▫️ ارزش بدون بتوارگی!
بدفهمی کوزو اونو از شکل ارزش
نوشتهی: النا لوئیزا لانگه
ترجمهی: حسن آزاد
17 می 2018
هدفِ این جُستار، خلاصهکردن تحلیل شکل ارزش در آغاز کتاب «سرمایه» نیست. اما برای روشنی و ارتباط بین موضوعات عمومیتر، یعنی تحلیل شکل ارزش و شکل ویژهی این موضوع در بحث بین اقتصاددانان مارکسیست ژاپنی کوزو اونو و سامزو کروما که در اینجا مطرح میشود، میخواهم توجه خوانندگان را به ویژگی برنامه پژوهشی مارکس و در نخستین نگاه مقدمهی «اثبات نشده» و خلاف عقل سلیم رابطهی بین کار «مجرد» و ارزش جلب کنم، که مارکس اثر عظیم خود را با آن آغاز میکند. این تفسیر از برنامه کتاب «سرمایه» و بهویژه نقد مارکس از اقتصاد سیاسی بهطور کلی، به درک این مطلب یاری میرساند که اونو به چه شکلِ درخور توجهی از قصد مارکس فاصله گرفته و در کجا به هدف انتقادی خود دست نیافتهاست.
🔸متن کامل این مقاله را در لینک زیر بخوانید:
https://wp.me/p9vUft-ig
#حسن_آزاد #النا_لوئیزا_لانگه
#مارکس #کوجین_کاراتانی #کوزو_اونو #سامزو_کروما
#کاپیتال #بتوارگی #نظریه_ارزش
👇🏽
🖋@naghd_com
بدفهمی کوزو اونو از شکل ارزش
نوشتهی: النا لوئیزا لانگه
ترجمهی: حسن آزاد
17 می 2018
هدفِ این جُستار، خلاصهکردن تحلیل شکل ارزش در آغاز کتاب «سرمایه» نیست. اما برای روشنی و ارتباط بین موضوعات عمومیتر، یعنی تحلیل شکل ارزش و شکل ویژهی این موضوع در بحث بین اقتصاددانان مارکسیست ژاپنی کوزو اونو و سامزو کروما که در اینجا مطرح میشود، میخواهم توجه خوانندگان را به ویژگی برنامه پژوهشی مارکس و در نخستین نگاه مقدمهی «اثبات نشده» و خلاف عقل سلیم رابطهی بین کار «مجرد» و ارزش جلب کنم، که مارکس اثر عظیم خود را با آن آغاز میکند. این تفسیر از برنامه کتاب «سرمایه» و بهویژه نقد مارکس از اقتصاد سیاسی بهطور کلی، به درک این مطلب یاری میرساند که اونو به چه شکلِ درخور توجهی از قصد مارکس فاصله گرفته و در کجا به هدف انتقادی خود دست نیافتهاست.
🔸متن کامل این مقاله را در لینک زیر بخوانید:
https://wp.me/p9vUft-ig
#حسن_آزاد #النا_لوئیزا_لانگه
#مارکس #کوجین_کاراتانی #کوزو_اونو #سامزو_کروما
#کاپیتال #بتوارگی #نظریه_ارزش
👇🏽
🖋@naghd_com
نقد اقتصاد سیاسی - نقد بتوارگی - نقد ایدئولوژی
ارزش بدون بتوارگی!
نوشتهی : النا لوئیزا لانگه ترجمهی: حسن آزاد برخلاف خوانش اونو از شکل ارزش نشان خواهم داد، که طرح ویژهی مارکس از مسالهی تحلیل شکل ارزش و قائلشدن نقش ساختاری و توضیحی برای نظریه ارزش ـ کار در ک…
▫️ در حاشیهی تناقضِ بنیادینِ خوشبختی و فردیت
«شورشِ خوشبختها و بدبختِ آسوده»
نوشتهی: حسین ایمانیان
20 ژوئن 2018
اکنون، پس از افشایِ دروغِ بزرگی که پسِ پشتِ هرگونه تبیینِ فردیِ خوشبختی جریان دارد، میبایست بر امکانِ خوشبختیِ همهگان بیندیشیم: آیا میتوان شرایطی را متصور شد که به خوشبختیِ «مردم»، آنهایی که درونِ هیچنوع طبقهبندی و خطکشی قرار نمیگیرند، منجر شود؟ با توجه به آشتیناپذیریِ موجود در بطنِ جوامعِ سرمایهداری و سلبِ امکانِ خوشبختیِ عدّهای مگر به بهای بدبختیِ دیگران، آری گفتن بدین پرسش بیدرنگ مشروط میشود به برقراریِ جامعهای بیطبقه، جامعهای رها از آنچه مارکس موتورِ محرّکهی تاریخ مینامدش: مبارزهی طبقاتی. هرچند که درستیِ شرطِ فوق تردیدناپذیر مینماید امّا رهاکردنِ بحثِ خوشبختی در شرایطِ کنونی و بایگانی آن تا رسیدن به آرمانشهرِ جامعهی بیطبقه به هیچ وجه راضیکننده نیست؛ چراکه عاری از امید است و زیستِ همهگیمان را بهسادهگی درونِ بدبختیِ فراگیری یککاسه میسازد. تمهیدی باید تا امید را به بحثمان برگرداند و جستوجوی خوشبختی بهمثابهی امری همهگانی را نباید به همین سادهگی کنار گذاشت...
🔸در لینک زیر بخوانید:
https://wp.me/p9vUft-lX
#حسین_ایمانیان
#ایدئولوژی #بتوارگی
👇🏽
🖋
@naghd_com
«شورشِ خوشبختها و بدبختِ آسوده»
نوشتهی: حسین ایمانیان
20 ژوئن 2018
اکنون، پس از افشایِ دروغِ بزرگی که پسِ پشتِ هرگونه تبیینِ فردیِ خوشبختی جریان دارد، میبایست بر امکانِ خوشبختیِ همهگان بیندیشیم: آیا میتوان شرایطی را متصور شد که به خوشبختیِ «مردم»، آنهایی که درونِ هیچنوع طبقهبندی و خطکشی قرار نمیگیرند، منجر شود؟ با توجه به آشتیناپذیریِ موجود در بطنِ جوامعِ سرمایهداری و سلبِ امکانِ خوشبختیِ عدّهای مگر به بهای بدبختیِ دیگران، آری گفتن بدین پرسش بیدرنگ مشروط میشود به برقراریِ جامعهای بیطبقه، جامعهای رها از آنچه مارکس موتورِ محرّکهی تاریخ مینامدش: مبارزهی طبقاتی. هرچند که درستیِ شرطِ فوق تردیدناپذیر مینماید امّا رهاکردنِ بحثِ خوشبختی در شرایطِ کنونی و بایگانی آن تا رسیدن به آرمانشهرِ جامعهی بیطبقه به هیچ وجه راضیکننده نیست؛ چراکه عاری از امید است و زیستِ همهگیمان را بهسادهگی درونِ بدبختیِ فراگیری یککاسه میسازد. تمهیدی باید تا امید را به بحثمان برگرداند و جستوجوی خوشبختی بهمثابهی امری همهگانی را نباید به همین سادهگی کنار گذاشت...
🔸در لینک زیر بخوانید:
https://wp.me/p9vUft-lX
#حسین_ایمانیان
#ایدئولوژی #بتوارگی
👇🏽
🖋
@naghd_com
نقد اقتصاد سیاسی - نقد بتوارگی - نقد ایدئولوژی
در حاشیهی تناقضِ بنیادینِ خوشبختی و فردیت
نوشتهی: حسین ایمانیان اکنون، پس از افشایِ دروغِ بزرگی که پسِ پشتِ هرگونه تبیینِ فردیِ خوشبختی جریان دارد، میبایست بر امکانِ خوشبختیِ همهگان بیندیشیم: آیا میتوان شرایطی را متصور شد که به خوشب…
▫️ پالایش گفتمان نقد
1 ـ نقد اقتصاد سیاسی
کمال خسروی
18 سپتامبر 2018
هنگامی که نقد اقتصاد سیاسی در هفتتپه و آقدره و اهواز و اراک و تبریز و تهران و مشهد و کرمانشاه و ماهشهر و بروجرد و ایلام و میانه و مهاباد و مریوان، و در مدرسه و دانشگاه و بیمارستان و کارگاه و کارخانه و خیابان و در صدها آتشگاهِ دیگرِ جنبشهای آزادیخواهانه علیه سلطه و استثمار روی میدهد، آیا پالایش زبان و گفتمان نظریهی مبارز، نقاد، رهاییطلب و ضد سلطه و استثمار، «تفننی» روشنفکرانه، سترون و منزهطلبانه نیست؟ نه، نیست؛ به دلایلی بسیار استوار، نهفته در، و برخاسته از، دیالکتیکِ نظریه و عمل، ریشهدار در، و ایستاده بر سرشت تاریخی، انتقادی و انقلابی پراکسیس؛ دلایلی که بارها اقامه شدهاند و میتوانند، و باید، بهتر و بیشتر طرح و مستدل شوند. انگیزهها و پیشنهاد ما برای پالایش زبان و گفتمان و واژگانِ نقد، متکی بر همگیِ چنان دلایلی، از جمله این نیز هست که، چرا باید در تن در دادن به واژگان «جاری» و فضای معناشناختیِ مفاهیم و دستگاههای مفهومیِ «متداول»، به تداوم سلطهی ایدئولوژیِ حاکم که پشتوانهی همین «جاری» و «متداول»بودن است، یاری رسانیم؟
در نخستین بخش از سلسله یادداشتهایی که به پالایش گفتمان نقد میپردازند، میخواهیم به اصطلاح «اقتصاد سیاسی» و تمایز بنیادینش با «نقد اقتصاد سیاسی» بپردازیم؛ با این امید که در گفتگو با، و به یاری، اندیشمندان و نویسندگان دیگری که کار و مبارزهی نظری در سپهر چپ انقلابی و انتقادی را وظیفهی خود میدانند، در پیشگیری از فرو شدنِ هرچه بیشتر واژگان و مفاهیم نقد در غرقابهی عامیانه و عوامانهسازی ایدئولوژیک و آکادمیک، سهم اندکی ادا کنیم.
🔸 متن کامل را در لینک زیر بخوانید:
👇🏽 👇🏽
https://wp.me/p9vUft-t3
#کمال_خسروی
#نقد #نقد_اقتصاد_سیاسی
#بتوارگی #سرمایهداری
🖋@naghd_com
1 ـ نقد اقتصاد سیاسی
کمال خسروی
18 سپتامبر 2018
هنگامی که نقد اقتصاد سیاسی در هفتتپه و آقدره و اهواز و اراک و تبریز و تهران و مشهد و کرمانشاه و ماهشهر و بروجرد و ایلام و میانه و مهاباد و مریوان، و در مدرسه و دانشگاه و بیمارستان و کارگاه و کارخانه و خیابان و در صدها آتشگاهِ دیگرِ جنبشهای آزادیخواهانه علیه سلطه و استثمار روی میدهد، آیا پالایش زبان و گفتمان نظریهی مبارز، نقاد، رهاییطلب و ضد سلطه و استثمار، «تفننی» روشنفکرانه، سترون و منزهطلبانه نیست؟ نه، نیست؛ به دلایلی بسیار استوار، نهفته در، و برخاسته از، دیالکتیکِ نظریه و عمل، ریشهدار در، و ایستاده بر سرشت تاریخی، انتقادی و انقلابی پراکسیس؛ دلایلی که بارها اقامه شدهاند و میتوانند، و باید، بهتر و بیشتر طرح و مستدل شوند. انگیزهها و پیشنهاد ما برای پالایش زبان و گفتمان و واژگانِ نقد، متکی بر همگیِ چنان دلایلی، از جمله این نیز هست که، چرا باید در تن در دادن به واژگان «جاری» و فضای معناشناختیِ مفاهیم و دستگاههای مفهومیِ «متداول»، به تداوم سلطهی ایدئولوژیِ حاکم که پشتوانهی همین «جاری» و «متداول»بودن است، یاری رسانیم؟
در نخستین بخش از سلسله یادداشتهایی که به پالایش گفتمان نقد میپردازند، میخواهیم به اصطلاح «اقتصاد سیاسی» و تمایز بنیادینش با «نقد اقتصاد سیاسی» بپردازیم؛ با این امید که در گفتگو با، و به یاری، اندیشمندان و نویسندگان دیگری که کار و مبارزهی نظری در سپهر چپ انقلابی و انتقادی را وظیفهی خود میدانند، در پیشگیری از فرو شدنِ هرچه بیشتر واژگان و مفاهیم نقد در غرقابهی عامیانه و عوامانهسازی ایدئولوژیک و آکادمیک، سهم اندکی ادا کنیم.
🔸 متن کامل را در لینک زیر بخوانید:
👇🏽 👇🏽
https://wp.me/p9vUft-t3
#کمال_خسروی
#نقد #نقد_اقتصاد_سیاسی
#بتوارگی #سرمایهداری
🖋@naghd_com
نقد: نقد اقتصاد سیاسی - نقد بتوارگی - نقد ایدئولوژی
پالایش گفتمان نقد
1 ـ نقد اقتصاد سیاسی نوشتهی: کمال خسروی چطور میتوان به نویسندهی گروندریسه یک «اقتصاد سیاسی» نسبت داد و نام او را درکنار نام کسانی آورد که آثارشان و موضوع آثارشان، برابرایستا و آماج نقد نظری و عم…
▫️ سرشت بتوارهی کالا و راز آن
نوشتهی: کارل مارکس
ترجمه و تالیف: کمال خسروی
23 ژوئن 2020
🔸 توضیح: متن پیشِرو ترجمهی تفصیلی و تفسیری تازهای از بند چهارم از فصل نخستِ جلد اول کاپیتال، زیر عنوان «سرشت بتوارهی کالا و رازِ آن»، از جلد بیست و سوم مجموعه آثار آلمانیِ مارکس و انگلس (MEW)، صفحات 85 تا 98 است. این متن، ترجمهی کامل و ــ در حد توانایی مترجم ــ دقیقِ بندِ مذکور است که در لابلای جملهها و عبارتهای آن، واژهها، جملهها و گاه حتی عبارتهای طولانی به متنِ ترجمه افزوده شدهاند؛ به قصد و امید توضیح و تفسیر و انتقالِ بهترِ معنا و مفهوم آن. تلاش شده است که افزودهها به شیوهای در متنِ ترجمه جایگیر شوند که به یکدستیِ آن لطمهای نخورد و ــ در صورت موفقیت ــ همچون متنی یکپارچه بهنظر آید. بهلحاظ فنی، بخشهای افزوده، با گزینش رنگی متفاوت (ارغوانی) برای خطِ آنها، از متن اصلی متمایزند، بهطوریکه خواننده میتواند در صورت تمایل با حذف آنها و حفظ خطوطِ سیاهرنگ، متن ترجمهی «خالص» و بدون تفسیر و تعمیم را دراختیار داشته باشد. برای سادهکردنِ کارِ علاقمندان، نسخهی پیدیافِ ترجمهی «خالص»، بدون افزودههای مترجم نیز در فایلی جداگانه، ضمیمه شده است. (ک.خ.)
🔸 یک کالا، در نگاه نخست، چیزی بدیهی و پیشپاافتاده بهنظر میرسد. چیزی یا شیئی است مانند میز، کتاب، هواپیما، تفنگ و غیره که بهخودیِخود سؤالی برنمیانگیزد. چیزی است مثل همهی چیزهای دیگر که بهعنوان محصولِ کار انسان همیشه وجود داشته و در حیات و زندگی روزمرهی انسان نقشی، کوچک یا بزرگ، ایفا کرده است. بنابراین کالا بهمعنای چیزیکه انسان برای استفادههای متنوع در حوزههای مختلف زندگیاش ساخته است و میسازد، چیز عجیب و غریب و رازآمیزی نیست. با اینحال، دستاورد واکاوی کالا این است که چیزی است بسیار پیچیده و تو در تو، مثل کلافی سر در گُم که یافتنِ سر نخِ آن دشوار است یا معمایی پیچیده و غامض که راهِ حلِ آسانیاب و دمِدستی ندارد، سرشار است از وسواسهای ماوراءطبیعی و موشکافیهای بیهودهی خداشناختی. مثل مقولهها و مفاهیمی است که در متون دینی و خداشناختی بهکار میروند، پر از وسواس و اطوارهای باصطلاح نکتهسنجانه، پر از خودشیفتگیها و کلهشقیها. مادام که ارزشی مصرفی است، هیچ چیزِ رازآمیزی ندارد، چه از این زاویه به آن بنگریم که بهواسطهی خصوصیاتش نیازهای انسان را ارضاء میکند، چه از این لحاظ که خودِ همین خصوصیات را بهواسطهی کارِ انسان بهدست آورده است. نه در اینکه خوردنِ نان، گرسنگی را برطرف میکند، راز و رمزی وجود دارد و نه در اینکه نانشدنِ نان، آردکردنِ گندم، خمیرکردن و پختن و افزودن مواد دیگر به آن برای خوشخوراک شدنش، مستلزم کار انسان است؛ چه این کار را مستقیماً انجام دهد، چه با ابزارها و دستگاههای پیشرفته و پیچیدهای که آنها هم محصول کار و مهارت و پیشرفتِ تاریخیاش هستند. کاملاً آشکار و بدیهی است که انسان به میانجیِ فعالیتِ خود شکلهای مواد طبیعی را بهشیوهای که برایش سودمند بشوند، دگرگون میکند. مثلاً، اگر قرار باشد از چوب میزی ساخته شود، شکل چوب تغییر میکند. با اینحال میز کماکان چوب باقی میماند. چیزی بسیار معمولی و ملموس. چوبیکه از آن میزی ساخته شدهاست، ممکن است کوتاه و یا بلند، تکه تکهشده باشد، صافکاری و رنگآمیزی شده و با کمک مواد دیگر سرِ هم شده باشد، اما در چوببودنش تغییری پدید نیامده است. اما بهمحض آنکه این میز در مقام و نقش کالا وارد صحنه شود، به چیزیکه بهطور حسی ماوراءحسی است دگردیسی مییابد. اینجا باید به دو سؤال پاسخ بدهیم و دو موضوع را روشن کنیم. یک) «در مقام و نقش کالا» یعنی چه؟ میز که یک شئ معمولی و مفید است، از چه زمانی «مقامِ کالا» را پیدا میکند؟ و دو) «بهطور حسی و ماوراءحسی» یعنی چه؟
🔹 متن کامل این مقاله را در لینک زیر بخوانید:
https://wp.me/p9vUft-1wZ
#مارکس #کمال_خسروی
#نقد_اقتصاد_سیاسی #بتوارگی #سرمایهداری
👇🏽
🖋@naghd_com
نوشتهی: کارل مارکس
ترجمه و تالیف: کمال خسروی
23 ژوئن 2020
🔸 توضیح: متن پیشِرو ترجمهی تفصیلی و تفسیری تازهای از بند چهارم از فصل نخستِ جلد اول کاپیتال، زیر عنوان «سرشت بتوارهی کالا و رازِ آن»، از جلد بیست و سوم مجموعه آثار آلمانیِ مارکس و انگلس (MEW)، صفحات 85 تا 98 است. این متن، ترجمهی کامل و ــ در حد توانایی مترجم ــ دقیقِ بندِ مذکور است که در لابلای جملهها و عبارتهای آن، واژهها، جملهها و گاه حتی عبارتهای طولانی به متنِ ترجمه افزوده شدهاند؛ به قصد و امید توضیح و تفسیر و انتقالِ بهترِ معنا و مفهوم آن. تلاش شده است که افزودهها به شیوهای در متنِ ترجمه جایگیر شوند که به یکدستیِ آن لطمهای نخورد و ــ در صورت موفقیت ــ همچون متنی یکپارچه بهنظر آید. بهلحاظ فنی، بخشهای افزوده، با گزینش رنگی متفاوت (ارغوانی) برای خطِ آنها، از متن اصلی متمایزند، بهطوریکه خواننده میتواند در صورت تمایل با حذف آنها و حفظ خطوطِ سیاهرنگ، متن ترجمهی «خالص» و بدون تفسیر و تعمیم را دراختیار داشته باشد. برای سادهکردنِ کارِ علاقمندان، نسخهی پیدیافِ ترجمهی «خالص»، بدون افزودههای مترجم نیز در فایلی جداگانه، ضمیمه شده است. (ک.خ.)
🔸 یک کالا، در نگاه نخست، چیزی بدیهی و پیشپاافتاده بهنظر میرسد. چیزی یا شیئی است مانند میز، کتاب، هواپیما، تفنگ و غیره که بهخودیِخود سؤالی برنمیانگیزد. چیزی است مثل همهی چیزهای دیگر که بهعنوان محصولِ کار انسان همیشه وجود داشته و در حیات و زندگی روزمرهی انسان نقشی، کوچک یا بزرگ، ایفا کرده است. بنابراین کالا بهمعنای چیزیکه انسان برای استفادههای متنوع در حوزههای مختلف زندگیاش ساخته است و میسازد، چیز عجیب و غریب و رازآمیزی نیست. با اینحال، دستاورد واکاوی کالا این است که چیزی است بسیار پیچیده و تو در تو، مثل کلافی سر در گُم که یافتنِ سر نخِ آن دشوار است یا معمایی پیچیده و غامض که راهِ حلِ آسانیاب و دمِدستی ندارد، سرشار است از وسواسهای ماوراءطبیعی و موشکافیهای بیهودهی خداشناختی. مثل مقولهها و مفاهیمی است که در متون دینی و خداشناختی بهکار میروند، پر از وسواس و اطوارهای باصطلاح نکتهسنجانه، پر از خودشیفتگیها و کلهشقیها. مادام که ارزشی مصرفی است، هیچ چیزِ رازآمیزی ندارد، چه از این زاویه به آن بنگریم که بهواسطهی خصوصیاتش نیازهای انسان را ارضاء میکند، چه از این لحاظ که خودِ همین خصوصیات را بهواسطهی کارِ انسان بهدست آورده است. نه در اینکه خوردنِ نان، گرسنگی را برطرف میکند، راز و رمزی وجود دارد و نه در اینکه نانشدنِ نان، آردکردنِ گندم، خمیرکردن و پختن و افزودن مواد دیگر به آن برای خوشخوراک شدنش، مستلزم کار انسان است؛ چه این کار را مستقیماً انجام دهد، چه با ابزارها و دستگاههای پیشرفته و پیچیدهای که آنها هم محصول کار و مهارت و پیشرفتِ تاریخیاش هستند. کاملاً آشکار و بدیهی است که انسان به میانجیِ فعالیتِ خود شکلهای مواد طبیعی را بهشیوهای که برایش سودمند بشوند، دگرگون میکند. مثلاً، اگر قرار باشد از چوب میزی ساخته شود، شکل چوب تغییر میکند. با اینحال میز کماکان چوب باقی میماند. چیزی بسیار معمولی و ملموس. چوبیکه از آن میزی ساخته شدهاست، ممکن است کوتاه و یا بلند، تکه تکهشده باشد، صافکاری و رنگآمیزی شده و با کمک مواد دیگر سرِ هم شده باشد، اما در چوببودنش تغییری پدید نیامده است. اما بهمحض آنکه این میز در مقام و نقش کالا وارد صحنه شود، به چیزیکه بهطور حسی ماوراءحسی است دگردیسی مییابد. اینجا باید به دو سؤال پاسخ بدهیم و دو موضوع را روشن کنیم. یک) «در مقام و نقش کالا» یعنی چه؟ میز که یک شئ معمولی و مفید است، از چه زمانی «مقامِ کالا» را پیدا میکند؟ و دو) «بهطور حسی و ماوراءحسی» یعنی چه؟
🔹 متن کامل این مقاله را در لینک زیر بخوانید:
https://wp.me/p9vUft-1wZ
#مارکس #کمال_خسروی
#نقد_اقتصاد_سیاسی #بتوارگی #سرمایهداری
👇🏽
🖋@naghd_com
نقد: نقد اقتصاد سیاسی - نقد بتوارگی - نقد ایدئولوژی
سرشت بتوارهی کالا و راز آن
نوشتهی: کارل مارکس ترجمه و تالیف: کمال خسروی اگر چنین است که خاستگاه و سرچشمهی سرشت رازآمیز کالا محتوای هیچکدام از این سه تعینِ ارزش نیست، نه محصولِ کاربودنِ کالاست، نه مقدار زمان تولیدِ آن و …
▫️ یوتوپیا و مسیحاباوری
▫️ بلوخ، بنیامین و معنای امر بالقوه
نوشتهی: دانیل بنسعید
ترجمهی: بهرام صفایی
4 ذسامبر 2020
🔸 بهنظر میآید مجموعهی آثار ارنست بلوخ و والتر بنیامین از مسیرهایی موازی هدف مشترکی را آماج خود قرار دادهاند. هر دو نوید رهایی آینده را با رستگاری گذشتهی سرکوبشده درمیآمیزند. هر دو شبهههایی یکسان در باب پیروزیها دارند و به یک اندازه خود را وامدار شکستخوردگان میدانند.
🔸 ما به شیوهای پویا با تاریخ در تعاملایم. و به این شیوه دیگران به زندگی بازمیگردند و دگرگون میشوند؛ مردگان جان میگیرند؛ از طریق ما مقرر است کنشهای آنان بار دیگر از سر گرفته شود. مونتسر دید که تلاشاش با شقاوت در هم شکسته شد، اما دلخواستش به سه دورنمای پهناور راه گشود. هنگامی که او را مرد عمل میدانیم، امر حاضر و امر مطلق را از طریق او درمییابیم، فراتر و بالاتر از تجربهی زیستهی شتابزده، اما هنوز با همان توان و قدرت. مونتسر پیش از هر چیز دیگری تاریخ به معنای ژرف کلمه است: خودش و کارش، و هرآنچه شایستهی بازگویی است وظیفهای را بر دوش ما میگذارند، تا به ما الهام ببخشند، تا همواره از پروژهی مداوم ما حمایت کنند.
🔸 این قطعه از پیشگفتار بلوخ به کتابش به نام توماس مونتسر پژواک تزهایی در باب فلسفهی تاریخ بنیامین است: «فقط مورخی از موهبت دمیدن بر اخگرِ امید به گذشته بهرهمند است که از عمق جان پذیرفته باشد اگر دشمن پیروز شود حتی مردگان در امان نیستند. و این دشمن هرگز از پیروزی دست نمیکشد.». رزمندهی پیکار برای رهایی نیازمند احساس کینه است و «روح [ضروری] فداکاری … به جای نقش خیالِ نوادگان رهایییافته از انگارهی نیاکانِ در بند نیرو میگیرد.»
🔸 از یوتوپیا ــ مفهومی اساسی در آثار بلوخ ــ نشانی در نوشتههای بنیامین نیست، و شمایل مسیحا جای آن را گرفته است. آیا این فقط نوعی جایگزینی واژهشناختی است؟ قطع به یقین خیر: در اینجا خاطرنشان خواهیم کرد که پسزمینهی این دو مضمون تفاوتی اساسی دارند.
🔸 روح یوتوپیا اثر بلوخ نخست در 1918 منتشر و در 1923 بازچاپ شد، همان سالی که تاریخ و آگاهی طبقاتیِ لوکاچ برای نخستین بار منتشر شد. اصل امید به سالهای 1954ـ1959 بازمیگردد. این دو کتاب مهم ارجاعاتی مستقیم به تجربههای آسیبزای دو جنگ جهانی و نیز دورههای کنش انقلابی ناکامِ متعاقب آنها در خود دارند.
🔸 در مقابل، متنهای اصلی والتر بنیامین پیرامون تاریخ و مسیحاباوری (پارک مرکزی، پروژهی پاساژها، تزها) واکنشهایی هستند به شکست مضاعف انقلاب بهدست نازیسم و استالینیسم. این آثار پیش از اعلامورود رسمی فاجعه نوشته شدهاند و حکم این پا و آن پا کردن برای غلبه بر ژرفترین درماندگیها را دارند. از این واکاوی ساده، بسیار ساده میتوان نتیجه گرفت که مسیحای بنیامین فقط نفی (وارونهی) یوتوپیای روزگار بحران و یأس است.
🔹متن کامل این مقاله را در لینک زیر بخوانید:
https://wp.me/p9vUft-1Rf
#دانیل_بنسعید #بهرام_صفایی
#والتر_بنیامین #یوتوپیا #بلوخ #بتوارگی
👇🏽
🖋@naghd_com
▫️ بلوخ، بنیامین و معنای امر بالقوه
نوشتهی: دانیل بنسعید
ترجمهی: بهرام صفایی
4 ذسامبر 2020
🔸 بهنظر میآید مجموعهی آثار ارنست بلوخ و والتر بنیامین از مسیرهایی موازی هدف مشترکی را آماج خود قرار دادهاند. هر دو نوید رهایی آینده را با رستگاری گذشتهی سرکوبشده درمیآمیزند. هر دو شبهههایی یکسان در باب پیروزیها دارند و به یک اندازه خود را وامدار شکستخوردگان میدانند.
🔸 ما به شیوهای پویا با تاریخ در تعاملایم. و به این شیوه دیگران به زندگی بازمیگردند و دگرگون میشوند؛ مردگان جان میگیرند؛ از طریق ما مقرر است کنشهای آنان بار دیگر از سر گرفته شود. مونتسر دید که تلاشاش با شقاوت در هم شکسته شد، اما دلخواستش به سه دورنمای پهناور راه گشود. هنگامی که او را مرد عمل میدانیم، امر حاضر و امر مطلق را از طریق او درمییابیم، فراتر و بالاتر از تجربهی زیستهی شتابزده، اما هنوز با همان توان و قدرت. مونتسر پیش از هر چیز دیگری تاریخ به معنای ژرف کلمه است: خودش و کارش، و هرآنچه شایستهی بازگویی است وظیفهای را بر دوش ما میگذارند، تا به ما الهام ببخشند، تا همواره از پروژهی مداوم ما حمایت کنند.
🔸 این قطعه از پیشگفتار بلوخ به کتابش به نام توماس مونتسر پژواک تزهایی در باب فلسفهی تاریخ بنیامین است: «فقط مورخی از موهبت دمیدن بر اخگرِ امید به گذشته بهرهمند است که از عمق جان پذیرفته باشد اگر دشمن پیروز شود حتی مردگان در امان نیستند. و این دشمن هرگز از پیروزی دست نمیکشد.». رزمندهی پیکار برای رهایی نیازمند احساس کینه است و «روح [ضروری] فداکاری … به جای نقش خیالِ نوادگان رهایییافته از انگارهی نیاکانِ در بند نیرو میگیرد.»
🔸 از یوتوپیا ــ مفهومی اساسی در آثار بلوخ ــ نشانی در نوشتههای بنیامین نیست، و شمایل مسیحا جای آن را گرفته است. آیا این فقط نوعی جایگزینی واژهشناختی است؟ قطع به یقین خیر: در اینجا خاطرنشان خواهیم کرد که پسزمینهی این دو مضمون تفاوتی اساسی دارند.
🔸 روح یوتوپیا اثر بلوخ نخست در 1918 منتشر و در 1923 بازچاپ شد، همان سالی که تاریخ و آگاهی طبقاتیِ لوکاچ برای نخستین بار منتشر شد. اصل امید به سالهای 1954ـ1959 بازمیگردد. این دو کتاب مهم ارجاعاتی مستقیم به تجربههای آسیبزای دو جنگ جهانی و نیز دورههای کنش انقلابی ناکامِ متعاقب آنها در خود دارند.
🔸 در مقابل، متنهای اصلی والتر بنیامین پیرامون تاریخ و مسیحاباوری (پارک مرکزی، پروژهی پاساژها، تزها) واکنشهایی هستند به شکست مضاعف انقلاب بهدست نازیسم و استالینیسم. این آثار پیش از اعلامورود رسمی فاجعه نوشته شدهاند و حکم این پا و آن پا کردن برای غلبه بر ژرفترین درماندگیها را دارند. از این واکاوی ساده، بسیار ساده میتوان نتیجه گرفت که مسیحای بنیامین فقط نفی (وارونهی) یوتوپیای روزگار بحران و یأس است.
🔹متن کامل این مقاله را در لینک زیر بخوانید:
https://wp.me/p9vUft-1Rf
#دانیل_بنسعید #بهرام_صفایی
#والتر_بنیامین #یوتوپیا #بلوخ #بتوارگی
👇🏽
🖋@naghd_com
نقد: نقد اقتصاد سیاسی - نقد بتوارگی - نقد ایدئولوژی
یوتوپیا و مسیحاباوری
بلوخ، بنیامین و معنای امر بالقوه نوشتهی: دانیل بنسعید ترجمهی: بهرام صفایی تجربههای تاریخی بازتعریف یوتوپیا را، که با تحولات فکری دههی 1930 ــ بهویژه نقش روانکاوی ــ شاخوبرگ گرفته بود، الزامی…
▫️ دیالکتیکِ شکلِ ارزش
نوشتهی: هانس ـ گِئورگ بکهاوس
ترجمهی: کمال خسروی
20 ژوئیه 2021
📝 توضیح مترجم: «دربارهی دیالکتیک شکل ارزش» مقالهی کوتاهی است از هانس ـ گئورگ بکهاوس که نخست در سال 1969 در مجموعهای زیر عنوان «آثاری پیرامون معرفتشناسی مارکسیستی» به ویراستاری آلفرد اشمیت، نویسندهی اثر مشهور «مفهوم طبیعت نزد مارکس»، منتشر شد و سپس هستهی مرکزی کتاب پراهمیت و مشروح بکهاوس تحت عنوان «دیالکتیک شکل ارزش: پژوهشهایی پیرامون نقد مارکسیِ اقتصاد» قرار گرفت که در سال 1997 انتشار یافت. «دربارهی دیالکتیک شکل ارزش» را میتوان سنگ بنای بحثهای مربوط به «شکل ارزش» دانست که چهار دهه بعد از نخستین تلاش «ایزاک ایلیچ روبین»، انگیزهی بحثهای پرباری بین مارکسیستها و پژوهشهایی ژرف و ارزنده دربارهی روش مارکس و روش اقتصاد سیاسی در دههی 70 قرن بیستم در آلمان شد.
🔸 مارکس در پیشگفتار به نخستین ویراست كاپيتال هنوز مؤکداً از این سخن میگوید که «دیالکتیک» مشخصهی بازنمایی او از نظریهی کارپایهی ارزش است. در حالی که تفسیرهای رایج و سنتی بدون استثناء این دیالکتیک را نادیده میگیرند، باید این پرسش را پی گرفت که آیا «نارسایی بازنمایی» فقط مربوط است به واکاوی شکل ارزش یا اینکه شامل دو فصل آغازین كاپيتال هم میشود. لنین بر سرشت دیالکتیکی روند کار مارکس پافشاری دارد: «کسی نمیتواند كاپيتال مارکس بهویژه فصل نخستینش را به تمامی بفهمد، مگر آنکه از پیش کل منطق هگل را به دقت مطالعه کرده و فهمیده باشد.» او از این گفته نتیجه میگیرد: «بنابراین، پس از نیم قرن هیچیک از مارکسیستها مارکس را نفهمیده است!!». اینک پرسیدنی است که آیا «پس از یک قرن کامل هم هنوز کسی مارکس را نفهمیده است»، یا اینکه آیا مارکس با عامه فهم کردن دو فصل نخست كاپيتال، یعنی کالا، پا را تا آنجا فرا نهاده است که «استنتاج» ارزش دیگر بهمثابهی جنبشی دیالکتیکی اساساً قابل فهم نیست؟
🔸 نزد مارکس پول یک «نشانهی صِرف» نیست، بلکه فرانمود و واقعیت همهنگام است: پیوستار اجتماعیِ شیئیتیافتهی افرادِ مجزا و منزوی. «پول خود همهی همبودی اجتماعی است و همبودی دیگری را بر فراز خود تاب نمیآورد.» برعکس، از دید نظریهی نومینالیستی پول «طلا و نقره ... اشیایی بیارزشاند که در چارچوب فرآیند گردش، بهمثابهی نمایندگان کالاها، مقدار ارزشی خیالی و مجازی بهدست میآورند. آنها از طریق این فرآیند نه به پول، بلکه به کالا دگردیسی مییابند.» اما اگر وسیلهی گردش تنها بهمثابهی «حجاب پولی» جریان حرکت محصولات فهمیده شود، آنگاه گردش پولی اساساً چیزی جز حرکتی ثانوی نخواهد بود. به نظر مارکس، این نظریهپردازان ذاتِ مراوده و بنابراین خاستگاه و پیدایش مفهومی پول را درنمییابند. «پول در آغاز نمایندهی همهی ارزشهاست؛ اما در جریان عمل قضیه وارونه میشود و همهی محصولات واقعی ... به نمایندگان پول تبدیل میشوند ... همهی کالاها بهمثابهی قیمتها، به شکلهای گوناگون، نمایندگان پولاند.» این موضوع کماکان باید پژوهش شود که آیا بین نظریهی نامگرایانهی پول و نظریهی پلورالیستی جامعه پیوند و وابستگیای وجود دارد یا نه.
🔸 سرمایه از یکسو پول است، از سوی دیگر کالا. ظاهراً یک چیز سوم. همین است که اغتشاشبرانگیز است. سرمایه نه این است نه آن، اگر چه هم این است هم آن. بنابراین، همین است که «فراگیرنده» نامیده میشود. برای اندیشیدنِ این امر فراگیرنده، آدمی ناگزیر است چیزی را بیندیشد که بر پایهی نظریهی سوبژکتیو ارزش، سراسر اندیشیدنی است: همانا «ارزش مطلق». یک چیزی که خود را در هیئت طلا بازمینمایاند ــ بیآنکه البته با طلا بهمثابهی طلا یکی و همان باشد ــ و بار دیگر اما بهمثابهی کالا و حتی بهمثابهی نیروی کار. در شرایط مبادلهی سادهی کالایی بهنظر میآید که معضلی پیش نیاید: کالا بهمثابهی شئ ظاهر میشود و خود را بهمثابهی این چیز، از چیز دیگر، یعنی طلا، متمایز میکند...
🔹متن کامل این مقاله را در لینک زیر بخوانید:
https://wp.me/p9vUft-2nS
#هانس_گئورگ_بکهاوس #کمال_خسروی
#نظریهی_ارزش #بتوارگی_کالایی #روش_مارکس
👇🏽
🖋@naghd_com
نوشتهی: هانس ـ گِئورگ بکهاوس
ترجمهی: کمال خسروی
20 ژوئیه 2021
📝 توضیح مترجم: «دربارهی دیالکتیک شکل ارزش» مقالهی کوتاهی است از هانس ـ گئورگ بکهاوس که نخست در سال 1969 در مجموعهای زیر عنوان «آثاری پیرامون معرفتشناسی مارکسیستی» به ویراستاری آلفرد اشمیت، نویسندهی اثر مشهور «مفهوم طبیعت نزد مارکس»، منتشر شد و سپس هستهی مرکزی کتاب پراهمیت و مشروح بکهاوس تحت عنوان «دیالکتیک شکل ارزش: پژوهشهایی پیرامون نقد مارکسیِ اقتصاد» قرار گرفت که در سال 1997 انتشار یافت. «دربارهی دیالکتیک شکل ارزش» را میتوان سنگ بنای بحثهای مربوط به «شکل ارزش» دانست که چهار دهه بعد از نخستین تلاش «ایزاک ایلیچ روبین»، انگیزهی بحثهای پرباری بین مارکسیستها و پژوهشهایی ژرف و ارزنده دربارهی روش مارکس و روش اقتصاد سیاسی در دههی 70 قرن بیستم در آلمان شد.
🔸 مارکس در پیشگفتار به نخستین ویراست كاپيتال هنوز مؤکداً از این سخن میگوید که «دیالکتیک» مشخصهی بازنمایی او از نظریهی کارپایهی ارزش است. در حالی که تفسیرهای رایج و سنتی بدون استثناء این دیالکتیک را نادیده میگیرند، باید این پرسش را پی گرفت که آیا «نارسایی بازنمایی» فقط مربوط است به واکاوی شکل ارزش یا اینکه شامل دو فصل آغازین كاپيتال هم میشود. لنین بر سرشت دیالکتیکی روند کار مارکس پافشاری دارد: «کسی نمیتواند كاپيتال مارکس بهویژه فصل نخستینش را به تمامی بفهمد، مگر آنکه از پیش کل منطق هگل را به دقت مطالعه کرده و فهمیده باشد.» او از این گفته نتیجه میگیرد: «بنابراین، پس از نیم قرن هیچیک از مارکسیستها مارکس را نفهمیده است!!». اینک پرسیدنی است که آیا «پس از یک قرن کامل هم هنوز کسی مارکس را نفهمیده است»، یا اینکه آیا مارکس با عامه فهم کردن دو فصل نخست كاپيتال، یعنی کالا، پا را تا آنجا فرا نهاده است که «استنتاج» ارزش دیگر بهمثابهی جنبشی دیالکتیکی اساساً قابل فهم نیست؟
🔸 نزد مارکس پول یک «نشانهی صِرف» نیست، بلکه فرانمود و واقعیت همهنگام است: پیوستار اجتماعیِ شیئیتیافتهی افرادِ مجزا و منزوی. «پول خود همهی همبودی اجتماعی است و همبودی دیگری را بر فراز خود تاب نمیآورد.» برعکس، از دید نظریهی نومینالیستی پول «طلا و نقره ... اشیایی بیارزشاند که در چارچوب فرآیند گردش، بهمثابهی نمایندگان کالاها، مقدار ارزشی خیالی و مجازی بهدست میآورند. آنها از طریق این فرآیند نه به پول، بلکه به کالا دگردیسی مییابند.» اما اگر وسیلهی گردش تنها بهمثابهی «حجاب پولی» جریان حرکت محصولات فهمیده شود، آنگاه گردش پولی اساساً چیزی جز حرکتی ثانوی نخواهد بود. به نظر مارکس، این نظریهپردازان ذاتِ مراوده و بنابراین خاستگاه و پیدایش مفهومی پول را درنمییابند. «پول در آغاز نمایندهی همهی ارزشهاست؛ اما در جریان عمل قضیه وارونه میشود و همهی محصولات واقعی ... به نمایندگان پول تبدیل میشوند ... همهی کالاها بهمثابهی قیمتها، به شکلهای گوناگون، نمایندگان پولاند.» این موضوع کماکان باید پژوهش شود که آیا بین نظریهی نامگرایانهی پول و نظریهی پلورالیستی جامعه پیوند و وابستگیای وجود دارد یا نه.
🔸 سرمایه از یکسو پول است، از سوی دیگر کالا. ظاهراً یک چیز سوم. همین است که اغتشاشبرانگیز است. سرمایه نه این است نه آن، اگر چه هم این است هم آن. بنابراین، همین است که «فراگیرنده» نامیده میشود. برای اندیشیدنِ این امر فراگیرنده، آدمی ناگزیر است چیزی را بیندیشد که بر پایهی نظریهی سوبژکتیو ارزش، سراسر اندیشیدنی است: همانا «ارزش مطلق». یک چیزی که خود را در هیئت طلا بازمینمایاند ــ بیآنکه البته با طلا بهمثابهی طلا یکی و همان باشد ــ و بار دیگر اما بهمثابهی کالا و حتی بهمثابهی نیروی کار. در شرایط مبادلهی سادهی کالایی بهنظر میآید که معضلی پیش نیاید: کالا بهمثابهی شئ ظاهر میشود و خود را بهمثابهی این چیز، از چیز دیگر، یعنی طلا، متمایز میکند...
🔹متن کامل این مقاله را در لینک زیر بخوانید:
https://wp.me/p9vUft-2nS
#هانس_گئورگ_بکهاوس #کمال_خسروی
#نظریهی_ارزش #بتوارگی_کالایی #روش_مارکس
👇🏽
🖋@naghd_com
نقد اقتصاد سیاسی - نقد بتوارگی - نقد ایدئولوژی
دیالکتیکِ شکلِ ارزش
نوشتهی: هانس ـ گِئورگ بکهاوس ترجمهی: کمال خسروی وجه مشخصهی بازنماییای که از ذات بتوارگی کالایی غفلت میکند، چنین است: این نویسندگان نخست جملاتی را از فصل مربوط به بتوارگی در كاپيتال نقد میکنند…
▫️ کارکرد ایدئولوژیک فرانمودها
▫️ ایدئولوژی امساک و پسانداز
نوشتهی: دلشاد عبادی
18 ژوئن 2022
🔸 فرایندهای روزمره همواره نتیجهی کنش متقابل متغیرهای فراوانی در سطوح مختلفاند؛ نیروهای گوناگونی که در یک لحظهی خاص گرد هم میآیند و یگانگی هر لحظه را رقم میزنند. کار علم همواره کشف الگوها و روندهایی عام از دل این لحظات خاص است و متعاقباً به همین دلیل، دستاوردهای آن در قالب قوانین «عام» همواره در تنشی با لحظات خاص قرار میگیرند. کار علوم انسانی در این میان دشوارتر است، چراکه هم تکثر متغیرهای خاص در آنها بیشتر از علوم طبیعی است و هم الگوهای عام در آن ضرورتاً خصلتی علّی ندارند و هر آینه با خلق بستر و شرایطی نو ممکن است متحول شوند و تغییر یابند. با این همه، و بهرغم تمامی این ملاحظات، کار علم (حتی علوم انسانی) کماکان کشف یا پرده برداشتن از همین روندهای عام است که از خلال وقایعِ متکثر روزمره بروز میکنند. تمرکز صرف بر سیر این وقایع روزمره، دقیقاً به علت تکثر متغیرهای گوناگون و تجسمیافته در آنها، همواره با این خطر مواجهه است که توجه ما را نسبت به این روندهای عام مخدوش سازد و چنین القا کند که گویی در هر مقطع، با لحظهای سراپا نو مواجهیم، لحظهای که بهرغم پیوندهایش با گذشته، نتیجه و حاصل متغیرهایی جزئیتر، متکثرتر و احتمالاً اتفاقیتر است.
🔸 مثالی مشخص را در نظر بگیریم: برای کسی که روزانه در ایران فعلی مجبور به فروش نیروی کار خود است، عوامل تعیینکنندهی سطح دستمزد او و قدرت واقعی خرید این دستمزد حاصل متغیرهایی مشخص و انضمامی جلوه میکند. در سطح فردی، میزان مهارت و تخصص فرد (و متعاقباً تقاضای بازار برای این مهارت و تخصص)، سابقهی کاری و تجربه و احتمالاً کمی بخت و اقبال در یافتن فرصتی مناسب برای کار در مؤسسه یا بنگاهی که حاضر باشد در ازای نیروی کارش او را به استخدام درآورد. در سطحی فرافردی نیز، متغیرهای گوناگونی در تعیین این دستمزد ایفای نقش میکنند: توان چانهزنی جمعی نیروی کار، برآیند نشستهای سهجانبهی تعیین دستمزد سالیانه، سطح کلی رونق و رکود اقتصاد که خود مشروط به مجموعه عواملی کلانتر است از جمله، ترکیب طبقاتی طبقهی حاکم، تحریمهای بینالمللی، فقدان جذب کامل بازار ایران در بازار سرمایهی بینالمللی و… .
🔸 روند عامی که در پس تمامی این متغیرهای مؤثر در تعیین سطح دستمزد هر فرد و متعاقباً رفاه زندگی فردی او در جریان است، روندی چنان ساده و بدیهی است که همین بداهتش باعث پنهان ماندن و مغفول ماندنش میشود: جایگاهِ نیروی کار در فرایند تولید. فارغ از اینکه تخصص شما چیست، چهقدر سختکوش هستید، در کدام کشور و در دل کدام منازعات بینالمللی به دنیا آمدهاید و … مادامی که نیروی کار خود را در ازای دستمزد میفروشید، پیامدهای این روندِ عام بر شما نیز تأثیر میگذارد. اما اینکه این پیامدها با چه شدت و حدتی و از رهگذر چه میانجیهایی بر زندگی شما تأثیر بگذارد، دقیقاً برآیند تمامی آن متغیرهایی است که تنها به بخشی از آنها اشاره کردیم.
🔸 اگر اینها همگی روندهای عام سرمایهداریاند و نه استثناءهای خاصی که از بد روزگار نصیبِ ما اهالی خاورمیانه و مشخصاً ایران شده است، آیا نباید در اعتبار روایتهایی شک کرد که مصرانه بر این پای میفشارند که تمامی این بحرانها و مشکلات نه حاصل سرمایهداری در معنای عام آن که حاصل تصمیمات اشتباه، ناکارآمدی و فساد رژیم سیاسیای «ایدئولوژیک» (ایدئولوژیک در همان معنای مصطلح و روزمرهی آن که به تمامی اشکال حکومت سیاسیِ غیرلیبرالی اطلاق میشود) است؟ آیا محدود کردن انتقادات ما به این موارد «خاص» کماکان باقی ماندن در سطح همان فرانمودهایی نیست که جنگیدن با آنها هیچ خللی بر سازوکارهای اصلی و عام سرمایهداری ایفا نمیکنند؟ همانگونه که نقدِ سطح فرانمودین آزادی به معنای انکار اهمیت آن نبود، نقدِ این درک فرانمودین از بحرانهای خاص نیز به معنای انکار آنها نیست؛ بههرحال، تمامی این فرایندهای عام در قالب روندهایی خاصی بر ما جلوه میکنند از جمله همین ناکارآمدیها، فسادها، تصمیمات «ایدئولوژیک» و… . نقد این درکِ فرانمودین از بحرانها به معنای نادیده گرفتن این عناصر خاص نیست، بلکه تلاش برای فرارفتن از آن و تشخیص روندهای عام در دل این عناصر خاص است.
🔹 متن کامل این مقاله را در لینک زیر بخوانید:
https://wp.me/p9vUft-30V
#دلشاد_عبادی
#فرانمود #نقد_ایدئولوژی
#گروندریسه
#بتوارگی
👇🏽
🖋@naghd_com
▫️ ایدئولوژی امساک و پسانداز
نوشتهی: دلشاد عبادی
18 ژوئن 2022
🔸 فرایندهای روزمره همواره نتیجهی کنش متقابل متغیرهای فراوانی در سطوح مختلفاند؛ نیروهای گوناگونی که در یک لحظهی خاص گرد هم میآیند و یگانگی هر لحظه را رقم میزنند. کار علم همواره کشف الگوها و روندهایی عام از دل این لحظات خاص است و متعاقباً به همین دلیل، دستاوردهای آن در قالب قوانین «عام» همواره در تنشی با لحظات خاص قرار میگیرند. کار علوم انسانی در این میان دشوارتر است، چراکه هم تکثر متغیرهای خاص در آنها بیشتر از علوم طبیعی است و هم الگوهای عام در آن ضرورتاً خصلتی علّی ندارند و هر آینه با خلق بستر و شرایطی نو ممکن است متحول شوند و تغییر یابند. با این همه، و بهرغم تمامی این ملاحظات، کار علم (حتی علوم انسانی) کماکان کشف یا پرده برداشتن از همین روندهای عام است که از خلال وقایعِ متکثر روزمره بروز میکنند. تمرکز صرف بر سیر این وقایع روزمره، دقیقاً به علت تکثر متغیرهای گوناگون و تجسمیافته در آنها، همواره با این خطر مواجهه است که توجه ما را نسبت به این روندهای عام مخدوش سازد و چنین القا کند که گویی در هر مقطع، با لحظهای سراپا نو مواجهیم، لحظهای که بهرغم پیوندهایش با گذشته، نتیجه و حاصل متغیرهایی جزئیتر، متکثرتر و احتمالاً اتفاقیتر است.
🔸 مثالی مشخص را در نظر بگیریم: برای کسی که روزانه در ایران فعلی مجبور به فروش نیروی کار خود است، عوامل تعیینکنندهی سطح دستمزد او و قدرت واقعی خرید این دستمزد حاصل متغیرهایی مشخص و انضمامی جلوه میکند. در سطح فردی، میزان مهارت و تخصص فرد (و متعاقباً تقاضای بازار برای این مهارت و تخصص)، سابقهی کاری و تجربه و احتمالاً کمی بخت و اقبال در یافتن فرصتی مناسب برای کار در مؤسسه یا بنگاهی که حاضر باشد در ازای نیروی کارش او را به استخدام درآورد. در سطحی فرافردی نیز، متغیرهای گوناگونی در تعیین این دستمزد ایفای نقش میکنند: توان چانهزنی جمعی نیروی کار، برآیند نشستهای سهجانبهی تعیین دستمزد سالیانه، سطح کلی رونق و رکود اقتصاد که خود مشروط به مجموعه عواملی کلانتر است از جمله، ترکیب طبقاتی طبقهی حاکم، تحریمهای بینالمللی، فقدان جذب کامل بازار ایران در بازار سرمایهی بینالمللی و… .
🔸 روند عامی که در پس تمامی این متغیرهای مؤثر در تعیین سطح دستمزد هر فرد و متعاقباً رفاه زندگی فردی او در جریان است، روندی چنان ساده و بدیهی است که همین بداهتش باعث پنهان ماندن و مغفول ماندنش میشود: جایگاهِ نیروی کار در فرایند تولید. فارغ از اینکه تخصص شما چیست، چهقدر سختکوش هستید، در کدام کشور و در دل کدام منازعات بینالمللی به دنیا آمدهاید و … مادامی که نیروی کار خود را در ازای دستمزد میفروشید، پیامدهای این روندِ عام بر شما نیز تأثیر میگذارد. اما اینکه این پیامدها با چه شدت و حدتی و از رهگذر چه میانجیهایی بر زندگی شما تأثیر بگذارد، دقیقاً برآیند تمامی آن متغیرهایی است که تنها به بخشی از آنها اشاره کردیم.
🔸 اگر اینها همگی روندهای عام سرمایهداریاند و نه استثناءهای خاصی که از بد روزگار نصیبِ ما اهالی خاورمیانه و مشخصاً ایران شده است، آیا نباید در اعتبار روایتهایی شک کرد که مصرانه بر این پای میفشارند که تمامی این بحرانها و مشکلات نه حاصل سرمایهداری در معنای عام آن که حاصل تصمیمات اشتباه، ناکارآمدی و فساد رژیم سیاسیای «ایدئولوژیک» (ایدئولوژیک در همان معنای مصطلح و روزمرهی آن که به تمامی اشکال حکومت سیاسیِ غیرلیبرالی اطلاق میشود) است؟ آیا محدود کردن انتقادات ما به این موارد «خاص» کماکان باقی ماندن در سطح همان فرانمودهایی نیست که جنگیدن با آنها هیچ خللی بر سازوکارهای اصلی و عام سرمایهداری ایفا نمیکنند؟ همانگونه که نقدِ سطح فرانمودین آزادی به معنای انکار اهمیت آن نبود، نقدِ این درک فرانمودین از بحرانهای خاص نیز به معنای انکار آنها نیست؛ بههرحال، تمامی این فرایندهای عام در قالب روندهایی خاصی بر ما جلوه میکنند از جمله همین ناکارآمدیها، فسادها، تصمیمات «ایدئولوژیک» و… . نقد این درکِ فرانمودین از بحرانها به معنای نادیده گرفتن این عناصر خاص نیست، بلکه تلاش برای فرارفتن از آن و تشخیص روندهای عام در دل این عناصر خاص است.
🔹 متن کامل این مقاله را در لینک زیر بخوانید:
https://wp.me/p9vUft-30V
#دلشاد_عبادی
#فرانمود #نقد_ایدئولوژی
#گروندریسه
#بتوارگی
👇🏽
🖋@naghd_com
نقد: نقد اقتصاد سیاسی - نقد بتوارگی - نقد ایدئولوژی
کارکرد ایدئولوژیک فرانمودها
ایدئولوژی امساک و پسانداز نوشتهی: دلشاد عبادی اگر اینها همگی روندهای عام سرمایهداریاند و نه استثناءهای خاصی که از بد روزگار نصیبِ ما اهالی خاورمیانه و مشخصاً ایران شده است، آیا نباید در اعتبار…