▫️ «مبارزهی طبقاتی بازی نیست»
▫️ برداشت رابطهای دانیل بنسعید از طبقه
📝 از سلسله مقالات «نقد» دربارهی واکاوی انتقادی اندیشههای آنتونی نگری
نوشتهی: چینزیا آروتسا و پاتریک کینگ
ترجمهی: حسن مرتضوی
30 ژوئیه 2021
🔸 با اینکه نوشتههای دانیل بنسعید دربارهی مارکسیسم، راهبرد سوسیالیستی و زمانبندی تاریخی در سالهای پس از مرگ او توجه فزایندهای را به خود جلب کرده، شرح و توضیح نسبتاً اندکی دربارهی اندیشهی او دربارهی طبقه ارائه شده است. این مقاله برای ترمیم این شکافْ رابطهی متنهای گوناگون بنسعید دربارهی نظریهی طبقه را با سایر بازمفهومپردازیهای مهم طبقه در سنت مارکسیستی که میکوشیدند از جبرباوری جامعهشناختی اجتناب کنند ترسیم میکند: رویکردهایی نظیر برداشت خاص ای. پی. تامپسون از شکلگیری طبقه و روششناسی کارگرگراهای ایتالیایی درباره ترکیب طبقاتی. ما با جستوجوی این پیوندها استدلال میکنیم که برداشت بنسعید از طبقه همهنگام بنیادی تاریخی دارد و با تعارضمندی انعطافپذیر و قلمروهای متعدد مبارزهی طبقاتی سازگار است.
🔸 تعریف اینکه طبقات چیستند و چه چیزی مبارزه طبقاتی به شمار میآید، یکی از دلهرهآورترین وظایف در نظریهی مارکسیستی است. این تعریف همچنین موضوع ضمنی یا صریح مجادلات مکرر و مباحثات سازمانی دربارهی تضاد یا رابطهی میان سیاست طبقاتی و «سیاست هویت» است. تلقی دانیل بنسعید از طبقه، از اثر نظری اصلی او یعنی «مارکس برای زمانهی ما» تا بعد از آن، یکی از جنبههای کار او است که کمتر از همه مطالعه شده است. در حالی که در سالهای اخیر چندین تحقیق در مورد انتقاد بنسعید از فلسفههای غایتشناختی تاریخ منتشر شده است، تعامل انتقادی او با مارکسیسم و نوشتههایش دربارهی راهبرد، انتقاد او از برداشتهای جامعهشناختی و ردهبندیشده از طبقه هنوز مورد توجه شایسته قرار نگرفته است.
🔸 بنسعید در کاربرد چارچوب تکوین طبقه، شرح تامپسون از طبقه ــ به عنوان ترکیبی از وضعیت و فرآیند ــ را با یک روند جامعهشناختی جدیدتر، یعنی نظریهی میدانهای اجتماعی و پیامدهای ملازم آن برای نظریهپردازی طبقه در تقابل قرار میدهد. بنسعید بر تمایز بوردیو بین «طبقهی محتمل» («طبقهی روی کاغذ») و «طبقهی بسیج شده» یا «طبقهی بالفعل» و همچنین خوانش کلی او از مارکس متمرکز است. به گفته بنسعید، بوردیو از نظر ظاهری به تصور قابلمقایسهای از طبقه به عنوان برداشت تامپسون پایبند است: یک درک رابطهای و غیرجوهری که فضایی را برای پویایی مبارزه باقی میگذارد و طبقات را به عنوان بازتاب مکانیکی یک زیربنای اقتصادی در نظر نمیگیرد.
🔸 درس مشترک از متون و ایدههای تحلیلشده در مقالهی حاضر این است که ــ تا جایی که طبقه نقطهی پایانی یک فرایند تاریخی و متضاد است ــ ما باید نسبت به طرقی که در آن سرشت طبقاتی مبارزات امروزه خود را بارز میکند هوشیار باشیم، نه اینکه به مفاهیم ایستا و از پیش تشکیلشده از آنچه مبارزه طبقاتی محسوب میشود بچسبیم. همانطور که اتین بالیبار در موارد مختلفی استدلال کرده است ــ به موازات بنسعید ــ مبارزه طبقاتی را نباید «تقلیلدهندهی پیچیدگی» دانست بلکه آن را باید «اساساً ناهمگن» تلقی کرد که بر پراکسیسهای اجتماعی چندگانه در شکلهای غیرمنتظره، اغلب جابجاشده یا چندعلتی تأثیر میگذارد. تحولات سیاسی و مبارزات اجتماعی اخیر فقط اهمیت این دیدگاه رابطهای و ترکیبی از طبقه را تأیید کرده است. مثلاً، موج فراملی تظاهرات و اعتصابات فمینیستی که از پاییز 2016 آغاز شد، محدودیتهای درکهای دوگانهانگار از رابطه میان مبارزهی طبقاتی و جنبشهای ضدستم را نشان داده است. نظریهپردازیهای اخیر دربارهی بازتولید اجتماعی همچنین به روشنشدن روشی که در آن سوبژکتیویتهی طبقاتی، نه فقط در نقطه تولید بلکه درون شبکهی پیچیدهای از پراتیکها، فعالیتها و نهادهایی که طبقهی کارگر را در خارج از محل کار بازتولید میکنند، کمک کرده است. در زمانی که همه ما یتیم جنبش سنتی کارگران هستیم که الهامبخش آثار سنت مارکسیستی دربارهی مبارزهی طبقاتی و راهبرد سیاسی بود، مفهوم شکلگیری طبقهی ای. پی. تامپسون، مفهوم کارگرگرایان ایتالیایی از ترکیب طبقاتی، و درک رابطهای و تاریخی دانیل بنسعید از طبقه منابع مهمی را برای تجزیه و تحلیل زمان حال و درک توانمندیهای پنهان درون طبقه برای موج جدیدی از مبارزه طبقاتی در اختیار میگذارد، بدون اینکه در تعلقات نوستالژیک به گذشتهای دیرین گرفتار شده باشد.
🔹متن کامل این مقاله را در لینک زیر بخوانید:
https://wp.me/p9vUft-2p3
#نقد_نگری #دانیل_بنسعید
#چینزیا_آروتسا #پاتریک_کینگ #حسن_مرتضوی
#مبارزه_طبقاتی
👇🏽
🖋@naghd_com
▫️ برداشت رابطهای دانیل بنسعید از طبقه
📝 از سلسله مقالات «نقد» دربارهی واکاوی انتقادی اندیشههای آنتونی نگری
نوشتهی: چینزیا آروتسا و پاتریک کینگ
ترجمهی: حسن مرتضوی
30 ژوئیه 2021
🔸 با اینکه نوشتههای دانیل بنسعید دربارهی مارکسیسم، راهبرد سوسیالیستی و زمانبندی تاریخی در سالهای پس از مرگ او توجه فزایندهای را به خود جلب کرده، شرح و توضیح نسبتاً اندکی دربارهی اندیشهی او دربارهی طبقه ارائه شده است. این مقاله برای ترمیم این شکافْ رابطهی متنهای گوناگون بنسعید دربارهی نظریهی طبقه را با سایر بازمفهومپردازیهای مهم طبقه در سنت مارکسیستی که میکوشیدند از جبرباوری جامعهشناختی اجتناب کنند ترسیم میکند: رویکردهایی نظیر برداشت خاص ای. پی. تامپسون از شکلگیری طبقه و روششناسی کارگرگراهای ایتالیایی درباره ترکیب طبقاتی. ما با جستوجوی این پیوندها استدلال میکنیم که برداشت بنسعید از طبقه همهنگام بنیادی تاریخی دارد و با تعارضمندی انعطافپذیر و قلمروهای متعدد مبارزهی طبقاتی سازگار است.
🔸 تعریف اینکه طبقات چیستند و چه چیزی مبارزه طبقاتی به شمار میآید، یکی از دلهرهآورترین وظایف در نظریهی مارکسیستی است. این تعریف همچنین موضوع ضمنی یا صریح مجادلات مکرر و مباحثات سازمانی دربارهی تضاد یا رابطهی میان سیاست طبقاتی و «سیاست هویت» است. تلقی دانیل بنسعید از طبقه، از اثر نظری اصلی او یعنی «مارکس برای زمانهی ما» تا بعد از آن، یکی از جنبههای کار او است که کمتر از همه مطالعه شده است. در حالی که در سالهای اخیر چندین تحقیق در مورد انتقاد بنسعید از فلسفههای غایتشناختی تاریخ منتشر شده است، تعامل انتقادی او با مارکسیسم و نوشتههایش دربارهی راهبرد، انتقاد او از برداشتهای جامعهشناختی و ردهبندیشده از طبقه هنوز مورد توجه شایسته قرار نگرفته است.
🔸 بنسعید در کاربرد چارچوب تکوین طبقه، شرح تامپسون از طبقه ــ به عنوان ترکیبی از وضعیت و فرآیند ــ را با یک روند جامعهشناختی جدیدتر، یعنی نظریهی میدانهای اجتماعی و پیامدهای ملازم آن برای نظریهپردازی طبقه در تقابل قرار میدهد. بنسعید بر تمایز بوردیو بین «طبقهی محتمل» («طبقهی روی کاغذ») و «طبقهی بسیج شده» یا «طبقهی بالفعل» و همچنین خوانش کلی او از مارکس متمرکز است. به گفته بنسعید، بوردیو از نظر ظاهری به تصور قابلمقایسهای از طبقه به عنوان برداشت تامپسون پایبند است: یک درک رابطهای و غیرجوهری که فضایی را برای پویایی مبارزه باقی میگذارد و طبقات را به عنوان بازتاب مکانیکی یک زیربنای اقتصادی در نظر نمیگیرد.
🔸 درس مشترک از متون و ایدههای تحلیلشده در مقالهی حاضر این است که ــ تا جایی که طبقه نقطهی پایانی یک فرایند تاریخی و متضاد است ــ ما باید نسبت به طرقی که در آن سرشت طبقاتی مبارزات امروزه خود را بارز میکند هوشیار باشیم، نه اینکه به مفاهیم ایستا و از پیش تشکیلشده از آنچه مبارزه طبقاتی محسوب میشود بچسبیم. همانطور که اتین بالیبار در موارد مختلفی استدلال کرده است ــ به موازات بنسعید ــ مبارزه طبقاتی را نباید «تقلیلدهندهی پیچیدگی» دانست بلکه آن را باید «اساساً ناهمگن» تلقی کرد که بر پراکسیسهای اجتماعی چندگانه در شکلهای غیرمنتظره، اغلب جابجاشده یا چندعلتی تأثیر میگذارد. تحولات سیاسی و مبارزات اجتماعی اخیر فقط اهمیت این دیدگاه رابطهای و ترکیبی از طبقه را تأیید کرده است. مثلاً، موج فراملی تظاهرات و اعتصابات فمینیستی که از پاییز 2016 آغاز شد، محدودیتهای درکهای دوگانهانگار از رابطه میان مبارزهی طبقاتی و جنبشهای ضدستم را نشان داده است. نظریهپردازیهای اخیر دربارهی بازتولید اجتماعی همچنین به روشنشدن روشی که در آن سوبژکتیویتهی طبقاتی، نه فقط در نقطه تولید بلکه درون شبکهی پیچیدهای از پراتیکها، فعالیتها و نهادهایی که طبقهی کارگر را در خارج از محل کار بازتولید میکنند، کمک کرده است. در زمانی که همه ما یتیم جنبش سنتی کارگران هستیم که الهامبخش آثار سنت مارکسیستی دربارهی مبارزهی طبقاتی و راهبرد سیاسی بود، مفهوم شکلگیری طبقهی ای. پی. تامپسون، مفهوم کارگرگرایان ایتالیایی از ترکیب طبقاتی، و درک رابطهای و تاریخی دانیل بنسعید از طبقه منابع مهمی را برای تجزیه و تحلیل زمان حال و درک توانمندیهای پنهان درون طبقه برای موج جدیدی از مبارزه طبقاتی در اختیار میگذارد، بدون اینکه در تعلقات نوستالژیک به گذشتهای دیرین گرفتار شده باشد.
🔹متن کامل این مقاله را در لینک زیر بخوانید:
https://wp.me/p9vUft-2p3
#نقد_نگری #دانیل_بنسعید
#چینزیا_آروتسا #پاتریک_کینگ #حسن_مرتضوی
#مبارزه_طبقاتی
👇🏽
🖋@naghd_com
نقد اقتصاد سیاسی - نقد بتوارگی - نقد ایدئولوژی
«مبارزهی طبقاتی بازی نیست»
برداشت رابطهای دانیل بنسعید از طبقه نوشتهی: چینزیا آروتسا و پاتریک کینگ ترجمهی: حسن مرتضوی اینکه طبقات نه در انزوا بلکه فقط در چارچوب دیالکتیک مبارزهشان وجود دارند، روشن میکند که حتی تعیّنه…
▫️پسامارکسیسم و دیالکتیک آنتونیو نگری
📝 از سلسله مقالات «نقد» دربارهی واکاوی انتقادی اندیشههای آنتونی نگری
نوشتهی: مارکو کاپولو
ترجمهی: تارا بهروزیان
۱۲ اوت ۲۰۲۱
🔸 مایکل هارت در" اندیشهی رادیکال در ایتالیا؛ یک سیاست بالقوه" بر اهمیت ایالات متحده در آخرین پیشرفتهای اقتصادی، اهمیت فرانسه در دیدگاههای انتقادی جدید فلسفهی معاصر، و ایتالیا در سیاست تاکید کرد. در حقیقت، بخشهای بزرگی از جامعهی ایتالیا در مبارزات سیاسی 1968 و 1969 مشارکت کردند که بیش از هر کشور غربی دیگری رادیکال شدند و دوام یافتند. این اظهارنظر هارت یادآور ارجاع مشابهی است به کشورها، دانشرشتهها و ایدههایی که معمولاً سرآغاز شکلگیری ایدههای کارل مارکس را معرفی میکنند و میتوان منشاء آنها را تا فلسفهی آلمان، اقتصاد سیاسی انگلستان و سیاست فرانسه رساند. در فرانسه، تمایز میان پیشزمینهی انقلاب فرانسه و زایش ایدههای سیاسی و اجتماعی جدید میتواند گولزننده و در عینحال برانگیزاننده باشد. آیا بدون تغییرات عمیق سیاسی و اجتماعی مانند آرمانهای انقلاب یا نهضتهای انقلابی، تولد آرمانشهرها و آرمانشهرباور ممکن است؟ شاید، همین نکته راهی برای نزدیک شدن به ایدههای آنتونیو نگری هم باشد. نظریههای او از سالهای توفانی صنعتیسازی پرشتاب و تلاطمهای سیاسی ایتالیا نشأت میگیرد. اما بیش از هر چیز، اقتصاد سیاسی مارکسیستی و تاثیر فیلسوفان معاصر فرانسوی مانند ژاک دریدا، ژیل دلوز و میشل فوکو مشخصهی ایدههای این فلیسوف سیاسی ایتالیایی است.
🔸 نگری با شروع از بحثهای مارکسیستی پیش از جنگ جهانی دوم و گروندریسهی مارکس بر موضوعی تمرکز کرد که برای نظریههایش کلیدی بود: انباشت سرمایه پس از انقلاب شوروی. در رابطه با همین موضوع، تأملات رزا لوکزامبورگ دربارهی مکانیسمهای انباشت سرمایه از یک سو، و مخالفت انقلابی با شکلهای جدید سلطهی سرمایه از سوی دیگر، هر دو برای درک زبان نظری پیچیدهی نگری از اهمیت ویژهای برخوردارند.
🔸 چپهای محافظهکارتر ایتالیا، که مایلند آن دسته از تلاشهای نظری و جنبشهای اجتماعی را که برای باور ارتدوکسِ مارکسیست- لنینیستی به مبارزهی طبقاتی حرمت سفتوسختی قائل نیستند کماهمیت جلوه دهند، اغلب آنارشیسم را چون دشنام طعنهآمیزی علیه نظریهی خودمختاری نگری بهکار میگیرند. اما نگرانی بسیاری از نئومارکسیستهای ایتالیایی بیشتر فقدان یک چشمانداز سیاسی روشن در غیاب احزابی است که قادر به سازماندهی جنبشهای سیاسی جدید باشند.
🔸برمبنای نظر نگری، کار زنده از عصر پیشامدرن تا عصر پستمدرن همواره قدرت مخالف بوده است. هیچ راهحل دیالکتیکی برای این مواجههی تراژیک وجود ندارد. دیالکتیک هگل به گذشته تعلق دارد. در عصر پستمدرن، که از فضاهای خالی آغاز میکند، پارههای به جا مانده از پیشرفت یا دیالکتیکِ مفروض، آنچه را که قبلاً به شکل واهی متشکل و سازمانیافته تلقی میشد بار دیگر از هم سوا میکند تا هویت فردیتهای خلاق انبوهه را به رسمیت بشناسد.
🔸این دیالکتیکِ ترکیب مجدد است، و میانجیِ هماره فرارونده و مداومِ هر شورشِ بنیادگذار. ما از مشروعیت صوری به مشروعیت مولد سیستم بازمیگردیم: نه به مشروعیت رژیم باستان بلکه به مشروعیت پویا و مولد.
🔸 پس دیالکتیک برمبنای یک دریافت منفی عمل میکند و نگری این ایده را از زمان دیدگاههایش دربارهی طبقهی کارگر به مثابهی مخالفِ منفی سرمایه پی گرفته است. از این نظر، رستگاری و رهایی تنها از طریق عمل انقلابی کار زنده رخ میدهد. این، آرمانشهر پسامارکسیستی نگری است که از نظر بسیاری بیشتر یک آرمانشهر پستمدرن و آنارشیستی است.
🔹متن کامل این مقاله را در لینک زیر بخوانید:
https://wp.me/p9vUft-2qp
#نقد_نگری #مارکو_کاپولو #تارا_بهروزیان
#گروندریسه #پسامارکسیسم #امپراتوری #رزا_لوکزامبورگ
👇🏽
🖋@naghd_com
📝 از سلسله مقالات «نقد» دربارهی واکاوی انتقادی اندیشههای آنتونی نگری
نوشتهی: مارکو کاپولو
ترجمهی: تارا بهروزیان
۱۲ اوت ۲۰۲۱
🔸 مایکل هارت در" اندیشهی رادیکال در ایتالیا؛ یک سیاست بالقوه" بر اهمیت ایالات متحده در آخرین پیشرفتهای اقتصادی، اهمیت فرانسه در دیدگاههای انتقادی جدید فلسفهی معاصر، و ایتالیا در سیاست تاکید کرد. در حقیقت، بخشهای بزرگی از جامعهی ایتالیا در مبارزات سیاسی 1968 و 1969 مشارکت کردند که بیش از هر کشور غربی دیگری رادیکال شدند و دوام یافتند. این اظهارنظر هارت یادآور ارجاع مشابهی است به کشورها، دانشرشتهها و ایدههایی که معمولاً سرآغاز شکلگیری ایدههای کارل مارکس را معرفی میکنند و میتوان منشاء آنها را تا فلسفهی آلمان، اقتصاد سیاسی انگلستان و سیاست فرانسه رساند. در فرانسه، تمایز میان پیشزمینهی انقلاب فرانسه و زایش ایدههای سیاسی و اجتماعی جدید میتواند گولزننده و در عینحال برانگیزاننده باشد. آیا بدون تغییرات عمیق سیاسی و اجتماعی مانند آرمانهای انقلاب یا نهضتهای انقلابی، تولد آرمانشهرها و آرمانشهرباور ممکن است؟ شاید، همین نکته راهی برای نزدیک شدن به ایدههای آنتونیو نگری هم باشد. نظریههای او از سالهای توفانی صنعتیسازی پرشتاب و تلاطمهای سیاسی ایتالیا نشأت میگیرد. اما بیش از هر چیز، اقتصاد سیاسی مارکسیستی و تاثیر فیلسوفان معاصر فرانسوی مانند ژاک دریدا، ژیل دلوز و میشل فوکو مشخصهی ایدههای این فلیسوف سیاسی ایتالیایی است.
🔸 نگری با شروع از بحثهای مارکسیستی پیش از جنگ جهانی دوم و گروندریسهی مارکس بر موضوعی تمرکز کرد که برای نظریههایش کلیدی بود: انباشت سرمایه پس از انقلاب شوروی. در رابطه با همین موضوع، تأملات رزا لوکزامبورگ دربارهی مکانیسمهای انباشت سرمایه از یک سو، و مخالفت انقلابی با شکلهای جدید سلطهی سرمایه از سوی دیگر، هر دو برای درک زبان نظری پیچیدهی نگری از اهمیت ویژهای برخوردارند.
🔸 چپهای محافظهکارتر ایتالیا، که مایلند آن دسته از تلاشهای نظری و جنبشهای اجتماعی را که برای باور ارتدوکسِ مارکسیست- لنینیستی به مبارزهی طبقاتی حرمت سفتوسختی قائل نیستند کماهمیت جلوه دهند، اغلب آنارشیسم را چون دشنام طعنهآمیزی علیه نظریهی خودمختاری نگری بهکار میگیرند. اما نگرانی بسیاری از نئومارکسیستهای ایتالیایی بیشتر فقدان یک چشمانداز سیاسی روشن در غیاب احزابی است که قادر به سازماندهی جنبشهای سیاسی جدید باشند.
🔸برمبنای نظر نگری، کار زنده از عصر پیشامدرن تا عصر پستمدرن همواره قدرت مخالف بوده است. هیچ راهحل دیالکتیکی برای این مواجههی تراژیک وجود ندارد. دیالکتیک هگل به گذشته تعلق دارد. در عصر پستمدرن، که از فضاهای خالی آغاز میکند، پارههای به جا مانده از پیشرفت یا دیالکتیکِ مفروض، آنچه را که قبلاً به شکل واهی متشکل و سازمانیافته تلقی میشد بار دیگر از هم سوا میکند تا هویت فردیتهای خلاق انبوهه را به رسمیت بشناسد.
🔸این دیالکتیکِ ترکیب مجدد است، و میانجیِ هماره فرارونده و مداومِ هر شورشِ بنیادگذار. ما از مشروعیت صوری به مشروعیت مولد سیستم بازمیگردیم: نه به مشروعیت رژیم باستان بلکه به مشروعیت پویا و مولد.
🔸 پس دیالکتیک برمبنای یک دریافت منفی عمل میکند و نگری این ایده را از زمان دیدگاههایش دربارهی طبقهی کارگر به مثابهی مخالفِ منفی سرمایه پی گرفته است. از این نظر، رستگاری و رهایی تنها از طریق عمل انقلابی کار زنده رخ میدهد. این، آرمانشهر پسامارکسیستی نگری است که از نظر بسیاری بیشتر یک آرمانشهر پستمدرن و آنارشیستی است.
🔹متن کامل این مقاله را در لینک زیر بخوانید:
https://wp.me/p9vUft-2qp
#نقد_نگری #مارکو_کاپولو #تارا_بهروزیان
#گروندریسه #پسامارکسیسم #امپراتوری #رزا_لوکزامبورگ
👇🏽
🖋@naghd_com
نقد: نقد اقتصاد سیاسی - نقد بتوارگی - نقد ایدئولوژی
پسامارکسیسم و دیالکتیک آنتونیو نگری
نوشتهی: مارکو کاپولو ترجمهی: تارا بهروزیان بهنظر میرسد در نظریههای نگری شاهد نوعی نوسان میان چشماندازهای استراتژیک و تحلیلیای هستیم که لوکزامبورگ گشود. برای مثال نگری در آثار نخستیناش به چر…
▫️ ورای پارادایمهای فناورانه و اجتماعی
▫️ قرائتی سیاسی از کار مجرد بهمثابهی جوهر ارزش
📝 از سلسله مقالات «نقد» دربارهی واکاوی انتقادی اندیشههای آنتونی نگری
نوشتهی: ماسیمو دیآنجلیس
ترجمهی: دلشاد عبادی
29 اوت 2021
🔸 بهرغم تفاوتهای بسیار در میان نویسندگان مارکسیست، بهنظر میرسد که میان آنها توافقی بنیادین در رابطه با این موضوع وجود دارد که موضوعِ آثار مارکس مناسبات اجتماعی و بهطور مشخص، مناسبات اجتماعی درون سرمایهداری است. بااینحال، بهمحض اینکه مؤلفان متفاوت از شرح عمومی آثار مارکس به مطالعاتِ مشخص در رابطه با مقولات متفاوتِ او، مثل ارزش، بتوارگی کالا، نرخ سود و غیره، میرسند همین اجماع ضمنی نیز از بین میرود. در اغلب این مطالعات، مقولات بهکار رفته حیاتی از آن خویش مییابند و سرشت اجتماعی آنها، یعنی این امر که این مقولاتْ مناسباتی اجتماعی را بازنمایی میکنند، بهلحاظ اکتشافی صرفاً از اعتباری حاشیهای برخوردار میشوند.
🔸 من در این مقاله رویکردی را به مقولهی ارزش ارائه میدهم که مناسباتِ سرمایهـکار را در مرکز مفاهیم مارکس قرار میدهد. بهطور مشخص، استدلال خواهم کرد که مقولهی کار مجرد، یعنی جوهر ارزش، چیزی نیست جز بازنمایی تحلیلیِ مناسبات طبقاتی ستیزهآمیزِ کار. تفسیری که اینجا ارائه میدهم، متفاوت است با تفسیری که برای سهولت ــ و با تأسی از دِوِروی ــ آن را پارادایمهای فناورانه و اجتماعی مینامم. هرچند این رویکردها متفاوت با یکدیگرند، هر دو از خطای ادراکی مشابهی رنج میبرند، به این معنا که هر دو مبارزهی طبقاتی را بیرون از کار مجرد بازنمایی میکنند، درحالیکه در صورتبندی من، کار مجردْ هستهی بنیادینی محسوب میشود که جامعهی سرمایهداری بر مبنای آن ساخته شده است. امیدوارم بتوانم با تثبیت مجددِ محوریتِ کار مجرد در گفتمانِ مارکس و با نمایش اینکه محوریت یادشده چگونه سرشت عمومی سلطهی سرمایهداری و مبارزه علیه آن را تعریف میکند، در زمینهی وارد کردن مجدد قرائتی سیاسی از مقولات مارکس در بحث ارزش مشارکت داشته باشم.
🔸 در بخش دوم، به دو نکتهی مربوط به هم میپردازم. نخست اینکه جوهر ارزش، یعنی کار مجرد، چیزی نیست جز کار در شکل سرمایهداری. دوم، کار مجرد، یعنی کار در شکل سرمایهداری، چیزی نیست جز رابطهای مبارزهمحور. یعنی، مقولهی ارزش که مارکس آن را بهکار میگیرد، مقولهای متعلق به مبارزهی طبقاتی است. در بخش سوم به بحث از رابطهی بین کار مجرد، و از همینرو ارزش، و شکل ارزش، ارزش مبادلهای و پول میپردازم و درعینحال، بهشکلی انتقادی به ارزیابی آنچه «پارادایم اجتماعی» مینامند میپردازم. مسئلهی رابطهی بین ارزش و شکل ارزش، آشکارا مسئلهی بتوارگی کالایی را به میان میکشد که در این مقاله نمیتوانم به آن بپردازم اما در جای دیگر به آن پرداختهام.. در بخش سوم، همچنین ارزیابیای انتقادی از پارادایم موسوم به «پارادایم فناورانه» نیز ارائه خواهم کرد.
🔸 نخست، مسئلهی ماهیت عامِ استبدادِ نظام اجتماعیای است که با عنوان سرمایهداری شناخته میشود. اگر بتوانیم این استبداد را به مثابهی تحمیل یک رابطهی کار تشخیص دهیم که خصلتهای آن در واکاویِ کار مجرد مشخص شدند، آنگاه میتوان با وضوحی تمامعیار دربارهی سرشت عامِ جامعهای پساسرمایهداری سخن گفت. پذیرش این واکاوی به معنای آن است که دیگر خبری از دوگانهی «برنامه» در مقابل «بازار» نیست که رادیکالیسم ما را تعدیل کند. دیگر شکل اجتماعی خاص و تازهای که صرفاً از تحمیلِ ماهیتی یکسان برخاسته باشد نمیتواند ما را مسحور کند. چرا که به قول مارکس جوان، اگر «رادیکال بودن به معنای درک ریشهای چیزها» باشد و «ریشهی انسانْ خودِ انسان» باشد، آنگاه تنها راه چاره برای رویارویی با جامعهای که از طریق فروکاستن کل زندگی به کار از زندگی انسانزدایی میکند فرارفتن رادیکال از آن است. دوم، نشان دادن این مسئله، دقیقاً ذیل مقولهی بنیادینی که ماهیتِ سرمایهداری را تعریف میکند، معادل است با بازنماییِ تلویحیِ نطفهی شورش...
🔹متن کامل این مقاله را در لینک زیر بخوانید:
https://wp.me/p9vUft-2sD
#نقد_نگری #ماسیمو_دیآنجلیس #دلشاد_عبادی
#مبارزه_طبقاتی #نظریه_ارزش #سوسیالیسم #سرمایهداری
👇🏽
🖋@naghd_com
▫️ قرائتی سیاسی از کار مجرد بهمثابهی جوهر ارزش
📝 از سلسله مقالات «نقد» دربارهی واکاوی انتقادی اندیشههای آنتونی نگری
نوشتهی: ماسیمو دیآنجلیس
ترجمهی: دلشاد عبادی
29 اوت 2021
🔸 بهرغم تفاوتهای بسیار در میان نویسندگان مارکسیست، بهنظر میرسد که میان آنها توافقی بنیادین در رابطه با این موضوع وجود دارد که موضوعِ آثار مارکس مناسبات اجتماعی و بهطور مشخص، مناسبات اجتماعی درون سرمایهداری است. بااینحال، بهمحض اینکه مؤلفان متفاوت از شرح عمومی آثار مارکس به مطالعاتِ مشخص در رابطه با مقولات متفاوتِ او، مثل ارزش، بتوارگی کالا، نرخ سود و غیره، میرسند همین اجماع ضمنی نیز از بین میرود. در اغلب این مطالعات، مقولات بهکار رفته حیاتی از آن خویش مییابند و سرشت اجتماعی آنها، یعنی این امر که این مقولاتْ مناسباتی اجتماعی را بازنمایی میکنند، بهلحاظ اکتشافی صرفاً از اعتباری حاشیهای برخوردار میشوند.
🔸 من در این مقاله رویکردی را به مقولهی ارزش ارائه میدهم که مناسباتِ سرمایهـکار را در مرکز مفاهیم مارکس قرار میدهد. بهطور مشخص، استدلال خواهم کرد که مقولهی کار مجرد، یعنی جوهر ارزش، چیزی نیست جز بازنمایی تحلیلیِ مناسبات طبقاتی ستیزهآمیزِ کار. تفسیری که اینجا ارائه میدهم، متفاوت است با تفسیری که برای سهولت ــ و با تأسی از دِوِروی ــ آن را پارادایمهای فناورانه و اجتماعی مینامم. هرچند این رویکردها متفاوت با یکدیگرند، هر دو از خطای ادراکی مشابهی رنج میبرند، به این معنا که هر دو مبارزهی طبقاتی را بیرون از کار مجرد بازنمایی میکنند، درحالیکه در صورتبندی من، کار مجردْ هستهی بنیادینی محسوب میشود که جامعهی سرمایهداری بر مبنای آن ساخته شده است. امیدوارم بتوانم با تثبیت مجددِ محوریتِ کار مجرد در گفتمانِ مارکس و با نمایش اینکه محوریت یادشده چگونه سرشت عمومی سلطهی سرمایهداری و مبارزه علیه آن را تعریف میکند، در زمینهی وارد کردن مجدد قرائتی سیاسی از مقولات مارکس در بحث ارزش مشارکت داشته باشم.
🔸 در بخش دوم، به دو نکتهی مربوط به هم میپردازم. نخست اینکه جوهر ارزش، یعنی کار مجرد، چیزی نیست جز کار در شکل سرمایهداری. دوم، کار مجرد، یعنی کار در شکل سرمایهداری، چیزی نیست جز رابطهای مبارزهمحور. یعنی، مقولهی ارزش که مارکس آن را بهکار میگیرد، مقولهای متعلق به مبارزهی طبقاتی است. در بخش سوم به بحث از رابطهی بین کار مجرد، و از همینرو ارزش، و شکل ارزش، ارزش مبادلهای و پول میپردازم و درعینحال، بهشکلی انتقادی به ارزیابی آنچه «پارادایم اجتماعی» مینامند میپردازم. مسئلهی رابطهی بین ارزش و شکل ارزش، آشکارا مسئلهی بتوارگی کالایی را به میان میکشد که در این مقاله نمیتوانم به آن بپردازم اما در جای دیگر به آن پرداختهام.. در بخش سوم، همچنین ارزیابیای انتقادی از پارادایم موسوم به «پارادایم فناورانه» نیز ارائه خواهم کرد.
🔸 نخست، مسئلهی ماهیت عامِ استبدادِ نظام اجتماعیای است که با عنوان سرمایهداری شناخته میشود. اگر بتوانیم این استبداد را به مثابهی تحمیل یک رابطهی کار تشخیص دهیم که خصلتهای آن در واکاویِ کار مجرد مشخص شدند، آنگاه میتوان با وضوحی تمامعیار دربارهی سرشت عامِ جامعهای پساسرمایهداری سخن گفت. پذیرش این واکاوی به معنای آن است که دیگر خبری از دوگانهی «برنامه» در مقابل «بازار» نیست که رادیکالیسم ما را تعدیل کند. دیگر شکل اجتماعی خاص و تازهای که صرفاً از تحمیلِ ماهیتی یکسان برخاسته باشد نمیتواند ما را مسحور کند. چرا که به قول مارکس جوان، اگر «رادیکال بودن به معنای درک ریشهای چیزها» باشد و «ریشهی انسانْ خودِ انسان» باشد، آنگاه تنها راه چاره برای رویارویی با جامعهای که از طریق فروکاستن کل زندگی به کار از زندگی انسانزدایی میکند فرارفتن رادیکال از آن است. دوم، نشان دادن این مسئله، دقیقاً ذیل مقولهی بنیادینی که ماهیتِ سرمایهداری را تعریف میکند، معادل است با بازنماییِ تلویحیِ نطفهی شورش...
🔹متن کامل این مقاله را در لینک زیر بخوانید:
https://wp.me/p9vUft-2sD
#نقد_نگری #ماسیمو_دیآنجلیس #دلشاد_عبادی
#مبارزه_طبقاتی #نظریه_ارزش #سوسیالیسم #سرمایهداری
👇🏽
🖋@naghd_com
نقد: نقد اقتصاد سیاسی - نقد بتوارگی - نقد ایدئولوژی
ورای پارادایمهای فنآورانه و اجتماعی
قرائتی سیاسی از کار مجرد بهمثابهی جوهر ارزش نوشتهی: ماسیمو دیآنجلیس ترجمهی: دلشاد عبادی در این مقاله به بحث از تعریف جوهر ارزش بهمثابهی کار مجرد پرداخته و خصلت طبقاتی آن را نشان دادم. صورتب…
▫️ شکل ارزش و مبارزهی طبقاتی
▫️ نقد نظریهی آتونومیستی ارزش
📝 از سلسله مقالات «نقد» دربارهی واکاوی انتقادی اندیشههای آنتونی نگری
نوشتهی: الکس کیسیلوف و گیدو استاروستا
ترجمهی: سهراب نیکزاد
5 سپتامبر 2021
🔸 اجماع ریکاردوییِ حاکم دربارهی نظریهی مارکسیستیِ ارزش در اوایل دههی 1970 رفتهرفته از میان رفت. با از میان رفتن این اجماع، جریانهای جدیدی در مواجهه با آن ارتودوکسی پیشین سربرآوردند و کوشیدند تا با قسمی بازبینیِ واکاوی موجود در سرمایه از شکل کالایی، پرده از بنیادهای ریکاردویی آن بردارند. این ارزیابی تازه از نظریهی ارزش مارکس سرانجام به طرد قدرتمند پارادایم «فناورانه» انجامید که تا دههی 1970 بر مارکسیسم ارتودوکس مسلط بود. تأکیدی احیاءشده بر ویژگی تاریخی شکلهای اجتماعی سرمایهداری (پیشازهمه خودِ شکل ارزش) بیشازپیش میان شمار فزایندهای از مؤلفان رواج مییافت. با این حال، بهرغم این زمینهی مشترک، واکنش به ارتودوکسی مارکسیستی ــ ریکاردوییِ پیشین از تنوع بسیار زیادی برخوردار بود و ظهور گسترهی وسیعی از دیدگاهها را دربارهی تعیّنهای ارزش بهمثابهی یک شکل اجتماعی در پی داشت.
🔸 چالش موجود دربارهی این رویکردها جایگزین این بود که چگونه هم از خوانش فناورانه از نظریهی ارزش مارکسیستی اجتناب کرد و هم از ناهمخوانیهای برآمده از موجود انگاشتن ارزش صرفاً در {سپهر} گردش. از این رو، اقسامِ جدیدی از رویکردها پا به عرصه نهادند که هر یک، به شیوهی خاص خود، کوشیدند تا پیوند میان ارزش و فرایند بیواسطهی تولید را از نو برقرار کنند، همزمان که ارزش را یک شکل اجتماعی ویژه در نظر بگیرند. ما در اینجا مایلیم بر آنچه «نظریهی ارزش بر مبنای مبارزهی طبقاتی» مینامیم تمرکز کنیم که برآمده از سنت اتونومیستی ــ مارکسیستی است. مشخصاً به این دلیل که این رویکرد یکی از معدود تلاشهای نظریست که اقتصاددانی از این سنت در بحثی تخصصی دربارهی نظریهی ارزش به عمل آورده است، ما نیز بحث خود را به شکلی انتقادی به سهمگذاری نظری دی انجلیس منحصر میکنیم.
🔸 استدلال مقالهی حاضر این است که کار انتزاعی را وجه وجودی مبارزهی طبقاتی در سرمایهداری انگاشتن، پرده بر سرشت ویژهی ارزش ــ و از همین رو سرمایه ــ بهمنزلهی شکل عینیتیافتهی وجودِ قسمی رابطهی اساساً غیرمستقیم اجتماعی میافکند. از این رو که سرشت ارزش را تجلی رابطهای مستقیم جا میزند، یعنی شکلی انضمامی از قسمی رابطهی سیاسی ــ قسمی رابطهی اجتماعی قدرت. چنین است که شکل ارزش ــ یک رابطهی اجتماعی غیرمستقیمِ مادیتیافته که خودجنبندگی آن در همان روابط اجتماعی مستقیم، شکل انضمامی به خود میگیرد ــ بهناگزیر وارونه به چشم میآید چنان وجه وجودیِ یک رابطهی اجتماعی مستقیم در میان سوژههای انتزاعاً آزاد. چنانکه خواهیم دید، این ویژگی یک دلالت سیاسی دیگر نیز دارد، اینکه آگاهی انقلابی طبقهی کارگر را حرکت رابطهی اجتماعیِ عام و بیگانهشدهی آن از جمله ارزشافزایی سرمایه تعیین نمیکند (و از همین رو نسبت به آن بیرونی قلمداد میشود). به بیان دیگر، این فهم از کار انتزاعی بهمثابهی شکل ویژهی کار در سرمایهداریْ آگاهی انقلابی پرولتاریا را خارج از خود هستی اجتماعی ویژهی آن میداند.
🔸 هستیشناختی کردن مبارزهی طبقاتیْ تعیّن اجتماعیِ بالفعل آن را نادیده میگیرد. سادهترین تعیّنِ تاریخاً ویژهی مبارزهی طبقاتی در شیوهی تولید سرمایهداری عبارتست از شکل ضروری خرید/فروش نیروی کار به ارزش خود بودن. از همین رو، این تعیّن همان شکل انضمامیای است که حرکت رابطهی اجتماعی عام و بیگانهشدهی جامعهی کنونی (یعنی ارزشافزایی سرمایه) در آن تحقق یافته است. در نتیجه، مبارزهی طبقاتی نه بهطور هستیشناختی که به لحاظ اجتماعی عنصر بنیادی سرمایهداری بهشمار میآید، از آنجا که سرمایهدار و کارگر، بهعنوان مالکان کالا (و نه تجسم منطقهایی متفاوت از لحاظ هستیشناختی)، تجسم انسانی تعیّنهای اجتماعیای هستند که واقعیتیابیشان همستیزانه است...
🔹متن کامل این مقاله را در لینک زیر بخوانید:
https://wp.me/p9vUft-2tk
#نقد_نگری #گیدو_استاروستا #الکس_کیسیلوف #سهراب_نیکزاد
#مبارزه_طبقاتی #نظریهی_ارزش #آتونومیسم
👇🏽
🖋@naghd_com
▫️ نقد نظریهی آتونومیستی ارزش
📝 از سلسله مقالات «نقد» دربارهی واکاوی انتقادی اندیشههای آنتونی نگری
نوشتهی: الکس کیسیلوف و گیدو استاروستا
ترجمهی: سهراب نیکزاد
5 سپتامبر 2021
🔸 اجماع ریکاردوییِ حاکم دربارهی نظریهی مارکسیستیِ ارزش در اوایل دههی 1970 رفتهرفته از میان رفت. با از میان رفتن این اجماع، جریانهای جدیدی در مواجهه با آن ارتودوکسی پیشین سربرآوردند و کوشیدند تا با قسمی بازبینیِ واکاوی موجود در سرمایه از شکل کالایی، پرده از بنیادهای ریکاردویی آن بردارند. این ارزیابی تازه از نظریهی ارزش مارکس سرانجام به طرد قدرتمند پارادایم «فناورانه» انجامید که تا دههی 1970 بر مارکسیسم ارتودوکس مسلط بود. تأکیدی احیاءشده بر ویژگی تاریخی شکلهای اجتماعی سرمایهداری (پیشازهمه خودِ شکل ارزش) بیشازپیش میان شمار فزایندهای از مؤلفان رواج مییافت. با این حال، بهرغم این زمینهی مشترک، واکنش به ارتودوکسی مارکسیستی ــ ریکاردوییِ پیشین از تنوع بسیار زیادی برخوردار بود و ظهور گسترهی وسیعی از دیدگاهها را دربارهی تعیّنهای ارزش بهمثابهی یک شکل اجتماعی در پی داشت.
🔸 چالش موجود دربارهی این رویکردها جایگزین این بود که چگونه هم از خوانش فناورانه از نظریهی ارزش مارکسیستی اجتناب کرد و هم از ناهمخوانیهای برآمده از موجود انگاشتن ارزش صرفاً در {سپهر} گردش. از این رو، اقسامِ جدیدی از رویکردها پا به عرصه نهادند که هر یک، به شیوهی خاص خود، کوشیدند تا پیوند میان ارزش و فرایند بیواسطهی تولید را از نو برقرار کنند، همزمان که ارزش را یک شکل اجتماعی ویژه در نظر بگیرند. ما در اینجا مایلیم بر آنچه «نظریهی ارزش بر مبنای مبارزهی طبقاتی» مینامیم تمرکز کنیم که برآمده از سنت اتونومیستی ــ مارکسیستی است. مشخصاً به این دلیل که این رویکرد یکی از معدود تلاشهای نظریست که اقتصاددانی از این سنت در بحثی تخصصی دربارهی نظریهی ارزش به عمل آورده است، ما نیز بحث خود را به شکلی انتقادی به سهمگذاری نظری دی انجلیس منحصر میکنیم.
🔸 استدلال مقالهی حاضر این است که کار انتزاعی را وجه وجودی مبارزهی طبقاتی در سرمایهداری انگاشتن، پرده بر سرشت ویژهی ارزش ــ و از همین رو سرمایه ــ بهمنزلهی شکل عینیتیافتهی وجودِ قسمی رابطهی اساساً غیرمستقیم اجتماعی میافکند. از این رو که سرشت ارزش را تجلی رابطهای مستقیم جا میزند، یعنی شکلی انضمامی از قسمی رابطهی سیاسی ــ قسمی رابطهی اجتماعی قدرت. چنین است که شکل ارزش ــ یک رابطهی اجتماعی غیرمستقیمِ مادیتیافته که خودجنبندگی آن در همان روابط اجتماعی مستقیم، شکل انضمامی به خود میگیرد ــ بهناگزیر وارونه به چشم میآید چنان وجه وجودیِ یک رابطهی اجتماعی مستقیم در میان سوژههای انتزاعاً آزاد. چنانکه خواهیم دید، این ویژگی یک دلالت سیاسی دیگر نیز دارد، اینکه آگاهی انقلابی طبقهی کارگر را حرکت رابطهی اجتماعیِ عام و بیگانهشدهی آن از جمله ارزشافزایی سرمایه تعیین نمیکند (و از همین رو نسبت به آن بیرونی قلمداد میشود). به بیان دیگر، این فهم از کار انتزاعی بهمثابهی شکل ویژهی کار در سرمایهداریْ آگاهی انقلابی پرولتاریا را خارج از خود هستی اجتماعی ویژهی آن میداند.
🔸 هستیشناختی کردن مبارزهی طبقاتیْ تعیّن اجتماعیِ بالفعل آن را نادیده میگیرد. سادهترین تعیّنِ تاریخاً ویژهی مبارزهی طبقاتی در شیوهی تولید سرمایهداری عبارتست از شکل ضروری خرید/فروش نیروی کار به ارزش خود بودن. از همین رو، این تعیّن همان شکل انضمامیای است که حرکت رابطهی اجتماعی عام و بیگانهشدهی جامعهی کنونی (یعنی ارزشافزایی سرمایه) در آن تحقق یافته است. در نتیجه، مبارزهی طبقاتی نه بهطور هستیشناختی که به لحاظ اجتماعی عنصر بنیادی سرمایهداری بهشمار میآید، از آنجا که سرمایهدار و کارگر، بهعنوان مالکان کالا (و نه تجسم منطقهایی متفاوت از لحاظ هستیشناختی)، تجسم انسانی تعیّنهای اجتماعیای هستند که واقعیتیابیشان همستیزانه است...
🔹متن کامل این مقاله را در لینک زیر بخوانید:
https://wp.me/p9vUft-2tk
#نقد_نگری #گیدو_استاروستا #الکس_کیسیلوف #سهراب_نیکزاد
#مبارزه_طبقاتی #نظریهی_ارزش #آتونومیسم
👇🏽
🖋@naghd_com
نقد: نقد اقتصاد سیاسی - نقد بتوارگی - نقد ایدئولوژی
شکل ارزش و مبارزهی طبقاتی
نقد نظریهی آتونومیستی ارزش نوشتهی: الکس کیسیلوف و گیدو استاروستا ترجمهی: سهراب نیکزاد مادام که از دید رمانتیکِ انسانشناسی فلسفی به موضوع نگاه نکنیم، نیازها و آمالوآرزوهای کارگران جز نیازهای ما…
▫️ «شالودههای فلسفی» کارگرگرایی ایتالیایی
▫️ رویکردی مفهومی
📝 از سلسله مقالات «نقد» دربارهی واکاوی انتقادی اندیشههای آنتونی نگری
نوشتهی: آدلینو زانینی
ترجمهی: حسن مرتضوی
2 اکتبر 2021
🔸 این مقاله برخی از ابعاد مهم مفهومی مارکسیسم کارگرگرای ایتالیایی [اپرایسمو] را کندوکاو میکند و هم نیروی محرک و هم محدودیتهای اساسی آن را به ویژه در تفسیرهای مفاهیم مارکسی مشخص میسازد. تأکید ویژه بر روشی گذاشته میشود که در آن کانون توجه کارگرگراهایی مانند ماریو ترونتی و آنتونیو نگری بر کار زنده، تضاد و ترکیب طبقاتی را میتوان در چارچوب نوعی فلسفهی سوبژکتیویته که بر اساس برداشت مارکسی از تفاوت بنا شده درک کرد.
🔸 چنانکه به خوبی میدانیم، تفوق کارگرگرایی به دلایل مختلف پدید آمد ــ که بسیاری از آنها، شاید اغلب، فوق نظری بودند - که به یک تاریخیگری و همگونسازیِ (نه همیشه) مشروع امکان بروز میداد، بهرغم این واقعیت که کارگرگرایی، در چارچوب فلسفه سیاسی بههیچ محصولی همگن نبود. من علاقهای به شناسایی یک سنت ظاهراً «خالص» ندارم. خیلی خوب میدانم که با مجموعهای از عناصر مشترک سروکار داریم. اما اگر بخواهیم دربارهی سنت فکری کاملاً تعریفشدهای سخن بگوییم که بخشی ــ ولو بسیار بیقاعده ــ از مارکسیسم غربی دههی 1960 تلقی میشود، باید نه تنها ویژگی آن بلکه این واقعیت را نیز در نظر داشته باشیم که ما دربارهی سنتی محدودشده و بسته سخن میگوییم. هدف قضاوتی از این دست، زیر سوال بردن اهمیت نظری اندیشهی کارگرگرا نیست. برعکس، مثلاً مایلم بر موضوعیت «روش» آن تأکید کنم؛ اما زایایی بیشکوشبههی آن توجیه کافی برای بیان این مطلب نیست که فقط یک سنت کارگرگرایی، جدا از گسستهای داخلیاش و دگرگونی بزرگی که از اواخر دههی 1960 آغاز شد، وجود دارد. خود تکامل به اصطلاح پساکارگرگرایی ــ که در واقع بیان خطوط مختلف فکری است ــ آنچه را که میگویم تأیید میکند.
🔸 کارگرگرایی از دیدگاه نظری در وهلهی نخست بازتفسیری جدید از مارکس بود که بدون توجه به سنت مارکسیستی غربی تدوین شده و بر روشی نوآورانه برای تفسیر پویههای تعارض طبقاتی در ایتالیا پس از گذار دشوار به دنبال پایان جنگ جهانی دوم استوار بود. در این بافتار، که سرشتنمای آن بحرانی جدی بود، یک سوبژکتیویتهی سیاسی جدید، که نیازهایش حتی با زبانبازی قدیمی حزب کمونیست ایتالیا برآورده نمیشد، شکل گرفت. سیستمهای عصبی مرکزی این فرایندهای اجتماعی جدید را شهرهای بزرگ صنعتی تشکیل داده بودند که بر اساس آنها جریانهای مهاجرتی متقاطع از جنوب و شمال شرقی کشور به هم میپیوستند.
🔸 میتوانیم به اهمیت قاطع گروندریسه در اندیشه کارگرگرایی اشاره کنیم. به نظر نمیرسد هیچ چیز بهتر از شکل پولی ماهیت شیوهی تولید سرمایهداری و بنابراین، پیوند توسعه/بحران در بازار جهانی را توضیح دهد. همانطور که سرجیو بولونیا خاطرنشان کرد، نظام پولی سریعتر از نظام صنعتی گسترش یافت و نظام پولی از نظر مارکس در حکم تجسم بازار جهانی در مادیت مشخص آن ظاهر شد.
🔸 بدون تردید، آنچه مورد بحث بود فقط مسئلهی قدیمی درباره نقش حزب کمونیست ایتالیا نبود، بلکه مفصلبندی ممکن معانی سیاسی مختلف «خودگردانی طبقاتی» پس از 1968 «طولانی» ایتالیا بود. در حالی که ترونتی دوباره تأکید میکرد که دگرگونی خودگردانی طبقه کارگر از طریق حزب کمونیست ایتالیا به رهبر طبقاتی، آخرین و تنها راه مثبت خروج از قرن کارگری (siècle ouvrier) است ــ زیرا فرار سیاسی متفاوت تصورناپذیر مینمود و شکست طبقهی کارگر بسیار محتمل به نظر میرسید ــ نگری، با اصرار بر دگرگونی «کارگرـ توده» به «کارگر اجتماعی»، آخرین گامی را که ترکیب طبقاتی سیاسی ایجادشده درون سناریوی نهایی شرکت بزرگ فوردیستی یا بدون آن باید بردارد ترسیم میکند...
🔹متن کامل این مقاله را در لینک زیر بخوانید:
https://wp.me/p9vUft-2xf
#نقد_نگری #آدلینو_زانینی #حسن_مرتضوی
#ماریو_ترونتی #کارگرگرایی #گروندریسه #آنتونیو_نگری
👇🏽
🖋@naghd_com
▫️ رویکردی مفهومی
📝 از سلسله مقالات «نقد» دربارهی واکاوی انتقادی اندیشههای آنتونی نگری
نوشتهی: آدلینو زانینی
ترجمهی: حسن مرتضوی
2 اکتبر 2021
🔸 این مقاله برخی از ابعاد مهم مفهومی مارکسیسم کارگرگرای ایتالیایی [اپرایسمو] را کندوکاو میکند و هم نیروی محرک و هم محدودیتهای اساسی آن را به ویژه در تفسیرهای مفاهیم مارکسی مشخص میسازد. تأکید ویژه بر روشی گذاشته میشود که در آن کانون توجه کارگرگراهایی مانند ماریو ترونتی و آنتونیو نگری بر کار زنده، تضاد و ترکیب طبقاتی را میتوان در چارچوب نوعی فلسفهی سوبژکتیویته که بر اساس برداشت مارکسی از تفاوت بنا شده درک کرد.
🔸 چنانکه به خوبی میدانیم، تفوق کارگرگرایی به دلایل مختلف پدید آمد ــ که بسیاری از آنها، شاید اغلب، فوق نظری بودند - که به یک تاریخیگری و همگونسازیِ (نه همیشه) مشروع امکان بروز میداد، بهرغم این واقعیت که کارگرگرایی، در چارچوب فلسفه سیاسی بههیچ محصولی همگن نبود. من علاقهای به شناسایی یک سنت ظاهراً «خالص» ندارم. خیلی خوب میدانم که با مجموعهای از عناصر مشترک سروکار داریم. اما اگر بخواهیم دربارهی سنت فکری کاملاً تعریفشدهای سخن بگوییم که بخشی ــ ولو بسیار بیقاعده ــ از مارکسیسم غربی دههی 1960 تلقی میشود، باید نه تنها ویژگی آن بلکه این واقعیت را نیز در نظر داشته باشیم که ما دربارهی سنتی محدودشده و بسته سخن میگوییم. هدف قضاوتی از این دست، زیر سوال بردن اهمیت نظری اندیشهی کارگرگرا نیست. برعکس، مثلاً مایلم بر موضوعیت «روش» آن تأکید کنم؛ اما زایایی بیشکوشبههی آن توجیه کافی برای بیان این مطلب نیست که فقط یک سنت کارگرگرایی، جدا از گسستهای داخلیاش و دگرگونی بزرگی که از اواخر دههی 1960 آغاز شد، وجود دارد. خود تکامل به اصطلاح پساکارگرگرایی ــ که در واقع بیان خطوط مختلف فکری است ــ آنچه را که میگویم تأیید میکند.
🔸 کارگرگرایی از دیدگاه نظری در وهلهی نخست بازتفسیری جدید از مارکس بود که بدون توجه به سنت مارکسیستی غربی تدوین شده و بر روشی نوآورانه برای تفسیر پویههای تعارض طبقاتی در ایتالیا پس از گذار دشوار به دنبال پایان جنگ جهانی دوم استوار بود. در این بافتار، که سرشتنمای آن بحرانی جدی بود، یک سوبژکتیویتهی سیاسی جدید، که نیازهایش حتی با زبانبازی قدیمی حزب کمونیست ایتالیا برآورده نمیشد، شکل گرفت. سیستمهای عصبی مرکزی این فرایندهای اجتماعی جدید را شهرهای بزرگ صنعتی تشکیل داده بودند که بر اساس آنها جریانهای مهاجرتی متقاطع از جنوب و شمال شرقی کشور به هم میپیوستند.
🔸 میتوانیم به اهمیت قاطع گروندریسه در اندیشه کارگرگرایی اشاره کنیم. به نظر نمیرسد هیچ چیز بهتر از شکل پولی ماهیت شیوهی تولید سرمایهداری و بنابراین، پیوند توسعه/بحران در بازار جهانی را توضیح دهد. همانطور که سرجیو بولونیا خاطرنشان کرد، نظام پولی سریعتر از نظام صنعتی گسترش یافت و نظام پولی از نظر مارکس در حکم تجسم بازار جهانی در مادیت مشخص آن ظاهر شد.
🔸 بدون تردید، آنچه مورد بحث بود فقط مسئلهی قدیمی درباره نقش حزب کمونیست ایتالیا نبود، بلکه مفصلبندی ممکن معانی سیاسی مختلف «خودگردانی طبقاتی» پس از 1968 «طولانی» ایتالیا بود. در حالی که ترونتی دوباره تأکید میکرد که دگرگونی خودگردانی طبقه کارگر از طریق حزب کمونیست ایتالیا به رهبر طبقاتی، آخرین و تنها راه مثبت خروج از قرن کارگری (siècle ouvrier) است ــ زیرا فرار سیاسی متفاوت تصورناپذیر مینمود و شکست طبقهی کارگر بسیار محتمل به نظر میرسید ــ نگری، با اصرار بر دگرگونی «کارگرـ توده» به «کارگر اجتماعی»، آخرین گامی را که ترکیب طبقاتی سیاسی ایجادشده درون سناریوی نهایی شرکت بزرگ فوردیستی یا بدون آن باید بردارد ترسیم میکند...
🔹متن کامل این مقاله را در لینک زیر بخوانید:
https://wp.me/p9vUft-2xf
#نقد_نگری #آدلینو_زانینی #حسن_مرتضوی
#ماریو_ترونتی #کارگرگرایی #گروندریسه #آنتونیو_نگری
👇🏽
🖋@naghd_com
نقد: نقد اقتصاد سیاسی - نقد بتوارگی - نقد ایدئولوژی
«شالودههای فلسفی» کارگرگرایی ایتالیایی
رویکردی مفهومی نوشتهی: آدلینو زانینی ترجمهی: حسن مرتضوی ارجاع به «قطعهی ماشینها»ی مارکس در اینجا اساسی، و درعینحال بسیار مسئلهساز است. با این وجود، دستکم برای نسل اول کارگرگراها، «قطعه»ی …
▫️ جنبشها یا رخدادها؟
▫️ مقایسهی دیدگاههای آنتونیو نگری و آلن بدیو دربارهی سیاست
📝 از سلسله مقالات «نقد» دربارهی واکاوی انتقادی اندیشههای آنتونی نگری
نوشتهی: کریستین لاتس
ترجمهی: تارا بهروزیان
15 اکتبر 2021
🔸 دیدگاههای پسامارکسیستی معاصر، از فوکو تا لاکلائو/ موفه تا باتلر و ژیژک تا حد زیادی ریشه در تجربههای اجتماعی و سیاسی پس از 1945 و 1968 در اروپا، مانند شکست احزاب کمونیست ایتالیا و فرانسه، زوال پروژهی سوسیالیستی اروپای شرقی، سقوط اتحاد جماهیر شوروی و جمهوری دموکراتیک آلمان شرقی، توسعهی دولتهای رفاه، تثبیت دموکراسیهای مبتنی بر نمایندگی در اروپا، شکلگیری اتحادیه اروپا و نیز رویدادهای مجارستان، پراگ و می 1968 پاریس دارد. بهعلاوه، اندیشهی چپ معاصر در تحولات عصر نئولیبرال نیز ریشه دارد که با دولتهای تاچر و ریگان در بریتانیای کبیر و ایالات متحده آغاز شد و سپس با دولتهای سوسیال دموکرات تحت مدیریت تونی بلر، گرهارد شرودر، و بیل کلینتون ادامه یافت. اینها به نوبهی خود منجر به نابودی تشکلهای سنتی کارگری از طریق جذب در سرمایهی جهانی، و تسریع ورود به ساختارهای اجتماعی پساصنعتی در اروپا و ایالات متحده شدند. در مواجهه با این شکستها و در تطابق با چرخش کلی به میانهروی و لیبرال دموکراسی در بیشتر کشورهای غربی، پسامارکسیستهایی، مانند اکسل هونت و شانتل موفه، تسلیم این ایده شدند که جامعهی کاملاً آزاد هرگز نمیتواند وجود داشته باشد. در نتیجه برای بسیاری از پسامارکسیستها اندیشیدن دربارهی جنبشهای اجتماعی در بافتاری پلورالیستی و «ستیزآمیز»، اهمیت بیشتری از اندیشیدن دربارهی ممکنبودنِ ایجادِ جهانی متفاوت پیدا کرد.
🔸 اما دو استثنا در این وضعیت فکری عمومی وجود دارد، یعنی آنتونیو نگری و آلن بدیو: حتی اگر اندیشههای آنان نشاندهندهی دو موضع متضاد در طیف سیاسی چپ باشد، هیچیک از این دو، ایدهی کمونیسم و رویای نیرومند جامعهی پساسرمایهداری را کنار نگذاشتند. از یکسو، اندیشههای مائوئیستی معاصر بدیو را داریم و از سوی دیگر نسخهی «پسامدرن» هارت و نگری را که موضوعات مربوط به سرمایهداری شناختی، زیستسیاست و امپراطوری را به هم پیوند میدهند.
🔸 گرچه معمولاً هارت و نگری را ارائهدهندهی نسخهای «غیردگماتیک» از پسامارکسیسم میدانند، مواضع آنان را میتوان تلاش برای عرضهی دیدگاهی معاصر از اندیشهی مارکسیستی دانست که دستکم تا حدی به هستهی خود، یعنی پیوند میان نظریهی اجتماعی مارکسیستی و فلسفهی سیاسی، وفادار مانده است. بر این اساس، از نظر هارت و نگری اندیشهی سیاسی را فقط میتوان در پیوند با نظریهی سوبژکتیویته و کار مرتبط با تحولات اخیر در سرمایهداری جهانی تعریف کرد
🔸 بدیو در نقطهی مقابل این دیدگاه و در ارتباط با مسئلهی چگونگی درآمیختن نظریهی اجتماعی، اقتصاد سیاسی، و اندیشهی سیاسی، کاملاً از بنیان مارکسی (در معنای وسیع آن) فاصله میگیرد تا آنجا که یکی از ادعاهای اصلی او این است که سیاست را باید در مقام سیاست «راستین» مورد بازاندیشی قرار داد، که به گمان او مستقل از مسئلهی شکل سیاسی و ساختار اقتصادی ـ اجتماعی است. از این منظر، بدیو نمایندهی آن اندیشهی سیاسی است که در برابر مارکس قرار میگیرد زیرا هرگونه رابطهی دیالکتیکی میان امر اجتماعی ـ اقتصادی و امر سیاسی را رد میکند. برعکس، اندیشهی نگری در خوانشی دقیقتر یکی از معدود استثناها در اندیشهی پسامارکسیستی معاصر است، چرا که او، بهرغم آنکه ممکن است این حرف برای برخی خوانندگان مایهی تعجب باشد، همچنان سخت در تلاش است که امر اجتماعی و امر سیاسی را به مثابهی موضوعاتی با بنیان مشترک درک کند...
🔹متن کامل این مقاله را در لینک زیر بخوانید:
https://wp.me/p9vUft-2z2
#نقد_نگری #کریستین_لاتس #تارا_بهروزیان
#آنتونیو_نگری #الن_بدیو #جنبش #رخداد
👇🏽
🖋@naghd_com
▫️ مقایسهی دیدگاههای آنتونیو نگری و آلن بدیو دربارهی سیاست
📝 از سلسله مقالات «نقد» دربارهی واکاوی انتقادی اندیشههای آنتونی نگری
نوشتهی: کریستین لاتس
ترجمهی: تارا بهروزیان
15 اکتبر 2021
🔸 دیدگاههای پسامارکسیستی معاصر، از فوکو تا لاکلائو/ موفه تا باتلر و ژیژک تا حد زیادی ریشه در تجربههای اجتماعی و سیاسی پس از 1945 و 1968 در اروپا، مانند شکست احزاب کمونیست ایتالیا و فرانسه، زوال پروژهی سوسیالیستی اروپای شرقی، سقوط اتحاد جماهیر شوروی و جمهوری دموکراتیک آلمان شرقی، توسعهی دولتهای رفاه، تثبیت دموکراسیهای مبتنی بر نمایندگی در اروپا، شکلگیری اتحادیه اروپا و نیز رویدادهای مجارستان، پراگ و می 1968 پاریس دارد. بهعلاوه، اندیشهی چپ معاصر در تحولات عصر نئولیبرال نیز ریشه دارد که با دولتهای تاچر و ریگان در بریتانیای کبیر و ایالات متحده آغاز شد و سپس با دولتهای سوسیال دموکرات تحت مدیریت تونی بلر، گرهارد شرودر، و بیل کلینتون ادامه یافت. اینها به نوبهی خود منجر به نابودی تشکلهای سنتی کارگری از طریق جذب در سرمایهی جهانی، و تسریع ورود به ساختارهای اجتماعی پساصنعتی در اروپا و ایالات متحده شدند. در مواجهه با این شکستها و در تطابق با چرخش کلی به میانهروی و لیبرال دموکراسی در بیشتر کشورهای غربی، پسامارکسیستهایی، مانند اکسل هونت و شانتل موفه، تسلیم این ایده شدند که جامعهی کاملاً آزاد هرگز نمیتواند وجود داشته باشد. در نتیجه برای بسیاری از پسامارکسیستها اندیشیدن دربارهی جنبشهای اجتماعی در بافتاری پلورالیستی و «ستیزآمیز»، اهمیت بیشتری از اندیشیدن دربارهی ممکنبودنِ ایجادِ جهانی متفاوت پیدا کرد.
🔸 اما دو استثنا در این وضعیت فکری عمومی وجود دارد، یعنی آنتونیو نگری و آلن بدیو: حتی اگر اندیشههای آنان نشاندهندهی دو موضع متضاد در طیف سیاسی چپ باشد، هیچیک از این دو، ایدهی کمونیسم و رویای نیرومند جامعهی پساسرمایهداری را کنار نگذاشتند. از یکسو، اندیشههای مائوئیستی معاصر بدیو را داریم و از سوی دیگر نسخهی «پسامدرن» هارت و نگری را که موضوعات مربوط به سرمایهداری شناختی، زیستسیاست و امپراطوری را به هم پیوند میدهند.
🔸 گرچه معمولاً هارت و نگری را ارائهدهندهی نسخهای «غیردگماتیک» از پسامارکسیسم میدانند، مواضع آنان را میتوان تلاش برای عرضهی دیدگاهی معاصر از اندیشهی مارکسیستی دانست که دستکم تا حدی به هستهی خود، یعنی پیوند میان نظریهی اجتماعی مارکسیستی و فلسفهی سیاسی، وفادار مانده است. بر این اساس، از نظر هارت و نگری اندیشهی سیاسی را فقط میتوان در پیوند با نظریهی سوبژکتیویته و کار مرتبط با تحولات اخیر در سرمایهداری جهانی تعریف کرد
🔸 بدیو در نقطهی مقابل این دیدگاه و در ارتباط با مسئلهی چگونگی درآمیختن نظریهی اجتماعی، اقتصاد سیاسی، و اندیشهی سیاسی، کاملاً از بنیان مارکسی (در معنای وسیع آن) فاصله میگیرد تا آنجا که یکی از ادعاهای اصلی او این است که سیاست را باید در مقام سیاست «راستین» مورد بازاندیشی قرار داد، که به گمان او مستقل از مسئلهی شکل سیاسی و ساختار اقتصادی ـ اجتماعی است. از این منظر، بدیو نمایندهی آن اندیشهی سیاسی است که در برابر مارکس قرار میگیرد زیرا هرگونه رابطهی دیالکتیکی میان امر اجتماعی ـ اقتصادی و امر سیاسی را رد میکند. برعکس، اندیشهی نگری در خوانشی دقیقتر یکی از معدود استثناها در اندیشهی پسامارکسیستی معاصر است، چرا که او، بهرغم آنکه ممکن است این حرف برای برخی خوانندگان مایهی تعجب باشد، همچنان سخت در تلاش است که امر اجتماعی و امر سیاسی را به مثابهی موضوعاتی با بنیان مشترک درک کند...
🔹متن کامل این مقاله را در لینک زیر بخوانید:
https://wp.me/p9vUft-2z2
#نقد_نگری #کریستین_لاتس #تارا_بهروزیان
#آنتونیو_نگری #الن_بدیو #جنبش #رخداد
👇🏽
🖋@naghd_com
نقد: نقد اقتصاد سیاسی - نقد بتوارگی - نقد ایدئولوژی
جنبشها یا رخدادها؟
مقایسهی دیدگاههای آنتونیو نگری و آلن بدیو دربارهی سیاست نوشتهی: کریستین لاتس ترجمهی: تارا بهروزیان فلسفهی نگری به ما اجازه میدهد که بالقوهگیهای مثبت، نو و خلاقانهی اعتراضات به نشست جی20 …
📚 کتاب «نقد»
انتشار کتاب «واکاوی و نقد دیدگاه آنتونیو نگری»
🔸با آثاری از (به ترتیب الفبا): چینزیا آروتسا، گیدو استاروستا، حسین اوزِل، دیوید بِیتس، هیسانگ جئون، ماسیمو دیآنجلیس، آدلینو زانینی، مارکو کاپولو، جورج کافنتزیس، الکس کیسیلوف، پاتریک کینگ، کریستین لاتس
🔸مترجمان (به ترتیب الفبا): تارا بهروزیان، دلشاد عبادی، حسن مرتضوی، سهراب نیکزاد
📚 بحران، بنبست و شکست ایدئولوژی جوامع نوع شوروی و سرانجام فروپاشی این جوامع در پایان سدهی بیستم، تنها زمینه و انگیزهای برای بازاندیشی نظریهی سوسیالیسم و اندیشهی مارکسی و مارکسیستی در محافل آکادمیک نبود، بلکه موضوعی بسیار برجسته و مهم در محافل روشنفکریای نیز بود که در خویشاوندی بسیار نزدیکی با جنبش و سازمانهای سیاسی و کارگری بودند و تلاشهای نظریشان با کوشش در راستای خیزش دوباره و کامیابی جنبشهای رهاییبخش تازه، ارتباطی تنگاتنگ داشت.
یکی از این گرایشهای فکری با نام آنتونیو نگری، مبارز سیاسی و نظریهپرداز برجسته معاصر، شهرت یافته است.
نقد در زنجیرهای از مقالات با کلیدواژهی #نقد_نگری به واکاوی انتقادی این گرایش در قلمروهای مختلف، بهویژه نقد اقتصادی سیاسی، پرداخته است.
🔹این مجموعه مقالات اینک در قالب یک کتاب در لینک زیر در دسترس علاقهمندان قرار دارد:
👇🏽👇🏽👇🏽
https://naghdcom.files.wordpress.com/2021/12/negri_critique_naghd_1400.pdf
#کتاب_نقد
🖋@naghd_com
انتشار کتاب «واکاوی و نقد دیدگاه آنتونیو نگری»
🔸با آثاری از (به ترتیب الفبا): چینزیا آروتسا، گیدو استاروستا، حسین اوزِل، دیوید بِیتس، هیسانگ جئون، ماسیمو دیآنجلیس، آدلینو زانینی، مارکو کاپولو، جورج کافنتزیس، الکس کیسیلوف، پاتریک کینگ، کریستین لاتس
🔸مترجمان (به ترتیب الفبا): تارا بهروزیان، دلشاد عبادی، حسن مرتضوی، سهراب نیکزاد
📚 بحران، بنبست و شکست ایدئولوژی جوامع نوع شوروی و سرانجام فروپاشی این جوامع در پایان سدهی بیستم، تنها زمینه و انگیزهای برای بازاندیشی نظریهی سوسیالیسم و اندیشهی مارکسی و مارکسیستی در محافل آکادمیک نبود، بلکه موضوعی بسیار برجسته و مهم در محافل روشنفکریای نیز بود که در خویشاوندی بسیار نزدیکی با جنبش و سازمانهای سیاسی و کارگری بودند و تلاشهای نظریشان با کوشش در راستای خیزش دوباره و کامیابی جنبشهای رهاییبخش تازه، ارتباطی تنگاتنگ داشت.
یکی از این گرایشهای فکری با نام آنتونیو نگری، مبارز سیاسی و نظریهپرداز برجسته معاصر، شهرت یافته است.
نقد در زنجیرهای از مقالات با کلیدواژهی #نقد_نگری به واکاوی انتقادی این گرایش در قلمروهای مختلف، بهویژه نقد اقتصادی سیاسی، پرداخته است.
🔹این مجموعه مقالات اینک در قالب یک کتاب در لینک زیر در دسترس علاقهمندان قرار دارد:
👇🏽👇🏽👇🏽
https://naghdcom.files.wordpress.com/2021/12/negri_critique_naghd_1400.pdf
#کتاب_نقد
🖋@naghd_com
▫️ آنتونیو نگری، قدرت برسازنده و انبوهه
نوشتهی: دانیل بنسعید
ترجمهی: علی باش
18 فوریه 2022
📚 از متن مقاله:
🔸نگری در نخستین سطرهای مقالهی قدرت برسازنده مینویسد: «سخنگفتن از قدرت برسازنده، سخنگفتن از دموکراسی است.» «آزادی برسازنده» تا وقتی زمانمندی خاصی را بهکار میگیرد از حقیقت زودگذر رویداد فراتر میرود. قدرت برسازنده خود را در «انقلاب مداوم» تحقق میبخشد و این تداومِ وحدتِ متضادِ رویداد و تاریخ، برسازنده و برساخته را مفهومبندی میکند... سخنگفتن از قدرت برسازنده، یعنی سخنگفتن از انقلاب؛ و نیز برعکس. این قدرت در حقیقتْ بازنمودِ «گسترش ظرفیت انسان برای ساختن تاریخ» است به جای تحمل آن. نگری به اسپینوزا به عنوان نخستین کسی که به این قدرت نامحدود، یا بهتر است بگوییم این «قدرت» (potentia) غیرقابلتقلیل به اعمالِ قدرت (potestas)، حتی روشنگرانه، متوسل میشود.
🔸 کتاب امپراتوری، با نگاه از بالا (از «کانون» اروپایی ـ آمریکایی)، به ویژه در نقد سازوکار تازهی سلطهی تولید در سرزمینهای تحتسلطه، به تحلیلهای معاصر از امپریالیسم توجه چندانی ندارد. تقریباً هیچ تحلیل مستندی از تمرکز موثر سرمایه، از روابط میان شرکتهای چندملیتی و حکومتهای مسلط واقعی، از دیالکتیک قلمروزدایی و قلمروسازی (تحلیلی که از جمله جوانی آریگی در کتاب سدهی بیستم طولانی انجام داد) و نهادهای «حکومت جهانی» (و تقریباً هیچ چیز دربارهی پیمان سرمایهگذاری چندجانبه، اجماع واشینگتن و غیره) و نقش آنها در رشد همچنان ناموزونتر و نیز مرکب که خصوصیت انباشت سیارهای سرمایه در عصر امپریالیسم است، وجود ندارد.
🔸 نگری که میکوشد «تعریفی هستیشناختی از انبوهه» ارائه دهد، ناخواسته شکنندگی مفهومی آن را آشکار میسازد. او تأیید میکند که «انبوهه مفهومی است از طبقه»، با این همه با مفهوم طبقه کارگر تفاوت دارد. آنگاه میتوانیم از خودمان بپرسیم نوآوری اصطلاحی که (نه تنها بازگشت به عقبتر از مارکس بلکه به پیش از هگل یعنی به انبوههی اسپینوزایی سدهی هفدهم است)، بیش از همه هدفی جز تصحیح نگرش محدودکنندهی طبقهی کارگر ندارد (که به ویژه در سنت کارگرگرایی دههی 1970 رایج بود)، یعنی نگرشی که پرولتاریا را صرفاً با کار مستقیماً تولیدی تعریف میکرد و به لحاظ جامعهشناختی به طبقهی کارگر صنعتی تقلیل میداد. در این صورت، انبوهه فقط نام مستعار یا تمهید جعلی پرولتاریایی است که با تعمیم مناسبات بازار بزرگ شده است. نگری در یک سخنرانی در اکتبر 2001، در دانشگاه رومی لاسپینزا این عدمقطعیت را اذعان کرد: «از دیدگاه علمی، بدون شک این مفهوم که من اعلام میکنم هنوز ابتدایی است و باید ببینیم آیا کاربردی است یا خیر. وقتی برای توصیف پرولتاریای نوین از انبوهه حرف میزنیم، منظور فزونیِ سوژههای جنبشی است که در آن تکینگیها همکاری میکنند.»
🔸 امر سیاسی برای هارت و نگری در حکم جنبش انبوهه تعریف میشود. سیاست بهرغم «اضمحلال سپهرهای سنتی مقاومت»، و با وجودی که «فضاهای عمومی هر چه بیشتر خصوصیسازی میشوند»، برخلاف ترس هانا آرنت، دیگر تهدید به ناپدیدشدن نمیکند. سیاست تنها استقلال موهوم خود را از دست میدهد تا با مبارزهی اجتماعی ادغام شود: «آن کشمکشهای اجتماعی که امر سیاسی را شکل میدهند، اکنون مستقیماً بدون هیچ نوع میانجی عمل میکنند.» اگر سیاست هنر میانجیگری است، پس از حذف میانجیگری چه چیزی باقی میماند؟ امتزاج امری سیاسی و اجتماعی از این معضل بدون حل آن عبور میکند. نوید به اینکه جنبش انبوهه باید «شکلهای دموکراتیک قدرت برسازندهی جدیدی» را ابداع کند، چشماندازی را ترسیم میکند که در مواجهه با چالشهای زمانه بسیار مبهم است.
🔹متن کامل این مقاله را در لینک زیر بخوانید:
https://wp.me/p9vUft-2Nj
#نقد_نگری #دانیل_بنسعید #علی_باش #قدرت_برسازنده #مایکل_هارت #آنتونیو_نگری #انبوهه
👇🏽
🖋@naghd_com
نوشتهی: دانیل بنسعید
ترجمهی: علی باش
18 فوریه 2022
📚 از متن مقاله:
🔸نگری در نخستین سطرهای مقالهی قدرت برسازنده مینویسد: «سخنگفتن از قدرت برسازنده، سخنگفتن از دموکراسی است.» «آزادی برسازنده» تا وقتی زمانمندی خاصی را بهکار میگیرد از حقیقت زودگذر رویداد فراتر میرود. قدرت برسازنده خود را در «انقلاب مداوم» تحقق میبخشد و این تداومِ وحدتِ متضادِ رویداد و تاریخ، برسازنده و برساخته را مفهومبندی میکند... سخنگفتن از قدرت برسازنده، یعنی سخنگفتن از انقلاب؛ و نیز برعکس. این قدرت در حقیقتْ بازنمودِ «گسترش ظرفیت انسان برای ساختن تاریخ» است به جای تحمل آن. نگری به اسپینوزا به عنوان نخستین کسی که به این قدرت نامحدود، یا بهتر است بگوییم این «قدرت» (potentia) غیرقابلتقلیل به اعمالِ قدرت (potestas)، حتی روشنگرانه، متوسل میشود.
🔸 کتاب امپراتوری، با نگاه از بالا (از «کانون» اروپایی ـ آمریکایی)، به ویژه در نقد سازوکار تازهی سلطهی تولید در سرزمینهای تحتسلطه، به تحلیلهای معاصر از امپریالیسم توجه چندانی ندارد. تقریباً هیچ تحلیل مستندی از تمرکز موثر سرمایه، از روابط میان شرکتهای چندملیتی و حکومتهای مسلط واقعی، از دیالکتیک قلمروزدایی و قلمروسازی (تحلیلی که از جمله جوانی آریگی در کتاب سدهی بیستم طولانی انجام داد) و نهادهای «حکومت جهانی» (و تقریباً هیچ چیز دربارهی پیمان سرمایهگذاری چندجانبه، اجماع واشینگتن و غیره) و نقش آنها در رشد همچنان ناموزونتر و نیز مرکب که خصوصیت انباشت سیارهای سرمایه در عصر امپریالیسم است، وجود ندارد.
🔸 نگری که میکوشد «تعریفی هستیشناختی از انبوهه» ارائه دهد، ناخواسته شکنندگی مفهومی آن را آشکار میسازد. او تأیید میکند که «انبوهه مفهومی است از طبقه»، با این همه با مفهوم طبقه کارگر تفاوت دارد. آنگاه میتوانیم از خودمان بپرسیم نوآوری اصطلاحی که (نه تنها بازگشت به عقبتر از مارکس بلکه به پیش از هگل یعنی به انبوههی اسپینوزایی سدهی هفدهم است)، بیش از همه هدفی جز تصحیح نگرش محدودکنندهی طبقهی کارگر ندارد (که به ویژه در سنت کارگرگرایی دههی 1970 رایج بود)، یعنی نگرشی که پرولتاریا را صرفاً با کار مستقیماً تولیدی تعریف میکرد و به لحاظ جامعهشناختی به طبقهی کارگر صنعتی تقلیل میداد. در این صورت، انبوهه فقط نام مستعار یا تمهید جعلی پرولتاریایی است که با تعمیم مناسبات بازار بزرگ شده است. نگری در یک سخنرانی در اکتبر 2001، در دانشگاه رومی لاسپینزا این عدمقطعیت را اذعان کرد: «از دیدگاه علمی، بدون شک این مفهوم که من اعلام میکنم هنوز ابتدایی است و باید ببینیم آیا کاربردی است یا خیر. وقتی برای توصیف پرولتاریای نوین از انبوهه حرف میزنیم، منظور فزونیِ سوژههای جنبشی است که در آن تکینگیها همکاری میکنند.»
🔸 امر سیاسی برای هارت و نگری در حکم جنبش انبوهه تعریف میشود. سیاست بهرغم «اضمحلال سپهرهای سنتی مقاومت»، و با وجودی که «فضاهای عمومی هر چه بیشتر خصوصیسازی میشوند»، برخلاف ترس هانا آرنت، دیگر تهدید به ناپدیدشدن نمیکند. سیاست تنها استقلال موهوم خود را از دست میدهد تا با مبارزهی اجتماعی ادغام شود: «آن کشمکشهای اجتماعی که امر سیاسی را شکل میدهند، اکنون مستقیماً بدون هیچ نوع میانجی عمل میکنند.» اگر سیاست هنر میانجیگری است، پس از حذف میانجیگری چه چیزی باقی میماند؟ امتزاج امری سیاسی و اجتماعی از این معضل بدون حل آن عبور میکند. نوید به اینکه جنبش انبوهه باید «شکلهای دموکراتیک قدرت برسازندهی جدیدی» را ابداع کند، چشماندازی را ترسیم میکند که در مواجهه با چالشهای زمانه بسیار مبهم است.
🔹متن کامل این مقاله را در لینک زیر بخوانید:
https://wp.me/p9vUft-2Nj
#نقد_نگری #دانیل_بنسعید #علی_باش #قدرت_برسازنده #مایکل_هارت #آنتونیو_نگری #انبوهه
👇🏽
🖋@naghd_com
نقد: نقد اقتصاد سیاسی - نقد بتوارگی - نقد ایدئولوژی
آنتونیو نگری، قدرت برسازنده و انبوهه
نوشتهی: دانیل بنسعید ترجمهی: علی باش آنچه همگرایی و وحدت مقاومت را ممکن میکند همانا خودِ سرمایه است؛ این تعمیم مناسبات بازار، حضور همهجانبهی قانون ارزش، نفوذ سلطهی غیرشخصی در تمامی منافذ …