#تأسیس #سپاه پاسداران در #خراسان ایشان از #اولین افرادی بود که به این مجموعه پیوست و جزو اولین گروه هایی بود در سال ۵۸# به #کردستان و #شهر سقز اعزام شد.
🍃🌷🍃
با حضور #شهید محمود کاوه در سال ۵۹# در #کردستان در کنار او و جمعی دیگر از #نیروهای #خراسانی #جبهه #کردستان اولین گروه های اسکورت را برای تأمین راه ها و ترابری در #محورهای مواصلاتی کردستان شکل داد.
🍃🌷🍃
ایشان با شکل گیری #تیپ ویژه #شهدا به همت #شهید بروجردی در شمال غرب، نیز به این #یگان پیوست، در #تیپ ویژه #شهدا #مسئولیت های متعددی از جمله #فرماندهی گردان #حضرت رسول(ص)🌷را بر عهده داشت.
🍃🌷🍃
و این زمانی بود که در #عملیات تصرف و #پاک سازی شهر #استراتژیک مهاباد که #مهم ترین مرکز تجمع و هدایت ضد انقلاب به شمار می آمد، ایشان توانست با #فرماندهی این #عملیات، ضربه محکمی به دشمن وارد کند.
🍃🌷🍃
پس از پایان #جنگ فصل دیگری از #ایثارگری های ایشان بود با #ادغام #تیپ ویژه #شهدا در #لشکر ۵ نصر خراسان #مسئولیت های مختلفی را در این #یگان به عهده گرفت.
🍃🌷🍃
🍃🌷🍃
با حضور #شهید محمود کاوه در سال ۵۹# در #کردستان در کنار او و جمعی دیگر از #نیروهای #خراسانی #جبهه #کردستان اولین گروه های اسکورت را برای تأمین راه ها و ترابری در #محورهای مواصلاتی کردستان شکل داد.
🍃🌷🍃
ایشان با شکل گیری #تیپ ویژه #شهدا به همت #شهید بروجردی در شمال غرب، نیز به این #یگان پیوست، در #تیپ ویژه #شهدا #مسئولیت های متعددی از جمله #فرماندهی گردان #حضرت رسول(ص)🌷را بر عهده داشت.
🍃🌷🍃
و این زمانی بود که در #عملیات تصرف و #پاک سازی شهر #استراتژیک مهاباد که #مهم ترین مرکز تجمع و هدایت ضد انقلاب به شمار می آمد، ایشان توانست با #فرماندهی این #عملیات، ضربه محکمی به دشمن وارد کند.
🍃🌷🍃
پس از پایان #جنگ فصل دیگری از #ایثارگری های ایشان بود با #ادغام #تیپ ویژه #شهدا در #لشکر ۵ نصر خراسان #مسئولیت های مختلفی را در این #یگان به عهده گرفت.
🍃🌷🍃
#پاسدار#شهید دفاع مقدس محمد پور حیدری
🍃🌷🍃
ایشان #برادر #شهید هم هست.
#برادرشون #محمد هم از #شهدای جنگ تحمیلی هستند.
🍃🌷🍃
معرفی #شهید و خانواده اش به روایت از #رزمنده بزرگوار آقای قاسم صادقی:
در روزهای اول #جنگ #شخصیتهایی داشتیم که هنوز #گمنام هستند، از جمله این افراد #خانمی معروف به «ننه مریم» با اسم شناسنامهای «گلناز گلبی» بود که اصالتش به خرم آباد برمیگشت؛ ولی در خرمشهر ساکن بود.
#روزهای اول #جنگ وقتی وارد #خرمشهر شدیم این خانم را دیدیم که مدام به بیمارستان شهر رفت و آمد دارد. فهمیدیم همراه با شوهرش «بابامراد پورحیدری» و 2# فرزندش جزو #مدافعان 34# روزه #خرمشهر هستند.
🍃🌷🍃
یکی از #کارهای مهم این خانواده #کسب اطلاعات از نیروهای دشمن بود که در جای جای شهر نفوذ کرده بودند.
#رزمندهها «ننه مریم» را #زینب زمان صدا میکردند و بعد از فوتش «مادر شهر» #لقب گرفت؛ #ننه مریم #آخرین زنی است که با سقوط #خرمشهر از شهر خارج شد و پس از #آزادی نیز #اولین نفری است که به #شهر وارد شد.
🍃🌷🍃
🍃🌷🍃
ایشان #برادر #شهید هم هست.
#برادرشون #محمد هم از #شهدای جنگ تحمیلی هستند.
🍃🌷🍃
معرفی #شهید و خانواده اش به روایت از #رزمنده بزرگوار آقای قاسم صادقی:
در روزهای اول #جنگ #شخصیتهایی داشتیم که هنوز #گمنام هستند، از جمله این افراد #خانمی معروف به «ننه مریم» با اسم شناسنامهای «گلناز گلبی» بود که اصالتش به خرم آباد برمیگشت؛ ولی در خرمشهر ساکن بود.
#روزهای اول #جنگ وقتی وارد #خرمشهر شدیم این خانم را دیدیم که مدام به بیمارستان شهر رفت و آمد دارد. فهمیدیم همراه با شوهرش «بابامراد پورحیدری» و 2# فرزندش جزو #مدافعان 34# روزه #خرمشهر هستند.
🍃🌷🍃
یکی از #کارهای مهم این خانواده #کسب اطلاعات از نیروهای دشمن بود که در جای جای شهر نفوذ کرده بودند.
#رزمندهها «ننه مریم» را #زینب زمان صدا میکردند و بعد از فوتش «مادر شهر» #لقب گرفت؛ #ننه مریم #آخرین زنی است که با سقوط #خرمشهر از شهر خارج شد و پس از #آزادی نیز #اولین نفری است که به #شهر وارد شد.
🍃🌷🍃
#ننه مریم از جمله #زنان فعال #خرمشهر بود که پیش از #دوران انقلاب و بعد از آن #کلاسهای #قرآن دایر کرده و #فرد شناخته شدهای در #شهر محسوب میشد.
🍃🌷🍃
در آن روزهای آتش و خون #ننه مریم، #خانمها و #دخترهایی که به #شهادت میرسیدند و #پیکرشان را به #جنت آباد میبردند را کفن و دفن میکرد.
🍃🌷🍃
بابا مراد #شوهر #ننه مریم را دشمن در #روزهای اول #جنگ در خانه به #اسارت برد. خدا رحمت کند #بابا مراد را، تعریف میکرد که «آمدم در خانه را قفل کنم که به سمت آبادان برویم، چون فکر میکردم این درگیریها یک #جنگ قبیلهای کوچک باشد.
هیچ وقت فکر نمیکردم این همه سال طول بکشد، میخواستیم دوباره برگردیم به #خرمشهر که دشمن من را از جلوی در خانه #اسیر کرد.»
🍃🌷🍃
#ننه مریم تمام مدت در راه بیمارستان و قبرستان بود. تعریف میکرد «گاهی که #کفن نداشتیم #چادر سرم را #کفن میکردم، آب که برای غسل نبود #دبه دبه #آب برای شستن #شهدا پیدا میکردیم.😔
🍃🌷🍃
#دختری #مادر #شهیدش را برای #کفن کرده آورده بود، #پسری #مادرش را آورده بود و چه #صحنههای دردناکی خلق شد. بعضی از #پیکرهای #زنها در اثر #شدت انفجارها #لباسی بر بدن نداشتند.😔
🍃🌷🍃
🍃🌷🍃
در آن روزهای آتش و خون #ننه مریم، #خانمها و #دخترهایی که به #شهادت میرسیدند و #پیکرشان را به #جنت آباد میبردند را کفن و دفن میکرد.
🍃🌷🍃
بابا مراد #شوهر #ننه مریم را دشمن در #روزهای اول #جنگ در خانه به #اسارت برد. خدا رحمت کند #بابا مراد را، تعریف میکرد که «آمدم در خانه را قفل کنم که به سمت آبادان برویم، چون فکر میکردم این درگیریها یک #جنگ قبیلهای کوچک باشد.
هیچ وقت فکر نمیکردم این همه سال طول بکشد، میخواستیم دوباره برگردیم به #خرمشهر که دشمن من را از جلوی در خانه #اسیر کرد.»
🍃🌷🍃
#ننه مریم تمام مدت در راه بیمارستان و قبرستان بود. تعریف میکرد «گاهی که #کفن نداشتیم #چادر سرم را #کفن میکردم، آب که برای غسل نبود #دبه دبه #آب برای شستن #شهدا پیدا میکردیم.😔
🍃🌷🍃
#دختری #مادر #شهیدش را برای #کفن کرده آورده بود، #پسری #مادرش را آورده بود و چه #صحنههای دردناکی خلق شد. بعضی از #پیکرهای #زنها در اثر #شدت انفجارها #لباسی بر بدن نداشتند.😔
🍃🌷🍃
#ننه مریم به #شمع محفل ما تبدیل شده بود. بسیار #صریح و #رکگو بود، اگر اشتباهی از کسی میدید #سریع عنوان می کرد. خانمی #فهمیده و با #دانش سیاسی بالا که #مسئولین را به اسم می شناخت و #تحلیل های #سیاسی می کرد.
🍃🌷🍃
#ننه مریم را «زینب زمان» صدا می کردیم؛ چراکه در کوران #گلوله باران #مقاومت کرد و در برابر #خبرهای #سخت و #ناگوار #خم به ابرو نیاورد، با وجود #داغهایی که دید #شهر را #ترک نکرد تا زمانی که شهر سقوط کرد.
🍃🌷🍃
مادرم که تماس میگرفت و میخواست که به خانه بروم تا سری به او بزنم می گفتم من یک #ننه معنوی اینجا دارم، تا #آخرین روزهای حیات #ننه مریم تا سال 85# که به #رحمت خدا رفت از حالش با خبر می شدم و هر زمان به #خرمشهر می رفتم به او #سر می زدم.
🍃🌷🍃
🍃🌷🍃
#ننه مریم را «زینب زمان» صدا می کردیم؛ چراکه در کوران #گلوله باران #مقاومت کرد و در برابر #خبرهای #سخت و #ناگوار #خم به ابرو نیاورد، با وجود #داغهایی که دید #شهر را #ترک نکرد تا زمانی که شهر سقوط کرد.
🍃🌷🍃
مادرم که تماس میگرفت و میخواست که به خانه بروم تا سری به او بزنم می گفتم من یک #ننه معنوی اینجا دارم، تا #آخرین روزهای حیات #ننه مریم تا سال 85# که به #رحمت خدا رفت از حالش با خبر می شدم و هر زمان به #خرمشهر می رفتم به او #سر می زدم.
🍃🌷🍃
شب نوزدهم ماه مبارک رمضان با یکی از دوستانش تماس میگیرد و میگوید : فقط برایم دعا کن که من شهید🥀شوم . دوستانش میگفتند : سید یک مرتبه همراه چند تن از همرزمانش ، و شهید هلیسایی و شهید کجباف🥀 ، به مقر داعشیها سرکشی کرده بودند و مقداری غذا و خوراکی به غنیمت آورده بودند.
سید🥀همیشه بی تاب دوستان شهیدش شده بوداما این اواخر دیگر خیلی بی تاب بود . وقتی یکی از دوستان یا همرزمانش شهید🥀 میشد ، آرام گوشهای مینشست و فقط گریه میکرد 😭 حاج روزبه هلیسائی🥀 که شهید شد به من گفت خانم من دیگر از این جنگ بر نمیگردم ، یا جنگ تمام میشود و من میآیم یا شهید🥀میشوم و پیکرم به خانه بر میگردد پایان این جنگ برای من شهادت است. 😭 .
#شهر دجیل ، یکی از حساسترین شهرهای عراق ، که به دست تروریستهای داعش اشغال شده بود با هدایت و مشاوره سید آزاد شده . برای همین مردم دجیل#به پاس حماسه سرایی سید جاسم به او لقب سبع الدجیل🥀 ، یا همان شیر مرد دجیل دادند و شعارش کنا عباسک یا مهدی بود.
سید🥀همیشه بی تاب دوستان شهیدش شده بوداما این اواخر دیگر خیلی بی تاب بود . وقتی یکی از دوستان یا همرزمانش شهید🥀 میشد ، آرام گوشهای مینشست و فقط گریه میکرد 😭 حاج روزبه هلیسائی🥀 که شهید شد به من گفت خانم من دیگر از این جنگ بر نمیگردم ، یا جنگ تمام میشود و من میآیم یا شهید🥀میشوم و پیکرم به خانه بر میگردد پایان این جنگ برای من شهادت است. 😭 .
#شهر دجیل ، یکی از حساسترین شهرهای عراق ، که به دست تروریستهای داعش اشغال شده بود با هدایت و مشاوره سید آزاد شده . برای همین مردم دجیل#به پاس حماسه سرایی سید جاسم به او لقب سبع الدجیل🥀 ، یا همان شیر مرد دجیل دادند و شعارش کنا عباسک یا مهدی بود.
با #آغاز جنگ تحمیلی از سوی رژیم صدام حسین که با همکاری استکبار جهانی علیه جمهوری نوپای ایران بهوقوع پیوست, #داوطلبانه بهعضویت بسیج درآمد.
اولین مسئولیتهایش را در #منطقه «کلهقندی» واقع در جنوب ایران بهعنوان راهنما آغاز کرد. سپس به #شهر«سردشت» واقع در غرب ایران منتقل شد و از اولین اعضای سپاه پاسداران آن منطقه بود.
در حالی که #سنش بیش از 20 سال نبود, مسئولیتهای متعددی را بهعهده داشت. مسئولیت مخابرات, پشتیبانی و لجستیک و سپس هدایت #عملیات و رهبری یکی از مناطق جنگی که از مهمترین محورهای جنگ بهحساب میآمد و شاهد شدیدترین و سختترین درگیریها بود.
اولین مسئولیتهایش را در #منطقه «کلهقندی» واقع در جنوب ایران بهعنوان راهنما آغاز کرد. سپس به #شهر«سردشت» واقع در غرب ایران منتقل شد و از اولین اعضای سپاه پاسداران آن منطقه بود.
در حالی که #سنش بیش از 20 سال نبود, مسئولیتهای متعددی را بهعهده داشت. مسئولیت مخابرات, پشتیبانی و لجستیک و سپس هدایت #عملیات و رهبری یکی از مناطق جنگی که از مهمترین محورهای جنگ بهحساب میآمد و شاهد شدیدترین و سختترین درگیریها بود.
شب نوزدهم ماه مبارک رمضان با یکی از دوستانش تماس میگیرد و میگوید : فقط برایم دعا کن که من شهید🥀شوم . دوستانش میگفتند : سید یک مرتبه همراه چند تن از همرزمانش ، و شهید هلیسایی و شهید کجباف🥀 ، به مقر داعشیها سرکشی کرده بودند و مقداری غذا و خوراکی به غنیمت آورده بودند.
سید🥀همیشه بی تاب دوستان شهیدش شده بوداما این اواخر دیگر خیلی بی تاب بود . وقتی یکی از دوستان یا همرزمانش شهید🥀 میشد ، آرام گوشهای مینشست و فقط گریه میکرد 😭 حاج روزبه هلیسائی🥀 که شهید شد به من گفت خانم من دیگر از این جنگ بر نمیگردم ، یا جنگ تمام میشود و من میآیم یا شهید🥀میشوم و پیکرم به خانه بر میگردد پایان این جنگ برای من شهادت است. 😭 .
#شهر دجیل ، یکی از حساسترین شهرهای عراق ، که به دست تروریستهای داعش اشغال شده بود با هدایت و مشاوره سید آزاد شده . برای همین مردم دجیل#به پاس حماسه سرایی سید جاسم به او لقب سبع الدجیل🥀 ، یا همان شیر مرد دجیل دادند و شعارش کنا عباسک یا مهدی بود.
سید🥀همیشه بی تاب دوستان شهیدش شده بوداما این اواخر دیگر خیلی بی تاب بود . وقتی یکی از دوستان یا همرزمانش شهید🥀 میشد ، آرام گوشهای مینشست و فقط گریه میکرد 😭 حاج روزبه هلیسائی🥀 که شهید شد به من گفت خانم من دیگر از این جنگ بر نمیگردم ، یا جنگ تمام میشود و من میآیم یا شهید🥀میشوم و پیکرم به خانه بر میگردد پایان این جنگ برای من شهادت است. 😭 .
#شهر دجیل ، یکی از حساسترین شهرهای عراق ، که به دست تروریستهای داعش اشغال شده بود با هدایت و مشاوره سید آزاد شده . برای همین مردم دجیل#به پاس حماسه سرایی سید جاسم به او لقب سبع الدجیل🥀 ، یا همان شیر مرد دجیل دادند و شعارش کنا عباسک یا مهدی بود.
#پاسدار#شهید دفاع مقدس محمد پور حیدری
🍃🌷🍃
ایشان #برادر #شهید هم هست.
#برادرشون #محمد هم از #شهدای جنگ تحمیلی هستند.
🍃🌷🍃
معرفی #شهید و خانواده اش به روایت از #رزمنده بزرگوار آقای قاسم صادقی:
در روزهای اول #جنگ #شخصیتهایی داشتیم که هنوز #گمنام هستند، از جمله این افراد #خانمی معروف به «ننه مریم» با اسم شناسنامهای «گلناز گلبی» بود که اصالتش به خرم آباد برمیگشت؛ ولی در خرمشهر ساکن بود.
#روزهای اول #جنگ وقتی وارد #خرمشهر شدیم این خانم را دیدیم که مدام به بیمارستان شهر رفت و آمد دارد. فهمیدیم همراه با شوهرش «بابامراد پورحیدری» و 2# فرزندش جزو #مدافعان 34# روزه #خرمشهر هستند.
🍃🌷🍃
یکی از #کارهای مهم این خانواده #کسب اطلاعات از نیروهای دشمن بود که در جای جای شهر نفوذ کرده بودند.
#رزمندهها «ننه مریم» را #زینب زمان صدا میکردند و بعد از فوتش «مادر شهر» #لقب گرفت؛ #ننه مریم #آخرین زنی است که با سقوط #خرمشهر از شهر خارج شد و پس از #آزادی نیز #اولین نفری است که به #شهر وارد شد.
🍃🌷🍃
🍃🌷🍃
ایشان #برادر #شهید هم هست.
#برادرشون #محمد هم از #شهدای جنگ تحمیلی هستند.
🍃🌷🍃
معرفی #شهید و خانواده اش به روایت از #رزمنده بزرگوار آقای قاسم صادقی:
در روزهای اول #جنگ #شخصیتهایی داشتیم که هنوز #گمنام هستند، از جمله این افراد #خانمی معروف به «ننه مریم» با اسم شناسنامهای «گلناز گلبی» بود که اصالتش به خرم آباد برمیگشت؛ ولی در خرمشهر ساکن بود.
#روزهای اول #جنگ وقتی وارد #خرمشهر شدیم این خانم را دیدیم که مدام به بیمارستان شهر رفت و آمد دارد. فهمیدیم همراه با شوهرش «بابامراد پورحیدری» و 2# فرزندش جزو #مدافعان 34# روزه #خرمشهر هستند.
🍃🌷🍃
یکی از #کارهای مهم این خانواده #کسب اطلاعات از نیروهای دشمن بود که در جای جای شهر نفوذ کرده بودند.
#رزمندهها «ننه مریم» را #زینب زمان صدا میکردند و بعد از فوتش «مادر شهر» #لقب گرفت؛ #ننه مریم #آخرین زنی است که با سقوط #خرمشهر از شهر خارج شد و پس از #آزادی نیز #اولین نفری است که به #شهر وارد شد.
🍃🌷🍃
#ننه مریم از جمله #زنان فعال #خرمشهر بود که پیش از #دوران انقلاب و بعد از آن #کلاسهای #قرآن دایر کرده و #فرد شناخته شدهای در #شهر محسوب میشد.
🍃🌷🍃
در آن روزهای آتش و خون #ننه مریم، #خانمها و #دخترهایی که به #شهادت میرسیدند و #پیکرشان را به #جنت آباد میبردند را کفن و دفن میکرد.
🍃🌷🍃
بابا مراد #شوهر #ننه مریم را دشمن در #روزهای اول #جنگ در خانه به #اسارت برد. خدا رحمت کند #بابا مراد را، تعریف میکرد که «آمدم در خانه را قفل کنم که به سمت آبادان برویم، چون فکر میکردم این درگیریها یک #جنگ قبیلهای کوچک باشد.
هیچ وقت فکر نمیکردم این همه سال طول بکشد، میخواستیم دوباره برگردیم به #خرمشهر که دشمن من را از جلوی در خانه #اسیر کرد.»
🍃🌷🍃
#ننه مریم تمام مدت در راه بیمارستان و قبرستان بود. تعریف میکرد «گاهی که #کفن نداشتیم #چادر سرم را #کفن میکردم، آب که برای غسل نبود #دبه دبه #آب برای شستن #شهدا پیدا میکردیم.😔
🍃🌷🍃
#دختری #مادر #شهیدش را برای #کفن کرده آورده بود، #پسری #مادرش را آورده بود و چه #صحنههای دردناکی خلق شد. بعضی از #پیکرهای #زنها در اثر #شدت انفجارها #لباسی بر بدن نداشتند.😔
🍃🌷🍃
🍃🌷🍃
در آن روزهای آتش و خون #ننه مریم، #خانمها و #دخترهایی که به #شهادت میرسیدند و #پیکرشان را به #جنت آباد میبردند را کفن و دفن میکرد.
🍃🌷🍃
بابا مراد #شوهر #ننه مریم را دشمن در #روزهای اول #جنگ در خانه به #اسارت برد. خدا رحمت کند #بابا مراد را، تعریف میکرد که «آمدم در خانه را قفل کنم که به سمت آبادان برویم، چون فکر میکردم این درگیریها یک #جنگ قبیلهای کوچک باشد.
هیچ وقت فکر نمیکردم این همه سال طول بکشد، میخواستیم دوباره برگردیم به #خرمشهر که دشمن من را از جلوی در خانه #اسیر کرد.»
🍃🌷🍃
#ننه مریم تمام مدت در راه بیمارستان و قبرستان بود. تعریف میکرد «گاهی که #کفن نداشتیم #چادر سرم را #کفن میکردم، آب که برای غسل نبود #دبه دبه #آب برای شستن #شهدا پیدا میکردیم.😔
🍃🌷🍃
#دختری #مادر #شهیدش را برای #کفن کرده آورده بود، #پسری #مادرش را آورده بود و چه #صحنههای دردناکی خلق شد. بعضی از #پیکرهای #زنها در اثر #شدت انفجارها #لباسی بر بدن نداشتند.😔
🍃🌷🍃
#ننه مریم به #شمع محفل ما تبدیل شده بود. بسیار #صریح و #رکگو بود، اگر اشتباهی از کسی میدید #سریع عنوان می کرد. خانمی #فهمیده و با #دانش سیاسی بالا که #مسئولین را به اسم می شناخت و #تحلیل های #سیاسی می کرد.
🍃🌷🍃
#ننه مریم را «زینب زمان» صدا می کردیم؛ چراکه در کوران #گلوله باران #مقاومت کرد و در برابر #خبرهای #سخت و #ناگوار #خم به ابرو نیاورد، با وجود #داغهایی که دید #شهر را #ترک نکرد تا زمانی که شهر سقوط کرد.
🍃🌷🍃
مادرم که تماس میگرفت و میخواست که به خانه بروم تا سری به او بزنم می گفتم من یک #ننه معنوی اینجا دارم، تا #آخرین روزهای حیات #ننه مریم تا سال 85# که به #رحمت خدا رفت از حالش با خبر می شدم و هر زمان به #خرمشهر می رفتم به او #سر می زدم.
🍃🌷🍃
🍃🌷🍃
#ننه مریم را «زینب زمان» صدا می کردیم؛ چراکه در کوران #گلوله باران #مقاومت کرد و در برابر #خبرهای #سخت و #ناگوار #خم به ابرو نیاورد، با وجود #داغهایی که دید #شهر را #ترک نکرد تا زمانی که شهر سقوط کرد.
🍃🌷🍃
مادرم که تماس میگرفت و میخواست که به خانه بروم تا سری به او بزنم می گفتم من یک #ننه معنوی اینجا دارم، تا #آخرین روزهای حیات #ننه مریم تا سال 85# که به #رحمت خدا رفت از حالش با خبر می شدم و هر زمان به #خرمشهر می رفتم به او #سر می زدم.
🍃🌷🍃
برایم #سخت است از آنان که ندیده ام #سخن بگویم.از آنان که افتخاری در دل تاریخ اند.
صدای قدم هایش از کوچه پس کوچه های مرداد به #گوش میرسد ۲۵ مرداد را به نام خودش مزین می کند.
آمده تا اولین #هدیه مردم #قم باشد برای #دفاع از حریم حرم..
صدای افتخار آفرینی دیگری در گوش خیابان های قم می پیچید.
#مهدی_علیدوست ،ارادت خاصی به #حضرت_زهرا داشت.شاید حکمت علیدوست بودنش هم همین است
عطش عشق به خاندان #نبوت اورا #تشنه نبرد کرد .
نبرد با کسانی که به ساحت #مادر_سادات بی حرمتی کردند.
سرانجام در روز سوم محرم سال ۹۴ دلتنگی ها به پایان رسید و صدای گلوله ایی ک بر پهلویت نشست از تو پرنده ایی ساخت تا در دل #آسمان صدای #بال زدنت را همه بشنوند تو برای همیشه به آغوش #گرم آسمان برگشتی و حالا سالهاست که کوچه پس کوچه های #شهر همه بوی تورا می دهند.
نمیدانم امروز را به تو تبریک میگویم یا علی اصغرت؟...
شایدم هر دویتان
پس
سالگرد زمینی شدنتان مبارک...
به مناسبت سالروز تولد #شهید #مهدی_علیدوست
🔷تاریخ تولد : ۲۵ مرداد ۱۳۶۵
🔷تاریخ شهادت : ۲۵ مهر ۱۳۹۹.سوریه
🥀مزار : گلزار شهدای علی ابن جعفر قم
#سالروزولادت..🌸🌸
صدای قدم هایش از کوچه پس کوچه های مرداد به #گوش میرسد ۲۵ مرداد را به نام خودش مزین می کند.
آمده تا اولین #هدیه مردم #قم باشد برای #دفاع از حریم حرم..
صدای افتخار آفرینی دیگری در گوش خیابان های قم می پیچید.
#مهدی_علیدوست ،ارادت خاصی به #حضرت_زهرا داشت.شاید حکمت علیدوست بودنش هم همین است
عطش عشق به خاندان #نبوت اورا #تشنه نبرد کرد .
نبرد با کسانی که به ساحت #مادر_سادات بی حرمتی کردند.
سرانجام در روز سوم محرم سال ۹۴ دلتنگی ها به پایان رسید و صدای گلوله ایی ک بر پهلویت نشست از تو پرنده ایی ساخت تا در دل #آسمان صدای #بال زدنت را همه بشنوند تو برای همیشه به آغوش #گرم آسمان برگشتی و حالا سالهاست که کوچه پس کوچه های #شهر همه بوی تورا می دهند.
نمیدانم امروز را به تو تبریک میگویم یا علی اصغرت؟...
شایدم هر دویتان
پس
سالگرد زمینی شدنتان مبارک...
به مناسبت سالروز تولد #شهید #مهدی_علیدوست
🔷تاریخ تولد : ۲۵ مرداد ۱۳۶۵
🔷تاریخ شهادت : ۲۵ مهر ۱۳۹۹.سوریه
🥀مزار : گلزار شهدای علی ابن جعفر قم
#سالروزولادت..🌸🌸