معرفی عارفان
1.26K subscribers
35K photos
12.9K videos
3.24K files
2.8K links
چه گفتم در وفا افزا جفا و جور افزودی
جفا کن جور کن جانا،غلط گفتم خطا کردم

فیض
Download Telegram
جسم‌ها چون کوزه‌های بسته‌سر
تا در آن کوزه چه باشد آن نگر

گر به مظروفش نظر داری شهی
گر به ظرفش عاشقی تو گمرهی

#مولانا

‎‌‌‌‌‎
زن از نخست بُوَد رُکنِ خانه‌ی هستی
که ساخت خانه بی‌پایه می‌بست و بی‌بنیان؟

زن ار به راه مَتاعِب نمی‌گداخت چو شمع
نمی‌شناخت کس این راهِ تیره را پایان

#پروین_اعتصامی



متاعب: زحمات، مَشقّات


‎‌‌‌‌‎
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
سینه باید گشاده چون دریا
تا کند نغمه ای چو دریا ساز
نفسی طاقت آزموده چو موج
که رود صد ره برآید باز
تن طوفان کش شکیبنده
که نفرساید از نشیب و فراز
بانگ دریادلان چنین خیزد
کار هر سینه نیست این آواز . . .!!

#هوشنگ_ابتهاج



‎‌‌‌‌‎
عشق، شوری در نهاد ما نهاد
جان ما در بوتهٔ سودا نهاد
گفتگویی در زبان ما فکند
جستجویی در درون ما نهاد
داستان دلبران آغاز کرد
آرزویی در دل شیدا نهاد
رمزی از اسرار باده کشف کرد
راز مستان جمله بر صحرا نهاد
قصهٔ خوبان به نوعی باز گفت
کاتشی در پیر و در برنا نهاد
از خمستان جرعه‌ای بر خاک ریخت
جنبشی در آدم و حوا نهاد ..‌.

#عراقی
از عللِ دور شدن از معنویّت، به تعبیرِ سعدی، تمکینِ بیش از حدِّ تن و پروراندنِ آن و در نتیجه از تعالیِ روح کاستن است. به تعبیرِ ساده‌تر، کسانی که جز به پروراندنِ تن و توجه به جسم نمی‌پردازند و آن را به روح و امورِ معنوی ترجیح می‌دهند، از نور فاصله می‌گیرند و تاریکی هر دم آنها را فرا می‌گیرد. این افراد به آنچه نفْس می‌خواهد سریعاً پاسخ می‌دهند و هرگز مهاری بر آن نمی‌زنند. در حقیقت نفْس آنها را در دامِ خود می‌گیرد و اسیر نگاه می‌دارد. آنان فرصتی برای امورِ معنوی نمی‌یابند و همین به معنایِ دور شدن از نورِ هدایت و غرق شدن در تاریکی است. راهکار این است که همواره نفْسِ سرکش را در مهار داشته باشیم و هرگز او را به خود رها نکنیم و نگذاریم که او بر ما سروری کند. جسم و نیازهای او البته که می‌بایست در حدِّ لازم مورد توجه قرار گیرند اما بیش از آن جز لاغریِ روح و به سوی تاریکی رفتن نیست.

مَرو از پیِ هرچه دل خواهَدَت
که تمکینِ تن نورِ جان کاهَدَت

(سعدی، بوستان)
چون نبودش صبر می‌پیچید او
کین سگ زن‌روسپی حیز کو


از آنرو که آن بیمار، نمی توانست سخنان ناشنوا را تاب آورد، سخت ناراحت و پریشان شده بود و این گونه دشنام می داد: این سگ کجاست؟ این زن بدکاره هرزه کو و کجاست؟

تا بریزم بر وی آنچ گفته بود
کان زمان شیر ضمیرم خفته بود


نا آن سخنانی که در حالت بیماری ام به من گفته بود و خودش بازگردانم. یعنی پاسخ او را بدهم. زیرا تا آن وقت، شیر ضمیرم خواب بود و طاقت نداشتم پاسخش دهم. به عبارتی در آن حالت پریشانی، ذهنم کار نمی‌کرد تا پاسخ ناسزاهای او را بدهم.

چون عیادت بهر دل‌آرامیست
این عیادت نیست دشمن کامیست


زیرا عیادت از بیمار برای آرامش دادن به بیمار است، ولی اینکه عیادت نبود، بلکه دشمنی ورزیدن بود.( مثل بسیاری از عیادت های ما که بیمار را بیمارتر می کند.)

دل آرامی:آرامش دادن به دل
دشمن کامی: عملی که مطابق میل دشمن است

تا ببیند دشمن خود را نزار
تا بگیرد خاطر زشتش قرار


او می خواسته که خصم خود را در حال ضعف و ناتوانی مشاهده کند تا آنکه خاطرش آرام گیرد.( هم آن ناشنوا و هم این بیمار، هردو قیاسهایی نابجا ساخته اند. در حالی که در باطن، هیچ اختلاف و نزاعی نداشته اند، لیکن همین قیاسک های ناروا سبب تفرقه و جُدایی شده بود .)
نزار: لاغر ، ناتوان

شرح مثنوی
دوشَت
به خواب دیدم
و گفتم ،
خوش آمدی
ای خوش ترین خوش آمده
بار دگر بیا...

#هوشنگ_ابتهاج
اگر تو را"روشنایی و ذوقی"هست
که مشتاق مرگ می‌باشی مبارکت باد
ما را هم از دعا فراموش مکن
و اگر چنین نوری و ذوقی نداری
پس"تدارک"بکن و بجو و جهد کن
که اگر بجویی چنین حالت بیابی
پس بجوی
این آینه‌ای روشن است که
شرح حال خود در او بیابی
هر حالی و هر کاری که در آن حال
و آن کار مرگ را دوست داری
آن کار نکوست
پس میان هر دو کاری که متردد باشی
در این "آینه بنگر"که از آن دو کار با مرگ کدام لایق‌تر است؟

باید که بنشینی: نوری صافی، مستعد، منتظر مرگ
یا بنشینی: مجتهد در اجتهاد وصول این حال
می‌پنداری آن‌کس که لذت برگیرد
حسرت او کمتر باشد؟
حقا که حسرت او بیشتر باشد
زیرا که با این عالم بیشتر خو کرده باشد
آن‌چه در شرح عذاب گور گفته‌اند
از روی"صورت و مثال"
من از روی"معنی"با تو بیان کردم....


#جناب_شمس_تبریزی
#مقالات
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
نگرانم صنما...

پرواز همای
Tasnif Sokhane Eshgh
Mohamd Reza Shajarian
استاد شجریان
زاندرونم صد خموشِ خوش‌نفش
دست بر لب می‌زند یعنی که بس

مثنوی_دفتر_چهارم

سکوت در مقایسه با سخن همچون بحری است که جویی در برابر آن است . هر قدر هم سخن باارزش، پرمحتوا و ناب باشد، در برابر سکوت ارزش چندانی ندارد.
خاموشی و سکوت از سخت‌ترین کارهاست. اما سخن گفتن، حتی سخنان نیک و پرمغز گفتن، کار چندان سختی نیست.
مولانا بارها به خود نهیب می‌زند که خاموش باش. از سخن گفتن زیاد بپرهیز.
دیگرانی هستند که به قول او خوش‌نفس هستند اما خاموشند و لب نمی‌گشایند. دیگرانی که سخن‌شان با گوش سر فهم نمی‌شود و خاموشی را نیک‌تر یافته‌اند یا آنکه مخاطبی نیافته‌اند که قدر سخن آنها را بداند.
از سوی دیگر سخن گفتن به مخاطب نیز بستگی دارد. بسیاری از سخنان ساده را هم نمی‌توان به هر کس گفت. آنان در حقیقت با گوش سر هم قادر به درک آن نیستند.
سخنانی نیز هستند که هیچکس مگر عده‌ای معدود و خاص قادر به درک آنها نیستند. درکی از راه درون که با گوش دل میسر می‌شود. به بیان دیگر، نباید به راحتی و با هر کسی سخن گفت. خاموشی گزیدن در اغلب موارد پسندیده‌ترین کار است.
ای که یک دَم فارغ از یاد رقیبان نیستی

هیچ عیبی نیست ما را نیز گاهی یاد کن...

#وحشی
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
کنسرت زیبای «ساقی ببین»
باصدای #بانومهستی
در ایران سال ۱۳۵۶


ساقی ببین آزرده ام،ساقی ببین افسرده ام
مست و خرابم ساقی ببین آزرده ام
افسرده ام مست و خرابم
آه ای همیشه مهربان امشب تو هم کردی جوابم
ساقی اگر ساغرم بشکنی قلب پاک مرا زیر پا فکنی
بر نمی گیرم از کوی عشق تو دامن
ساقی تویی آرزوی دلم گفت و گوی دلم
پیش مستان مریز آبروی دلم،این تو واین دل من
دیوانه روی زمینم می خواره ای بی همنشینم
چرا چرا ساغرم شکنی دل مرا زیر پا فکنی
صد مست هم چون من فدایت قربان بی مهری و وفایت...
❤️❤️❤️❤️❤️تبریک به همه ایران
موسیقی ایرانی_ شبگرد
کورس سرهنگ زاده
#شبگرد
خواننده: #کورس_سرهنگ_زاده
(من مستم و مدهوشم شبگرد قدح نوشم)
با همکاری: #حبیب_الله_بدیعی
اشعار: #معینی_کرمانشاهی
آهنگ: دشتی
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
رقص سماع


شمس تبریز که مشهورتر از خورشید است

من که همسایهٔ شمسم چو قمر مشهورم

#غزل_مولانــــا
حسن می‌نازد به رخسارت چه رخسارست این
فتنه می‌بارد ز رفتارت چه رفتارست این
بلبلان را جای گلزارست و عصمت کرده است
قدسیان را مرغ گلزارت چه گلزارست این
نقد جان آرند و دشنام از لب لعلت خرند
بس فریبنده است بازارت چه بازارست این
آن که می‌گردد به جرم دیدنت بسمل همان
می‌نماید میل دیدارت چه دیدارست این
با وجود این همه مردم کشیها هیچ‌کس
نیست ناراضی ز اطوارت چه اطوارست این
از دلم گفتم خبرداری شدی خندان که نه
محض اقار است انکارت چه انکارست این
محتشم با آن که مشتاقند خوبان شعر را
یار بیزار است ز اشعارت چه اشعارست این


محتشم_کاشانی
گر بیارند کلید همه درهای بهشت
جان عاشق به تماشاگه رضوان نرود

صفت عاشق صادق به درستی آنست
که گرش سر برود از سر پیمان نرود

حضرت سعدی
ز محبتت نخواهم که نظر کنم به رویت
که محب صادق آنست که پاکباز باشد

به کرشمه عنایت نگهی به سوی ما کن
که دعای دردمندان ز سر نیاز باشد

حضرت سعدی
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
من عڪس تو را
بر رخ آن ماه ڪشیدم...

چون شب به گل روے تو
دل بست دلم

همه دل چشم شدن
در پے دلدار برفتن

شبتان در پناه خدا