروی و سرانجام فروپاشی این جوامع در پایان سدهی بیستم، تنها زمینه و انگیزهای برای بازاندیشی نظریهی سوسیالیسم و اندیشهی مارکسی و مارکسیستی در محافل آکادمیک نبود، بلکه موضوعی بسیار برجسته و مهم در محافل روشنفکریای نیز بود که در خویشاوندی بسیار نزدیکی با جنبش و سازمانهای سیاسی و کارگری بودند و تلاشهای نظریشان با کوشش در راستای خیزش دوباره و کامیابی جنبشهای رهاییبخش تازه، ارتباطی تنگاتنگ داشت. یکی از این گرایشهای فکری با نام آنتونیو نگری، مبارز سیاسی و نظریهپرداز برجسته معاصر، شهرت یافته است. در مجموعه مقالاتی که با انتشار نوشتهی پیش رو آغاز میشود، «نقد» به واکاوی انتقادی این گرایش در قلمروهای مختلف، بهویژه نقد اقتصادی سیاسی، خواهد پرداخت. #نقد_نگری
🔸 مخالفت با سرمایهداری ابداع مارکس نبود. جنبشهای ضدسرمایهداری پیش از دوران او حضور عظیمی داشتند، و مدتها پس از فروپاشی حکومتهایی که احزاب خودخواندهی مارکسیست در اتحاد شوروی پیشین و اروپای شرقی آنها را اداره میکردند به «تغییر جهان» ادامه میدهند. یقیناً خواندن و پذیرفتن آثار مارکس هرگز شرط لازم برای مخالفت با سرمایهداری نبود، اما آیا هنوز شرط کافی هست؟
🔸 من در این جستار این موضوع را بررسی خواهم کرد که آیا معیار مناسبی برای متمایزکردن آثار سودمند از آثار قابلحذفِ مارکس وجود دارد یا نه. این بررسی را غیرمستقیم از طریق واکاوی و نقد کار آنتونیو نگری و همکارش مایکل هارت پیرامون این موضوعات انجام خواهم داد، زیرا نگری بنا به اعتبارش مشتاقانه نشانههای «ناهمخوانی مارکس» را کاملاً، به نحو ایجابی، و اغلب بیموقع طی دههها موردتوجه قرار داده است، در حالی که هارت در دههی گذشته به این پرسش که «آیا مارکس پس از مارکس وجود دارد؟» با ارائهی پاسخی ساده از لحاظ مفهومی که در سطح گستردهای بحث شده به او ملحق شده است. آنها ادعا میکنند که با اینکه بخش زیادی از آثار مارکس هنوز برای جنبش ضدامپریالیستی حیاتی است، بخشی از کار مارکس که منطقاً به قانون ارزش متکی است باید رد شود، در حالی که آن بخش که به این قانون متکی نیست میتواند به نحو مفیدی در فلسفهی ضدسرمایهداری آینده گنجانده شود. من این دوپارگی متون مارکسیستی را «معیار کارآمدی» نگری و هارت میدانم. آنان به دو دلیل این معیار را توجیه میکنند:
(1) قانون ارزش منسوخ است، یعنی در بهترین حالت در سرمایهداری سدهی نوزدهم کاربرد داشت اما دیگر دربارهی واقعیت سرمایهداری معاصر پسامدرن کاری از آن برنمیآید.
(2) این قانون پایهی ایدئولوژیکی واکنشهای سوسیالیستی و استالینیستی غیرقابلقبول به سرمایهداری را شکل میدهد.
🔸 دلایل علمی و سیاسی معتبر زیادی وجود دارد که چرا مارکس گفتمان کار ـ ارزش را (همراه با اشارهی پراکنده به قانون ارزش) در دهههای 1850 و 1860 بسط داد. آیا لازم است که از گفتمان کار ـ ارزش بهطور کلی فراتر برویم و انگارهی قانون ارزش را به حساب آوریم تا به پرسشهای بنیادی جنبش ضدسرمایهداری کنونی پاسخ دهیم؟ اگر پاسخ «منفی» است، و به اندازه کافی در آثار اصلی مارکسیستی متونی هست که میتوانند در نتیجهی حذف آن متونی که بر قانون ارزش متکیاند باقی بمانند، آنگاه معیار نگری و هارت دربارهی کارآمدی یک دوپارگی سودمند ایجاد میکند. من در این بخش بسط این معیار را در نوشتههای نگری و هارت بررسی میکنم و در ادامه قوتها و ضعفهای آن را نشان خواهم داد.
🔸 آنطور که نگری و هارت ادعا میکنند، «عقل عمومی» و «کار غیرمادی» محرک حرکت به فراسوی سرمایه نیستند، بلکه همیشه بخشی از کاری بودهاند که سرمایه استثمار کرده است، خواه کار مزدی باشد یا نباشد؛ بحران اخیر «اقتصاد نوین» (بیان سرمایهدارانهی توصیف «تبعیت واقعی» نگری و هارت) نشان داده است که میزان کار درگیر در کار کامپیوتریْ پویشِ انباشتِ سرمایهداری را تغییر نمیدهد. کارگران بخش فنآوری پیشرفتهی بنگلور برای «تحلیلگران نمادین» ایالات متحد، ترسناکتر از جنگجویان طالبان در قندهار هستند زیرا آنها رقبای واقعیشان در بازار کار بینالمللی بهشمار میآیند. در واقع، قانون ارزش در دورهی نئولیبرالی فعلیْ مستبدترین قانون بوده است!...
🔹متن کامل این مقاله را در لینک زیر بخوانید:
https://wp.me/p9vUft-29Y
#نقد_نگری #جورج_کافنتزیس #حسن_مرتضوی
#مارکسیسم #نظریهی_ارزش #تبعیت_واقعی #تبعیت_صوری
👇🏽
🖋@naghd_com
▫️جُستاری دربارهی میراث مارکس
نوشتهی: جورج کافنتزیس
ترجمهی: حسن مرتضوی
27 آوریل 2021
📝 توضیح «نقد»: بحران، بنبست و شکست ایدئولوژی جوامع نوع شوروی و سرانجام فروپاشی این جوامع در پایان سدهی بیستم، تنها زمینه و انگیزهای برای بازاندیشی نظریهی سوسیالیسم و اندیشهی مارکسی و مارکسیستی در محافل آکادمیک نبود، بلکه موضوعی بسیار برجسته و مهم در محافل روشنفکریای نیز بود که در خویشاوندی بسیار نزدیکی با جنبش و سازمانهای سیاسی و کارگری بودند و تلاشهای نظریشان با کوشش در راستای خیزش دوباره و کامیابی جنبشهای رهاییبخش تازه، ارتباطی تنگاتنگ داشت. یکی از این گرایشهای فکری با نام آنتونیو نگری، مبارز سیاسی و نظریهپرداز برجسته معاصر، شهرت یافته است. در مجموعه مقالاتی که با انتشار نوشتهی پیش رو آغاز میشود، «نقد» به واکاوی انتقادی این گرایش در قلمروهای مختلف، بهویژه نقد اقتصادی سیاسی، خواهد پرداخت. #نقد_نگری
🔸 مخالفت با سرمایهداری ابداع مارکس نبود. جنبشهای ضدسرمایهداری پیش از دوران او حضور عظیمی داشتند، و مدتها پس از فروپاشی حکومتهایی که احزاب خودخواندهی مارکسیست در اتحاد شوروی پیشین و اروپای شرقی آنها را اداره میکردند به «تغییر جهان» ادامه میدهند. یقیناً خواندن و پذیرفتن آثار مارکس هرگز شرط لازم برای مخالفت با سرمایهداری نبود، اما آیا هنوز شرط کافی هست؟
🔸 من در این جستار این موضوع را بررسی خواهم کرد که آیا معیار مناسبی برای متمایزکردن آثار سودمند از آثار قابلحذفِ مارکس وجود دارد یا نه. این بررسی را غیرمستقیم از طریق واکاوی و نقد کار آنتونیو نگری و همکارش مایکل هارت پیرامون این موضوعات انجام خواهم داد، زیرا نگری بنا به اعتبارش مشتاقانه نشانههای «ناهمخوانی مارکس» را کاملاً، به نحو ایجابی، و اغلب بیموقع طی دههها موردتوجه قرار داده است، در حالی که هارت در دههی گذشته به این پرسش که «آیا مارکس پس از مارکس وجود دارد؟» با ارائهی پاسخی ساده از لحاظ مفهومی که در سطح گستردهای بحث شده به او ملحق شده است. آنها ادعا میکنند که با اینکه بخش زیادی از آثار مارکس هنوز برای جنبش ضدامپریالیستی حیاتی است، بخشی از کار مارکس که منطقاً به قانون ارزش متکی است باید رد شود، در حالی که آن بخش که به این قانون متکی نیست میتواند به نحو مفیدی در فلسفهی ضدسرمایهداری آینده گنجانده شود. من این دوپارگی متون مارکسیستی را «معیار کارآمدی» نگری و هارت میدانم. آنان به دو دلیل این معیار را توجیه میکنند:
(1) قانون ارزش منسوخ است، یعنی در بهترین حالت در سرمایهداری سدهی نوزدهم کاربرد داشت اما دیگر دربارهی واقعیت سرمایهداری معاصر پسامدرن کاری از آن برنمیآید.
(2) این قانون پایهی ایدئولوژیکی واکنشهای سوسیالیستی و استالینیستی غیرقابلقبول به سرمایهداری را شکل میدهد.
🔸 دلایل علمی و سیاسی معتبر زیادی وجود دارد که چرا مارکس گفتمان کار ـ ارزش را (همراه با اشارهی پراکنده به قانون ارزش) در دهههای 1850 و 1860 بسط داد. آیا لازم است که از گفتمان کار ـ ارزش بهطور کلی فراتر برویم و انگارهی قانون ارزش را به حساب آوریم تا به پرسشهای بنیادی جنبش ضدسرمایهداری کنونی پاسخ دهیم؟ اگر پاسخ «منفی» است، و به اندازه کافی در آثار اصلی مارکسیستی متونی هست که میتوانند در نتیجهی حذف آن متونی که بر قانون ارزش متکیاند باقی بمانند، آنگاه معیار نگری و هارت دربارهی کارآمدی یک دوپارگی سودمند ایجاد میکند. من در این بخش بسط این معیار را در نوشتههای نگری و هارت بررسی میکنم و در ادامه قوتها و ضعفهای آن را نشان خواهم داد.
🔸 آنطور که نگری و هارت ادعا میکنند، «عقل عمومی» و «کار غیرمادی» محرک حرکت به فراسوی سرمایه نیستند، بلکه همیشه بخشی از کاری بودهاند که سرمایه استثمار کرده است، خواه کار مزدی باشد یا نباشد؛ بحران اخیر «اقتصاد نوین» (بیان سرمایهدارانهی توصیف «تبعیت واقعی» نگری و هارت) نشان داده است که میزان کار درگیر در کار کامپیوتریْ پویشِ انباشتِ سرمایهداری را تغییر نمیدهد. کارگران بخش فنآوری پیشرفتهی بنگلور برای «تحلیلگران نمادین» ایالات متحد، ترسناکتر از جنگجویان طالبان در قندهار هستند زیرا آنها رقبای واقعیشان در بازار کار بینالمللی بهشمار میآیند. در واقع، قانون ارزش در دورهی نئولیبرالی فعلیْ مستبدترین قانون بوده است!...
🔹متن کامل این مقاله را در لینک زیر بخوانید:
https://wp.me/p9vUft-29Y
#نقد_نگری #جورج_کافنتزیس #حسن_مرتضوی
#مارکسیسم #نظریهی_ارزش #تبعیت_واقعی #تبعیت_صوری
👇🏽
🖋@naghd_com
نقد: نقد اقتصاد سیاسی - نقد بتوارگی - نقد ایدئولوژی
ارزشِ ناسنجیدنی؟
جُستاری دربارهی میراث مارکس نوشتهی: جورج کافنتزیس ترجمهی: حسن مرتضوی آنطور که نگری و هارت ادعا میکنند، «عقل عمومی» و «کار غیرمادی» محرک حرکت به فراسوی سرمایه نیستند، بلکه همیشه بخشی از کاری بو…