🌹محفل شهدا🌹
562 subscribers
44.7K photos
36.4K videos
650 files
1.83K links
اللهم صل علی محمد وآل محمد و عجل الفرجهم اینجا محفل شهداست به محفل شهدا خوش آمدید
Download Telegram
#تأسیس #سپاه پاسداران در #خراسان ایشان از #اولین افرادی بود که به این مجموعه پیوست و جزو اولین گروه هایی بود در سال ۵۸# به #کردستان و #شهر سقز اعزام شد.
🍃🌷🍃
با حضور #شهید محمود کاوه در سال ۵۹# در #کردستان در کنار او و جمعی دیگر از #نیروهای #خراسانی #جبهه #کردستان اولین گروه های اسکورت را برای تأمین راه ها و ترابری در #محورهای مواصلاتی کردستان شکل داد.
🍃🌷🍃
ایشان با شکل گیری #تیپ ویژه #شهدا به همت #شهید بروجردی در شمال غرب، نیز به این #یگان پیوست، در #تیپ ویژه #شهدا #مسئولیت های متعددی از جمله #فرماندهی گردان #حضرت رسول(ص)🌷را بر عهده داشت.
🍃🌷🍃
و این زمانی بود که در #عملیات تصرف و #پاک سازی شهر #استراتژیک مهاباد که #مهم ترین مرکز تجمع و هدایت ضد انقلاب به شمار می آمد، ایشان توانست با #فرماندهی این #عملیات، ضربه محکمی به دشمن وارد کند.
🍃🌷🍃
پس از پایان #جنگ فصل دیگری از #ایثارگری های ایشان بود با #ادغام #تیپ ویژه #شهدا در #لشکر ۵ نصر خراسان #مسئولیت های مختلفی را در این #یگان به عهده گرفت.
🍃🌷🍃
قرار گذاشته بودیم من #مهریه نگیرم و ایشان هم توقع #جهیزیه آنچنانی نداشته باشند.مجلس عروسی خیلی ساده بود بدون لباس عروس و سفره عقد و.....
🍃🌷🍃
۱۱ مهر عقد کردیم، و آبان هم ازدواج
زندگی بسیار ساده و آرامی داشتیم.وسایل ساده ومختصر.
🍃🌷🍃
روزهای اول برام یه مقدار عجیب بود.چون حقوق #ایرج خیلی خوب بود.#مهندس فوق لیسانس بودودر#اداره کارمی کرد.#پژوهشگر ارشد بود.
🍃🌷🍃
وضع مالی خانواده اش هم خوب بود
بعدا متوجه شدم که قسمت #عمده #حقوقش را به #مستمندان و #نیازمندان می دهد.
🍃🌷🍃
#ایرج #صادق بود و چیزی راپنهان نمی کرد.از#دروغ هم خیلی بدش می آمد.حتی اگر چیزی رابه شوخی می گفتم. ناراحت می شد
خیلی #ساده زیست بود، ودنبال #تجملات و #تشریفات نبود.
🍃🌷🍃
خیلی #ساده زندگی می کردیم.کف اتاق پذیری مان موکت بود.مبل هم نداشتیم.وسایل زیادی نداشتیم اهمیت هم نمی دادیم نه من ونه #ایرج.
🍃🌷🍃
#ایرج بسیار #پاک و #صمیمی بود.#متواضع و#ساده زیست،#کوشا و#ساعی ،#رفتارش با#صمیمیت و#صفا بودازنظر #درسی واقعا #ممتاز وازنظر #اخلاقی #کم نظیر.😭
🍃🌷🍃
🌸🍃🌸🍃

#پاک_نیتی

هنگامی که از درون زلال باشی ،
خداوند به تو نوری می‌بخشد، آنچنان که ندانی
و مردم تو را دوست می‌دارند از جایی که ندانی
و نیازهایت برآورده شود آنچنان که ندانی چه شد!

این یعنی پاک نیتی …
و پاک نیت کسی است که برای همه، بدون استثناء ، خیر بخواهد.
چون می‌داند سعادت دیگران از خوشی او نمی‌کاهد.
و بی‌نیازی آنها از ثروت او کم نمی‌کند.
و سلامت آنها عافیت و آرامش او را سلب نخواهد کرد.

پس چه زیباست که همیشه نیک اندیش و خیرخواه باشیم.
ساواک تلاش می‌کرد فعالیت‌های ایشان را محدود کند، ولی به ساواک اعتنایی نمی‌کرد و #بی‌پروا در #نشر #افکار #امام خمینی می‌کوشید.معتقد بود که برای #مبارزه‌کردن با دشمن، باید #تشکیلات داشت.
🍃🌷🍃
بسیار #شجاع بود و#بی‌پرده، #علیه شاه #سخن می‌گفت. همین #امر، سبب شد، #جاسوسان ساواک با #حضور #دائم در #مسجد مذکور،#گزارش تمام #رخدادها را تسلیم مقامات کنند.
🍃🌷🍃
در ۲۹# اردیبهشت سال ۴۵#. یکی از #ماموران ساواک با مراجعه به #منزلش، به ایشان هشدار داد مراقب #گفتار و #رفتارش باشد.
ایشان گفت: «من #مستقل هستم و از کسی #پیروی نمی‌کنم... #آیت‌الله خمینی یک #روحانی #واقعی،#شریف،#پاک، #صحیح‌العمل، و #قابل #احترام است..»
🍃🌷🍃
وقتی مزدوران شاه، دیدند از #تهدید آنها نمی‌ترسد،ایشام را در #هشتم مرداد ۱۳۴۵# به #اتهام «اقدام علیه امنیت داخلی مملکت» دستگیر کردند.
🍃🌷🍃
ایشان پس از مدتی#آزاد شد، ولی نه تنها از #فعالیت‌هایش کم نشد، بلکه بر #شدت آنها افزود، در نتیجه #ممنوع المنبر شد.
از آن پس نتوانست به #منبر برود، ولی در هر حال در #جمعی که ممکن بود، #سخنرانی می‌کرد.
🍃🌷🍃
یکی دو ساعت بعد حاج‌ آقایی با من تماس گرفت و خیلی خونسرد خبر #شهادتش را داد. دنیا روی سرم خراب شد نمی‌دانستم چکار باید بکنم .... یک ساعت بعد از شنیدن خبر ، به در و دیوار می‌خوردم.😔

به روایت از پدرشهید جواد کوهساری⚘ :

می گفتند #مدافعان حرم برای پول می روند. 😔#پسرم هیچ احتیاجی به پول نداشت. #ماشین نو برایش خریده بودم. #یک طبقه ی خانه را هم به نامش زده بودم و #هزینه ی نامزدی‌ اش را هم کنار گذاشته بودم. پسرم هیچ نیازی نداشت و رفت.😔

پسرم #آقا جواد یک سال و نیم پیش از #شهادتش در فاز دوم متروی مشهد و در قرارگاه کار می‌کرد.#بیمه شده بود و حقوق می‌گرفت. ماشین مدل پایین هم داشت ولی براش ماشین صفر خریده بودم.😔

وقتی #جوادم را در لباس جنگ دیدم ، سر و صورتش را بوسیدم و
گفتم : من راضی‌ ام ، برو ....😔🍃🍃

#جوادم فوق‌ العاده #پاک و #با حیا بود. ابداً ذره‌ ای لغزش از او ندیدم. یکی از همرزمان او در عراق می‌گفت :#جواد در حالی‌ که تیرها مثل #رگبار از روی سرش رد می‌شدند در حال جمع‌آوری #مین‌ها بود تا راه را باز کنه.
به روایت از همسرشهید:
شهریور ماه سال ١٣٩٣ به مسجد جامع شهرمان برای اقامه ی نماز جماعت رفته بودم و آن شب به‌ طور اتفاقی مصادف با ولادت حضرت معصومه (س) بود. مادر و خواهر شهید ، بنده را دیدند و اجازه ی خواستگاری گرفتند.

هنگام خواستگاری ، #یدالله از خودش تعریف نمی‌کرد و فقط به من می‌ گفت که اگر مشکل و سختی در هنگام ازدواج پیش آمد بعد از ازدواج همه را جبران می‌کنم. الحمدالله هم قبل ازدواج و هم بعد آن برای من کم نگذاشت و کاملاً حواسش به من بود.😔

در زندگی خیلی به من #لطف و مهربانی داشت و بسیار #خوش اخلاق و #خوش خنده بود. قلبی #رئوف و #پاک داشت و هر کاری که از دستش بر می‌ آمد برای خانواده و دیگران مضایقه نمی‌کرد.😔

در طول زندگی از مشکلات و خستگی‌ های بیرون ، چیزی را به من منتقل نمی‌کرد و حتی با خستگی در کارهای خانه من را کمک می‌کرد. برای این کمک کردن هم هیچ منتی نداشت و با عشق و علاقه کار می‌کرد.

بنا به گفته ی همکارانش در محیط کار نیز #پرتلاش بود. در ماموریت‌ ها هر جا که ما فوقش دستور می‌ داد حاضر
می‌ شد و پر تلاش بود. #شجاعت از ویژگی‌ های بارز #شهید بود و من همواره به #نترس بودنش افتخارمی‌ کردم. 🍃🍃
یکی دو ساعت بعد حاج‌ آقایی با من تماس گرفت و خیلی خونسرد خبر #شهادتش را داد. دنیا روی سرم خراب شد نمی‌دانستم چکار باید بکنم .... یک ساعت بعد از شنیدن خبر ، به در و دیوار می‌خوردم.😔

به روایت از پدرشهید جواد کوهساری⚘ :

می گفتند #مدافعان حرم برای پول می روند. 😔#پسرم هیچ احتیاجی به پول نداشت. #ماشین نو برایش خریده بودم. #یک طبقه ی خانه را هم به نامش زده بودم و #هزینه ی نامزدی‌ اش را هم کنار گذاشته بودم. پسرم هیچ نیازی نداشت و رفت.😔

پسرم #آقا جواد یک سال و نیم پیش از #شهادتش در فاز دوم متروی مشهد و در قرارگاه کار می‌کرد.#بیمه شده بود و حقوق می‌گرفت. ماشین مدل پایین هم داشت ولی براش ماشین صفر خریده بودم.😔

وقتی #جوادم را در لباس جنگ دیدم ، سر و صورتش را بوسیدم و
گفتم : من راضی‌ ام ، برو ....😔🍃🍃

#جوادم فوق‌ العاده #پاک و #با حیا بود. ابداً ذره‌ ای لغزش از او ندیدم. یکی از همرزمان او در عراق می‌گفت :#جواد در حالی‌ که تیرها مثل #رگبار از روی سرش رد می‌شدند در حال جمع‌آوری #مین‌ها بود تا راه را باز کنه.
به روایت از همسرشهید:
شهریور ماه سال ١٣٩٣ به مسجد جامع شهرمان برای اقامه ی نماز جماعت رفته بودم و آن شب به‌ طور اتفاقی مصادف با ولادت حضرت معصومه (س) بود. مادر و خواهر شهید ، بنده را دیدند و اجازه ی خواستگاری گرفتند.

هنگام خواستگاری ، #یدالله از خودش تعریف نمی‌کرد و فقط به من می‌ گفت که اگر مشکل و سختی در هنگام ازدواج پیش آمد بعد از ازدواج همه را جبران می‌کنم. الحمدالله هم قبل ازدواج و هم بعد آن برای من کم نگذاشت و کاملاً حواسش به من بود.😔

در زندگی خیلی به من #لطف و مهربانی داشت و بسیار #خوش اخلاق و #خوش خنده بود. قلبی #رئوف و #پاک داشت و هر کاری که از دستش بر می‌ آمد برای خانواده و دیگران مضایقه نمی‌کرد.😔

در طول زندگی از مشکلات و خستگی‌ های بیرون ، چیزی را به من منتقل نمی‌کرد و حتی با خستگی در کارهای خانه من را کمک می‌کرد. برای این کمک کردن هم هیچ منتی نداشت و با عشق و علاقه کار می‌کرد.

بنا به گفته ی همکارانش در محیط کار نیز #پرتلاش بود. در ماموریت‌ ها هر جا که ما فوقش دستور می‌ داد حاضر
می‌ شد و پر تلاش بود. #شجاعت از ویژگی‌ های بارز #شهید بود و من همواره به #نترس بودنش افتخارمی‌ کردم. 🍃🍃