معرفی عارفان
1.26K subscribers
34.9K photos
12.9K videos
3.24K files
2.8K links
چه گفتم در وفا افزا جفا و جور افزودی
جفا کن جور کن جانا،غلط گفتم خطا کردم

فیض
Download Telegram
 یکی را ازمشایخ طریقت که
بوصف عشق موصوف بود گفتند :
ای شیخ لذت عاشق در چه وقت است
گفت : فی اِفشاءالمَحبوب عند غَفله الرَّقیب

محبوب پرده برگرفته
و رقیب عشق خفته
و عاشق پروانه وار
در بریق انوار روی او پرواز در گرفته:

ان شب که مرا از تو خیالی باشد
بنگر که مرا در ان چه حالی باشد
در رفتن شب هزار تاخیر بود
در امدن صبح ملالی باشد....




جناب عین القضات همدانی
لوایح
.
راز جز با رازدان انباز نیست
راز اندر گوشِ مُنکِر راز نیست

لیک دعوت وارد است از کردگار
با قبول و ناقبول او را چه کار ؟

را
ز را فقط با اهل راز می‌توان در میان گذاشت ، زیرا راز در گوش منکران حقیقت ، راز محسوب نمی‌شود ؛ یعنی وقتی اسرار ربّانی را به نااهلان بگویی به کُنه آن پی نمی‌برند و آن را سخنی لغو و بیهوده می‌شمرند . ولی چاره ای نیست زیرا خداوند حکیم امر به تبلیغ و دعوت مردم کرده است.با قبول و ردّ آن چه کار داری ؟ یعنی خواه این دعوت مقبول آنان واقع شود و خواه مردود ، باید تبلیغ امر کنی .

مثنوی دفتر ششم
کریم زمانی

اشاره است به آیه‌ی ۳۵ سوره‌ی نحل :

كَذَٰلِكَ فَعَلَ الَّذِينَ مِنْ قَبْلِهِمْ ۚ فَهَلْ عَلَى الرُّسُلِ إِلَّا الْبَلَاغُ الْمُبِينُ

کسا
نی هم پیش از اینان بودند [در برابر حق] چنین کردند، پس آیا بر عهده پیامبران جز رساندن آشکار [پیام وحی، وظیفه ای] هست؟

اين آيه خطاب به رسول خدا (ص) است، و امر مى‌كند كه رسالت خود را به بلاغى آشكار ابلاغ كند و به آنچه مشركين بهم مى‌بافند و استدلال‌هايى كه بر مرام خود مى‌كنند اعتنايى نكند، زيرا ادلّه آنان دليل‌هايى پوچ و باطل است و بر عكس، حجّت و دليل او تامّ و قاطع است و در همين جمله كوتاه اشاره اجمالى بر بطلان دليل مشركين است .
پس اينكه فرمود: (كذلك فعل الذين من قبلهم ) معنايش اين است كه اين طريقى كه مردم معاصر تو پيش گرفته اند عيناً همان طريقى است كه مشركين گذشته پيمودند و غير خدا را پرستيدند، و از پيش خود چيزهايى را كه خدا حرام نكرده‌بود حرام كردند، و وقتى فرستادگان خدا به نزدشان مى‌آمدند و از اين اعمال، نهى‌شان مى‌كردند همين را مى‌گفتند .
( فهل على الرسل الا البلاغ المبين ) - يعنى رسالت خدايى را به بلاغى آشكار ابلاغ كن، و حجّت را عليه ايشان تمام كن، زيرا تنها وظيفه فرستادگان خدا ابلاغ مبين و ابلاغ آشكار است و بس، وظيفه آنان اين نيست كه مردم را مجبور به قبول دعوت خود كنند، و يا اراده تكوينى خداى را با خود برداشته مردم را با آن اراده كه از مرادش تخلف نمى‌پذيرد دعوت كنند، و يا با آن امر تكوينى خدا كه اگر با آن به چيزى بگويد: موجود باش، موجودشود؛ مردم را دعوت كنند و بطور قهر و جبر از كفر، به ايمان و از معاصى، به اطاعت بكشانند.
چون كه رسول هم بشرى است مانند ساير بشرها و رسالتى كه به آن مبعوث شده انذار و تبشير، و يا به تعبير ديگر مجموعه قوانينى اجتماعى است كه خدا به او وحى كرده و صلاح دنيا و آخرت مردم را در آن قوانين در نظر گرفته و مراعات كرده است، هر چند ظاهر آن قوانين بصورت اوامر و نواهى است ولى در واقع انذار و تبشير است، آن چيزى است كه خدا پيغمبرش را مامور كرده تا به مردم ابلاغ كند .

تفسیر المیزان
علامه طباطبائی

#قرآن_در_مثنوی
.
چون جهودی تو را گوید که نان مخور که زیانت دارد، همان لحظه دست از نان بداری؛ و متیقّن نیستی صدقِ جهود را ولیکن به ظنِّ خود دست از نان بداری. صدوبیست و چهار هزار نقطه‌ی نبوت می‌گویند: فلان چیز را دست بدار و قبول نکنی که قولِ جهود به نزد تو مفید‌تر است از قولِ انبیاء!!
و این ظنّ خطاست که قول جهود مفیدِ ظنّی می‌بود و قول انبیاء (ع) نمی‌بود. و اگر ظاهرتر از این می‌خواهی که به کفرِ خود بینا گردی که چون خر ایستاده‌یی و هیچ رنج و درد در تو ظاهر نمی‌گردد. پس از این اگر طلبِ دین در تو زیادت نگردد کافری! کافری! کافری!



عین القضات همدانی
حجاب چهره جان می‌شود غبار تنم
خوشا دمی که از آن چهره پرده برفکنم

چنین قفس نه سزای چو من خوش الحانیست
روم به گلشن رضوان که مرغ آن چمنم

عیان نشد که چرا آمدم کجا رفتم
دریغ و درد که غافل ز کار خویشتنم

چگونه طوف کنم در فضای عالم قدس
که در سراچه ترکیب تخته بند تنم

اگر ز خون دلم بوی شوق می‌آید
عجب مدار که همدرد نافه ختنم

طراز پیرهن زرکشم مبین چون شمع
که سوزهاست نهانی درون پیرهنم

بیا و هستی حافظ ز پیش او بردار
که با وجود تو کس نشنود ز من که منم


#حافظ
هر که او در عشق بی‌آرام نیست
کی تواند یافت آرام ای غلام

گاه مرد مسجدی گه رند دیر
هر دو نبود کام و ناکام ای غلام

یا مرو در مسجد و زنار بند
یا مده در دیر ابرام ای غلام

چون تو اندر راه باشی ناتمام
کی رسد کارت به اتمام ای غلام

رو تو خاص خاص شو یا عام عام
تا به کی نه خاص و نه عام ای غلام

گفت عطار آنچه می‌دانست باز
یادت آید این به هنگام ای غلام

#عطار
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
صبح شد
برخیز و بنشین رو به ‌روی آینه!
تا ببینی
بهتر از خورشید،
رویارویِ توست..

#حسین_منزوی
قلم را
آن زبان نَبَوَد
که سِرِّ عشق گوید باز
ورای حد تقریر است شرح آرزومندی...


#حضرت_حافظ
خاصیت عشقت که برون
از دو جهان است

آن است
که هرچیز که گویند نه آن است...


#حضرت_عطار_نیشابوری
ترسمٖ کـه اشـک در غـم ما پرده‌در شود
وین راز سر به مهر به عالم سمر شود

گویند سنـگ لعـل شود در مقـام صبــر
آری شـود ولیـک به خــون جــگر شود

#حافظ
چه غم گر در سرم شوریست از سودای گیسویت؟
سر صد همچو من بادا فدای هر سر مویت

خدا را! چون بپایت سر نهم، رخ بر متاب از من
که میل سجده دارم پیش محراب دو ابرویت

#هلالی_جغتایی
نه آن شبست که کس در میان ما گنجد
به خاک پایت اگر ذره در هوا گنجد

کلاه ناز و تکبر بنه کمر بگشای
که چون تو سرو ندیدم که در قبا گنجد

ز من حکایت هجران مپرس در شب وصل
عتاب کیست که در خلوت رضا گنجد

مرا شکر منه و گل مریز در مجلس
میان خسرو و شیرین شکر کجا گنجد

چو شور عشق درآمد قرار عقل نماند
درون مملکتی چون دو پادشا گنجد

نماند در سر سعدی ز بانگ رود و سرود
مجال آن که دگر پند پارسا گنجد

#سعدی
یار اگر جلوه کند دادن جان این همه نیست
عشق اگر خیمه زند ملک جهان این همه نیست

نکته‌ای هست در این پرده که عاشق داند
ور نه چشم و لب و رخسار و دهان این همه نیست

مگر از کوچهٔ انصاف درآید یوسف
ور نه سرمایهٔ سودا زدگان این همه نیست

کوه کن تا به دل اندیشهٔ شیرین دارد
گر به مژگان بکند کوه گران این همه نیست

از دو بینی بگذر تا به حقیقت بینی
که میان حرم و دیر مغان این همه نیست

چار تکبیر بزن زان که به بازار جهان
بایع و مشتری و سود و زیان این همه نیست

گر نهان عشوهٔ چشم تو نگردد پیدا
فتنه‌انگیزی پیدا و نهان این همه نیست

اثر شست تو خون همه را ریخت به خاک
ور نه در کش مکش تیر و کمان این همه نیست

هیچکس ره به میان تو ز موی تو نبرد
با وجودی که ز مو تا به میان این همه نیست

خود مگر روز جزا رخ بنمایی ورنه
جلوهٔ حور و تماشای جنان این همه نیست

تو ندانی نتوان نقش تو بستن به گمان
زان که در حوصلهٔ وهم و گمان این همه نیست

جام می نوش به یاد شه جمشید شعار
که مدار فلک و دور زمان این همه نیست

شاه دریا دل بخشنده ملک ناصردین
که بر همت او حاصل کان این همه نیست

آن چه من زان دهن تنگ، فروغی دیدم
کی توان گفت که تقریر زبان این همه نیست

#فروغی_بسطامی
قوه متخیله که قوی باشد و در انقیاد و اطاعت قوه عاقله بوده باشد ، مدرکات عقلیه را به خوبی و درستی حکایت می کند ؛ پس اگر مدرکات قوه عقلیه ، ذوات مجرده که عقول مفارقه اند بوده باشند ، قوه متخیله آنها را به صور اشخاص انسان که افضل انواع محسوسات جوهریه اند در کمال حسن و بها در آورد. و اگر آن مدرکات معانی مجرده و احکام کلیه اند به صور الفاظ که به تعبیری قوالب معانی مجرده اند در اسلوبی شیوا و شیرین درآورد و پس از آن هر دو گونه صور یاد شده به حس مشترک دهد ، به گونه ای که آن صور ذوات مدرک به حس بصر گردند ، و این صور الفاظ مدرک به حس سمع گردند ، و چنان مشاهده شود که گویی شخصی در کمال حسن و بهاء در برابر ایستاده و کلامی شیوا القاء می کند.


#استاد_علامه_حسن_زاده_آملی
#انسان_در_عرف_عرفان



.
حدیث توبه کجا و منِ خراب کجا؟
خیال زهد کجا، نشئه‌ی شراب کجا؟

تو ذکر سُبحه و من فکر جام می‌دارم
کجاست پرتو پروین و آفتاب کجا؟

ز مِی مخوان سوی آب حیاتم ای ناصح!
کجاست مرتبه‌ی کوثر و شراب کجا؟

نقابِ زلف برافکن ز آفتابِ جمال
کجا سزد رخِ خورشید را نقاب کجا؟

مرنج «آگهی!» از رفعتِ خَسان و ببین
کجاست دُرّ گرانمایه و حباب کجا...

#آگهی_یزدی
چه خوش است در فراقی همه عمر صبر کردن
به امید آن که روزی به کف اوفتد وصالی


به تو حاصلی ندارد غم روزگار گفتن
که شبی نخفته باشی به درازنای سالی


غم حال دردمندان نه عجب گرت نباشد
که چنین نرفته باشد همه عمر بر تو حالی


#سعدی
 

خیز تا خرقه صوفی به خرابات بریم
شطح و طامات به بازار خرافات بریم

تا همه خلوتیان جام صبوحی گیرند
چنگ صبحی به در پیر مناجات بریم

#حافظ

هر که را جامه ز عشقی چاک شد

او ز حرص و عیب کلی پاک شد

شاد باش ای عشق خوش سودای ما

ای طبیب جمله علتهای ما

#مولانا‌
#حکیمی را پرسیدن

چندین درخت نامور که خدای عزوجلّ آفریده است و برومند، هیچ یک را «آزاد» نخوانده‌اند مگر «سرو» را که ثمره‌ای ندارد؛ در این چه حکمت است؟ گفت: هر درختی را ثمره‌ای معین است،‌ که به وقتی معلوم به وجود آن تازه آید، و گاهی به عدم آن پژمرده شود. و سرو را هیچ از این نیست و همه وقت خوش است، و این است صفت آزادگان!»

#گلستان سعدی
اصلاحیه

زندگی را ورق بزن
هر فصلش را خوب بخوان
با بهار برقص
با تابستان بچرخ
در پاییزش عاشقانه قدم بزن
با زمستانش بنشین
و چایت را به سلامتی نفس کشیدنت بنوش
زندگی را باید زندگی کرد،
آنطور که دلت می گوید.
مبادا زندگی را
دست نخورده برای مرگ بگذاری!

سیمین بهبهانی


جعلی
این شعر از سیمین بهبهانی نیست


شاعر نسرین بهجتی
طمع لوت و طمع آن ذوق و سماع
مانع آمد عقل او را ز اطلاع


طمع آن صوفی به غذا و وجد و سماع عقل او را از آگاهی بر امر باز داشت.

گر طمع در آینه بر خاستی
در نفاق آن آینه چون ماستی


به عنوان مثال، اگر در آیینه هم صفت طمع پیدا می شد، مسلّماً آن آیینه در نفاق و دو رویی مانند ما آدمیان می شد.

گر ترازو را طمع بودی به مال
راست کی گفتی ترازو وصف حال


اگر ترازو نسبت به مال طمع داشت، کی می توانست، حال را به درستی بیان کند؟

هر نبیی گفت با قوم از صفا
من نخواهم مزد پیغام از شما


هر پیامبری که آمد از روی صفای باطن به مردم گفت: ای قوم، من از شما در ازای رسالتم هیچ دستمزدی نمی خواهم. آیه ۲۹ سوره هود


من دلیلم حق شما را مشتری
داد حق دلالیم هر دو سری


من راهنما هستم و خدا، مشتری شما. خداوند حق دلالی مرا دو جانبه داده است. یعنی هم در دنیا ماجور و بهرهمند از عطای الهی هستم و هم در آخرت.

شرح مثنوی شریف
استاد کریم زمانی