معرفی عارفان
1.26K subscribers
35.4K photos
13.1K videos
3.25K files
2.81K links
چه گفتم در وفا افزا جفا و جور افزودی
جفا کن جور کن جانا،غلط گفتم خطا کردم

فیض
Download Telegram
صد بار به زخم دل ما زد نمک اما
یک بار لبان نمکینش نمکیدیم...

#فروغی


️
از می نمکی داشت لب با نمکش
رفتم که زبوسه خشک سازم نمکش
گردید لب او بشکر خنده و گفت:
یک بوسه تو را حلال امّا نمکش

لاادری /سفینه شعر /نسخه خطی مجلس
روشنتر از خاموشی چراغی ندیدم و سخنی به از بی سخنی نشنیدم.
ساکن سرای سکوت شدم و صدره ی صابری در پوشیدم.
مرغی گشتم، چشم او، از یگانگی پر او، از همیشگی در هوای بی چگونگی می پریدم.
کاسه ای بیاشامیدم که هرگز تا ابد از تشنگی او سیراب نشدم.


#بایزید_بسطامی
مردم از حسرت آهو روشان و رمشان
من ندانم به چه تدبیر بدام آرمشان
نیکرویان جهان را چو سرشتند ز گِل
سنگی اندر گِلشان بود همان شد دلشان

شاطرعباس صبوحی
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
اجرای تصویری تصنیف
«از کفم رها»
اثر عارف قزوینی
خواننده: مهدیه #محمدخانی
سرپرست گروه: مجید #درخشانی
اجرا توسط گروه «ماه»

🔸🔸
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
جانا به حاجتی که تو را هست با خدا
کآخر دمی بپرس که ما را چه حاجت است

حافظ
شجریان جان
آتشی بود و فسرد
رشته‌ای بود و گسست
دل چو از بند تو رست
جام جادوئی اندوه شكست

آمدم تا بتو آويزم
ليك ديدم كه تو آن شاخهٔ بی برگی
ليك ديدم كه تو به چهره امیدم
خنده مرگی

وه چه شيرينست
بر سر گور تو ای عشق نيازآلود
پای كوبيدن
وه چه شيرينست
از تو ای بوسه سوزنده مرگ آور
چشم پوشيدن
وه چه شيرينست
از تو بگسستن و با غير تو پيوستن
در بروی غم دل بستن
كه بهشت اينجاست
بخدا سايه ابر و لب كشت اينجاست

تو همان بهْ كه نينديشی
بمن و درد روانسوزم
كه من از درد نياسايم
كه من از شعله نيفروزم

#فروغ_فرخزاد
شکست نیاز ــ از دفترِ دیوار
من انده خویش را ندانم
این گریه ی بی بهانه از توست
ای آتش جان پاکبازان
در خرمن من زبانه از توست

افسون شده ی تو را زبان نیست
ور هست همه فسانه از توست
کشتی مرا چه بیم دریا؟
توفان ز تو و کرانه از توست

گر باده دهی و گرنه، غم نیست
مست از تو، شرابخانه از توست
می را چه اثر به پیش چشمت؟
کاین مستی شادمانه از توست

پیش تو چه توسنی کند عقل؟
رام است که تازیانه از توست
من می گذرم خموش و گمنام
آوازه ی جاودانه از توست

#هوشنگ_ابتهاج
ز عصیانْ لب گزیدن‌، در جوانی‌ها نمک دارد

ازین نعمت، چه لذّت می‌بری؟ چون ریخت دندان‌ها...

#مخلص_کاشانی
با خیالت، خواب در چشمم نمی‌گیرد قرار

خواب می‌داند که راه سیل، جای خواب نیست

#سلمان_ساوجی
همایون شجریان: بگو که از غم عشقت چگونه جان برهانم...
بگو که ازغم عشقت چگونه جان برهانم....

همایون شجریان
#مهستی_پرستو
<unknown>
پرستو

بانو مهستی
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
الله، به فریاد من بی‌کس رس!
فضل و کرمت یار من بی‌کس بس

هر کس به کسی و حضرتی می‌نازد
جز حضرت تو ندارد این بی‌کس کَس...


#ابوسعیدابوالخیر
این دنیا به کوه می‌ماند، هر فریادی که بزنی، پژواک همان را می‌شنوی. اگر سخنی خیر از دهانت برآید، سخنی خیر پژواک می‌یابد. اگر سخنی شر بر زبان برانی، همان شر به سراغت می‌آید. پس هر که درباره‌ات سخنی زشت بر زبان راند، تو چهل شبانه روز درباره آن انسان سخن نیکو بگو. در پایان چهلمین روز می‌بینی همه‌چیز عوض شده. اگر دلت دگرگون شود، دنیا دگرگون میشود.

ملت_عشق
#الیف‌_شافاک
 قوت عشق از عاشق "دل و جان" اوست
در مرتبه ی اول
و در مرتبه دویم کفر و ایمان اوست
و در مرتبه سیم زمان و مکان اوست
و در مرتبه چهارم حدوث و امکان اوست

چون عشق از خوردن این قوتها بپردازد
عاشق "صبور" شود
و غیور شود

و در "حضور" شود
و در پرتو آن نور شود

پس "خود نور" شود....



#عین_القضات_همدانی
لوایح
شب است و باغ گلستان خزان رؤیاخیز
بیا که طعنه به شیراز میزند تبریز

به گوشوار دلاویز ماه من نرسد
ستاره گرچه به گوش فلک شود آویز

به باغ یاد تو کردم که باغبان قضا
گشوده پرده پائیز خاطرات انگیز

چنان به ذوق و نشاط آمدم که گوئی باز
بهار عشق و شبابست این شب پائیز

عروس گل که به نازش به حجله آوردند
به عشوه بازدهندش به باد رخت و جهیز

شهید خنجر جلاد باد می غلتند
به خاک و خون همه در انتظار رستاخیز

خزان خمار غمش هست و ساغر گل زرد
بهار سبز کجا وین شراب سحر آمیز

خزان صحیفه پایان دفتر عمر است
باین صحیفه رسید است دفتر تا نیز

به سینمای خزان ماجرای خود دیدم
شباب با چه شتابی به اسب زد مهمیز

هنوز خون به دل از داغ لاله ام ساقی
به غیر خون دلم باده در پیاله مریز

شبی که با تو سرآمد چه دولتی سرمد
دمی که بی تو به سر شد چه قسمتی ناچیز

عزیز من مگر از یاد من توانی رفت
که یاد تست مرا یادگار عمر عزیز

پری به دیدن دیوانه رام می گردد
پریوشا تو ز دیوانه میکنی پرهیز

نوای باربدی خسروانه کی خیزد
مگر به حجله شیرین گذر کند پرویز

به عشق پاک تو بگذشتم از مقام ملک
که بال عشق تو بادم زند بر آتش تیز

تو هم به شعشعه وقتی به شهر تبریز آی
که شهریار ز شوق و طرب کنی لبریز

#شهریار
گاهی کسانی که هزاران فرسنگ
از شما فاصله دارند، می توانند احساس بهتری نسبت به کسانی که
دقیقا در کنارتان هستند، در شما ایجاد کنند...

احمد محمود
لانه‌ام در باغ صیاد است ...
سینه‌ام در هر دمی آماج‌گاه تیر بی‌داد است.

پندگویان می‌دهندم پند:
ماندنت بی‌هوده این‌جا، ماندنت تا چند
بال بگشا، دل بکن از این خطرخانه
آشیان بردار از شاخی که هر دم در کف باد است.

من ولی در باغ می‌مانم
که باغم پر گل ِ یاد است...

سیاوش کسرایی
دود مطبخ گرد آن پا کوفتن
ز اشتیاق و وجد جان آشوفتن



صوفیان از روی وجد و اشتیاق، آشوبی به پا کردند. از شدّت پایکوبی آنان، گرد و غبار مانند دودِ آشپزخانه به هوا بلند شد.

گاه دست‌افشان قدم می‌کوفتند
گه به سجده صفه را می‌روفتند


گاه دست افشان پای بر زمین می کوفتند و گاهی نیز با رویشان، زمین خانقاه را جارو می کردند‌، یعنی سر از پا نمی شناختند.

دیر یابد صوفی آز از روزگار
زان سبب صوفی بود بسیارخوار


از آنرو که صوفی مراد و مقصودش را در روزگار دیر به دست می آورد، پرخوار و شکمباره است. چون بعضی صوفیان ریاضت های سخت می کشند بجای تزکیه نفس بیشتر حریص می شوند.

جز مگر آن صوفیی کز نور حق
سیر خورد او فارغست از ننگ دق


فقط آن صوفی ای که شکمباره نیست که از نور حق تعالی سیر خورده باشد و این صوفی از زشتی و بدنامی کوبیدن در خانه مردم در امان است.

شرح مثنوی شریف
استاد کریم زمانی
من ندانم خیر ، اِلّا خیرِ او
صُمّ و بُکْم و عُمی من از غیرِ او

من
خیری به جز خیرِ حضرت حقّ نمی‌شناسم ، من نسبت به هر کس غیر از او کر و لال و کورم .

مقتبس از آیه‌ی ۱۸ سوره‌ی بقره است :

صُمٌّ بُكْمٌ عُمْيٌ فَهُمْ لَا يَرْجِعُونَ

كر
و لال و كورند و از ضلالت بازنيايند .

بدون شک برای ارتباط انسان با جهان خارج ابزاري لازم است كه آنها را ابراز شناخت مي خوانند و مهم ترين آنها چشم و گوش، براي ديدن و شنيدن و زبان براي سئوال كردن است و لذا در آيه هاي فوق بعد از آن كه اين افراد را به خاطر عدم استفاده از ابزار شناخت به افراد كر و لال و نابينا تشبيه مي كند با نتيجه گيري بلافاصله مي گويد: «فهم لا يرجعون» كه بنابراين آنها به سوي حق بر نمي گردند. به اين ترتيب قرآن گواهي مي دهد كه اساسي ترين پايه علوم و دانش ها چشم و گوش و زبان است، چشم و گوش براي درك كردن مستقيم و زبان براي ايجاد رابطه با ديگران و كسب علوم .در علوم هاي ديگر مثل علم فلسفه ،اين حقيقت ثابت شده است.
كلمه «صم و بكم» كه از معناي آن به كر و لال تعبير مي شود ، قرآن كريم با اين عبارات كه در جاهاي ديگر قرآن تكرار شده است، به بحث از منكران لجوج مي پردازد و مي فرمايد: آنها كه آيات ما را تكذيب كردند كر و لال هستند، و در ظلمت و تاريكي قرار گرفته اند .
وضع منافقين مجسم است ، مى فرمايد : منافقين مثل كسى می‌مانند كه در ظلمتى كور قرار گرفته ، به طوری كه خير را از شر، و راه را از چاه و نافع را از مضر، تشخيص نمي‌دهد . اين حال و روز منافق است ، كه ايمان را دوست نمی‌دارد، اما از روى ناچارى بدان تظاهر مى كند، چون اگر نكند باصطلاح نانش آجر ميشود، ولى چون دلش با زبانش يكسان نيست ، و دلش بنور ايمان روشن نگشته ، لذا راه زندگيش آنطور كه بايد روشن نميباشد، و معلوم است كسى كه ميخواهد بچيزى تظاهر كند كه ندارد، همواره دچار خطا و لغزش می‌شود .

تفسیر المیزان
علامه طباطبائی

#قرآن_درمثنوی
.