حکایت های عرفانی
ذکر اویس قرنی
از وی پرسیدند: خشوع در نماز چیست؟
گفت: آنکه اگر نیزه بر پهلوش زنند در نماز خبرش نبود.
گفتند: چونی.
گفت: چگونه باشد کسی که بامداد برخیزد و نداند که شبانگاه خواهد زیست یا نه؟
گفتند: کار چگونه است؟
گفت: آه از بی زادی و درازی راه.
#حکایتهای_عرفانی
#تذکرة_الاولیاء_عطار_نیشابوری
#ذکر_اویس_قرنی
ذکر اویس قرنی
از وی پرسیدند: خشوع در نماز چیست؟
گفت: آنکه اگر نیزه بر پهلوش زنند در نماز خبرش نبود.
گفتند: چونی.
گفت: چگونه باشد کسی که بامداد برخیزد و نداند که شبانگاه خواهد زیست یا نه؟
گفتند: کار چگونه است؟
گفت: آه از بی زادی و درازی راه.
#حکایتهای_عرفانی
#تذکرة_الاولیاء_عطار_نیشابوری
#ذکر_اویس_قرنی
#تذکرة_الاولیاء_عطار_نیشابوری
باب سوم ذکر حسن بصری رحمة الله علیه
سوال کردند که یا شيخ دلهای ما خفته است که سخن تو در دلهای ما اثر نمی کند.
چه کنيم؟
گفت : کاشکی خفته بودی، که خفته را بجنبانی بيدار گردد.
دلهای شما مرده است که هرچند می جنبانی بيدار نمی گردد.
باب سوم ذکر حسن بصری رحمة الله علیه
سوال کردند که یا شيخ دلهای ما خفته است که سخن تو در دلهای ما اثر نمی کند.
چه کنيم؟
گفت : کاشکی خفته بودی، که خفته را بجنبانی بيدار گردد.
دلهای شما مرده است که هرچند می جنبانی بيدار نمی گردد.
آن شب که او را وفات رسید،
ابوموسی غایب بود گفت:
به خواب دیدم که عرش را بر فرق سر نهاده بودم و می بردم و تعجّب کردم.
بامداد روانه شدم تا با شیخ بگویم. شیخ وفات کرده بود و خلق بی قیاس از اطراف آمده بودند.
چون جنازه او را برداشتند من جهد کردم تا گوشه جنازه به من دهند.البته نمی رسید.
بی صبر شدم. در زیر جنازه رفتم و بر سر گرفتم و می رفتم. و مرا آن خواب فراموش شده بود.شیخ را دیدم که گفت:
یا باموسی،اینک تعبیر خواب دوشین..
آن عرش که بر سر گرفته بودی،جنازه بایزید است.
#تذکرة_الاولیاء_عطار_نیشابوری
#ذکر_بایزید_بسطامی
ابوموسی غایب بود گفت:
به خواب دیدم که عرش را بر فرق سر نهاده بودم و می بردم و تعجّب کردم.
بامداد روانه شدم تا با شیخ بگویم. شیخ وفات کرده بود و خلق بی قیاس از اطراف آمده بودند.
چون جنازه او را برداشتند من جهد کردم تا گوشه جنازه به من دهند.البته نمی رسید.
بی صبر شدم. در زیر جنازه رفتم و بر سر گرفتم و می رفتم. و مرا آن خواب فراموش شده بود.شیخ را دیدم که گفت:
یا باموسی،اینک تعبیر خواب دوشین..
آن عرش که بر سر گرفته بودی،جنازه بایزید است.
#تذکرة_الاولیاء_عطار_نیشابوری
#ذکر_بایزید_بسطامی
.
دلم از کار جهان گرفته است.
آمدهام تا مرا بخواهی.
که دلم بر هیچکس قرار نمیگیرد اِلّا به تو.
ذکر جنید بغدادی
#تذکرة الاولیاء (عطار نیشابوری)
دلم از کار جهان گرفته است.
آمدهام تا مرا بخواهی.
که دلم بر هیچکس قرار نمیگیرد اِلّا به تو.
ذکر جنید بغدادی
#تذکرة الاولیاء (عطار نیشابوری)
از وی پرسیدند:
خشوع در نماز چیست؟
گفت: آنکه اگر نیزه بر پهلوش زنند در نماز خبرش نبود.
گفتند: چونی.
گفت: چگونه باشد کسی که بامداد برخیزد و نداند که شبانگاه خواهد زیست یا نه؟
گفتند: کار چگونه است؟
گفت: آه از بی زادی و درازی راه.
#تذکرة_الاولیاء_عطار_نیشابوری
#ذکر_اویس_قرنی
خشوع در نماز چیست؟
گفت: آنکه اگر نیزه بر پهلوش زنند در نماز خبرش نبود.
گفتند: چونی.
گفت: چگونه باشد کسی که بامداد برخیزد و نداند که شبانگاه خواهد زیست یا نه؟
گفتند: کار چگونه است؟
گفت: آه از بی زادی و درازی راه.
#تذکرة_الاولیاء_عطار_نیشابوری
#ذکر_اویس_قرنی
#تذکرة_الاولیاء | عطار نیشابوری
ذکر حسن بصری
وقتی عمر عبدالعزیز رضی الله عنه به نزدیک حسن نامهای نوشت و در آن نامه گفت : مرا نصیحتی کن کوتاه چنانکه یاد دارم و این امام خویش سازم .
حسن بر ظَهر ِ نامه نوشت : یا امیر المومنین ! چون خدای با توست ، بیم از که داری و اگر خدای با تو نیست ، امّید به که میداری .