معرفی عارفان
1.25K subscribers
34.2K photos
12.4K videos
3.22K files
2.77K links
چه گفتم در وفا افزا جفا و جور افزودی
جفا کن جور کن جانا،غلط گفتم خطا کردم

فیض
Download Telegram
#سماع و تمرکز ذهنی
این تجلی و رؤیتِ خدا، مردانِ خدا را در سماع بیشتر باشد. ایشان از عالَم هستی خود برون آمده‌اند. از عالَم‌های دگر بیرون آرَدشان سماع و لِقاء حق پیوندد.

#شمس_تبریزی
پس غذایِ عاشقان آمد سماع
که دَرو باشد خیالِ اِجتِماع
#مثنوی_مولانای جان

سماع برای عاشقان غذای جان است و باعث تمرکز خاطر و افکار می‌شود.

واژۀ سماع در اینجا به معنای رقص سماع می‌باشد که اگر شرایط آن درست اجرا شود، نوعی تغذیۀ روانی و فکری برای سماع‌کننده است و باعث واردات قلبی می‌شود. و همچنین باعث تمرکز ذهنی انسان می‌شود و این تمرکز زمینه را برای آن واردات تقویت می‌کند.

البته در اینجا معنای لغوی سماع که به معنای شنیدن هست را نیز می توان در نظر گرفت که چون مولانا در ابیات قبل در مورد ارزندگی موسیقی صحبت می‌کرده‌اند، آن را به معنایِ گوش دادن به موسیقیِ ارزنده و فاخر هم در نظر گرفت که همین نیز می‌تواند تمرکزِ ذهنی برای انسان بیاورد و ذهنِ او را بیشتر و بهتر آمادۀ دریافت اندیشه‌هایِ الهامی کند.
پس کلاً مولانا در این بیت به اهمیتِ سماع و موسیقیِ صحیح و ارزنده برای تمرکزِ ذهنی و در نتیجه دریافت‌های شهودی تاکید می‌کند.

مولانا شخصاً سماع را به عنوان یک عادت و تمرین، بسیار انجام می‌داد و آن را بر بحث‌های بی‌فایده ترجیح می‌داد. این عادت هم از تاکیدات فراوان شمس به مولانا ایجاد شده بود و سماع نزد شمس نیز از مقام والایی برخوردار بود. و همانطور که در جملۀ بالا ذکر کرده‌اند، برای کسانی که از عالَم هستی خود بیرون آمده‌اند، سماع کمک می‌کند که از عالَم‌های دیگر نیز فراتر روند.

سَماع چیست؟ زِ پِنهانیانِ دل پیغام

#غزل_مولانای جان
بِنواخت نورِ مُصطَفیٰ آن اُستُنِ حَنّانه را

کمتر زِ چوبی نیستی حَنّانه شو، حنّانه شو

مبعث نبی اکرم خجسته باد

#غزل_مولانای_جان
هر نَفَس آوازِ عشق می‌رَسَد از چپ و راست
ما به فَلَک می‌رَویم عَزمِ تماشا کِراست

ما به فَلَک بوده ایم یارِ مَلَک بوده ایم
باز همان جا رَویم جُمله که آن شهرِ ماست

خود زِ فَلَک بَرتَریم وَزْ مَلَک اَفْزون تَریم
زین دو چرا نَگْذریم؟ منزلِ ما کِبْریاست

گوهرِ پاک از کجا عالَمِ خاک از کجا
بر چه فرود آمدیت؟ بار کنید این چه جاست؟

بَختِ جوانْ یارِ ما دادنِ جانْ کارِ ما
قافِلِه سالارِ ما فَخْرِ جهانْ مُصطَفاست

از مَهِ او مَهْ شِکافت دیدنِ او بَرنَتافت
ماهْ چُنان بَخت یافت او که کَمینه گداست

بویِ خوشِ این نَسیم از شِکَنِ زُلْفِ اوست
شَعْشَعهٔ این خیالْ زان رُخِ چون وَالضُّحاست

در دلِ ما دَرنِگَر هر دَم شَقِّ قَمَر
کَزْ نَظَرِ آن نَظَر چَشمِ تو آن سو چراست؟

خَلْق چو مُرغابیان زاده زِ دریایِ جان
کِی کُند این جا مَقام مُرغْ کَزان بَحْر خاست؟

بلکه به دَریا دَریم جُمله درو حاضریم
وَرْ نَه زِ دریایِ دل موجِ پیاپی چراست؟

آمد موجِ اَلَست کَشتیِ قالَب بِبَست
باز چو کَشتی شِکَست نوبَتِ وَصل و لِقاست

#غزل_مولانای_جان