هر از گاهی
برای آنان که دوستشان داری،
نشانهای بفرست
تا به یادشان آوری
که هنوز برایت " عزیزند "...!
#شکسپیر
برای آنان که دوستشان داری،
نشانهای بفرست
تا به یادشان آوری
که هنوز برایت " عزیزند "...!
#شکسپیر
دنیا هم که مال تو باشد
تا زمانی که درون قلبِ یک زن
جایی نداشته باشی،
تا درون آوازهای عاشقانه ی زنی
زندگی نکنی و سهمی از دلشوره هایش
نداشته باشی،
فقیرترین مرد دنیایی...
#شکسپیر
تا زمانی که درون قلبِ یک زن
جایی نداشته باشی،
تا درون آوازهای عاشقانه ی زنی
زندگی نکنی و سهمی از دلشوره هایش
نداشته باشی،
فقیرترین مرد دنیایی...
#شکسپیر
اگر در این جهان از دست و زبان مردم در آسایش باشیم، برگ درختان، غرش آبشار و زمزمه جویبار هریک به زبانی دیگر با ما سخن خواهند گفت.
#شکسپیر
#شکسپیر
کتاب زندگیتان را فقط بر روی اندکی
بگشایید ، چون دراین دنیا افراد
بسیار اندکی هستند که درک فصلها
برایشان اهمیت دارد
مابقی فقط کنجکاوند که بدانند...
#شکسپیر
بگشایید ، چون دراین دنیا افراد
بسیار اندکی هستند که درک فصلها
برایشان اهمیت دارد
مابقی فقط کنجکاوند که بدانند...
#شکسپیر
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
#مولانا و #شکسپیر
🔘سخنرانی دکتر حسین #الهی_قمشه_ای درباره #مولانا جلال الدین محمد بلخی و شکسپیر
◾️امروز سالگرد درگذشت جلالالدین محمد بلخی معروف به مولانا، مولوی و رومی از مشهورترین شاعران ایرانی است.
🔘سخنرانی دکتر حسین #الهی_قمشه_ای درباره #مولانا جلال الدین محمد بلخی و شکسپیر
◾️امروز سالگرد درگذشت جلالالدین محمد بلخی معروف به مولانا، مولوی و رومی از مشهورترین شاعران ایرانی است.
Forwarded from یار مهربان
✅انتقام از #عارف
#عارف_نامه یکی از منظومههای معروف #ایرج_میرزاست که اگر هم کسانی باشند که آن را نخوانده باشند وصف آن را شنیدهاند.
انگیزه سرودن عارف نامه، رنجشیست که ظاهرا #ایرج از #عارف_قزوینی پیدا کرده بود ولی روایتها مختلف است. یکی این است که عارف در سفر به مشهد به جای آنکه به منزل دوست قدیم و ندیم خود ایرج وارد شود در جای دیگری سکنی کرده است.
روایت دیگری هم میگوید عارف در کنسرت خود در مشهد اهانتهایی به خاندان قاجار روا داشته و این حرفها «شازده» را خوش نیامده و به یاری طبع روان انتقام خود را گرفته است. آنگونه که از متن پانصد و پانزده بیتی عارف نامه بر میآید هر کدام از روایتها بخشی از واقعیت را بیان کرده است.
با این همه شهرت و اعتبار ماندگار #عارف_نامه تنها به خاطر فحش و فضیحتی نیست که #ایرج نثار یار دیرین خود میکند، بلکه به سبب اشاراتی نیز هست که در لابلای ناسزاها به آزادی و حجاب و سیاست و خدای باریتعالی دارد. قصه کامجویی از یک زن محجبه را در پس دالان خانه خود بهانه قرار میدهد تا بگوید:
«اگر زن را بیاموزند ناموس/ زند بی پرده بر بام فلک کوس/
به هیچ افسون ز عصمت برنگردد/ به دریا گر بیفتد تر نگردد/
در مقام اندرز گویی #عارف را که از جان دوستتر دارد به پرهیز از سیاست فرا میخواند.
و بعد هم راه چاره همه نابسامانیها را در قدرت یابی سردار سپه میبیند با آن که خود از قاجار است:
«تجارت نیست، صنعت نیست، ره نیست/ امیدی جز به سردار سپه نیست/»
دلگیریهای #ایرج تنها از #عارف نیست از خدا نیز هست. زیرا همه آنچه نابسامانی و ناهنجاری است زیر سر اوست. شاعر در عارفنامه که همهاش شکوائیه است فرصت مناسبی پیدا کرده که خدمت خدا نیز برسد که همه ذرات عالم منتر اوست.
✅غرقاب عشق
مثنوی برجسته دیگر #ایرج که شهرت بسیار یافته #زهره_و_منوچهر نام دارد و برداشت تازهتری است از برداشت قدیمیتر #شکسپیر از قصه اساطیری #ونوس_و_آدونیس.
#ایرج برای آنکه جائی برای بیان حرفهای خود نیز باز کند تغییراتی در داستان اصلی پدید آورده است.
زهره و منوچهر یکی از ظریفترین متنهای عاشقانه معاصر است که طنزی سبک و لطیف آن را سرشار از جاذبه کرده است. ایرج در جائی از منظومه از زبان زهره خدای هنر و زیبائی به فضای هنری/ فرهنگی ایران نیز اشاره میکند و می گوید:
«روی زمین هر چه مرا بنده اند/ شاعر و نقاش و نویسندهاند/
و پس از آن که از رافائل و میکل آنژ و هومر و هرودوت می گذرد به سرزمین خودمان میرسد و می گوید: گاه قلم را در کف دشتی نهاده و گاه تار را در کف درویش خان. گاه کمالالملک را پدید آورده و گاه در دهان قمر تنگ شکر پرورده است.
#ایرج منظومه عاشقانه خود را با شکوهای لذت آمیز از عشق به پایان میبرد:
«وه که چه غرقاب مهیبی است عشق/ مهلکه پر ز نهیبی است عشق/
غمزه خوبان دل آدم شکست/ شیر دل است آن که از این غمزه رست.
#عارف_نامه یکی از منظومههای معروف #ایرج_میرزاست که اگر هم کسانی باشند که آن را نخوانده باشند وصف آن را شنیدهاند.
انگیزه سرودن عارف نامه، رنجشیست که ظاهرا #ایرج از #عارف_قزوینی پیدا کرده بود ولی روایتها مختلف است. یکی این است که عارف در سفر به مشهد به جای آنکه به منزل دوست قدیم و ندیم خود ایرج وارد شود در جای دیگری سکنی کرده است.
روایت دیگری هم میگوید عارف در کنسرت خود در مشهد اهانتهایی به خاندان قاجار روا داشته و این حرفها «شازده» را خوش نیامده و به یاری طبع روان انتقام خود را گرفته است. آنگونه که از متن پانصد و پانزده بیتی عارف نامه بر میآید هر کدام از روایتها بخشی از واقعیت را بیان کرده است.
با این همه شهرت و اعتبار ماندگار #عارف_نامه تنها به خاطر فحش و فضیحتی نیست که #ایرج نثار یار دیرین خود میکند، بلکه به سبب اشاراتی نیز هست که در لابلای ناسزاها به آزادی و حجاب و سیاست و خدای باریتعالی دارد. قصه کامجویی از یک زن محجبه را در پس دالان خانه خود بهانه قرار میدهد تا بگوید:
«اگر زن را بیاموزند ناموس/ زند بی پرده بر بام فلک کوس/
به هیچ افسون ز عصمت برنگردد/ به دریا گر بیفتد تر نگردد/
در مقام اندرز گویی #عارف را که از جان دوستتر دارد به پرهیز از سیاست فرا میخواند.
و بعد هم راه چاره همه نابسامانیها را در قدرت یابی سردار سپه میبیند با آن که خود از قاجار است:
«تجارت نیست، صنعت نیست، ره نیست/ امیدی جز به سردار سپه نیست/»
دلگیریهای #ایرج تنها از #عارف نیست از خدا نیز هست. زیرا همه آنچه نابسامانی و ناهنجاری است زیر سر اوست. شاعر در عارفنامه که همهاش شکوائیه است فرصت مناسبی پیدا کرده که خدمت خدا نیز برسد که همه ذرات عالم منتر اوست.
✅غرقاب عشق
مثنوی برجسته دیگر #ایرج که شهرت بسیار یافته #زهره_و_منوچهر نام دارد و برداشت تازهتری است از برداشت قدیمیتر #شکسپیر از قصه اساطیری #ونوس_و_آدونیس.
#ایرج برای آنکه جائی برای بیان حرفهای خود نیز باز کند تغییراتی در داستان اصلی پدید آورده است.
زهره و منوچهر یکی از ظریفترین متنهای عاشقانه معاصر است که طنزی سبک و لطیف آن را سرشار از جاذبه کرده است. ایرج در جائی از منظومه از زبان زهره خدای هنر و زیبائی به فضای هنری/ فرهنگی ایران نیز اشاره میکند و می گوید:
«روی زمین هر چه مرا بنده اند/ شاعر و نقاش و نویسندهاند/
و پس از آن که از رافائل و میکل آنژ و هومر و هرودوت می گذرد به سرزمین خودمان میرسد و می گوید: گاه قلم را در کف دشتی نهاده و گاه تار را در کف درویش خان. گاه کمالالملک را پدید آورده و گاه در دهان قمر تنگ شکر پرورده است.
#ایرج منظومه عاشقانه خود را با شکوهای لذت آمیز از عشق به پایان میبرد:
«وه که چه غرقاب مهیبی است عشق/ مهلکه پر ز نهیبی است عشق/
غمزه خوبان دل آدم شکست/ شیر دل است آن که از این غمزه رست.
به روز مرگ من
چون ناقوس عبوس را بشنوی
که جهانیان را ندا دردهد
که من از این جهان خوار گریخته ام
تا با خوارترین کرم ها در آمیزم،
آن گاه دیگر سوگوارم مباش.
نه،چون این ابیات را بخوانی
مبادا دست سراینده اش را به یادآری،
چرا که چندان دوستت می دارم
که بهتر آن می دانم فراموشم کنی
تا آن که غمگنانه در اندیشه ام باشی.
آری با تو می گویم
اگر آن گاه که من با خاک درآمیزم
بر این چکامه نگاهی افکندی
مبادا نام این بیچاره را ورد زبان سازی.
زنهار که پس از مرگم،جهان فرزانگان
در ناله ات بنگرد و ما را هر دو به ریشخند گیرد.
#شکسپیر
چون ناقوس عبوس را بشنوی
که جهانیان را ندا دردهد
که من از این جهان خوار گریخته ام
تا با خوارترین کرم ها در آمیزم،
آن گاه دیگر سوگوارم مباش.
نه،چون این ابیات را بخوانی
مبادا دست سراینده اش را به یادآری،
چرا که چندان دوستت می دارم
که بهتر آن می دانم فراموشم کنی
تا آن که غمگنانه در اندیشه ام باشی.
آری با تو می گویم
اگر آن گاه که من با خاک درآمیزم
بر این چکامه نگاهی افکندی
مبادا نام این بیچاره را ورد زبان سازی.
زنهار که پس از مرگم،جهان فرزانگان
در ناله ات بنگرد و ما را هر دو به ریشخند گیرد.
#شکسپیر
اي روح ِ مسكين ِ من
كه در كمند ِ اين جسم ِ گناه آلود
اسير آمده اي
و سپاهيان ِ طغيان گر ِ نفس،
تو را در بند كشيده اند!
چرا خويش را از درون مي كاهي
و در تنگدستي و حرمان به سر مي بري
و ديوارهاي برون را به رنگ هاي
نشاط انگيز و گرانبها آراسته اي؟
حيف است چنان خراجي هنگفت
بر چنين اجاره اي كوتاه،
كه از خانه ي تن كرده اي
آيا اين تن را طعمه ي مار و مور نمي بيني
كه هر چه بر آن بيفزايي،
بر ميراث ِ موران خواهد افزود؟
اگر پايان ِ قصه ي تن چنين است،
اي روح ِ من،
تو بر زيان ِ تن زيست كن؛
بگذار تا او بكاهد و از اين كاستن
بر گنج ِ درون ِ تو بيفزايد.
اين ساعات ِ گذران را
كه بر درياي سرمد كفي بيش نيست،
بفروش و بدين بهاي اندك،
اقليم ِ ابد را به مـُلك ِ خويش در آور،
از درون سير و برخوردار شو،
و بيش از اين ديوار ِ بيرون را
به زيب و فر مياراي
و بدين سان مرگ ِ آدمي خوار را
خوراك ِ خود ساز؛
كه چون مرگ را در كام فرو بري،
ديگر هراس نيست
و بيم ِ فنا نخواهد بود
#شکسپیر
كه در كمند ِ اين جسم ِ گناه آلود
اسير آمده اي
و سپاهيان ِ طغيان گر ِ نفس،
تو را در بند كشيده اند!
چرا خويش را از درون مي كاهي
و در تنگدستي و حرمان به سر مي بري
و ديوارهاي برون را به رنگ هاي
نشاط انگيز و گرانبها آراسته اي؟
حيف است چنان خراجي هنگفت
بر چنين اجاره اي كوتاه،
كه از خانه ي تن كرده اي
آيا اين تن را طعمه ي مار و مور نمي بيني
كه هر چه بر آن بيفزايي،
بر ميراث ِ موران خواهد افزود؟
اگر پايان ِ قصه ي تن چنين است،
اي روح ِ من،
تو بر زيان ِ تن زيست كن؛
بگذار تا او بكاهد و از اين كاستن
بر گنج ِ درون ِ تو بيفزايد.
اين ساعات ِ گذران را
كه بر درياي سرمد كفي بيش نيست،
بفروش و بدين بهاي اندك،
اقليم ِ ابد را به مـُلك ِ خويش در آور،
از درون سير و برخوردار شو،
و بيش از اين ديوار ِ بيرون را
به زيب و فر مياراي
و بدين سان مرگ ِ آدمي خوار را
خوراك ِ خود ساز؛
كه چون مرگ را در كام فرو بري،
ديگر هراس نيست
و بيم ِ فنا نخواهد بود
#شکسپیر
اگر تو را به یک روز بهاری تشبیه کنم، نمیرنجی؟
امّا تو بس دلفریبتر و باوفاتر هستی
بادِ صبا غنچههایِ تنگدهانِ بهار را میجنباند
و بهار کوتاه و گذراست
گاه خورشید بسی سوزان است
گاه در دلِ ابرها رُخش پنهان است
و گاه تمام زیباییها رنگ میبازند
چه به دست شوربختی و چه به دست قانونِ طبیعت
امّا بهاران تو خزانی ندارد
نه هرگز، زیباییِ تو زوالی ندارد
نه هرگز، مرگ تو را برای خویش طلب ندارد
چرا که تو در شعر ابدیِ من، تا همیشه زنده هستی
تا لحظهای که انسان نفس میکشد و چشمها میبینند
و تا آن روز که این شعر زنده است، تو را جاودان خواهد کرد
#شکسپیر
امّا تو بس دلفریبتر و باوفاتر هستی
بادِ صبا غنچههایِ تنگدهانِ بهار را میجنباند
و بهار کوتاه و گذراست
گاه خورشید بسی سوزان است
گاه در دلِ ابرها رُخش پنهان است
و گاه تمام زیباییها رنگ میبازند
چه به دست شوربختی و چه به دست قانونِ طبیعت
امّا بهاران تو خزانی ندارد
نه هرگز، زیباییِ تو زوالی ندارد
نه هرگز، مرگ تو را برای خویش طلب ندارد
چرا که تو در شعر ابدیِ من، تا همیشه زنده هستی
تا لحظهای که انسان نفس میکشد و چشمها میبینند
و تا آن روز که این شعر زنده است، تو را جاودان خواهد کرد
#شکسپیر
#شکسپیر گفته است:
افلاک دارای نغمه و حنین اند و
حکیمان گفته اندالحان موسیقی را از نغمات کواکب و افلاک گرفته اند
.چنانچه در قرآن نیز آمده:هرآنچه در زمین و آسمان است به تسبیح و نیایش حق مشغول است اما فقط صاحبدلان به این نغمات واقف اند.
موسیقی رمزی ست از هماهنگ شدن آدمی با حرکات افلاک و حظّی که انسان از موسیقی میبرد نشان از خاطرات مبهمی دارد که از آن الحان و نغمه ها در بهشت داشته است.
پس :
حکیمان گفتهاند این لحنها
از دوارچرخ بگرفتیم ما
بانگ گردشهای چرخست این که خلق
میسرایندش به طنبور و به حلق
ما همه اجزای آدم بودهایم
در بهشت آن لحنها بشنودهایم
گرچه بر ما ریخت آب و گل شکی
یادمان آمد از آنها چیزکی
#مثنوی دفتر چهارم
افلاک دارای نغمه و حنین اند و
حکیمان گفته اندالحان موسیقی را از نغمات کواکب و افلاک گرفته اند
.چنانچه در قرآن نیز آمده:هرآنچه در زمین و آسمان است به تسبیح و نیایش حق مشغول است اما فقط صاحبدلان به این نغمات واقف اند.
موسیقی رمزی ست از هماهنگ شدن آدمی با حرکات افلاک و حظّی که انسان از موسیقی میبرد نشان از خاطرات مبهمی دارد که از آن الحان و نغمه ها در بهشت داشته است.
پس :
حکیمان گفتهاند این لحنها
از دوارچرخ بگرفتیم ما
بانگ گردشهای چرخست این که خلق
میسرایندش به طنبور و به حلق
ما همه اجزای آدم بودهایم
در بهشت آن لحنها بشنودهایم
گرچه بر ما ریخت آب و گل شکی
یادمان آمد از آنها چیزکی
#مثنوی دفتر چهارم
و چه زیباست قلبی پیدا کنی که عاشقت باشد بی آنکه چیزی از تو بخواهد مگر حال خوبت را...
#جبران_خلیل_جبران
هر از گاهی
برای آنان که دوستشان داری ،
نشانهای بفرست ..
تا به یادشان آوری
که هنوز برایت " عزیزند "
#شکسپیر
#جبران_خلیل_جبران
هر از گاهی
برای آنان که دوستشان داری ،
نشانهای بفرست ..
تا به یادشان آوری
که هنوز برایت " عزیزند "
#شکسپیر
مهم نیست؛
اگر انسانی
برای کسی که دوستش دارد
غرورش را از دست بدهد،
اما فاجعه است
اگر به خاطر حفظ غرور،
کسی را که دوست دارد
از دست بدهد...
#شکسپیر
اگر انسانی
برای کسی که دوستش دارد
غرورش را از دست بدهد،
اما فاجعه است
اگر به خاطر حفظ غرور،
کسی را که دوست دارد
از دست بدهد...
#شکسپیر
موانعی بر سر راه پیوند افکار عشاق راستین نمی بینم.
آن عشق که دگرگون شود، آنگاه که امکان دگرگونی یابد و یا به زایل کننده ای متمایل شود تا از میان رود، عشق نیست.
خیر، عشق فانوسی پابرجاست که طوفان ها را نظاره می کند و هرگز از جای نمی جنبد.
عشق برای زورق های سرگردان همچون ستاره ی قطبی است که اگرچه ارتفاعش را می دانیم، از ارزش بی حدّ آن بی خبریم.
اگرچه گلرخان در کمند داس زمان گرفتار می آیند و درو می شوند، عشق برده ی زمان نیست. عشق با ساعات و هفته های کوتاه زمان دگرگون نمی شود، بلکه تا روز قیامت مستدام است.
اگر این گفته خطا باشد و برمن محقق گردد، نه من هرگز چیزی سروده ام و نه کس تاکنون عاشق شده است.
#شکسپیر
آن عشق که دگرگون شود، آنگاه که امکان دگرگونی یابد و یا به زایل کننده ای متمایل شود تا از میان رود، عشق نیست.
خیر، عشق فانوسی پابرجاست که طوفان ها را نظاره می کند و هرگز از جای نمی جنبد.
عشق برای زورق های سرگردان همچون ستاره ی قطبی است که اگرچه ارتفاعش را می دانیم، از ارزش بی حدّ آن بی خبریم.
اگرچه گلرخان در کمند داس زمان گرفتار می آیند و درو می شوند، عشق برده ی زمان نیست. عشق با ساعات و هفته های کوتاه زمان دگرگون نمی شود، بلکه تا روز قیامت مستدام است.
اگر این گفته خطا باشد و برمن محقق گردد، نه من هرگز چیزی سروده ام و نه کس تاکنون عاشق شده است.
#شکسپیر
یاران نجیب من
روزگار ستمکار را با اندوه خود شادمان نکنید.
با روی خوش مصیبتی را که روی میآورد، پذیرا شویم،
تا خود او را مصیبتزده کنیم، با ناچیز گرفتنش.
#شکسپیر
روزگار ستمکار را با اندوه خود شادمان نکنید.
با روی خوش مصیبتی را که روی میآورد، پذیرا شویم،
تا خود او را مصیبتزده کنیم، با ناچیز گرفتنش.
#شکسپیر
روزی که چرخ از گل ما کوزهها کند
زنهار کاسه سر ما پرشراب کن
#حافظ
اسکندر از این جهان رفت و به خاک سپرده شد. اسکندر تبدیل به خاک شد. از خاک میتوان گِل ساخت و با آن آیا نمیتوان سوراخ بشکهی آبجو را گرفت؟
قیصر بزرگ مُرد و مبدّل به خاک شد؛ و خاکش سوراخی را پُر میکند تا جلوی باد را بگیرد. آه که آن قطعه خاکی که تمام دنیا را میلرزاند، اکنون وصلهی دیواری شود که جبران خرابی زمستان را بکند!
#شکسپیر
زنهار کاسه سر ما پرشراب کن
#حافظ
اسکندر از این جهان رفت و به خاک سپرده شد. اسکندر تبدیل به خاک شد. از خاک میتوان گِل ساخت و با آن آیا نمیتوان سوراخ بشکهی آبجو را گرفت؟
قیصر بزرگ مُرد و مبدّل به خاک شد؛ و خاکش سوراخی را پُر میکند تا جلوی باد را بگیرد. آه که آن قطعه خاکی که تمام دنیا را میلرزاند، اکنون وصلهی دیواری شود که جبران خرابی زمستان را بکند!
#شکسپیر
آه! کاش این تن سخت جان میتوانست بگدازد و آب شود و همچون شبنم محو گردد !
یا باز، کاش پروردگار جاوید خودکشی را نفی نفرموده بود!
خدایا، خدایا، چه قدر امور این جهان در نظرم فرساینده و نابکار و بی مزه و سترون می نماید!
تف، تف بر این جهان باد!
باغی است پر گیاه هرز که دانه برآورده و چیزهای پست و ناهنجار آن را در تصرف گرفته...
#هملت
#شکسپیر
مهم نیست اگر انسان برای کسی که دوستش دارد غرورش را از دست بدهد.
اما فاجعه است اگر به خاطر حفظ غرور، کسی را که دوست دارد از دست بدهد
#شکسپیر
اما فاجعه است اگر به خاطر حفظ غرور، کسی را که دوست دارد از دست بدهد
#شکسپیر