معرفی عارفان
1.26K subscribers
34.9K photos
12.9K videos
3.24K files
2.8K links
چه گفتم در وفا افزا جفا و جور افزودی
جفا کن جور کن جانا،غلط گفتم خطا کردم

فیض
Download Telegram
تو قوی پنجه شکارافکن و من صید ضعیف
ترسم از ضعف به گوشت نرسد فریادم

آب چشمم مگر از خاک درت چاره شود
ورنه این سیل پیاپی بکند بنیادم

گاهی از جلوهٔ لیلی‌روشی مجنونم
گاهی از خندهٔ شیرین منشی فرهادم


#فروغی_بسطامی
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
🍃🍂🌺🍃🍂🌺🍃🍂🌺
🍃🍂🌺🍃🍂🌺
🍂🌺🍂
🌺

چه خلاف سر زد از ما که در سرای بستی
بر دشمنان نشستی، دل دوستان شکستی

سر شانه را شکستم به بهانهٔ تطاول
که به حلقه حلقه زلفت نکند درازدستی

ز تو خواهش غرامت نکند تنی که کشتی
ز تو آرزوی مرهم نکند دلی که خستی

به کمال عجز گفتم که به لب رسید جانم
ز غرور ناز گفتی که مگر هنوز هستی

ز طواف کعبه بگذر، تو که حق نمی‌شناسی
به در کنشت منشین تو که بت نمی‌پرستی

تو که ترک سر نگفتی ز پیش چگونه رفتی
تو که نقد جان ندادی ز غمش چگونه رستی

#فروغی_بسطامی

🕊🕊

یارب به خدائی خدائیت
وانگه به کمال پادشائیت

از عمر من آنچه هست بر جای
بستان و به عمر لیلی افزای

#نظامی

🕊🕊🕊

شب تاریک و سنگستان و مو مست
قدح از دست مو افتاد و نشکست

نگهدارنده‌اش نیکو نگهداشت
وگرنه صد قدح نفتاده بشکست

#باباطاهر
آزادی اگر خواهی از عقل گریزان باش

سر خیل مجانین شو، سرحلقهٔ طفلان باش

گر با رخ و زلف او داری سر آمیزش

هم صبح جهان آرا، هم شام غریبان باش

#فروغی_بسطامی
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
.
🕊
🍀
عمری که صرف عشق نگردد بطالت است
راهی که رو به دوست ندارد ضلالت است

من مجرم محبت و دوزخ فراق یار
واه درون به صدق مقالم دلالت است

گیرم به خون دیده نویسم رساله را
کس را در آن حریم چه حد رسالت است

در عمر خود به هیچ قناعت نموده‌ام
تا روزیم به تنگ دهانش حوالت است

کام ار به به استمالت ازو می‌توان گرفت
هر ناله‌ام علامت صد استمالت است

گر سر نهم به پای تو عین سعادت است
ورجان کنم فدای تو جای خجالت است

آمد بهار و خاطر من شد ملول‌تر
زیرا که باغ بی‌تو محل ملالت است

گفتم که با تو صورت حالی بیان کنم
در دا که حال عشق برون از مقالت است

برخیز تا به پای شود روز رستخیز
وانگه ببین شهید غمت در چه حالت است

کی می‌کند قبول فروغــــــی به بندگی
فرماندهی که صاحب چندین جلالت است

#فروغی_بسطامی        

‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌┄‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‎‌‌‌‌‌ ‎‌‌‌‎‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‎‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‎‌‌‌‌‌ ‎‌‌‎‌‌‎‌‌‌
خوش آن که نگاهش به سراپای تو باشد
آیینه‌صفت محوِ تماشای تو باشد

خاک قدمش تاج سر تاجوران است؛
مردی که سرش خاکِ کف پای تو باشد...

#فروغی_بسطامی
در دایرهٔ عشق تو
تا پای نهادم
گاهی به خراش دل 
و گاهی به خروشم

#فروغی_بسطامی
🍀
🕊

چنان به کوی تو آسوده از بهشت برینم
که در ضمیر نیامد خیال حوری عینم

کمند طره نهادی به پای طاقت و تابم
سپاه غمزی کشیدی به غارت دل و دینم

نه دست آن که دمی دامن وصال تو گیرم
نه بخت آن که شبی جلوهٔ جمال تو بینم

مرا چه کار به دیدار مهوشان زمانه
که با وجود تو فارغ ز سیر روی زمینم

ز رشک مردن من جان عالمی به لب آید
اگر به روی تو افتد نگاه باز پسینم

ز بس که هر سر مویم هوای مهر تو دارد
نمی‌برم ز تو گر سر بری به خنجر کینم

ز حسرت لب میگون و جعد غالیه سایت
رفیق لعل بدخشان، شریک نافهٔ چینم

معاشران همه مشغول عیش و عشرت و شادی
به غیر من که شب و روز با غم تو قرینم

چگونه شاد نباشد دلم به گوشه نشینی
که خال گوشهٔ چشم تو کرده گوشه‌نشینم

بر آستانهٔ آن پادشاه حسن فروغی
کمان کشیده ز هر گوشه لشکری به کمینم

#فروغی_بسطامی
🕊🕊🕊

تا شکنِ زلف توست، سلسله جنبان دل
جمع نخواهد شدن ، حال پریشان دل

شوق تو در هم شکست،  پنجهٔ شاهین صبر
عشق تو لشکر کشید بر سر سلطان دل

کار من آمد به جان، از ستم پاسبان
رفتم از آن آستان، جان تو و جان دل

چاره هر درد را ، خلق به درمان کنند
درد تو را کرده عشق،  مایهٔ درمان دل

گرچه صبوری خوش است در همه کاری ولی
کردنِ صبر از رُخَت ، کی شود امکان دل؟

دل به تو بربست عهد، کز سرِ جان بگذرد
جان گران مایه رفت بر سر پیمان دل

در طلب چشم تو دور به آخر رسید
آه که آن هم نشد حاصل دوران دل

رشتهٔ عقلم گسیخت بر سر سودای عشق
گوهر اشکم بریخت بر در دکان دل

سوزن فکرت شکست، رشتهٔ طاقت گسیخت
بس که ز نو دوختم چاک گریبان دل

عمر فروغی گذشت، کام دل آخر نیافت
گر تو مرادی ولی،  وای ز حِرمان دل...



#فروغی_بسطامی
خواست تا زلف پریشان تو بی‌سامانیم
جمع شد از هر طرف اسباب سرگردانیم

بس که مشتاقم به دیدار تو از نیرنگ عشق
نامه می‌کردم گر از روی وفا می‌خوانیم

غیر غم حاصل ندیدم ز آشنایی‌های تو
وین غم دیگر که از بیگانگان می‌دانیم

من که شیر بیشه را صیدم گهی دشوار بود
سخت برد آهوی چشمت دل به صد آسانیم

حیرتم هر دم فزون تر می‌شود در عاشقی
تا رخ خوب تو شد سرمایهٔ حیرانیم

تا ز خنجر تنگنای سینه‌ام بشکافتی
صد در رحمت گشودی بر دل زندانیم

تا دل از چاه زنخدان تو در زندان فتاد
مو به موی آگه ز خاک یوسف کنعانیم

ناله‌ام گر بشنود صیاد در کنج قفس
فرق نتواند نمود از طایر بستانیم

راز من از پرده آخر شد فروغی آشکار
تا سرو کاری است با آن غمزهٔ پنهانیم

#فروغی_بسطامی
گر عارف حق بینی چشم از همه بر هم زن
چون دل به یکی دادی، آتش به دو عالم زن

هم نکتهٔ وحدت را با شاهد یکتاگو
هم بانگ اناالحق را بر دار معظم زن

هم چشم تماشا را بر روی نکو بگشا
هم دست تمنا را بر گیسوی پر خم زن

چون ساقی رندانی، می با لب خندان خور
چون مطرب مستانی نی با دل خرم زن

گر دردی از او بردی صد خنده به درمان کن
ور زخمی از او خوردی صد طعنه به مرهم زن

#فروغی_بسطامی
خرم آن عاشق که آشوب دل و دینش تویی
کار فرمایش محبت، مصلحت بینش تویی
شورش عشاق در عهد لب شیرین لبت
ای خوشا عهدی که شورش عشق و شیرینش تویی
عاشق روی تو می‌نازد به خیل عاشقان
پادشاهی می‌کند صیدی که صیادش تویی
مستی عشق تو را هشیاری از دنبال هست
بر نمی‌خیزد ز خواب آن سر که بالینش تویی

#فروغی_بسطامی
کاشکی ساقی ز لعلش می به جام من کند
چرخ مینا تا سحر گردش به کام من کند

گر به جنت هم نشین با ابلهان باید شدن
کاش دوزخ را خدا یک جا مقام من کند

#فروغی_بسطامی
تا شدم بی خبر از خویش، خبرها دارم
بی خبر شو که خبرهاست در این بی خبری

تا شدم بی‌اثر، از ناله اثرها دیدم
بی اثر شو که اثرهاست در این بی اثری

تا زدم لاف هنر خواجه به هیچم نخرید
بی هنر شو که هنرهاست در این بی هنری

سرو آزاد شد آن دم که ثمر هیچ نداد
بی ثمر شو که ثمرهاست در این بی ثمری

تا سر خود نسپردیم به خاک در دوست
خاطر آسوده نگشتیم از این دربه دری


#فروغی_بسطامی
سرِ شانه را شکستم به بهانه‌ی تطاول
که به حلقه‌حلقه زلفت نکند درازدستی

#فروغی_بسطامی
تا شکن زلف تو است سلسله جنبان دل
جمع نخواهد شدن حال پريشان دل

شوق تو در هم شکست پنجه‌ی شاهين صبر
عشق تو لشکر کشيد بر سر سلطان دل

هم خط نوخيز تو سبزه‌ی گلزار جان
هم لب جان‌بخش تو چشمه‌ی حيوان دل

کار من آمد به جان از ستم پاسبان
رفتم از آن آستان جان تو و جان دل

چاره هر درد را خلق به درمان کنند
درد تو را کرده عشق مايه‌ی درمان دل

گر چه صبوری خوش است در همه کاری ولی
کردن صبر از رخت کی شود امکان دل

دل به تو بربست عهد، کز سر جان بگذرد
جان گران مايه رفت بر سر پيمان دل

در طلب چشم تو دور به آخر رسيد
آه که آن هم نشد حاصل دوران دل

رشته‌ی عقلم گسيخت بر سر سودای عشق
گوهر اشکم بريخت بر در دکان دل

سوزن فکرت شکست، رشته‌ی طاقت گسيخت
بس که ز نو دوختم چاک گريبان دل

عمر فروغی گذشت، کام دل آخر نيافت
گر تو مراد دلی وای ز حرمان دل

#فروغی_بسطامی
مو به مو بستهٔ آن زلف گره گیر شدم
آخر از فیض جنون قابل زنجیر شدم

کاش ابروی کجش بنگری از دیدهٔ راست
تا بدانی که چرا کشتهٔ شمشیر شدم

#فروغی_بسطامی
مو به مو بستهٔ آن زلف گره گیر شدم
آخر از فیض جنون قابل زنجیر شدم

کاش ابروی کجش بنگری از دیدهٔ راست
تا بدانی که چرا کشتهٔ شمشیر شدم

#فروغی_بسطامی
ترسم که سر کوی تو را سیل بگیرد

ای بی‌خبر از گریه مستانه‌ام امشب

#فروغی_بسطامی
اندوه تو شد واردِ کاشانه‌ام امشب
مهمان عزیز آمده در خانه‌ام امشب

صد شکر خدا را ک نشسته‌ست بشادی
گنجِ غمت اندر دل ویرانه‌ام امشب

من از نگهِ شمعِ رُخَت چشم ندوزم
تا پاک بسوزد پَرِ پروانه‌ام امشب

بگشا لب افسونگرت ای شوخِ پریچهر
تا شیخ بداند ز چه افسانه‌ام امشب

ترسم که سرِ کوی تو را سیل بگیرد
ای بی‌خبر از گریه‌ی مستانه‌ام امشب

یک جرعه‌ی‌ آن مست کند هر دو جهان را
چیزی که لبت ریخت به پیمانه‌ام امشب

تا بر سرِ من بگذرد آن یار قدیمی
خاک قدمِ محرم و بیگانه‌ام امشب

امید که بر خیل غمش دست بیابد
آه سحر و طاقت هر دانه‌ام امشب

بی‌حاصلم از عمرِ گرانمایه، فروغی
گر جان نرود در پیِ جانانه‌ام امشب


#فروغی_بسطامی



‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌┄🌼┄‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‎‌‌‌‌‌ ‎‌‌‌‎‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‎‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‎‌‌‌‌‌ ‎‌‌‎



🕊🌼
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
🌸🍃🌸🍃
▓▓▓▓▓▒░❀


در قمار عشق آخر، باختم دل و دین را
وازدم در این بازی، عقل مصلحت بین را

فصل نوبهار آمد، جام جم چه می‌جویی
از می کهن پرکن، کاسهٔ سفالین را

آن که در نظر بازی ، عیب کوه‌کن کردی
کاش یک نظر دیدی، عشوه‌های شیرین را

باد غیرت آتش زد، در سرای عطاران
تا به چهره افشاندی، چین زلف مشکین را

گر ز قد رخسارت، مژده‌ای به باغ آرند
باغبان بسوزاند، شاخ سرو و نسرین را

چون ز تاب می رویت از عرق بیالاید
آسمان بپوشاند، روی ماه و پروین را

در کمال خرسند، نیش غم توان خوردن
گر به خنده بگشایی آن دو لعل نوشین را

گر تو پرده از صورت، برکنار بگذاری
از میانه بر چینی، نقش چین و ماچین را

دفتر فروغی شد پر ز عنبر سارا
تا به رخ رقم کردی خط عنبرآگین را


#فروغی_بسطامی

🌸🍃🌸🍃
▓▓▓▓▓▒░❀

‌‌‏‌ســـــلام
صبح زیباا تـون بخیر

بوم روزتون رنگین
طرح زمینه اش مهربانی

لحظه هاتون
پراز اتفاقات قشنگ
و دلتان به پاکی آسمان

روزتون 
سرشاراز معجزه‌ی خــدا