شاها برِ تو به تحفه صد جان بردن
کمتر بوَد از زیره به کرمان بردن
لیکن دانی که رسمِ موران باشد
پای ملخی نزد سلیمان بردن
#مرصادالعباد_نجم_رازی
کمتر بوَد از زیره به کرمان بردن
لیکن دانی که رسمِ موران باشد
پای ملخی نزد سلیمان بردن
#مرصادالعباد_نجم_رازی
سخن حقیقت و بیان سلوک راه طریقت،
شوق و طلب در باطن پدید آورَد
و شررِ آتش محبت
در دل صدیقان مشتعل گردانَد...
آن را که دل از عشق پر آتش باشد
هر قصه که گوید همه دلکش باشد
تو قصه عاشقان همی کم شنوی
بشنو بشنو که قصه شان خوش باشد
به حکم این مقدمات...
از سرچشمهٔ آب حیاتِ معرفت
تشنگانِ بادیهٔ طلب را
شربتی چشانیدن ،
تا
دردِ ایشان بر درد ،
شوق بر شوق
و تشنگی بر تشنگی
بیفزاید ....
#مرصادالعباد
شوق و طلب در باطن پدید آورَد
و شررِ آتش محبت
در دل صدیقان مشتعل گردانَد...
آن را که دل از عشق پر آتش باشد
هر قصه که گوید همه دلکش باشد
تو قصه عاشقان همی کم شنوی
بشنو بشنو که قصه شان خوش باشد
به حکم این مقدمات...
از سرچشمهٔ آب حیاتِ معرفت
تشنگانِ بادیهٔ طلب را
شربتی چشانیدن ،
تا
دردِ ایشان بر درد ،
شوق بر شوق
و تشنگی بر تشنگی
بیفزاید ....
#مرصادالعباد
شاها برِ تو به تحفه صد جان بردن
کمتر بوَد از زیره به کرمان بردن
لیکن دانی که رسمِ موران باشد
پای ملخی نزد سلیمان بردن
#مرصادالعباد_نجم_رازی
کمتر بوَد از زیره به کرمان بردن
لیکن دانی که رسمِ موران باشد
پای ملخی نزد سلیمان بردن
#مرصادالعباد_نجم_رازی
"چون شمعِ جمالِ صمدیت در تجلی آید،
روح،پروانهصفت پر و بال بگشاید.
جذبات اشعهی شمع، هستیِ پروانه برباید،
پرتو نورِ تجلی، وجود پروانه را به تحلیهی صفاتِ شمعی بیاراید.
زبانهی شمعِ جلالِ احدیت، چون شعله برآرد، یک کاه در خرمنِ پروانهی روح بنگذارد."
در عشق تو شادی و غمم هیچ نماند
با وصل تو سور و ماتمم هیچ نماند
یک نور تجلی توام کرد چنان
کز نیک و بد و بیش و کمم هیچ نماند
اینجا نور جمال صمدی ، روحِ روح گردد.
اگر آن جان باخته شد ؛ اینک جانی ، که باخته نشود!
عشق آمد و ، جان ما فراجانان داد
معشوقه ز جان خویش ، ما را جان داد
عتبهٔ عالم فناست ، و سرحد عالم بقا.
بعد از این کار تربیت روح به تحلیهٔ جذبات الوهیت مبدل شود."
برگزیده از #مرصادالعباد
#نجم_الدین_رازی
دکتر محمدامین ریاحی
ص۱۰۹
روح،پروانهصفت پر و بال بگشاید.
جذبات اشعهی شمع، هستیِ پروانه برباید،
پرتو نورِ تجلی، وجود پروانه را به تحلیهی صفاتِ شمعی بیاراید.
زبانهی شمعِ جلالِ احدیت، چون شعله برآرد، یک کاه در خرمنِ پروانهی روح بنگذارد."
در عشق تو شادی و غمم هیچ نماند
با وصل تو سور و ماتمم هیچ نماند
یک نور تجلی توام کرد چنان
کز نیک و بد و بیش و کمم هیچ نماند
اینجا نور جمال صمدی ، روحِ روح گردد.
اگر آن جان باخته شد ؛ اینک جانی ، که باخته نشود!
عشق آمد و ، جان ما فراجانان داد
معشوقه ز جان خویش ، ما را جان داد
عتبهٔ عالم فناست ، و سرحد عالم بقا.
بعد از این کار تربیت روح به تحلیهٔ جذبات الوهیت مبدل شود."
برگزیده از #مرصادالعباد
#نجم_الدین_رازی
دکتر محمدامین ریاحی
ص۱۰۹
بدانک مبدأ مخلوقات و موجودات، ارواح انسانی بود؛ و مبدأ ارواح انسانی روح پاک محمّدی بود علیهالصّلوه والسلام، چنانک فرمود «اول ما خلقالله تعالی روحی» و در روایتی دیگر «نوری». چون خواجه علیهالصلوه والسلام زبده و خلاصه موجودات و ثمره شجره کاینات بود که «لولاک لما خلقت الافلاک» مبدأ موجودات هم او آمد و جز چنین نبایدکه باشد زیرا که آفرینش بر مثال شجرهای است و خواجه علیهالصلوه والسلام ثمره آن شجره و شجره به حقیقت از تخم ثمره باشد.
#مرصادالعباد
#مرصادالعباد
محبت او علت ارادت ماست
نجم الدین رازی:
اگر محبت و عنایت او (یحبهم)در اول نبودی هیچ کس جرأت نداشت لاف محبت او را بزند(یحبونه)
گستاخ تو کرده ای مرا با لب خویش
ورنه منِ بیچاره کجا مردِ توام
#مرصادالعباد
نجم الدین رازی:
اگر محبت و عنایت او (یحبهم)در اول نبودی هیچ کس جرأت نداشت لاف محبت او را بزند(یحبونه)
گستاخ تو کرده ای مرا با لب خویش
ورنه منِ بیچاره کجا مردِ توام
#مرصادالعباد
از شبنم عشق خـاک آدم گِل شد
شوری برخاست ، فتنهای حاصل شد
سر نشتر عشق بر رگ روح رسید
یک قطره خون چکید، نامش دل شد
#اوحدالدینکرمانی
این رباعی زیبا از رباعیات سرگردان است و به چند شاعر و عارف نسبت داده میشود. در #نزههالمجالس، #خلاصهالاشعار و #مرصادالعباد بدون نام سراینده نقل شده، و در منابع متاخر به #نجمالدینرازی، #باباافضلکاشانی، #ابوسعیدابوالخیر و #مجدالدینبغدادی منتسب گردیده است. اما قدیمترین منبعی که نام شاعر را دارد سفینهای دستنویس از سده ۸ و بنام اوحدالدین کرمانی است.
شوری برخاست ، فتنهای حاصل شد
سر نشتر عشق بر رگ روح رسید
یک قطره خون چکید، نامش دل شد
#اوحدالدینکرمانی
این رباعی زیبا از رباعیات سرگردان است و به چند شاعر و عارف نسبت داده میشود. در #نزههالمجالس، #خلاصهالاشعار و #مرصادالعباد بدون نام سراینده نقل شده، و در منابع متاخر به #نجمالدینرازی، #باباافضلکاشانی، #ابوسعیدابوالخیر و #مجدالدینبغدادی منتسب گردیده است. اما قدیمترین منبعی که نام شاعر را دارد سفینهای دستنویس از سده ۸ و بنام اوحدالدین کرمانی است.