🌹محفل شهدا🌹
619 subscribers
52.9K photos
45.8K videos
716 files
1.94K links
اللهم صل علی محمد وآل محمد و عجل الفرجهم اینجا محفل شهداست به محفل شهدا خوش آمدید
Download Telegram
حدود ۱۰#سال پیش ازدواج کرد و مبینا حاصل ازدواجش شد. دو سال پیش خواهرزاده‌اش در سانحه تصادف جان باخت. مدتی پس از داغ خواهرزاده‌اش، همسرش مریض شد😔

روزها را با مریضی همسر به سختی از پس هم گذراند تا اینکه همسرش به دلیل سرطان از دنیا رفت. #سیاه همسر را پوشید اما #دم نزد تا اینکه این اتفاق تلخ افتاد.»😔

مبینا تا قبل از این حادثه به خاطر #دغدغه‌های #شغلی #پدر بیشتر اوقات نزد عمه بزرگش در لاهیجان سپری می‌کرد.#امید هم تمام وقت‌هایی را که بیکار بود، صرف تنها دخترش می‌کرد.
🍃🌷🍃
#دختری که تنها #یادگار همسرش بود. حالا مبینا هم #داغدار #مادر است و هم #پدر. 😔#نهم تیر مراسم خاکسپاری #امید بود.😔
🍃🌷🍃
#ننه مریم از جمله #زنان فعال #خرمشهر بود که پیش از #دوران انقلاب و بعد از آن #کلاس‌های #قرآن دایر کرده و #فرد شناخته شده‌ای در #شهر محسوب می‌شد.
🍃🌷🍃
در آن روزهای آتش و خون #ننه مریم، #خانم‌ها و #دخترهایی که به #شهادت می‌رسیدند و #پیکرشان را به #جنت آباد می‌بردند را کفن و دفن می‌کرد.
🍃🌷🍃
بابا مراد #شوهر #ننه مریم را دشمن در #روزهای اول #جنگ در خانه به #اسارت برد. خدا رحمت کند #بابا مراد را، تعریف می‌کرد که «آمدم در خانه را قفل کنم که به سمت آبادان برویم، چون فکر می‌کردم این درگیری‌ها یک #جنگ قبیله‌ای کوچک باشد.

هیچ وقت فکر نمی‌کردم این همه سال طول بکشد، می‌خواستیم دوباره برگردیم به #خرمشهر که دشمن من را از جلوی در خانه #اسیر کرد.»
🍃🌷🍃
#ننه مریم تمام مدت در راه بیمارستان و قبرستان بود. تعریف می‌کرد «گاهی که #کفن نداشتیم #چادر سرم را #کفن می‌کردم، آب که برای غسل نبود #دبه دبه #آب برای شستن #شهدا پیدا می‌کردیم.😔
🍃🌷🍃
#دختری #مادر #شهیدش را برای #کفن کرده آورده بود، #پسری #مادرش را آورده بود و چه #صحنه‌های دردناکی خلق شد. بعضی از #پیکرهای #زن‌ها در اثر #شدت انفجارها #لباسی بر بدن نداشتند.😔
🍃🌷🍃
#ننه مریم از جمله #زنان فعال #خرمشهر بود که پیش از #دوران انقلاب و بعد از آن #کلاس‌های #قرآن دایر کرده و #فرد شناخته شده‌ای در #شهر محسوب می‌شد.
🍃🌷🍃
در آن روزهای آتش و خون #ننه مریم، #خانم‌ها و #دخترهایی که به #شهادت می‌رسیدند و #پیکرشان را به #جنت آباد می‌بردند را کفن و دفن می‌کرد.
🍃🌷🍃
بابا مراد #شوهر #ننه مریم را دشمن در #روزهای اول #جنگ در خانه به #اسارت برد. خدا رحمت کند #بابا مراد را، تعریف می‌کرد که «آمدم در خانه را قفل کنم که به سمت آبادان برویم، چون فکر می‌کردم این درگیری‌ها یک #جنگ قبیله‌ای کوچک باشد.

هیچ وقت فکر نمی‌کردم این همه سال طول بکشد، می‌خواستیم دوباره برگردیم به #خرمشهر که دشمن من را از جلوی در خانه #اسیر کرد.»
🍃🌷🍃
#ننه مریم تمام مدت در راه بیمارستان و قبرستان بود. تعریف می‌کرد «گاهی که #کفن نداشتیم #چادر سرم را #کفن می‌کردم، آب که برای غسل نبود #دبه دبه #آب برای شستن #شهدا پیدا می‌کردیم.😔
🍃🌷🍃
#دختری #مادر #شهیدش را برای #کفن کرده آورده بود، #پسری #مادرش را آورده بود و چه #صحنه‌های دردناکی خلق شد. بعضی از #پیکرهای #زن‌ها در اثر #شدت انفجارها #لباسی بر بدن نداشتند.😔
🍃🌷🍃