🖋 «سرافراز، و بیهراس از «تازه به دوران رسیدههای پریروز» میتوان انتقادِ «کهنه»ی 150 سال پیشِ مارکس به «فوکویاما»ی امروز را تکرار کرد؛ و شگفتزده نبود که حتی 150 سال پس از مارکس، هستند کسانی که 150 سال از او عقبترند.»
#کمال_خسروی
#مارکس
#نظریه_ارزش
👇🏽
🖋@naghd_com
#کمال_خسروی
#مارکس
#نظریه_ارزش
👇🏽
🖋@naghd_com
🔸ایدئولوژی بورژوایی...از یک سو کارگران مولد را به حمایت از سرمایهی صنعتی دعوت میکند و از سوی دیگر برای کارگران نامولد که از خانهی طبقاتیشان اخراج شدهاند، سقف تازهای میسازد که زیر آن، البته، سرمایهدارانِ فداکارِ «مولد» نیز خانه دارند؛ سقفِ «طبقهی متوسط».
#کمال_خسروی
#مارکس
#نظریه_ارزش
#طبقه_متوسط
👇🏽
🖋www.naghd.com
#کمال_خسروی
#مارکس
#نظریه_ارزش
#طبقه_متوسط
👇🏽
🖋www.naghd.com
▫پویایی تاریخی سرمایه
🔹گفتگویی با موشه پوستون🔹
ترجمهی: کمال خسروی
13دسامبر 2018
🔸 توضیح مترجم: اهمیت این گفتگو در نتایج نظری و بهویژه سیاسیِ آن نیست؛ حتی در روندِ استدلال این نتایج، گفتهها همیشه پیگیرانه و سازگار نیز نیستند. مهم: صراحت، ارتباط بیواسطهی واکاویها و دریافتهای نظری با ترجمهشدنشان به زبان سیاسی، سطح و نوع دلمشغولیهای چپ آکادمیک بینالمللی، در مرتبهی کسانی چون پوستون، امیدها و نومیدیها و بنبستهای آنهاست. این گفتگو بیش از آنکه پیامی داشته باشد، برانگیزاننده و دعوتی است به بازاندیشی، نواندیشی و ژرفاندیشی. این، بیگمان تنها و بهترین شیوه برای طرح صورت مسئلهی بحرانِ چپ نیست، اما نمونهای گویا و بسیار خواندنی است. در ترجمهی این متن تلاش کردهام لحن و انشای گفتاریِ آن حفظ شود.
🔸توضیح مصاحبهکنندگان: این گفتگو در ماه مه 2011 در طی کنفرانس «بازاندیشیِ مارکس» در برلین صورت گرفت. اما همانگونه که حالِ زندگی و زمانه چنین است، اغلب کارهای مهمتری در پیش است و گاه برای پرداختن به کاری دیر شدهاست. ما، زمان (بسیار) درازی تلف کردیم تا متنِ پیادهشده از نوار را به زبان آلمانی در اختیار موشه پوستون بگذاریم؛ و او نیز به زمان بازهم بیشتری برای ویرایش و تدارک متن نهاییِ گفتگو نیاز داشت. متأسفانه موشه پوستون در ماه مارس 2018، در پی ابتلا به سرطان درگذشت. اما از آنجا که دراساس قرار بر انتشار این گفتگو بود و او فقط ویرایشهایی زبانی در متن آلمانی را در پیش داشت ــ و از آنجا که نظریهی انتقادی هماره کاری است در فراشُد ــ مایلیم که افکار عمومی علاقمند به این گفتگو را بیش از این از آن محروم نکنیم. موضوع گفتگوی حاضر زنجیرهای از معضلات نظری در تفسیر مارکس و پیشبرد نقدِ سرمایهداری است و اغلب حاکی از فرانگریِ شگفتآور او در عطف به مسائل و واکاویِ دنیای معاصر و امکانات کنشِ سیاسی در روزگار ماست؛ [گفتگو با پوستون] بار دیگر دربرابر دیدگان ما آشکار میکند که مباحث بینالمللی پیرامون نظریهی انتقادی و پراکسیسِ رهاییبخش، یکی از سخنگویانِ مهمش را، با درگذشت موشه پوستون ازدست دادهاست.
🔹 متن کامل این مصاحبه خواندنی را در لینک زیر بخوانید:
https://wp.me/p9vUft-Cy
#موشه_پوستون #کمال_خسروی
#نظریه_ارزش #کاپیتال #انقلاب #سوسیالیسم
👇🏽
🖋@naghd_com
🔹گفتگویی با موشه پوستون🔹
ترجمهی: کمال خسروی
13دسامبر 2018
🔸 توضیح مترجم: اهمیت این گفتگو در نتایج نظری و بهویژه سیاسیِ آن نیست؛ حتی در روندِ استدلال این نتایج، گفتهها همیشه پیگیرانه و سازگار نیز نیستند. مهم: صراحت، ارتباط بیواسطهی واکاویها و دریافتهای نظری با ترجمهشدنشان به زبان سیاسی، سطح و نوع دلمشغولیهای چپ آکادمیک بینالمللی، در مرتبهی کسانی چون پوستون، امیدها و نومیدیها و بنبستهای آنهاست. این گفتگو بیش از آنکه پیامی داشته باشد، برانگیزاننده و دعوتی است به بازاندیشی، نواندیشی و ژرفاندیشی. این، بیگمان تنها و بهترین شیوه برای طرح صورت مسئلهی بحرانِ چپ نیست، اما نمونهای گویا و بسیار خواندنی است. در ترجمهی این متن تلاش کردهام لحن و انشای گفتاریِ آن حفظ شود.
🔸توضیح مصاحبهکنندگان: این گفتگو در ماه مه 2011 در طی کنفرانس «بازاندیشیِ مارکس» در برلین صورت گرفت. اما همانگونه که حالِ زندگی و زمانه چنین است، اغلب کارهای مهمتری در پیش است و گاه برای پرداختن به کاری دیر شدهاست. ما، زمان (بسیار) درازی تلف کردیم تا متنِ پیادهشده از نوار را به زبان آلمانی در اختیار موشه پوستون بگذاریم؛ و او نیز به زمان بازهم بیشتری برای ویرایش و تدارک متن نهاییِ گفتگو نیاز داشت. متأسفانه موشه پوستون در ماه مارس 2018، در پی ابتلا به سرطان درگذشت. اما از آنجا که دراساس قرار بر انتشار این گفتگو بود و او فقط ویرایشهایی زبانی در متن آلمانی را در پیش داشت ــ و از آنجا که نظریهی انتقادی هماره کاری است در فراشُد ــ مایلیم که افکار عمومی علاقمند به این گفتگو را بیش از این از آن محروم نکنیم. موضوع گفتگوی حاضر زنجیرهای از معضلات نظری در تفسیر مارکس و پیشبرد نقدِ سرمایهداری است و اغلب حاکی از فرانگریِ شگفتآور او در عطف به مسائل و واکاویِ دنیای معاصر و امکانات کنشِ سیاسی در روزگار ماست؛ [گفتگو با پوستون] بار دیگر دربرابر دیدگان ما آشکار میکند که مباحث بینالمللی پیرامون نظریهی انتقادی و پراکسیسِ رهاییبخش، یکی از سخنگویانِ مهمش را، با درگذشت موشه پوستون ازدست دادهاست.
🔹 متن کامل این مصاحبه خواندنی را در لینک زیر بخوانید:
https://wp.me/p9vUft-Cy
#موشه_پوستون #کمال_خسروی
#نظریه_ارزش #کاپیتال #انقلاب #سوسیالیسم
👇🏽
🖋@naghd_com
نقد: نقد اقتصاد سیاسی - نقد بتوارگی - نقد ایدئولوژی
پویایی تاریخی سرمایه
گفتگویی با موشه پوستون ترجمهی: کمال خسروی هیچ راه دیگری وجود ندارد که اگر اتحاد شوروی طیاش میکرد، میتوانست سوسیالیستی بشود. ایدهی اولیه که جرقهای در شرق، آتشی در غرب را برافروزد، غیرمعقول نبو…
▫️ پایان «کار» یا رنسانس بردهداری؟
🔹 نقدی بر ریفکین و نگری 🔹
نوشتهی: جورج کافنتزیس
ترجمهی: تارا بهروزیان
16 دسامبر 2018
🔸 نگری و ریفکین چهرههای اصلی گفتمان «پایان کار» در دههی 1990 هستند، گرچه هر یک در دو سر این طیفِ سخنورانه [رتوریک] قرار دارند. کار ریفکین تجربهگرایانه و ارزیابیاش از «پایان کار» بدبینانه است، در حالیکه نگری پیشانگارانه و خوشبینانه است. با این حال به نظر میرسد هر دوی آنها به جبرگرایی فناوارنه متوسل میشوند و مدعیاند که تنها یک راه برای توسعهی سرمایهداری وجود دارد. آنان، و اغلب آنهایی که این گفتمان را به کار میگیرند، فراموش میکنند که سرمایهداری به وسیلهی تناسبها و گرایشهای متضاد، محدود (و محافظت) میشود.
🔸 اگر منبع واقعی بارآوری در سایبورگهای این سیاره نهفته است، چرا سرمایه باید برای مثال، به دنبال تصرف زمینهای اشتراکی آفریقا باشد؟ یک پاسخ ساده این است که این کارخانهها، زمینها و روسپیخانههای جهان سوم محل استقرار «عوامل خنثیکننده»ی گرایش نزولی نرخ سود هستند. آنها کل مخزن کار اضافی را افزایش میدهند، به کاهش دستمزدها کمک میکنند، عناصر سرمایهی ثابت را ارزانتر میکنند، بازار کار را به شدت گسترش میدهند و امکان توسعهی صنایع اَبَرتکنیک را که به طور مستقیم صرفاً تعداد اندکی از کارگران علمی یا سایبورگها را به کار میگیرند، فراهم میکنند. اما پاسخ تکمیلی دیگر را میتوان در پارهی دوم جلد دوم سرمایه یافت: «تبدیل سود به سودِ میانگین»، که نشاندهندهی وجود نوعی از خودارزشافزایی سرمایهدارانه است. برای آنکه نرخ سود میانگینی در کل نظام سرمایهداری وجود داشته باشد، آن شاخههایی از صنعت که تعداد بسیار اندکی نیروی کار و در عوض حجم زیادی از ماشینآلات را به کار میگیرند باید این حق را داشته باشند که از مخزن ارزشی استفاده کنند که شاخههای دارای نیروی کار فراوان و فناوری پایین خلق کردهاند. اگر این شاخهها و این حق وجود نداشته باشد، آنگاه نرخ سود میانگین در صنایع دارای نیروی کار اندک و ابرتکنیک، آنقدر پایین خواهد بود که هر گونه سرمایهگذاری در آنها متوقف خواهد شد و کل نظام از بین خواهد رفت. در نتیجه، «حصارکشیهای جدید» در مناطق حاشیهای باید با رشد «فرایندهای خودکار» در صنعت همراه باشد، کامپیوترها به بهرهکشخانهها نیاز دارند و بردهها پیششرط وجود سایبورگها هستند.
🔸 ادبیات «پایان کار» در دههی 1990 نه تنها از حیث نظری و تجربی ناکارآمد است، بلکه سیاست اشتباهی را نیز خلق میکند چرا که در نهایت تلاش دارد که دوست و دشمن را قانع کند که سرمایهداری در پس پرده، در حال پایان است. شعارش مانند بینالملل سوم این نیست که «نگران نباشید، سرمایه دیر یا زود به دست خود سقوط خواهد کرد» بلکه در عوض میگوید «سرمایهداری همین حالا هم در نقطهی پایانی فناوری پیشرفته به اتمام رسیده است، فقط کافی است بیدار شوید». اما چنین نسخهی ضد سرمایهدارانهی شعار «خدا مرده است» ِنیچه، بهسختی میتواند الهامبخش باشد، آن هم هنگامی که میلیونها نفر هنوز به نام خدا و سرمایه قربانی میشوند.
🔹 متن کامل این مقاله را در لینک زیر بخوانید:
https://wp.me/p9vUft-CN
#جورج_کافنتزیس
#تارا_بهروزیان
#آنتونیو_نگری #نظریه_ارزش #کار_نامولد #سوسیالیسم
👇🏽
🖋@naghd_com
🔹 نقدی بر ریفکین و نگری 🔹
نوشتهی: جورج کافنتزیس
ترجمهی: تارا بهروزیان
16 دسامبر 2018
🔸 نگری و ریفکین چهرههای اصلی گفتمان «پایان کار» در دههی 1990 هستند، گرچه هر یک در دو سر این طیفِ سخنورانه [رتوریک] قرار دارند. کار ریفکین تجربهگرایانه و ارزیابیاش از «پایان کار» بدبینانه است، در حالیکه نگری پیشانگارانه و خوشبینانه است. با این حال به نظر میرسد هر دوی آنها به جبرگرایی فناوارنه متوسل میشوند و مدعیاند که تنها یک راه برای توسعهی سرمایهداری وجود دارد. آنان، و اغلب آنهایی که این گفتمان را به کار میگیرند، فراموش میکنند که سرمایهداری به وسیلهی تناسبها و گرایشهای متضاد، محدود (و محافظت) میشود.
🔸 اگر منبع واقعی بارآوری در سایبورگهای این سیاره نهفته است، چرا سرمایه باید برای مثال، به دنبال تصرف زمینهای اشتراکی آفریقا باشد؟ یک پاسخ ساده این است که این کارخانهها، زمینها و روسپیخانههای جهان سوم محل استقرار «عوامل خنثیکننده»ی گرایش نزولی نرخ سود هستند. آنها کل مخزن کار اضافی را افزایش میدهند، به کاهش دستمزدها کمک میکنند، عناصر سرمایهی ثابت را ارزانتر میکنند، بازار کار را به شدت گسترش میدهند و امکان توسعهی صنایع اَبَرتکنیک را که به طور مستقیم صرفاً تعداد اندکی از کارگران علمی یا سایبورگها را به کار میگیرند، فراهم میکنند. اما پاسخ تکمیلی دیگر را میتوان در پارهی دوم جلد دوم سرمایه یافت: «تبدیل سود به سودِ میانگین»، که نشاندهندهی وجود نوعی از خودارزشافزایی سرمایهدارانه است. برای آنکه نرخ سود میانگینی در کل نظام سرمایهداری وجود داشته باشد، آن شاخههایی از صنعت که تعداد بسیار اندکی نیروی کار و در عوض حجم زیادی از ماشینآلات را به کار میگیرند باید این حق را داشته باشند که از مخزن ارزشی استفاده کنند که شاخههای دارای نیروی کار فراوان و فناوری پایین خلق کردهاند. اگر این شاخهها و این حق وجود نداشته باشد، آنگاه نرخ سود میانگین در صنایع دارای نیروی کار اندک و ابرتکنیک، آنقدر پایین خواهد بود که هر گونه سرمایهگذاری در آنها متوقف خواهد شد و کل نظام از بین خواهد رفت. در نتیجه، «حصارکشیهای جدید» در مناطق حاشیهای باید با رشد «فرایندهای خودکار» در صنعت همراه باشد، کامپیوترها به بهرهکشخانهها نیاز دارند و بردهها پیششرط وجود سایبورگها هستند.
🔸 ادبیات «پایان کار» در دههی 1990 نه تنها از حیث نظری و تجربی ناکارآمد است، بلکه سیاست اشتباهی را نیز خلق میکند چرا که در نهایت تلاش دارد که دوست و دشمن را قانع کند که سرمایهداری در پس پرده، در حال پایان است. شعارش مانند بینالملل سوم این نیست که «نگران نباشید، سرمایه دیر یا زود به دست خود سقوط خواهد کرد» بلکه در عوض میگوید «سرمایهداری همین حالا هم در نقطهی پایانی فناوری پیشرفته به اتمام رسیده است، فقط کافی است بیدار شوید». اما چنین نسخهی ضد سرمایهدارانهی شعار «خدا مرده است» ِنیچه، بهسختی میتواند الهامبخش باشد، آن هم هنگامی که میلیونها نفر هنوز به نام خدا و سرمایه قربانی میشوند.
🔹 متن کامل این مقاله را در لینک زیر بخوانید:
https://wp.me/p9vUft-CN
#جورج_کافنتزیس
#تارا_بهروزیان
#آنتونیو_نگری #نظریه_ارزش #کار_نامولد #سوسیالیسم
👇🏽
🖋@naghd_com
نقد: نقد اقتصاد سیاسی - نقد بتوارگی - نقد ایدئولوژی
پایان «کار» یا رنسانس بردهداری؟
نوشتهی: جورج کافنتزیس ترجمهی: تارا بهروزیان ادبیات «پایان کار» در دههی 1990 نه تنها از حیث نظری و تجربی ناکارآمد است، بلکه سیاست اشتباهی را نیز خلق میکند چرا که در نهایت تلاش دارد که دوست و دشم…
▫️ کار مجرد و سوسیالیسم
🔹بازاندیشی نظریهی ارزش ـ بخش ششم (پایانی)
نوشتهی کمال خسروی
19 آوریل 2019
🔸 شیوهای از تولید و بازتولید زندگیِ اجتماعی که بنا بر دیدگاه مارکس «سرمایهداری»، یا تولیدِ متکی بر سرمایه، نامیدهمیشود، شیوهای است استوار بر تولید و تحقق ارزش. این، ادعایی است راست و دراساس همانگویانه. بنابراین شیوهای از تولید و بازتولیدِ زندگیِ اجتماعی که قراراست سرمایهداری نباشد، بنابر تعریف، شیوهای است که بر تولید و تحققِ ارزش استوار نیست. از آنجاکه واقعیت کنونی و جاریِ زندگیِ اجتماعیِ انسانِ امروز مبتنی بر روابطی است که میتوان آن را ــ فارغ از انواع گوناگونش ــ نظام سرمایهداری تلقی کرد، نظام دیگری برای زندگی اجتماعی را که بر روابط سرمایهدارانه استوار نباشد، میتوان نظام «پساسرمایهداری»، و تحت شرایطی، «سوسیالیسم» نامید. ما عجالتاً برای سهولت طرح و استدلالِ دیدگاه خود، از تعابیری مانند «سوسیالیسم»، «نظام سوسیالیستی» یا «جامعهی سوسیالیستی» استفاده میکنیم. بنابراین، اگر شالودهها و قوانین بنیادینی که کل ساختمان جامعهی سرمایهداری بر آن استوار است و سوختوساز و سازوکارش بر مبنای آن تنظیم میشود، تولید و تحقق ارزش است، جامعهی سوسیالیستی باید شالودهها و قوانین بنیادین دیگری برای تنظیم سازوکار زندگی اجتماعیِ انسانها داشتهباشد.
🔸...پرسش این است: آیا در جامعهی سوسیالیستی، یا دستکم در مرحلهای ــ آغازین ــ از سوسیالیسم کارِ تخصیصِ منابع تولید و بازتولید و تنظیمِ واگذاری و توزیع فراوردهها برعهدهی «قانون ارزش» نیست؟ اینکه این پرسش در سایهروشنهای گرایشها و نظریهپردازیهای گوناگون با دقتِ بهمراتب بیشتری طرح میشود، اینکه ــ به عنوان نمونه ــ حوزهی اقتدار «قانون ارزش» را شاملِ تولید نمیکند و فقط بر مبادله و توزیع و یا فقط توزیع مشتمل میداند، بر ما پوشیده نیست. اما پیوند ماهویِ تولید و تحققِ ارزش در شیوهی تولید سرمایهداری، همواره همهی انواع این پرسشها را به بنبستهایی میکشاند که در تحلیل نهایی میتوان صورت کلیِ طرح پرسش را بهشکل فوق مجاز دانست.
🔸 تلاش ما در این نوشته این استکه ببینیم: 1) آیا شالودهی بنیادین این پرسش، دریافتی هستیشناختی از کار و کار مولدِ ارزش، دریافتی منطقی و بنابراین مفهومی و عام از کار مجرد و سرانجام دریافتی فراتاریخی از ارزش و باصطلاح «قانون ارزش» نیست؟ 2) آیا همان محدودیت مرزهای افق تاریخی که بهطور سلبی مانع از طرح تصویر دقیقی از سازوکار جامعهی سوسیالیستی است و حتی در ادعاهای نقادانه و رادیکال نیز مانعی عینی بر سرِ راه چنین تصویرپردازیهایی است، بهطور ایجابی ناشی از تسلیم به افق ایدئولوژیِ بورژوایی نیست؟ آیا دقیقاً همین نیرنگ و همین توانِ بتوارگیِ کالایی نیست که با جاودانهکردنِ ارزش و «قانون ارزش»، افق و چشماندازِ «واقعگرایی» را محدود میکند؟ 3) آیا این پرسش، سوسیالیسم را همچون وضعیتی سیاسی درنظرنمیگیرد که شیوهی حلوفصلِ معضل «اقتصادی»اش (مثلاً بهکمک «قانون ارزش») ربطی به هویت آن ندارد؟
☑️ متن کامل ششمین و آخرین بخش از مجموعه مقالات «بازاندیشی نظریهی ارزش» را درلینک زیر بخوانید:
https://wp.me/p9vUft-QI
#کمال_خسروی #مارکس
#نظریه_ارزش #کار_مجرد #سوسیالیسم
#مارکسیسم
👇🏽
🖋@naghd_com
🔹بازاندیشی نظریهی ارزش ـ بخش ششم (پایانی)
نوشتهی کمال خسروی
19 آوریل 2019
🔸 شیوهای از تولید و بازتولید زندگیِ اجتماعی که بنا بر دیدگاه مارکس «سرمایهداری»، یا تولیدِ متکی بر سرمایه، نامیدهمیشود، شیوهای است استوار بر تولید و تحقق ارزش. این، ادعایی است راست و دراساس همانگویانه. بنابراین شیوهای از تولید و بازتولیدِ زندگیِ اجتماعی که قراراست سرمایهداری نباشد، بنابر تعریف، شیوهای است که بر تولید و تحققِ ارزش استوار نیست. از آنجاکه واقعیت کنونی و جاریِ زندگیِ اجتماعیِ انسانِ امروز مبتنی بر روابطی است که میتوان آن را ــ فارغ از انواع گوناگونش ــ نظام سرمایهداری تلقی کرد، نظام دیگری برای زندگی اجتماعی را که بر روابط سرمایهدارانه استوار نباشد، میتوان نظام «پساسرمایهداری»، و تحت شرایطی، «سوسیالیسم» نامید. ما عجالتاً برای سهولت طرح و استدلالِ دیدگاه خود، از تعابیری مانند «سوسیالیسم»، «نظام سوسیالیستی» یا «جامعهی سوسیالیستی» استفاده میکنیم. بنابراین، اگر شالودهها و قوانین بنیادینی که کل ساختمان جامعهی سرمایهداری بر آن استوار است و سوختوساز و سازوکارش بر مبنای آن تنظیم میشود، تولید و تحقق ارزش است، جامعهی سوسیالیستی باید شالودهها و قوانین بنیادین دیگری برای تنظیم سازوکار زندگی اجتماعیِ انسانها داشتهباشد.
🔸...پرسش این است: آیا در جامعهی سوسیالیستی، یا دستکم در مرحلهای ــ آغازین ــ از سوسیالیسم کارِ تخصیصِ منابع تولید و بازتولید و تنظیمِ واگذاری و توزیع فراوردهها برعهدهی «قانون ارزش» نیست؟ اینکه این پرسش در سایهروشنهای گرایشها و نظریهپردازیهای گوناگون با دقتِ بهمراتب بیشتری طرح میشود، اینکه ــ به عنوان نمونه ــ حوزهی اقتدار «قانون ارزش» را شاملِ تولید نمیکند و فقط بر مبادله و توزیع و یا فقط توزیع مشتمل میداند، بر ما پوشیده نیست. اما پیوند ماهویِ تولید و تحققِ ارزش در شیوهی تولید سرمایهداری، همواره همهی انواع این پرسشها را به بنبستهایی میکشاند که در تحلیل نهایی میتوان صورت کلیِ طرح پرسش را بهشکل فوق مجاز دانست.
🔸 تلاش ما در این نوشته این استکه ببینیم: 1) آیا شالودهی بنیادین این پرسش، دریافتی هستیشناختی از کار و کار مولدِ ارزش، دریافتی منطقی و بنابراین مفهومی و عام از کار مجرد و سرانجام دریافتی فراتاریخی از ارزش و باصطلاح «قانون ارزش» نیست؟ 2) آیا همان محدودیت مرزهای افق تاریخی که بهطور سلبی مانع از طرح تصویر دقیقی از سازوکار جامعهی سوسیالیستی است و حتی در ادعاهای نقادانه و رادیکال نیز مانعی عینی بر سرِ راه چنین تصویرپردازیهایی است، بهطور ایجابی ناشی از تسلیم به افق ایدئولوژیِ بورژوایی نیست؟ آیا دقیقاً همین نیرنگ و همین توانِ بتوارگیِ کالایی نیست که با جاودانهکردنِ ارزش و «قانون ارزش»، افق و چشماندازِ «واقعگرایی» را محدود میکند؟ 3) آیا این پرسش، سوسیالیسم را همچون وضعیتی سیاسی درنظرنمیگیرد که شیوهی حلوفصلِ معضل «اقتصادی»اش (مثلاً بهکمک «قانون ارزش») ربطی به هویت آن ندارد؟
☑️ متن کامل ششمین و آخرین بخش از مجموعه مقالات «بازاندیشی نظریهی ارزش» را درلینک زیر بخوانید:
https://wp.me/p9vUft-QI
#کمال_خسروی #مارکس
#نظریه_ارزش #کار_مجرد #سوسیالیسم
#مارکسیسم
👇🏽
🖋@naghd_com
نقد: نقد اقتصاد سیاسی - نقد بتوارگی - نقد ایدئولوژی
کار مجرد و سوسیالیسم
نوشتهی: کمال خسروی کار مجرد، مفهومِ عامِ کار نیست؛ کار مجرد خاصیتِ فیزیولوژیکیِ عامِ استفاده از قوای جسمانی نیست؛ کار مجرد، انتزاعی است از واقعیتِ روابطِ اجتماعیِ تولید در شرایط اجتماعی و تاریخی م…
بازاندیشی نظریه ارزش- کمال خسروی.pdf
2.8 MB
🔸 با شعارها، بر طبلِ بیداری و هوشیاری در میدانِ نبرد میکوبیم؛ اما پیروزی در این نبرد، در گِرو پراتیکِ پیگیرانهی انتقادی و انقلابی است.
📝 هر شش بخشِ سلسله مقالات «بازاندیشی نظریهی ارزش» نوشتهی کمال خسروی در این فایل پیدیاف در دسترس خوانندگان است.
▫️ بخش نخست - ارزش: جوهر، شکل، مقدار
▫️ بخش دوم - کار زنده و ارزشآفرینی
▫️ بخش سوم - در کاپیتال سکوتی نیست
▫️ بخش چهارم - کار مولد و کار نامولد: گامی به پیش
▫️ بخش پنجم - تولید و تحقق ارزش
▫️ بخش ششم (پایانی) - کار مجرد و سوسیالیسم
#کمال_خسروی
#مارکس #نظریه_ارزش #مارکسیسم
🖋@naghd_com
📝 هر شش بخشِ سلسله مقالات «بازاندیشی نظریهی ارزش» نوشتهی کمال خسروی در این فایل پیدیاف در دسترس خوانندگان است.
▫️ بخش نخست - ارزش: جوهر، شکل، مقدار
▫️ بخش دوم - کار زنده و ارزشآفرینی
▫️ بخش سوم - در کاپیتال سکوتی نیست
▫️ بخش چهارم - کار مولد و کار نامولد: گامی به پیش
▫️ بخش پنجم - تولید و تحقق ارزش
▫️ بخش ششم (پایانی) - کار مجرد و سوسیالیسم
#کمال_خسروی
#مارکس #نظریه_ارزش #مارکسیسم
🖋@naghd_com
▫️ تأملاتی دربارهی طبقات
🔹 مطالعهی وضعیت ساختاری طبقات اجتماعی در ایران معاصر (1396 – 1335)
علیرضا خیراللهی – میلاد عمرانی
31 می 2019
🔸 در اغلبِ مباحثات جریان نقد اقتصاد سیاسیِ ایران، ایدهی روشنی در مورد تفکیک طبقات وجود ندارد. در این حوزه عموماً با معیارهایی گنگ و دلبخواهانه، کلیاتی حول و حوش مسئلهی تفکیک کارگران از سرمایهداران و طبقهی اصطلاحاً «متوسط» بیان و از دل این کلیات، نتایج سیاسیِ سراپا مغشوشی حاصل میشود که تقریباً هیچ نسبتی با واقعیت جاری ندارد. واضح است که این نوع مواجهات، برخورد علمی با یک مسئلهی عینی نیستند؛ نتایج ظاهراً سیاسی حاصل از آنها هم -در معنای مثبت و رهاییبخشِ این کلمه- سیاسی نیستند. بنابراین لازم است که اصل بحث دربارهی طبقات از این شکل گنگ و دلبخواهانه خارج و به یک مناقشهی واقعی تبدیل شود. علاوه بر این اِشکال عامِ نظری-سیاسی، فقدانِ آمار و ارقامِ مرتبط با ابعادِ طبقات اجتماعی در برهههای مختلف انکشاف سرمایهداری در ایران نیز مسئلهی بزرگی است که جریانِ مطالعاتِ انتقادی را در وجوه متعددی، الکن و ناتوان کرده است. داشتن تصوری دقیق از ابعاد عینی طبقات اجتماعی و سیر تحول آنها قاعدتاً پایهایترین مادهی خام و محتوای تحلیلیِ هر نوع نقدِ انضمامی به اقتصاد سیاسی سرمایهداری در هر جامعهی مشخص است. در بحثهای رایج، پژوهشگران و صاحبنظران این حوزه عموماً بدون اطلاع از وزن واقعی طبقات اجتماعی و فراز و فرودهای تاریخیِ آن، یا تصورات تقریبی و ژورنالیستی خود از ابعادِ طبقات را پیشفرض میگیرند و یا با مسکوت گذاشتن این عنصر تعیینکننده، صرفاً در مورد کیفیتهای سیاسیِ طبقات، مباحثی را مطرح میکنند. بیاطلاعی از تحولات تاریخی-جمعیتشناختی و برخورد دلبخواهانه با مسئلهی تفکیک طبقات، از اصلیترین دلایل بروز انواع و اقسام مغالطات نظری، روشی و سیاسی در حوزهی مطالعاتیِ نقد اقتصاد سیاسی ایرانِ معاصر است. این مقاله تلاشی است مقدماتی برای غلبه بر این مشکلات.
🔸 ابتدا با بررسی مختصرِ نقایص سرنوشتسازِ معیارهای متعارفِ تفکیک طبقات، ابعاد مفهومی معیار کلاسیک مد نظرمان را با ارئهی مقدمات و جزئیاتِ لازم، روشن و سعی میکنیم از دل این تقابل، چارچوبی تجربی برای تفکیکِ عینی طبقات در جوامع سرمایهدارانه ارائه دهیم. پس از آن، این چارچوب را به محکِ اسنادِ آماری موجود قرار میدهیم و بر مبنای دادههای حاصل از آن، تحلیلی عام از تحولات ساختاری طبقات اجتماعی در ایران مابین سالهای 1335 تا 1396 ارائه میکنیم.
🔸 انتهای این مقاله ابتدای بحثی واقعی در مورد طبقات است. ما هنوز در برابرِ مسئلهی وهمِ فراگیرِ «طبقهی متوسط» پاسخ قانعکنندهای نداریم؛ در جامعهای که اکثریتِ مطلق آن یا کارگرند یا در معرض کارگر شدن قرار دارند (و به شکلی مستقیم یا غیرمستقیم استثمار میشوند)، نزدیک به 63 درصد از افراد خود را صراحتاً جزء «طبقهی متوسط» میدانند. سوال اساسی اینجاست: مناسبات تاریخی شکلدهنده به این آگاهی طبقاتی کاملاً وارونه کداماند؟ این اکثریت 63 درصدی تا چه حد قادر به درک خود به عنوان یک طبقه خواهد بود؟ آیا این افراد که درست یا غلط خود را کلیتی واقعی فرض میکنند، میتواند نیروی سیاسی پیشبرندهی تاریخ باشند یا صرفاً در اوهام خود ملعبهی دست نیروهای ارتجاعی مختلف خواهند بود؟ اینها سؤالاتی واقعی هستند که پاسخشان در گرو فراهم آوردن مقدمات نظری و پژوهشیِ مستقل خواهد بود.
🔹متن کامل این مقاله را در لینک زیر بخوانید:
https://wp.me/p9vUft-Uj
#علیرضا_خیراللهی #میلاد_عمرانی #طبقه_در_ایران
#طبقه_متوسط #طبقه_کارگر
#مارکسیسم #نظریه_ارزش
👇🏽
🖋@naghd_com
🔹 مطالعهی وضعیت ساختاری طبقات اجتماعی در ایران معاصر (1396 – 1335)
علیرضا خیراللهی – میلاد عمرانی
31 می 2019
🔸 در اغلبِ مباحثات جریان نقد اقتصاد سیاسیِ ایران، ایدهی روشنی در مورد تفکیک طبقات وجود ندارد. در این حوزه عموماً با معیارهایی گنگ و دلبخواهانه، کلیاتی حول و حوش مسئلهی تفکیک کارگران از سرمایهداران و طبقهی اصطلاحاً «متوسط» بیان و از دل این کلیات، نتایج سیاسیِ سراپا مغشوشی حاصل میشود که تقریباً هیچ نسبتی با واقعیت جاری ندارد. واضح است که این نوع مواجهات، برخورد علمی با یک مسئلهی عینی نیستند؛ نتایج ظاهراً سیاسی حاصل از آنها هم -در معنای مثبت و رهاییبخشِ این کلمه- سیاسی نیستند. بنابراین لازم است که اصل بحث دربارهی طبقات از این شکل گنگ و دلبخواهانه خارج و به یک مناقشهی واقعی تبدیل شود. علاوه بر این اِشکال عامِ نظری-سیاسی، فقدانِ آمار و ارقامِ مرتبط با ابعادِ طبقات اجتماعی در برهههای مختلف انکشاف سرمایهداری در ایران نیز مسئلهی بزرگی است که جریانِ مطالعاتِ انتقادی را در وجوه متعددی، الکن و ناتوان کرده است. داشتن تصوری دقیق از ابعاد عینی طبقات اجتماعی و سیر تحول آنها قاعدتاً پایهایترین مادهی خام و محتوای تحلیلیِ هر نوع نقدِ انضمامی به اقتصاد سیاسی سرمایهداری در هر جامعهی مشخص است. در بحثهای رایج، پژوهشگران و صاحبنظران این حوزه عموماً بدون اطلاع از وزن واقعی طبقات اجتماعی و فراز و فرودهای تاریخیِ آن، یا تصورات تقریبی و ژورنالیستی خود از ابعادِ طبقات را پیشفرض میگیرند و یا با مسکوت گذاشتن این عنصر تعیینکننده، صرفاً در مورد کیفیتهای سیاسیِ طبقات، مباحثی را مطرح میکنند. بیاطلاعی از تحولات تاریخی-جمعیتشناختی و برخورد دلبخواهانه با مسئلهی تفکیک طبقات، از اصلیترین دلایل بروز انواع و اقسام مغالطات نظری، روشی و سیاسی در حوزهی مطالعاتیِ نقد اقتصاد سیاسی ایرانِ معاصر است. این مقاله تلاشی است مقدماتی برای غلبه بر این مشکلات.
🔸 ابتدا با بررسی مختصرِ نقایص سرنوشتسازِ معیارهای متعارفِ تفکیک طبقات، ابعاد مفهومی معیار کلاسیک مد نظرمان را با ارئهی مقدمات و جزئیاتِ لازم، روشن و سعی میکنیم از دل این تقابل، چارچوبی تجربی برای تفکیکِ عینی طبقات در جوامع سرمایهدارانه ارائه دهیم. پس از آن، این چارچوب را به محکِ اسنادِ آماری موجود قرار میدهیم و بر مبنای دادههای حاصل از آن، تحلیلی عام از تحولات ساختاری طبقات اجتماعی در ایران مابین سالهای 1335 تا 1396 ارائه میکنیم.
🔸 انتهای این مقاله ابتدای بحثی واقعی در مورد طبقات است. ما هنوز در برابرِ مسئلهی وهمِ فراگیرِ «طبقهی متوسط» پاسخ قانعکنندهای نداریم؛ در جامعهای که اکثریتِ مطلق آن یا کارگرند یا در معرض کارگر شدن قرار دارند (و به شکلی مستقیم یا غیرمستقیم استثمار میشوند)، نزدیک به 63 درصد از افراد خود را صراحتاً جزء «طبقهی متوسط» میدانند. سوال اساسی اینجاست: مناسبات تاریخی شکلدهنده به این آگاهی طبقاتی کاملاً وارونه کداماند؟ این اکثریت 63 درصدی تا چه حد قادر به درک خود به عنوان یک طبقه خواهد بود؟ آیا این افراد که درست یا غلط خود را کلیتی واقعی فرض میکنند، میتواند نیروی سیاسی پیشبرندهی تاریخ باشند یا صرفاً در اوهام خود ملعبهی دست نیروهای ارتجاعی مختلف خواهند بود؟ اینها سؤالاتی واقعی هستند که پاسخشان در گرو فراهم آوردن مقدمات نظری و پژوهشیِ مستقل خواهد بود.
🔹متن کامل این مقاله را در لینک زیر بخوانید:
https://wp.me/p9vUft-Uj
#علیرضا_خیراللهی #میلاد_عمرانی #طبقه_در_ایران
#طبقه_متوسط #طبقه_کارگر
#مارکسیسم #نظریه_ارزش
👇🏽
🖋@naghd_com
نقد: نقد اقتصاد سیاسی - نقد بتوارگی - نقد ایدئولوژی
تأملاتی دربارهی طبقات
مطالعهی وضعیت ساختاری طبقات اجتماعی در ایران معاصر (1396 – 1335) نوشتهی: علیرضا خیراللهی – میلاد عمرانی سرمایهداری به وضوح هنوز با همان منطقی خود را بازتولید میکند که در قرن نوزدهم بازتولید می…
▫️ سرمایه: رابطهای اجتماعی؟
پالایش گفتمان نقد – یادداشت چهارم
کمال خسروی
23 ژوئن 2019
🔸 سلسله یادداشتهای «پالایش گفتمان نقد» دعوتی است به گفتگو و همفکری در راستا و بهسوی دو هدف: الف- تنقیح و روشناییبخشیدن به مفاهیم و مقولات و تعاریف سپهر نقد اقتصاد سیاسی، تعیین مرزها و جغرافیای آنها، مبارزه با اغتشاش مفهومی، با شعبدهبازیهای کلامی، با عامیانهسازیِ آنها و، بنابراین، تنگکردنِ میدان بر کسانیکه حوزهی جولان و میدانداریشان مهآلودگیِ فضای نقد اقتصاد سیاسی و بی در و دروازگیِ قلمرو این نقد است. ب- مبارزه و رویارویی با هژمونی مفاهیم و مقولات و تعاریف اقتصاد سیاسی و ایدئولوژی بورژوایی و پذیرفتهشدنِ آنها همچون گفتمانی بدیهی؛ مبارزه برای سلب بداهت از مقولاتی مانند درآمد، سود، دارایی، هزینه، انباشت و سرمایه در تعاریف اقتصاد سیاسی و ایدئولوژی بورژوایی از آنها و تشخصبخشیدن به آنها از پایگاه و از منظر نقد اقتصاد سیاسی؛ مبارزه با بهاصطلاح «علمی» که عوامل تولید اجتماعی را بهنحوی فراتاریخی، سرمایه و زمین و کار مینامد، سهم مشروع هریک از این عوامل را، سود و اجاره و مزد تعریف میکند و پلیدی ضدانسانیاش تا آنجا پیش میرود که کار را «منبع انسانی» یا بهمراتب وقیحانهتر، «سرمایهی انسانی» بنامد. هدفِ «پالایش گفتمان نقد» تکصدایی نیست، برعکس برجستهکردن و وضوحبخشیدن به گونهگونیها و اختلافها در تأویل مفاهیم و حوزهی اطلاق و مصادیق آنهاست. هراندازه این روشنایی بیشتر باشد، میدان برای بندبازیِ فرصتطلبانه تنگتر است.
🔸 آیا از خود پرسیدهایم که تعریف سرمایه بهمثابه یک «رابطهی اجتماعی» دقیقاً به چه معناست؟ چطور باید تصورش کرد؟ وقتی بهکسی میگوئیم: سرمایه یک شئ نیست، بلکه یک رابطهی اجتماعی است، انتظار داریم مخاطبمان چه تصوری از آن داشته باشد، یا چه تصویری دربرابر ذهن یا چشم درونیاش ظاهر شود؟ حتی اگر آگاهانه مال و منال و ثروت را از سرمایه متمایز بدانیم، مگر غیر از این است که سرمایه، ماشینآلات، تأسیسات، زمین، ساختمانها و مواد خام است؛ مگر غیر از این است که سرمایه کالاهایی است که تولید و در بازار خریدوفروش میشوند؟ مگر غیر از پول است؟ مگر غیر از این است که سرمایهدار کسی است که یا صاحب ابزار تولید و پولی است که میتواند بهعنوان مزد به کارگرانش بپردازد؟ یا صاحب کالاهایی است که با فروششان سود میبرد؟ یا صاحب پولی است که بهرهاش را میگیرد؟ و سرانجام مگر همهی اینها، پول و زمین و ماشینآلات و معدن و مواد خام و غیره و غیره شئ نیستند؟ چرا مارکس مدعی است که سرمایه شئ نیست و یک رابطهی اجتماعی است؟ آیا اگر مانند دارندهی هر عقل سلیم و هر چشم بینایی بپذیریم که سرمایه عبارت از پول یا مجموعهای از اشیاء است، تصور آن آسانتر، عاقلانهتر و بدیهیتر از تصور یک «رابطهی اجتماعی» نیست؟
🔸 تبیین اقتصاد سیاسی یا اقتصاد بورژوایی، اگر نخواهد سرمایه را بهمثابه ارزش و ارزش را بهمثابه شکلِ عینیِ کارِ مجرد تبیین کند، اگر نخواهد سرمایه را بهمثابه رابطهای اجتماعی آشکار کند، و بنا بر این، اگر نخواهد نقد اقتصاد سیاسی باشد، روایتی باصطلاح «علمی» از اقتصاد بورژوایی و ایدئولوژیِ بانی و حافظ وضع موجود بورژوایی باقی خواهد ماند.
🔹متن کاملِ بخش چهارم سلسله یادداشتهای «پالایش گفتمان نقد» را در لینک زیر بخوانید:
https://wp.me/p9vUft-WD
#کمال_خسروی
#مارکس
#نقد #نقد_اقتصاد_سیاسی
#نظریه_ارزش #سرمایه #کاپیتال
👇🏽
🖋@naghd_com
پالایش گفتمان نقد – یادداشت چهارم
کمال خسروی
23 ژوئن 2019
🔸 سلسله یادداشتهای «پالایش گفتمان نقد» دعوتی است به گفتگو و همفکری در راستا و بهسوی دو هدف: الف- تنقیح و روشناییبخشیدن به مفاهیم و مقولات و تعاریف سپهر نقد اقتصاد سیاسی، تعیین مرزها و جغرافیای آنها، مبارزه با اغتشاش مفهومی، با شعبدهبازیهای کلامی، با عامیانهسازیِ آنها و، بنابراین، تنگکردنِ میدان بر کسانیکه حوزهی جولان و میدانداریشان مهآلودگیِ فضای نقد اقتصاد سیاسی و بی در و دروازگیِ قلمرو این نقد است. ب- مبارزه و رویارویی با هژمونی مفاهیم و مقولات و تعاریف اقتصاد سیاسی و ایدئولوژی بورژوایی و پذیرفتهشدنِ آنها همچون گفتمانی بدیهی؛ مبارزه برای سلب بداهت از مقولاتی مانند درآمد، سود، دارایی، هزینه، انباشت و سرمایه در تعاریف اقتصاد سیاسی و ایدئولوژی بورژوایی از آنها و تشخصبخشیدن به آنها از پایگاه و از منظر نقد اقتصاد سیاسی؛ مبارزه با بهاصطلاح «علمی» که عوامل تولید اجتماعی را بهنحوی فراتاریخی، سرمایه و زمین و کار مینامد، سهم مشروع هریک از این عوامل را، سود و اجاره و مزد تعریف میکند و پلیدی ضدانسانیاش تا آنجا پیش میرود که کار را «منبع انسانی» یا بهمراتب وقیحانهتر، «سرمایهی انسانی» بنامد. هدفِ «پالایش گفتمان نقد» تکصدایی نیست، برعکس برجستهکردن و وضوحبخشیدن به گونهگونیها و اختلافها در تأویل مفاهیم و حوزهی اطلاق و مصادیق آنهاست. هراندازه این روشنایی بیشتر باشد، میدان برای بندبازیِ فرصتطلبانه تنگتر است.
🔸 آیا از خود پرسیدهایم که تعریف سرمایه بهمثابه یک «رابطهی اجتماعی» دقیقاً به چه معناست؟ چطور باید تصورش کرد؟ وقتی بهکسی میگوئیم: سرمایه یک شئ نیست، بلکه یک رابطهی اجتماعی است، انتظار داریم مخاطبمان چه تصوری از آن داشته باشد، یا چه تصویری دربرابر ذهن یا چشم درونیاش ظاهر شود؟ حتی اگر آگاهانه مال و منال و ثروت را از سرمایه متمایز بدانیم، مگر غیر از این است که سرمایه، ماشینآلات، تأسیسات، زمین، ساختمانها و مواد خام است؛ مگر غیر از این است که سرمایه کالاهایی است که تولید و در بازار خریدوفروش میشوند؟ مگر غیر از پول است؟ مگر غیر از این است که سرمایهدار کسی است که یا صاحب ابزار تولید و پولی است که میتواند بهعنوان مزد به کارگرانش بپردازد؟ یا صاحب کالاهایی است که با فروششان سود میبرد؟ یا صاحب پولی است که بهرهاش را میگیرد؟ و سرانجام مگر همهی اینها، پول و زمین و ماشینآلات و معدن و مواد خام و غیره و غیره شئ نیستند؟ چرا مارکس مدعی است که سرمایه شئ نیست و یک رابطهی اجتماعی است؟ آیا اگر مانند دارندهی هر عقل سلیم و هر چشم بینایی بپذیریم که سرمایه عبارت از پول یا مجموعهای از اشیاء است، تصور آن آسانتر، عاقلانهتر و بدیهیتر از تصور یک «رابطهی اجتماعی» نیست؟
🔸 تبیین اقتصاد سیاسی یا اقتصاد بورژوایی، اگر نخواهد سرمایه را بهمثابه ارزش و ارزش را بهمثابه شکلِ عینیِ کارِ مجرد تبیین کند، اگر نخواهد سرمایه را بهمثابه رابطهای اجتماعی آشکار کند، و بنا بر این، اگر نخواهد نقد اقتصاد سیاسی باشد، روایتی باصطلاح «علمی» از اقتصاد بورژوایی و ایدئولوژیِ بانی و حافظ وضع موجود بورژوایی باقی خواهد ماند.
🔹متن کاملِ بخش چهارم سلسله یادداشتهای «پالایش گفتمان نقد» را در لینک زیر بخوانید:
https://wp.me/p9vUft-WD
#کمال_خسروی
#مارکس
#نقد #نقد_اقتصاد_سیاسی
#نظریه_ارزش #سرمایه #کاپیتال
👇🏽
🖋@naghd_com
نقد اقتصاد سیاسی - نقد بتوارگی - نقد ایدئولوژی
سرمایه: رابطهای اجتماعی؟
پالایش گفتمان نقد – یادداشت چهارم نوشتهی: کمال خسروی آیا از خود پرسیدهایم که تعریف سرمایه بهمثابه یک «رابطهی اجتماعی» دقیقاً به چه معناست؟ چطور باید تصورش کرد؟ وقتی بهکسی میگوئیم: سرمایه یک ش…
▫️ جامعهی جهانی بدون پول
🔹 تأملاتی پیرامون چشماندازی فراسوی شکل کالایی
نوشتهی: نوربِرت ترِنکلِه
ترجمهی: کمال خسروی
2 اکتبر 2019
📝 توضیح «نقد»: نقد شیوهی تولید سرمایهداری، ایدئولوژی بورژوایی و شیوههای گوناگون مناسبات سلطه و استثمار در جهان امروز، بیگمان شالودهی چشماندازی رو به سوی جامعهای رها از سلطه و استثمار است و در افق نگرشی مبارزهجو و رهاییبخش میتواند و باید بلحاظ نظری، بدون قدرگرایی و خیالپردازیهای ناکجاآبادی، تصاویر و طرحهای دقیقتری از امکانات و سازوکار چنان جامعهای عرضه کند. این وظیفه، بهویژه در مبارزه با تلاشهای ایدئولوژیک و محافظهکارانهای که بر ناممکن بودن چنین چشماندازی پافشاری دارند، اهمیت بهمراتب بیشتری دارد. در ادامه و همراه با نوشتارهای مربوط به بازاندیشی نظریهی ارزش مارکس، چشماندازهای اجتماعیسازی و تجربههای جنبش شورایی و خودگردانی کارگری در جهان، با انتشار نوشتهی پیش رو، زنجیرهی تازهای از مقالات پیرامون چشمانداز جامعهی آینده و دیدگاههای گوناگون در این قلمرو را با کلیدواژهی #جامعهی_بدیل آغاز میکنیم و امیدواریم با همیاری نویسندگان و مترجمان علاقهمند، آن را هرچه پربارتر سازیم.
🔹 در این مقاله میخوانید:
1 ـ آرمانشهرگرایی و چشمانداز رهاییبخش
2 ـ اسطورهی چشمپوشیناپذیریِ پول
3 ـ نیروی بارآور اجتماعی و بالقوگیهای رهاییبخش
4 ـ تمرکززدایی از روندهای مادی ـ اجتماعی
5 ـ تضاد حلناشدهی بحثِ مارکسیستیِ برنامهریزی
6 ـ شبکهسازیِ کمونی و برنامهریزیِ اجتماعی
🔸 از متن مقاله:
در تاریخ تمدن مغربزمین طرحهایی برای «آیندهای بهتر» هماره با مفهوم یا مقولهی «آرمانشهر» (اتوپی) گره خوردهاند. در حقیقت نیز، پسِ پشت این مفهوم، بهوفور تصور خردگرایانهی سوژهی روشنگری پنهان بود که میخواست جهان را براساس برنامهای از پیشْ آماده، بهسوی موقعیتی آرمانی و برنامهریزیشده راهبر کند. بدیهی استکه چنین نگرشی، متضمن توهمِ برخورداریِ مؤلفِ اینگونه برنامهها از حقیقتی بلامعارض استکه تنها این مؤلف از آن آگاه است و میداند چگونه میتوان خوشبختی را برای بشریت به ارمغان آورد. از این لحاظ، اندیشهی آرمانشهرگرا ظرفیتی نهفته و غولآسا از قهر و خشونت را با خود همراه دارد و این ظرفیت همواره آنجایی جلوه میکند که اجرا و متحققساختنِ عملیِ این «برنامهها» در برهههایی کمابیش کوتاه در تاریخ ممکن بهنظر میرسد. در این حالت منظماً تلاش شده است شکاف پُرناشدنی بین آرمان (ایدهآل) و واقعیت با زور و با ایدئولوژیککردنی که ملازمِ این زور است، پُر شود. ایستادگی دربرابر «امر نیک»، بنا بر تعریف کنشی برشمرده میشد زیانآور، فاسد یا بهنحوی ارتجاعی فاقد صلاحیت و بنابراین کنشی بود که میتوانست با وجدانی آسوده سرکوب و نابود شود. هرگز قتل و شکنجهی سنگدلانه بیشتر نبوده است از آن زمانیکه بهنام بهسازیِ جهان صورت گرفته است...
🔹 متن کامل مقاله را در لینک زیر بخوانید:
https://wp.me/p9vUft-137
#جامعهی_بدیل
#نوربرت_ترنکله #کمال_خسروی
#نظریه_ارزش #پول #سوسیالیسم
👇🏽
🖋@naghd_com
🔹 تأملاتی پیرامون چشماندازی فراسوی شکل کالایی
نوشتهی: نوربِرت ترِنکلِه
ترجمهی: کمال خسروی
2 اکتبر 2019
📝 توضیح «نقد»: نقد شیوهی تولید سرمایهداری، ایدئولوژی بورژوایی و شیوههای گوناگون مناسبات سلطه و استثمار در جهان امروز، بیگمان شالودهی چشماندازی رو به سوی جامعهای رها از سلطه و استثمار است و در افق نگرشی مبارزهجو و رهاییبخش میتواند و باید بلحاظ نظری، بدون قدرگرایی و خیالپردازیهای ناکجاآبادی، تصاویر و طرحهای دقیقتری از امکانات و سازوکار چنان جامعهای عرضه کند. این وظیفه، بهویژه در مبارزه با تلاشهای ایدئولوژیک و محافظهکارانهای که بر ناممکن بودن چنین چشماندازی پافشاری دارند، اهمیت بهمراتب بیشتری دارد. در ادامه و همراه با نوشتارهای مربوط به بازاندیشی نظریهی ارزش مارکس، چشماندازهای اجتماعیسازی و تجربههای جنبش شورایی و خودگردانی کارگری در جهان، با انتشار نوشتهی پیش رو، زنجیرهی تازهای از مقالات پیرامون چشمانداز جامعهی آینده و دیدگاههای گوناگون در این قلمرو را با کلیدواژهی #جامعهی_بدیل آغاز میکنیم و امیدواریم با همیاری نویسندگان و مترجمان علاقهمند، آن را هرچه پربارتر سازیم.
🔹 در این مقاله میخوانید:
1 ـ آرمانشهرگرایی و چشمانداز رهاییبخش
2 ـ اسطورهی چشمپوشیناپذیریِ پول
3 ـ نیروی بارآور اجتماعی و بالقوگیهای رهاییبخش
4 ـ تمرکززدایی از روندهای مادی ـ اجتماعی
5 ـ تضاد حلناشدهی بحثِ مارکسیستیِ برنامهریزی
6 ـ شبکهسازیِ کمونی و برنامهریزیِ اجتماعی
🔸 از متن مقاله:
در تاریخ تمدن مغربزمین طرحهایی برای «آیندهای بهتر» هماره با مفهوم یا مقولهی «آرمانشهر» (اتوپی) گره خوردهاند. در حقیقت نیز، پسِ پشت این مفهوم، بهوفور تصور خردگرایانهی سوژهی روشنگری پنهان بود که میخواست جهان را براساس برنامهای از پیشْ آماده، بهسوی موقعیتی آرمانی و برنامهریزیشده راهبر کند. بدیهی استکه چنین نگرشی، متضمن توهمِ برخورداریِ مؤلفِ اینگونه برنامهها از حقیقتی بلامعارض استکه تنها این مؤلف از آن آگاه است و میداند چگونه میتوان خوشبختی را برای بشریت به ارمغان آورد. از این لحاظ، اندیشهی آرمانشهرگرا ظرفیتی نهفته و غولآسا از قهر و خشونت را با خود همراه دارد و این ظرفیت همواره آنجایی جلوه میکند که اجرا و متحققساختنِ عملیِ این «برنامهها» در برهههایی کمابیش کوتاه در تاریخ ممکن بهنظر میرسد. در این حالت منظماً تلاش شده است شکاف پُرناشدنی بین آرمان (ایدهآل) و واقعیت با زور و با ایدئولوژیککردنی که ملازمِ این زور است، پُر شود. ایستادگی دربرابر «امر نیک»، بنا بر تعریف کنشی برشمرده میشد زیانآور، فاسد یا بهنحوی ارتجاعی فاقد صلاحیت و بنابراین کنشی بود که میتوانست با وجدانی آسوده سرکوب و نابود شود. هرگز قتل و شکنجهی سنگدلانه بیشتر نبوده است از آن زمانیکه بهنام بهسازیِ جهان صورت گرفته است...
🔹 متن کامل مقاله را در لینک زیر بخوانید:
https://wp.me/p9vUft-137
#جامعهی_بدیل
#نوربرت_ترنکله #کمال_خسروی
#نظریه_ارزش #پول #سوسیالیسم
👇🏽
🖋@naghd_com
نقد: نقد اقتصاد سیاسی - نقد بتوارگی - نقد ایدئولوژی
جامعهی جهانی بدون پول
چشماندازی فراسوی شکل کالایی نوشتهی: نوربِرت ترِنکلِه ترجمهی: کمال خسروی آنچه آگاهیِ بتوارهی کالایی را چنین شیدای «کاراییِ» پول کرده است، چیزی نیست جز تکساحتی کردنِ جهان، انقیاد و تبعیتش از اص…
▫️ رویکرد «منطقی ـ تاریخی» و تولید کالایی ساده
نوشتهی: حسن آزاد
11 مارس 2020
🔸 انگلس در بیستویکم ماه مه 1895 در نامهای به کائوتسکی نوشت که دو مقاله را برای انتشار در نشریهی تئوریک حزب سوسیال دموکرات آماده کرده است: مقاله اول تحت عنوان «قانون ارزش و نرخ سود» بعد از مرگ انگلس در پنجم اوت در همان نشریه به چاپ رسید و از مقاله دوم که قرار بود به نقش بورس بعد از سال 1865 بپردازد فقط طرح خلاصهای بجا مانده است.
هدف انگلس از انتشار این مقاله پاسخ به پرسش و ایرادی بود که افرادی مانند کنراد اشمیت و ورنر سومبارت دربارهی رابطهی جلد اول و سوم کتاب سرمایه مطرح میکردند. این پرسش که اگر در جامعهی سرمایهداری کالاها بهطور واقعی بهقیمت تولیدشان بهفروش میرسند، لاجرم ارزش آنها فاقد عینیت و برساختهای است منطقی و ضروری برای توضیح قیمت تولید آنها.
🔸 موضوع بررسی مارکس در کتاب سرمایه، شیوهی تولید سرمایهداری، همچون یک کلیت است. او در مرحلهی تحقیق، کلیت را به لحظههای سازندهاش تجزیه میکند، سپس به شناسایی رابطهی درونی بین آنها و جایگاهشان در درون کلیت میپردازد. در مرحلهی بازنمایی، با روش منطقی از مجردترین مقوله در جهت مقولات مشخصتر حرکت میکند تا روابط درونی میان لحظات سازندهی کلیت بهشکل نظری بازسازی شود. با این توصیف نقطهی عزیمت بازنمایی نمیتواند مقولاتی باشد که بهشیوهی تولید سرمایهداری تعلق ندارند (مانند تولید کالایی ساده). این نکته بهروشنی از فحوای کلام مارکس در فصلهای آغازین سرمایه مستفاد میشود.
🔸 در دهههای هفتاد و هشتاد قرن گذشته مطالعات و تحقیقات متعددی دربارهی تولید کالایی ساده انجام گرفت. مطالعات دههی هفتاد تحت تاثیر نظرات آلتوسر در زمینهی شیوههای تولید و مفصلبندی بین آنها قرار داشت و بهطور عمده به بریتانیا محدود میشد. متاسفانه، مطالعات این دوره به ا نحرافات کارکردگرایانه وغایتگرایانه و نادیدهگرفتن مناسبات طبقاتی دچار شد و به نتایج قابل توجهی نرسید. دههی هشتاد، با توجه به رشد چشمگیر سرمایهداری در برخی کشورهای جهان سوم و وسعت بیش از انتظارتولید کالایی ساده در شکلبندی اقتصادی این جوامع و تاثیر آن در شتاببخشیدن یا کُندکردن رشد سرمایهداری، نظر محققین را به این شکل اقتصادی جلب کرد. اینبار پژوهشگران به بریتانیا محدود نمیشدند و موضوع تحقیق هم مطالعات میدانی در کشورهای مختلف بود. در سالهای بعد نیز این مطالعات با شدت کمتر و بهشکل پراکنده ادامه پیدا کرد. در ابتدا نگاهی بیاندازیم به بحث دربارهی مفهوم تولید کالایی ساده: برخی مانند موریشیما و کاتا فورس تصور میکنند تولید کالایی ساده صرفا مفهوم یا مدلی است برساخته از طرف مارکس و انگلس برای پیوند ارزشها در جلد اول و قیمتهای تولید در جلد سوم کتاب سرمایه، که فاقد واقعیت تاریخی است. درحالیکه، در آثار مارکس و انگلس و نویسندگان بعدی مکررا به وجود واقعی مولدین خرد و مستقل و رابطهی آنها با تولید کالایی اشاره شده است...
🔹 متن کامل این مقاله را در لینک زیر بخوانید:
https://wp.me/p9vUft-1hU
#حسن_آزاد #مارکس #انگلس
#نظریه_ارزش #سرمایهداری #شیوه_تولید
👇🏽
🖋@naghd_com
نوشتهی: حسن آزاد
11 مارس 2020
🔸 انگلس در بیستویکم ماه مه 1895 در نامهای به کائوتسکی نوشت که دو مقاله را برای انتشار در نشریهی تئوریک حزب سوسیال دموکرات آماده کرده است: مقاله اول تحت عنوان «قانون ارزش و نرخ سود» بعد از مرگ انگلس در پنجم اوت در همان نشریه به چاپ رسید و از مقاله دوم که قرار بود به نقش بورس بعد از سال 1865 بپردازد فقط طرح خلاصهای بجا مانده است.
هدف انگلس از انتشار این مقاله پاسخ به پرسش و ایرادی بود که افرادی مانند کنراد اشمیت و ورنر سومبارت دربارهی رابطهی جلد اول و سوم کتاب سرمایه مطرح میکردند. این پرسش که اگر در جامعهی سرمایهداری کالاها بهطور واقعی بهقیمت تولیدشان بهفروش میرسند، لاجرم ارزش آنها فاقد عینیت و برساختهای است منطقی و ضروری برای توضیح قیمت تولید آنها.
🔸 موضوع بررسی مارکس در کتاب سرمایه، شیوهی تولید سرمایهداری، همچون یک کلیت است. او در مرحلهی تحقیق، کلیت را به لحظههای سازندهاش تجزیه میکند، سپس به شناسایی رابطهی درونی بین آنها و جایگاهشان در درون کلیت میپردازد. در مرحلهی بازنمایی، با روش منطقی از مجردترین مقوله در جهت مقولات مشخصتر حرکت میکند تا روابط درونی میان لحظات سازندهی کلیت بهشکل نظری بازسازی شود. با این توصیف نقطهی عزیمت بازنمایی نمیتواند مقولاتی باشد که بهشیوهی تولید سرمایهداری تعلق ندارند (مانند تولید کالایی ساده). این نکته بهروشنی از فحوای کلام مارکس در فصلهای آغازین سرمایه مستفاد میشود.
🔸 در دهههای هفتاد و هشتاد قرن گذشته مطالعات و تحقیقات متعددی دربارهی تولید کالایی ساده انجام گرفت. مطالعات دههی هفتاد تحت تاثیر نظرات آلتوسر در زمینهی شیوههای تولید و مفصلبندی بین آنها قرار داشت و بهطور عمده به بریتانیا محدود میشد. متاسفانه، مطالعات این دوره به ا نحرافات کارکردگرایانه وغایتگرایانه و نادیدهگرفتن مناسبات طبقاتی دچار شد و به نتایج قابل توجهی نرسید. دههی هشتاد، با توجه به رشد چشمگیر سرمایهداری در برخی کشورهای جهان سوم و وسعت بیش از انتظارتولید کالایی ساده در شکلبندی اقتصادی این جوامع و تاثیر آن در شتاببخشیدن یا کُندکردن رشد سرمایهداری، نظر محققین را به این شکل اقتصادی جلب کرد. اینبار پژوهشگران به بریتانیا محدود نمیشدند و موضوع تحقیق هم مطالعات میدانی در کشورهای مختلف بود. در سالهای بعد نیز این مطالعات با شدت کمتر و بهشکل پراکنده ادامه پیدا کرد. در ابتدا نگاهی بیاندازیم به بحث دربارهی مفهوم تولید کالایی ساده: برخی مانند موریشیما و کاتا فورس تصور میکنند تولید کالایی ساده صرفا مفهوم یا مدلی است برساخته از طرف مارکس و انگلس برای پیوند ارزشها در جلد اول و قیمتهای تولید در جلد سوم کتاب سرمایه، که فاقد واقعیت تاریخی است. درحالیکه، در آثار مارکس و انگلس و نویسندگان بعدی مکررا به وجود واقعی مولدین خرد و مستقل و رابطهی آنها با تولید کالایی اشاره شده است...
🔹 متن کامل این مقاله را در لینک زیر بخوانید:
https://wp.me/p9vUft-1hU
#حسن_آزاد #مارکس #انگلس
#نظریه_ارزش #سرمایهداری #شیوه_تولید
👇🏽
🖋@naghd_com
نقد اقتصاد سیاسی - نقد بتوارگی - نقد ایدئولوژی
رویکرد «منطقی ـ تاریخی» و تولید کالایی ساده
نوشتهی: حسن آزاد موضوع بررسی مارکس در کتاب سرمایه، شیوهی تولید سرمایهداری، همچون یک کلیت است. او در مرحلهی تحقیق، کلیت را به لحظههای سازندهاش تجزیه میکند، سپس به شناسایی رابطهی درونی بین آ…
🔹 نوشته های دریافتی 🔹
▫️ تأملی اجمالی در میراث دوگانهی جورج لوکاچ
نوشتهی: علی رها
21 ژوئن 2020
🔸 از نگارش «مارکسیسم ارتدکس»، اثر ماندگار لوکاچ، یک قرن تمام میگذرد. او این اثر را سپس به همراه هفت مقالهی دیگر در سال ۱۹۲۳ در کتاب «تاریخ و آگاهی طبقاتی» منتشر کرد. چنانکه لوکاچ در پیشگفتار سال ۱۹۶۷ به آن اشاره میکند، این کتاب تحت تأثیر انقلاب اکتبر ۱۹۱۷ نوشته شده بود «که دریچهای نوین به روی آینده گشود.» من در کشاکش انقلاب ایران با این اثر آشنا شدم و چنان تحتتاثیر مفاهیم آن، به ویژه سرشت انقلابی دیالکتیک، قرار گرفتم که بلافاصله «مارکسیسم ارتدکس چیست؟» را ترجمه و منتشر کردم. شاید انگیزهی من با هدف لوکاچ بههنگام نگارش آن تا حدی مطابقت پیدا کرده بود! چنانکه خود او ابراز میکند: «یک تغییر بنیادین جهان ـ تاریخی در شرف وقوع بود که به یافتن بیانی نظری نیاز داشت.»
نسلهای متمادی، از دههی 1930 تا دههی 1960 قرن پیش، برای یافتن یک مسیر فکری مستقل از سلطه خفقانآور استالینیسم، همواره به این اثر لوکاچ بازگشتهاند. دگرگونی واقعیت، و مفهوم «عینیت»، نه همچون رابطهی بیکران جهان اشیا، بلکه بهعنوان «عینیتِ سوژه» در پراکسیس انتقادی ـ انقلابی، آن روحی است که کنشگران مارکسیست را در تمامی برآمدهای جنبشهای اجتماعی به سوی خود جذب میکند و لوکاچ را مدام روی صحنهی تاریخ میآورد.
🔸 اینکه لوکاچِ متأخر این اثر را محصول گرایشاتی «اوتوپیایی»، «ایدهآلیستی» و فرجامگرایانه معرفی کند، یا تحت فشار استالینیسم به خود انتقاد کند و مواضع خود را پس بگیرد، ملاک سنجش آن نیست. او در همان پیشگفتار ۱۹۶۷ اذعان میکند که «دقیقاً آن قسمتهایی که من خطای نظری میدانم، بیشترین تاثیر را داشتهاند.» با این حال، خودِ لوکاچ از عدالت کافی برخوردار است که آخرین جمله پیشگفتارش را اینگونه به پایان برساند: «البته تبیین اینکه تاریخ و آگاهی طبقاتی تا چه حد بر فعالیتهای بعدی من و نیز دیگران اثر مثبت داشت، وظیفهی من نیست. چنین کاری مجموعهای از پرسشهایی پیچیده را به میان میآورد که اگر اجازه دهید آنها را به قضاوت تاریخ واگذار کنم.»
🔸 لوکاچ در سن ۸۶ سالگی در ژوئن ۱۹۷۱ چشم از جهان فرو بست. آنچه زیر عنوان «هستیشناسی هستی اجتماعی» منتشر شده است برگرفته از دستنوشتههای کاملی است که هنوز برای انتشار آماده نشده بودند. فصل سوم و چهارم از پارهی اول و فصل یکم از پارهی دوم کتاب، به ترتیب زیر عنوانهای «هگل»، «مارکس» و «کار» به انگلیسی برگردانده شده و در سال ۱۹۷۸ منتشر شدند. در مصاحبههای متعددی که لوکاچ در اواخر دهه 1960 انجام داد و نیز در پیشگفتار ۱۹۶۷ بر «تاریخ و آگاهی طبقاتی»، بارها به «هستیشناسی هستی اجتماعی» اشاره میکند و این اثر را ماحصل نهایی اندیشهی خود معرفی میکند... اما این اثر بر خلاف «تاریخ و آگاهی طبقاتی»، تاکنون به مباحث و مجادلات زیادی میان منتقدان و متفکران مارکسیست و غیرمارکسیست دامن نزده است.
🔸 بیاغراق، مقایسهی این دو اثر در نظر اول مرا دچار شگفتی کرد. در هستیشناسی هستی اجتماعی اثری از آثار آن شور و هیجان روح انقلابیِ متاثر از انقلاب اکتبر یافت نمیشود! آنچه بدیهی بنظر میرسد بردباری، دقتنظر و عمق کاوشگریِ فیلسوف سالخوردهای است که از فعالیت عملی کنارهگیری کرده اما ذهن خلاقش کماکان فعال است. با این همه، رد پای انزوا و انفصال از پراکسیس بالفعل جنبشهای جهانی، بهویژه در دههی 1960 را میتوان در سراسر کتاب بهوضوح مشاهده کرد. به نظر این نگارنده، هستیشناسی هستی اجتماعی نه نقطه اوج که معرف افول فکری نظریهپردازی است که چشمانداز انقلاب اجتماعی را از گفتمان خود زدوده است...
🔹متن کامل این نوشته را در لینک زیر بخوانید:
https://wp.me/p9vUft-1wE
#جرج_لوکاچ #علی_رها
#نظریه_ارزش #هستیشناسی #آگاهی_طبقاتی
👇🏽
🖋@naghd_com
▫️ تأملی اجمالی در میراث دوگانهی جورج لوکاچ
نوشتهی: علی رها
21 ژوئن 2020
🔸 از نگارش «مارکسیسم ارتدکس»، اثر ماندگار لوکاچ، یک قرن تمام میگذرد. او این اثر را سپس به همراه هفت مقالهی دیگر در سال ۱۹۲۳ در کتاب «تاریخ و آگاهی طبقاتی» منتشر کرد. چنانکه لوکاچ در پیشگفتار سال ۱۹۶۷ به آن اشاره میکند، این کتاب تحت تأثیر انقلاب اکتبر ۱۹۱۷ نوشته شده بود «که دریچهای نوین به روی آینده گشود.» من در کشاکش انقلاب ایران با این اثر آشنا شدم و چنان تحتتاثیر مفاهیم آن، به ویژه سرشت انقلابی دیالکتیک، قرار گرفتم که بلافاصله «مارکسیسم ارتدکس چیست؟» را ترجمه و منتشر کردم. شاید انگیزهی من با هدف لوکاچ بههنگام نگارش آن تا حدی مطابقت پیدا کرده بود! چنانکه خود او ابراز میکند: «یک تغییر بنیادین جهان ـ تاریخی در شرف وقوع بود که به یافتن بیانی نظری نیاز داشت.»
نسلهای متمادی، از دههی 1930 تا دههی 1960 قرن پیش، برای یافتن یک مسیر فکری مستقل از سلطه خفقانآور استالینیسم، همواره به این اثر لوکاچ بازگشتهاند. دگرگونی واقعیت، و مفهوم «عینیت»، نه همچون رابطهی بیکران جهان اشیا، بلکه بهعنوان «عینیتِ سوژه» در پراکسیس انتقادی ـ انقلابی، آن روحی است که کنشگران مارکسیست را در تمامی برآمدهای جنبشهای اجتماعی به سوی خود جذب میکند و لوکاچ را مدام روی صحنهی تاریخ میآورد.
🔸 اینکه لوکاچِ متأخر این اثر را محصول گرایشاتی «اوتوپیایی»، «ایدهآلیستی» و فرجامگرایانه معرفی کند، یا تحت فشار استالینیسم به خود انتقاد کند و مواضع خود را پس بگیرد، ملاک سنجش آن نیست. او در همان پیشگفتار ۱۹۶۷ اذعان میکند که «دقیقاً آن قسمتهایی که من خطای نظری میدانم، بیشترین تاثیر را داشتهاند.» با این حال، خودِ لوکاچ از عدالت کافی برخوردار است که آخرین جمله پیشگفتارش را اینگونه به پایان برساند: «البته تبیین اینکه تاریخ و آگاهی طبقاتی تا چه حد بر فعالیتهای بعدی من و نیز دیگران اثر مثبت داشت، وظیفهی من نیست. چنین کاری مجموعهای از پرسشهایی پیچیده را به میان میآورد که اگر اجازه دهید آنها را به قضاوت تاریخ واگذار کنم.»
🔸 لوکاچ در سن ۸۶ سالگی در ژوئن ۱۹۷۱ چشم از جهان فرو بست. آنچه زیر عنوان «هستیشناسی هستی اجتماعی» منتشر شده است برگرفته از دستنوشتههای کاملی است که هنوز برای انتشار آماده نشده بودند. فصل سوم و چهارم از پارهی اول و فصل یکم از پارهی دوم کتاب، به ترتیب زیر عنوانهای «هگل»، «مارکس» و «کار» به انگلیسی برگردانده شده و در سال ۱۹۷۸ منتشر شدند. در مصاحبههای متعددی که لوکاچ در اواخر دهه 1960 انجام داد و نیز در پیشگفتار ۱۹۶۷ بر «تاریخ و آگاهی طبقاتی»، بارها به «هستیشناسی هستی اجتماعی» اشاره میکند و این اثر را ماحصل نهایی اندیشهی خود معرفی میکند... اما این اثر بر خلاف «تاریخ و آگاهی طبقاتی»، تاکنون به مباحث و مجادلات زیادی میان منتقدان و متفکران مارکسیست و غیرمارکسیست دامن نزده است.
🔸 بیاغراق، مقایسهی این دو اثر در نظر اول مرا دچار شگفتی کرد. در هستیشناسی هستی اجتماعی اثری از آثار آن شور و هیجان روح انقلابیِ متاثر از انقلاب اکتبر یافت نمیشود! آنچه بدیهی بنظر میرسد بردباری، دقتنظر و عمق کاوشگریِ فیلسوف سالخوردهای است که از فعالیت عملی کنارهگیری کرده اما ذهن خلاقش کماکان فعال است. با این همه، رد پای انزوا و انفصال از پراکسیس بالفعل جنبشهای جهانی، بهویژه در دههی 1960 را میتوان در سراسر کتاب بهوضوح مشاهده کرد. به نظر این نگارنده، هستیشناسی هستی اجتماعی نه نقطه اوج که معرف افول فکری نظریهپردازی است که چشمانداز انقلاب اجتماعی را از گفتمان خود زدوده است...
🔹متن کامل این نوشته را در لینک زیر بخوانید:
https://wp.me/p9vUft-1wE
#جرج_لوکاچ #علی_رها
#نظریه_ارزش #هستیشناسی #آگاهی_طبقاتی
👇🏽
🖋@naghd_com
نقد: نقد اقتصاد سیاسی - نقد بتوارگی - نقد ایدئولوژی
تأملی اجمالی در میراث دوگانهی جورج لوکاچ
نوشتهی: علی رها بزرگترین خطایی که لوکاچ مرتکب میشود، گزینش «ارزش» بهعنوان «نقطه آغاز» و «نخستین مقوله» در ساختمان سرمایه مارکس است. این «خطا»، تبعات ناگواری دارد که امیدوارم در ادامهی این مقاله…
🔹 نوشته های دریافتی 🔹
▫️ روششناسی نقد مارکس بر نظریه ارزش-کارِ کلاسیک
نوشتهی: زهره نجفی
24 ژوئیه 2020
🔸 پرداختن به روش ماركس از آن رو دشوار است كه كمتر نوشتهاي از او در دست هست كه در آن به گونهای روشن روش خود را بيان کرده باشد. دست بر قضا یکی از معدود نوشتههايي هم كه ماركس در آن به تصريح روش علمي مد نظر خود را توضيح میدهد، یعنی مقدمه گروندريسه، نه تنها گرهای از پیچیدگی روش مورد استفاده خود او باز نمیکند، بلکه این کلاف را پیچیدهتر میکند. در اين يادداشت خواهیم كوشيد تا نشان دهیم روش مورد استفاده مارکس در مهم ترین اثر او، سرمایه و به صورت مشخص روش مارکس در تحلیل مقولۀ ارزش تا چه حد با تصویری که او از روش علمی مد نظرش در گروندریسه ترسیم میکند، متفاوت است و بر مبناي اين تفاوت نشان خواهیم داد که ماركس با استفاده از روش ديالكتيكی چگونه توانست اقتصاد سياسی دوران خود را به چالش بکشاند.
🔸 مارکس بررسی نقادانۀ خود از تعینیافتگی مفهوم ارزش در جامعۀ سرمایهداری را از نظریۀ ابژکتیو ارزش-کار کلاسیک آغاز میکند و به سویۀ مقابل و نقیض آن، یعنی تأثیر بازار بر قیمت و شکل ارزش میرسد. همین ابتدای کار باید صراحتا روشن کنیم که چنین خوانشی نه گل به خودی است و نه افسانۀ و افسون سرافایی. این خوانش به هیچ وجه به این نتیجه نمیانجامد که نظریه نئوکلاسیک ارزش نسبت به ورژن کلاسیک آن، از قدرت بیشتری برای تبیین واقعیت برخوردار است. این دو رویکرد هر دو، یکجانبه و ناتوان از درک سویه مقابلند. این که مارکس از سویه ابژکتیو ارزش آغاز میکند و بر اثر تناقضهای ذاتی و درونی این نظریه به سویۀ نقیض آن ره میبرد، برآمده از ساختار تناقضآمیز ارزش در جامعۀ سرمایهداری است. هدف این نوشته آن است که منطق و روش مارکس در تحلیل تعینیافتگی ارزش در جامعه سرمایهداری را مورد بررسی و بازخوانی قرار دهد و نشان دهد روش به کار گرفته شده از سوی مارکس تا چه حد مبتنی بر روش دیالکتیکی هگلی است که از تناقض به عنوان موتور محرکۀ خود استفاده میکند.
🔸 هدف مارکس در پژوهشش درباره ارزش که در سرمایه انجام میدهد، نشان دادن نابسندگی و ناتوانی هر دو رویکرد است که سعی دارند با روش تحلیلی و یکجانبۀ خود، واقعیت پیچیده و متناقض را تبیین کنند. مارکس نظریۀ ارزش-کار را نقد میکند و نشان میدهد این نظریه به جای تبیین همۀ سویههای واقعیت، برخی از آنها را فرا میافکند. اما با این نتیجه نباید قند در دل منتقدان نئوکلاسیک نظریه ارزش-کار آب شود. چون آن نظریه نئوکلاسیک هم به همان اندازه و حتی بیشتر از آن نابسنده و یکسویه است.
🔹 متن کامل این مقاله را در لینک زیر بخوانید:
https://wp.me/p9vUft-1BQ
#زهره_نجفی #مارکس #نظریه_ارزش #دیالکتیک #روش #ریکاردو
👇🏽
🖋@naghd_com
▫️ روششناسی نقد مارکس بر نظریه ارزش-کارِ کلاسیک
نوشتهی: زهره نجفی
24 ژوئیه 2020
🔸 پرداختن به روش ماركس از آن رو دشوار است كه كمتر نوشتهاي از او در دست هست كه در آن به گونهای روشن روش خود را بيان کرده باشد. دست بر قضا یکی از معدود نوشتههايي هم كه ماركس در آن به تصريح روش علمي مد نظر خود را توضيح میدهد، یعنی مقدمه گروندريسه، نه تنها گرهای از پیچیدگی روش مورد استفاده خود او باز نمیکند، بلکه این کلاف را پیچیدهتر میکند. در اين يادداشت خواهیم كوشيد تا نشان دهیم روش مورد استفاده مارکس در مهم ترین اثر او، سرمایه و به صورت مشخص روش مارکس در تحلیل مقولۀ ارزش تا چه حد با تصویری که او از روش علمی مد نظرش در گروندریسه ترسیم میکند، متفاوت است و بر مبناي اين تفاوت نشان خواهیم داد که ماركس با استفاده از روش ديالكتيكی چگونه توانست اقتصاد سياسی دوران خود را به چالش بکشاند.
🔸 مارکس بررسی نقادانۀ خود از تعینیافتگی مفهوم ارزش در جامعۀ سرمایهداری را از نظریۀ ابژکتیو ارزش-کار کلاسیک آغاز میکند و به سویۀ مقابل و نقیض آن، یعنی تأثیر بازار بر قیمت و شکل ارزش میرسد. همین ابتدای کار باید صراحتا روشن کنیم که چنین خوانشی نه گل به خودی است و نه افسانۀ و افسون سرافایی. این خوانش به هیچ وجه به این نتیجه نمیانجامد که نظریه نئوکلاسیک ارزش نسبت به ورژن کلاسیک آن، از قدرت بیشتری برای تبیین واقعیت برخوردار است. این دو رویکرد هر دو، یکجانبه و ناتوان از درک سویه مقابلند. این که مارکس از سویه ابژکتیو ارزش آغاز میکند و بر اثر تناقضهای ذاتی و درونی این نظریه به سویۀ نقیض آن ره میبرد، برآمده از ساختار تناقضآمیز ارزش در جامعۀ سرمایهداری است. هدف این نوشته آن است که منطق و روش مارکس در تحلیل تعینیافتگی ارزش در جامعه سرمایهداری را مورد بررسی و بازخوانی قرار دهد و نشان دهد روش به کار گرفته شده از سوی مارکس تا چه حد مبتنی بر روش دیالکتیکی هگلی است که از تناقض به عنوان موتور محرکۀ خود استفاده میکند.
🔸 هدف مارکس در پژوهشش درباره ارزش که در سرمایه انجام میدهد، نشان دادن نابسندگی و ناتوانی هر دو رویکرد است که سعی دارند با روش تحلیلی و یکجانبۀ خود، واقعیت پیچیده و متناقض را تبیین کنند. مارکس نظریۀ ارزش-کار را نقد میکند و نشان میدهد این نظریه به جای تبیین همۀ سویههای واقعیت، برخی از آنها را فرا میافکند. اما با این نتیجه نباید قند در دل منتقدان نئوکلاسیک نظریه ارزش-کار آب شود. چون آن نظریه نئوکلاسیک هم به همان اندازه و حتی بیشتر از آن نابسنده و یکسویه است.
🔹 متن کامل این مقاله را در لینک زیر بخوانید:
https://wp.me/p9vUft-1BQ
#زهره_نجفی #مارکس #نظریه_ارزش #دیالکتیک #روش #ریکاردو
👇🏽
🖋@naghd_com
نقد اقتصاد سیاسی - نقد بتوارگی - نقد ایدئولوژی
روششناسی نقد مارکس بر نظریه ارزش-کار کلاسیک
نوشتهی: زهره نجفی مارکس بررسی نقادانۀ خود از تعینیافتگی مفهوم ارزش در جامعۀ سرمایهداری را از نظریۀ ابژکتیو ارزش-کار کلاسیک آغاز میکند و به سویۀ مقابل و نقیض آن، یعنی تأثیر بازار بر قیمت و شکل ا…
▫️ گروندریسه فراسوی سرمایه؟
▫️مارکسِ نِگری و مسئلهی ارزش
نوشتهی: دیوید ایدن
ترجمهی: حسن مرتضوی
9 نوامبر 2020
📝 توضیح نقد: به مناسبت انتشار ترجمهی تازهای از گروندریسه – اثر مهم و بسیار ارزندهی کارل مارکس – به زبان فارسی، «نقد» مجموعهای از جستارها و ارزیابیها از این اثر را منتشر خواهد کرد. مشارکت پژوهشگران و علاقمندان، از راه تالیف و ترجمه، برای هرچه بارورتر ساختن این مجموعه، بی گمان جای خوشحالی است.
🔸 من در این فصل کار سادهای انجام میدهم اما امیدوارم کمابیش سودمند باشد. به آثار نِگری قبل از آنکه بهنحو آشکارتری از مفاهیم دلوز، گتاری و فوکو استفاده کند، نگاهی میکنم. به نظرم در اینجا میتوانیم نوعی مفهومسازی از سرمایهداری را بیابیم که با کارهای متأخرش جفتوجور است، کارهایی که در آنها از این نویسندگان پساساختارباور کمک میگیرد. بدینسان نه فقط میتوان توضیح داد که چرا مارکسیسمِ نِگری میتواند به خوبی با پساساختارباوری جفتوجور شود بلکه امید است که برخی از عناصر کلیدیِ درک نِگری از سرمایهداری و استفادهی نوآورانهاش از مارکس روشن شود. این به من کمک میکند تا ارزیابی کنم این درک چه سهمی میتواند در فعالیت کمونیستی رهاییبخش داشته باشد و چه ضعفهایی نیز دارد. این ادامهی نقدی است که قبلاً از نِگری و عناصر پساکارگرگرایی کنونی در خصوص مسئله ارزش کرده بودم
🔸 همچنین در این فصل استفادهی کنونی نِگری از پساساختارباوری را بهطور خلاصه شرح خواهم داد، نظریهپردازی قدیم نِگری از سرمایه را ارائه خواهم کرد و سپس این موضوع را به بوتهی آزمایش خواهم گذاشت که تا چه اندازه کدام یک از آن دو به ما در درک شرایطمان کمک خواهد کرد. با اینکه از آثار مارکس بهره میگیرم و نشان میدهم که نِگری در استفاده از نظرات مارکس مرتکب خطاهای معینی میشود، این محور نقد من نیست (به هر حال، طرح اتهام بدعت علیه نویسندهی مارکس فراسوی مارکس؟ چه اهمیتی دارد؟) برعکس، من توصیف نِگری از سرمایهداری را محدود میدانم و در مقابل آن رویکرد کمونیستی متفاوتی را مطرح میکنم.
🔸 درک نِگری از سرمایهداری متکی است بر این استدلالش که توسعهی سرمایهداری به معنای آن است که قانون ارزش نامعتبر است و به این ترتیب ارزش مستقیماً بهعنوان تحمیل قدرت سرمایهداری همچون یک فرمان وجود دارد. این خط استدلالی متکی بر دو عنصر کلیدی است: رجحان گروندریسه بر سرمایه و استفاده از انگارهی «گرایش» نزد مارکس.
نِگری... یکم، استدلال میکند که منطق متفاوتی دربارهی ارزش در گروندریسه ارائه شده است و این روایت دوم سرمایهداری زمانهی ما را بهتر توصیف میکند. او استدلال میکند که در گروندریسه پول از شکل کالایی نشئت نمیگیرد؛ بلکه پول شکلی از سنجهای است که سرمایه تحمیل میکند، و به این ترتیب ارزش به مثابهی چیزی تحمیلی بر خلاقیت وجود دارد.
🔸 به نظر نِگری، قبل و بعد از دلوز و گتاری و در کارهای دلوز و گتاری، سرمایهداری جامعهای است سرشار از خلاقیت باز و بیحدومرز که نیروی تحمیلگر که این خلاقیت را به مسیر معینی به جریان میاندازد و محدود میکند آن را گرفتار کرده است. اما ما در کار مارکس میبینیم که خلاقیت انسان در سرمایهداری شکل روابط شیءوارهای را یافته که جهانی وارونه از بیگانگی انسانی از خلاقیتمان را میآفریند. کمونیسم آنگاه به نظر نِگری عبارتست از آزادسازی خلاقیت، بدانگونه که هست، از خشونت فرمانهای سرمایه و از تاثیر قلبکننده و نهفته در قانون آن. مارکس دگرگونی بهکلی اساسیتری را مطرح میکند که مستلزم از بینرفتن تمامیتِ مناسبات اجتماعی است که این کابوس را ایجاد میکند...
🔹متن کامل این مقاله را در لینک زیر بخوانید:
https://wp.me/p9vUft-1Pz
#دیوید_ایدن #حسن_مرتضوی
#مارکس #آنتونیو_نگری #گروندریسه #سرمایه #نظریه_ارزش
👇🏽
🖋@naghd_com
▫️مارکسِ نِگری و مسئلهی ارزش
نوشتهی: دیوید ایدن
ترجمهی: حسن مرتضوی
9 نوامبر 2020
📝 توضیح نقد: به مناسبت انتشار ترجمهی تازهای از گروندریسه – اثر مهم و بسیار ارزندهی کارل مارکس – به زبان فارسی، «نقد» مجموعهای از جستارها و ارزیابیها از این اثر را منتشر خواهد کرد. مشارکت پژوهشگران و علاقمندان، از راه تالیف و ترجمه، برای هرچه بارورتر ساختن این مجموعه، بی گمان جای خوشحالی است.
🔸 من در این فصل کار سادهای انجام میدهم اما امیدوارم کمابیش سودمند باشد. به آثار نِگری قبل از آنکه بهنحو آشکارتری از مفاهیم دلوز، گتاری و فوکو استفاده کند، نگاهی میکنم. به نظرم در اینجا میتوانیم نوعی مفهومسازی از سرمایهداری را بیابیم که با کارهای متأخرش جفتوجور است، کارهایی که در آنها از این نویسندگان پساساختارباور کمک میگیرد. بدینسان نه فقط میتوان توضیح داد که چرا مارکسیسمِ نِگری میتواند به خوبی با پساساختارباوری جفتوجور شود بلکه امید است که برخی از عناصر کلیدیِ درک نِگری از سرمایهداری و استفادهی نوآورانهاش از مارکس روشن شود. این به من کمک میکند تا ارزیابی کنم این درک چه سهمی میتواند در فعالیت کمونیستی رهاییبخش داشته باشد و چه ضعفهایی نیز دارد. این ادامهی نقدی است که قبلاً از نِگری و عناصر پساکارگرگرایی کنونی در خصوص مسئله ارزش کرده بودم
🔸 همچنین در این فصل استفادهی کنونی نِگری از پساساختارباوری را بهطور خلاصه شرح خواهم داد، نظریهپردازی قدیم نِگری از سرمایه را ارائه خواهم کرد و سپس این موضوع را به بوتهی آزمایش خواهم گذاشت که تا چه اندازه کدام یک از آن دو به ما در درک شرایطمان کمک خواهد کرد. با اینکه از آثار مارکس بهره میگیرم و نشان میدهم که نِگری در استفاده از نظرات مارکس مرتکب خطاهای معینی میشود، این محور نقد من نیست (به هر حال، طرح اتهام بدعت علیه نویسندهی مارکس فراسوی مارکس؟ چه اهمیتی دارد؟) برعکس، من توصیف نِگری از سرمایهداری را محدود میدانم و در مقابل آن رویکرد کمونیستی متفاوتی را مطرح میکنم.
🔸 درک نِگری از سرمایهداری متکی است بر این استدلالش که توسعهی سرمایهداری به معنای آن است که قانون ارزش نامعتبر است و به این ترتیب ارزش مستقیماً بهعنوان تحمیل قدرت سرمایهداری همچون یک فرمان وجود دارد. این خط استدلالی متکی بر دو عنصر کلیدی است: رجحان گروندریسه بر سرمایه و استفاده از انگارهی «گرایش» نزد مارکس.
نِگری... یکم، استدلال میکند که منطق متفاوتی دربارهی ارزش در گروندریسه ارائه شده است و این روایت دوم سرمایهداری زمانهی ما را بهتر توصیف میکند. او استدلال میکند که در گروندریسه پول از شکل کالایی نشئت نمیگیرد؛ بلکه پول شکلی از سنجهای است که سرمایه تحمیل میکند، و به این ترتیب ارزش به مثابهی چیزی تحمیلی بر خلاقیت وجود دارد.
🔸 به نظر نِگری، قبل و بعد از دلوز و گتاری و در کارهای دلوز و گتاری، سرمایهداری جامعهای است سرشار از خلاقیت باز و بیحدومرز که نیروی تحمیلگر که این خلاقیت را به مسیر معینی به جریان میاندازد و محدود میکند آن را گرفتار کرده است. اما ما در کار مارکس میبینیم که خلاقیت انسان در سرمایهداری شکل روابط شیءوارهای را یافته که جهانی وارونه از بیگانگی انسانی از خلاقیتمان را میآفریند. کمونیسم آنگاه به نظر نِگری عبارتست از آزادسازی خلاقیت، بدانگونه که هست، از خشونت فرمانهای سرمایه و از تاثیر قلبکننده و نهفته در قانون آن. مارکس دگرگونی بهکلی اساسیتری را مطرح میکند که مستلزم از بینرفتن تمامیتِ مناسبات اجتماعی است که این کابوس را ایجاد میکند...
🔹متن کامل این مقاله را در لینک زیر بخوانید:
https://wp.me/p9vUft-1Pz
#دیوید_ایدن #حسن_مرتضوی
#مارکس #آنتونیو_نگری #گروندریسه #سرمایه #نظریه_ارزش
👇🏽
🖋@naghd_com
نقد اقتصاد سیاسی - نقد بتوارگی - نقد ایدئولوژی
گروندریسه فراسوی سرمایه؟
مارکسِ نِگری و مسئلهی ارزش نوشتهی: دیوید ایدن ترجمهی: حسن مرتضوی درک نگری از سرمایهداری متکی است بر این استدلالش که توسعهی سرمایهداری به معنای آن است که قانون ارزش نامعتبر است و به این ترتیب …
▫️ دگردیسی ارزش نیروی کار به کارمزد
نوشتهی: کارل مارکس
ترجمه و تالیف: کمال خسروی
10 ژانویه 2021
🔸 توضیح: فصل هفدهم جلد نخست کاپیتال زیر عنوان «دگردیسی ارزش، یا به تعبیری، قیمتِ نیروی کار به کارمزد»، نخستین فصل از بخش ششم این کتاب با عنوان عمومی «کارمزد»، کمتر از 8 صفحه از این کتابِ چندصد صفحهای است. همین چند صفحه اما سرشار است از دقیقترین و غنیترین استدلالهای مارکس در نقد شیوهی تولید سرمایهداری، نقد دستگاه مفاهیم اقتصاد سیاسی و نقد ایدئولوژیِ بورژوایی، بطوری که بسط و برجستهساختن این استدلالها میتواند خود کتاب یا کتابهایی پرحجمتر از کلِ اثر باشد. فشردگی مفاهیم و مقولات گفتمانِ شناختی مارکسی در این فصل، براستی شگفتآور و رشکبرانگیز است.
متن پیشِرو ترجمهی تفصیلی و تفسیری تازهای از این فصل، از جلد بیست و سوم مجموعه آثار آلمانیِ مارکس و انگلس (MEW) صفحات 557 تا 564، به سیاق ترجمهی است که اخیراً از قطعهی «سرشت بتوارهی کالا و رازِ آن» ارائه دادم. این متن، ترجمهی کامل فصل هفدهم است که در لابلای جملهها و عبارتهای آن، واژهها، جملهها و گاه حتی عبارتهایی طولانی به متنِ ترجمه افزوده شدهاند؛ به قصد و امید توضیح و تفسیر و انتقالِ بهترِ معنا و مفهوم آن. تلاش شده است که افزودهها به شیوهای در متنِ ترجمه جایگیر شوند که به یکدستیِ آن لطمهای نخورد و ــ در صورت موفقیت ــ همچون متنی یکپارچه بهنظر آید. بهلحاظ فنی، بخشهای افزوده، با گزینش رنگی متفاوت (ارغوانی) برای خطِ آنها، از متن اصلی متمایزند، بهطوریکه خواننده میتواند در صورت تمایل با حذف آنها و حفظ خطوطِ سیاهرنگ، متن ترجمهی «خالص» و بدون تفسیر و تعمیم را دراختیار داشته باشد. برای سادهکردنِ کارِ علاقمندان، نسخهی پیدیافِ ترجمهی «خالص»، بدون افزودههای مترجم نیز در فایلی جداگانه، ضمیمه شده است. (ک.خ.)
🔸 در پوستهی بیرونیِ جامعهی بورژوایی، یعنی در سطح ظاهری و جلوهی بیرونیاش که در برابر دیدگان همهی اعضای جامعه ــ سرمایهدار، کارگر، کارمند، زمیندار، خردهفروش، عمدهفروش و غیره ــ قرار دارد، مزد کارگر بهمثابه قیمتِ کار پدیدار میشود، همانا پرداخت مقدار یا مبلغ معینی پول برای مقدار معینی کار. از هر کس بپرسید مزد چیست؟ میگوید: اجرت یا قیمتِ کار. در اینجا از ارزشِ کار سخن میگویند و بیان پولیِ این ارزش را قیمتِ طبیعی یا ضروریاش مینامند. فکر میکنند کار، مثل هر چیز دیگر، ضرورتاً ارزشی دارد و این ارزشِ کار هم باید مثل ارزش هر چیزِ دیگر، به زبانِ پول و به عنوان مبلغ معینی پول بیان شود؛ بنابراین اسم این مبلغ پول را که در اِزای کار پرداخته میشود، قیمت ضروری یا طبیعیِ کار میگذارند. اما چون بهنظر میرسد این قیمت، مربوط به ارزشِ خودِ کار است – و از همین رو آن را ضروری یا طبیعی مینامند – و معلوم نیست که حتماً با قیمت «واقعیِ» کار برابر باشد، در نتیجه از سوی دیگر از قیمتهای بازارِ کار صحبت میکنند، یعنی قیمتهایی که مثل قیمت همهی اجناس دیگر بر اثر عرضه و تقاضا تعیین میشوند و بالاتر یا پائینتر از قیمت ضروریاش هستند، یا حول این قیمتِ ضروری نوسان دارند. قیمت ضروری یا طبیعیِ کار یا همان چیزی که تصور میشود نامی برای ارزشِ کار باشد، معیار و میزانی است که قیمتهای واقعی یا قیمتهای بازار گاهی کمتر و گاهی بیشتر از آن هستند و شاید گاهی تصادفاً درست برابر با آن باشند...
🔸 تردیدی نیست که آنچه در بازارِ کالاها در برابر دارندهی پول ظاهر میشود، در حقیقت کار نیست، بلکه کارگر است. چیزیکه کارگر میفروشد، نیروی کار است؛ یعنی توانایی و شایستگی و آمادگی جسمی و فکری و روانیاش برای انجام کاری مشخص. اما به محض آنکه کارش واقعاً شروع شد، دیگر به او تعلق ندارد و بنابراین دیگر نمیتواند به فرد دیگری فروخته شود. کار جوهر و سنجهی ذاتی یا درونماندگارِ (immanent) ارزشهاست، اما خودش ارزشی ندارد. بهعبارت دیگر، کار هم خمیرمایه و اسوقُسِ ارزش است و هم سنجهی مقدارش؛ یعنی مقدار زمانِ اجتماعاً لازمش، معیار و سنجهای ذاتی یا درونی برای اندازهگیریِ مقدارِ ارزش است...
🔹 متن کامل این مقاله را در لینک زیر بخوانید:
https://wp.me/p9vUft-1VZ
#مارکس #کمال_خسروی
#نظریه_ارزش #کار_مزدی
#نقد_بتوارگی
👇🏽
🖋@naghd_com
نوشتهی: کارل مارکس
ترجمه و تالیف: کمال خسروی
10 ژانویه 2021
🔸 توضیح: فصل هفدهم جلد نخست کاپیتال زیر عنوان «دگردیسی ارزش، یا به تعبیری، قیمتِ نیروی کار به کارمزد»، نخستین فصل از بخش ششم این کتاب با عنوان عمومی «کارمزد»، کمتر از 8 صفحه از این کتابِ چندصد صفحهای است. همین چند صفحه اما سرشار است از دقیقترین و غنیترین استدلالهای مارکس در نقد شیوهی تولید سرمایهداری، نقد دستگاه مفاهیم اقتصاد سیاسی و نقد ایدئولوژیِ بورژوایی، بطوری که بسط و برجستهساختن این استدلالها میتواند خود کتاب یا کتابهایی پرحجمتر از کلِ اثر باشد. فشردگی مفاهیم و مقولات گفتمانِ شناختی مارکسی در این فصل، براستی شگفتآور و رشکبرانگیز است.
متن پیشِرو ترجمهی تفصیلی و تفسیری تازهای از این فصل، از جلد بیست و سوم مجموعه آثار آلمانیِ مارکس و انگلس (MEW) صفحات 557 تا 564، به سیاق ترجمهی است که اخیراً از قطعهی «سرشت بتوارهی کالا و رازِ آن» ارائه دادم. این متن، ترجمهی کامل فصل هفدهم است که در لابلای جملهها و عبارتهای آن، واژهها، جملهها و گاه حتی عبارتهایی طولانی به متنِ ترجمه افزوده شدهاند؛ به قصد و امید توضیح و تفسیر و انتقالِ بهترِ معنا و مفهوم آن. تلاش شده است که افزودهها به شیوهای در متنِ ترجمه جایگیر شوند که به یکدستیِ آن لطمهای نخورد و ــ در صورت موفقیت ــ همچون متنی یکپارچه بهنظر آید. بهلحاظ فنی، بخشهای افزوده، با گزینش رنگی متفاوت (ارغوانی) برای خطِ آنها، از متن اصلی متمایزند، بهطوریکه خواننده میتواند در صورت تمایل با حذف آنها و حفظ خطوطِ سیاهرنگ، متن ترجمهی «خالص» و بدون تفسیر و تعمیم را دراختیار داشته باشد. برای سادهکردنِ کارِ علاقمندان، نسخهی پیدیافِ ترجمهی «خالص»، بدون افزودههای مترجم نیز در فایلی جداگانه، ضمیمه شده است. (ک.خ.)
🔸 در پوستهی بیرونیِ جامعهی بورژوایی، یعنی در سطح ظاهری و جلوهی بیرونیاش که در برابر دیدگان همهی اعضای جامعه ــ سرمایهدار، کارگر، کارمند، زمیندار، خردهفروش، عمدهفروش و غیره ــ قرار دارد، مزد کارگر بهمثابه قیمتِ کار پدیدار میشود، همانا پرداخت مقدار یا مبلغ معینی پول برای مقدار معینی کار. از هر کس بپرسید مزد چیست؟ میگوید: اجرت یا قیمتِ کار. در اینجا از ارزشِ کار سخن میگویند و بیان پولیِ این ارزش را قیمتِ طبیعی یا ضروریاش مینامند. فکر میکنند کار، مثل هر چیز دیگر، ضرورتاً ارزشی دارد و این ارزشِ کار هم باید مثل ارزش هر چیزِ دیگر، به زبانِ پول و به عنوان مبلغ معینی پول بیان شود؛ بنابراین اسم این مبلغ پول را که در اِزای کار پرداخته میشود، قیمت ضروری یا طبیعیِ کار میگذارند. اما چون بهنظر میرسد این قیمت، مربوط به ارزشِ خودِ کار است – و از همین رو آن را ضروری یا طبیعی مینامند – و معلوم نیست که حتماً با قیمت «واقعیِ» کار برابر باشد، در نتیجه از سوی دیگر از قیمتهای بازارِ کار صحبت میکنند، یعنی قیمتهایی که مثل قیمت همهی اجناس دیگر بر اثر عرضه و تقاضا تعیین میشوند و بالاتر یا پائینتر از قیمت ضروریاش هستند، یا حول این قیمتِ ضروری نوسان دارند. قیمت ضروری یا طبیعیِ کار یا همان چیزی که تصور میشود نامی برای ارزشِ کار باشد، معیار و میزانی است که قیمتهای واقعی یا قیمتهای بازار گاهی کمتر و گاهی بیشتر از آن هستند و شاید گاهی تصادفاً درست برابر با آن باشند...
🔸 تردیدی نیست که آنچه در بازارِ کالاها در برابر دارندهی پول ظاهر میشود، در حقیقت کار نیست، بلکه کارگر است. چیزیکه کارگر میفروشد، نیروی کار است؛ یعنی توانایی و شایستگی و آمادگی جسمی و فکری و روانیاش برای انجام کاری مشخص. اما به محض آنکه کارش واقعاً شروع شد، دیگر به او تعلق ندارد و بنابراین دیگر نمیتواند به فرد دیگری فروخته شود. کار جوهر و سنجهی ذاتی یا درونماندگارِ (immanent) ارزشهاست، اما خودش ارزشی ندارد. بهعبارت دیگر، کار هم خمیرمایه و اسوقُسِ ارزش است و هم سنجهی مقدارش؛ یعنی مقدار زمانِ اجتماعاً لازمش، معیار و سنجهای ذاتی یا درونی برای اندازهگیریِ مقدارِ ارزش است...
🔹 متن کامل این مقاله را در لینک زیر بخوانید:
https://wp.me/p9vUft-1VZ
#مارکس #کمال_خسروی
#نظریه_ارزش #کار_مزدی
#نقد_بتوارگی
👇🏽
🖋@naghd_com
نقد اقتصاد سیاسی - نقد بتوارگی - نقد ایدئولوژی
دگردیسی ارزش نیروی کار به کارمزد
فصل هفدهم کاپیتال، جلد نخست نوشتهی: کارل مارکس ترجمه و تالیف: کمال خسروی اقتصاد سیاسی کلاسیک مقولهی «قیمت کار» را، بدون هرگونه نقدی، از زندگی روزمره عاریه گرفت تا سپس بپرسد این قیمت چگونه تعیین …
▫️ قانون ارزش در گذار
▫️از سرمايهداری صنعتی به سرمايهداری نوین
نوشتهی: کارلو ورچهلونه
ترجمهی: ساسان صدقی نیا
20ژانویه 2021
🔸 هدف از این مقاله این است که در چارچوب نظریِ پسااوپرائیستی، معنای منطقی و تاریخیِ قانون مارکسی ارزش در گذار از سرمایهداری صنعتی به سرمایهداریِ شناختی مشخص شود. از این چشمانداز، تجزیه و تحلیل در سه مرحله بسط مییابد. ابتدا مشخص میشود که چه چیزی باید در قانون ارزش/زمانکار تفهیم شود و چه چیزی آن را با قانون ارزش اضافی بیان میکند و این مفهوم یک متغیر وابسته و از لحاظ تاریخی متعین است. با اشاره به این تفسیر، از مفهوم قانون ارزش/ارزش اضافی استفاده خواهیم کرد. در مراحل دوم و سوم تمرکز بر روی دینامیسم اصلی صورت میگیرد که نیروی پیشرونده قانون ارزش/ارزش اضافی در سرمایهداری صنعتی و بحران آن در سرمایهداری شناختی را توضیح میدهد.
🔸 دو مفهوم اصلی قانون ارزش/کار، همانطورکه آنتونیو نگری از آنها یاد میکند، در سنت مارکسیستی با یکدیگر همزیستی دارند ، اینها دو مفهوم تئوری ارزش هستند. اولی بر مسئله کمی تعیین مقدار ارزش اصرار میکند. این مورد زمان کار را بهعنوان معیاری برای اندازهگیری ارزش کالا مورد بررسی قرار میدهد. این چیزی است که ما آن را نظریه ارزش/زمان کار مینامیم... در این دیدگاه، قانون ارزش اساسا بعنوان قانونی غیرتاریخی بر مبنای اندازهگیری و عامل تعادل برای تخصیص منابع قدرت، تصور میشود. مفهوم کار انتزاعی تقریباً به یک مقوله طبیعی و انتزاع ذهنی ساده تبدیل میشود، فارغ از تمام خصوصیاتی که از بیگانگی سوداگرانه تا مصادرهی کار کارگر، آن را به دسته خاصی از نظام سرمایهداری تبدیل میکند.
🔸 برداشت دوم بر بُعد کیفی رابطه استثمار که رابطه سرمایه و کار بر آن استوار است، پافشاری میکند، رابطهای که مستلزم تبدیل نیروی کار به کالایی کاذب و ساختگی است. این چیزی است که میتوان آن را نظریه ارزش/ارزش اضافی نامید. در این نظریه، کار انتزاعی به عنوان ماده و منبع ارزش در یک جامعه سرمایهداری از طریق توسعه روابط تجاری و رابطه آنتاگونیستیِ کار و سرمایه، درک میشود. توجه داشته باشید که در دیدگاه مارکس قانون ارزش-کار در واقع مستقیماً به عنوان تابعی از قانون ارزش اضافی تصور میشود و نسبت به قانون دوم، یعنی قانون استثمار و آنتاگونیسم، استقلال ندارد. در این راستا انتخاب بسیار بحثبرانگیز مارکس در فصل اول کتاب «سرمایه» از تجزیه و تحلیل کالاها شروع میشود و هیچ ارتباطی با فرضیه یک جامعه تجاری ساده ندارد که پیش از سرمایهداری موجود بوده است. در عوض، این بار از نیاز به نشاندادن چگونگی تبدیل نیروی کار به یک کالای کاذب و ساختگی – بنابراین مفصلبندی بین ارزش مبادله و ارزش استفاده آن (خودِ کار) – رمز و راز منشا سود را توضیح میدهد.
🔸 با شروع از مفهوم دوم، در ادامه این مقاله پیدایش و استقرار تاریخیِ قانون ارزش/ارزش اضافی، معنا و نقش بحران آن، در اقتصاد مبتنی بر دانش و انتشار آن را مشخص میکنیم.
🔹متن کامل این مقاله را در لینک زیر بخوانید:
https://wp.me/p9vUft-1Xb
#کارلو_ورچهلونه #آنتونیو_نگری #ساسان_صدقی_نیا
#نیروی_کار #نظریه_ارزش #سرمایهداری
👇🏽
🖋@naghd_com
▫️از سرمايهداری صنعتی به سرمايهداری نوین
نوشتهی: کارلو ورچهلونه
ترجمهی: ساسان صدقی نیا
20ژانویه 2021
🔸 هدف از این مقاله این است که در چارچوب نظریِ پسااوپرائیستی، معنای منطقی و تاریخیِ قانون مارکسی ارزش در گذار از سرمایهداری صنعتی به سرمایهداریِ شناختی مشخص شود. از این چشمانداز، تجزیه و تحلیل در سه مرحله بسط مییابد. ابتدا مشخص میشود که چه چیزی باید در قانون ارزش/زمانکار تفهیم شود و چه چیزی آن را با قانون ارزش اضافی بیان میکند و این مفهوم یک متغیر وابسته و از لحاظ تاریخی متعین است. با اشاره به این تفسیر، از مفهوم قانون ارزش/ارزش اضافی استفاده خواهیم کرد. در مراحل دوم و سوم تمرکز بر روی دینامیسم اصلی صورت میگیرد که نیروی پیشرونده قانون ارزش/ارزش اضافی در سرمایهداری صنعتی و بحران آن در سرمایهداری شناختی را توضیح میدهد.
🔸 دو مفهوم اصلی قانون ارزش/کار، همانطورکه آنتونیو نگری از آنها یاد میکند، در سنت مارکسیستی با یکدیگر همزیستی دارند ، اینها دو مفهوم تئوری ارزش هستند. اولی بر مسئله کمی تعیین مقدار ارزش اصرار میکند. این مورد زمان کار را بهعنوان معیاری برای اندازهگیری ارزش کالا مورد بررسی قرار میدهد. این چیزی است که ما آن را نظریه ارزش/زمان کار مینامیم... در این دیدگاه، قانون ارزش اساسا بعنوان قانونی غیرتاریخی بر مبنای اندازهگیری و عامل تعادل برای تخصیص منابع قدرت، تصور میشود. مفهوم کار انتزاعی تقریباً به یک مقوله طبیعی و انتزاع ذهنی ساده تبدیل میشود، فارغ از تمام خصوصیاتی که از بیگانگی سوداگرانه تا مصادرهی کار کارگر، آن را به دسته خاصی از نظام سرمایهداری تبدیل میکند.
🔸 برداشت دوم بر بُعد کیفی رابطه استثمار که رابطه سرمایه و کار بر آن استوار است، پافشاری میکند، رابطهای که مستلزم تبدیل نیروی کار به کالایی کاذب و ساختگی است. این چیزی است که میتوان آن را نظریه ارزش/ارزش اضافی نامید. در این نظریه، کار انتزاعی به عنوان ماده و منبع ارزش در یک جامعه سرمایهداری از طریق توسعه روابط تجاری و رابطه آنتاگونیستیِ کار و سرمایه، درک میشود. توجه داشته باشید که در دیدگاه مارکس قانون ارزش-کار در واقع مستقیماً به عنوان تابعی از قانون ارزش اضافی تصور میشود و نسبت به قانون دوم، یعنی قانون استثمار و آنتاگونیسم، استقلال ندارد. در این راستا انتخاب بسیار بحثبرانگیز مارکس در فصل اول کتاب «سرمایه» از تجزیه و تحلیل کالاها شروع میشود و هیچ ارتباطی با فرضیه یک جامعه تجاری ساده ندارد که پیش از سرمایهداری موجود بوده است. در عوض، این بار از نیاز به نشاندادن چگونگی تبدیل نیروی کار به یک کالای کاذب و ساختگی – بنابراین مفصلبندی بین ارزش مبادله و ارزش استفاده آن (خودِ کار) – رمز و راز منشا سود را توضیح میدهد.
🔸 با شروع از مفهوم دوم، در ادامه این مقاله پیدایش و استقرار تاریخیِ قانون ارزش/ارزش اضافی، معنا و نقش بحران آن، در اقتصاد مبتنی بر دانش و انتشار آن را مشخص میکنیم.
🔹متن کامل این مقاله را در لینک زیر بخوانید:
https://wp.me/p9vUft-1Xb
#کارلو_ورچهلونه #آنتونیو_نگری #ساسان_صدقی_نیا
#نیروی_کار #نظریه_ارزش #سرمایهداری
👇🏽
🖋@naghd_com
نقد اقتصاد سیاسی - نقد بتوارگی - نقد ایدئولوژی
قانون ارزش در گذار
از سرمايهداری صنعتی به سرمايهداری نوین نوشتهی: کارلو ورچهلونه ترجمهی: ساسان صدقی نیا به این معنا بهدنبال آنتونیو نگری (1979 و 1996) میتوان گفت قانون ارزش اضافی در نگاه اول و بهنحوی جدایین…
▫️ ورای پارادایمهای فناورانه و اجتماعی
▫️ قرائتی سیاسی از کار مجرد بهمثابهی جوهر ارزش
📝 از سلسله مقالات «نقد» دربارهی واکاوی انتقادی اندیشههای آنتونی نگری
نوشتهی: ماسیمو دیآنجلیس
ترجمهی: دلشاد عبادی
29 اوت 2021
🔸 بهرغم تفاوتهای بسیار در میان نویسندگان مارکسیست، بهنظر میرسد که میان آنها توافقی بنیادین در رابطه با این موضوع وجود دارد که موضوعِ آثار مارکس مناسبات اجتماعی و بهطور مشخص، مناسبات اجتماعی درون سرمایهداری است. بااینحال، بهمحض اینکه مؤلفان متفاوت از شرح عمومی آثار مارکس به مطالعاتِ مشخص در رابطه با مقولات متفاوتِ او، مثل ارزش، بتوارگی کالا، نرخ سود و غیره، میرسند همین اجماع ضمنی نیز از بین میرود. در اغلب این مطالعات، مقولات بهکار رفته حیاتی از آن خویش مییابند و سرشت اجتماعی آنها، یعنی این امر که این مقولاتْ مناسباتی اجتماعی را بازنمایی میکنند، بهلحاظ اکتشافی صرفاً از اعتباری حاشیهای برخوردار میشوند.
🔸 من در این مقاله رویکردی را به مقولهی ارزش ارائه میدهم که مناسباتِ سرمایهـکار را در مرکز مفاهیم مارکس قرار میدهد. بهطور مشخص، استدلال خواهم کرد که مقولهی کار مجرد، یعنی جوهر ارزش، چیزی نیست جز بازنمایی تحلیلیِ مناسبات طبقاتی ستیزهآمیزِ کار. تفسیری که اینجا ارائه میدهم، متفاوت است با تفسیری که برای سهولت ــ و با تأسی از دِوِروی ــ آن را پارادایمهای فناورانه و اجتماعی مینامم. هرچند این رویکردها متفاوت با یکدیگرند، هر دو از خطای ادراکی مشابهی رنج میبرند، به این معنا که هر دو مبارزهی طبقاتی را بیرون از کار مجرد بازنمایی میکنند، درحالیکه در صورتبندی من، کار مجردْ هستهی بنیادینی محسوب میشود که جامعهی سرمایهداری بر مبنای آن ساخته شده است. امیدوارم بتوانم با تثبیت مجددِ محوریتِ کار مجرد در گفتمانِ مارکس و با نمایش اینکه محوریت یادشده چگونه سرشت عمومی سلطهی سرمایهداری و مبارزه علیه آن را تعریف میکند، در زمینهی وارد کردن مجدد قرائتی سیاسی از مقولات مارکس در بحث ارزش مشارکت داشته باشم.
🔸 در بخش دوم، به دو نکتهی مربوط به هم میپردازم. نخست اینکه جوهر ارزش، یعنی کار مجرد، چیزی نیست جز کار در شکل سرمایهداری. دوم، کار مجرد، یعنی کار در شکل سرمایهداری، چیزی نیست جز رابطهای مبارزهمحور. یعنی، مقولهی ارزش که مارکس آن را بهکار میگیرد، مقولهای متعلق به مبارزهی طبقاتی است. در بخش سوم به بحث از رابطهی بین کار مجرد، و از همینرو ارزش، و شکل ارزش، ارزش مبادلهای و پول میپردازم و درعینحال، بهشکلی انتقادی به ارزیابی آنچه «پارادایم اجتماعی» مینامند میپردازم. مسئلهی رابطهی بین ارزش و شکل ارزش، آشکارا مسئلهی بتوارگی کالایی را به میان میکشد که در این مقاله نمیتوانم به آن بپردازم اما در جای دیگر به آن پرداختهام.. در بخش سوم، همچنین ارزیابیای انتقادی از پارادایم موسوم به «پارادایم فناورانه» نیز ارائه خواهم کرد.
🔸 نخست، مسئلهی ماهیت عامِ استبدادِ نظام اجتماعیای است که با عنوان سرمایهداری شناخته میشود. اگر بتوانیم این استبداد را به مثابهی تحمیل یک رابطهی کار تشخیص دهیم که خصلتهای آن در واکاویِ کار مجرد مشخص شدند، آنگاه میتوان با وضوحی تمامعیار دربارهی سرشت عامِ جامعهای پساسرمایهداری سخن گفت. پذیرش این واکاوی به معنای آن است که دیگر خبری از دوگانهی «برنامه» در مقابل «بازار» نیست که رادیکالیسم ما را تعدیل کند. دیگر شکل اجتماعی خاص و تازهای که صرفاً از تحمیلِ ماهیتی یکسان برخاسته باشد نمیتواند ما را مسحور کند. چرا که به قول مارکس جوان، اگر «رادیکال بودن به معنای درک ریشهای چیزها» باشد و «ریشهی انسانْ خودِ انسان» باشد، آنگاه تنها راه چاره برای رویارویی با جامعهای که از طریق فروکاستن کل زندگی به کار از زندگی انسانزدایی میکند فرارفتن رادیکال از آن است. دوم، نشان دادن این مسئله، دقیقاً ذیل مقولهی بنیادینی که ماهیتِ سرمایهداری را تعریف میکند، معادل است با بازنماییِ تلویحیِ نطفهی شورش...
🔹متن کامل این مقاله را در لینک زیر بخوانید:
https://wp.me/p9vUft-2sD
#نقد_نگری #ماسیمو_دیآنجلیس #دلشاد_عبادی
#مبارزه_طبقاتی #نظریه_ارزش #سوسیالیسم #سرمایهداری
👇🏽
🖋@naghd_com
▫️ قرائتی سیاسی از کار مجرد بهمثابهی جوهر ارزش
📝 از سلسله مقالات «نقد» دربارهی واکاوی انتقادی اندیشههای آنتونی نگری
نوشتهی: ماسیمو دیآنجلیس
ترجمهی: دلشاد عبادی
29 اوت 2021
🔸 بهرغم تفاوتهای بسیار در میان نویسندگان مارکسیست، بهنظر میرسد که میان آنها توافقی بنیادین در رابطه با این موضوع وجود دارد که موضوعِ آثار مارکس مناسبات اجتماعی و بهطور مشخص، مناسبات اجتماعی درون سرمایهداری است. بااینحال، بهمحض اینکه مؤلفان متفاوت از شرح عمومی آثار مارکس به مطالعاتِ مشخص در رابطه با مقولات متفاوتِ او، مثل ارزش، بتوارگی کالا، نرخ سود و غیره، میرسند همین اجماع ضمنی نیز از بین میرود. در اغلب این مطالعات، مقولات بهکار رفته حیاتی از آن خویش مییابند و سرشت اجتماعی آنها، یعنی این امر که این مقولاتْ مناسباتی اجتماعی را بازنمایی میکنند، بهلحاظ اکتشافی صرفاً از اعتباری حاشیهای برخوردار میشوند.
🔸 من در این مقاله رویکردی را به مقولهی ارزش ارائه میدهم که مناسباتِ سرمایهـکار را در مرکز مفاهیم مارکس قرار میدهد. بهطور مشخص، استدلال خواهم کرد که مقولهی کار مجرد، یعنی جوهر ارزش، چیزی نیست جز بازنمایی تحلیلیِ مناسبات طبقاتی ستیزهآمیزِ کار. تفسیری که اینجا ارائه میدهم، متفاوت است با تفسیری که برای سهولت ــ و با تأسی از دِوِروی ــ آن را پارادایمهای فناورانه و اجتماعی مینامم. هرچند این رویکردها متفاوت با یکدیگرند، هر دو از خطای ادراکی مشابهی رنج میبرند، به این معنا که هر دو مبارزهی طبقاتی را بیرون از کار مجرد بازنمایی میکنند، درحالیکه در صورتبندی من، کار مجردْ هستهی بنیادینی محسوب میشود که جامعهی سرمایهداری بر مبنای آن ساخته شده است. امیدوارم بتوانم با تثبیت مجددِ محوریتِ کار مجرد در گفتمانِ مارکس و با نمایش اینکه محوریت یادشده چگونه سرشت عمومی سلطهی سرمایهداری و مبارزه علیه آن را تعریف میکند، در زمینهی وارد کردن مجدد قرائتی سیاسی از مقولات مارکس در بحث ارزش مشارکت داشته باشم.
🔸 در بخش دوم، به دو نکتهی مربوط به هم میپردازم. نخست اینکه جوهر ارزش، یعنی کار مجرد، چیزی نیست جز کار در شکل سرمایهداری. دوم، کار مجرد، یعنی کار در شکل سرمایهداری، چیزی نیست جز رابطهای مبارزهمحور. یعنی، مقولهی ارزش که مارکس آن را بهکار میگیرد، مقولهای متعلق به مبارزهی طبقاتی است. در بخش سوم به بحث از رابطهی بین کار مجرد، و از همینرو ارزش، و شکل ارزش، ارزش مبادلهای و پول میپردازم و درعینحال، بهشکلی انتقادی به ارزیابی آنچه «پارادایم اجتماعی» مینامند میپردازم. مسئلهی رابطهی بین ارزش و شکل ارزش، آشکارا مسئلهی بتوارگی کالایی را به میان میکشد که در این مقاله نمیتوانم به آن بپردازم اما در جای دیگر به آن پرداختهام.. در بخش سوم، همچنین ارزیابیای انتقادی از پارادایم موسوم به «پارادایم فناورانه» نیز ارائه خواهم کرد.
🔸 نخست، مسئلهی ماهیت عامِ استبدادِ نظام اجتماعیای است که با عنوان سرمایهداری شناخته میشود. اگر بتوانیم این استبداد را به مثابهی تحمیل یک رابطهی کار تشخیص دهیم که خصلتهای آن در واکاویِ کار مجرد مشخص شدند، آنگاه میتوان با وضوحی تمامعیار دربارهی سرشت عامِ جامعهای پساسرمایهداری سخن گفت. پذیرش این واکاوی به معنای آن است که دیگر خبری از دوگانهی «برنامه» در مقابل «بازار» نیست که رادیکالیسم ما را تعدیل کند. دیگر شکل اجتماعی خاص و تازهای که صرفاً از تحمیلِ ماهیتی یکسان برخاسته باشد نمیتواند ما را مسحور کند. چرا که به قول مارکس جوان، اگر «رادیکال بودن به معنای درک ریشهای چیزها» باشد و «ریشهی انسانْ خودِ انسان» باشد، آنگاه تنها راه چاره برای رویارویی با جامعهای که از طریق فروکاستن کل زندگی به کار از زندگی انسانزدایی میکند فرارفتن رادیکال از آن است. دوم، نشان دادن این مسئله، دقیقاً ذیل مقولهی بنیادینی که ماهیتِ سرمایهداری را تعریف میکند، معادل است با بازنماییِ تلویحیِ نطفهی شورش...
🔹متن کامل این مقاله را در لینک زیر بخوانید:
https://wp.me/p9vUft-2sD
#نقد_نگری #ماسیمو_دیآنجلیس #دلشاد_عبادی
#مبارزه_طبقاتی #نظریه_ارزش #سوسیالیسم #سرمایهداری
👇🏽
🖋@naghd_com
نقد: نقد اقتصاد سیاسی - نقد بتوارگی - نقد ایدئولوژی
ورای پارادایمهای فنآورانه و اجتماعی
قرائتی سیاسی از کار مجرد بهمثابهی جوهر ارزش نوشتهی: ماسیمو دیآنجلیس ترجمهی: دلشاد عبادی در این مقاله به بحث از تعریف جوهر ارزش بهمثابهی کار مجرد پرداخته و خصلت طبقاتی آن را نشان دادم. صورتب…
▫️ نکاتی در حاشیهی مطالعهی گروندریسه
▫️جلسهی اول: «فصل پول»
نوشتهی: کمال خسروی
۵ دسامبر ۲۰۲۱
📝 توضیح جمع مطالعهی گروندریسه:
حدود یک سال پیش در پی انتشار ترجمهی تازهی گروندریسه به زبان فارسی، گرد هم آمدیم تا خواندن/بازخوانی این اثر مهم مارکس را در جمع کوچکمان و در کنار هم پیش ببریم. پس از چندین ماه گشتوگذار در «خلوتگاه اندیشهی مارکس» و کلنجار رفتن با مفاهیم و استدلالهای او، از کمال خسروی درخواست کردیم تا برای پاسخ به برخی پرسشها و کمک به رفع برخی ابهاماتمان گفتوگویی با او داشته باشیم.
این گفتوگو جنبههای جالبی از دستگاه فکری مارکس در گروندریسه را برایمان روشن میسازد که گمان میکنیم میتواند برای افراد یا گروههای مشابه دیگر هم که خوانش گروندریسه را آغاز کردهاند مفید باشد. متن پیش رو بازنوشت گفتههای اوست که برای انتشار نوشتاری اندکی ویرایش شده است.
با سپاس فراوان از کمال خسروی که توضیحات راهگشایش نوعی دستگاه مختصات برای درک مفاهیم پیچیدهی گروندریسه، و انرژی مضاعفی برای ادامهی خواندن این متن دشوار اما پرجذبه، در اختیارمان میگذارد و با تشکر از «نقد» که فرصت انتشار پیاپی این متنها را فراهم آورده است.
از متن:
🔸مشکلی که ما در مبحث پول، و به طور کلی در سراسر گروندریسه با آن روبهرو هستیم و این مشکل، فهم گروندریسه را دشوار میکند، به خصوص برای کسانی که کاپیتال را خوانده باشند یا با مباحث نقد اقتصاد سیاسی عمدتاً از طریق کاپیتال آشنا شده باشند، همین ناروشنی تفاوت بین این مقولات است. البته اینطور نیست که گروندریسه کاملا فاقد این مقولات ــ جوهر ارزش، شکل ارزش و مقدار ارزش ــ باشد، اما این سه مقوله، یا تشخص و تمایزی با هم ندارند و یا اینکه به نحوی در یکدیگر ادغام شدهاند. به این مسئله در جایجای بحث برخواهم گشت. اما مهمتر و تعیینکنندهتر از همه این است که ما اساساً مقولهی شکل ارزش را در گروندریسه در اختیار نداریم. در این زمینه به موارد متعددی اشاره خواهم کرد، چراکه پایهی بحث است.
🔸 خواهیم دید که نبودن مقولهی شکل ارزش چه مشکلاتی در فهم گروندریسه ایجاد میکند، اما نکتهای که اهمیت و جذابیت بیشتری دارد این است که چرا این نقص در گروندریسه، امتیازاتی ایجاد میکند، البته نه برای فهم مارکس یا نقد اقتصاد سیاسی ــ بهترین جا برای فهم این حوزه، همان کاپیتال است ــ بلکه این فقدان، بخاطر شرایط امروز ما، یعنی برای بازاندیشی این نظریه، چه امکانات و امتیازاتی را به وجود میآورد، چراکه فضایی از خلاقیت در آن هست. این، به این در و آن در زدنها، این به زبان دیگر بیانهاوگفتنها، این شکلی از دنبال راهحل گشتنها، که ما در مورد خودِ مارکس هم شاهد آن در متن گروندریسه هستیم، به ما این امکان را میدهد تا با آسایش و آرامش بیشتری در واقع جستوجوی خودمان را ادامه بدهیم. در کاپیتال، اغلب هم سوالها روشن است و هم جوابها. اما در گروندریسه از آنجایی که هم سوالها ناروشنها است و هم در نتیجه جوابها، این امتیاز و شانس را به ما میدهد که سر نخ یک سوال را بگیریم و با توجه به دانش امروز یا تجربهی بیش از ۱۵۰ سال، و تجربهها و موقعیتهای معینی که در جوامع معین داشته و داریم، و با طیکردن مسیرهایی که در زمان مارکس روشن نبود، به جوابهای دیگری برسیم. هدف من نشاندادن این امتیازِ گروندریسه در نظریهی پول است که در آثار دیگر مارکس، به ویژه در کاپیتال که شاهکار اوست، وجود ندارد. اگر من بتوانم در این بحث فقط همین یک نکته را مشخص کنم که چهطور در گروندریسه این نقصها در خصوص نظریهی پول، به چنین امتیازی منتهی شده، دستکم برای من کافی است و هدف این بحث تأمین شده است...
🔹متن کامل این مطلب را در لینک زیر بخوانید:
https://wp.me/p9vUft-2F5
#گروندریسه #مارکس #کمال_خسروی
#نظریه_پول #نظریه_ارزش
👇🏽
🖋@naghd_com
▫️جلسهی اول: «فصل پول»
نوشتهی: کمال خسروی
۵ دسامبر ۲۰۲۱
📝 توضیح جمع مطالعهی گروندریسه:
حدود یک سال پیش در پی انتشار ترجمهی تازهی گروندریسه به زبان فارسی، گرد هم آمدیم تا خواندن/بازخوانی این اثر مهم مارکس را در جمع کوچکمان و در کنار هم پیش ببریم. پس از چندین ماه گشتوگذار در «خلوتگاه اندیشهی مارکس» و کلنجار رفتن با مفاهیم و استدلالهای او، از کمال خسروی درخواست کردیم تا برای پاسخ به برخی پرسشها و کمک به رفع برخی ابهاماتمان گفتوگویی با او داشته باشیم.
این گفتوگو جنبههای جالبی از دستگاه فکری مارکس در گروندریسه را برایمان روشن میسازد که گمان میکنیم میتواند برای افراد یا گروههای مشابه دیگر هم که خوانش گروندریسه را آغاز کردهاند مفید باشد. متن پیش رو بازنوشت گفتههای اوست که برای انتشار نوشتاری اندکی ویرایش شده است.
با سپاس فراوان از کمال خسروی که توضیحات راهگشایش نوعی دستگاه مختصات برای درک مفاهیم پیچیدهی گروندریسه، و انرژی مضاعفی برای ادامهی خواندن این متن دشوار اما پرجذبه، در اختیارمان میگذارد و با تشکر از «نقد» که فرصت انتشار پیاپی این متنها را فراهم آورده است.
از متن:
🔸مشکلی که ما در مبحث پول، و به طور کلی در سراسر گروندریسه با آن روبهرو هستیم و این مشکل، فهم گروندریسه را دشوار میکند، به خصوص برای کسانی که کاپیتال را خوانده باشند یا با مباحث نقد اقتصاد سیاسی عمدتاً از طریق کاپیتال آشنا شده باشند، همین ناروشنی تفاوت بین این مقولات است. البته اینطور نیست که گروندریسه کاملا فاقد این مقولات ــ جوهر ارزش، شکل ارزش و مقدار ارزش ــ باشد، اما این سه مقوله، یا تشخص و تمایزی با هم ندارند و یا اینکه به نحوی در یکدیگر ادغام شدهاند. به این مسئله در جایجای بحث برخواهم گشت. اما مهمتر و تعیینکنندهتر از همه این است که ما اساساً مقولهی شکل ارزش را در گروندریسه در اختیار نداریم. در این زمینه به موارد متعددی اشاره خواهم کرد، چراکه پایهی بحث است.
🔸 خواهیم دید که نبودن مقولهی شکل ارزش چه مشکلاتی در فهم گروندریسه ایجاد میکند، اما نکتهای که اهمیت و جذابیت بیشتری دارد این است که چرا این نقص در گروندریسه، امتیازاتی ایجاد میکند، البته نه برای فهم مارکس یا نقد اقتصاد سیاسی ــ بهترین جا برای فهم این حوزه، همان کاپیتال است ــ بلکه این فقدان، بخاطر شرایط امروز ما، یعنی برای بازاندیشی این نظریه، چه امکانات و امتیازاتی را به وجود میآورد، چراکه فضایی از خلاقیت در آن هست. این، به این در و آن در زدنها، این به زبان دیگر بیانهاوگفتنها، این شکلی از دنبال راهحل گشتنها، که ما در مورد خودِ مارکس هم شاهد آن در متن گروندریسه هستیم، به ما این امکان را میدهد تا با آسایش و آرامش بیشتری در واقع جستوجوی خودمان را ادامه بدهیم. در کاپیتال، اغلب هم سوالها روشن است و هم جوابها. اما در گروندریسه از آنجایی که هم سوالها ناروشنها است و هم در نتیجه جوابها، این امتیاز و شانس را به ما میدهد که سر نخ یک سوال را بگیریم و با توجه به دانش امروز یا تجربهی بیش از ۱۵۰ سال، و تجربهها و موقعیتهای معینی که در جوامع معین داشته و داریم، و با طیکردن مسیرهایی که در زمان مارکس روشن نبود، به جوابهای دیگری برسیم. هدف من نشاندادن این امتیازِ گروندریسه در نظریهی پول است که در آثار دیگر مارکس، به ویژه در کاپیتال که شاهکار اوست، وجود ندارد. اگر من بتوانم در این بحث فقط همین یک نکته را مشخص کنم که چهطور در گروندریسه این نقصها در خصوص نظریهی پول، به چنین امتیازی منتهی شده، دستکم برای من کافی است و هدف این بحث تأمین شده است...
🔹متن کامل این مطلب را در لینک زیر بخوانید:
https://wp.me/p9vUft-2F5
#گروندریسه #مارکس #کمال_خسروی
#نظریه_پول #نظریه_ارزش
👇🏽
🖋@naghd_com
نقد: نقد اقتصاد سیاسی - نقد بتوارگی - نقد ایدئولوژی
نکاتی در حاشیهی مطالعهی گروندریسه
جلسهی اول: «فصل پول» نوشتهی: کمال خسروی من این مراحل را در چهار حالت بررسی میکنم. حالت اول مهمترین حالت است. حالتیکه شکل سادهی ارزش است. توجه داشته باشید که ما همینجا در کاپیتال با مقولهی ش…
▫️ نکاتی در حاشیهی مطالعهی گروندریسه
▫️ جلسهی دوم- ویژگی «پول» در گروندریسه
(به همراه پرسشها و پاسخها)
نوشتهی: کمال خسروی
۱۶ دسامبر ۲۰۲۱
📝 توضیح جمع مطالعهی گروندریسه: چندی پیش، پس از حدود یک سال خواندن گروهی گروندریسه در جمعی کوچک، از کمال خسروی درخواست کردیم تا برای پاسخ به برخی پرسشها و کمک به رفع برخی ابهاماتمان گفتوگویی با او داشته باشیم.
متن پیش رو بازنوشت بخش دوم گفتههای اوست که برای انتشار نوشتاری اندکی ویرایش شده است.
بخش نخست این درسگفتار پیشتر در سایت نقد منتشر شده است.
بخشهایی از متن:
🔸از نکاتی که مربوط به ویژگیهای گروندریسه و تفاوتهای بین گروندریسه و کاپیتال است، یک نکته از جلسهی گذشته باقی ماند.
اهمیت این نکته برای من بیشتر از زاویهی جاذبهی تفاوتِ روش استدلالی گروندریسه با کاپیتال است، در عینحال که احتمالاً میتواند برای شما هم جالب، یا به نوعی راهگشایی باشد در فهم بهتر گروندریسه. این نکته، استنتاجِ عامیت کار است از یک روش استدلالیِ متفاوت با کاپیتال.
🔸 ارزش این شیوه از استدلال در گروندریسه در این است که میتوانیم فهمی از سوسیالیسم بهدست بیاوریم که این فهم، متکی بر سپهر تولید و مهمتر از همه، متکی بر مقولات نقد اقتصاد سیاسی است. منظورم این است که در اینجا، رابطهی بین اقتصاد سیاسی، و جامعهی سرمایهداری، و تفاوت آن با جامعهی مابعد سرمایهداری از زاویهی مقولات نقد اقتصاد سیاسی بیان میشود. ببینیم در اینجا چه تقابلی داریم؟ از یکطرف تقابلِ بین تخصیص عناصر و عوامل تولید، براساس تصمیم آزادانه و آگاهانه، وسهمبری افراد جامعه از محصول اجتماعی، بازهم بر اساس تصمیم آگاهانه و آزادانه؛ در مقابل و در تقابل با مکانیزم و سازوکاری که استوار بر ارزش است. یعنی ما در اینجا تفاوت و تقابل بین دو جامعه را میتوانیم ببینیم؛ با این تفاوت که، در اینجا میتوانیم: اولا) ارزش، معادلِ عام، پول و بتوارگیِ کالایی را براساسِ مقولاتِ نقد اقتصاد سیاسی ارزیابی کنیم و راجعبه آن تصمیم بگیریم. ثانیا) براساس همین روش و نکتهی اول، میبینیم که مارکس معتقد است که تقسیم معینِ کار در جامعه سرمایهداری، ناشی از وجود ارزش مبادلهای و وجود پول است و شکلی از تخصیص منابع، که به مکانیزم و سازوکار ارزش واگذار میشود. درحالیکه مارکس در مقابلِ این نوع از تقسیم کار اجتماعی، سازمانیابی اجتماعی را قرار میدهد. مارکس میگوید: «بجای تقسیم کار که ضرورتاً از مبادلهی ارزشهای مبادلهای پدید میآید، کار بهنحوی سازمان مییابد که سهم فرد در مصرف مشترک، مستقیما نتیجهی آن سازمانیابی است.»
🔸 پس : در اینجا دو نتیجه از رویکرد مارکس میگیریم: 1) مقایسهی دو جامعه از زاویهی مقولاتِ نقد اقتصاد سیاسی از یکطرف، و 2) رودررو قراردادن سازمانیابی آزادانه و آگاهانهی جامعه در برابر تقسیم کاری که مبتنی بر ارزش مبادلهای است. نتیجهی مهم این است که، راههای بازیابیِ عامیت کار، از طریق نفی عامیتِ وساطتشده به واسطهی پول، بدست میآید. یعنی بازیابی عامیت کار، درواقع از طریق واژگونی مناسباتی بهدست خواهد آمد که مبتنی بر تولید ارزش است. این نکتهای است بسیار مهم، و میتوان از این امکانات استدلالی در گروندریسه مبتنی بر نقد اقتصاد سیاسی، در کنار یا به موازات منابع استدلالی دربارهی سوسیالیسم، استفاده کرد ــ اینکه باید به چه شکل و ترتیبی بین این منابع ارتباط برقرار کرد، موضوع صحبت من نیست ــ این نکته در گروندریسه، منشاء، انگیزه و موضوع الهامبخشِ مقالهی «کار مجرد و سوسیالیسم» من بود.
🔹متن کامل این مطلب را در لینک زیر بخوانید:
https://wp.me/p9vUft-2Gt
#گروندریسه #مارکس #کمال_خسروی
#نظریه_پول #نظریه_ارزش #سوسیالیسم
#پول_و_نماد
👇🏽
🖋@naghd_com
▫️ جلسهی دوم- ویژگی «پول» در گروندریسه
(به همراه پرسشها و پاسخها)
نوشتهی: کمال خسروی
۱۶ دسامبر ۲۰۲۱
📝 توضیح جمع مطالعهی گروندریسه: چندی پیش، پس از حدود یک سال خواندن گروهی گروندریسه در جمعی کوچک، از کمال خسروی درخواست کردیم تا برای پاسخ به برخی پرسشها و کمک به رفع برخی ابهاماتمان گفتوگویی با او داشته باشیم.
متن پیش رو بازنوشت بخش دوم گفتههای اوست که برای انتشار نوشتاری اندکی ویرایش شده است.
بخش نخست این درسگفتار پیشتر در سایت نقد منتشر شده است.
بخشهایی از متن:
🔸از نکاتی که مربوط به ویژگیهای گروندریسه و تفاوتهای بین گروندریسه و کاپیتال است، یک نکته از جلسهی گذشته باقی ماند.
اهمیت این نکته برای من بیشتر از زاویهی جاذبهی تفاوتِ روش استدلالی گروندریسه با کاپیتال است، در عینحال که احتمالاً میتواند برای شما هم جالب، یا به نوعی راهگشایی باشد در فهم بهتر گروندریسه. این نکته، استنتاجِ عامیت کار است از یک روش استدلالیِ متفاوت با کاپیتال.
🔸 ارزش این شیوه از استدلال در گروندریسه در این است که میتوانیم فهمی از سوسیالیسم بهدست بیاوریم که این فهم، متکی بر سپهر تولید و مهمتر از همه، متکی بر مقولات نقد اقتصاد سیاسی است. منظورم این است که در اینجا، رابطهی بین اقتصاد سیاسی، و جامعهی سرمایهداری، و تفاوت آن با جامعهی مابعد سرمایهداری از زاویهی مقولات نقد اقتصاد سیاسی بیان میشود. ببینیم در اینجا چه تقابلی داریم؟ از یکطرف تقابلِ بین تخصیص عناصر و عوامل تولید، براساس تصمیم آزادانه و آگاهانه، وسهمبری افراد جامعه از محصول اجتماعی، بازهم بر اساس تصمیم آگاهانه و آزادانه؛ در مقابل و در تقابل با مکانیزم و سازوکاری که استوار بر ارزش است. یعنی ما در اینجا تفاوت و تقابل بین دو جامعه را میتوانیم ببینیم؛ با این تفاوت که، در اینجا میتوانیم: اولا) ارزش، معادلِ عام، پول و بتوارگیِ کالایی را براساسِ مقولاتِ نقد اقتصاد سیاسی ارزیابی کنیم و راجعبه آن تصمیم بگیریم. ثانیا) براساس همین روش و نکتهی اول، میبینیم که مارکس معتقد است که تقسیم معینِ کار در جامعه سرمایهداری، ناشی از وجود ارزش مبادلهای و وجود پول است و شکلی از تخصیص منابع، که به مکانیزم و سازوکار ارزش واگذار میشود. درحالیکه مارکس در مقابلِ این نوع از تقسیم کار اجتماعی، سازمانیابی اجتماعی را قرار میدهد. مارکس میگوید: «بجای تقسیم کار که ضرورتاً از مبادلهی ارزشهای مبادلهای پدید میآید، کار بهنحوی سازمان مییابد که سهم فرد در مصرف مشترک، مستقیما نتیجهی آن سازمانیابی است.»
🔸 پس : در اینجا دو نتیجه از رویکرد مارکس میگیریم: 1) مقایسهی دو جامعه از زاویهی مقولاتِ نقد اقتصاد سیاسی از یکطرف، و 2) رودررو قراردادن سازمانیابی آزادانه و آگاهانهی جامعه در برابر تقسیم کاری که مبتنی بر ارزش مبادلهای است. نتیجهی مهم این است که، راههای بازیابیِ عامیت کار، از طریق نفی عامیتِ وساطتشده به واسطهی پول، بدست میآید. یعنی بازیابی عامیت کار، درواقع از طریق واژگونی مناسباتی بهدست خواهد آمد که مبتنی بر تولید ارزش است. این نکتهای است بسیار مهم، و میتوان از این امکانات استدلالی در گروندریسه مبتنی بر نقد اقتصاد سیاسی، در کنار یا به موازات منابع استدلالی دربارهی سوسیالیسم، استفاده کرد ــ اینکه باید به چه شکل و ترتیبی بین این منابع ارتباط برقرار کرد، موضوع صحبت من نیست ــ این نکته در گروندریسه، منشاء، انگیزه و موضوع الهامبخشِ مقالهی «کار مجرد و سوسیالیسم» من بود.
🔹متن کامل این مطلب را در لینک زیر بخوانید:
https://wp.me/p9vUft-2Gt
#گروندریسه #مارکس #کمال_خسروی
#نظریه_پول #نظریه_ارزش #سوسیالیسم
#پول_و_نماد
👇🏽
🖋@naghd_com
نقد: نقد اقتصاد سیاسی - نقد بتوارگی - نقد ایدئولوژی
ویژگی «پول» در گروندریسه
نکاتی در حاشیهی مطالعهی گروندریسه(2) نوشتهی: کمال خسروی ارزش این شیوه از استدلال در گروندریسه در این است که میتوانیم فهمی از سوسیالیسم بهدست بیاوریم که این فهم، متکی بر سپهر تولید و مهمتر از …
📚 نظریههای ارزش اضافی
دستنوشتههای 1863-1861
(ترجمهی فارسی – پاره 22)
نوشتهی: کارل مارکس
ترجمهی: کمال خسروی
27 ژانویه 2022
📚 در این بخش میخوانیم:
- پیوستها
‹نظر› هابز پیرامون نقش اقتصادی علم، پیرامون کار و ارزش
- پِتی
الف) نظریهی جمعیت ـ انتقاد از شغلهای نامولد
ب) تعیین ارزش بهوسیلهی زمان کار
ج) تعیین قیمت زمین، رانت و بهره
د) «نسبت برابری طبیعی بین زمین و کار»
- لاک
رویکرد نسبت به رانت و بهره از منظر نظریهی بورژواییِ حق طبیعی
🔹 متن کامل بخش بیست و دوم از ترجمههای ارزش اضافی را در لینک زیر بخوانید:
https://wp.me/p9vUft-2MD
#نظریههای_ارزش_اضافی #مارکس #کمال_خسروی #پیوستها #پتی #نظریه_ارزش #هابز
🔹 برای مجموع ترجمه تا اینجا، به لینک زیر مراجعه کنید:
https://naghdcom.files.wordpress.com/2022/01/gesamt-mehrwert-theorie-1-22-1.pdf
👇🏽
🖋@naghd_com
دستنوشتههای 1863-1861
(ترجمهی فارسی – پاره 22)
نوشتهی: کارل مارکس
ترجمهی: کمال خسروی
27 ژانویه 2022
📚 در این بخش میخوانیم:
- پیوستها
‹نظر› هابز پیرامون نقش اقتصادی علم، پیرامون کار و ارزش
- پِتی
الف) نظریهی جمعیت ـ انتقاد از شغلهای نامولد
ب) تعیین ارزش بهوسیلهی زمان کار
ج) تعیین قیمت زمین، رانت و بهره
د) «نسبت برابری طبیعی بین زمین و کار»
- لاک
رویکرد نسبت به رانت و بهره از منظر نظریهی بورژواییِ حق طبیعی
🔹 متن کامل بخش بیست و دوم از ترجمههای ارزش اضافی را در لینک زیر بخوانید:
https://wp.me/p9vUft-2MD
#نظریههای_ارزش_اضافی #مارکس #کمال_خسروی #پیوستها #پتی #نظریه_ارزش #هابز
🔹 برای مجموع ترجمه تا اینجا، به لینک زیر مراجعه کنید:
https://naghdcom.files.wordpress.com/2022/01/gesamt-mehrwert-theorie-1-22-1.pdf
👇🏽
🖋@naghd_com
نقد: نقد اقتصاد سیاسی - نقد بتوارگی - نقد ایدئولوژی
نظریههای ارزش اضافی
پیوستها: پاره نخست: هابز، پتی، لاک نوشتهی: کارل مارکس ترجمهی: کمال خسروی اگر به آموزهی لاک دربارهی کار بهطور اعم و آموزهی او دربارهی خاستگاه بهره و رانت، یکجا نگاه کنیم ــ ارزش اضافی نزد ا…