🍃✨🌸✨🍃
قطعه #خزان (بی کلام)
اثر: سرو آزاد و دلشکسته موسیقی ایران
استاد #پرویز_مشکاتیان
" خزان " قطعه ای که به گفته استاد، آن را از ایده افتادن برگ درختان در فصل #پاییز گرفتند.
سنتور: #پرویز_مشکاتیان
دف: #بیژن_کامکار
تنبک: #ارژنگ_کامکار
کمانچه: #اردشیر_کامکار
نی: #محمدعلی_کیانی_نژاد
و ...
قطعه #خزان (بی کلام)
اثر: سرو آزاد و دلشکسته موسیقی ایران
استاد #پرویز_مشکاتیان
" خزان " قطعه ای که به گفته استاد، آن را از ایده افتادن برگ درختان در فصل #پاییز گرفتند.
سنتور: #پرویز_مشکاتیان
دف: #بیژن_کامکار
تنبک: #ارژنگ_کامکار
کمانچه: #اردشیر_کامکار
نی: #محمدعلی_کیانی_نژاد
و ...
Telegram
attach 📎
اصلاحیه
🥀هفت پند مولانا❌❌❌
شب باش : در پوشیدن خطای دیگران
زمین باش : در فروتنی
خورشیدباش : در مهر و دوستی
کوه باش : در هنگام خشم و غضب
رودباش : در سخاوت و یاری به دیگران
دریاباش : در کنار آمدن با دیگران
خودت باش : همانگونه که می نمایی..
: ﻫﺮﮔﺰ ﺩﺭ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﺍﯾﻦ ﺩﻭ ﺭﺍ ﺍﺑﺮﺍﺯ ﻧﮑﻨﯿﺪ:
ﺍﻭل ﺁﻧﭽﻪ ﻧﯿﺴﺘﯿﺪ…ﺩﻭﻡ ﻫﻤﻪ ﯼ ﺁﻧﭽﻪ ﻫﺴﺘﯿﺪ…..
همیشه یادمان باشد که نگفته ها را میتوان گفت ولی گفته ها را نمیتوان پس گرفت!..
چه سنگ را به کوزه بزنی چه کوزه را به سنگ بزنی .همیشه شکست با کوزه است…..
جعلی❌❌
سراینده ناشناس
🥀هفت پند مولانا❌❌❌
شب باش : در پوشیدن خطای دیگران
زمین باش : در فروتنی
خورشیدباش : در مهر و دوستی
کوه باش : در هنگام خشم و غضب
رودباش : در سخاوت و یاری به دیگران
دریاباش : در کنار آمدن با دیگران
خودت باش : همانگونه که می نمایی..
: ﻫﺮﮔﺰ ﺩﺭ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﺍﯾﻦ ﺩﻭ ﺭﺍ ﺍﺑﺮﺍﺯ ﻧﮑﻨﯿﺪ:
ﺍﻭل ﺁﻧﭽﻪ ﻧﯿﺴﺘﯿﺪ…ﺩﻭﻡ ﻫﻤﻪ ﯼ ﺁﻧﭽﻪ ﻫﺴﺘﯿﺪ…..
همیشه یادمان باشد که نگفته ها را میتوان گفت ولی گفته ها را نمیتوان پس گرفت!..
چه سنگ را به کوزه بزنی چه کوزه را به سنگ بزنی .همیشه شکست با کوزه است…..
جعلی❌❌
سراینده ناشناس
همە ی موجودات عالم
بطور غریزی عاشق "خیر مطلق" هسـتند
وخیر مطلق نیز بر تمامی عاشقان خویش
"تجلی" می کند
لیکن تجلیات اوبه حسب"مراتب"
موجودات "متفاوت" است
هر اندازه موجود به خیر مطلق
"نزدیکتر"باشد
تجلیات او نیز بیشتر است
و هرچه از این مسیر دورتر باشد
تجلیاتش کمتر خواهد بـود
خیر مطلق، به دلیل "غنا"
و بیشش ذاتی خویش
عاشق این است که تمامی موجـودات
از تجلیات او "بهره مند" شوند
و وجود موجودات، به واسـطه ی تجلیات
"خیر مطلق" است.....
جناب ابن سینا
رساله عشق
.
بطور غریزی عاشق "خیر مطلق" هسـتند
وخیر مطلق نیز بر تمامی عاشقان خویش
"تجلی" می کند
لیکن تجلیات اوبه حسب"مراتب"
موجودات "متفاوت" است
هر اندازه موجود به خیر مطلق
"نزدیکتر"باشد
تجلیات او نیز بیشتر است
و هرچه از این مسیر دورتر باشد
تجلیاتش کمتر خواهد بـود
خیر مطلق، به دلیل "غنا"
و بیشش ذاتی خویش
عاشق این است که تمامی موجـودات
از تجلیات او "بهره مند" شوند
و وجود موجودات، به واسـطه ی تجلیات
"خیر مطلق" است.....
جناب ابن سینا
رساله عشق
.
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
هر کس که به قرب حضرت عزت رسید
از روی خشنودی و به "ادب" رسید
و هر آن کس که از سده قرب آن حضرت دور ماند
از روی "بی ادبی" دور شد.....
جناب شیخ علاء الدوله سمنانی
از روی خشنودی و به "ادب" رسید
و هر آن کس که از سده قرب آن حضرت دور ماند
از روی "بی ادبی" دور شد.....
جناب شیخ علاء الدوله سمنانی
شما دوستان خود را از دست نمیدهید؛
چرا که دوستان واقعی هرگز از دست نمیروند.
شما افرادی را از دست میدهید که به دوستی تظاهر میکنند و از دست رفتن آنان برای شما بهتر است...
#بودا
چرا که دوستان واقعی هرگز از دست نمیروند.
شما افرادی را از دست میدهید که به دوستی تظاهر میکنند و از دست رفتن آنان برای شما بهتر است...
#بودا
💞
پیدا شدم پیدا شدم
پیدای ناپیدا شدم
شیداشدم
من اوبودم
من اوشدم
با اوبودم
بی اوشدم
درعشق او چون اوشدم
زین روچونین بی سو شدم
در عشق او چون اوشدم
چون اوچون اوچون او شدم
شیدا شدم
#مولانا
پیدا شدم پیدا شدم
پیدای ناپیدا شدم
شیداشدم
من اوبودم
من اوشدم
با اوبودم
بی اوشدم
درعشق او چون اوشدم
زین روچونین بی سو شدم
در عشق او چون اوشدم
چون اوچون اوچون او شدم
شیدا شدم
#مولانا
تمثال دو زلف و رخ آن یار کشیدم
یک روز و دوشب زحمت این کار کشیدم
اول شدم آشفته ز بوی سر زلفش
آخر به پریشانی بسیار کشیدم
در تیرگی زلف کشیدم رخش از مهر
گویی که مهی را به شب تار کشیدم
آشوب قیامت همه شد در نظرم راست
چون قامت آن دلبر عیار کشیدم
#فرصت_شیرازی
یک روز و دوشب زحمت این کار کشیدم
اول شدم آشفته ز بوی سر زلفش
آخر به پریشانی بسیار کشیدم
در تیرگی زلف کشیدم رخش از مهر
گویی که مهی را به شب تار کشیدم
آشوب قیامت همه شد در نظرم راست
چون قامت آن دلبر عیار کشیدم
#فرصت_شیرازی
دیدن روی تو و دادن جان مطلب ماست
پرده بردار ز رخسار که جان بر لب ماست
بت روی تو پرستیم و ملامت شنویم
بت پرستی اگر این است که این مذهب ماست
شرب می با لب شیرین تو ما راست حلال
بیخبر زاهد از این ذوق که در مشرب ماست
نیست جز وصف رخ و زلف تو ما را سخنی
در همه سال و مه این قصه روز و شب ماست
در تو یک یا رب ما را اثری نیست ولی
قدسیان را به فلک غلغله از یا رب ماست
#فرصت_شیرازی
پرده بردار ز رخسار که جان بر لب ماست
بت روی تو پرستیم و ملامت شنویم
بت پرستی اگر این است که این مذهب ماست
شرب می با لب شیرین تو ما راست حلال
بیخبر زاهد از این ذوق که در مشرب ماست
نیست جز وصف رخ و زلف تو ما را سخنی
در همه سال و مه این قصه روز و شب ماست
در تو یک یا رب ما را اثری نیست ولی
قدسیان را به فلک غلغله از یا رب ماست
#فرصت_شیرازی
مولانا میفرماید :
مخلوقات سه نوعند :
۱-ملائکه که عقل محضند. و طبعشان به طاعت و بندگی است
۲- بهائم که شهوت محض اند و عقل بازدارنده ندارند.
۳-سوم انسان که مرکب از عقل و شهوت است.
نیمش فرشته و نیمش حیوان .!
بعضی چنان متابعت عقل کردند که کُلی مٓلٓک شدند و نور ۰ایشان انبیا و اولیا اند.
و بعضی را شهوت بر عقلشان غالب گشت تا به کلی حکم حیوان گرفتند !
و بعضی در تنازع ماندند که ایشان در اندرون رنجی و حسرتی پدید می آید ، اولیا منتظر ایشانند که بمنزل خود رسانند و چون خود کنند.
فیه ما فیه
جهان عقل چو روم و جهان طبع چو زنگ*
میان هر دو فتادهست کارزار و جهاد
فرشته رست به علم و بهیمه رست به جهل
میان دو به تنازغ بماند مردم زاد
غزل مولانا
معنی مصراع اول :*کنایه ازینکه عقل نورو روشنی است
و جهان مادی سیاهی و تاریکی
«چون تعریف چیزی بی ضد او ممکن نیست ، و حق تعالی ضد نداشت ، پس این عالم آفرید که از ظلمت است تا نور او پیدا شود... .فیه ما فیه»
مخلوقات سه نوعند :
۱-ملائکه که عقل محضند. و طبعشان به طاعت و بندگی است
۲- بهائم که شهوت محض اند و عقل بازدارنده ندارند.
۳-سوم انسان که مرکب از عقل و شهوت است.
نیمش فرشته و نیمش حیوان .!
بعضی چنان متابعت عقل کردند که کُلی مٓلٓک شدند و نور ۰ایشان انبیا و اولیا اند.
و بعضی را شهوت بر عقلشان غالب گشت تا به کلی حکم حیوان گرفتند !
و بعضی در تنازع ماندند که ایشان در اندرون رنجی و حسرتی پدید می آید ، اولیا منتظر ایشانند که بمنزل خود رسانند و چون خود کنند.
فیه ما فیه
جهان عقل چو روم و جهان طبع چو زنگ*
میان هر دو فتادهست کارزار و جهاد
فرشته رست به علم و بهیمه رست به جهل
میان دو به تنازغ بماند مردم زاد
غزل مولانا
معنی مصراع اول :*کنایه ازینکه عقل نورو روشنی است
و جهان مادی سیاهی و تاریکی
«چون تعریف چیزی بی ضد او ممکن نیست ، و حق تعالی ضد نداشت ، پس این عالم آفرید که از ظلمت است تا نور او پیدا شود... .فیه ما فیه»
اگر درد من به درمان رسد چه می شد
شب هجر اگر به پایان رسد چه می شد
اگر بار دل به منزل رسد چه گردد
سر من اگر به سامان رسد چه می شد
#عارف_قزوینی
شب هجر اگر به پایان رسد چه می شد
اگر بار دل به منزل رسد چه گردد
سر من اگر به سامان رسد چه می شد
#عارف_قزوینی
خویش را در کوی بیخویشی فکن
تا ببینی خویشتن بی خویشتن
جرعهئی برخاک می خواران فشان
آتشی در جان هشیاران فکن
هر کرا دادند مستی در ازل
تا ابد گو خیمه بر میخانه زن
مرغ نتواند که در بندد زبان
صبحدم چون غنچه بگشاید دهن
باد اگر بوی تو بر خاکم دمد
همچو گل برتن بدرانم کفن
از تنم جز پیرهن موجود نیست
جان من جانان شد و تن پیرهن
آنچنان بدنام و رسوا گشتهام
کز در دیرم براند بر همن
سر عشق از عقل پرسیدن خطاست
روح قدسی را چه داند اهرمن
جز میانش بر بدن یک موی نیست
وز غم او هست یک مویم بدن
باغبان از نالهٔ ما گومنال
ما نه امروزیم مرغ این چمن
معرفت خواجو ز پیر عشق جوی
تا سخن ملک تو گردد بی سخن
#خواجوی_کرمانی
تا ببینی خویشتن بی خویشتن
جرعهئی برخاک می خواران فشان
آتشی در جان هشیاران فکن
هر کرا دادند مستی در ازل
تا ابد گو خیمه بر میخانه زن
مرغ نتواند که در بندد زبان
صبحدم چون غنچه بگشاید دهن
باد اگر بوی تو بر خاکم دمد
همچو گل برتن بدرانم کفن
از تنم جز پیرهن موجود نیست
جان من جانان شد و تن پیرهن
آنچنان بدنام و رسوا گشتهام
کز در دیرم براند بر همن
سر عشق از عقل پرسیدن خطاست
روح قدسی را چه داند اهرمن
جز میانش بر بدن یک موی نیست
وز غم او هست یک مویم بدن
باغبان از نالهٔ ما گومنال
ما نه امروزیم مرغ این چمن
معرفت خواجو ز پیر عشق جوی
تا سخن ملک تو گردد بی سخن
#خواجوی_کرمانی
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
«عقرب زلف کجت»
با صدای استاد #محمدعلی_کیانی_نژاد
تار: #حمیدمتبسم
کمانچه: #کیهان_کلهر
سنتور: #کاظم_داودیان
تنبک: #مرتضی_اعیان
با صدای استاد #محمدعلی_کیانی_نژاد
تار: #حمیدمتبسم
کمانچه: #کیهان_کلهر
سنتور: #کاظم_داودیان
تنبک: #مرتضی_اعیان
چون زلف توام جانا، در عینِ پریشانی
چون باد سحرگاهم، در بیسر و سامانی
من خاکم و من گردم، من اشکم و من دردم
تو مهری و تو نوری، تو عشقی و تو جانی
خواهم که تو را در بَر، بنشانم و بنشینم
تا آتشِ جانم را، بنشینی و بنشانی
ای شاهدِ افلاکی، در مستی و در پاکی
من چشمِ تورا مانَم، تو اشکِ مرا مانی
در سینهی سوزانم، مستوری و مهجوری
در دیدهی بیدارم، پیدایی و پنهانی
من زمزمهی عودم، تو زمزمهپردازی
من سلسلهی موجم، تو سلسلهجُنبانی
از آتش سودایت، دارم من و دارد دل
داغی که نمیبینی، دردی که نمیدانی
دل با من و جان بیتو، نسپاری و بسپارم
کام از تو و تاب از من، نستانم و بستانی
ای چشمِ رهی سویت، کو چشمِ رهی جویت؟
روی از منِ سرگردان، شاید که نگردانی
رهی معیری
چون باد سحرگاهم، در بیسر و سامانی
من خاکم و من گردم، من اشکم و من دردم
تو مهری و تو نوری، تو عشقی و تو جانی
خواهم که تو را در بَر، بنشانم و بنشینم
تا آتشِ جانم را، بنشینی و بنشانی
ای شاهدِ افلاکی، در مستی و در پاکی
من چشمِ تورا مانَم، تو اشکِ مرا مانی
در سینهی سوزانم، مستوری و مهجوری
در دیدهی بیدارم، پیدایی و پنهانی
من زمزمهی عودم، تو زمزمهپردازی
من سلسلهی موجم، تو سلسلهجُنبانی
از آتش سودایت، دارم من و دارد دل
داغی که نمیبینی، دردی که نمیدانی
دل با من و جان بیتو، نسپاری و بسپارم
کام از تو و تاب از من، نستانم و بستانی
ای چشمِ رهی سویت، کو چشمِ رهی جویت؟
روی از منِ سرگردان، شاید که نگردانی
رهی معیری
لب، فروبستهام از ناله و فریاد، ولی
دلِ ماتمزده در سینهی من نوحهگر است
گریه و خندهی آهسته و پیوستهی من
همچو شمعِ سحر آمیخته با یکدگر است
#رهی_معیری
دلِ ماتمزده در سینهی من نوحهگر است
گریه و خندهی آهسته و پیوستهی من
همچو شمعِ سحر آمیخته با یکدگر است
#رهی_معیری
Smile (Siamak Shajarian) خنده صبح
صبح میخندد و من گریه کنان از غم دوست
ای دم صبح چه خبر داری از مقدم دوست ...
آواز : سیامک شجریان
ای دم صبح چه خبر داری از مقدم دوست ...
آواز : سیامک شجریان