مُتّهم کن نَفْس خود را ای فتٰی
مٍتّهم کم کن جزای عدل را
توبه کن ، مردانه سر آور به ره
که فَمَنْ یَعْمَل بِمِثقالٍ یَرَه
ای جوان ، نَفْس خود را متّهم کن . یعنی خود را مورد محاسبه و مؤاخذه قرار بده نه آنکه جزایی که با عدل الهی مقرّر شده نکوهش کنی . مردانه توبه کن و به راه هدایت درآی ، زیرا هر کس عملی را به اندازهی ذرّهای انجام دهد ، جزای آن را ببیند .
مثنوی دفتر ششم
کریم زمانی
مقتبس از آیهی ۷و۸ سورهی زلزال :
فَمَنْ يَعْمَلْ مِثْقَالَ ذَرَّةٍ خَيْرًا يَرَهُ ، وَمَنْ يَعْمَلْ مِثْقَالَ ذَرَّةٍ شَرًّا يَرَهُ
پس هر كس به سنگينى يک ذره عمل خيرى كرده باشد آن را مى بيند . و هرکس هموزن ذره ای بدی کند، آن بدی را ببیند .
كلمه (مثقال ) به معناى هر وسيلهاى است كه با آن وزنها را مىسنجند، و كلمه (ذره ) به معناى آن دانه هاى ريز غبار است، كه در شعاع آفتاب ديده مى شود، البته اين كلمه به معناى مورچه هاى ريز نيز مىآيد.
آيه مورد بحث مى فهماند كه از كليت ارائه اعمال هيچ عملى نه خير و نه شر نه كوچک و نه بزرگ حتى به سنگينى ذره استثناء نمىشود و نيز حال هر يک از صاحبان عمل خير و عمل شر را در يک جمله مستقل بيان نموده، جمله را به عنوان يک ضابطه و قاعده كلى كه مورد هيچ خصوصيتى ندارد ، ذكر مىفرمايد.
در اينجا اين سؤال به ذهن مىرسد كه در آيات شريفه قرآن آياتى هست كه با اين ضابطه كلى سازگار نيست، از آن جمله آياتى كه دلالت دارد بر حبط و بىنتيجه شدن اعمال خير به خاطر پاره اى عوامل، و آياتى كه دلالت دارد بر انتقال اعمال خير و شر اشخاص به ديگران، مانند انتقال حسنات قاتل به مقتول، و گناهان مقتول به قاتل، و آياتى كه دلالت دارد بر اينكه در بعضى توبه كاران گناه مبدل به ثواب مى شود .
جواب اين است كه آيات مذكور حاكم بر اين دو آيه است، و بين دليل حاكم و محكوم منافاتى نيست، مثلا آياتى كه دلالت دارد بر حبط اعمال، شخص صاحب عمل خير را از مصاديق كسانى مىكند كه عمل خير ندارند، و چنين كسى عمل خير ندارد تا به حكم آيه مورد بحث آن را ببيند، و همچنين قاتلى كه نگذاشت مقتول زنده بماند و عمل خير انجام دهد، اعمال خيرش را به مقتول مى دهند، و خودش عمل خيرى ندارد تا آن را ببيند، وَ كارى كه گناهش مبدل به حسنه مى شود، براى اين است كه گناه موافق ميل او نبوده، عواملى خارجى باعث گناهكارى او شدند، و آن عوامل كار خير، موافق طبعشان نيست، ولى چون مى خواستند در بين مردم نيكوكار و موحد باشند، و بلكه رئيس و رهبر آنان باشند، لذا با زبان شكار حرف زدند، پس خوبيهاشان از خودشان نيست، لذا در قيامت بديهاى توبه كاران را به آن عوامل مى دهند، و خوبيهاى آن عوامل را به توبه كاران، در نتيجه توبه كاران گناهى ندارند تا به حكم آيه مورد بحث در قيامت آن را ببينند، و نيز عوامل شر، كار خيرى ندارند، تا به حكم آيه مورد بحث آن را ببينند - دقت فرماييد.
تفسیر المیزان
علامه طباطبائی
#قرآن_در_مثنوی
مٍتّهم کم کن جزای عدل را
توبه کن ، مردانه سر آور به ره
که فَمَنْ یَعْمَل بِمِثقالٍ یَرَه
ای جوان ، نَفْس خود را متّهم کن . یعنی خود را مورد محاسبه و مؤاخذه قرار بده نه آنکه جزایی که با عدل الهی مقرّر شده نکوهش کنی . مردانه توبه کن و به راه هدایت درآی ، زیرا هر کس عملی را به اندازهی ذرّهای انجام دهد ، جزای آن را ببیند .
مثنوی دفتر ششم
کریم زمانی
مقتبس از آیهی ۷و۸ سورهی زلزال :
فَمَنْ يَعْمَلْ مِثْقَالَ ذَرَّةٍ خَيْرًا يَرَهُ ، وَمَنْ يَعْمَلْ مِثْقَالَ ذَرَّةٍ شَرًّا يَرَهُ
پس هر كس به سنگينى يک ذره عمل خيرى كرده باشد آن را مى بيند . و هرکس هموزن ذره ای بدی کند، آن بدی را ببیند .
كلمه (مثقال ) به معناى هر وسيلهاى است كه با آن وزنها را مىسنجند، و كلمه (ذره ) به معناى آن دانه هاى ريز غبار است، كه در شعاع آفتاب ديده مى شود، البته اين كلمه به معناى مورچه هاى ريز نيز مىآيد.
آيه مورد بحث مى فهماند كه از كليت ارائه اعمال هيچ عملى نه خير و نه شر نه كوچک و نه بزرگ حتى به سنگينى ذره استثناء نمىشود و نيز حال هر يک از صاحبان عمل خير و عمل شر را در يک جمله مستقل بيان نموده، جمله را به عنوان يک ضابطه و قاعده كلى كه مورد هيچ خصوصيتى ندارد ، ذكر مىفرمايد.
در اينجا اين سؤال به ذهن مىرسد كه در آيات شريفه قرآن آياتى هست كه با اين ضابطه كلى سازگار نيست، از آن جمله آياتى كه دلالت دارد بر حبط و بىنتيجه شدن اعمال خير به خاطر پاره اى عوامل، و آياتى كه دلالت دارد بر انتقال اعمال خير و شر اشخاص به ديگران، مانند انتقال حسنات قاتل به مقتول، و گناهان مقتول به قاتل، و آياتى كه دلالت دارد بر اينكه در بعضى توبه كاران گناه مبدل به ثواب مى شود .
جواب اين است كه آيات مذكور حاكم بر اين دو آيه است، و بين دليل حاكم و محكوم منافاتى نيست، مثلا آياتى كه دلالت دارد بر حبط اعمال، شخص صاحب عمل خير را از مصاديق كسانى مىكند كه عمل خير ندارند، و چنين كسى عمل خير ندارد تا به حكم آيه مورد بحث آن را ببيند، و همچنين قاتلى كه نگذاشت مقتول زنده بماند و عمل خير انجام دهد، اعمال خيرش را به مقتول مى دهند، و خودش عمل خيرى ندارد تا آن را ببيند، وَ كارى كه گناهش مبدل به حسنه مى شود، براى اين است كه گناه موافق ميل او نبوده، عواملى خارجى باعث گناهكارى او شدند، و آن عوامل كار خير، موافق طبعشان نيست، ولى چون مى خواستند در بين مردم نيكوكار و موحد باشند، و بلكه رئيس و رهبر آنان باشند، لذا با زبان شكار حرف زدند، پس خوبيهاشان از خودشان نيست، لذا در قيامت بديهاى توبه كاران را به آن عوامل مى دهند، و خوبيهاى آن عوامل را به توبه كاران، در نتيجه توبه كاران گناهى ندارند تا به حكم آيه مورد بحث در قيامت آن را ببينند، و نيز عوامل شر، كار خيرى ندارند، تا به حكم آيه مورد بحث آن را ببينند - دقت فرماييد.
تفسیر المیزان
علامه طباطبائی
#قرآن_در_مثنوی
در فسونِ نَفْس کم شو غِرّهای
کآفتابِ حقّ نپوشد ذرّهای
هست ذرّاتِ خواطر وَ افتکار
پیشِ خورشیدِ حقایق آشکار
اینقدر فریب نَفْس امّاره را مخور ، زیرا خورشید عدل الهی حتّی ذرّهای را نمیپوشاند . یعنی هیچ عملی ولو کوچک از نظر عدل الهی مخفی نمیماند . همینطور ذرّات خواطر و اندیشهها در برابر خورشید حقایق کاملاً ظاهر و پیداست . همانطور که ذرّات و موجودات جسمانی در مقابل نور خورشید هویدا میشوند ، نیّات قلبی و افکار و اندیشههای نهانی ما در مقابل خورشید حضرت حقّ کاملاً آشکار است . پس احوال و اعمال خود را بر میزان حقیقت قرار بده و بیراهه مرو .
مثنوی دفتر ششم
کریم زمانی
چنانکه در آیهی ۴۹ سورهی کهف آمدهاست :
وَ وُضِعَ الْكِتَابُ فَتَرَى الْمُجْرِمِينَ مُشْفِقِينَ مِمَّا فِيهِ وَيَقُولُونَ يَا وَيْلَتَنَا مَالِ هَٰذَا الْكِتَابِ لَا يُغَادِرُ صَغِيرَةً وَلَا كَبِيرَةً إِلَّا أَحْصَاهَا وَوَجَدُوا مَا عَمِلُوا حَاضِرًا وَلَا يَظْلِمُ رَبُّكَ أَحَدًا
و نامه ها پيش آرند و گنهكاران را از مندرجات آن هراسان بينى و گويند: اى واى بر ما اين نامه چيست كه گناه كوچک و بزرگى نگذاشته مگر آن را به شمار آورده و هر چه كردهاند حاضر يابند كه پروردگارت به هيچ كس ستم نمىكند .
مشفق كسى را گويند كه نسبت به مشفقعليه محبت و علاقه دارد، و از آثار سوء عملش نسبت به جانش مىترسد، و اين محبت آميخته با ترس اشفاق است . كلمه (ويل ) به معناى هلاكت است، و - به طورى كه گفته شده - اينكه در هنگام مصيبت (ويل ) را (يا ويلاه ) ندا مى كنند و یا گويند : يا ويلتاه .
مقصود از كتاب، كتاب اعمال است، و يا كتابى است كه اعمال در آن است.
و اگر از آنان به (مجرم ) تعبير كرده براى اشاره به علت حكم است، و اينكه اشفاقشان از آن حالى كه به خود گرفتهاند به خاطر اين است كه مجرم بودند. پس اين حال و روزگار مخصوص به آنان نيست، هر كس در هر زمانى مجرم باشد هر چند كه مشرک نباشد چنين روزگارى خواهد داشت.
هيچ گناه كوچكى را به خاطر اينكه كوچک است، و مهم نيست، از قلم نينداخته، و هيچ گناه بزرگى را به خاطر اينكه واضح است و همه مى دانند فروگذار نكردهاست. و چون مقام، مقام تعجب است مناسب اين است كه از كوچكتر شروع شود. بنابراين، از آن برمى آيد كه آنچه را حاضر نزد خود مى يابند خود اعمال است، كه هر يک به صورت مناسب خود مجسم مىشود نه كتاب اعمال و نوشته شده آنها . ظلم نكردن بنا بر تجسم اعمال روشنتر است، زيرا وقتى پاداش انسان خود كردههاى او باشد و احدى در آن دخالت نداشته باشد ديگر ظلم معنا ندارد .
تفسیر المیزان
علامه طباطبائی
#قرآن_در_مثنوی
.
کآفتابِ حقّ نپوشد ذرّهای
هست ذرّاتِ خواطر وَ افتکار
پیشِ خورشیدِ حقایق آشکار
اینقدر فریب نَفْس امّاره را مخور ، زیرا خورشید عدل الهی حتّی ذرّهای را نمیپوشاند . یعنی هیچ عملی ولو کوچک از نظر عدل الهی مخفی نمیماند . همینطور ذرّات خواطر و اندیشهها در برابر خورشید حقایق کاملاً ظاهر و پیداست . همانطور که ذرّات و موجودات جسمانی در مقابل نور خورشید هویدا میشوند ، نیّات قلبی و افکار و اندیشههای نهانی ما در مقابل خورشید حضرت حقّ کاملاً آشکار است . پس احوال و اعمال خود را بر میزان حقیقت قرار بده و بیراهه مرو .
مثنوی دفتر ششم
کریم زمانی
چنانکه در آیهی ۴۹ سورهی کهف آمدهاست :
وَ وُضِعَ الْكِتَابُ فَتَرَى الْمُجْرِمِينَ مُشْفِقِينَ مِمَّا فِيهِ وَيَقُولُونَ يَا وَيْلَتَنَا مَالِ هَٰذَا الْكِتَابِ لَا يُغَادِرُ صَغِيرَةً وَلَا كَبِيرَةً إِلَّا أَحْصَاهَا وَوَجَدُوا مَا عَمِلُوا حَاضِرًا وَلَا يَظْلِمُ رَبُّكَ أَحَدًا
و نامه ها پيش آرند و گنهكاران را از مندرجات آن هراسان بينى و گويند: اى واى بر ما اين نامه چيست كه گناه كوچک و بزرگى نگذاشته مگر آن را به شمار آورده و هر چه كردهاند حاضر يابند كه پروردگارت به هيچ كس ستم نمىكند .
مشفق كسى را گويند كه نسبت به مشفقعليه محبت و علاقه دارد، و از آثار سوء عملش نسبت به جانش مىترسد، و اين محبت آميخته با ترس اشفاق است . كلمه (ويل ) به معناى هلاكت است، و - به طورى كه گفته شده - اينكه در هنگام مصيبت (ويل ) را (يا ويلاه ) ندا مى كنند و یا گويند : يا ويلتاه .
مقصود از كتاب، كتاب اعمال است، و يا كتابى است كه اعمال در آن است.
و اگر از آنان به (مجرم ) تعبير كرده براى اشاره به علت حكم است، و اينكه اشفاقشان از آن حالى كه به خود گرفتهاند به خاطر اين است كه مجرم بودند. پس اين حال و روزگار مخصوص به آنان نيست، هر كس در هر زمانى مجرم باشد هر چند كه مشرک نباشد چنين روزگارى خواهد داشت.
هيچ گناه كوچكى را به خاطر اينكه كوچک است، و مهم نيست، از قلم نينداخته، و هيچ گناه بزرگى را به خاطر اينكه واضح است و همه مى دانند فروگذار نكردهاست. و چون مقام، مقام تعجب است مناسب اين است كه از كوچكتر شروع شود. بنابراين، از آن برمى آيد كه آنچه را حاضر نزد خود مى يابند خود اعمال است، كه هر يک به صورت مناسب خود مجسم مىشود نه كتاب اعمال و نوشته شده آنها . ظلم نكردن بنا بر تجسم اعمال روشنتر است، زيرا وقتى پاداش انسان خود كردههاى او باشد و احدى در آن دخالت نداشته باشد ديگر ظلم معنا ندارد .
تفسیر المیزان
علامه طباطبائی
#قرآن_در_مثنوی
.
زهد و تقوی را گُزیدم دین و کیش
ز آنکه میدیدم اجل را پیشِ خویش
چون به آخر، فرد خواهم ماندن
خُو نباید کرد با هر مرد و زن
از آن رو که مرگ را کنار خود میدیدم ، یعنی مرگ را به خود نزدیک میدیدم پارسایی و پرهیزگاری و دینداری و دینباوری را برای خود برگزیدم . چنانکه علی (ع) میفرماید : کوچیدن از دنیا نزدیک است . باز فرماید : ای بندگان خدا به هوش باشید از مرگ و نزدیک بودنِ آن .
چون سرانجام تنها خواهم ماند پس نباید با هر مرد و زنی مأنوس شوم .
مثنوی دفتر ششم
کریم زمانی
چنانکه در آیهی ۹۴ سورهی انعام فرماید :
وَلَقَدْ جِئْتُمُونَا فُرَادَىٰ كَمَا خَلَقْنَاكُمْ أَوَّلَ مَرَّةٍ
شما تک تک چنانكه نخستين بار خلقتان كردهايم ، اکنون هم تنها به نزد ما آمدید .
اين آيه شريفه خبر از حقيقت زندگى انسانى در نشأت آخرت مىدهد، آنروزى كه با مردن بر پروردگار خود وارد شده و حقيقت امر را دريافته مىفهمد كه او فقط مدبر به تدبير الهى بوده و خواهد بود . آرى، انسان جزئى از اجزاى عالم است كه مانند همه آن اجزا در تحت تدبير الهى متوجه به سوى غايتى است كه خداى سبحان برايش معين و مقدر كرده، و هيچ موجودى از موجودات عالم دخالت و حكومت در تدبير امور او ندارد، و اسبابى هم كه بر حسب ظاهر مؤثر به نظر مىرسند آثارشان همه از خداى تعالى است و مستقل در تأثير نيست.
اما چه بايد كرد كه انسان وقتى در برابر زينتهاى ظاهرى و مادى زندگى، و اين علل و اسباب صورى قرار مى گيرد يكباره دل به آن لذائذ داده، و تماماً به آن علل و اسباب تمسک مى جويد، و قهراً در برابر آنها خاضع گشته و همين خضوع او را از توجه به مسبب الاسباب و خالق و به وجود آرنده علل باز مى دارد و به تدريج آن اسباب را مستقل در تأثير مى پندارد، به طورى كه ديگر هيچ همى برايش نمى گذارد جز اينكه با خضوع در برابر آنها لذائذ مادى خود را تأمين كند، و همه عمر خود را به سرگرمى با اين اوهام سپرى ساخته و به كلى از حق و حقيقت غافل بماند .
ليكن همين انسان وقتى با فرارسيدن مرگ جان از كالبدش جدا شود، چون همه ارتباط آنها با بدن انسان مى باشد قهراً آن ارتباطها نيز از بين خواهد رفت، و با بصيرت تمام مى فهمد كه تدبير امر او در آغاز و فرجام به دست پروردگارش بوده، و مؤثر ديگرى در امورش نبوده است.
اينكه فرمود: (و لقد جئتمونا فرادى كما خلقناكم اول مرة ) اشاره است به حقيقت امر و براى او روشن مى شود كه اين اسباب اوهامى بيش نيستند و آدمى آنها را داراى سببيت و اثر مستقل پنداشتهاست .
تفسیر المیزان
علامه طباطبائی
#قرآن_در_مثنوی
.
ز آنکه میدیدم اجل را پیشِ خویش
چون به آخر، فرد خواهم ماندن
خُو نباید کرد با هر مرد و زن
از آن رو که مرگ را کنار خود میدیدم ، یعنی مرگ را به خود نزدیک میدیدم پارسایی و پرهیزگاری و دینداری و دینباوری را برای خود برگزیدم . چنانکه علی (ع) میفرماید : کوچیدن از دنیا نزدیک است . باز فرماید : ای بندگان خدا به هوش باشید از مرگ و نزدیک بودنِ آن .
چون سرانجام تنها خواهم ماند پس نباید با هر مرد و زنی مأنوس شوم .
مثنوی دفتر ششم
کریم زمانی
چنانکه در آیهی ۹۴ سورهی انعام فرماید :
وَلَقَدْ جِئْتُمُونَا فُرَادَىٰ كَمَا خَلَقْنَاكُمْ أَوَّلَ مَرَّةٍ
شما تک تک چنانكه نخستين بار خلقتان كردهايم ، اکنون هم تنها به نزد ما آمدید .
اين آيه شريفه خبر از حقيقت زندگى انسانى در نشأت آخرت مىدهد، آنروزى كه با مردن بر پروردگار خود وارد شده و حقيقت امر را دريافته مىفهمد كه او فقط مدبر به تدبير الهى بوده و خواهد بود . آرى، انسان جزئى از اجزاى عالم است كه مانند همه آن اجزا در تحت تدبير الهى متوجه به سوى غايتى است كه خداى سبحان برايش معين و مقدر كرده، و هيچ موجودى از موجودات عالم دخالت و حكومت در تدبير امور او ندارد، و اسبابى هم كه بر حسب ظاهر مؤثر به نظر مىرسند آثارشان همه از خداى تعالى است و مستقل در تأثير نيست.
اما چه بايد كرد كه انسان وقتى در برابر زينتهاى ظاهرى و مادى زندگى، و اين علل و اسباب صورى قرار مى گيرد يكباره دل به آن لذائذ داده، و تماماً به آن علل و اسباب تمسک مى جويد، و قهراً در برابر آنها خاضع گشته و همين خضوع او را از توجه به مسبب الاسباب و خالق و به وجود آرنده علل باز مى دارد و به تدريج آن اسباب را مستقل در تأثير مى پندارد، به طورى كه ديگر هيچ همى برايش نمى گذارد جز اينكه با خضوع در برابر آنها لذائذ مادى خود را تأمين كند، و همه عمر خود را به سرگرمى با اين اوهام سپرى ساخته و به كلى از حق و حقيقت غافل بماند .
ليكن همين انسان وقتى با فرارسيدن مرگ جان از كالبدش جدا شود، چون همه ارتباط آنها با بدن انسان مى باشد قهراً آن ارتباطها نيز از بين خواهد رفت، و با بصيرت تمام مى فهمد كه تدبير امر او در آغاز و فرجام به دست پروردگارش بوده، و مؤثر ديگرى در امورش نبوده است.
اينكه فرمود: (و لقد جئتمونا فرادى كما خلقناكم اول مرة ) اشاره است به حقيقت امر و براى او روشن مى شود كه اين اسباب اوهامى بيش نيستند و آدمى آنها را داراى سببيت و اثر مستقل پنداشتهاست .
تفسیر المیزان
علامه طباطبائی
#قرآن_در_مثنوی
.
دَم بخور در آبِ ذکر و صبر کن
تا رَهی از فکر و وسواسِ کُهُن
در آبِ ذکر حقّ ، نَفَس خود را نگهدار و صبر پیشهکن تا از اندیشهها و وسوسههای دیرین و کهنهی نجات پیدا کنی . «دَم بخور» یعنی نَفَسِ خود را نگهدار ، و این کنایه است از اینکه در ذکر حقّ ، مداوم باش زیرا شخص تا وقتی میتواند زیر آب بماند که نَفَس نکشد ، و یکی از شروط تأثیر «ذکر» را قرآن کریم «ذکر کثیر» میداند . «دم بخور» در عین حال میتواند به مسألهی حَبْس دَم نیز اشاره داشته باشد که از موضوعات مهم در اذکار صوفیه است و تقریباً مورد قبول و تأکید غالب سلاسل و سابقهی این امر به مرتاضان هندو میرسد . چنانکه در کتاب «اوپانیشاد» فصولی در بیان حبس دَم در هنگام ذکر آمده است .
مثنوی دفتر چهارم
کریم زمانی
مناسب است با قسمتی از آیهی ۲۸ سورهی رعد :
الَّذِينَ آمَنُوا وَتَطْمَئِنُّ قُلُوبُهُمْ بِذِكْرِ اللَّهِ أَلَا بِذِكْرِ اللَّهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوبُ
آنها كسانى هستند كه ايمان آورده و دلهايشان به ياد خدا آرامش مى گيرد، آگاه باشيد كه تنها با ياد خدا دلها آرامش پيدا مى كند .
اطمینان به معناى سكون و آرامش است، و اطمينان به چيزى به اين است كه آدمى با آن دلگرم و خاطر جمع شود.
هدايت از ناحيه خداى سبحان اقتضاى امرى را از قلب و يا صدر و يا نفس آدمى دارد كه نسبت آن امر با آن هدايت نسبت قبول و انفعال است به امر مورد قبول، که آيه مورد بحث آن را ايمان و اطمينان قلب ناميده، و آن عبارت از اين است كه آدمى خود را در قبول امر، مقبول در امنيت ببيند و قلبش با آن تسكين و آرامش يابد، و آن امر در قلبش راه پيدا كند و در آن جاى گزين شود، بدون اينكه قلب مضطرب و يا روى گردان شود. جمله (و تطمئن قلوبهم بذكر اللّه ) عطف تفسيرى بر جمله (آمنو) است، و در نتيجه مى فهماند كه ايمان به خدا ملازم به اطمينان قلب به وسيله ياد خداست.
مقصود از ذكر، اعم از ذكر لفظى است و بلكه مقصود از آن مطلق انتقال ذهن و خطور قلب است، چه اينكه به مشاهده آيتى و برخوردن به حجتى باشد، و يا به شنيدن كلمه اى صورت گيرد. شاهدش اين است كه بعد از آنكه مى فرمايد: (الذين آمنوا و تطمئن قلوبهم بذكر اللّه ) بعنوان قاعده كلى مى فرمايد: (الا بذكر اللّه تطمئن القلوب - با ياد خدا دلها آرام مى گيرد) و اين خود قاعده اى عمومى است كه شامل همه انحاء ذكر مى باشد، چه اينكه لفظى باشد، و چه غير آن، و چه اينكه قرآن باشد و يا غير قرآن.
هر قلبى به طورى كه جمع محلى بالف و لام (القلوب ) افاده مى كند با ذكر خدا اطمينان مى يابد، و اضطرابش تسكين پيدا مى كند. آرى، اين معنا حكمى است عمومى كه هيچ قلبى از آن مستثناء نيست، مگر اينكه كار قلب به جايى برسد كه در اثر از دست دادن بصيرت و رشدش ديگر نتوان آن را قلب ناميد، البته چنين قلبى از ذكر خدا گريزان و از نعمت طمأنينه و سكون محروم خواهد بود .
تفسیر المیزان
علامه طباطبائی
#قرآن_در_مثنوی
.
تا رَهی از فکر و وسواسِ کُهُن
در آبِ ذکر حقّ ، نَفَس خود را نگهدار و صبر پیشهکن تا از اندیشهها و وسوسههای دیرین و کهنهی نجات پیدا کنی . «دَم بخور» یعنی نَفَسِ خود را نگهدار ، و این کنایه است از اینکه در ذکر حقّ ، مداوم باش زیرا شخص تا وقتی میتواند زیر آب بماند که نَفَس نکشد ، و یکی از شروط تأثیر «ذکر» را قرآن کریم «ذکر کثیر» میداند . «دم بخور» در عین حال میتواند به مسألهی حَبْس دَم نیز اشاره داشته باشد که از موضوعات مهم در اذکار صوفیه است و تقریباً مورد قبول و تأکید غالب سلاسل و سابقهی این امر به مرتاضان هندو میرسد . چنانکه در کتاب «اوپانیشاد» فصولی در بیان حبس دَم در هنگام ذکر آمده است .
مثنوی دفتر چهارم
کریم زمانی
مناسب است با قسمتی از آیهی ۲۸ سورهی رعد :
الَّذِينَ آمَنُوا وَتَطْمَئِنُّ قُلُوبُهُمْ بِذِكْرِ اللَّهِ أَلَا بِذِكْرِ اللَّهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوبُ
آنها كسانى هستند كه ايمان آورده و دلهايشان به ياد خدا آرامش مى گيرد، آگاه باشيد كه تنها با ياد خدا دلها آرامش پيدا مى كند .
اطمینان به معناى سكون و آرامش است، و اطمينان به چيزى به اين است كه آدمى با آن دلگرم و خاطر جمع شود.
هدايت از ناحيه خداى سبحان اقتضاى امرى را از قلب و يا صدر و يا نفس آدمى دارد كه نسبت آن امر با آن هدايت نسبت قبول و انفعال است به امر مورد قبول، که آيه مورد بحث آن را ايمان و اطمينان قلب ناميده، و آن عبارت از اين است كه آدمى خود را در قبول امر، مقبول در امنيت ببيند و قلبش با آن تسكين و آرامش يابد، و آن امر در قلبش راه پيدا كند و در آن جاى گزين شود، بدون اينكه قلب مضطرب و يا روى گردان شود. جمله (و تطمئن قلوبهم بذكر اللّه ) عطف تفسيرى بر جمله (آمنو) است، و در نتيجه مى فهماند كه ايمان به خدا ملازم به اطمينان قلب به وسيله ياد خداست.
مقصود از ذكر، اعم از ذكر لفظى است و بلكه مقصود از آن مطلق انتقال ذهن و خطور قلب است، چه اينكه به مشاهده آيتى و برخوردن به حجتى باشد، و يا به شنيدن كلمه اى صورت گيرد. شاهدش اين است كه بعد از آنكه مى فرمايد: (الذين آمنوا و تطمئن قلوبهم بذكر اللّه ) بعنوان قاعده كلى مى فرمايد: (الا بذكر اللّه تطمئن القلوب - با ياد خدا دلها آرام مى گيرد) و اين خود قاعده اى عمومى است كه شامل همه انحاء ذكر مى باشد، چه اينكه لفظى باشد، و چه غير آن، و چه اينكه قرآن باشد و يا غير قرآن.
هر قلبى به طورى كه جمع محلى بالف و لام (القلوب ) افاده مى كند با ذكر خدا اطمينان مى يابد، و اضطرابش تسكين پيدا مى كند. آرى، اين معنا حكمى است عمومى كه هيچ قلبى از آن مستثناء نيست، مگر اينكه كار قلب به جايى برسد كه در اثر از دست دادن بصيرت و رشدش ديگر نتوان آن را قلب ناميد، البته چنين قلبى از ذكر خدا گريزان و از نعمت طمأنينه و سكون محروم خواهد بود .
تفسیر المیزان
علامه طباطبائی
#قرآن_در_مثنوی
.
ور نیآری خشک بر عجزی مَایست
دان که به عاجز ، گُزیده مُعْجِزیست
عجز زنجیری است ، زنجیرت نهاد
چشم در زنجیرْ نِه ، باید گشاد
پس تضرّع کن که ای هادیّ ِزیست
باز بودم ، بسته گشتم، این ز چیست ؟
سختتر افشردهام در شَر قَدَم
که لَفی خُسْرم ز قهراً دَم به دَم
اگر نتوانستی خود را از اغراض نفسانی پاک کنی ، در عجز و ناتوانیِ خود جامد و بیحرکت نمان . بدان که با هر موجود عاجز و ناتوانی ، عاجز کنندهی قاهری وجود دارد . باید بکوشی موانع برطرف شود .
باید بدانی عاجز کنندهی موجودات حضرت حقّ است ، پس از او بخواه عجز تو را برطرف کند . عجز ، زنجیری است که خداوند بر تو نهاده . باید دیدهی باطنی خود را باز کنی و کسی را که این زنجیر به دست و پای روحِ تو بسته است ، ببینی .
پس ناله سر کن و بگو ای هدایت کنندهی راه حیات طیبه ، من که پیش ازاین باز شکاری بودم ، بالهایم بسته شد ، دلیل این امر چیست ؟ خداوندا من در طریق شرّ و بدی با گامهای محکمتری حرکت میکنم ، چرا که به جهت قهر تو لحظه به لحظه در زیانکاری به سر میبرم .
مثنوی دفتر ششم
کریم زمانی
مقتبس از آیهی ۲ سورهی عصر است :
إِنَّ الْإِنْسَانَ لَفِي خُسْرٍ
كه انسانها همه در خسران و زيانند .
مراد از كلمه (انسان ) جنس انسان است، و كلمه (خسر) و (خسران ) و (خسار) (خساره ) همه به معناى نقص در سرمايه است.
راغب مى گويد: اين كلمه هم در مورد انسان استعمال مى شود، و گفته مى شود: فلانى خسران كرد، و هم در مورد عمل انسان بكار مى رود و مى گويند: تجارت فلانى خسران كرد.
و اگر در آيه مورد بحث كلمه (خسر) بدون الف و لام آمده به منظور بزرگداشت آن بوده، و خواسته است بفهماند انسان در خسرانى عظيم است، احتمال هم دارد به منظور تنويع باشد، و بفهماند آدمى در نوعى مخصوص از خسران قرار دارد، غير خسران مالى و آبرويى، بلكه خسران در ذات كه خداى تعالى در باره اش فرموده : (الذين خسروا انفسهم و اهليهم يوم القيمه الا ذلك هو الخسران المبين «زُمَر / ۱۵» ، زیانکاران واقعی کسانی هستند که روز قیامت سرمایه وجودشان و کسانشان را به تباهی داده باشند؛ آگاه باشید! که آن همان زیان آشکار است.)
تفسیر المیزان
علامه طباطبائی
#قرآن_در_مثنوی
.
ای دهندهی اصلها ، فریادرَس
تا نخواهی تو نخواهد هیچکس
هم طلب از توست و هم آن نیکویی
ما کهایم ؟ اوّل تویی ، آخر تویی
ای عطاکنندهی عقول به فریاد ما برس ، زیرا تا تو نخواهی هیچکس نخواهد .
هم طلب از تو به ظهور میرسد و هم نیکی ، ما کیستیم ؟ یعنی ما هیچ چیز به حساب نیاییم . هم اوّل تویی و هم آخر تویی .
مثنوی دفتر ششم
کریم زمانی
چنانکه در آیه ی ۲۹ سورهی تکویر فرماید :
وَمَا تَشَاءُونَ إِلَّا أَنْ يَشَاءَ اللَّهُ رَبُّ الْعَالَمِينَ
و شما نخواهید خواست مگر آنکه خدا پروردگار جهانیان بخواهد.
گفتار در اينكه انسان در مشيت خود مستقل از مشيت خداى تعالى نيست . اين آيه شريفه به حسب آنچه سياق افاده مى كند به منزله دفع دخل، و پاسخ از سؤالى است كه ممكن است به ذهن كسى بيفتد، و آن اين است كه كسى توهم كند جمله (لمن شاء منكم ان يستقيم )، انسانها را در مشيت و خواستن استقامت، استقلال دارند، هر كس بخواهد مى تواند مستقيم باشد، و هر كس نخواهد مستقيم نمى شود، پس در نتيجه خداى تعالى محتاج استقامتى است كه از ايشان خواسته .
بنابر اين، اين توهم را دفع نموده مى فرمايد: مشيت انسانها وابسته و موقوف بر مشيت خداى سبحان است، و انسانها استقامت را نمى خواهند، مگر اينكه خدا بخواهد كه ايشان بخواهند، اگر خداى تعالى بخواهد، آنان هم مى خواهند، پس افعال ارادى انسان مراد خداى تعالى نيز هست، يعنى خدا هم در آنها اراده دارد، اگر خدا اراده كند كه انسان فلان عمل را انجام دهد انسان آن عمل را مى خواهد، و انجام هم مى دهد، و وقتى كه انجام مى دهد به اراده خودش انجام مى دهد.
و اشاره به آیهی ۳ سورهی حدید :
هُوَ الْأَوَّلُ وَالْآخِرُ وَالظَّاهِرُ وَالْبَاطِنُ وَهُوَ بِكُلِّ شَيْءٍ عَلِيمٌ
اوست اول و آخر و ظاهر و باطن، و او به همه چیز داناست.
اوليّت خداى تعالى و آخريتش و همچنين ظهور و بطونش زمـانـى و مـكـانـى نـيـسـت، و چـنـيـن نـيـسـت كـه در ظـرف زمـان اول و آخر باشد، وگرنه بايد خود خدا جلوتر از زمان نباشد، و از زمانى و مكانى بودن منزه نباشد، و حال آنكه منزه از آن است، چون خالق زمان و مكان و محيط به تمامى موجودات اسـت، بـلكه منظور از اوليّت و آخريّت و همچنين ظاهر و باطن بودنش اين است كه : او محيط بـه تـمـام اشـيـاء اسـت، هـر نحوى كه شما اشياء را فرض و به هر صورت كه تصور بـكـنـى . ايـن اسـمـاى چـهـارگـانـه يـعـنـى اول و آخر و ظاهر و باطن چهار شاخه و فرع از نام (محيط) است، و محيط هم شاخه اى از اطـلاق قـدرت او اسـت، چـون قدرتش محيط به هر چيز است .
تفسیر المیزان
علامه طباطبائی
#قرآن_در_مثنوی
بارها در دام ِحرص افتادهای
حلق ِخود را در بُریدن دادهای
بازت آن توّاب ِلطف، آزاد کرد
توبه پذرفت و، شما را شاد کرد
گفت: اِنْ عُدْتُمْ کذا، عُدْنا کَذٰا
نَحْنُ زَوَّجْنَا الْفِعالَ بِالْجَزا
تاکنون چندین بار به سبب عدم دوراندیشی به دام حرص و طمع افتادهای و گلوی خود را به تیغ هلاکت و پریشانی ِروحی سپردهای . اما لطف و کرم خداوند ِتوبهپذیر ، شامل حال ِتو شد و از بند ِاسارت ِآن ، آزادت کرد . حق تعالی فرمود: اگر دوباره به اعمال ناپسند پیشین ِخود بازگردید، ما نیز به کیفر دادن ِشما بازمیگردیم ، ما اعمال آدمیان را با جزای مخصوص آن مقارن و همساز کردهایم.
مثنوی دفتر سوم
استاد کریم زمانی
اشاره به آیهی ۸ سورهی اِسراء :
عَسَىٰ رَبُّكُمْ أَنْ يَرْحَمَكُمْ ۚ وَإِنْ عُدْتُمْ عُدْنَا ۘ وَجَعَلْنَا جَهَنَّمَ لِلْكَافِرِينَ حَصِيرًا
امید است که پروردگارتان به شما رحم کند و اگر به طغیان و فساد برگردید، ما هم بازگردیم، و دوزخ را برای کافران، زندانی تنگ قرار دادیم.
حصير از ماده (حصر) و به طورى كه گفته اند به معناى حبسكردن و در مضيقه قراردادن است همچنانكه در جاى ديگر قرآن فرموده: (و احصروهم ) يعنى برايشان تنگ بگيريد.
و معناى جمله (عسى ربكم ان يرحمكم ) - بطورى كه از سياق برمى آيد - اين است كه اميد است بعد از بعث دشمنان در بار دوم خداوند به شما رحم كند، و اين وعده اميدوار كننده مشروط است به توبه ايشان و اينكه به طاعت و احسان برگردند. به دليل جمله (و ان تعودوا نعد) كه تهديد مى كند اگر باز هم به فساد برگرديد ما نيز به عقوبت و نكال بر مىگرديم و ما جهنم را براى كافران حصير و محلى محصور قرار مىدهيم تا نتوانند از آن خارج شوند.
و در جمله (عسى ربكم ان يرحمكم از تكلم ) با غير به غيبت التفات شده است، و گويا وجه آن اين باشد كه خواسته است به اصلى اشاره كند كه ربوبيت خداى تعالى اقتضاى آن را دارد و آن اصل اين است كه: بر بندگان خود - در صورتى كه به مقتضاى خلقت خود مشى كنند - رحم كند و به سوى فطرتشان ارشاد نمايد مگر اينكه از خط مرزى خلقت خود منحرف گشته و از راه فطرت بيرون شوند و چون اشاره به اين نكته باعث مىشد ربوبيت خداى تعالى يادآورى شود لازم بود سياق تكلم با غير (ما چنين و چنان مى كنيم ) به هم بخورد و به سياق تكلم به غيبت (پروردگارتان چنين و چنان كند) مبدل شود، و بعد از آنكه نكته مزبور ايفاء شد دوباره به همان سياق قبلى برگردد.
تفسیر المیزان
علامه طباطبائی
#قرآن_در_مثنوی
.
هر یکی تاریخ ِعُمر اِبدا کنید
پیرتر اولٰیست باقی تن ز نید
گفت قچ: مَرج ِمن اندر آن عهود
با قُچ ِقربان ِاسمعیل بود
گاو گفتا: بودهام من سالخَورد
جفت ِآن گاوی کِش آدم جفت کرد
یکایک تاریخ زندگی خود را آشکار کنید و آن را در بیان آرید. آنکه تاریخ حیاتش طولانیتر است به خوردن این علف سزاوارتر است و باقیان باید کنار کشند و ادّعایی نداشته باشند. قوچ برای نشان دادن ِسالمندتر بودن خود گفت: در روزگاران پیشین، چراگاه ِمن با قوچی که به جای حضرت اسماعیل (ع) قربانی شد، یکی بود! قوچ با این ادّعای گزاف خود را پیرتر از سایرین معرّفی کرد. گاو به اصطلاح روی ِدست قوچ بلند شد و ادّعای عجیبتری کرد و گفت: اصلاً من از همهی شما سالخوردهترم، چون من جُفت ِهمان گاوی هستم که حضرت آدم (ع) با آن زراعت میکرد!
مثنوی دفتر ششم
استاد کریم زمانی
بیت دوم اشارت است به آیات ۱۰۲ تا ۱۰۷ سورهی صافّات:
فَلَمَّا بَلَغَ مَعَهُ السَّعْيَ قَالَ يَا بُنَيَّ إِنِّي أَرَىٰ فِي الْمَنَامِ أَنِّي أَذْبَحُكَ فَانْظُرْ مَاذَا تَرَىٰ ۚ قَالَ يَا أَبَتِ افْعَلْ مَا تُؤْمَرُ ۖ سَتَجِدُنِي إِنْ شَاءَ اللَّهُ مِنَ الصَّابِرِينَ
هنگامی که با او به [مقام] سعی رسید، گفت: پسرکم! همانا من در خواب میبینم که تو را ذبح میکنم، پس با تأمل بنگر رأی تو چیست؟ گفت: پدرم آنچه به آن مأمور شدهای انجام ده اگر خدا بخواهد مرا از شکیبایان خواهی یافت.
خداى تعالى پـسـرى به ابراهیم (ع) داد و آن پسر نشو و نمو كرد و به حد سعى و كوشش رسيد، یعنی به آن حد از عمر ، كه آدمى عادتاً مى تواند براى حوائج زندگى خود كوشش كند و اين همان سن بلوغ است، ابراهيم (ع) به او گفت اى پسرم...(قـال يـا بـنـى انـى ارى فـى المـنـام انى اذبحك ) - اين جمله حكايت رويايى است كه ابراهيم (ع) در خواب ديد، و تعبير به (انى ارى ) دلالت دارد بر اينكه اين صحنه را مكرر در خـواب ديـدهاست؛ ابراهيم (ع) در روياى خود فهميده كه خداى تـعـالى او را امـر كـرده فـرزنـدش را قـربـانـى كـند و گرنه صرف اين كه خواب ديده فـرزنـدش را قـربـانـى مىكند، دليل بر آن نيست كه كشتن فرزند برايش جايز باشد. پـس در حـقـيـقـت امـرى كـه در خـواب بـه او شـده بـه صـورت نـتـيـجـه امـر در بـرابـرش مـمـثـل شـده اسـت، و بـه هـمين جهت كه چنين مطلبى را فهميده، فرزندش را امتحان كرد، تا ببيند او چه جوابى مىدهد ، و جمله (پدرجان ! انجام بده آنچه بدان مأمور شدهاى ) اظـهـار رضـايـت اسـمـاعـيـل است نسبت به ذبح خودش، چيزى كه هست اين اظـهـار رضايت را به صورت امر آورد. و نيز اگر گفت: (بكن آنچه را كه بدان مأمور شـده اى،) و نـگـفـت: (مـرا ذبـح كـن )، براى اشاره به اين است كه بفهماند پدرش مأمور به اين امر بوده و به جز اطاعت چاره اى نداشت.
اسـمـاعـيـل مى خواهد به پدر بگويد: من از اينكه قـربـانـىام كـنـى بـه هـيـچ وجـه اظهار ترس نمى كنم، و اين كلام خود را كه يک دنيا صفا در آن بود با قيد ان شاء اللّه مقيد كرد، تا صفاى بيشترى پيدا كند، چون با آوردن اين قيد معناى كلامش چنين مى شود: من اگر گفتم در اين حادثه صبر مىكنم، اتـصـافـم به اين صفت پسنديده از خودم نيست و زمام امرم به دست خودم نيست، بلكه هر چه دارم از مواهبى است كه خدا به من ارزانى داشته، و از منتهايى است كه خدا بر من نهادهاست، اگـر او بـخـواهد من داراى چنين صبرى خواهم شد.
تفسیر المیزان
علامه طباطبائی
#قرآن_در_مثنوی
پیرتر اولٰیست باقی تن ز نید
گفت قچ: مَرج ِمن اندر آن عهود
با قُچ ِقربان ِاسمعیل بود
گاو گفتا: بودهام من سالخَورد
جفت ِآن گاوی کِش آدم جفت کرد
یکایک تاریخ زندگی خود را آشکار کنید و آن را در بیان آرید. آنکه تاریخ حیاتش طولانیتر است به خوردن این علف سزاوارتر است و باقیان باید کنار کشند و ادّعایی نداشته باشند. قوچ برای نشان دادن ِسالمندتر بودن خود گفت: در روزگاران پیشین، چراگاه ِمن با قوچی که به جای حضرت اسماعیل (ع) قربانی شد، یکی بود! قوچ با این ادّعای گزاف خود را پیرتر از سایرین معرّفی کرد. گاو به اصطلاح روی ِدست قوچ بلند شد و ادّعای عجیبتری کرد و گفت: اصلاً من از همهی شما سالخوردهترم، چون من جُفت ِهمان گاوی هستم که حضرت آدم (ع) با آن زراعت میکرد!
مثنوی دفتر ششم
استاد کریم زمانی
بیت دوم اشارت است به آیات ۱۰۲ تا ۱۰۷ سورهی صافّات:
فَلَمَّا بَلَغَ مَعَهُ السَّعْيَ قَالَ يَا بُنَيَّ إِنِّي أَرَىٰ فِي الْمَنَامِ أَنِّي أَذْبَحُكَ فَانْظُرْ مَاذَا تَرَىٰ ۚ قَالَ يَا أَبَتِ افْعَلْ مَا تُؤْمَرُ ۖ سَتَجِدُنِي إِنْ شَاءَ اللَّهُ مِنَ الصَّابِرِينَ
هنگامی که با او به [مقام] سعی رسید، گفت: پسرکم! همانا من در خواب میبینم که تو را ذبح میکنم، پس با تأمل بنگر رأی تو چیست؟ گفت: پدرم آنچه به آن مأمور شدهای انجام ده اگر خدا بخواهد مرا از شکیبایان خواهی یافت.
خداى تعالى پـسـرى به ابراهیم (ع) داد و آن پسر نشو و نمو كرد و به حد سعى و كوشش رسيد، یعنی به آن حد از عمر ، كه آدمى عادتاً مى تواند براى حوائج زندگى خود كوشش كند و اين همان سن بلوغ است، ابراهيم (ع) به او گفت اى پسرم...(قـال يـا بـنـى انـى ارى فـى المـنـام انى اذبحك ) - اين جمله حكايت رويايى است كه ابراهيم (ع) در خواب ديد، و تعبير به (انى ارى ) دلالت دارد بر اينكه اين صحنه را مكرر در خـواب ديـدهاست؛ ابراهيم (ع) در روياى خود فهميده كه خداى تـعـالى او را امـر كـرده فـرزنـدش را قـربـانـى كـند و گرنه صرف اين كه خواب ديده فـرزنـدش را قـربـانـى مىكند، دليل بر آن نيست كه كشتن فرزند برايش جايز باشد. پـس در حـقـيـقـت امـرى كـه در خـواب بـه او شـده بـه صـورت نـتـيـجـه امـر در بـرابـرش مـمـثـل شـده اسـت، و بـه هـمين جهت كه چنين مطلبى را فهميده، فرزندش را امتحان كرد، تا ببيند او چه جوابى مىدهد ، و جمله (پدرجان ! انجام بده آنچه بدان مأمور شدهاى ) اظـهـار رضـايـت اسـمـاعـيـل است نسبت به ذبح خودش، چيزى كه هست اين اظـهـار رضايت را به صورت امر آورد. و نيز اگر گفت: (بكن آنچه را كه بدان مأمور شـده اى،) و نـگـفـت: (مـرا ذبـح كـن )، براى اشاره به اين است كه بفهماند پدرش مأمور به اين امر بوده و به جز اطاعت چاره اى نداشت.
اسـمـاعـيـل مى خواهد به پدر بگويد: من از اينكه قـربـانـىام كـنـى بـه هـيـچ وجـه اظهار ترس نمى كنم، و اين كلام خود را كه يک دنيا صفا در آن بود با قيد ان شاء اللّه مقيد كرد، تا صفاى بيشترى پيدا كند، چون با آوردن اين قيد معناى كلامش چنين مى شود: من اگر گفتم در اين حادثه صبر مىكنم، اتـصـافـم به اين صفت پسنديده از خودم نيست و زمام امرم به دست خودم نيست، بلكه هر چه دارم از مواهبى است كه خدا به من ارزانى داشته، و از منتهايى است كه خدا بر من نهادهاست، اگـر او بـخـواهد من داراى چنين صبرى خواهم شد.
تفسیر المیزان
علامه طباطبائی
#قرآن_در_مثنوی
فایدهی دیگر که هر خشتی کزین
بر کَنَم، آیم سوی ِماء ِمَعین
پستی ِدیوار قربی میشود
فصل ِاو درمان ِوصلی میبود
سجده آمد کندن ِخشت ِلَزِب
موجب ِقربی که وَاسْجُدْ وَاقْتَرِبْ
سجده نتوان کرد بر آب ِحیات
تا نیابم زین تن ِخاکی نجات
فایدهی دیگر آب آنکه هر خشتی که از این دیوار برمیکَنم به آب صاف و گوارا نزدیکتر میشوم. کوتاه شدن دیوار، راهی است به سوی قُرب و از میان رفتن مانع، سبب وصال میشود. هستی مجازی و مادی انسان حکم حجابی دارد که نمیگذارد روح ِطالب به آب ِحیات و جانبخش حقیقت واصل شود، پس باید این حجاب از سر راه برداشتهشود. کندن این سنگهای چسبنده همانند سجدهآوردن است و سجود، موجب قرب بنده به حقّ میشود. تا از این جسم عنصری و خاکی رهایی پیدا نکنم، نمیتوانم بر آب ِحیات، سجده آورم.
مثنوی دفتر دوم
استاد کریم زمانی
اشاره است به آیهی ۳۰ سورهی مُلک:
قُلْ أَرَأَيْتُمْ إِنْ أَصْبَحَ مَاؤُكُمْ غَوْرًا فَمَنْ يَأْتِيكُمْ بِمَاءٍ مَعِينٍ
بگو: به من خبر دهید اگر آب مورد بهرهبرداری شما در زمین فرو رود، پس کیست که برایتان آب روان و گوارا بیاورد؟!
كـلمـه (غـور) بـه مـعـنـاى فـرورفـتـن آب در زمـيـن اسـت، و مـنـظـور از ايـن مـصدر اسم فـاعـل - غـائر - اسـت، و كـلمه (معين) به معناى آب جارى در روى زمين است . و معناى آيه اين است كه : مرا خبر دهيد اگر آب شما به زمين فرو رود، و روى زمين آبى نماند، چه كسى كه در روى زمين برايتان آب جارى سازد؟
زمين متشكّل از بخشهاى نفوذپذير ونفوذناپذير است. اگر تمام قسمتهاى آن نفوذناپذير بود، آبى ذخيره نمىشد و اگر تمام زمين نفوذپذير بود، زمين به صورت باتلاق در مىآمد. نمونه رحمت را آب روان، ذكر مىكند. دليل توكل بر او اين است كه اگر آب مورد نياز به زمين فرو رود، هيچ كس نمىتواند آن را بياورد.
و آیهی ۱۹ سورهی علق:
كَلَّا لَا تُطِعْهُ وَاسْجُدْ وَاقْتَرِبْ
این چنین نیست، هرگز از او اطاعت مکن، و سجده کن و به خدا تقرب جوی.
معنای جمله (لا تطعه): تو اى پيامبر او را در نهيش از نماز اطاعت مكن، و اين خود قرينهاى است بر اينكه مراد از جمله و (اسجد) سجده كردن در نماز است، و چه بسا نمازى كه رسول خدا (ص) در آن ايام مىخوانده مركب از همين دو عنوان يعنى سجده و تسبيح بودهاست.
ولى بعضى از مفسرين گفته اند: منظور از اين سجده كردن، نمازخواندن نيست بلكه سجدهاى است كه بعد از خواندن اين سوره و سه سوره ديگر قرآن واجب است، و به آن چهار سوره، (عزائم چهارگانه ) مىگويند، و كلمه (اقترب) امر از مصدر اقتراب است، كه به معناى تقرب به خداى تعالى است، و نزديکشدن به ثواب خداىتعالى است.
تفسیر المیزان
علامه طباطبائی
#قرآن_در_مثنوی
بر کَنَم، آیم سوی ِماء ِمَعین
پستی ِدیوار قربی میشود
فصل ِاو درمان ِوصلی میبود
سجده آمد کندن ِخشت ِلَزِب
موجب ِقربی که وَاسْجُدْ وَاقْتَرِبْ
سجده نتوان کرد بر آب ِحیات
تا نیابم زین تن ِخاکی نجات
فایدهی دیگر آب آنکه هر خشتی که از این دیوار برمیکَنم به آب صاف و گوارا نزدیکتر میشوم. کوتاه شدن دیوار، راهی است به سوی قُرب و از میان رفتن مانع، سبب وصال میشود. هستی مجازی و مادی انسان حکم حجابی دارد که نمیگذارد روح ِطالب به آب ِحیات و جانبخش حقیقت واصل شود، پس باید این حجاب از سر راه برداشتهشود. کندن این سنگهای چسبنده همانند سجدهآوردن است و سجود، موجب قرب بنده به حقّ میشود. تا از این جسم عنصری و خاکی رهایی پیدا نکنم، نمیتوانم بر آب ِحیات، سجده آورم.
مثنوی دفتر دوم
استاد کریم زمانی
اشاره است به آیهی ۳۰ سورهی مُلک:
قُلْ أَرَأَيْتُمْ إِنْ أَصْبَحَ مَاؤُكُمْ غَوْرًا فَمَنْ يَأْتِيكُمْ بِمَاءٍ مَعِينٍ
بگو: به من خبر دهید اگر آب مورد بهرهبرداری شما در زمین فرو رود، پس کیست که برایتان آب روان و گوارا بیاورد؟!
كـلمـه (غـور) بـه مـعـنـاى فـرورفـتـن آب در زمـيـن اسـت، و مـنـظـور از ايـن مـصدر اسم فـاعـل - غـائر - اسـت، و كـلمه (معين) به معناى آب جارى در روى زمين است . و معناى آيه اين است كه : مرا خبر دهيد اگر آب شما به زمين فرو رود، و روى زمين آبى نماند، چه كسى كه در روى زمين برايتان آب جارى سازد؟
زمين متشكّل از بخشهاى نفوذپذير ونفوذناپذير است. اگر تمام قسمتهاى آن نفوذناپذير بود، آبى ذخيره نمىشد و اگر تمام زمين نفوذپذير بود، زمين به صورت باتلاق در مىآمد. نمونه رحمت را آب روان، ذكر مىكند. دليل توكل بر او اين است كه اگر آب مورد نياز به زمين فرو رود، هيچ كس نمىتواند آن را بياورد.
و آیهی ۱۹ سورهی علق:
كَلَّا لَا تُطِعْهُ وَاسْجُدْ وَاقْتَرِبْ
این چنین نیست، هرگز از او اطاعت مکن، و سجده کن و به خدا تقرب جوی.
معنای جمله (لا تطعه): تو اى پيامبر او را در نهيش از نماز اطاعت مكن، و اين خود قرينهاى است بر اينكه مراد از جمله و (اسجد) سجده كردن در نماز است، و چه بسا نمازى كه رسول خدا (ص) در آن ايام مىخوانده مركب از همين دو عنوان يعنى سجده و تسبيح بودهاست.
ولى بعضى از مفسرين گفته اند: منظور از اين سجده كردن، نمازخواندن نيست بلكه سجدهاى است كه بعد از خواندن اين سوره و سه سوره ديگر قرآن واجب است، و به آن چهار سوره، (عزائم چهارگانه ) مىگويند، و كلمه (اقترب) امر از مصدر اقتراب است، كه به معناى تقرب به خداى تعالى است، و نزديکشدن به ثواب خداىتعالى است.
تفسیر المیزان
علامه طباطبائی
#قرآن_در_مثنوی
او بگفتی: خانهی دل خلوت است
خالی از کُدیهْ، مثال ِجنّت است
اندر او جز عشق ِیزدان کار نیست
جز خیال ِوصل ِاو دیّار نیست
شیخ جواب داد: خانهی دل، خلوت است و مانند بهشت از هر گونه سؤال خالی است. (مولانا در اینجا خانهی دل عارفان و صاحبدلان را به بهشت تشبیه میکند که در آنجا هیچگونه فقر و حاجتی به غیر حقّ نیست. چون خانهی دل عارفان بالله از هر گونه نیاز غیر الهی و خواطر نفسانی خالی است، چشم دلشان از جمیع حجاب ها مبرّا است. از این رو با نور حقّ، بواطن و ضمایر اشخاص را میخوانند.پس ای طالب حقیقت تو نیز سینهات را از اوصاف نفسانی پاک کن تا دیدهور شوی.
در خانهی دل ِعارفان جز عشق حضرت حقّ کار و بار دیگری نیست، و جز خیال وصال حقّ، کسی دیگر در آن خانه سکونت ندارد.
مثنوی دفتر پنجم
استاد کریم زمانی
اشاره است به آیهی ۷۱ سورهی زخرف:
يُطَافُ عَلَيْهِمْ بِصِحَافٍ مِنْ ذَهَبٍ وَأَكْوَابٍ ۖ وَفِيهَا مَا تَشْتَهِيهِ الْأَنْفُسُ وَتَلَذُّ الْأَعْيُنُ ۖ وَأَنْتُمْ فِيهَا خَالِدُونَ
ظرف هایی از طلا و جام هایی گرداگرد آنان می گردانند، و در آنجا آنچه دل ها می خواهد و چشم ها از آن لذّت می برد، آماده است، و شما در آن جاودانه اید.
كـلمـه (صـحـاف ) جـمـع (صـحفه ) است، و صحفه به معناى كاسه و يا كوچكتر از كاسه است. و كلمه (اكواب ) جمع (كوب ) است كه به معناى كوزه اى است كه دسته نـداشـتـه بـاشـد. و آوردن دو كـلمـه (صـحـاف ) و (اكـواب ) اشـاره اسـت بـه اينكه اهل بهشت هم داراى طعامند، و هم داراى شراب.
و اگـر در آيـه قـبـلى، مؤمنين مخاطب و حاضر فرض شده بودند، و به ايشان مىفرمود داخـل بـهـشـت شويد ولى در اين آيه غايب فرض شده اند، مى فرمايد (براى آنان دائماً قـدح مـى آورنـد و جـام مـىبـرنـد) ايـن التـفـات بـه مـنـظـور تـجـليـل و احـتـرام از ايـشـان اسـت، مـى خـواهـد بـفـهـمـانـد آنـقـدر از مؤمنـيـن تـجـليـل بـه عـمـل مى آيد كه بايد آن را براى ديگران تعريف كرد، و روى از خود مؤمنين برگردانيده، به كفار گفت مؤمنين چنين مقاماتى دارند تا بيشتر غبطه بخورند.
ظاهراً مراد از (ما تشتهيه الانفس آنچه دلها هـوس مـىكـنـد) چـيـزهـايـى اسـت كـه شـهـوت طـبـيـعـى بـدان تـعـلق دارد، از قـبـيـل چـشـيـدنيها، بوئيدنيها، شنيدنى ها، و لمس كردنيها، و خلاصه چيزهايى كه انسان و حـيـوان در لذت بـردن از آنـهـا مـشـتـركـنـد. و مـراد از (تـلذذ چـشـمـهـا) جـمـال و زيـنـت اسـت، و قهراً منظور از آن، چيزهايى است كه تقريباً اختصاص به انسانها دارد، مـانند مناظر بهجت آور، و رخساره هاى زيبا، و لباس هاى فاخر. و به همين جهت تعبير را تـغـيير داد، از آنچه كه ارتباط به نفس دارد و مورد علاقه آن است تعبير به شهوت و اشتهاء كرد، و از آنچه ارتباط با چشم دارد تعبير به لذت فرمود. و لذائذ نفسانى هم در نزد ما انسانها منحصر در اين دو قسم است.
ممكن هم هست لذائذ روحى و عقلى را هم در لذائذ چشمها گنجاند، چون التذاذ روحى خود رؤيت و تماشاى قلب است.
تفسیر المیزان
علامه طباطبائی
#قرآن_در_مثنوی
.
هر چه بینم اندر او غیر ِخدا
آن ِمن نَبْوَد، بُوَد عکس ِگدا
گر در آبی نخل یا عُرجون نمود
جز ز عکس نخلهی بیرون نبود
در آینهی دلم هر چه به جز خدا مشاهده کنم به من تعلّق ندارد، بلکه انعکاس حاجت گداست. پس ای سالک تو نیز سینهات را از کینه و آز و جمیع خواطر غیر ِحقّ پاک کن تا به اسرار بواطن واقف شوی.
به عنوان مثال: اگر نخل یا شاخهی کهنه و خمیدهی نخل در آب دیده شود، چیزی جز انعکاس صورت نخل ِخارج از آب نیست.
مثنوی دفتر پنجم
استاد کریم زمانی
اشاره است به آیهی ۳۹ سورهی یٰس:
وَالْقَمَرَ قَدَّرْنَاهُ مَنَازِلَ حَتَّىٰ عَادَ كَالْعُرْجُونِ الْقَدِيمِ
و برای ماه منزلهایی قرار دادیم تا اینکه به صورت شاخه کهنه هلالی شکل و زرد رنگ خرما برگردد.
كلمه (عرجون ) به معناى ساقه شاخه خرماست، البته از نقطه اى كه از درخت بيرون مىآید، تا نقطه اى كه برگها از آن منشعب مى شود. اين قسمت از شاخه را (عرجون ) مى گويند، كه به خاطر سنگينى برگها معمولاً خميده مىشود، و معلوم است كه اگر چند ساله شود خميدگىاش بيشتر مىگردد، و اين قسمت چوبى زرد رنگ، و چون هلال قوسی است و لذا در اين آيه هلال را به اين چوب كه چند ساله شده باشد تشبيه كرده. و (قديم ) به معنى عتيق است.
اين آيه شريفه به اختلاف منظرههاى ماه براى اهل زمين اشاره مى كند، چون در طول سى روز به شكل و قيافه هاى مختلفى ديده مى شود، و علتش اين است كه: نور ماه از خودش نيست، بلكه از خورشيد است، و به همين جهت مانند هر كرهاى ديگر هميشه تقريباً نصف آن روشن است، و قريب به نصف ديگرش كه روبروى خورشيد نيست تاريک است، و اين دگرگونى همچنان هست تا دوباره به وضع اولش برگردد اگر ماه را در صورت هلالىاش فرض كنيم، روز بروز قسمت بيشترى از سطح آن كه در برابر آفتاب است به طرف زمين قرار مىگيرد، تا برسد به جايى كه تقريباً تمامى يک طرف ماه كه مقابل خورشيد قرار گرفته، به طرف زمين هم قرار گيرد (ماه شب چهارده ) از آن شب به بعد دوباره رو به نقصان نهاده تا برسد به حالت اولش كه هلال بود.
و به خاطر همين اختلاف كه در صورت ماه پيدا مى شود، آثارى در دريا و خشكى و در زندگى انسانها پديد مى آيد، كه در علوم مربوط به خودش بيان شده است.
پس آيه شريفه از آيت قمر، تنها احوالى را كه نسبت به مردم زمين به خود مى گيرد بيان كرده، نه احوال خود قمر را و نه احوال آن را نسبت به خورشيد.
تفسیر المیزان
علامه طباطبائی
#قرآن_در_مثنوی
.
آن ِمن نَبْوَد، بُوَد عکس ِگدا
گر در آبی نخل یا عُرجون نمود
جز ز عکس نخلهی بیرون نبود
در آینهی دلم هر چه به جز خدا مشاهده کنم به من تعلّق ندارد، بلکه انعکاس حاجت گداست. پس ای سالک تو نیز سینهات را از کینه و آز و جمیع خواطر غیر ِحقّ پاک کن تا به اسرار بواطن واقف شوی.
به عنوان مثال: اگر نخل یا شاخهی کهنه و خمیدهی نخل در آب دیده شود، چیزی جز انعکاس صورت نخل ِخارج از آب نیست.
مثنوی دفتر پنجم
استاد کریم زمانی
اشاره است به آیهی ۳۹ سورهی یٰس:
وَالْقَمَرَ قَدَّرْنَاهُ مَنَازِلَ حَتَّىٰ عَادَ كَالْعُرْجُونِ الْقَدِيمِ
و برای ماه منزلهایی قرار دادیم تا اینکه به صورت شاخه کهنه هلالی شکل و زرد رنگ خرما برگردد.
كلمه (عرجون ) به معناى ساقه شاخه خرماست، البته از نقطه اى كه از درخت بيرون مىآید، تا نقطه اى كه برگها از آن منشعب مى شود. اين قسمت از شاخه را (عرجون ) مى گويند، كه به خاطر سنگينى برگها معمولاً خميده مىشود، و معلوم است كه اگر چند ساله شود خميدگىاش بيشتر مىگردد، و اين قسمت چوبى زرد رنگ، و چون هلال قوسی است و لذا در اين آيه هلال را به اين چوب كه چند ساله شده باشد تشبيه كرده. و (قديم ) به معنى عتيق است.
اين آيه شريفه به اختلاف منظرههاى ماه براى اهل زمين اشاره مى كند، چون در طول سى روز به شكل و قيافه هاى مختلفى ديده مى شود، و علتش اين است كه: نور ماه از خودش نيست، بلكه از خورشيد است، و به همين جهت مانند هر كرهاى ديگر هميشه تقريباً نصف آن روشن است، و قريب به نصف ديگرش كه روبروى خورشيد نيست تاريک است، و اين دگرگونى همچنان هست تا دوباره به وضع اولش برگردد اگر ماه را در صورت هلالىاش فرض كنيم، روز بروز قسمت بيشترى از سطح آن كه در برابر آفتاب است به طرف زمين قرار مىگيرد، تا برسد به جايى كه تقريباً تمامى يک طرف ماه كه مقابل خورشيد قرار گرفته، به طرف زمين هم قرار گيرد (ماه شب چهارده ) از آن شب به بعد دوباره رو به نقصان نهاده تا برسد به حالت اولش كه هلال بود.
و به خاطر همين اختلاف كه در صورت ماه پيدا مى شود، آثارى در دريا و خشكى و در زندگى انسانها پديد مى آيد، كه در علوم مربوط به خودش بيان شده است.
پس آيه شريفه از آيت قمر، تنها احوالى را كه نسبت به مردم زمين به خود مى گيرد بيان كرده، نه احوال خود قمر را و نه احوال آن را نسبت به خورشيد.
تفسیر المیزان
علامه طباطبائی
#قرآن_در_مثنوی
.
ور نمودی عیب و ، کژ کم باختی
یک طبیبی داروی او ساختی
گفت حقّ که : کژ مَجُنبان گوش و دُم
يَنْفَعَنَّ الصّادقينَ صِدْقُهُمْ
اگر عیب و نقصِ خود را نشان می دادی و کمتر نادرستی می کردی ، بالاخره طبیبی پیدا می شد و درمان درد و مرض تو را فراهم می کرد .
حقّ تعالی می فرماید : گوش و دُمت را کج تکان مده ، یعنی اعضا و جوارح خود را در راه ناراستی و دغل بازی بکار نگیر ، زیرا راستگویان به آنان سود می رساند .
مثنوی دفتر سوم
استاد کریم زمانی
مقتبس است از آیهٔ ۱۱۹ سورهٔ مائده :
قٰالَ اللهُ هٰذٰا يَوْمُ يَنْفَعُ الصّٰادِقينَ صِدْقُهُمْ لَهُمْ جَنّٰاتٌ تَجْرِي مِنْ تَحْتهَا الْاَنْهٰارُ خٰالِدينَ فيهٰا اَبَداً رَضِيَ اللهُ عَنْهُمْ وَ رَضُوا عَنْهُ ذٰلِکَ الْفَوْزُ الْعَظيمُ
خدای تعالی فرمود امروز روزی است که راستگویی راستگویان سودشان می دهد ، برای ایشان است باغ های بهشتی که از زیر آنها نهرها روان است و آنان در آن باغ ها برای همیشه بسر می برند ، خداوند از آنان خشنود شده و آنان هم از خداوند خشنود شده اند و این رستگاری بزرگ است .
مراد از صدق صادقین ، صداقت ایشان است در دنیا نه در آخرت . به دلیل اینکه دنبال آن وعده بهشت داده می شود و روشن است که این جنات پاداشی است از طرف خدای تعالی در برابر صداقتشان در دنیا و نفعی هم که فرمود عایدشان می شود همین جنات است . چون در آخرت تکلیفی نیست و پاداش فرع تکلیف است .
علاوه بر این صداقت در قول خود مستلزم صداقت در فعل یعنی صراحت و پاکی از نفاق هم هست و صداقت در قول خواه وناخواه کار انسان را به صلاح و سداد می کشاند ، در روایت هست که مردی صحرانشین از رسول خدا (ص) موعظه ای خواست ، حضرت او را تنها به این وصیت کرد که دروغ نگوید . آن مرد خودش اظهار کرد که عمل به این یک نصیحت برای جلوگیری از همه گناهان کافی است .
خداوند از راستگویان راضی است برای صداقت هایی که در دنیا از خود نشان دادند و آنان از خدا راضی هستند برای آن ثواب هایی که به ایشان مرحمت فرمود .
اینکه می فرماید خدای تعالی نه تنها از صداقت صادقین خشنود است ، بلکه از خود آنان نیز راضی و معلوم است که خشنودی خدا وقتی به خود آنان تعلق می گیرد که غرضش از خلقت شان حاصل شده باشد و غرض از خلقت انسان همان عبودیّت است ، یعنی خود را بنده کسی بداند که مربی هر چیزی است ، جز او هدفی و جز به سوی او بازگشت و رجوعی نداشته باشد .
#تفسیر المیزان
#علامه طباطبائی
#قرآن_در_مثنوی
سِرِّ گَبْرِ کور ، نا مذکور بِهْ
دودِ دوزخ از اِرَم ، مَهْجور بِهْ
اسرار کافر اگر گفته نشود بهتر است ، چنانکه دودِ دوزخ اگر از اِرَم به دور مانَد بهتر است .
مفسران و مورخان در اینکه آیا اِرَم نامِ شخص یا قبیله و یا شهری است اختلاف نظر دارند ، مولانا آن را در اینجا کنایه از باغ بهشت بکار برده است .
مثنوی دفتر دوم
استاد کریم زمانی
بیت اشاره دارد به آیهٔ ۶ تا ٨ سورهٔ فجر :
اَلَمْ تَرَکَيْفَ فَعَلَ رَبُّکَ بِعٰادٍ ، اِرَمَ ذٰاتِ الْعِمٰادِ ، اَلَّتي لَمْ يُخْلَقْ مِثْلَهٰٰا فِى الْبِلٰادِ
آیا ندیدی که رفتار پروردگارت با قوم عاد چگونه بود ؟ همان قوم اِرَم ، شهری که بناهای ستون دار داشت ، و نظیرش در هیچ سرزمینی ساخته نشده بود .
قوم عاد ، امّت هود پیامبر بودند . اِرَم نامِ شهری برای قوم عاد بوده ، شهری آباد و بی نظیر و دارای قصرهای بلند و ستون های کشیده ، که مردم عاد صخره های عظیمِ دامنهٔ کوه ها را قطع کرده و به صورت خانه درآورده بودند .
در زمانِ نزول این آیات اثری از آنان باقی نمانده و هیچ دسترسی بر جزئیاتِ تاریخ آنها نیست و مدرک قابل اعتمادی ندارد ، تنها خاطرهٔ قابل اعتماد همین آیات قرآن کریم است ، که به طور اجمال می فهماند که قوم عاد بعد از قوم نوح بودند و در احقاف زندگی می کردند .
قوم عاد مردمی درشت هیکل و نیرومند و در عهد خود از سایر اقوام متمدن تر بودند . شهرهایی آباد و خرم و زمین هایی حاصلخیز و باغ هایی از خرما و انواع زراعت داشتند و در بین اقوام دیگر مقامی ارجمند داشتند .
انسان به خاطر کوتاه فکریش خیال می کند اگر خدا به او نعمتی داده به خاطر آن است که نزد خدا کرامت و احترامی دارد و آنکه مبتلا به فقر و فقدان است ، به خاطر این است که در درگاه خدا خوار و بی مقدار است . و به خاطر همین پندار غلطش هر فساد و طغیانی را مرتکب می شود و پندار غلطش را روپوش و رفوی خطاهای خود می کند و دچار کفران می گردد .
حال آنکه اگر قدرت و ثروت دارد و اگر مبتلا به فقر و تنگی معاش است همه به منظور امتحان الهی است تا روشن کند چه چیز از دنیایش را برای آخرتش از پیش می فرستد .
#تفسیر المیزان
#علامه طباطبائی
#قرآن_در_مثنوی
من بُرون کردم ز گَردن ، وامِ نُصح
جز سعادت کی بود انجامِ نُصح ؟
من به تبلیغِ رسالت آمدم
تا رهانم مر شما را از نَدَم
هین مبادا که طَمَع رَهْتان زند
طَمْعِ برگ از بیخهاتان بر کَنَد
من در ابلاغ نصیحت ، دَینِ خود را اَدا کردم . یعنی در اندرز دادن به شما سنگ تمام گذاشتم . عمل کردن به نصیحت ناصحان آیا چیزی جز خوشبختی به دنبال دارد ؟ آیا پایان شنیدن اندرز ، جز نیکبختی چه چیز دیگر است ؟ من به انجام رسالتم آمده ام تا شما را از پشیمانی برهانم . بهوش باشید تا مبادا حرص و طمع شما را از راه به در کند و طمع بستن در رونق و نوای جسمانی ، بنیاد هستی شما را براندازد .
مثنوی دفتر سوم
استاد کریم زمانی
اقتباس از آیهٔ ۶۲ سورهٔ اعراف :
اُبَلِّغُکُمْ رِسٰالٰاتِ رَبِّي وَ اَنْصَحُ لَکُمْ وَاَعْلَمُ مِنَ اللهِ مٰا لٰا تَعْلَمُونَ
که پیغام های پروردگار خویش را به شما می رسانم ، شما را نصیحت می کنم و از خدا چیزهایی می دانم که شما نمی دانید .
در این چند جمله حضرت نوح (ع) اوصاف خود را می شمارد ؛ نخست می فرماید : من از آنجایی که رسولی از ناحیهٔ پروردگار هستم ، به مقتضای رسالتم پیام هایی را به شما می رسانم ؛ و رسالت و پیغام را به صیغه جمع ذکر کرد تا بفهماند که او تنها مبعوث به توحید و معاد نشده بلکه احکامِ بسیار دیگری نیز آورده ؛ چون نوح (ع) از پیغمبران اولی العزم و صاحب کتاب و شریعت بوده است .
سپس می فرماید : من خیرخواه شمایم ، و با شما نصیحت هایی دارم که شما را به خداوند و اطاعت او نزدیک و از استنکاف از پرستش او دور می سازد . آنگاه می فرماید : و من چیزهایی می دانم که شما نمی دانید ؛ و مقصودش از آن چیزها معارفی است که خداوند از سنن جاری در عالَم و از آغاز و انجام عالَم به وی آموخته است ، مانند : وقایع قیامت ، جزئیاتِ مسألهٔ ثواب و عقاب ، اطاعت و معصیت بندگان ، رضا و غضب و نعمت و عذابش .
حضرت نوح (ع) مردم را به توحید و ترک شرک دعوت می نمود و قومش او را انکار نموده و بر شرک خود اصرار می ورزیدند و بالاخره خداوند طوفان را بر ایشان مسلط نمود و همه را هلاک ساخت و نوح (ع) و گروندگان وی را نجات بخشید .
#تفسیر المیزان
#علامه طباطبائی
#قرآن_در_مثنوی
که بدین عقل آوری ارزاق را
زآن دگر مَفْرَش کنی اَطباق را
چون ببازی عقل در عشق ِصَمَد
عَشْرُ اَمْثالَت دهد یا هفتصد
با عقل معاش، روزی ِخود را به دست میآوری، و با عقل معاد، طبقات آسمانها را زیر پای خود قرار میدهی.
اگر عقل معاش خود را در راه عشق خداوند ِبی نیاز، فدا کنی، ده چندان یا هفتصد چندان به تو عوض دهد.
مثنوی دفتر پنجم
استاد کریم زمانی
اشاره است به آیهی ۱۶۰ سورهی انعام:
مَنْ جَاءَ بِالْحَسَنَةِ فَلَهُ عَشْرُ أَمْثَالِهَا ۖ وَمَنْ جَاءَ بِالسَّيِّئَةِ فَلَا يُجْزَىٰ إِلَّا مِثْلَهَا وَهُمْ لَا يُظْلَمُونَ
هر كس نيكىاى بياورد، ده برابر آن دارد و هر كس بدى بياورد جز برابر آن سزايش ندهند و ستمشان نكنند.
اين آيه كه كلامى است مستقل و تمام، يكى از منتهاى خداوند را كه بر بندگان خود نهاده ذكر مى كند، و آن اين است كه :
خداوند عمل نيک را ده برابر پاداش مى دهد، و عمل زشت و گناهان را جز به مثل تلافى نمىكند. و خلاصه، يک عمل نيک را ده عمل به حساب آورده و يك گناه را يک گناه حساب مىكند و در آن ظلم نمىكند يعنى از پاداش آن نميكاهد و كيفر آن را بيشتر نمىدهد، و از آيه (مثل الذين ينفقون اموالهم فى سبيل الله كمثل حبة انبتت سبع سنابل فى كل سنبلة ماة حبة و الله يضاعف لمن يشاء) استفاده مىشود كه اگر ممكن باشد پاداش عمل نيک را بيش از ده برابر مى دهد و نيز اگر ممكن باشد اصلا گناه را به حساب نمىآورد.
ليكن آيه شريفه نظر به اينكه سابق اتصال داشته و آنها در يک سياق قرار گرفته است معناى ديگرى مىدهد، گويا پس از بيانى كه در آيات سابق مربوط به اتفاق و اتحاد و تفرق كلمه ذكر شده : پس حسنه و سيئه. هر كدام از اين دو امر جزا و پاداش مناسب عمل بايد باشد پس كسى كه حسنهاى انجام دهد مثل آن را دريافت خواهد داشت و مضاعف هم مى شود، و كسى كه سيئه بجا آورد - كه همان اختلاف منهى عنه است - جزاى او مانند عملش بد خواهد بود و هرگز نبايد طمع نيكى داشته باشد.
به اين ترتيب معناى اين آيه به معناى آيه (و جزاء سيئه سيئة مثلها) برمىگردد، و مراد آيه بيان مماثلت جزاى سيئه با خود سيئه مىشود نه بيان اينكه جزا يكى است و مضاعف نيست.
تفسیر المیزان
علامه طباطبائی
#قرآن_در_مثنوی
زآن دگر مَفْرَش کنی اَطباق را
چون ببازی عقل در عشق ِصَمَد
عَشْرُ اَمْثالَت دهد یا هفتصد
با عقل معاش، روزی ِخود را به دست میآوری، و با عقل معاد، طبقات آسمانها را زیر پای خود قرار میدهی.
اگر عقل معاش خود را در راه عشق خداوند ِبی نیاز، فدا کنی، ده چندان یا هفتصد چندان به تو عوض دهد.
مثنوی دفتر پنجم
استاد کریم زمانی
اشاره است به آیهی ۱۶۰ سورهی انعام:
مَنْ جَاءَ بِالْحَسَنَةِ فَلَهُ عَشْرُ أَمْثَالِهَا ۖ وَمَنْ جَاءَ بِالسَّيِّئَةِ فَلَا يُجْزَىٰ إِلَّا مِثْلَهَا وَهُمْ لَا يُظْلَمُونَ
هر كس نيكىاى بياورد، ده برابر آن دارد و هر كس بدى بياورد جز برابر آن سزايش ندهند و ستمشان نكنند.
اين آيه كه كلامى است مستقل و تمام، يكى از منتهاى خداوند را كه بر بندگان خود نهاده ذكر مى كند، و آن اين است كه :
خداوند عمل نيک را ده برابر پاداش مى دهد، و عمل زشت و گناهان را جز به مثل تلافى نمىكند. و خلاصه، يک عمل نيک را ده عمل به حساب آورده و يك گناه را يک گناه حساب مىكند و در آن ظلم نمىكند يعنى از پاداش آن نميكاهد و كيفر آن را بيشتر نمىدهد، و از آيه (مثل الذين ينفقون اموالهم فى سبيل الله كمثل حبة انبتت سبع سنابل فى كل سنبلة ماة حبة و الله يضاعف لمن يشاء) استفاده مىشود كه اگر ممكن باشد پاداش عمل نيک را بيش از ده برابر مى دهد و نيز اگر ممكن باشد اصلا گناه را به حساب نمىآورد.
ليكن آيه شريفه نظر به اينكه سابق اتصال داشته و آنها در يک سياق قرار گرفته است معناى ديگرى مىدهد، گويا پس از بيانى كه در آيات سابق مربوط به اتفاق و اتحاد و تفرق كلمه ذكر شده : پس حسنه و سيئه. هر كدام از اين دو امر جزا و پاداش مناسب عمل بايد باشد پس كسى كه حسنهاى انجام دهد مثل آن را دريافت خواهد داشت و مضاعف هم مى شود، و كسى كه سيئه بجا آورد - كه همان اختلاف منهى عنه است - جزاى او مانند عملش بد خواهد بود و هرگز نبايد طمع نيكى داشته باشد.
به اين ترتيب معناى اين آيه به معناى آيه (و جزاء سيئه سيئة مثلها) برمىگردد، و مراد آيه بيان مماثلت جزاى سيئه با خود سيئه مىشود نه بيان اينكه جزا يكى است و مضاعف نيست.
تفسیر المیزان
علامه طباطبائی
#قرآن_در_مثنوی
هر منافق مُصْحَفي زيرِ بغل
سويِ پیغمبر بیاورد از دَغَل
بهرِ سوگندانِ که اَيْمان جُنّتی است
زآنکه سوگندان ، کژان را سُنّتی است
هر یک از منافقان ، قرآنی زیر بغل زد و حیله گرانه نزد پیامبر (ص) آورد .
تا در حضور پیامبر (ص) قَسَم ها یاد کند ، زیرا سوگند همچون سپر است . از این رو قَسَم های بسیار یاد کردن شیوهٔ تباهکاران است .
مثنوی دفتر دوم
استاد کریم زمانی
اشاره است به آیهٔ ۱۶ سورهٔ مُجادله :
اِتَّخَذُوا اَيْمٰانَهُمْ جُنَّةً فَصَدُّوا عَنْ سَبِيلِ اللهِ فَلَهُمْ عَذٰابٌ مُهينٌ
سوگندهای خود را سپر قرار داده از راه خدا جلوگیری کردند به همین جهت عذابی خوارکننده دارند .
”أَیْمان” جمع یمین به معنی سوگند است و کلمهٔ ”جُنّة” به معنای پرده و پوششی است که با آن خود را از شرّ حفظ می کنند .
منافقین سوگندهای خود را پرده و پوشش خود کردند تا به وسیلهٔ آن ، تهمت و سوءظنّ را از خود دفع کنند . هر جا عملی از آنان سر زد که مؤمنین را در عقایدشان به شکّ و تردید انداخت تا آنان را مثل خود از راهِ خدا که همان اسلام است ، منصرف سازند ، با سوگندهای دروغ ، خود را تبرئه می کردند و به همین جهت عذابی خوارکننده دارند .
سوگند دروغ خوردنشان در روز قیامت با اینکه آن روز ، روز کشف حقایق است ، از این باب است که ملکات آنان در آن روز کشف می شود ، و مسألهٔ دروغگویی در دلهای آنان ملکه شده است . در دنیا به دروغ عادت کرده بودند و همیشه بنا را بر این داشتند که باطل را سرپوش برای حقّ کنند و آن را با سوگند دروغ به صورتِ حقّ جلوه دهند .پس منافقین هم مانند هر صاحب ملکه ای دیگر ، آنطور که زندگی می کنند ، می میرند و آنطور که می میرند ، زنده می شوند .
انگیزه ای که وادارشان می کرد چنین وضعی به خود بگیرند ، متاع زندگی دنیا است که همان اموال و اولاد می باشد ولیکن با در نظر داشتن عذاب جاودانه ای که دارند و خدای تعالی آن را برایشان معیّن فرموده ، اینکه چقدر احتیاج به خلاصی از آن دارند و متاع دنیا به هیچ وجه نمی تواند در خلاصی آنان
مؤثّر باشد .
تفسیر المیزان
علامه طباطبائی
#قرآن_در_مثنوی
.
هر که در روزِ أَلَسْت آن شیر خَورد
همچو موسی شیر را تمییز کرد
هر کس در عالَمِ اَلَسْت از آن شیر نوشیده باشد ، می تواند مانند حضرت موسی (ع) شیر مادر را تشخیص دهد و ذوقِ آن را احساس کند و زان پس شیر دایگان
نپذیرد .
همین طور هر انسانی که بر عهد و پیمان فطری عالَمِ اَلَسْت پایدار مانده باشد و ذوقِ معارف آن عالَم را به یاد داشته باشد ، می تواند میان حقّ و باطل فرق نهد و هر آنچه غیر حقّ است پس زند و تنها حقّ را طلب کند .
مثنوی دفتر دوم
استاد کریم زمانی
اشاره است به آیهٔ ۱۷۲ سورهٔ اعراف :
وَ إِذْ اَخَذَ رَبُّکَ مِنْ بَنِي آدَمَ مِنْ ظُهُورِهِمْ ذُرّيَّتَهُمْ وَ اَشْهَدَهُمْ عَلٰى اَنْفُسِهِمْ اَلَسْتُ بِرَبِّکُمْ قٰالُوا بَلٰى
و چون پروردگار تو از فرزندانِ آدم از پشت هایشان نژادشان را بر خودشان گواه گرفت که مگر من پروردگار شما نیستم ؟ گفتند : چرا ، گواهی می دهیم .
این آیه مسألهٔ پیمان گرفتن از بنی بشر در عالَمِ ذر بر ربوبیّت پروردگار را بیان می کند . حقیقتی که آیهٔ فوق به طور اجمال به آن اشاره دارد یک نشأت انسانی است که سابق بر نشأت زمینی اوست . این نشأت است که خداوند در آن بین افرادِ نوعِ انسان تمایز قرار داده و هر یک از ایشان را بر نَفْسِ خود شاهد گرفته است .
عالَمِ ذر نشآتی است که به حسب زمان هیچ انفکاک و جدائی از نشأت دنیوی ندارد ، بلکه با آن و محیط به آن است . تقدمی که بر آن دارد مانند تقدم ”کن” بر ”فیکون” است .
به مقتضای این آیه بشر در قیامت اشهاد و خطاب خدا و اعتراف خود را درک می کند ، هر چند در دنیا از معرفت آن غافل بوده است . در روزِ قیامت شواغلی که انسان را از اشهاد و خطاب خدا و اعتراف درونی خود غافل می ساخت از بین می رود و پرده هایی که میان بشر و پروردگارش حائل بود ، برچیده می شود و بشر به خود می آید و دوباره حقایق را مشاهده و درک می کند .
با اخذ میثاق حجّت خدا در روز قیامت تمام است . فعلِ خدا بر این است که هر فردی را گواه خودش گرفته ، زیرا گواه ، حقیقت آن چیز را از نزدیک درک نموده و در موقع شهادت ، به آنچه دیده گواهی می دهد . گواه هر کسی بر خود نشان دادن حقیقت به خودِ اوست .
انسان از ناحیهٔ ذاتِ خود این احساس را دارد که برای او پروردگاریست که مالک و مدبّر امور اوست . جملهٔ ”بَلٰى شَهِدْنا" اعتراف انسانهاست به این مطلب که ما شاهد بودیم و چنین شهادتی از ما واقع شده است .
تفسیر المیزان
علامه طباطبائی
#قرآن_در_مثنوی
.
گوسفندانِ حواست را بِران
در چَرا از اَخْرَجَ الْمَرْعٰى چران
تا در آنجا سُنبل و نسرین چَرَند
تا به رَوْضاتِ حقایق رَه بَرَند
تو ای انسان ، گوسفندانِ حواس خود را از صحرای محسوسات بیرون بران و آنها را در چراگاهی که حضرت حقّ رویانیده بچران . تا حواسِ تو در چراگاه سرسبز الهی ، سنبل و نسرین معانی بخورند و به باغ زهای حقیقت راه یابند .
مثنوی دفتر دوم
استاد کریم زمانی
اشاره است به آیهٔ ۱تا۴ سورهٔ أَعْلٰى :
سّبِّحِ اسْمَ رّبِّکَ الْاَعْلٰى ، اَلَّذي خَلَقَ فَسَوّٰى ، وَ الَّذي قَدَّرَ فَهَدٰى ، وَ الَّذي اَخْرَجَ الْمَرْعٰى
نام پروردگار بلندمرتبهٔ خود را منزه بدار . پروردگاری که اجزای عالَم را از عدم بوجود آورد و هر یک را در جایی قرار داد که باید قرار می داد . و پروردگاری که هر چیزی را دارای حدود و اندازه ای کرد به طوری که برای رسیدنش به هدف نهایی از خلقتش مجهز باشد . و پروردگاری که چراگاه ها از زمین رویانید .
در این سوره به توحید خدای تعالی امر شده ، توحیدی که لایق به ساحت مقدّس او باشد ، و نیز به تنزیه ذاتِ متعالیش از اینکه نام مقدّسش با نامی دیگر ذکر شود و یا چیزی که باید به او مستند شود به غیر او نسبت دهند .
می فرماید هر وقت نامِ پروردگارت را بر زبان می آوری ، نامِ چیزِ دیگری از قبیل آلهه و شرکا و شفعا که خدا از آن منزه است را با کلمهٔ خداوند بر زبان نیاور .
تنزیه نامِ خداوند این است که وقتی سخن از خدا می رود باید کلام از ذکر اموری که مناسب با ذکرِ او نیست ، خالی باشد که این تنزیه خدا باید موافق با مرحلهٔ عمل نیز باشد که لازمهٔ بین تنزیه توحیدِ کامل و نفی شرکِ جلی است .
آنچه را که خدای تعالی خلق کرده با اندازهٔ مخصوص و حدود معیّن آفریده ، هم در ذاتش و هم در صفاتش و هم در کارش و نیز آن را با جهازی مجهز کرده که با آن اندازه متناسب باشد و بوسیلهٔ همان جهاز ، او را به سوی آنچه تقدیر فرموده ، هدایت می کند . پس هر موجودی با هدایتی ربّانی و تکوینی به سوی آنچه برایش مقدّر شده ، در حرکت است .
کلمهٔ ”مرعی” به معنای چرایی است که علف خواران آن را می چرند و کسی که آن را از زمین خارج می کند و می رویاند همان خدای سبحان است . و منظور از بیرون کردن مرعی برای آذوقهٔ حیوان ارائهٔ نمونه ای از تدبیر ربوبی و دلائل ربوبیّت خدا است ، همچنان که خلقت و تسویه و تقدیر و هدایت نمونهٔ دیگری از آن است .
تفسیر المیزان
علامه طباطبائی
#قرآن_در_مثنوی
.
تا از آن راهت نسیمی می رسد
آبِ رحمت را چه بندی از حسد ؟
گر چه دُوری ، دُور می جُنبان تو دُم
حََيْثُ مٰا کُنْتُمْ فَوَلُّوا وَجْهَکُمْ
تا شاید از آن راه ، نسیمی بر تو بوزد . چرا آبِ رحمت را از روی حسادت به روی خود می بندی ؟
اگر از آنان دوری از همان جایِ دور اظهار دوستی و مودّت کن . هر جا که هستید روی به سوی آنان کنید .
مثنوی دفتر دوم
استاد کریم زمانی
اشاره به آیهٔ ۱۴۴ سورهٔ بقره است :
قَدْ نَرىٰ تَقَلُّبَ وَجْهِکَ فِى السَّمٰاءِ فَلَنُوَلِّيَنَّکَ قِبْلَةً تَرْضٰهٰافَوَلِّ وَجْهَکَ شَطْرَ الْمَسْجِدِ الْحَرٰامِ وَ حَيْثُ مٰا کُنْتُمْ فَوَلُّوا وُجُوهَکُمْ شَطْرَهُ وَ اِنَّ الَّذينَ أُوتُوا الْکِتٰابَ لَيَعْلَمُونَ أَنَّهُ الْحَقُّ مِنْ رَبِّهِمْ وَ مَّا اللهُ بِغٰافِلٍ عَمّٰا يَعْمَلُونَ
ما تو را دیدیم که رو در آسمان می چرخاندی پس به زودی تو را به سوی قبله ای برمی گردانیم که دوست می داری ، اینک روی خود به طرف قسمتی از مسجد الحرام کن و هر جا بودید رو بدان سو کنید و کسانی که اهلِ کتابند می دانند که این برگشتن به طرفِ کعبه حقّ است و حکمی است از ناحیهٔ پروردگارشان و خدا از آنچه می کنند غافل نیست .
یهودیان ، مسلمانان را سرزنش می کردند که شما قبله ندارید و از قبلهٔ ما استفاده می کنید و با بیت المقدس به مسلمانان فخر می فروختند . رسول خدا (ص) از این بابت ناراحت می شد و روی خود را در اطراف آسمان می گرداند و منتظر رسیدن حکمی از سوی خدا بود تا این اندوهش را زایل سازد .
آیهٔ شریفه نازل شد و قبله ای جدید برای مسلمانان معیّن شد و به سرزنش یهود و تفاخر آنان خاتمه داد . خداوند هم تکلیف ِ مسلمانان را یکسره کرد و هم حجتی برای آنان شد تا دلشان خشنود گشت .
در آیهٔ شریفه اول حکم رامختص به پیامبر (ص) کرده و سپس حکم را عمومیت داده است و این خود مؤید این احتمال است که رسول خدا (ص) با مسلمانان مشغولِ نماز بوده ، در چنین حالی اول به پیشنماز می فرماید : روی خود را برگردان و بعد به عموم می گوید شما هم روی خود را برگردانید و برای همیشه بر همهٔ مسلمانان واجب است که این کار را انجام دهند .
و می فرماید : اهلِ کتاب می دانند که برگشتن قبله ، حقّ است و از ناحیهٔ خداست ، زیرا کتب آسمانیشان صریحاً بر نبوت پیامبر (ص) پیشگویی کرده بود و گفته بود که قبلهٔ این پیغمبرِ صادق قسمتی از مسجد الحرام است و خدا از اینکه حقّ را کتمان می کنند و علمی که به کتاب خود دارند را اظهار ننموده و آن را احتکار می کنند ، غافل نیست .
تفسیر المیزان
علامه طباطبائی
#قرآن_در_مثنوی
.
تا از آن راهت نسیمی می رسد
آبِ رحمت را چه بندی از حسد ؟
گر چه دُوری ، دُور می جُنبان تو دُم
حََيْثُ مٰا کُنْتُمْ فَوَلُّوا وَجْهَکُمْ
تا شاید از آن راه ، نسیمی بر تو بوزد . چرا آبِ رحمت را از روی حسادت به روی خود می بندی ؟
اگر از آنان دوری از همان جایِ دور اظهار دوستی و مودّت کن . هر جا که هستید روی به سوی آنان کنید .
مثنوی دفتر دوم
استاد کریم زمانی
اشاره به آیهٔ ۱۴۴ سورهٔ بقره است :
قَدْ نَرىٰ تَقَلُّبَ وَجْهِکَ فِى السَّمٰاءِ فَلَنُوَلِّيَنَّکَ قِبْلَةً تَرْضٰهٰافَوَلِّ وَجْهَکَ شَطْرَ الْمَسْجِدِ الْحَرٰامِ وَ حَيْثُ مٰا کُنْتُمْ فَوَلُّوا وُجُوهَکُمْ شَطْرَهُ وَ اِنَّ الَّذينَ أُوتُوا الْکِتٰابَ لَيَعْلَمُونَ أَنَّهُ الْحَقُّ مِنْ رَبِّهِمْ وَ مَّا اللهُ بِغٰافِلٍ عَمّٰا يَعْمَلُونَ
ما تو را دیدیم که رو در آسمان می چرخاندی پس به زودی تو را به سوی قبله ای برمی گردانیم که دوست می داری ، اینک روی خود به طرف قسمتی از مسجد الحرام کن و هر جا بودید رو بدان سو کنید و کسانی که اهلِ کتابند می دانند که این برگشتن به طرفِ کعبه حقّ است و حکمی است از ناحیهٔ پروردگارشان و خدا از آنچه می کنند غافل نیست .
یهودیان ، مسلمانان را سرزنش می کردند که شما قبله ندارید و از قبلهٔ ما استفاده می کنید و با بیت المقدس به مسلمانان فخر می فروختند . رسول خدا (ص) از این بابت ناراحت می شد و روی خود را در اطراف آسمان می گرداند و منتظر رسیدن حکمی از سوی خدا بود تا این اندوهش را زایل سازد .
آیهٔ شریفه نازل شد و قبله ای جدید برای مسلمانان معیّن شد و به سرزنش یهود و تفاخر آنان خاتمه داد . خداوند هم تکلیف ِ مسلمانان را یکسره کرد و هم حجتی برای آنان شد تا دلشان خشنود گشت .
در آیهٔ شریفه اول حکم رامختص به پیامبر (ص) کرده و سپس حکم را عمومیت داده است و این خود مؤید این احتمال است که رسول خدا (ص) با مسلمانان مشغولِ نماز بوده ، در چنین حالی اول به پیشنماز می فرماید : روی خود را برگردان و بعد به عموم می گوید شما هم روی خود را برگردانید و برای همیشه بر همهٔ مسلمانان واجب است که این کار را انجام دهند .
و می فرماید : اهلِ کتاب می دانند که برگشتن قبله ، حقّ است و از ناحیهٔ خداست ، زیرا کتب آسمانیشان صریحاً بر نبوت پیامبر (ص) پیشگویی کرده بود و گفته بود که قبلهٔ این پیغمبرِ صادق قسمتی از مسجد الحرام است و خدا از اینکه حقّ را کتمان می کنند و علمی که به کتاب خود دارند را اظهار ننموده و آن را احتکار می کنند ، غافل نیست .
تفسیر المیزان
علامه طباطبائی
#قرآن_در_مثنوی
.