معرفی عارفان
1.25K subscribers
35.6K photos
13.2K videos
3.25K files
2.82K links
چه گفتم در وفا افزا جفا و جور افزودی
جفا کن جور کن جانا،غلط گفتم خطا کردم

فیض
Download Telegram
این گردش را ز جان خود دزدیدم
پیش از قالب به جان چنین گردیدم

گویند مرا صبر و سکون اولیتر
این صبر و سکون را به شما بخشیدم

#مولانای_جان
ای عشق که هستی به یقین معشوقم
تو خالق مطلقی و من مخلوقم

بر کوری منکران که بدخواهانند
بالا ببرم بلند تا عیوقم

#مولانای_جان
ای راحت و آرامگه پیوستم
تا روی تو دیدم ز حوادث رستم

در مجلس تو گر قدحی بشکستم
صد ساغر زرین بخرم بفرستم

#مولانای_جان
جوحی درازگوشِ خود را به‌زجر و درشتی به‌خانه می‌برد و او نمی‌رفت، مردم او را گفتند: همهٔ چارپایان چون رو به‌خانهٔ خود نهند به‌سرعت و شتاب روند، جهت چیست که درازگوش تو برخلافِ عادت به‌خانه بد می‌رود؟
گفت: برای آن نمی‌رود که می‌داند درین خانه نه آب‌ست و نه کاه و نه جو و نه تیمارِ صبح‌گاه و می‌شناسد بدی‌ جای بازگشتِ خود را و می‌داند که رجوع او به‌کجاست.


#جوحی #خر

لطائف‌الطوائف؛ مولانا فخرالدّین علی صفی؛ با مقدمه و تصحیح و تحشیه و تراجمِ اعلام، به‌سعی و اهتمام احمد گلچین‌معانی؛ اقبال؛ ۱۳۶۷: ۳۲۷_۳۲۸
◾️مناجات شیخ بایزید قدّس الله روحه‌ العزیز

الهی!
ریاضتِ همه عمری نمی‌شناسم و نمی‌فروشم، نماز همه شبی عرضه نمی‌دارم، و روزۀ همه عمری جلوه نمی‌کنم. ختم‌های قرآن بر نمی‌شمارم اوقات مناجات و قربت باز نمی‌گویم. به هیچ باز نمی‌گردم و تو می‌دانی که باز نمی‌گردم و این که به زفان شرح می‌دهم نه از طریق تفاخر و اعتماد است بر آن بلکه شرح می‌دهم که من از هر چه کرده‌ام ننگ می‌دارم و این خلعتم تو داده‌ای که خود را چنین می‌بینم. آن همه هیچ است. همان انگار که: نیست.


[ ذکر بایزید بسطامی، تذکرة‌الاولیاء
اندر طلب دوست همی بشتابم
عمرم به کران رسید و من در خوابم

گیرم که وصال دوست در خواهم یافت
این عمر گذشته را کجا دریابم

#مولانای_جان
امروز یکی گردش مستانه کنم
وز کاسهٔ سر ساغر و پیمانه کنم

امروز در این شهر همی گردم مست
می‌جویم عاقلی که دیوانه کنم

#مولانای_جان
اگر دل است به جان می‌خرد هواے تو را
و گر تن است به دل می‌ڪشد جفای تو را

به یاد روے تو تا زنده‌ام همی گریم
ڪه آب دیده ڪشد آتش هواے تو را

#سیف_فرغانی
به تو گفتم، نگفتم؟
معین، نوجوکی، زاکاریان
#معین

به تو گفتم، نگفتم؟

ترانه سرا #زویا_زاکاریان
همه سرخوش از وصالت من و حسرت و خیالت
همه را شراب دادی و مرا سراب دادی


#فیض_کاشانی
صبح امیدی که پنهان است در دلهای شب
می شود طالع از آن چاک گریبان غم مخور


#صائب‌_تبریزی
هر که را عشق نباشد، نَتَوان زنده شمرد
و آن که جانش ز مُحبت اثری یافت، نَمُرد


#ملک_الشعرای_بهار
.
       زنده نه آن است که جانی دروست
      اوست که از عشق نشانی در اوست

     حسن نه نیکویی رنگ است و پوست
       هر چه کند جای به دلها نکوست

               #امیر خسرو دهلوی
        
دلی کو بود هم دردم چنان گُم گشت در دلبر
که بسیاری نظر کردم دل از دلبر نمی‌دانم 


#عطار
ز عشق آغاز کن، تا نقش گردون را بگردانی
که تنها عشق سازد، نقش گردون را دگرگونش


#فریدون_مشیری
خرم آن کس که در این محنت‌گاه
خاطری را سبب تسکین است

  
#پروین_اعتصامی
سخن ماند از عاقلان یادگار
زسعدی همین یک سخن یاددار

گنهکار اندیشناک از خدا
بِهْ از پارسای عبادت نمای



#سعدی
خدا یک‌شب تو را در سینه‌ی من زاد،
             باور کن
یقینی در گمان پیچید و دستم داد،
             باور کن

        تو مثلِ هرچه هستی
    در درونِ من نمی‌گنجی
مرا ویرانه کردی، خانه‌ات آباد!
             باور کن

اگرچه بر دلم بارید طوفانِ عظیمِ شک
   پلی بینِ دل ما بود از پولاد
             باور کن

نمی‌فهمم زبان واژه‌های آتشینت را
رهایی مثل یک آشوب، یک فریاد
            باور کن

تو از نسلِ عقیمِ گریه‌های رفته از یادی
که تنهایی تو را در چشم‌هایم زاد
            باور کن


#عبدالجبار_کاکایی