Forwarded from ایرج شهبازی
خودشناسی و فرافکنی
ایرج شهبازی
داوریهای ما دربارۀ دیگران یکی از بهترین منابع خودشناسی هستند؛ یعنی هرکس میتواند خود را از راه قضاوتهايش درمورد ديگران بشناسد. كسانی كه هميشه در ديگران عيب و نقص میبينند، احتمالاً خود نيز جانی آكنده از عيب و نقص دارند و آنها كه همواره ديگران را شريف و نيكو میبينند، خود نيز از اين فضايل بینصيب نيستند؛ بنابراین یکی از بهترین راههای خودشناسی این است که به «داوریهای ناخودآگاهانۀ» خود درمورد دیگران توجه کنیم. برای این منظور میتوانیم در طی مدتی طولانی، مثلاً در طول یکسال، به دقت، توجه کنیم که به طور «ناخودآگاهانه» چه ویژگیهایی را به دیگران نسبت میدهیم و آنها را چگونه میبینیم.
استاد آلن برگر، فصلِ چهارم از کتابِ «دوازده عامل سازنده در فرایندِ بهبودی» را به موضوع فرافکنی اختصاص داده و چنین عنوانی را برای آن فصل برگزیده است: «فرافکنیهایتان را به عنوان بخشی از هویتتان در نظر بگیرید». ایشان در ص 77 چنین نوشتهاند:
«اگر فکر میکنید که همه دروغگو هستند، احتمالاً به این معناست که به دروغگوییِ خود واقف نیستید.
اگر فکر میکنید که زندگی ناعادلانه است، احتمالاً به این معناست که شما عادل نیستید.
اگر همه را عصبانی تصور میکنید، احتمالاً به این معناست که شما خشم خود را به دیگران فرافکنی میکنید.
اگر فکر میکنید که همه اغفالگر هستند، احتمالاً از تمایلات جنسی خود بیاطلاع هستید.
اگر همه را کلهشق میبینید، به این معنی است که شما کلهشق هستید و نمیخواهید آن را باور کنید.
اگر از غرور کسی خوشتان نمیآید، پس از غرور خودتان آگاه نیستید.
اگر کسی را پُرتوقع و بیاحساس میدانید، احتمالاً از این ویژگی خود آگاه نیستید.
اگر فکر میکنید که دیگران خودمحور و خودشیفته هستند، پس احتمالاً در زمینۀ خودشیفتگیِ خود فرافکنی میکنید.
اگر دیگران را قضاوتگر میدانید؛ پس احتمالاً این شما هستید که راجع به دیگران قضاوت میکنید و نمیخواهید آن را بپذیرید.
این لیست همچنان میتواند ادامه داشته باشد».
با توجه به این سخنان، میتوان دریافت که فرافکنیهای ما چه کلیدهای مهم و قابل اعتمادی دربارۀ عمیقترین لایههای وجودیمان در اختیار ما قرار میدهند. البته در این زمینه باید به قیدِ بسیار مهمِ «ناخودآگاهانه» توجه کرد. در بحثِ فرافکنی و سازوکارهای دفاع روانی، این قید را باید همواره در نظر داشت. هرگاه کسی «آگاهانه» درموردِ رفتارِ کسی تفکر کند و بعد درموردِ آن به داوری بپردازد و صفتی را به او نسبت دهد، میتوان او را در انتسابِ آن صفت، صادق یا کاذب، بر حق یا بر باطل دانست، اما نمیتوان کارِ او را از مقولۀ فرافکنی و بازتاب به شمار آورد؛ برای نمونه اگر کسی با تفکر و تحقیق، شخصی دیگر را ظالم بداند، نمیتوان به او گفت که تو خود ظالمی و این ظلمِ توست که بر آن شخص دیگر بازتافته است؛ زیراکه چنین شخصی آگاهانه و محققانه داوری کرده است و فرافکنی و بازتاب غالباً به شکلِ غیر عمدی و بدون تأمل و تفکر اتفاق میافتد؛ بنابراین اگر کسی در طول مدتی طولانی، به داوریهای خودکاری و ناخودآگاهانۀ خود درمورد دیگران توجه کند، میتواند کلیدهای بسیار مطمئنی برای شناختِ خود پیدا کند.
مولانا در داستان «شیر و نخجیران» به زیباییِ تمام به این موضوع اشاره کرده است. همانگونه که میدانیم خرگوش، با ترفندی بسیار زیرکانه، شیر را بر سرِ چاهی میآورد و شیر عکسِ خود را دشمنِ خود میپندارد و به آن حمله میکند:
ای بسي ظلمی که بینی در کسان
خوی تو باشد در ایشان، ای فلان!
اندر ایشان تافته هستیِّ تو
از نفاق و ظلم و بدمستیِّ تو
آن تويی و آن زخم بر خود میزنی
بر خود آن ساعت تو لعنت میكُنی
در خود آن بد را نمیبینی عیان
ورنه دشمن بودیی خود را به جان
حمله بر خود میکنی، ای ساده مرد!
همچو آن شیری که بر خود حمله کرد
چون به قعرِ خوی خود اندررسی
پس بدانی کز تو بود آن ناکسی
(مثنوی، د 1. از بیت 1319 تا بیت 1324)
#بازتاب_و_فرافکنی
#خودشناسی
#آلن_برگر
#مولانا_مثنوی
@irajshahbazi
ایرج شهبازی
داوریهای ما دربارۀ دیگران یکی از بهترین منابع خودشناسی هستند؛ یعنی هرکس میتواند خود را از راه قضاوتهايش درمورد ديگران بشناسد. كسانی كه هميشه در ديگران عيب و نقص میبينند، احتمالاً خود نيز جانی آكنده از عيب و نقص دارند و آنها كه همواره ديگران را شريف و نيكو میبينند، خود نيز از اين فضايل بینصيب نيستند؛ بنابراین یکی از بهترین راههای خودشناسی این است که به «داوریهای ناخودآگاهانۀ» خود درمورد دیگران توجه کنیم. برای این منظور میتوانیم در طی مدتی طولانی، مثلاً در طول یکسال، به دقت، توجه کنیم که به طور «ناخودآگاهانه» چه ویژگیهایی را به دیگران نسبت میدهیم و آنها را چگونه میبینیم.
استاد آلن برگر، فصلِ چهارم از کتابِ «دوازده عامل سازنده در فرایندِ بهبودی» را به موضوع فرافکنی اختصاص داده و چنین عنوانی را برای آن فصل برگزیده است: «فرافکنیهایتان را به عنوان بخشی از هویتتان در نظر بگیرید». ایشان در ص 77 چنین نوشتهاند:
«اگر فکر میکنید که همه دروغگو هستند، احتمالاً به این معناست که به دروغگوییِ خود واقف نیستید.
اگر فکر میکنید که زندگی ناعادلانه است، احتمالاً به این معناست که شما عادل نیستید.
اگر همه را عصبانی تصور میکنید، احتمالاً به این معناست که شما خشم خود را به دیگران فرافکنی میکنید.
اگر فکر میکنید که همه اغفالگر هستند، احتمالاً از تمایلات جنسی خود بیاطلاع هستید.
اگر همه را کلهشق میبینید، به این معنی است که شما کلهشق هستید و نمیخواهید آن را باور کنید.
اگر از غرور کسی خوشتان نمیآید، پس از غرور خودتان آگاه نیستید.
اگر کسی را پُرتوقع و بیاحساس میدانید، احتمالاً از این ویژگی خود آگاه نیستید.
اگر فکر میکنید که دیگران خودمحور و خودشیفته هستند، پس احتمالاً در زمینۀ خودشیفتگیِ خود فرافکنی میکنید.
اگر دیگران را قضاوتگر میدانید؛ پس احتمالاً این شما هستید که راجع به دیگران قضاوت میکنید و نمیخواهید آن را بپذیرید.
این لیست همچنان میتواند ادامه داشته باشد».
با توجه به این سخنان، میتوان دریافت که فرافکنیهای ما چه کلیدهای مهم و قابل اعتمادی دربارۀ عمیقترین لایههای وجودیمان در اختیار ما قرار میدهند. البته در این زمینه باید به قیدِ بسیار مهمِ «ناخودآگاهانه» توجه کرد. در بحثِ فرافکنی و سازوکارهای دفاع روانی، این قید را باید همواره در نظر داشت. هرگاه کسی «آگاهانه» درموردِ رفتارِ کسی تفکر کند و بعد درموردِ آن به داوری بپردازد و صفتی را به او نسبت دهد، میتوان او را در انتسابِ آن صفت، صادق یا کاذب، بر حق یا بر باطل دانست، اما نمیتوان کارِ او را از مقولۀ فرافکنی و بازتاب به شمار آورد؛ برای نمونه اگر کسی با تفکر و تحقیق، شخصی دیگر را ظالم بداند، نمیتوان به او گفت که تو خود ظالمی و این ظلمِ توست که بر آن شخص دیگر بازتافته است؛ زیراکه چنین شخصی آگاهانه و محققانه داوری کرده است و فرافکنی و بازتاب غالباً به شکلِ غیر عمدی و بدون تأمل و تفکر اتفاق میافتد؛ بنابراین اگر کسی در طول مدتی طولانی، به داوریهای خودکاری و ناخودآگاهانۀ خود درمورد دیگران توجه کند، میتواند کلیدهای بسیار مطمئنی برای شناختِ خود پیدا کند.
مولانا در داستان «شیر و نخجیران» به زیباییِ تمام به این موضوع اشاره کرده است. همانگونه که میدانیم خرگوش، با ترفندی بسیار زیرکانه، شیر را بر سرِ چاهی میآورد و شیر عکسِ خود را دشمنِ خود میپندارد و به آن حمله میکند:
ای بسي ظلمی که بینی در کسان
خوی تو باشد در ایشان، ای فلان!
اندر ایشان تافته هستیِّ تو
از نفاق و ظلم و بدمستیِّ تو
آن تويی و آن زخم بر خود میزنی
بر خود آن ساعت تو لعنت میكُنی
در خود آن بد را نمیبینی عیان
ورنه دشمن بودیی خود را به جان
حمله بر خود میکنی، ای ساده مرد!
همچو آن شیری که بر خود حمله کرد
چون به قعرِ خوی خود اندررسی
پس بدانی کز تو بود آن ناکسی
(مثنوی، د 1. از بیت 1319 تا بیت 1324)
#بازتاب_و_فرافکنی
#خودشناسی
#آلن_برگر
#مولانا_مثنوی
@irajshahbazi
مجید حمیدا
Photo
#معنویت یک میز گرد است.
هیچ کس نمیتواند بالای آن بنشیند.
#خودشناسی و معنویت
من همیشه اول هر #دوره، سه نکته رو به دوستان جدید یادآوری میکنم: ۱) از همه میخوام منو با القابی مثل #استاد صدا نکنن. ۲) حواسشون باشه که این یه دورهٔ خودشناسیه و نه #دیگرشناسی، ۳) اگر در آینده دورهای برگزار کردن، در مورد #مسایل_مالی کاملاً شفاف عمل کنن.
برگردیم سراغ مورد اول. این روزها کلاسها و دورههای مختلفی در زمینهٔ خودشناسی، روانشناسی، موفقیت، کتابخوانی یا مسایلی از این دست زیاد برگزار میشه و معمولاً یک یا شاید هم دو نفر، راهنمایی دوره رو به عهده میگیرن. میدونم که خیلی از افرادی که توی دورهها شرکت میکنن از روی #احترام و بعضی از روی #عادت یا #فرهنگ رایج، راهنمای دوره رو با القاب مختلفی از جمله استاد صدا میکنن. من مشکلی با عناوین درستی مثل #خانم و #آقا یا عناوینی مثل #دکتر، #مهندس یا #معلم و #مربی در جای درست و مناسبش ندارم، اما فکر میکنم که باید حواسمون به این فرایند نرم و ظریف بتسازی از شخصیتها باشه. با این شیوه ممکنه هم خودمون توی این روند گم بشیم و تفکر جاش رو به دنبالهروی کورکورانه بده و هم کسی که نقش #راهنما رو داره، خودش رو گم کنه. پس خواهش میکنم، در مسیر #معنوی مراقب روان خودمون و جان راهنمامون باشیم تا هیچ کدوم گمراه نشیم.
#مجید_حمیدا
پینوشت ۱: نمیدونم چرا با خوندن این دو جمله به جای شاه #آرتور و شوالیههای میز گرد بیشتر یاد این شعر #مولانا افتادم:
نردبان این جهان ما و منیست
عاقبت این نردبان افتادنیست
ابله است آن کس که بالاتر نشست
استخوانش سختتر خواهد شکست
پینوشت ۲: نوشتهٔ بالا رو به خیلیها نسبت دادن، از جمله #لارا_لی ولی من نتونستم نویسندهٔ اصلی این جمله رو پیدا کنم. لطفاً اگر گویندهٔ اصلی رو میشناسید، زیر این پست برای من بنویسید.
هیچ کس نمیتواند بالای آن بنشیند.
#خودشناسی و معنویت
من همیشه اول هر #دوره، سه نکته رو به دوستان جدید یادآوری میکنم: ۱) از همه میخوام منو با القابی مثل #استاد صدا نکنن. ۲) حواسشون باشه که این یه دورهٔ خودشناسیه و نه #دیگرشناسی، ۳) اگر در آینده دورهای برگزار کردن، در مورد #مسایل_مالی کاملاً شفاف عمل کنن.
برگردیم سراغ مورد اول. این روزها کلاسها و دورههای مختلفی در زمینهٔ خودشناسی، روانشناسی، موفقیت، کتابخوانی یا مسایلی از این دست زیاد برگزار میشه و معمولاً یک یا شاید هم دو نفر، راهنمایی دوره رو به عهده میگیرن. میدونم که خیلی از افرادی که توی دورهها شرکت میکنن از روی #احترام و بعضی از روی #عادت یا #فرهنگ رایج، راهنمای دوره رو با القاب مختلفی از جمله استاد صدا میکنن. من مشکلی با عناوین درستی مثل #خانم و #آقا یا عناوینی مثل #دکتر، #مهندس یا #معلم و #مربی در جای درست و مناسبش ندارم، اما فکر میکنم که باید حواسمون به این فرایند نرم و ظریف بتسازی از شخصیتها باشه. با این شیوه ممکنه هم خودمون توی این روند گم بشیم و تفکر جاش رو به دنبالهروی کورکورانه بده و هم کسی که نقش #راهنما رو داره، خودش رو گم کنه. پس خواهش میکنم، در مسیر #معنوی مراقب روان خودمون و جان راهنمامون باشیم تا هیچ کدوم گمراه نشیم.
#مجید_حمیدا
پینوشت ۱: نمیدونم چرا با خوندن این دو جمله به جای شاه #آرتور و شوالیههای میز گرد بیشتر یاد این شعر #مولانا افتادم:
نردبان این جهان ما و منیست
عاقبت این نردبان افتادنیست
ابله است آن کس که بالاتر نشست
استخوانش سختتر خواهد شکست
پینوشت ۲: نوشتهٔ بالا رو به خیلیها نسبت دادن، از جمله #لارا_لی ولی من نتونستم نویسندهٔ اصلی این جمله رو پیدا کنم. لطفاً اگر گویندهٔ اصلی رو میشناسید، زیر این پست برای من بنویسید.