معرفی عارفان
1.2K subscribers
33.5K photos
12.1K videos
3.2K files
2.74K links
چه گفتم در وفا افزا جفا و جور افزودی
جفا کن جور کن جانا،غلط گفتم خطا کردم

فیض
Download Telegram
مرا شاید انگشتری بی‌نگین
نشاید دل خلقی اندوهگین

خنک آن که آسایش مرد و زن
گزیند بر آرایش خویشتن

نکردند رغبت هنر پروران
به شادی خویش از غم دیگران

اگر خوش بخسبد ملک بر سریر
نپندارم آسوده خسبد فقیر

وگر زنده دارد شب دیر تاز
بخسبند مردم به آرام و ناز


#سعدی
گشود برقع و توفان حسن عالم سوخت
متاع شادی و غم جمع بود در هم سوخت

که زد به داغ دلم دامن کرشمه که باز
به نیم شعله هم خان و مان مرهم سوخت

فروغ حسن تو در گلشن بهشت افتاد
که برگ لاله و گل در میان شبنم سوخت

به العطش مگشا لب که خضر وادی عشق
گلوی تشنه به آب حیات و زمزم سوخت

جز آب ساقی عشقم که جام جرعه ی او
کلیم را کف دست و مسیح را دم سوخت

دلم به گوشه نشینان عشق می لرزد
که حسن او گل شوخی بچید و عالم سوخت

به لوح مشهد پروانه این رقم دیدم
که آتشی که مرا سوخت خویش را هم سوخت

خوشم که سوخت دو کون از غمت وزین خوشتر
که کس به داغ دل عرفی از غمت کم سوخت

#عرفی شیرازی
‌مشک ریزان می‌جهد باد صبا از کوی #دوست
شاخه‌ای گویی ربودست از خم گیسوی دوست

دوست می‌دارم نسیم #صبح را کو در هوا
تا نفس می‌‌آیدش جان می‌دهد بر بوی دوست


#سلمان_ساوجی
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
تا «تــو» پِیـدا آمدی پِنهـان شـدم

زآنکه با مَعشوق پنهان خوشتَر است...


عطار
از شوق روی چون مهت
گردن کشان درگهت

چون مرغ بسمل در رهت مست از خط نوخیز تو

#شیخ_عطار_نیشابوری
کنار جوی آبی دیوار بلندی بود که یک فرد تشنه آنسوی دیوار نشسته بود و به آب دسترسی نداشت و از بی آبی حال زار و نزاری داشت.

تشنه از دیوار خشتی می کند و در آب می انداخت و صدای آب شنیده می شد که برای فرد تشنه ، دلنشین بود و از شنیدن آن مست می گردید.

آب دلیل انداختن خشت را از تشنه لب پرسید، فرد تشنه لب می گوید:" که در این کار دو فایده وجود دارد و من از این کار دست بر نمی دارم.اولین فایده  این کار شنیدن صدای آب ( معشوق ) است ، که برای تشنگان مانند شنیدن نوای رَباب و همچنین مانند شیپور اسرافیل که در روز محشر، مُردگان را زنده می کند است و دومین فایده آن کَندن خشت است که به معبودم نزدیکتر می شوم و ارتفاع دیوار کم کم کوتاه می شود در نتیجه به معشوق نزدیکتر می شوم."


پی نوشت: منظور آنکه تا زمانیکه جسم خاکی ما از دنیای مادیات و صفات حیوانی انباشته شده باشد ، تقرّب به معشوق ازلی ممکن نیست و نمی توان بر آب حیات سجده کرد.


منبع #مثنوی_معنوی
دلا نزد کسی بنشین
که او از دل خبر دارد

به زیر آن درختی رو
که او گل‌های تر دارد

#مولانا
هر زمان شوری دگر دارم ز تو
هر نفس دل خسته‌تر دارم ز تو

بر بساط عشق تو هر دو جهان
می ببازم تا خبر دارم ز تو

#شیخ_عطار_نیشابوری
مـژده ای دل پیکِ جـانـان می رسد
کُشتـه گان عشـق را جـان می رسد


صبحِ وصل آمد شبِ هجران گذشت
دردِ بی درمان بـه درمـان می رسـد

#فروغی_بسطامی
شب فراق که داند که تا سحر چند است
مگر کسی که به زندان عشق دربند است

گرفتم از غم دل راه بوستان گیرم
کدام سرو به بالای دوست مانند است

پیام من که رساند به یار مهرگسل
که برشکستی و ما را هنوز پیوند است

قسم به جان تو گفتن طریق عزت نیست
به خاک پای تو وان هم عظیم سوگند است

که با شکستن پیمان و برگرفتن دل
هنوز دیده به دیدارت آرزومند است

بیا که بر سر کویت بساط چهره ماست
به جای خاک که در زیر پایت افکنده‌ست

خیال روی تو بیخ امید بنشاندست
بلای عشق تو بنیاد صبر برکند است

عجب در آن که تو مجموع و گر قیاس کنی
به زیر هر خم مویت دلی پراکند است

اگر برهنه نباشی که شخص بنمایی
گمان برند که پیراهنت گل آکند است

ز دست رفته نه تنها منم در این سودا
چه دست‌ها که ز دست تو بر خداوند است

فراق یار که پیش تو کاه برگی نیست
بیا و بر دل من بین که کوه الوند است

ز ضعف طاقت آهم نماند و ترسم خلق
گمان برند که سعدی ز دوست خرسند است


سعدی
عشق در دل ماند و یار از دست رفت
دوستان دستی که کار از دست رفت

ای عجب گر من رسم در کام دل
کی رسم چون روزگار از دست رفت

بخت و رای و زور و زر بودم دریغ
کاندر این غم هر چهار از دست رفت

عشق و سودا و هوس در سر بماند
صبر و آرام و قرار از دست رفت

گر من از پای اندرآیم گو درآی
بهتر از من صد هزار از دست رفت

بیم جان کاین بار خونم می‌خورد
ور نه این دل چند بار از دست رفت

مرکب سودا جهانیدن چه سود
چون زمام اختیار از دست رفت

سعدیا با یار عشق آسان بود
عشق باز اکنون که یار از دست رفت


سعدی
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
دقیقه‌ای ز غوغای جهان فارغ...

«تا تو پیدا آمدی پنهان شدم
‌ زانکه که با معشوق پنهان خوشتر است....»
عطار

• ساز و آواز 2
• از آلبوم بی‌نظیر "دود عود"
• آواز: استادمحمدرضاشجریان
• آهنگساز: استاد پرویز مشکاتیان
انسان یک بیماری مدام است ، یک درد مستمر ،
دوایش اما عشق و زیبایی و هنر است.

عرفان نظرآهاری



از آثار نقاشی پدر مونستد
نقل است ابوسلیمان دارایی گفت:
شبی در مسجد بودم و از سرما آرامم نبود. در وقت دعا یک دست پنهان کردم. راحتی عظیم از راه این دست به من رسید. هاتفی آواز دادکه: یا سلیمان آنچه روزی آن دست بود، که بیرون کرده بودی، دادیم.
اگر دست دیگر بیرون بودی، نصیب وی بدادمانی. سوگند خوردم که هرگز دعا نکنم به سرما و گرما مگر هردو دست بیرون کرده باشم.
پس گفت: سبحان آن خدایی که لطف خود در بی کامی و بی مرادی تعبیه کرده است.

#تذکرةالاولیاءعطارنیشابوری
وانکس که شناخت خردهٔ عشق
هر خردهٔ او بزرگواری است

پروانهٔ توست جان عطار
زان است که غرق جان سپاری است

#شیخ_عطار_نیشابوری
تا چند چشم بسته به تکلیف وا کنیم

ما را به هر نگه مژه‌واریست خواب شمع

#بیدل_دهلوی
از شب عاشق نگو کاین خفته بختان را به چشم

سایه‌ی سنگین و سرد مرگ هست و خواب نیست

#معینی‌کرمانشاهی
سرمستان
افتخاری
‍ ای ساقی ما سرمستان
جامی بده جانم بستان
ز همه گریزان
ناله خیزان
بر تو رو کردم
ای شاهد بزم آرایم
با دیده ی خون پالایم
همه شب به یادت
باده ی غم در سبو کردم
یارب
یارا
دریاب ما را....
بهر چاکِ دل خود زآن مژه و زلفِ دراز

سوزن و رشته نظردوخته‌ای می‌طلبد

#آصفی‌هروی