ای فروغِ ماهِ حُسن، از روی رخشان شما
آبِروی خوبی از چاه زَنَخدان شما
عزم دیدار تو دارد جانِ بر لب آمده
باز گردد یا برآید؟ چیست فرمان شما؟
#حضرت_حافظ
آبِروی خوبی از چاه زَنَخدان شما
عزم دیدار تو دارد جانِ بر لب آمده
باز گردد یا برآید؟ چیست فرمان شما؟
#حضرت_حافظ
کَس به دور نرگست طرفی نبست از عافیت
بِه که نفروشند مستوری به مستان شما
بخت خواب آلود ما بیدار خواهد شد مگر
زان که زد بر دیده آبی، روی رخشان شما
#حضرت_حافظ
بِه که نفروشند مستوری به مستان شما
بخت خواب آلود ما بیدار خواهد شد مگر
زان که زد بر دیده آبی، روی رخشان شما
#حضرت_حافظ
با صبا همراه بفرست از رخت گل دستهای
بو که بویی بشنویم از خاک بستان شما
عمرتان باد و مراد ای ساقیانِ بزمِ جم
گرچه جام ما نشد پُر مِی به دوران شما
#حضرت_حافظ
بو که بویی بشنویم از خاک بستان شما
عمرتان باد و مراد ای ساقیانِ بزمِ جم
گرچه جام ما نشد پُر مِی به دوران شما
#حضرت_حافظ
با صبا همراه بفرست از رخت گل دستهای
بو که بویی بشنویم از خاک بستان شما
عمرتان باد و مراد ای ساقیانِ بزمِ جم
گرچه جام ما نشد پُر مِی به دوران شما
#حضرت_حافظ
بو که بویی بشنویم از خاک بستان شما
عمرتان باد و مراد ای ساقیانِ بزمِ جم
گرچه جام ما نشد پُر مِی به دوران شما
#حضرت_حافظ
دل خرابی میکند،
دلدار را آگه کنید
زینهار ای دوستان
جان من و جان شما
کی دهد دست این غرض
یا رب که همدستان شوند
خاطر مجموع ما،
زلف پریشان شما
#حضرت_حافظ
دلدار را آگه کنید
زینهار ای دوستان
جان من و جان شما
کی دهد دست این غرض
یا رب که همدستان شوند
خاطر مجموع ما،
زلف پریشان شما
#حضرت_حافظ
دور دار از خاک و خون دامن،
چو بر ما بگذری
کَاندَر این ره کشته بسیارند،
قربان شما
میکند حافظ دعایی،
بشنو، آمینی بگو
روزی ما باد لعل
شَکَّرافشان شما
#حضرت_حافظ
چو بر ما بگذری
کَاندَر این ره کشته بسیارند،
قربان شما
میکند حافظ دعایی،
بشنو، آمینی بگو
روزی ما باد لعل
شَکَّرافشان شما
#حضرت_حافظ
ای صبا با ساکنانِ شهرِ یزد از ما بگو
کِای سر حق ناشناسان گوی چوگان شما
گرچه دوریم از بساط قُرب، همت دور نیست
بندهٔ شاه شماییم و ثناخوان شما
ای شَهنشاه بلند اختر، خدا را همتی
تا ببوسم همچو اختر خاک ایوان شما
#حضرت_حافظ
کِای سر حق ناشناسان گوی چوگان شما
گرچه دوریم از بساط قُرب، همت دور نیست
بندهٔ شاه شماییم و ثناخوان شما
ای شَهنشاه بلند اختر، خدا را همتی
تا ببوسم همچو اختر خاک ایوان شما
#حضرت_حافظ
اگر در اين راه كه می روی و مجاهده می كنی و شب و روز می كوشی ، صادقی؛چرا ديگری را بدين راه نمی نمايی، و او را خواب خرگوش در می اندازی؟
مگر در اين راه مقلدی؟
و راست نيست؟
بيا بگو اين چگونه باشد؟
#شمس_تبريزى
مگر در اين راه مقلدی؟
و راست نيست؟
بيا بگو اين چگونه باشد؟
#شمس_تبريزى
گر صید خدا شوی ز غم رسته شوی
ور در صفت خویش روی بسته شوی
میدان که وجود تو حجاب ره تست
با خود منشین که هر زمان خسته شوی
#مولانا
ور در صفت خویش روی بسته شوی
میدان که وجود تو حجاب ره تست
با خود منشین که هر زمان خسته شوی
#مولانا
اگر دل است به جان میخرد هوای تو را
وگر تن است به دل میکشد جفای تو را
به یاد روی تو تا زندهام همی گریم
که آب دیده کُشد آتش هوای تو را
#سیف_فرغانی
وگر تن است به دل میکشد جفای تو را
به یاد روی تو تا زندهام همی گریم
که آب دیده کُشد آتش هوای تو را
#سیف_فرغانی
همیشه تا به بهاران هوا به صفحهٔ باغ
هزار نقش نگارد ز خط ریحانی
به باغ ملک ز شاخ امل به عمر دراز
شکفته باد گل دولتت به آسانی
#حافظ
هزار نقش نگارد ز خط ریحانی
به باغ ملک ز شاخ امل به عمر دراز
شکفته باد گل دولتت به آسانی
#حافظ
مطايبه - گدايى بر در سرايى چيزى خواست. كدخداى خانه از درون آواز داد:
معذور دار كه خانگيان اينجا نيستند. گدا گفت: من پارۀ نان مىخواهم نه مباشرت با خانگيان.
چون گدا بر در سرات رسد
هرچه دارى بده بهانه مكن
تا نيايد به خاطرش چيزى
پيش او ذكر اهل خانه مكن
كس در حرم سفلۀ ناپاك سير
چون نان نبود نهفته از چشم بشر
از خانۀ او توقع نان بتر است
كز خانگيان توقع چيز دگر
بهارستان جامی
معذور دار كه خانگيان اينجا نيستند. گدا گفت: من پارۀ نان مىخواهم نه مباشرت با خانگيان.
چون گدا بر در سرات رسد
هرچه دارى بده بهانه مكن
تا نيايد به خاطرش چيزى
پيش او ذكر اهل خانه مكن
كس در حرم سفلۀ ناپاك سير
چون نان نبود نهفته از چشم بشر
از خانۀ او توقع نان بتر است
كز خانگيان توقع چيز دگر
بهارستان جامی
دنیا دمدمی است، دو روز دیگر ماها خاک میشویم. چرا سر حرفهای پوچ وقتمان را تلف بکنیم؟
چیزی که میماند همان خوشی است، وقت را باید غنیمت شمرد. باقیش پوچ است و بعد افسوس دارد!
صورتکها
#صادق_هدایت
چیزی که میماند همان خوشی است، وقت را باید غنیمت شمرد. باقیش پوچ است و بعد افسوس دارد!
صورتکها
#صادق_هدایت
ای عشق، همه بهانه از توست
من خامشم، این ترانه از توست
آن بانگ بلند صبحگاهی
وین زمزمه شبانه، از توست
من انده خویش را، ندانم
این گریه بی بهانه، از توست
آی آتش جان پاکبازان
در خرمن من زبانه، از تست
افسون شده، تو را زبان نیست
ور هست،همه فسانه، از تست
کشتی مرا، چه بیم دریا؟
طوفان، ز تو و کرانه از تست
گر باده دهی و گرنه ، غم نیست
مست از تو ، شرابخانه از تست
می را، چه اثر، به پیش چشمت؟
کاین مستی شادمانه، از تست
پیش تو، چه توسنی کند عقل؟
رام است، که تازیانه از تست
من میگذرم، خموش و گمنام
آوازه جاودانه، از تست
چون سایه، مرا ز خاک برگیر
کاینجا، سر و آستانه از تست
#هوشنگ_ابتهاج
من خامشم، این ترانه از توست
آن بانگ بلند صبحگاهی
وین زمزمه شبانه، از توست
من انده خویش را، ندانم
این گریه بی بهانه، از توست
آی آتش جان پاکبازان
در خرمن من زبانه، از تست
افسون شده، تو را زبان نیست
ور هست،همه فسانه، از تست
کشتی مرا، چه بیم دریا؟
طوفان، ز تو و کرانه از تست
گر باده دهی و گرنه ، غم نیست
مست از تو ، شرابخانه از تست
می را، چه اثر، به پیش چشمت؟
کاین مستی شادمانه، از تست
پیش تو، چه توسنی کند عقل؟
رام است، که تازیانه از تست
من میگذرم، خموش و گمنام
آوازه جاودانه، از تست
چون سایه، مرا ز خاک برگیر
کاینجا، سر و آستانه از تست
#هوشنگ_ابتهاج
آن کیست که بیجرم و گنه زیست؟ بگو
بیجرم و گناه در جهان کیست؟ بگو
من بد کنم و تو بد مکافات کنی
پس فرق میان من و تو چیست؟ بگو
#عراقی
بیجرم و گناه در جهان کیست؟ بگو
من بد کنم و تو بد مکافات کنی
پس فرق میان من و تو چیست؟ بگو
#عراقی
روباه به شازده کوچولو: برای من تو هم مثل هزاران پسر بچه دیگه ای هستی که در این دنیا زندگی می کنن و من هیچ نیازی به تو ندارم.
برای تو هم من مثل هزاران روباه دیگه ی این دنیا هستم.
ولی تو اگر مرا اهلی کنی هردو به هم نیازمند خواهیم شد.
تو برای من در عالم همتا نخواهی داشت و من برای تو در دنیا یگانه خواهم بود.
شازده کوچولو گفت: کم کم دارد دستگیرم مى شود. یک گلی هست که گمانم مرا اهلى کرده باشد.
شازده کوچولو
#آنتوان_سنت_اگزوپری
برای تو هم من مثل هزاران روباه دیگه ی این دنیا هستم.
ولی تو اگر مرا اهلی کنی هردو به هم نیازمند خواهیم شد.
تو برای من در عالم همتا نخواهی داشت و من برای تو در دنیا یگانه خواهم بود.
شازده کوچولو گفت: کم کم دارد دستگیرم مى شود. یک گلی هست که گمانم مرا اهلى کرده باشد.
شازده کوچولو
#آنتوان_سنت_اگزوپری