معرفی عارفان
1.26K subscribers
35.5K photos
13.2K videos
3.25K files
2.82K links
چه گفتم در وفا افزا جفا و جور افزودی
جفا کن جور کن جانا،غلط گفتم خطا کردم

فیض
Download Telegram
می بهشت ننوشم ز دست ساقی رضوان
مرا به باده چه حاجت که مست روی تو باشم

#سعدی
خدایا
دلم همانند قبله نماست،
وقتی عقربه اش به سمت تو می ایستد،

آرام می گیرد ...


#شبتون_بخیر 🙏🌹
آخر هفته ی خوبی در کنار عزیزانتون داشته باشید.
یک ریسمان فکندی
بردیم بر بلندی

من در هوا معلق
و آن ریسمان گسسته



مولوی
زیاد در خاطرات دیگران کنجکاوی نکنید؛
در خاطرات هر شخص چیزهایی هست که حتی می ترسد آنها را برای خودش آشکار کند...

#داستایوفسکی
مقصود از وجودِ عالم ملاقاتِ دو دوست بود

مقصود از وجودِ عالم
ملاقاتِ دو دوست بُوَد
که روی در هم نهند جهتِ خدای،
دور از هوا.
مقصود نان نِی، نانبا نِی،
قصّابی و قصّاب نِی.
چنان که این ساعت،
به خدمتِ مولانا آسوده‌ایم.
...‏
چه شادم به دوستی تو
که مرا چنین دوستی داد خدا.
[چون] این دل مرا به تو دهد،
مرا چه آن جهان چه این جهان،
مرا چه قعر زمین چه بالای آسمان،
مرا چه بالا چه پست.

#مقالات
#حضرت_شمس_تبریزی
هر آدمی داور فضایل خودش است
و بهتر آن است که هیچ‌کس ،
برای تندرستی کس دیگری نسخه ننویسد !

📕 خشم و هیاهو
#ویلیام_فاکنر
"یا مَنْ یَعْلَمُ ضَمیرَ الصّامِتینَ"

ای کسی که از دلِ ساکت‌ها خبر داری...

به نام خدای همه
اگر از خودخواهی کسی به تنگ آمده ای، او را خوار مساز؛ بهترین راه آن است که چند روزی رهایش کنی.

گاهی شاپرکی را از تار عنکبوت میگیری تا خیلی آرام رهایش کنی،شاپرک میان دستانت له میشود....
نیت تو کجا و سرنوشت کجا

هنگامی که افسرده ای ،بدان جایی در اعماق وجودت ،حضور " خدا " را فراموش کرده ای...

لحظه ها ،
تنها مهاجرانی هستند
که هر گز بر نمی گردند
هرگز !

ﮔﻼﯾـﻪ ﻫﺎ ﻋﯿﺒﯽ ﻧـﺪﺍﺭد ...
اما ﮐﻨــــﺎﯾﻪ ﻫــﺎ ﻭﯾـــ ــﺮﺍﻥ ﻣﯿـکند
سه چیز را نگه دار:
گرسنگیت را سر سفره دیگران
زبانت را در جمع
و چشمت را در خانه دوست . .
عاشــق طرز فکر آدمهـــا نشویــد
آدمهـــا زیــبا فکـــر میکنند
زیـــبا حرف میزنند
امـــا زیــبا زندگـــی نمیکنند.

مراقب باش
بعضی حرف ها فقط قابل بخشش هستند
نه فراموش شدن !
آرزوهایت را کنار نگذار
دنیا بالاخره مجبور می شود با دلت کنار بیاید !

🌺🌺🌺

یار مهربانم
درود
بامداد آدینه ات نیکو

🌺🌺🌺

روزت پر از لحظات ناب و قشنگ و روزی سرشار از عشق , محبت , مهربانی , آرامش , دوستی های ناب و قرارهایی یهویی , خنده هایی از ته دل همراه با آگاهی برایت آرزومندم

🌺🌺🌺

شاد باشی
عیبی نباشد از تو که بر ما جفا رَوَد
مجنون از آستانه ی لیلی کجا رود؟

گر من فدای جان تو گردم دریغ نیست
بسیار سر که در سرِ مهر و وفا رود

ور من گدای کوی تو باشم غریب نیست
قارون اگر به خیل تو آید، گدا رود

مجروح تیر عشق اگرش تیغ بر قفاست
چون می‌رود ز پیش تو چشم از قفا رود

حیف آیدم که پای همی بر زمین نهی
کاین پای لایقست که بر چشم ما رود

در هیچ موقفم سر گفت و شنید نیست
الا در آن مقام که ذکر شما رود

ای هوشیار اگر به سر مست بگذری
عیبش مکن که بر سر مردم قضا رود

ما چون نشانه پای به گل در بمانده‌ایم
خصم آن حریف نیست که تیرش خطا رود

ای آشنای کوی محبت صبور باش
بیداد نیکوان همه بر آشنا رود

سعدی به در نمی‌کنی از سر هوای دوست
در پات لازمست که خار جفا رود

#سعدی
گاهی به نوشخند لبت را اشاره کن
ما را به هیچ صاحب عمر دوباره کن

بنمای روی خود ز پس پرده آشکار
یک باره راز هر دو جهان آشکاره کن

وقتی که چارهٔ دل عشاق می‌کنی
درد مرا به نیم شکرخنده چاره کن

با جام می شبی به شبستان من بیا
آسوده‌ام ز گردش ماه و ستاره کن

خواهی که دامن تو نگیرم روز حشر
در زیر تیغ جانب ما یک نظاره کن

خیر است آن چه می‌رسد از دست چون تویی
کمتر به قتل خسته‌دلان استخاره کن

اکنون که از کنار منت میل رفتن است
اول بریز خونم و آخر کناره کن

با مهربانی از دل سنگین او مخواه
یا ناله را بگو گذر از سنگ خاره کن

گفتم فروغی از پی مژگان او مرو
رفتی کنون علاج دل پاره پاره کن

#فروغی_بسطامی
تو آرزوی منی، من وبال گردن تو
تو گرم کشتن من، من به گور بردن تو

تو آبروی منی، پس مخواه بنشینم
رقیب تاس بریزد به شوق بردن تو!

تویی نماز و منم مست، مانده ام چه کنم
که هم اقامه خطا هم سبک شمردن تو

سپرده ام به خدا هرچه کرده ای با من
خطاست دست کسی جز خدا سپردن تو

خدا کند که نفهمی غمت چه با من کرد
که مرگ من نمی ارزد به غصه خوردن تو

#حسین_زحمتکش
زندگی بی او ندارد حاصلی
وقت را دریاب اگر صاحب دلی

عشق لیلی موجب دیوانگی است
طعنه بر مجنون مزن گر عاقلی

هر کجا کز لعل جانان دم زنند
جان چه باشد، تحفهٔ ناقابلی

تا به آسانی نمیری پیش دوست
بر تو کی آسان شود هر مشکلی

واقف از سیل سرشکم می‌شدی
گر فرو می‌رفت پایت بر گلی

ناله تاثیری ندارد در دلت
یعنی از درد محبت غافلی

گر کمال هر دو عالم در تو هست
تا پی طفلی نگیری جاهلی

دولت وصل بتان دانی که چیست
خواهش خامی، خیال باطلی

کوشش بی جا مکن در راه وصل
هر زمان کز خود گذشتی واصلی

بر درش دانی فروغی چیستم
پادشاهی در لباس سائلی


#فروغی_بسطامی
بالابلند عشوه گر نقش باز من
کوتاه کرد قصه زهد دراز من

دیدی دلا که آخر پیری و زهد و علم
با من چه کرد دیده معشوقه باز من

می‌ترسم از خرابی ایمان که می‌برد
محراب ابروی تو حضور نماز من

گفتم به دلق زرق بپوشم نشان عشق
غماز بود اشک و عیان کرد راز من

مست است یار و یاد حریفان نمی‌کند
ذکرش به خیر ساقی مسکین نواز من

یا رب کی آن صبا بوزد کز نسیم آن
گردد شمامه کرمش کارساز من

نقشی بر آب می‌زنم از گریه حالیا
تا کی شود قرین حقیقت مجاز من

بر خود چو شمع خنده زنان گریه می‌کنم
تا با تو سنگ دل چه کند سوز و ساز من

زاهد چو از نماز تو کاری نمی‌رود
هم مستی شبانه و راز و نیاز من

حافظ ز گریه سوخت بگو حالش ای صبا
با شاه دوست پرور دشمن گداز من


#حافظ
عاشق یکرنگ را یار وفادار هست
بنده شایسته نیست ورنه خریدارهست

می‌رسدت ای پسر بر همه کس ناز کن
حسن و جمال ترا ناز تو در کارهست

گر چه لبت می‌دهد مژده حلوای صبح
مانده همان زهر چشم تلخی گفتار هست

لازمهٔ عاشقیست رفتن و دیدن ز دور
ورنه ز نزدیک هم رخصت دیدار هست

وحشی اگر رحم نیست در دل او گو مباش
شکر که جان ترا طاقت آزار هست

#وحشی_بافقی
گویند انوشیروان روز نوروز مجلس عام داشت. دید که یکی از حاضران پنهانی جامی زرین در بغل نهاد. چشم پوشید و چیزی نگفت. چون مجلس تمام شد شراب دار گفت:
هیچ کس بیرون نرود تا تجسس کنم که یک جام زر ناب گم شده...
انوشیروان گفت:
بگذار که آن کس که گرفت باز نخواهد داد و آنکس که دید سخن چینی نکند.
بعد از چند روز آن شخص پیش نوشیروان آمد. جامه های نو پوشیده بود و کفشی نو در پای داشت.
نوشیروان اشاره به جامه های وی کرد که اینها از آن است؟
مرد دامن از روی کفش برداشت و گفت این نیز از آن میباشد.
نوشیروان بخندید و دانست که او به ضرورت گرفته است و پس بفرمود تا هزار مثقال زر به وی دادند....

#جامی
انسان، برای آن که حافظه‌اش خوب کار کند، به دوستی نیاز دارد. گذشته را به یاد آوردن، آن را همیشه با خود داشتن، شاید شرط لازم برای حفظ آن چیزی است که تمامّیت منِ آدمی نامیده می‌شود. برای آنکه من کوچک نگردد، برای آنکه حجمش حفظ شود، باید خاطرات را، همچون گلهای درون گلدان، آبیاری کرد، و این مستلزم تماس منظم با شاهدان گذشته، یعنی دوستان، است. آنان آینه ما هستند، حافظه ما هستند؛ از آنان هیچ چیز خواسته نمی‌شود، مگر آنکه گاه به گاه آین آینه را برق اندازند تا بتوانیم خود را در آن ببینیم.

"میلان کوندرا"
هویت
كُلَّ يَوْمٍ هُوَ فِي شَأْنٍ
هر روز او در شأنی است
سوره الرحمن آیه 29

اگر به شما می گفتند پروردگار یک شئونی دارد و به شما هیچ ربطی ندارد ، میگفتیم پس برای چه به ما گفتید!
کل یوم هو فی شأن , یعنی خداوند هر روز در کار شماست , شمااااا!!
هر روز در شأن شماست , در شأن جنابعالی!
برای شما دارند دل می سوزانند , برای شما دارد همه این ها را می آورند , همه این برکات , همه این نیکویی ها , همه این زایش ها , تولد ها , رویش ها , شربت ها , همه مال شماست.....

استاد (سایه)
نیم ز کار تو فارغ همیشه در کارم

که لحظه لحظه تو را من عزیزتر دارم

به ذات پاک من و آفتاب سلطنتم

که من تو را نگذارم به لطف بردارم

رخ تو را ز شعاعات خویش نور دهم

سر تو را به ده انگشت مغفرت خارم

هزار ابر عنایت بر آسمان رضاست

اگر ببارم از آن ابر بر سرت بارم

ببسته‌ست میان لطف من به تیمارت

که دیده برکات وصال و تیمارم

هزار شربت شافی به مهر می جوشد

از آن شبی که بگفتی به من که بیمارم

بیا به پیش که تا سرمه نوت بکشم

که چشم روشن باشی به فهم اسرارم

ز خاص خاص خودم لطف کی دریغ آید

که از کمال کرم دستگیر اغیارم

تو را که دزد گرفتم سپردمت به عوان

که یافت شد به جوال تو صاع انبارم

تو خیره در سبب قهر و گفت ممکن نی

هزار لطف در آن بود اگر چه قهارم

نه ابن یامین زان زخم یافت یوسف خویش

به چشم لطف نظر کن به جمله آثارم

به خلوتش همه تأویل آن بیان فرمود

که من گزاف کسی را به غم نیازارم

خموش کردم تا وقت خلوت تو رسد

ولی مبر تو گمان بد ای گرفتارم

مولانا

 
ور نیز جراحت به دوا باز هم آید

از جای جراحت نتوان برد نشان را...

#سعدی
با غمش خوش بودم امشب گرچه با خواری گذشت.‌‌..

#امیرخسرو_دهلوی