معرفی عارفان
1.17K subscribers
33K photos
11.9K videos
3.19K files
2.72K links
چه گفتم در وفا افزا جفا و جور افزودی
جفا کن جور کن جانا،غلط گفتم خطا کردم

فیض
Download Telegram
#اصلاحیه

درود بزرگوار روزتون شاد


این بیت از غزلی زیباست و از مولوی نمیباشد

شاعر این شعر زیبا وحدت کرمانشاهی میباشد به شرح زیر


زاهد خودپرست کو تا که ز خود رهانمش

درد شراب بیخودی از خم هو چشانمش

گر نفسم به او رسد در نفسی به یک نفس

تا سر کوی می‌کشان موی‌کشان کشانمش

زهدفروش خودنما ترک ریا نمی‌کند

هرچه فسون به او دمم هرچه فسانه خوانمش

چون ز در آید آن صنم خویش به پایش افکنم

دست به دامنش زنم در بر خود نشانمش

#هرچه به جز #خیال او قصد #حریم دل #کند

#در نگشایمش #به رو از در #دل برانمش

گر شبکی خوش از کرم دوست درآید از درم

سر کنمش نثار ره جان به قدم فشانمش

مست شود چو دلبرم از می ناب وحدتا

سینه به سینه‌اش نهم بوسه ز لب ستانمش

وحدت کرمانشاهی
دانه ما در ضمیر خاک بودی کاشکی
یا چو سر زد در زمان دهقان درودی کاشکی

آن که آخر سر به صحرا داد بی بال و پرم
روز اول این قفس را در گشودی کاشکی

هر چه از دل می خورم از روزیم کم می کنند
#در #حریم #سینه #من #دل #نبودی #کاشکی

آن که منع ما ز پرواز پریشان می کند
فکر آب و دانه ما می نمودی کاشکی

دست چون افتاد خالی، همت عالی بلاست
آنچه دارم در نظر در دست بودی کاشکی

تلخی از دریای بی گوهر کشیدن مشکل است
دیده را هم غمزه اش با دل ربودی کاشکی

می گشاید چشم بر روی تو پیش از آفتاب
چشم ما هم طالع آیینه بودی کاشکی

لب گشودم، غوطه در اشک پشیمانی زدم
گلبن من تا قیامت غنچه بودی کاشکی

آن که می ریزد به راه آشنایان خار منع
سبزه بیگانه را اول درودی کاشکی

آینه سطحی است، غور حسن نتواند نمود
پیش چشم ما نقاب از رخ گشودی کاشکی

آن که درد غیر را پیش از شنیدن چاره کرد
شمه ای صائب ز درد ما شنودی کاشکی


#صائب
دانه ما در ضمیر خاک بودی کاشکی
یا چو سر زد در زمان دهقان درودی کاشکی

آن که آخر سر به صحرا داد بی بال و پرم
روز اول این قفس را در گشودی کاشکی

هر چه از دل می خورم از روزیم کم می کنند
#در #حریم #سینه #من #دل #نبودی #کاشکی

آن که منع ما ز پرواز پریشان می کند
فکر آب و دانه ما می نمودی کاشکی

دست چون افتاد خالی، همت عالی بلاست
آنچه دارم در نظر در دست بودی کاشکی

تلخی از دریای بی گوهر کشیدن مشکل است
دیده را هم غمزه اش با دل ربودی کاشکی

می گشاید چشم بر روی تو پیش از آفتاب
چشم ما هم طالع آیینه بودی کاشکی

لب گشودم، غوطه در اشک پشیمانی زدم
گلبن من تا قیامت غنچه بودی کاشکی

آن که می ریزد به راه آشنایان خار منع
سبزه بیگانه را اول درودی کاشکی

آینه سطحی است، غور حسن نتواند نمود
پیش چشم ما نقاب از رخ گشودی کاشکی

آن که درد غیر را پیش از شنیدن چاره کرد
شمه ای صائب ز درد ما شنودی کاشکی



#صائب