ارزش بدون بتوارگی!
" بدفهمی کوزو اونو از شکل ارزش"
#حسن_آزاد #النا_لوئیزا_لانگه
https://wp.me/p9vUft-ig
🖋@naghd_com
" بدفهمی کوزو اونو از شکل ارزش"
#حسن_آزاد #النا_لوئیزا_لانگه
https://wp.me/p9vUft-ig
🖋@naghd_com
▫️ ارزش بدون بتوارگی!
بدفهمی کوزو اونو از شکل ارزش
نوشتهی: النا لوئیزا لانگه
ترجمهی: حسن آزاد
17 می 2018
هدفِ این جُستار، خلاصهکردن تحلیل شکل ارزش در آغاز کتاب «سرمایه» نیست. اما برای روشنی و ارتباط بین موضوعات عمومیتر، یعنی تحلیل شکل ارزش و شکل ویژهی این موضوع در بحث بین اقتصاددانان مارکسیست ژاپنی کوزو اونو و سامزو کروما که در اینجا مطرح میشود، میخواهم توجه خوانندگان را به ویژگی برنامه پژوهشی مارکس و در نخستین نگاه مقدمهی «اثبات نشده» و خلاف عقل سلیم رابطهی بین کار «مجرد» و ارزش جلب کنم، که مارکس اثر عظیم خود را با آن آغاز میکند. این تفسیر از برنامه کتاب «سرمایه» و بهویژه نقد مارکس از اقتصاد سیاسی بهطور کلی، به درک این مطلب یاری میرساند که اونو به چه شکلِ درخور توجهی از قصد مارکس فاصله گرفته و در کجا به هدف انتقادی خود دست نیافتهاست.
🔸متن کامل این مقاله را در لینک زیر بخوانید:
https://wp.me/p9vUft-ig
#حسن_آزاد #النا_لوئیزا_لانگه
#مارکس #کوجین_کاراتانی #کوزو_اونو #سامزو_کروما
#کاپیتال #بتوارگی #نظریه_ارزش
👇🏽
🖋@naghd_com
بدفهمی کوزو اونو از شکل ارزش
نوشتهی: النا لوئیزا لانگه
ترجمهی: حسن آزاد
17 می 2018
هدفِ این جُستار، خلاصهکردن تحلیل شکل ارزش در آغاز کتاب «سرمایه» نیست. اما برای روشنی و ارتباط بین موضوعات عمومیتر، یعنی تحلیل شکل ارزش و شکل ویژهی این موضوع در بحث بین اقتصاددانان مارکسیست ژاپنی کوزو اونو و سامزو کروما که در اینجا مطرح میشود، میخواهم توجه خوانندگان را به ویژگی برنامه پژوهشی مارکس و در نخستین نگاه مقدمهی «اثبات نشده» و خلاف عقل سلیم رابطهی بین کار «مجرد» و ارزش جلب کنم، که مارکس اثر عظیم خود را با آن آغاز میکند. این تفسیر از برنامه کتاب «سرمایه» و بهویژه نقد مارکس از اقتصاد سیاسی بهطور کلی، به درک این مطلب یاری میرساند که اونو به چه شکلِ درخور توجهی از قصد مارکس فاصله گرفته و در کجا به هدف انتقادی خود دست نیافتهاست.
🔸متن کامل این مقاله را در لینک زیر بخوانید:
https://wp.me/p9vUft-ig
#حسن_آزاد #النا_لوئیزا_لانگه
#مارکس #کوجین_کاراتانی #کوزو_اونو #سامزو_کروما
#کاپیتال #بتوارگی #نظریه_ارزش
👇🏽
🖋@naghd_com
نقد اقتصاد سیاسی - نقد بتوارگی - نقد ایدئولوژی
ارزش بدون بتوارگی!
نوشتهی : النا لوئیزا لانگه ترجمهی: حسن آزاد برخلاف خوانش اونو از شکل ارزش نشان خواهم داد، که طرح ویژهی مارکس از مسالهی تحلیل شکل ارزش و قائلشدن نقش ساختاری و توضیحی برای نظریه ارزش ـ کار در ک…
▫️ مبادله بدون استثمار
نقدی بر «ساختار تاریخ جهان» اثر کوجین کاراتانی
نوشتهی: النا لوئیزا لانگه
ترجمهی: حسن آزاد
26 سپتامبر 2018
کتاب جدید کوجین کاراتانی با عنوان «ساختار تاریخ جهان» بعد از اثر پیشین او «دگرسنجی: درباب رابطهی کانت و مارکس» نشانهی کوشش دیگری از منظری سنتشکنانه با نظریه مارکسی به شمار میرود. کاراتانی «ساختار تاریخ جهان» را نه با رویکرد متعارف مارکسیسم یعنی شیوهی تولید، بلکه با رهیافت معطوف به شیوههای مبادله واکاوی میکند. کاراتانی در این اثر، از اشارههای مارکس به «مبادله» بهره میگیرد. در نوشتار حاضر، من با اتکا به دلایل متنی این نکته را در بوتهی آزمون قرار میدهم که آیا این درک از مارکس میتواند موجه باشد. وانگهی نشان خواهم داد که خوانش کاراتانی از مقولات ارزش، پول، سرمایه و ارزش اضافی از منظر مبادله، از یک بدفهمی ژرف از هدف انتقادی مارکس ریشه میگیرد. در نتیجه، کاراتانی نقد سامانیافته از استثمار و تولید تهیدستی را نادیده میگیرد که بخشی از پیشفرضهای اساسی تحلیل مارکس از شیوهی تولید به شمار میرود.
🔸 متن کامل مقاله را در لینک زیر بخوانید:
https://wp.me/p9vUft-tD
#النا_لوئیزه_لانگه #حسن_آزاد
#مارکس #نظریه_ارزش
#کوجین_کاراتانی #کوزو_اونو
👇🏽
🖋@naghd_com
نقدی بر «ساختار تاریخ جهان» اثر کوجین کاراتانی
نوشتهی: النا لوئیزا لانگه
ترجمهی: حسن آزاد
26 سپتامبر 2018
کتاب جدید کوجین کاراتانی با عنوان «ساختار تاریخ جهان» بعد از اثر پیشین او «دگرسنجی: درباب رابطهی کانت و مارکس» نشانهی کوشش دیگری از منظری سنتشکنانه با نظریه مارکسی به شمار میرود. کاراتانی «ساختار تاریخ جهان» را نه با رویکرد متعارف مارکسیسم یعنی شیوهی تولید، بلکه با رهیافت معطوف به شیوههای مبادله واکاوی میکند. کاراتانی در این اثر، از اشارههای مارکس به «مبادله» بهره میگیرد. در نوشتار حاضر، من با اتکا به دلایل متنی این نکته را در بوتهی آزمون قرار میدهم که آیا این درک از مارکس میتواند موجه باشد. وانگهی نشان خواهم داد که خوانش کاراتانی از مقولات ارزش، پول، سرمایه و ارزش اضافی از منظر مبادله، از یک بدفهمی ژرف از هدف انتقادی مارکس ریشه میگیرد. در نتیجه، کاراتانی نقد سامانیافته از استثمار و تولید تهیدستی را نادیده میگیرد که بخشی از پیشفرضهای اساسی تحلیل مارکس از شیوهی تولید به شمار میرود.
🔸 متن کامل مقاله را در لینک زیر بخوانید:
https://wp.me/p9vUft-tD
#النا_لوئیزه_لانگه #حسن_آزاد
#مارکس #نظریه_ارزش
#کوجین_کاراتانی #کوزو_اونو
👇🏽
🖋@naghd_com
نقد: نقد اقتصاد سیاسی - نقد بتوارگی - نقد ایدئولوژی
مبادله بدون استثمار
نقدی بر «ساختار تاریخ جهان» اثر کوجین کاراتانی نوشتهی : النا لوئیزا لانگه ترجمهی: حسن آزاد در ارزیابی من برای بدفهمی کاراتانی دلیل عمیقتری وجود دارد. این بدفهمی تنها به نسبت دادن منشاء ارزش اضاف…
▫️دورهبندی سرمایهداری و تحول جهانی
نوشتهی: دیوید لایبمن
ترجمهی: حسن آزاد
5 دسامبر 2018
🔸حوادث سالهای اخیر ما را وامیدارد که دربارهی بنیادها [ی نظریمان] بازاندیشی کنیم: برای ارائهی پاسخ بهیک رشته پرسشهای کلیدی و محوری، باید اقتصاد سیاسی، نظریهی ماتریالیسم تاریخی، نظریه دولت، نظریه ملت و آگاهی ملی را با هم درنظربگیریم. امروزه، سرمایهداری جهانی تا چه حد بهکمال خود دست یافتهاست؟ برای مرحلهبندی (نظریهی دورهبندی) و برای توضیح زمان حاضر، از چه مؤلفههایی میتوان بهره گرفت؟ یک رهیافت نیرومند برخلاف آگاهی متعارف در مورد تکامل سرمایهداری نشان میدهد که هنوز پیروزی سرمایهداری بر جهان کامل نشدهاست. این درک، بهطور مکانیکی تحولات اجتماعی قابل ملاحظه را بهتعویق نمیاندازد، بلکه به امکان دستیابی بهتر به آن اشاره دارد که در کوتاهمدت امکان تحقق دارد؛ تا هدفهای درازمدتتر را در چشمانداز و ارتباط روشنتری قرار دهد.
🔸...این برنامه، گسترهی وسیعی را دربرمیگیرد که یک فرد یا مکتب فکری قادر بهانجام آن نیست. باید جریانهای فکری مختلفِ انتقادی، انسانگرایانه، انقلابی و علمی را با هم در نظر گرفت، ــ بهنظر میرسد «مارکسیسم» بهترین صفت برای وحدت این چشماندازها باشد ــ تا راهی برای فراتررفتن از قدرت و سلطهی جهانی سرمایهداری، و توانهای استفادهنشدهی انسانی برای نوآوری، همبستگی و پیشرفت گشودهشود.
🔸 بخشی که پیشِ روست برخی از اجزای این برنامه را گردآوری کرده و یک تحلیل جدید در بارهی مرحلهبندی از دوره کنونی را مطرح خواهد کرد. در این مسیر از ماتریالیسم تاریخی، اقتصاد سیاسی بهشکلی بهره گرفتهمیشود که بهنظر من تفسیر جدیدی بهشمار میرود. هدف یک برخورد مناسب با پرسشهاست. سرمایهداری در حال حاضر تا چه حد بهکمال خود رسیده است؟ جهان کنونی تا چه حد بازتاب تکامل شیوهی تولید مسلط و نیروهای بالقوه و بالفعل برای فراتررفتن از آن را نشان میدهد؟ در نتیجهگیری نهایی از برخی درسها و نکات آزمودنی در جهت تحقیق بیشتر بهره گرفته خواهدشد.
🔸 متن کامل مقاله را در لینک زیر بخوانید:
https://wp.me/p9vUft-B8
#حسن_آزاد #دیوید_لایبمن
#گذار #سوسیالیسم #سرمایهداری
👇🏽
🖋@naghd_com
نوشتهی: دیوید لایبمن
ترجمهی: حسن آزاد
5 دسامبر 2018
🔸حوادث سالهای اخیر ما را وامیدارد که دربارهی بنیادها [ی نظریمان] بازاندیشی کنیم: برای ارائهی پاسخ بهیک رشته پرسشهای کلیدی و محوری، باید اقتصاد سیاسی، نظریهی ماتریالیسم تاریخی، نظریه دولت، نظریه ملت و آگاهی ملی را با هم درنظربگیریم. امروزه، سرمایهداری جهانی تا چه حد بهکمال خود دست یافتهاست؟ برای مرحلهبندی (نظریهی دورهبندی) و برای توضیح زمان حاضر، از چه مؤلفههایی میتوان بهره گرفت؟ یک رهیافت نیرومند برخلاف آگاهی متعارف در مورد تکامل سرمایهداری نشان میدهد که هنوز پیروزی سرمایهداری بر جهان کامل نشدهاست. این درک، بهطور مکانیکی تحولات اجتماعی قابل ملاحظه را بهتعویق نمیاندازد، بلکه به امکان دستیابی بهتر به آن اشاره دارد که در کوتاهمدت امکان تحقق دارد؛ تا هدفهای درازمدتتر را در چشمانداز و ارتباط روشنتری قرار دهد.
🔸...این برنامه، گسترهی وسیعی را دربرمیگیرد که یک فرد یا مکتب فکری قادر بهانجام آن نیست. باید جریانهای فکری مختلفِ انتقادی، انسانگرایانه، انقلابی و علمی را با هم در نظر گرفت، ــ بهنظر میرسد «مارکسیسم» بهترین صفت برای وحدت این چشماندازها باشد ــ تا راهی برای فراتررفتن از قدرت و سلطهی جهانی سرمایهداری، و توانهای استفادهنشدهی انسانی برای نوآوری، همبستگی و پیشرفت گشودهشود.
🔸 بخشی که پیشِ روست برخی از اجزای این برنامه را گردآوری کرده و یک تحلیل جدید در بارهی مرحلهبندی از دوره کنونی را مطرح خواهد کرد. در این مسیر از ماتریالیسم تاریخی، اقتصاد سیاسی بهشکلی بهره گرفتهمیشود که بهنظر من تفسیر جدیدی بهشمار میرود. هدف یک برخورد مناسب با پرسشهاست. سرمایهداری در حال حاضر تا چه حد بهکمال خود رسیده است؟ جهان کنونی تا چه حد بازتاب تکامل شیوهی تولید مسلط و نیروهای بالقوه و بالفعل برای فراتررفتن از آن را نشان میدهد؟ در نتیجهگیری نهایی از برخی درسها و نکات آزمودنی در جهت تحقیق بیشتر بهره گرفته خواهدشد.
🔸 متن کامل مقاله را در لینک زیر بخوانید:
https://wp.me/p9vUft-B8
#حسن_آزاد #دیوید_لایبمن
#گذار #سوسیالیسم #سرمایهداری
👇🏽
🖋@naghd_com
نقد اقتصاد سیاسی - نقد بتوارگی - نقد ایدئولوژی
دورهبندی سرمایهداری و تحول جهانی
نوشتهی : دیوید لایبمن
ترجمهی: حسن آزاد
حوادث سالهای اخیر ما را وامیدارد که در بارهی بنیادها [ی نظریمان] بازاندیشی کنیم: برای ارائهی پاسخ بهیک رشته پرسشهای کلیدی و محوری، باید اقتصاد سی…
ترجمهی: حسن آزاد
حوادث سالهای اخیر ما را وامیدارد که در بارهی بنیادها [ی نظریمان] بازاندیشی کنیم: برای ارائهی پاسخ بهیک رشته پرسشهای کلیدی و محوری، باید اقتصاد سی…
▫️ نقش کارگران در مدیریت: نمونهی موندراگون
نوشتهی: اِل کمبل
ترجمهی: حسن آزاد
16 آوریل فوریه 2019
🔸 تعاونی موندراگون که فدراسیونی از تعاونیهای کارگری است در منطقهی باسك اسپانیا در سال 1956 توسط جمعی از فارغالتحصيلان يك كالج فني محلی در شهر موندراگون ایجاد شد. اولين محصول آن بخاریهای قابلحمل بود. اين شركت در حال حاضر دهمين شركت از لحاظ بازده مالی و گروه تجاریِ اصلی در منطقه باسك است. در اواخر سال 2014 بيش از 74 هزار نفر در 257 شركت و سازمان آن در چهار قلمرو مالی، صنعتی، خردهفروشی و توليد دانش فعال بودهاند. اين جنبش بدون حمايت دولتی موفق بوده است. اما بقای آن تاحدی ناشی از اين است كه مناسباتی را در سپهرهای گردش محصولات، پول و سرمايهی پولی ايجاد میكند.
🔸 این مقاله بهموضوع تفصیلی و چندبُعدی اقتصاد مجتمع تعاونیهای کارگری موندراگون نمیپردازد. این مقاله مشارکت کارگران در شرایط کنونی در مدیریت و خودمدیریتی در موندراگون، و بهویژه شش ساختار و کارکرد نهادی را بهطور فشرده مورد واکاوی قرار میدهد. کارکردهایی که امکان پیشرفت مشارکت کارگران در مدیریت را فراهم میکند.
🔸 همانگونه که بسیاری از افراد درباره تعاونیها و خودمدیریتی نوشتهاند و در بارهی آن تجربه عملی دارند، کارگران برای فراتر رفتن از انفعال خود و مشارکت فعال در مسائل مدیریتی و تجربه مستقیمِ آن از آمادگی بسیاری برخوردارند. از اینرو، محدودهی مسائل مورد بررسی شورای اجتماعی، شامل شرایط کار، نظیر امنیت کار و سلامتی کارگران و جبران خسارات و تامین اجتماعی است. افزون بر این، پیشرفت مشارکت بهعلت سرشت خود دربرگیرندهی استفاده از نظامهای مختلف انتخابات برای شورای اجتماعی و شورای اداری است. برای تسهیل تماس مستقیم فردی که استفادهی فعال از این کانال را برای اعضای منظم تعاونی فراهم میکند گروههای ده نفرهای تشکیل میشود، که با هم کار میکنند و نمایندگان خود را به این شوراها میفرستند. این ارگان با شورای اداری در مورد این مسائل مشورت میکند، و شورای اداری وظیفه دارد دریافتهای خود را در مورد تمام مسائلِ مطرحشده با اعضا در میان بگذارد، و با توجه به محیط همکاری و توازن موجود در موندراگون این دادهها نقش مؤثری ایفا میکنند. بنابراین، شوراهای اجتماعی، کارگران را به یک مشارکت پیوسته و فردی در مدیریت تعاونی حول مسائلی که بر سرنوشت آنها تأثیر مستقیم میگذارد، سوق میدهد. این بهویژه نمونهای است از آنچه در بالا تحت عنوان «مشارکت در مدیریت فراسوی کنترل» مورد بحث قرار گرفت...
🔸 اگر همهی اعضای تعاونی صرفا مُهر تأییدی بر فرمانهای مدیریت بزنند، مشارکت کارگران در واحد اقتصادی عمدتاً بیمعنا میشود، و مشارکت راستینی وجود نخواهد داشت. برخلاف این، آنچه لازم است مجموعهای از نهادها و کارکردهایی است، که چه بهطور مستقیم و چه نمایندگی، به هر دو شیوه، کنترل مجموعهی اعضا را بر مدیریت برقرار و مشارکت مستقیم در مدیریت را تسهیل میکنند. موندراگون از پارهای از این ساختارها و کارکردهای همراه آن برخوردار است، و میتواند بهشکل سودمندی با جرح و تعدیلهای مناسب در محیطهای متفاوت و عملی از آن بهره بگیرد. این ساختارها و کارکردها، امکان و پیشبرد مشارکت در مدیریت را فراهم میکنند، و میتوان آنها را بهعنوان نخستین گامها در راستای هدف دورتر خودمدیریتیِ کارگران درک کرد.
🔹 هشتمین بخش از سلسسلهمقالات سایت «نقد» پیرامون تجربههای تاریخی جنبش کارگری و شورایی را در لینک زیر بخوانید:
https://wp.me/p9vUft-Qk
#ال_کمبل #حسن_آزاد
#جنبش_کارگری #خودگردانی_کارگری
#سوسیالیسم #شورا
👇🏽
🖋@naghd_com
نوشتهی: اِل کمبل
ترجمهی: حسن آزاد
16 آوریل فوریه 2019
🔸 تعاونی موندراگون که فدراسیونی از تعاونیهای کارگری است در منطقهی باسك اسپانیا در سال 1956 توسط جمعی از فارغالتحصيلان يك كالج فني محلی در شهر موندراگون ایجاد شد. اولين محصول آن بخاریهای قابلحمل بود. اين شركت در حال حاضر دهمين شركت از لحاظ بازده مالی و گروه تجاریِ اصلی در منطقه باسك است. در اواخر سال 2014 بيش از 74 هزار نفر در 257 شركت و سازمان آن در چهار قلمرو مالی، صنعتی، خردهفروشی و توليد دانش فعال بودهاند. اين جنبش بدون حمايت دولتی موفق بوده است. اما بقای آن تاحدی ناشی از اين است كه مناسباتی را در سپهرهای گردش محصولات، پول و سرمايهی پولی ايجاد میكند.
🔸 این مقاله بهموضوع تفصیلی و چندبُعدی اقتصاد مجتمع تعاونیهای کارگری موندراگون نمیپردازد. این مقاله مشارکت کارگران در شرایط کنونی در مدیریت و خودمدیریتی در موندراگون، و بهویژه شش ساختار و کارکرد نهادی را بهطور فشرده مورد واکاوی قرار میدهد. کارکردهایی که امکان پیشرفت مشارکت کارگران در مدیریت را فراهم میکند.
🔸 همانگونه که بسیاری از افراد درباره تعاونیها و خودمدیریتی نوشتهاند و در بارهی آن تجربه عملی دارند، کارگران برای فراتر رفتن از انفعال خود و مشارکت فعال در مسائل مدیریتی و تجربه مستقیمِ آن از آمادگی بسیاری برخوردارند. از اینرو، محدودهی مسائل مورد بررسی شورای اجتماعی، شامل شرایط کار، نظیر امنیت کار و سلامتی کارگران و جبران خسارات و تامین اجتماعی است. افزون بر این، پیشرفت مشارکت بهعلت سرشت خود دربرگیرندهی استفاده از نظامهای مختلف انتخابات برای شورای اجتماعی و شورای اداری است. برای تسهیل تماس مستقیم فردی که استفادهی فعال از این کانال را برای اعضای منظم تعاونی فراهم میکند گروههای ده نفرهای تشکیل میشود، که با هم کار میکنند و نمایندگان خود را به این شوراها میفرستند. این ارگان با شورای اداری در مورد این مسائل مشورت میکند، و شورای اداری وظیفه دارد دریافتهای خود را در مورد تمام مسائلِ مطرحشده با اعضا در میان بگذارد، و با توجه به محیط همکاری و توازن موجود در موندراگون این دادهها نقش مؤثری ایفا میکنند. بنابراین، شوراهای اجتماعی، کارگران را به یک مشارکت پیوسته و فردی در مدیریت تعاونی حول مسائلی که بر سرنوشت آنها تأثیر مستقیم میگذارد، سوق میدهد. این بهویژه نمونهای است از آنچه در بالا تحت عنوان «مشارکت در مدیریت فراسوی کنترل» مورد بحث قرار گرفت...
🔸 اگر همهی اعضای تعاونی صرفا مُهر تأییدی بر فرمانهای مدیریت بزنند، مشارکت کارگران در واحد اقتصادی عمدتاً بیمعنا میشود، و مشارکت راستینی وجود نخواهد داشت. برخلاف این، آنچه لازم است مجموعهای از نهادها و کارکردهایی است، که چه بهطور مستقیم و چه نمایندگی، به هر دو شیوه، کنترل مجموعهی اعضا را بر مدیریت برقرار و مشارکت مستقیم در مدیریت را تسهیل میکنند. موندراگون از پارهای از این ساختارها و کارکردهای همراه آن برخوردار است، و میتواند بهشکل سودمندی با جرح و تعدیلهای مناسب در محیطهای متفاوت و عملی از آن بهره بگیرد. این ساختارها و کارکردها، امکان و پیشبرد مشارکت در مدیریت را فراهم میکنند، و میتوان آنها را بهعنوان نخستین گامها در راستای هدف دورتر خودمدیریتیِ کارگران درک کرد.
🔹 هشتمین بخش از سلسسلهمقالات سایت «نقد» پیرامون تجربههای تاریخی جنبش کارگری و شورایی را در لینک زیر بخوانید:
https://wp.me/p9vUft-Qk
#ال_کمبل #حسن_آزاد
#جنبش_کارگری #خودگردانی_کارگری
#سوسیالیسم #شورا
👇🏽
🖋@naghd_com
نقد اقتصاد سیاسی - نقد بتوارگی - نقد ایدئولوژی
نقش کارگران در مدیریت: نمونهی موندراگون
نوشتهی: اِل کمبل ترجمهی: حسن آزاد اولین نهاد، تشکیل مجمع عمومی سالانه در هر تعاونی از مجتمع موندراگون است که سهم کارگران برای مشارکت در مدیریت از اینطریق اِعمال میشود. این تجمعی است که تمامی اع…
▫️ ساختار «سرمایه»: «منطقی» یا «منطقی – تاریخی»؟
نوشتهی: حسن آزاد
19 نوامبر 2019
🔸 یکی از مسائل مورد بحث در خوانش و درک کتاب «سرمایه» از زمان انتشار تا کنون، جایگاه «منطق» و «تاریخ» دربازنمایی دیالکتیکی و ساختار این اثر است. کارل کائوتسکی معتقد بود که مارکس در این اثر اساسا بهتکامل تاریخی سرمایهداری میپردازد. برعکس، لنین بعد از مطالعهی منطق هگل (1914) نوشت: «درک سرمایهی مارکس و بهخصوص فصل اول آن بدون مطالعه و فهم کامل منطق هگل غیرممکن است. نتیجه میگیریم که بعد از نیم قرن هیچیک از مارکسیستها، مارکس را نفهمیده است».
🔸 اما در واقع، مرور انگلس بر اثر مارکس«در نقد اقتصاد سیاسی» که سه ماه بعد از انتشار آن در ماه مه 1859 در نشریهی داس فولک بهچاپ رسید، با معرفی روش «منطقی-تاریخی»، این روش را بهدیدگاه رسمی مارکسیسم سنتی بدل کرد. این دیدگاه بر وحدت تاریخی و منطقی تأکید میکند. طبق این نظر، منطقی همان تاریخی است بدون پیچ و خمها و تصادفاتی که مسیر اصلی تاریخ را منحرف میکنند، منطقی شکل پیراسته و نظامیافتهی تاریخی است و با آن وحدت دارد.
🔸 بعد از جنگ جهانی دوم، اغلب مفسرین کتاب سرمایه در جهتی برخلاف انگلس گام برداشتهاند، به باور آنها روش بازنمایی مارکس در تدوین «سرمایه» اساسا منطقی است و تاریخ در آن نقشی فرعی ایفا میکند، و حتی توالی منطقی مقولات در ساختار «سرمایه» گاهی برخلاف توالی تاریخی آنهاست. اغلبِ اونوئیستها و طرفداران خوانشهای نو و دیالکتیک نظاممند را میتوان در شمار مدافعین این نگاه قلمداد کرد. برخی مانند هانس-گئورگ بکهاوس موضعی بینابینی اتخاذ میکنند و مارکس را به ناپیگیربودن و نوسان بین دو ایستار منطقی و منطقی- تاریخی متهم میکنند. نوشتهی حاضر تلاشی است در جهت روشنکردن این بحث و ساختار کتاب سرمایه.
در ابتدا بهتر است به تفسیرهای متفاوت از دو مفهوم منطقی و تاریخی اشاره کنیم...
🔹 متن کامل این مقاله را در لینک زیر بخوانید:
https://wp.me/p9vUft-16T
#حسن_آزاد #مارکس #کاپیتال #انگلس #روش
👇🏽
🖋@naghd_com
نوشتهی: حسن آزاد
19 نوامبر 2019
🔸 یکی از مسائل مورد بحث در خوانش و درک کتاب «سرمایه» از زمان انتشار تا کنون، جایگاه «منطق» و «تاریخ» دربازنمایی دیالکتیکی و ساختار این اثر است. کارل کائوتسکی معتقد بود که مارکس در این اثر اساسا بهتکامل تاریخی سرمایهداری میپردازد. برعکس، لنین بعد از مطالعهی منطق هگل (1914) نوشت: «درک سرمایهی مارکس و بهخصوص فصل اول آن بدون مطالعه و فهم کامل منطق هگل غیرممکن است. نتیجه میگیریم که بعد از نیم قرن هیچیک از مارکسیستها، مارکس را نفهمیده است».
🔸 اما در واقع، مرور انگلس بر اثر مارکس«در نقد اقتصاد سیاسی» که سه ماه بعد از انتشار آن در ماه مه 1859 در نشریهی داس فولک بهچاپ رسید، با معرفی روش «منطقی-تاریخی»، این روش را بهدیدگاه رسمی مارکسیسم سنتی بدل کرد. این دیدگاه بر وحدت تاریخی و منطقی تأکید میکند. طبق این نظر، منطقی همان تاریخی است بدون پیچ و خمها و تصادفاتی که مسیر اصلی تاریخ را منحرف میکنند، منطقی شکل پیراسته و نظامیافتهی تاریخی است و با آن وحدت دارد.
🔸 بعد از جنگ جهانی دوم، اغلب مفسرین کتاب سرمایه در جهتی برخلاف انگلس گام برداشتهاند، به باور آنها روش بازنمایی مارکس در تدوین «سرمایه» اساسا منطقی است و تاریخ در آن نقشی فرعی ایفا میکند، و حتی توالی منطقی مقولات در ساختار «سرمایه» گاهی برخلاف توالی تاریخی آنهاست. اغلبِ اونوئیستها و طرفداران خوانشهای نو و دیالکتیک نظاممند را میتوان در شمار مدافعین این نگاه قلمداد کرد. برخی مانند هانس-گئورگ بکهاوس موضعی بینابینی اتخاذ میکنند و مارکس را به ناپیگیربودن و نوسان بین دو ایستار منطقی و منطقی- تاریخی متهم میکنند. نوشتهی حاضر تلاشی است در جهت روشنکردن این بحث و ساختار کتاب سرمایه.
در ابتدا بهتر است به تفسیرهای متفاوت از دو مفهوم منطقی و تاریخی اشاره کنیم...
🔹 متن کامل این مقاله را در لینک زیر بخوانید:
https://wp.me/p9vUft-16T
#حسن_آزاد #مارکس #کاپیتال #انگلس #روش
👇🏽
🖋@naghd_com
نقد: نقد اقتصاد سیاسی - نقد بتوارگی - نقد ایدئولوژی
ساختار «سرمایه»: «منطقی» یا «منطقی – تاریخی»؟
نوشتهی: حسن آزاد تفسیر انگلس دربارهی روش منطقی- تاریخی در اثر مارکس در 1859 حاوی کاستیهای متعددی است. من در اینجا تلاش میکنم بهطور اجمال به آنها بهپردازم: 1 – در طول تاریخ شیوههای تولید متع…
▫️ رویکرد «منطقی ـ تاریخی» و تولید کالایی ساده
نوشتهی: حسن آزاد
11 مارس 2020
🔸 انگلس در بیستویکم ماه مه 1895 در نامهای به کائوتسکی نوشت که دو مقاله را برای انتشار در نشریهی تئوریک حزب سوسیال دموکرات آماده کرده است: مقاله اول تحت عنوان «قانون ارزش و نرخ سود» بعد از مرگ انگلس در پنجم اوت در همان نشریه به چاپ رسید و از مقاله دوم که قرار بود به نقش بورس بعد از سال 1865 بپردازد فقط طرح خلاصهای بجا مانده است.
هدف انگلس از انتشار این مقاله پاسخ به پرسش و ایرادی بود که افرادی مانند کنراد اشمیت و ورنر سومبارت دربارهی رابطهی جلد اول و سوم کتاب سرمایه مطرح میکردند. این پرسش که اگر در جامعهی سرمایهداری کالاها بهطور واقعی بهقیمت تولیدشان بهفروش میرسند، لاجرم ارزش آنها فاقد عینیت و برساختهای است منطقی و ضروری برای توضیح قیمت تولید آنها.
🔸 موضوع بررسی مارکس در کتاب سرمایه، شیوهی تولید سرمایهداری، همچون یک کلیت است. او در مرحلهی تحقیق، کلیت را به لحظههای سازندهاش تجزیه میکند، سپس به شناسایی رابطهی درونی بین آنها و جایگاهشان در درون کلیت میپردازد. در مرحلهی بازنمایی، با روش منطقی از مجردترین مقوله در جهت مقولات مشخصتر حرکت میکند تا روابط درونی میان لحظات سازندهی کلیت بهشکل نظری بازسازی شود. با این توصیف نقطهی عزیمت بازنمایی نمیتواند مقولاتی باشد که بهشیوهی تولید سرمایهداری تعلق ندارند (مانند تولید کالایی ساده). این نکته بهروشنی از فحوای کلام مارکس در فصلهای آغازین سرمایه مستفاد میشود.
🔸 در دهههای هفتاد و هشتاد قرن گذشته مطالعات و تحقیقات متعددی دربارهی تولید کالایی ساده انجام گرفت. مطالعات دههی هفتاد تحت تاثیر نظرات آلتوسر در زمینهی شیوههای تولید و مفصلبندی بین آنها قرار داشت و بهطور عمده به بریتانیا محدود میشد. متاسفانه، مطالعات این دوره به ا نحرافات کارکردگرایانه وغایتگرایانه و نادیدهگرفتن مناسبات طبقاتی دچار شد و به نتایج قابل توجهی نرسید. دههی هشتاد، با توجه به رشد چشمگیر سرمایهداری در برخی کشورهای جهان سوم و وسعت بیش از انتظارتولید کالایی ساده در شکلبندی اقتصادی این جوامع و تاثیر آن در شتاببخشیدن یا کُندکردن رشد سرمایهداری، نظر محققین را به این شکل اقتصادی جلب کرد. اینبار پژوهشگران به بریتانیا محدود نمیشدند و موضوع تحقیق هم مطالعات میدانی در کشورهای مختلف بود. در سالهای بعد نیز این مطالعات با شدت کمتر و بهشکل پراکنده ادامه پیدا کرد. در ابتدا نگاهی بیاندازیم به بحث دربارهی مفهوم تولید کالایی ساده: برخی مانند موریشیما و کاتا فورس تصور میکنند تولید کالایی ساده صرفا مفهوم یا مدلی است برساخته از طرف مارکس و انگلس برای پیوند ارزشها در جلد اول و قیمتهای تولید در جلد سوم کتاب سرمایه، که فاقد واقعیت تاریخی است. درحالیکه، در آثار مارکس و انگلس و نویسندگان بعدی مکررا به وجود واقعی مولدین خرد و مستقل و رابطهی آنها با تولید کالایی اشاره شده است...
🔹 متن کامل این مقاله را در لینک زیر بخوانید:
https://wp.me/p9vUft-1hU
#حسن_آزاد #مارکس #انگلس
#نظریه_ارزش #سرمایهداری #شیوه_تولید
👇🏽
🖋@naghd_com
نوشتهی: حسن آزاد
11 مارس 2020
🔸 انگلس در بیستویکم ماه مه 1895 در نامهای به کائوتسکی نوشت که دو مقاله را برای انتشار در نشریهی تئوریک حزب سوسیال دموکرات آماده کرده است: مقاله اول تحت عنوان «قانون ارزش و نرخ سود» بعد از مرگ انگلس در پنجم اوت در همان نشریه به چاپ رسید و از مقاله دوم که قرار بود به نقش بورس بعد از سال 1865 بپردازد فقط طرح خلاصهای بجا مانده است.
هدف انگلس از انتشار این مقاله پاسخ به پرسش و ایرادی بود که افرادی مانند کنراد اشمیت و ورنر سومبارت دربارهی رابطهی جلد اول و سوم کتاب سرمایه مطرح میکردند. این پرسش که اگر در جامعهی سرمایهداری کالاها بهطور واقعی بهقیمت تولیدشان بهفروش میرسند، لاجرم ارزش آنها فاقد عینیت و برساختهای است منطقی و ضروری برای توضیح قیمت تولید آنها.
🔸 موضوع بررسی مارکس در کتاب سرمایه، شیوهی تولید سرمایهداری، همچون یک کلیت است. او در مرحلهی تحقیق، کلیت را به لحظههای سازندهاش تجزیه میکند، سپس به شناسایی رابطهی درونی بین آنها و جایگاهشان در درون کلیت میپردازد. در مرحلهی بازنمایی، با روش منطقی از مجردترین مقوله در جهت مقولات مشخصتر حرکت میکند تا روابط درونی میان لحظات سازندهی کلیت بهشکل نظری بازسازی شود. با این توصیف نقطهی عزیمت بازنمایی نمیتواند مقولاتی باشد که بهشیوهی تولید سرمایهداری تعلق ندارند (مانند تولید کالایی ساده). این نکته بهروشنی از فحوای کلام مارکس در فصلهای آغازین سرمایه مستفاد میشود.
🔸 در دهههای هفتاد و هشتاد قرن گذشته مطالعات و تحقیقات متعددی دربارهی تولید کالایی ساده انجام گرفت. مطالعات دههی هفتاد تحت تاثیر نظرات آلتوسر در زمینهی شیوههای تولید و مفصلبندی بین آنها قرار داشت و بهطور عمده به بریتانیا محدود میشد. متاسفانه، مطالعات این دوره به ا نحرافات کارکردگرایانه وغایتگرایانه و نادیدهگرفتن مناسبات طبقاتی دچار شد و به نتایج قابل توجهی نرسید. دههی هشتاد، با توجه به رشد چشمگیر سرمایهداری در برخی کشورهای جهان سوم و وسعت بیش از انتظارتولید کالایی ساده در شکلبندی اقتصادی این جوامع و تاثیر آن در شتاببخشیدن یا کُندکردن رشد سرمایهداری، نظر محققین را به این شکل اقتصادی جلب کرد. اینبار پژوهشگران به بریتانیا محدود نمیشدند و موضوع تحقیق هم مطالعات میدانی در کشورهای مختلف بود. در سالهای بعد نیز این مطالعات با شدت کمتر و بهشکل پراکنده ادامه پیدا کرد. در ابتدا نگاهی بیاندازیم به بحث دربارهی مفهوم تولید کالایی ساده: برخی مانند موریشیما و کاتا فورس تصور میکنند تولید کالایی ساده صرفا مفهوم یا مدلی است برساخته از طرف مارکس و انگلس برای پیوند ارزشها در جلد اول و قیمتهای تولید در جلد سوم کتاب سرمایه، که فاقد واقعیت تاریخی است. درحالیکه، در آثار مارکس و انگلس و نویسندگان بعدی مکررا به وجود واقعی مولدین خرد و مستقل و رابطهی آنها با تولید کالایی اشاره شده است...
🔹 متن کامل این مقاله را در لینک زیر بخوانید:
https://wp.me/p9vUft-1hU
#حسن_آزاد #مارکس #انگلس
#نظریه_ارزش #سرمایهداری #شیوه_تولید
👇🏽
🖋@naghd_com
نقد اقتصاد سیاسی - نقد بتوارگی - نقد ایدئولوژی
رویکرد «منطقی ـ تاریخی» و تولید کالایی ساده
نوشتهی: حسن آزاد موضوع بررسی مارکس در کتاب سرمایه، شیوهی تولید سرمایهداری، همچون یک کلیت است. او در مرحلهی تحقیق، کلیت را به لحظههای سازندهاش تجزیه میکند، سپس به شناسایی رابطهی درونی بین آ…
▫️ کمون پاریس و دیکتاتوری پرولتاریا
نوشتهی: حسن آزاد
۲۲ مارس ۲۰۲۱
📝 نوشتهی پیشِ رو گام کوچکی است در راستای تدوین مشخصات کلی جامعهی بدیل، که صرفا به تجربهی کمون و نظرات مارکس و انگلس دربارهی آن میپردازد. در گامهای بعدی به بررسی سایر تجربیات انقلابی و بحث و گفتگو در بارهی نظریهپردازانی نیاز داریم که دغدغهی جامعهی بدیل چراغ راهشان بوده است. بدیهی است که بدون مشارکت جمعی پیمودن این راه میسر نیست.
در این نوشته من تلاش میکنم به اختصار به خصلت طبقاتی و شکل سیاسی کمون بپردازم.
🔸 در مورد خصلت طبقاتی کمون پاریس نظرات مختلفی طرح شده است. شلومو اوینری مورخ و مارکسشناس اسرائیلی بر این نظر است که پیشنویسهای مختلف «جنگ داخلی» شواهد روشنی ارائه میکند که مارکس کمون را نه همچون امری کارگری، بلکه بهعنوان یک شورش خردهبورژوایی و دموکرات- رادیکال بهشمار میآورد. فیلیپ کین نیز یکی دیگر از منتقدانی است که دربارهی خصلت پرولتری کمون دچار تردید است: «مارکس در همین متن نیز تاکید کرده که در فرانسه اکثریت از آنِ دهقانان بوده است. با اینحال مارکس ادعا میکرد که کارگران در شهر پاریس اکثریت گارد ملی را تشکیل میدادند و اینکه اعضای کمون (منتخب بر مبنای حق رای عمومی) یا کارگر بودند، یا نمایندگان مورد تایید آنها. البته این عملا بهمعنای در اکثریتبودن نیست. با توجه بهشرایط تاریخی موجود بهنظر میرسد مارکس درحال طفرهرفتن از پاسخ مشخص است. چه برداشتی باید از این سردرگمی داشت؟»
🔸 البته فرانسه در دههی هفتاد قرن نوزدهم بهجز در چند شهر پیشرفته مانند پاریس، مارسی و لیون در سایر مناطق از پیشرفت چندانی برخوردار نبود و شهرهای پیشرفته در اقیانوسی از دهقانان محافظهکار محاصره شده بودند. بههمین دلیل، مارکس به فعالان سیاسی در پاریس هشدار میداد که در پاریس محدود و منزوی باقی میمانند. اما دربارهی ترکیب جمعیتی پاریس، پیرمیلزا در اثر دو جلدی خود دربارهی کمون پاریس مینویسد: مطابق آمار رسمی، پاریس درسال 1869 دو میلیون جمیعت داشت. پانصدهزار نفر از ساکنین شهر، کارگران صنعتی بودند و حدود سیصد تا چهارصدهزار نفر در رشتههای غیرصنعتی کار میکردند. از این تعداد کارگر چهلهزار نفر در کارخانههای بزرگ مشغول بودند و بقیه در کارگاههای کوچک کمتر از ده نفر. صدوپانزده هزار نفر خدمتکار و چهلوپنج هزار نفر سرایدار وجود داشت و افزون بر کارگران فرانسوی، صدهزار نفر کارگر مهاجر نیز در پاریس ساکن بودند که اکثرا از ایتالیا و لهستان آمده بودند.
🔸 اما اکثریت کمّی الزاما بیانگر پیشگامبودن در فعالیت سیاسی نیست. آیا کارگران و رهبران آنها در عرصهی عمل و برنامهی سیاسی نیز ابتکارعمل را در دست داشتند؟ رابرت تومس در اثر خود دربارهی کمون براساس شمار قربانیان، متهمین و توقیفشدگان در جریان انقلابهای 1830، 1848 و 1871 جدولی ارائه میکند که میزان فعالیت کارگران را در این انقلابها برحسب درصد نشان میدهد...
🔹متن کامل این مقاله را در لینک زیر بخوانید:
https://wp.me/p9vUft-24w
#حسن_آزاد #کمون_پاریس #جامعهی_بدیل #دولت_پرولتری #دیکتاتوری_پرولتاریا
🖋@naghd_com
نوشتهی: حسن آزاد
۲۲ مارس ۲۰۲۱
📝 نوشتهی پیشِ رو گام کوچکی است در راستای تدوین مشخصات کلی جامعهی بدیل، که صرفا به تجربهی کمون و نظرات مارکس و انگلس دربارهی آن میپردازد. در گامهای بعدی به بررسی سایر تجربیات انقلابی و بحث و گفتگو در بارهی نظریهپردازانی نیاز داریم که دغدغهی جامعهی بدیل چراغ راهشان بوده است. بدیهی است که بدون مشارکت جمعی پیمودن این راه میسر نیست.
در این نوشته من تلاش میکنم به اختصار به خصلت طبقاتی و شکل سیاسی کمون بپردازم.
🔸 در مورد خصلت طبقاتی کمون پاریس نظرات مختلفی طرح شده است. شلومو اوینری مورخ و مارکسشناس اسرائیلی بر این نظر است که پیشنویسهای مختلف «جنگ داخلی» شواهد روشنی ارائه میکند که مارکس کمون را نه همچون امری کارگری، بلکه بهعنوان یک شورش خردهبورژوایی و دموکرات- رادیکال بهشمار میآورد. فیلیپ کین نیز یکی دیگر از منتقدانی است که دربارهی خصلت پرولتری کمون دچار تردید است: «مارکس در همین متن نیز تاکید کرده که در فرانسه اکثریت از آنِ دهقانان بوده است. با اینحال مارکس ادعا میکرد که کارگران در شهر پاریس اکثریت گارد ملی را تشکیل میدادند و اینکه اعضای کمون (منتخب بر مبنای حق رای عمومی) یا کارگر بودند، یا نمایندگان مورد تایید آنها. البته این عملا بهمعنای در اکثریتبودن نیست. با توجه بهشرایط تاریخی موجود بهنظر میرسد مارکس درحال طفرهرفتن از پاسخ مشخص است. چه برداشتی باید از این سردرگمی داشت؟»
🔸 البته فرانسه در دههی هفتاد قرن نوزدهم بهجز در چند شهر پیشرفته مانند پاریس، مارسی و لیون در سایر مناطق از پیشرفت چندانی برخوردار نبود و شهرهای پیشرفته در اقیانوسی از دهقانان محافظهکار محاصره شده بودند. بههمین دلیل، مارکس به فعالان سیاسی در پاریس هشدار میداد که در پاریس محدود و منزوی باقی میمانند. اما دربارهی ترکیب جمعیتی پاریس، پیرمیلزا در اثر دو جلدی خود دربارهی کمون پاریس مینویسد: مطابق آمار رسمی، پاریس درسال 1869 دو میلیون جمیعت داشت. پانصدهزار نفر از ساکنین شهر، کارگران صنعتی بودند و حدود سیصد تا چهارصدهزار نفر در رشتههای غیرصنعتی کار میکردند. از این تعداد کارگر چهلهزار نفر در کارخانههای بزرگ مشغول بودند و بقیه در کارگاههای کوچک کمتر از ده نفر. صدوپانزده هزار نفر خدمتکار و چهلوپنج هزار نفر سرایدار وجود داشت و افزون بر کارگران فرانسوی، صدهزار نفر کارگر مهاجر نیز در پاریس ساکن بودند که اکثرا از ایتالیا و لهستان آمده بودند.
🔸 اما اکثریت کمّی الزاما بیانگر پیشگامبودن در فعالیت سیاسی نیست. آیا کارگران و رهبران آنها در عرصهی عمل و برنامهی سیاسی نیز ابتکارعمل را در دست داشتند؟ رابرت تومس در اثر خود دربارهی کمون براساس شمار قربانیان، متهمین و توقیفشدگان در جریان انقلابهای 1830، 1848 و 1871 جدولی ارائه میکند که میزان فعالیت کارگران را در این انقلابها برحسب درصد نشان میدهد...
🔹متن کامل این مقاله را در لینک زیر بخوانید:
https://wp.me/p9vUft-24w
#حسن_آزاد #کمون_پاریس #جامعهی_بدیل #دولت_پرولتری #دیکتاتوری_پرولتاریا
🖋@naghd_com
نقد: نقد اقتصاد سیاسی - نقد بتوارگی - نقد ایدئولوژی
کمون پاریس و دیکتاتوری پرولتاریا
نوشتهی: حسن آزاد با شکست ارتش فرانسه و به اسارت درآمدن ناپلئون سوم در جنگ آلمان و فرانسه در اول سپتامبر 1870، دوران امپراتوری دوم در فرانسه به پایان رسید و دوران جمهوری سوم آغاز شد. در ماههای ژان…
▫️ نقش طبقهی کارگر در کمون پاریس
نوشتهی: حسن آزاد
28 سپتامبر 2021
🔸 رهبری سیاسی رویدادهای انقلابی کمون پاریس در دست کدام طبقه قرار داشت؟ این پرسشی است مجادلهبرانگیز که تاریخنگاران کمون دربارهی آن نظرات مختلفی ابراز میکنند: برخی مانند رابرت تومس، راجر گلد پیشهوران شهری را فعالترین و تعیینکنندهترین طبقه در شکلگیری کمون پاریس میدانند. در میان ایرانیان، آقای سعید رهنما نیز از این تز دفاع میکند. اما به باور گروهی دیگر نظیر ژاک روژری و فلوریان گرامس طبقهی کارگر در رویدادهای انقلابی کمون نه تنها از لحاظ مشارکت، بلکه در ابتکار عمل و طرح اندیشههای نو نیز نقش رهبری را ایفا کرده است.
برای بررسی دقیقتر این مساله باید به عقب برگردیم و به دو موضوع بنیادیتر یعنی گذار به سرمایهداری در فرانسه و شکلگیری طبقهی کارگر در این کشور بپردازیم.
🔸 جامعهی فرانسه هنگام رخداد کمون پاریس آخرین مراحل گذار به سرمایهداری را پشتِ سر میگذاشت و بههیچوجه نمیتوان آن را جامعهای پیشسرمایهداری بهشُمار آورد. برای جلوگیری از اطالهی کلام و تکرار بحث گذار به سرمایهداری بهتر است در ابتدا تفاوت گذار به سرمایهداری در انگلیس و فرانسه را با یکدیگر مقایسه کنیم. برای این مقایسه یکبار تاثیر توازن قوای طبقاتی بین اشراف و دهقانان را در توزیع زمین و میزان اجاره و عوارض فئودالی درنظرمیگیریم و بار دیگر ساختار درونی طبقهی فئودال و تاثیر آن برشکلگیری دولت مطلقه در این دو کشور را مدنظر قرار میدهیم.
🔸 گذار به سرمایهداری در فرانسه کُند و طولانی بود و با کمک دولت و تحت تاثیر فشارهای ژئوپلیتیک انجام گرفت. با توجه به تودهی وسیع دهقانان و وسعت زمینهایی که دراختیار داشتند، بیرون راندن آنها از زمین و برقراری مناسبات سرمایهداری بر روی زمین کاری بس دشوار و غیرممکن بود و بههمین دلیل روند به اصطلاح انباشت آغازینِ سرمایه با تاخیر و به کُندی انجام گرفت. با بحران اواخر قرن نوزدهم و کاهش قیمت محصولات کشاورزی، دیگر قطعهزمین کوچک بسیاری از دهقانان (زمین دهقانها در اثر تقسیم میان فرزندان بهتدریج کوچکتر میشد) کفاف معیشت آنها را نمیداد و بههمین دلیل مجبور به فروش آن و کوچ به شهر میشدند (شکل تدریجی و ملایمی از روند انباشت آغازین سرمایه).
🔸 پاریس در دورهی امپراتوری لویی ناپلئون در دو دههی پنجاه و شصت قرن نوزدهم تغییرات بسیاری یافت که چهرهی شهر را دگرگون کرد. یکی از مهمترینِ این تغییرات تقسیم طبقاتی منطقههای شهری بود. طبقات ثروتمند بیشتر در مرکز و مناطق غربی و طبقات فرودست در مناطق شمالی، شرقی و جنوبی شهر سکنی داشتند. مقامات اداری با توجه به تجربهی انقلابات 1830 و 1848 تلاش میکردند تا کارخانههای بزرگ، بیشتر در حومهی شهر پاریس احداث شود. بهطور کلی مجموعهی واحدهای تولیدی در شهر پاریس در ایندوره افزایش پیدا کرد: در سال 1851، 55100 واحد. در سال1870، 82838 واحد و در سال 1872 به صدهزار واحد تولیدی رسید. اما نسبت افزایش واحدهای کوچک (1 تا 10 نفر) هشتاد تا نود درصد بیشتر از واحدهای بیش از ده نفر بود. کوچکی واحدهای تولیدی و سلطهی کاردستی در آنها نباید موجب این سوءتفاهم شود که این واحدها کارگاه پیشهوری یا خردهبورژوایی بودند.
🔸 روژری با مراجعه به گزارش ژنرال فلیکس آنتوان آپر فرماندهی دادگاههای نظامی دربارهی توقیفشدگان در جریان سرکوب کمون پاریس در سال 1875، تلاش میکند ترکیب طبقاتی آنها را روشن کند. او مینویسد در جریان سرکوب مجموعاً 38.578 نفر دستگیر شدند، اما فقط پروندهی36.309 نفر از آنها موجود است، شامل34.952 مرد، 819 زن و 538 کودک زیر 16 سال... اکثر شرکتکنندگان در قیام کمون یعنی، 65% به طبقهی کارگر تعلق دارند. در میان کارگران سهم کارگران فلز و ساختمان از کارگران سایر رشتهها بیشتر است...
🔹متن کامل این مقاله را در لینک زیر بخوانید:
https://wp.me/p9vUft-2wA
#حسن_آزاد #کمون_پاریس #گذار_به_سرمایهداری #اتحادیه #طبقه_کارگر
👇🏽
🖋@naghd_com
نوشتهی: حسن آزاد
28 سپتامبر 2021
🔸 رهبری سیاسی رویدادهای انقلابی کمون پاریس در دست کدام طبقه قرار داشت؟ این پرسشی است مجادلهبرانگیز که تاریخنگاران کمون دربارهی آن نظرات مختلفی ابراز میکنند: برخی مانند رابرت تومس، راجر گلد پیشهوران شهری را فعالترین و تعیینکنندهترین طبقه در شکلگیری کمون پاریس میدانند. در میان ایرانیان، آقای سعید رهنما نیز از این تز دفاع میکند. اما به باور گروهی دیگر نظیر ژاک روژری و فلوریان گرامس طبقهی کارگر در رویدادهای انقلابی کمون نه تنها از لحاظ مشارکت، بلکه در ابتکار عمل و طرح اندیشههای نو نیز نقش رهبری را ایفا کرده است.
برای بررسی دقیقتر این مساله باید به عقب برگردیم و به دو موضوع بنیادیتر یعنی گذار به سرمایهداری در فرانسه و شکلگیری طبقهی کارگر در این کشور بپردازیم.
🔸 جامعهی فرانسه هنگام رخداد کمون پاریس آخرین مراحل گذار به سرمایهداری را پشتِ سر میگذاشت و بههیچوجه نمیتوان آن را جامعهای پیشسرمایهداری بهشُمار آورد. برای جلوگیری از اطالهی کلام و تکرار بحث گذار به سرمایهداری بهتر است در ابتدا تفاوت گذار به سرمایهداری در انگلیس و فرانسه را با یکدیگر مقایسه کنیم. برای این مقایسه یکبار تاثیر توازن قوای طبقاتی بین اشراف و دهقانان را در توزیع زمین و میزان اجاره و عوارض فئودالی درنظرمیگیریم و بار دیگر ساختار درونی طبقهی فئودال و تاثیر آن برشکلگیری دولت مطلقه در این دو کشور را مدنظر قرار میدهیم.
🔸 گذار به سرمایهداری در فرانسه کُند و طولانی بود و با کمک دولت و تحت تاثیر فشارهای ژئوپلیتیک انجام گرفت. با توجه به تودهی وسیع دهقانان و وسعت زمینهایی که دراختیار داشتند، بیرون راندن آنها از زمین و برقراری مناسبات سرمایهداری بر روی زمین کاری بس دشوار و غیرممکن بود و بههمین دلیل روند به اصطلاح انباشت آغازینِ سرمایه با تاخیر و به کُندی انجام گرفت. با بحران اواخر قرن نوزدهم و کاهش قیمت محصولات کشاورزی، دیگر قطعهزمین کوچک بسیاری از دهقانان (زمین دهقانها در اثر تقسیم میان فرزندان بهتدریج کوچکتر میشد) کفاف معیشت آنها را نمیداد و بههمین دلیل مجبور به فروش آن و کوچ به شهر میشدند (شکل تدریجی و ملایمی از روند انباشت آغازین سرمایه).
🔸 پاریس در دورهی امپراتوری لویی ناپلئون در دو دههی پنجاه و شصت قرن نوزدهم تغییرات بسیاری یافت که چهرهی شهر را دگرگون کرد. یکی از مهمترینِ این تغییرات تقسیم طبقاتی منطقههای شهری بود. طبقات ثروتمند بیشتر در مرکز و مناطق غربی و طبقات فرودست در مناطق شمالی، شرقی و جنوبی شهر سکنی داشتند. مقامات اداری با توجه به تجربهی انقلابات 1830 و 1848 تلاش میکردند تا کارخانههای بزرگ، بیشتر در حومهی شهر پاریس احداث شود. بهطور کلی مجموعهی واحدهای تولیدی در شهر پاریس در ایندوره افزایش پیدا کرد: در سال 1851، 55100 واحد. در سال1870، 82838 واحد و در سال 1872 به صدهزار واحد تولیدی رسید. اما نسبت افزایش واحدهای کوچک (1 تا 10 نفر) هشتاد تا نود درصد بیشتر از واحدهای بیش از ده نفر بود. کوچکی واحدهای تولیدی و سلطهی کاردستی در آنها نباید موجب این سوءتفاهم شود که این واحدها کارگاه پیشهوری یا خردهبورژوایی بودند.
🔸 روژری با مراجعه به گزارش ژنرال فلیکس آنتوان آپر فرماندهی دادگاههای نظامی دربارهی توقیفشدگان در جریان سرکوب کمون پاریس در سال 1875، تلاش میکند ترکیب طبقاتی آنها را روشن کند. او مینویسد در جریان سرکوب مجموعاً 38.578 نفر دستگیر شدند، اما فقط پروندهی36.309 نفر از آنها موجود است، شامل34.952 مرد، 819 زن و 538 کودک زیر 16 سال... اکثر شرکتکنندگان در قیام کمون یعنی، 65% به طبقهی کارگر تعلق دارند. در میان کارگران سهم کارگران فلز و ساختمان از کارگران سایر رشتهها بیشتر است...
🔹متن کامل این مقاله را در لینک زیر بخوانید:
https://wp.me/p9vUft-2wA
#حسن_آزاد #کمون_پاریس #گذار_به_سرمایهداری #اتحادیه #طبقه_کارگر
👇🏽
🖋@naghd_com
نقد: نقد اقتصاد سیاسی - نقد بتوارگی - نقد ایدئولوژی
نقش طبقهی کارگر در کمون پاریس
نوشتهی: حسن آزاد طبقهی کارگر در فرانسه مانند اغلب کشورها از تجزیه و فروپاشی دهقانان و پیشهوران شهری شکل گرفته است. در فرانسه مهاجرت از روستا به شهر بهشکل یک مهاجرت وسیع تودهای در مدتی کوتاه نب…
▫️ مارکس و نظریهی انقلاب
16 ژوئیه 2023
نوشتهی: حسن آزاد
🔸این نوشته تلاشی است برای طرح و بررسی روشی که مارکس در تحلیل انقلاب 1848 فرانسه در دو اثر مشهور خود مبارزهی طبقاتی در فرانسه و هجدهم برومر لوئی بناپارت بهکار برده است، روشی که در مورد بسیاری از انقلابها میتوان از آن بهره گرفت.
🔸 مارکس و انگلس در همان دوره نیز دریافته بودند که درجهی آگاهی و سازمانیافتگی طبقهی انقلابی نیز به اندازهی بحرانهای ادواری در پیدایش و روند انقلاب حایز اهمیت است. بحران 1857 در مدتی کوتاه خاتمه یافت، بدون آنکه به انقلابی منجر شود. دیدگاهی که بر رابطهی ضروری بین بحران و انقلاب پافشاری میکرد بهتدریج جنبهی ضروری خود را از دست داد و بعد از 1862 بهعنوان عاملی موثر بر شکلگیری انقلاب درکنار عوامل دیگری مانند گرایشهای درازمدت انباشت سرمایه و درجهی آگاهی، سازمانیافتگی و مبارزات کارگری قرار گرفت. در سخنرانیهای مارکس در انترناسیونال اول و گفتارهای آموزشی او که بهصورت مزد، قیمت و سود انتشار یافته است، دیگر نشانی از رابطهی ضروری بین بحران و انقلاب دیده نمیشود.
🔸 روش مارکس در تحلیل انقلاب فرانسه 1848 از سطوح تجرید مختلفی تشکیل میشود، با حرکت از مجرد به مشخص که عوامل متعددی را دربرمیگیرد و نمیتوان آن را به یک عامل و یک نقلقول تقلیل داد. او بررسی خود را از شیوهی تولید آغاز میکند سپس به مفصلبندی شیوههای تولید مختلف در شکلبندی اجتماعی فرانسه در همان مقطع تاریخی میپردازد. بعد مسالهی طبقات اجتماعی طرح میشود: نخست هستی اقتصادی طبقات، سپس سطح آگاهی، فرهنگ، سازمانیافتگی و سنتهای مبارزاتی. آنگاه ساختار دولت و سرانجام رقابت دولتها در فضای بینالمللی. پلههای این روش را میتوان به شکل زیر نشان داد:
▪️شیوههای تولید- شکلبندی اجتماعی
▪️جایگاه اقتصادی طبقات- آگاهی طبقاتی، سازمانیافتگی
▪️دولت- مناسبات بینالمللی
من در این نوشته با حفظ وفاداری نسبت به روش مارکس تلاش میکنم تا حد امکان از اطلاعات و تحقیقات بعدی نیز استفاده کنم...
🔹 متن کامل این مقاله را در لینک زیر بخوانید:
https://wp.me/p9vUft-3zs
#حسن_آزاد #مارکس
#مبارزه_طبقاتی #نیروهای_تولید #انقلاب
👇🏽
🖋@naghd_com
16 ژوئیه 2023
نوشتهی: حسن آزاد
🔸این نوشته تلاشی است برای طرح و بررسی روشی که مارکس در تحلیل انقلاب 1848 فرانسه در دو اثر مشهور خود مبارزهی طبقاتی در فرانسه و هجدهم برومر لوئی بناپارت بهکار برده است، روشی که در مورد بسیاری از انقلابها میتوان از آن بهره گرفت.
🔸 مارکس و انگلس در همان دوره نیز دریافته بودند که درجهی آگاهی و سازمانیافتگی طبقهی انقلابی نیز به اندازهی بحرانهای ادواری در پیدایش و روند انقلاب حایز اهمیت است. بحران 1857 در مدتی کوتاه خاتمه یافت، بدون آنکه به انقلابی منجر شود. دیدگاهی که بر رابطهی ضروری بین بحران و انقلاب پافشاری میکرد بهتدریج جنبهی ضروری خود را از دست داد و بعد از 1862 بهعنوان عاملی موثر بر شکلگیری انقلاب درکنار عوامل دیگری مانند گرایشهای درازمدت انباشت سرمایه و درجهی آگاهی، سازمانیافتگی و مبارزات کارگری قرار گرفت. در سخنرانیهای مارکس در انترناسیونال اول و گفتارهای آموزشی او که بهصورت مزد، قیمت و سود انتشار یافته است، دیگر نشانی از رابطهی ضروری بین بحران و انقلاب دیده نمیشود.
🔸 روش مارکس در تحلیل انقلاب فرانسه 1848 از سطوح تجرید مختلفی تشکیل میشود، با حرکت از مجرد به مشخص که عوامل متعددی را دربرمیگیرد و نمیتوان آن را به یک عامل و یک نقلقول تقلیل داد. او بررسی خود را از شیوهی تولید آغاز میکند سپس به مفصلبندی شیوههای تولید مختلف در شکلبندی اجتماعی فرانسه در همان مقطع تاریخی میپردازد. بعد مسالهی طبقات اجتماعی طرح میشود: نخست هستی اقتصادی طبقات، سپس سطح آگاهی، فرهنگ، سازمانیافتگی و سنتهای مبارزاتی. آنگاه ساختار دولت و سرانجام رقابت دولتها در فضای بینالمللی. پلههای این روش را میتوان به شکل زیر نشان داد:
▪️شیوههای تولید- شکلبندی اجتماعی
▪️جایگاه اقتصادی طبقات- آگاهی طبقاتی، سازمانیافتگی
▪️دولت- مناسبات بینالمللی
من در این نوشته با حفظ وفاداری نسبت به روش مارکس تلاش میکنم تا حد امکان از اطلاعات و تحقیقات بعدی نیز استفاده کنم...
🔹 متن کامل این مقاله را در لینک زیر بخوانید:
https://wp.me/p9vUft-3zs
#حسن_آزاد #مارکس
#مبارزه_طبقاتی #نیروهای_تولید #انقلاب
👇🏽
🖋@naghd_com
نقد: نقد اقتصاد سیاسی - نقد بتوارگی - نقد ایدئولوژی
مارکس و نظریهی انقلاب
نوشتهی: حسن آزاد روش مارکس در تحلیل انقلاب فرانسه 1848 از سطوح تجرید مختلفی تشکیل میشود، با حرکت از مجرد به مشخص که عوامل متعددی را دربرمیگیرد و نمیتوان آن را به یک عامل و یک نقلقول تقلیل داد.…
▫️ نگاهی به مفهوم «سرمایهداری سیاسی»
10 مارس 2024
نوشتهی: حسن آزاد
🔸 به تازگی در برخی اظهارنظرها، از جمله در برخی از اظهارنظرهای آقای مهرداد وهابی از مفهوم «سرمایهداری سیاسی» برای تحلیل ساختار سیاسی/اقتصادی حاکم بر ایران استفاده شده است. در این نوشته قصد دارم با مروری بر پیشینهی تاریخی این مفهوم نشان دهم چرا این مفهوم برای تحلیل ساختار سیاسی/اقتصادی حاکم بر ایران ناکارآمد و اشتباه است. این نوشته در دو بخش تنظیم شده است: بخش نخست مروری است بر پیشینهی تاریخی مفهوم «سرمایهداری سیاسی» و بخش دوم تلاشی است برای ارزیابی و نقد این مفهوم.
🔸 مفهوم «سرمایهداری سیاسی» مفهومی است بسیار عام که شامل موارد متفاوت و حتی متناقض میشود: از اشکال پیشامدرن «سرمایهداری» در زمان حمورابی (وبر) تا سرمایهداری قرن بیستویکم (هولکام)، از سرمایهداری توسعهگرا (ژاپن و ببرهای آسیایی) تا دولتهای ورشکسته (آفریقا)، از «سرمایهداری سازمانیافته»ی بعد از جنگ جهانی دوم (رایت) تا سرمایهداریهای ناکارآمد و فاسد (هولکام و جسوپ)، از سرمایهداری دموکراتیک (هولکام) تا فاشیسم و دیکتاتوریهای نظامی (جسوپ و هولکام)، از سرمایهداری با نرخ بالای سود (بعد از جنگ جهانی دوم) تا سرمایهداری با نرخ پایین سود (برنر و رایلی). بدینترتیب این مفهوم مصداقهای متعدد و گوناگونی دارد و ما را به موارد معین و مشخص هدایت نمیکند. نادیده گرفتن تمایز میان اشکال پیشامدرن سرمایهداری سیاسی با شکلهای مدرن آن از طرف آقای وهابی این عام بودن و ابهام را بیشتر میکند.
🔸 انتقاد دیگر به کاربرد این مفهوم برای ساختارسیاسی/اقتصادی ایران مربوط میشود. در این بخش روی سخنم بیشتر با آقای مهرداد وهابی است که این اصطلاح را برای تحلیل ساختار سیاسی/اقتصادی حاکم بر ایران بهکار برده است. نخست، ایران یک ساختار سیاسی/اقتصادی بسیار ویژه و حتی منحصربهفرد دارد که مفهوم بسیار عام سرمایهداری سیاسی و ابهامات ناشی از این مفهوم نمیتواند بیانگر ویژگیهای آن باشد. بهعنوان نمونه، رژیم پهلوی و «جمهوری اسلامی» هر دو بنا به تعریف سرمایهداری سیاسی به شمار میآیند. دوم، مفهوم مورد استفاده باید بتواند رژیم برآمده از انقلاب 57 و تغییرات آن را از مرحلهی شکلگیری تا کنون بهطور پیوسته بیان کند. اصطلاح سرمایهداری سیاسی از چنین ظرفیتی برخوردار نیست.
🔸 به نظر من اصطلاح «بناپارتیسم» برای تحلیل ساختارسیاسی/اقتصادیِ رژیمِ برآمده از انقلاب 57 مناسبتر است: در انقلاب 57 ائتلافی از روحانیت شیعه (بهویژه طرفداران ولایت فقیه)، هیئتهای موتلفهی اسلامی (همچون نمایندگان بازار و خردهبورژوازی سنتی) و برخی گرایشات دیگر اسلام سیاسی و تهیدستان شهری (تودههای کندهشده از شرایط مادی تولید و بازتولید خود) با رهبری خمینی در جامعهای که شیوهی تولید سرمایهداری به شیوهی تولید مسلط بدل شده بود، قدرت را به دست گرفت. بدیهی است که ناهمخوانی این شکل از قدرت سیاسی با مناسبات غالب، موجب بروز مشکلات فراوان در سطح خرد و کلان اقتصادی میشود. تغییر بلوک قدرت و جابهجایی گروهها در سلسلهمراتب آن از زمان انقلاب تاکنون موضوع مفصلی است که نیاز به نوشتهای جداگانه دارد، اما ناهمخوانی قدرت سیاسی با مناسبات اقتصادی علیرغم نوسانات اندک، همچنان ادامه یافته و حتی بیشتر شده است.
🔹متن کامل این مقاله را در لینک زیر بخوانید:
https://wp.me/p9vUft-3Zq
#حسن_آزاد #خصلت_طبقاتی_دولت #سرمایهداری_سیاسی
👇🏽
🖋@naghd_com
10 مارس 2024
نوشتهی: حسن آزاد
🔸 به تازگی در برخی اظهارنظرها، از جمله در برخی از اظهارنظرهای آقای مهرداد وهابی از مفهوم «سرمایهداری سیاسی» برای تحلیل ساختار سیاسی/اقتصادی حاکم بر ایران استفاده شده است. در این نوشته قصد دارم با مروری بر پیشینهی تاریخی این مفهوم نشان دهم چرا این مفهوم برای تحلیل ساختار سیاسی/اقتصادی حاکم بر ایران ناکارآمد و اشتباه است. این نوشته در دو بخش تنظیم شده است: بخش نخست مروری است بر پیشینهی تاریخی مفهوم «سرمایهداری سیاسی» و بخش دوم تلاشی است برای ارزیابی و نقد این مفهوم.
🔸 مفهوم «سرمایهداری سیاسی» مفهومی است بسیار عام که شامل موارد متفاوت و حتی متناقض میشود: از اشکال پیشامدرن «سرمایهداری» در زمان حمورابی (وبر) تا سرمایهداری قرن بیستویکم (هولکام)، از سرمایهداری توسعهگرا (ژاپن و ببرهای آسیایی) تا دولتهای ورشکسته (آفریقا)، از «سرمایهداری سازمانیافته»ی بعد از جنگ جهانی دوم (رایت) تا سرمایهداریهای ناکارآمد و فاسد (هولکام و جسوپ)، از سرمایهداری دموکراتیک (هولکام) تا فاشیسم و دیکتاتوریهای نظامی (جسوپ و هولکام)، از سرمایهداری با نرخ بالای سود (بعد از جنگ جهانی دوم) تا سرمایهداری با نرخ پایین سود (برنر و رایلی). بدینترتیب این مفهوم مصداقهای متعدد و گوناگونی دارد و ما را به موارد معین و مشخص هدایت نمیکند. نادیده گرفتن تمایز میان اشکال پیشامدرن سرمایهداری سیاسی با شکلهای مدرن آن از طرف آقای وهابی این عام بودن و ابهام را بیشتر میکند.
🔸 انتقاد دیگر به کاربرد این مفهوم برای ساختارسیاسی/اقتصادی ایران مربوط میشود. در این بخش روی سخنم بیشتر با آقای مهرداد وهابی است که این اصطلاح را برای تحلیل ساختار سیاسی/اقتصادی حاکم بر ایران بهکار برده است. نخست، ایران یک ساختار سیاسی/اقتصادی بسیار ویژه و حتی منحصربهفرد دارد که مفهوم بسیار عام سرمایهداری سیاسی و ابهامات ناشی از این مفهوم نمیتواند بیانگر ویژگیهای آن باشد. بهعنوان نمونه، رژیم پهلوی و «جمهوری اسلامی» هر دو بنا به تعریف سرمایهداری سیاسی به شمار میآیند. دوم، مفهوم مورد استفاده باید بتواند رژیم برآمده از انقلاب 57 و تغییرات آن را از مرحلهی شکلگیری تا کنون بهطور پیوسته بیان کند. اصطلاح سرمایهداری سیاسی از چنین ظرفیتی برخوردار نیست.
🔸 به نظر من اصطلاح «بناپارتیسم» برای تحلیل ساختارسیاسی/اقتصادیِ رژیمِ برآمده از انقلاب 57 مناسبتر است: در انقلاب 57 ائتلافی از روحانیت شیعه (بهویژه طرفداران ولایت فقیه)، هیئتهای موتلفهی اسلامی (همچون نمایندگان بازار و خردهبورژوازی سنتی) و برخی گرایشات دیگر اسلام سیاسی و تهیدستان شهری (تودههای کندهشده از شرایط مادی تولید و بازتولید خود) با رهبری خمینی در جامعهای که شیوهی تولید سرمایهداری به شیوهی تولید مسلط بدل شده بود، قدرت را به دست گرفت. بدیهی است که ناهمخوانی این شکل از قدرت سیاسی با مناسبات غالب، موجب بروز مشکلات فراوان در سطح خرد و کلان اقتصادی میشود. تغییر بلوک قدرت و جابهجایی گروهها در سلسلهمراتب آن از زمان انقلاب تاکنون موضوع مفصلی است که نیاز به نوشتهای جداگانه دارد، اما ناهمخوانی قدرت سیاسی با مناسبات اقتصادی علیرغم نوسانات اندک، همچنان ادامه یافته و حتی بیشتر شده است.
🔹متن کامل این مقاله را در لینک زیر بخوانید:
https://wp.me/p9vUft-3Zq
#حسن_آزاد #خصلت_طبقاتی_دولت #سرمایهداری_سیاسی
👇🏽
🖋@naghd_com
نقد: نقد اقتصاد سیاسی - نقد بتوارگی - نقد ایدئولوژی
نگاهی به مفهوم «سرمایهداری سیاسی»
نوشتهی: حسن آزاد مفهوم «سرمایهداری سیاسی» مفهومی است بسیار عام که شامل موارد متفاوت و حتی متناقض میشود: از اشکال پیشامدرن «سرمایهداری» در زمان حمورابی تا سرمایهداری قرن بیستویکم، از سرمایهدا…