Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
کلیپ زیبایی از لیلی و مجنون از اول آشنایی و عاشق شدن مجنون به لیلی و پایان داستان رفتن لیلی به خانه بخت ابن سلام و آواره شدن مجنون
فیس عامری از خاندان بنی عامر همان مجنون بود
اقتباس کتاب لیلی و مجنون
نظامی گنجوی
تهیه ب عزیزی ❤️
فیس عامری از خاندان بنی عامر همان مجنون بود
اقتباس کتاب لیلی و مجنون
نظامی گنجوی
تهیه ب عزیزی ❤️
نامهای زشت زیر خوبعنوانها
از قصاید زیبا و خواندنی حکیم ناصرخسرو قبادیانی:
حکیمان را چه میگویند چرخِ پیر دورانها
به سیر اندر ز حکمت بر زبانِ مهر و آبانها
خزان گوید به سرماها همینشان دیمه و بهمن
که گویدْشان همی بیشک به گرماها حزیرانها
به قول چرخ گردان بر زبان باد نوروزی
حریر سبز در پوشند بستان و بیابانها
درخت بارور فرزند زاید بیشمار و مر
در آویزند فرزندان بسیارش ز پستانها
فراز آیند از هر سو بسی مرغان گوناگون
پدید آرند هر فوجی به لونی دیگر الحانها
به سان پر ستاره آسمان گردد سحرگاهان
ز سبزهْٔ آبدار و سرخ گل، وز لاله بستانها
به گفتار که بیرون آورَد چندان خز و دیبا
درخت مفلس و صحرای بیچاره ز پنهانها؟
نداند باغ ویران جز زبان باد نوروزی
به قول او کند ایدون همی آباد ویرانها
چو از برج حمل خورشید اشارت کرد زی صحرا
به فرمانش به صحرا بر مُطرّا گشت خُلقانها
نگونسار ایستاده مر درختان را همی بینی
دهانهاشان روان بر خاک بر کردار ثعبانها
درختان را بهاران کار بندانند و تابستان
ولیکنشان نفرماید جز آسایش زمستانها
که گوید گور و آهو را که جفت آنگاه بایدْتان
همی جستن که زادنْتان نباشد جز به نیسانها؟
در آویزد همی هر یک بدین گفتارها زینها
صلاح خویش را گویی به چنگ خویش و دندانها
چرا واقف شدند اینها بر این اسرار ای غافل
نگشتستی تو واقف بر چنین پوشیده فرمانها؟
بدین دهر فریبنده چرا غرّه شدی خیره؟
ندانستی که بسیار است او را مکر و دستانها؟
نجوید جز که شیرین جانِ فرزندانْش این جافی
ندارد سود با تیغش نه جوشنها نه خفتانها
همی گوید به فعل خویش هر کس را ز ما دایم
که من همچون تو ای بیهوش! دیدستم فراوانها
اگر با تو نمیدانی چه خواهم کرد، نندیشی
که امسال آن کنم با تو که کردم پار با آنها؟
همی بینم که روز و شب همی گردی به ناکامی
به پیش حادثات من چو گویی پیش چوگانها
ز میدانهای عمر خویش بگذشتیّ و میدانی
که هرگز باز ندْهندت سوی این شهره میدانها
که آراید چه میگویی تو هر شب سبز گنبد را
بدین نو رُسته نرگسها و زراندود پیکانها
اگر بیدار و هشیاریّ و گوشت سوی من داری
بیاموزم تو را یک یک زبان چرخ و دورانها
همی گویند کاین کهسارهای عالیِ محکم
نرستستند در عالم ز باد نرم و بارانها
زمین کو مایهٔ تنهاست دانا را همی گوید
که اصلی هست جانها را که سوی آن شود جانها
به تاریکی دهد مژده همیشه روشناییمان
که از دشوارها هرگز نباشد خالی آسانها
به مال و قوّت دنیا مشو غرّه چو دانستی
که روزی آهوان بودند پر از آرد انبانها
وگر دشوار میبینی مشو نومید از آسانی
که از سرگین همی روید چنین خوشبوی ریحانها
چهارت بند بینم کرده اندر هفتمین زندان
چرا ترسی اگرْتْ از بند بجْهانند و زندانها
ز عمر این جهانی هر که حقّ خویش بستاند
برون باید شدنْش از زیر این پیروزه ایوانها
چو زین منزلگه کم بیشها بیرون شود زان پس
نیابد راه سوی او زیادتها و نقصانها
در این الفَنْجگه جویند زاد خویش بیداران
که هم زادست بر خوانها و هم مال است در کانها
بماند تشنه و درویش و بیمار آنکه نَلْفَنجد
در این ایّام الفغدن شراب و مال و درمانها
که را باشد گران امروز رفتن بر ره طاعت
گران آید مر آن کس را به روز حشر میزانها؟
به نعمتها رسند آنها که پیمودند رهْ طاعت
به شدّتها رسند آنها که بشکستند پیمانها
خداوند جهان باتش بسوزد بد فعالان را
برین قایم شده است اندر جهان بسیار برهانها
ازیرا ما خداوند درختانیم و سوی ما
سزای سوختن گشتند بدگوهر مُغیلانها
بدی با جهل یارانند و جاهل بدکنش باشد
نپرهیزد ز بد گرچه مقرّ آید به فرقانها
نبینی حرص این جهّال بدکردار را زان پس
که پیوسته همی درّند بر منبر گریبانها
برین اقول چون بَیْرَم نگر وافعال خودسَرْشان
به سان نامهای زشت زیر خوب عنوانها
ز بهتان گویدت پرهیز کن وانگه طمع خود را
بگوید صد هزاران بر خدای خویش بهتانها
اگر یک شب به خوان خوانی مر او را مژدهور گردد
به خوانی در بهشتِ عدْن بر حلوا و بریانها
به باغی در که مرغان از درختانش به پیش تو
فرود افتند بریان و شکم آگنده بر خوانها
چنین باغی نشاید جز که پر خوار اُمّتانی را
که بردارند بر پشت و به گردن بار کیهانها
چنین چون گفتی ای حجّت! که بر جهّال این امّت
فرو بارد ز خشم تو همی اندوه طوفانها؟
بر این دیوان اگر نفرین کنی شاید که ایشان را
همی امروز پرگردد به نفرین تو دیوانها
#ناصر_خسرو
از قصاید زیبا و خواندنی حکیم ناصرخسرو قبادیانی:
حکیمان را چه میگویند چرخِ پیر دورانها
به سیر اندر ز حکمت بر زبانِ مهر و آبانها
خزان گوید به سرماها همینشان دیمه و بهمن
که گویدْشان همی بیشک به گرماها حزیرانها
به قول چرخ گردان بر زبان باد نوروزی
حریر سبز در پوشند بستان و بیابانها
درخت بارور فرزند زاید بیشمار و مر
در آویزند فرزندان بسیارش ز پستانها
فراز آیند از هر سو بسی مرغان گوناگون
پدید آرند هر فوجی به لونی دیگر الحانها
به سان پر ستاره آسمان گردد سحرگاهان
ز سبزهْٔ آبدار و سرخ گل، وز لاله بستانها
به گفتار که بیرون آورَد چندان خز و دیبا
درخت مفلس و صحرای بیچاره ز پنهانها؟
نداند باغ ویران جز زبان باد نوروزی
به قول او کند ایدون همی آباد ویرانها
چو از برج حمل خورشید اشارت کرد زی صحرا
به فرمانش به صحرا بر مُطرّا گشت خُلقانها
نگونسار ایستاده مر درختان را همی بینی
دهانهاشان روان بر خاک بر کردار ثعبانها
درختان را بهاران کار بندانند و تابستان
ولیکنشان نفرماید جز آسایش زمستانها
که گوید گور و آهو را که جفت آنگاه بایدْتان
همی جستن که زادنْتان نباشد جز به نیسانها؟
در آویزد همی هر یک بدین گفتارها زینها
صلاح خویش را گویی به چنگ خویش و دندانها
چرا واقف شدند اینها بر این اسرار ای غافل
نگشتستی تو واقف بر چنین پوشیده فرمانها؟
بدین دهر فریبنده چرا غرّه شدی خیره؟
ندانستی که بسیار است او را مکر و دستانها؟
نجوید جز که شیرین جانِ فرزندانْش این جافی
ندارد سود با تیغش نه جوشنها نه خفتانها
همی گوید به فعل خویش هر کس را ز ما دایم
که من همچون تو ای بیهوش! دیدستم فراوانها
اگر با تو نمیدانی چه خواهم کرد، نندیشی
که امسال آن کنم با تو که کردم پار با آنها؟
همی بینم که روز و شب همی گردی به ناکامی
به پیش حادثات من چو گویی پیش چوگانها
ز میدانهای عمر خویش بگذشتیّ و میدانی
که هرگز باز ندْهندت سوی این شهره میدانها
که آراید چه میگویی تو هر شب سبز گنبد را
بدین نو رُسته نرگسها و زراندود پیکانها
اگر بیدار و هشیاریّ و گوشت سوی من داری
بیاموزم تو را یک یک زبان چرخ و دورانها
همی گویند کاین کهسارهای عالیِ محکم
نرستستند در عالم ز باد نرم و بارانها
زمین کو مایهٔ تنهاست دانا را همی گوید
که اصلی هست جانها را که سوی آن شود جانها
به تاریکی دهد مژده همیشه روشناییمان
که از دشوارها هرگز نباشد خالی آسانها
به مال و قوّت دنیا مشو غرّه چو دانستی
که روزی آهوان بودند پر از آرد انبانها
وگر دشوار میبینی مشو نومید از آسانی
که از سرگین همی روید چنین خوشبوی ریحانها
چهارت بند بینم کرده اندر هفتمین زندان
چرا ترسی اگرْتْ از بند بجْهانند و زندانها
ز عمر این جهانی هر که حقّ خویش بستاند
برون باید شدنْش از زیر این پیروزه ایوانها
چو زین منزلگه کم بیشها بیرون شود زان پس
نیابد راه سوی او زیادتها و نقصانها
در این الفَنْجگه جویند زاد خویش بیداران
که هم زادست بر خوانها و هم مال است در کانها
بماند تشنه و درویش و بیمار آنکه نَلْفَنجد
در این ایّام الفغدن شراب و مال و درمانها
که را باشد گران امروز رفتن بر ره طاعت
گران آید مر آن کس را به روز حشر میزانها؟
به نعمتها رسند آنها که پیمودند رهْ طاعت
به شدّتها رسند آنها که بشکستند پیمانها
خداوند جهان باتش بسوزد بد فعالان را
برین قایم شده است اندر جهان بسیار برهانها
ازیرا ما خداوند درختانیم و سوی ما
سزای سوختن گشتند بدگوهر مُغیلانها
بدی با جهل یارانند و جاهل بدکنش باشد
نپرهیزد ز بد گرچه مقرّ آید به فرقانها
نبینی حرص این جهّال بدکردار را زان پس
که پیوسته همی درّند بر منبر گریبانها
برین اقول چون بَیْرَم نگر وافعال خودسَرْشان
به سان نامهای زشت زیر خوب عنوانها
ز بهتان گویدت پرهیز کن وانگه طمع خود را
بگوید صد هزاران بر خدای خویش بهتانها
اگر یک شب به خوان خوانی مر او را مژدهور گردد
به خوانی در بهشتِ عدْن بر حلوا و بریانها
به باغی در که مرغان از درختانش به پیش تو
فرود افتند بریان و شکم آگنده بر خوانها
چنین باغی نشاید جز که پر خوار اُمّتانی را
که بردارند بر پشت و به گردن بار کیهانها
چنین چون گفتی ای حجّت! که بر جهّال این امّت
فرو بارد ز خشم تو همی اندوه طوفانها؟
بر این دیوان اگر نفرین کنی شاید که ایشان را
همی امروز پرگردد به نفرین تو دیوانها
#ناصر_خسرو
معرفی عارفان
نامهای زشت زیر خوبعنوانها از قصاید زیبا و خواندنی حکیم ناصرخسرو قبادیانی: حکیمان را چه میگویند چرخِ پیر دورانها به سیر اندر ز حکمت بر زبانِ مهر و آبانها خزان گوید به سرماها همینشان دیمه و بهمن که گویدْشان همی بیشک به گرماها حزیرانها به قول چرخ…
توضیحات قصیدۀ ناصرخسر قبادیانی:👆
۱.حزیران: نام ماه نهم است از سال رومیان[ آخر خرداد و اول تیر ]
۲.آبدار: شاداب و پُر طراوت
۳.خز: جامهای که از ابریشم سازند[ استعاره از برگ و شکوفه ها ]
۴. دیبا: استعاره از چمن و سبزه
۵. برج حَمَل: نخستین برج از بروج دوازده گانه، برابر فروردین
۶. مُطرّا: تازه و مصفّا
۷. خُلقان: کهنه،فرسوده
۸.ثُعبان: مار عظیم، اژدها
۹. نیسان: نام ماه هفتم است از سال رومیان[ ماه دوم بهار ]
۱۰.نورسته نرگسها و زراندود پیکانها: استعاره از ستارگان و اجرام فلکی
۱۱. چهاربند: عناصر چهارگانه: خاک و باد و آب و آتش
۱۲.هفتمین زندان: اقلیمهای هفتگانۀ زمین یا هفت آسمان.
۱۳.الفنجگه: جای اندوختن[ دنیا ]
۱۴. الفغدن: اندوختن
۱۵. بَیْرَم: دیلم، آهنی که برای سوراخ کردن زمین و کوه به کار میرود.
۱.حزیران: نام ماه نهم است از سال رومیان[ آخر خرداد و اول تیر ]
۲.آبدار: شاداب و پُر طراوت
۳.خز: جامهای که از ابریشم سازند[ استعاره از برگ و شکوفه ها ]
۴. دیبا: استعاره از چمن و سبزه
۵. برج حَمَل: نخستین برج از بروج دوازده گانه، برابر فروردین
۶. مُطرّا: تازه و مصفّا
۷. خُلقان: کهنه،فرسوده
۸.ثُعبان: مار عظیم، اژدها
۹. نیسان: نام ماه هفتم است از سال رومیان[ ماه دوم بهار ]
۱۰.نورسته نرگسها و زراندود پیکانها: استعاره از ستارگان و اجرام فلکی
۱۱. چهاربند: عناصر چهارگانه: خاک و باد و آب و آتش
۱۲.هفتمین زندان: اقلیمهای هفتگانۀ زمین یا هفت آسمان.
۱۳.الفنجگه: جای اندوختن[ دنیا ]
۱۴. الفغدن: اندوختن
۱۵. بَیْرَم: دیلم، آهنی که برای سوراخ کردن زمین و کوه به کار میرود.
یکی از نشانههای انسانهای آزادهجان و زندهدل آن است که نقدها و ارزیابیهای دیگران آنها را آشفته و مشوش نمیکند.
شمس تبریزی میگوید خیلی دنبال شیخ و ولیّ راستین گشتم و نیافتم. دنبال کسی بودم که اگر سخنی علیه خویش شنید، نرنجد و این چنین کسی را هم نیافتم:
«شیخ خود ندیدم، الا این قدر که کسی باشد که با او نقلی کنند، نرنجد و اگر رنجد، از نقّال رنجد، این چنین کس نیز ندیدم.
از این مَقام که این صفت باشد کسی را تا شیخی، صد هزار ساله راه است.
الّا مولانا را یافتم به این صفت.
و این که باز میگشتم از حَلَب به صحبتِ او، بنا بر این صفت بود.»
مقالات شمس
شمس تبریزی میگوید خیلی دنبال شیخ و ولیّ راستین گشتم و نیافتم. دنبال کسی بودم که اگر سخنی علیه خویش شنید، نرنجد و این چنین کسی را هم نیافتم:
«شیخ خود ندیدم، الا این قدر که کسی باشد که با او نقلی کنند، نرنجد و اگر رنجد، از نقّال رنجد، این چنین کس نیز ندیدم.
از این مَقام که این صفت باشد کسی را تا شیخی، صد هزار ساله راه است.
الّا مولانا را یافتم به این صفت.
و این که باز میگشتم از حَلَب به صحبتِ او، بنا بر این صفت بود.»
مقالات شمس
همه را در خود بینی،
از موسی و عیسی
و ابراهیم و نوح و آدم
و حوا و آسیه و خضر و الیاس
و "فرعون" و "نمرود" ،
تو عالم بیکرانی . . .
همهی عالم در توست
چون خود را شناختی،
همه را شناختهای
پس اینقدر عمر که تو را هست،
در تفحص حال خود خرج کن،
در تفحص عالم چرا خرج میکنی؟
شناخت خدا عمیق است؟
ای انسان، عمیق تویی
اگر عمقی هست در توست . . .!
شمس تبریزی
از موسی و عیسی
و ابراهیم و نوح و آدم
و حوا و آسیه و خضر و الیاس
و "فرعون" و "نمرود" ،
تو عالم بیکرانی . . .
همهی عالم در توست
چون خود را شناختی،
همه را شناختهای
پس اینقدر عمر که تو را هست،
در تفحص حال خود خرج کن،
در تفحص عالم چرا خرج میکنی؟
شناخت خدا عمیق است؟
ای انسان، عمیق تویی
اگر عمقی هست در توست . . .!
شمس تبریزی
جمله بیحدّ و بیپایان است امّا بر قدر شخص فرود آید، زیرا که افزون از آن برنتابد و دیوانه شود.
نمیبینی که در فرعون چون مُلک و مال افزون ریختند دعوی خدایی کرد؟
فیه ما فیه
نمیبینی که در فرعون چون مُلک و مال افزون ریختند دعوی خدایی کرد؟
فیه ما فیه
هر که بر شمع خدا آرد پف او
شمع کی میرد بسوزد پوز او
چون تو خفاشان بسی بینند خواب
کین جهان ماند یتیم از آفتاب
#مولانای_جان
شمع کی میرد بسوزد پوز او
چون تو خفاشان بسی بینند خواب
کین جهان ماند یتیم از آفتاب
#مولانای_جان
موجهای تیز دریاهای روح
هست صد چندان که بد طوفان نوح
لیک اندر چشم کنعان موی رست
نوح و کشتی را بهشت و کوه جست
#مولانای_جان
هست صد چندان که بد طوفان نوح
لیک اندر چشم کنعان موی رست
نوح و کشتی را بهشت و کوه جست
#مولانای_جان
جزو سوی کل دوان مانند تیر
کی کند وقف از پی هر گندهپیر
جان شرع و جان تقوی عارفست
معرفت محصول زهد سالفست
#مثنوی_مولانا
کی کند وقف از پی هر گندهپیر
جان شرع و جان تقوی عارفست
معرفت محصول زهد سالفست
#مثنوی_مولانا
ای کسوت زیبایی بر قامت چالاکت
زیبا نتواند دید الا نظر پاکت
گر منزلتی دارم بر خاک درت میرم
باشد که گذر باشد یک روز بر آن خاکت
دانم که سرم روزی در پای تو خواهد شد
هم در تو گریزندم دست من و فتراکت
ای چشم خرد حیران در منظر مطبوعت
وی دست نظر کوتاه از دامن ادراکت
گفتم که نیاویزم با مار سر زلفت
بیچاره فروماندم پیش لب ضحاکت
مه روی بپوشاند خورشید خجل ماند
گر پرتو روی افتد بر طارم افلاکت
گر جمله ببخشایی فضلست بر اصحابت
ور جمله بسوزانی حکمست بر املاکت
خون همه کس ریزی از کس نبود بیمت
جرم همه کس بخشی از کس نبود باکت
چندان که جفا خواهی میکن که نمیگردد
غم گرد دل سعدی با یاد طربناکت
#حضرت_سعدی
زیبا نتواند دید الا نظر پاکت
گر منزلتی دارم بر خاک درت میرم
باشد که گذر باشد یک روز بر آن خاکت
دانم که سرم روزی در پای تو خواهد شد
هم در تو گریزندم دست من و فتراکت
ای چشم خرد حیران در منظر مطبوعت
وی دست نظر کوتاه از دامن ادراکت
گفتم که نیاویزم با مار سر زلفت
بیچاره فروماندم پیش لب ضحاکت
مه روی بپوشاند خورشید خجل ماند
گر پرتو روی افتد بر طارم افلاکت
گر جمله ببخشایی فضلست بر اصحابت
ور جمله بسوزانی حکمست بر املاکت
خون همه کس ریزی از کس نبود بیمت
جرم همه کس بخشی از کس نبود باکت
چندان که جفا خواهی میکن که نمیگردد
غم گرد دل سعدی با یاد طربناکت
#حضرت_سعدی
چو پادشاه در عالم گدای حضرت اوست
گدای حضرت او باش و پادشاهی کن
چو در طریق مروت موافقت شرط است
مکن مخالفت او و هر چه خواهی کن
به نزد اهل ارادت ، توئی مناهی تو است
رضای او طلب و توبه از مناهی کن
اگر امید نداری به صبح روز وصال
می شبانه خورد و خواب صبحگاهی کن
در آ به خلوت دیده چه نور خوش می بین
وطن چو مردمک دیده در سیاهی کن
به چشم ما نظری کن که نور او بینی
نظر به دیدهٔ این مظهر الهی کن
مباش بندهٔ دنیا بیا و چون سید
بکوش و سلطنت از ماه تا به ماهی کن
شاه نعمت الله ولی
گدای حضرت او باش و پادشاهی کن
چو در طریق مروت موافقت شرط است
مکن مخالفت او و هر چه خواهی کن
به نزد اهل ارادت ، توئی مناهی تو است
رضای او طلب و توبه از مناهی کن
اگر امید نداری به صبح روز وصال
می شبانه خورد و خواب صبحگاهی کن
در آ به خلوت دیده چه نور خوش می بین
وطن چو مردمک دیده در سیاهی کن
به چشم ما نظری کن که نور او بینی
نظر به دیدهٔ این مظهر الهی کن
مباش بندهٔ دنیا بیا و چون سید
بکوش و سلطنت از ماه تا به ماهی کن
شاه نعمت الله ولی
تو سبب سازی و دانایی آن سلطان بین
آنچ ممکن نبود در کف او امکان بین
آهن اندر کف او نرمتر از مومی بین
پیش نور رخ او اختر را پنهان بین
نم اندیشه بیا قلزم اندیشه نگر
صورت چرخ بدیدی هله اکنون جان بین
جان بنفروختی ای خر به چنین مشتریی
رو به بازار غمش جان چو علف ارزان بین
هر کی بفسرد بر او سخت نماید حرکت
اندکی گرم شو و جنبش را آسان بین
خشک کردی تو دماغ از طلب بحث و دلیل
بفشان خویش ز فکر و لمع برهان بین
هست میزان معینت و بدان میسنجی
هله میزان بگذار و زر بیمیزان بین
نفسی موضع تنگ و نفسی جای فراخ
می جان نوش و از آن پس همه را میدان بین
سحر کردهست تو را دیو همیخوان قل اعوذ
چونک سرسبز شدی جمله گل و ریحان بین
چون تو سرسبز شدی سبز شود جمله جهان
اتحادی عجبی در عرض و ابدان بین
چون دمی چرخ زنی و سر تو برگردد
چرخ را بنگر و همچون سر خود گردان بین
ز آنک تو جزو جهانی مثل کل باشی
چونک نو شد صفتت آن صفت از ارکان بین
همه ارکان چو لباس آمد و صنعش چو بدن
چند مغرور لباسی بدن انسان بین
روی ایمان تو در آیینه اعمال ببین
پرده بردار و درآ شعشعه ایمان بین
گر تو عاشق شدهای حسن بجو احسان نی
ور تو عباس زمانی بنشین احسان بین
لابه کردم شه خود را پس از این او گوید
چونک دریاش بجوشد در بیپایان بین
دیوان شمس
آنچ ممکن نبود در کف او امکان بین
آهن اندر کف او نرمتر از مومی بین
پیش نور رخ او اختر را پنهان بین
نم اندیشه بیا قلزم اندیشه نگر
صورت چرخ بدیدی هله اکنون جان بین
جان بنفروختی ای خر به چنین مشتریی
رو به بازار غمش جان چو علف ارزان بین
هر کی بفسرد بر او سخت نماید حرکت
اندکی گرم شو و جنبش را آسان بین
خشک کردی تو دماغ از طلب بحث و دلیل
بفشان خویش ز فکر و لمع برهان بین
هست میزان معینت و بدان میسنجی
هله میزان بگذار و زر بیمیزان بین
نفسی موضع تنگ و نفسی جای فراخ
می جان نوش و از آن پس همه را میدان بین
سحر کردهست تو را دیو همیخوان قل اعوذ
چونک سرسبز شدی جمله گل و ریحان بین
چون تو سرسبز شدی سبز شود جمله جهان
اتحادی عجبی در عرض و ابدان بین
چون دمی چرخ زنی و سر تو برگردد
چرخ را بنگر و همچون سر خود گردان بین
ز آنک تو جزو جهانی مثل کل باشی
چونک نو شد صفتت آن صفت از ارکان بین
همه ارکان چو لباس آمد و صنعش چو بدن
چند مغرور لباسی بدن انسان بین
روی ایمان تو در آیینه اعمال ببین
پرده بردار و درآ شعشعه ایمان بین
گر تو عاشق شدهای حسن بجو احسان نی
ور تو عباس زمانی بنشین احسان بین
لابه کردم شه خود را پس از این او گوید
چونک دریاش بجوشد در بیپایان بین
دیوان شمس
نه پر ز خون جگرم از سپهر مینائی است
هلاک جانم ازین بیوفای هر جائی است
یکی ببین و یکی جوی و جز یکی مپرست
از آن جهت که دو بینی قصور بینائی است
وفا و مهر از آن گل طمع مدار ای دل
توقع ثمر از بید باد پیمائی است
جدا ز خویشتنم زنده یکنفس مپسند
که دور از تو هلاکم به از شکیبائی است
چه میکشی به نقاب آفتاب، بنگر کز
تحیر تو که خون در دل تماشائی است
من از تو جز تو نخواهم، که در طریقت عشق
بغیر دوست تمنا ز دوست، رسوائی است
عجب نمک به حرامی است دور از تو رضی
که با وجود خیالت به تنگ تنهائی است
#آرتیمانی
هلاک جانم ازین بیوفای هر جائی است
یکی ببین و یکی جوی و جز یکی مپرست
از آن جهت که دو بینی قصور بینائی است
وفا و مهر از آن گل طمع مدار ای دل
توقع ثمر از بید باد پیمائی است
جدا ز خویشتنم زنده یکنفس مپسند
که دور از تو هلاکم به از شکیبائی است
چه میکشی به نقاب آفتاب، بنگر کز
تحیر تو که خون در دل تماشائی است
من از تو جز تو نخواهم، که در طریقت عشق
بغیر دوست تمنا ز دوست، رسوائی است
عجب نمک به حرامی است دور از تو رضی
که با وجود خیالت به تنگ تنهائی است
#آرتیمانی
ای یاد تـو آفت سکـــون دل من
هجر و غم تو ریخته خون دل من
من دانم و دل که در فراقت چونم
کس را چه خبر ز اندرون دل من ؟
#عراقی
هجر و غم تو ریخته خون دل من
من دانم و دل که در فراقت چونم
کس را چه خبر ز اندرون دل من ؟
#عراقی
احمدرضا احمدی (زاده ۳۰ اردیبهشت ۱۳۱۹ در کرمان) شاعر، نمایشنامهنویس و نقاش ایرانی است.
احمدی در ساعت ۱۲ ظهر روز دوشنبه ۳۰ اردیبهشت ۱۳۱۹ در کرمان متولد شد. پدر وی کارمند وزارت دارایی بود و ۵ فرزند داشت که احمدرضا کوچکترین آنها بود. جد پدری وی ثقةالاسلام کرمانی، و جد مادریاش آقا شیخ محمود کرمانی است. سال اول دبستان را در مدرسه کاویانی کرمان گذراند و در سال ۱۳۲۶ با خانواده به تهران کوچ کرد. در دبستان ادب و صفوی تهران دوران ابتدایی را به پایان برد و دورهٔ دبیرستان را در دارالفنون تهران به پایان رساند. در سال ۱۳۴۵ دورهٔ خدمت سربازی را به عنوان سپاهی دانش در روستای ماهونک کرمان آموزگاری کرد.
احمدی در سال ۱۳۴۳ به همراه نادر ابراهیمی، اسماعیل نوری علاء، مهرداد صمدی، محمدعلی سپانلو، بهرام بیضایی، اکبر رادی، جعفر کوشآبادی، مریم جزایری و جمیله دبیری گروه طرفه را با هدف دفاع از هنر موج نو تأسیس کرد. انتشار دو شماره از مجلهٔ طرفه و تعدادی کتاب در زمینهٔ شعر و داستان از فعالیتهای این گروه بوده است.
احمدی در مهر ماه سال ۱۳۴۹ در کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان مشغول به کار شد. تا سال ۱۳۵۸ در سمت مدیر تولید موسیقی برای صفحه و نوار ماند و از سال ۱۳۵۸ تا زمان بازنشستگی یعنی سال ۱۳۷۳ در بخش انتشارات کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان به ویراستاری مشغول بود. تدوین ردیف موسیقی ایرانی، آوازهای محمدرضا شجریان، شعرخوانی و ضبط صدای شاعران مهم (با آثاری از نیما یوشیج، احمد شاملو، نادر نادرپور، فروغ فرخزاد، یدالله رؤیایی، نصرت رحمانی و…) از جمله فعالیتهای وی در کانون بودهاست.
برخی از آثار تولیدی تحت سرپرستی وی به شرح زیر میباشد:
مجموعه صدای شاعر که معرفی شعر معاصر و شعر کلاسیک فارسی بود
مجموعه زندگی و آثار موسیقیدانان ایران و جهان
مجموعه آوازهای فولکلور ایران
مجموعهٔ کل ردیف موسیقی ایران
مجموعهٔ بازسازی تصنیفهای کلاسیک موسیقی ایران
مجموعهٔ قصه برای کودکان
احمدرضا احمدی در سال ۱۳۶۱ با شهره حیدری ازدواج کرد که حاصل این ازدواج فرزندی به نام ماهور است.
آشنایی عمیق او با شعر و ادبیات کهن ایران و شعر نیما دستمایهای شد تا حرکتی کاملاً متفاوت را در شعر معاصر آغاز و پیریزی کند. از بیست سالگی بهطور جدی به سرودن شعر پرداخت. وی نخستین مجموعه شعرش را با عنوان طرح در سال ۱۳۴۰ منتشر کرد که توجه بسیاری از شاعران و منتقدان دهه ۴۰ را جلب کرد. وی همچنین آثاری در ادبیات کودک و نوجوان دارد حامد داراب در یادداشتی شعر احمدی را حدیث نفس شاعر میخواند که با دردهای مشترک مردم بیگانه است
احمدرضا احمدی بنیانگذار سبک موج نو در دهه ۱۳۴۰، در شعر معاصر ایران است که در نیمهٔ دوم این دهه، موج نو تبدیل به یک حرکت مدرنیستی در فرهنگ ایرانی شد و در داستان، نمایشنامه، تئاتر، سینما و نقاشی تأثیر کرد. در سال ۱۳۷۸ سومین جایزه شعر خبرنگاران با مراسمی متفاوت و خصوصی در خانه احمدرضا احمدی برگزار شد. همان سال کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان در مراسم بزرگداشت احمدرضا احمدی، تندیس مداد پرنده را به او اهدا کرد.
جایزه شعر بیژن جلالی:
در سال ۱۳۸۵ احمدی به عنوان شاعر برگزیده، پنجمین دوره اهدای جایزه شعر بیژن جلالی انتخاب شد.
احمدرضا احمدی در سال ۱۳۸۸ نامزد دریافت جایزه هانس کریستین اندرسن شد.
احمدی در ساعت ۱۲ ظهر روز دوشنبه ۳۰ اردیبهشت ۱۳۱۹ در کرمان متولد شد. پدر وی کارمند وزارت دارایی بود و ۵ فرزند داشت که احمدرضا کوچکترین آنها بود. جد پدری وی ثقةالاسلام کرمانی، و جد مادریاش آقا شیخ محمود کرمانی است. سال اول دبستان را در مدرسه کاویانی کرمان گذراند و در سال ۱۳۲۶ با خانواده به تهران کوچ کرد. در دبستان ادب و صفوی تهران دوران ابتدایی را به پایان برد و دورهٔ دبیرستان را در دارالفنون تهران به پایان رساند. در سال ۱۳۴۵ دورهٔ خدمت سربازی را به عنوان سپاهی دانش در روستای ماهونک کرمان آموزگاری کرد.
احمدی در سال ۱۳۴۳ به همراه نادر ابراهیمی، اسماعیل نوری علاء، مهرداد صمدی، محمدعلی سپانلو، بهرام بیضایی، اکبر رادی، جعفر کوشآبادی، مریم جزایری و جمیله دبیری گروه طرفه را با هدف دفاع از هنر موج نو تأسیس کرد. انتشار دو شماره از مجلهٔ طرفه و تعدادی کتاب در زمینهٔ شعر و داستان از فعالیتهای این گروه بوده است.
احمدی در مهر ماه سال ۱۳۴۹ در کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان مشغول به کار شد. تا سال ۱۳۵۸ در سمت مدیر تولید موسیقی برای صفحه و نوار ماند و از سال ۱۳۵۸ تا زمان بازنشستگی یعنی سال ۱۳۷۳ در بخش انتشارات کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان به ویراستاری مشغول بود. تدوین ردیف موسیقی ایرانی، آوازهای محمدرضا شجریان، شعرخوانی و ضبط صدای شاعران مهم (با آثاری از نیما یوشیج، احمد شاملو، نادر نادرپور، فروغ فرخزاد، یدالله رؤیایی، نصرت رحمانی و…) از جمله فعالیتهای وی در کانون بودهاست.
برخی از آثار تولیدی تحت سرپرستی وی به شرح زیر میباشد:
مجموعه صدای شاعر که معرفی شعر معاصر و شعر کلاسیک فارسی بود
مجموعه زندگی و آثار موسیقیدانان ایران و جهان
مجموعه آوازهای فولکلور ایران
مجموعهٔ کل ردیف موسیقی ایران
مجموعهٔ بازسازی تصنیفهای کلاسیک موسیقی ایران
مجموعهٔ قصه برای کودکان
احمدرضا احمدی در سال ۱۳۶۱ با شهره حیدری ازدواج کرد که حاصل این ازدواج فرزندی به نام ماهور است.
آشنایی عمیق او با شعر و ادبیات کهن ایران و شعر نیما دستمایهای شد تا حرکتی کاملاً متفاوت را در شعر معاصر آغاز و پیریزی کند. از بیست سالگی بهطور جدی به سرودن شعر پرداخت. وی نخستین مجموعه شعرش را با عنوان طرح در سال ۱۳۴۰ منتشر کرد که توجه بسیاری از شاعران و منتقدان دهه ۴۰ را جلب کرد. وی همچنین آثاری در ادبیات کودک و نوجوان دارد حامد داراب در یادداشتی شعر احمدی را حدیث نفس شاعر میخواند که با دردهای مشترک مردم بیگانه است
احمدرضا احمدی بنیانگذار سبک موج نو در دهه ۱۳۴۰، در شعر معاصر ایران است که در نیمهٔ دوم این دهه، موج نو تبدیل به یک حرکت مدرنیستی در فرهنگ ایرانی شد و در داستان، نمایشنامه، تئاتر، سینما و نقاشی تأثیر کرد. در سال ۱۳۷۸ سومین جایزه شعر خبرنگاران با مراسمی متفاوت و خصوصی در خانه احمدرضا احمدی برگزار شد. همان سال کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان در مراسم بزرگداشت احمدرضا احمدی، تندیس مداد پرنده را به او اهدا کرد.
جایزه شعر بیژن جلالی:
در سال ۱۳۸۵ احمدی به عنوان شاعر برگزیده، پنجمین دوره اهدای جایزه شعر بیژن جلالی انتخاب شد.
احمدرضا احمدی در سال ۱۳۸۸ نامزد دریافت جایزه هانس کریستین اندرسن شد.
معرفی عارفان
احمدرضا احمدی (زاده ۳۰ اردیبهشت ۱۳۱۹ در کرمان) شاعر، نمایشنامهنویس و نقاش ایرانی است. احمدی در ساعت ۱۲ ظهر روز دوشنبه ۳۰ اردیبهشت ۱۳۱۹ در کرمان متولد شد. پدر وی کارمند وزارت دارایی بود و ۵ فرزند داشت که احمدرضا کوچکترین آنها بود. جد پدری وی ثقةالاسلام…
کتابشناسی:
در قلمرو شعر:
۱۳۹۶- «جای پای عاشقان در برف ماندهاست شعر و نقاشی»، نشر چلچله۱۳۹۶-
«نمایشنامههای شاعر در چهار جلد»، نشر چلچله۱۳۹۵ -
«به سوی تو میآیم»، سرزمین اهورایی۱۳۹۵ -
«دری به سوی دریا»، کتابسرای نیک۱۳۹۵ -
«بدون دریا از قایق مینویسم»، نشر چلچله۱۳۹۵ -
«قطار از ریل خارج شد»، نشر چلچله۱۳۹۵ -
«آوازخوان آوازش را در باران تا سپیده ادامه داد»، نشر چلچله. شابک ۹۷۸-۹۶۴-۹۰۲۷۰-۰-۵۱۳۹۴ -
بر دیوار کافه، نشر ثالث۱۳۹۴ -
«لیوان شکسته»، انتشارات فصل پنجم ۱۳۹۳ -
«به خاطر غنای این اندوه دستان ما را بگیر»، نشر مشکی۱۳۹۳ -
میوهها طعم تکراری دارند، نشر ثالث۱۳۹۲ -
«میگویند بیرون از این اتاق برف میبارد»، نشر نیماژ۱۳۹۲ -
یادگار عشق و حرمان مدام، نشر ثالث.۱۳۹۱ -
«از بارانی که دیر بارید»، نشر ثالث. شابک ۹۷۸-۹۶۴-۳۸۰-۸۲۵-۹۱۳۹۱ -
«دفترهای واپسین، دفتر هفتم/به رنگ آبی نیلی»، انتشارات کتاب نشر نیکا۱۳۹۱ -
«دفترهای واپسین، دفتر ششم/به رنگ آبی دریا»، انتشارات کتاب نشر نیکا۱۳۹۱ -
«دفترهای واپسین، دفتر پنجم/به رنگ آبی آسمان»، انتشارات کتاب نشر نیکا۱۳۹۱ -
«دفترهای واپسین، دفتر چهارم/به رنگ سبز»، انتشارات کتاب نشر نیکا۱۳۹۱ -
«دفترهای واپسین، دفتر سوم/به رنگ زرد»، انتشارات کتاب نشر نیکا۱۳۹۱ -
«دفترهای واپسین، دفتر دوم/به رنگ پرتقالی»، انتشارات کتاب نشر نیکا۱۳۹۱ -
«دفترهای واپسین، دفتر اول/به رنگ آبی»، انتشارات کتاب نشر نیکا۱۳۹۱ -
«میوهها طعم تکراری دارند»، نشر ثالث۱۳۸۹ -
«دفترهای سالخوردگی (دفتر هفتم)، میخواستم روزی گریه کنم: سیب سرخ»، نشر چشمه ۱۳۸۹ -
«دفترهای سالخوردگی (دفتر ششم)، روزی که ما سوار قطار شدیم: هوا ابری بود» نشر چشمه ۱۳۸۹ -
«دفترهای سالخوردگی (دفتر پنجم)، در انتهای کوچه در باران شمع را روشن میکنیم: تنهایی»، نشر چشم۱۳۸۹ -
«دفترهای سالخوردگی (دفتر چهارم)، به درخت انار رسیدم انارها شکسته بودند: عشق»، نشر چشمه ۱۳۸۹ -
«دفترهای سالخوردگی (دفتر سوم)، پس از فراغتهای مدام: نیستی»، نشر چشمه۱۳۸۹ -
«دفترهای سالخوردگی (دفتر دوم)، چترهای کهنه در باران باز نمیشدند: حرمان»، نشر چشمه۱۳۸۹ -
«دفترهای سالخوردگی (دفتر یکم)، در این کوچهها گُلِ بنفشه میروید: باران»، نشر چشمه۱۳۸۹ -
«احمدرضا احمدی از ایوان خانهشان فرار کرد»، نشر نظر۱۳۸۹ -
«مژدگانی به یابنده احمدرضا احمدی»، نشر نظر۱۳۸۹ -
«پسرکی به نام احمدرضا احمدی گم شدهاست»، نشر نظر۱۳۸۹ -
«در به در به دنبال احمدرضا احمدی»، نشر نظر۱۳۸۹ - «هزار اقاقیا در چشمان تو هیچ بود»، نشر چشمه (چاپ اول توسط نشر ماهریز)۱۳۸۸ -
«بهاریه»، حوض نقره۱۳۸۸ - «همه شعرهای من»، نشر چشمه۱۳۸۷ -
«روزی برای تو خواهم گفت»، نشر ثالث۱۳۸۶ -
«چای در غروب جمعه روی میز سرد میشود»، نشر ثالث (چاپ دوم، ۱۳۸۷ نشر ثالث)۱۳۸۵ -
«ساعت۱۰ صبح بود»، نشر چشمه (چاپ دوم و سوم، ۱۳۸۶ و ۱۳۸۷،
نشر چشمه)۱۳۸۳ -
«عزیز من»، نشر افکار (چاپ سوم، ۱۳۹۰ نشر افکار)۱۳۸۱ -
«یک منظومهٔ دیریاب در برف و باران یافت شد»، نشر ماهریز۱۳۷۸ -
«عاشقی بود که صبحگاه دیر به مسافرخانه آمده بود»، نشر سالی (چاپ دوم، ۱۳۸۷ نشر افکار)۱۳۷۶ -
«از نگاه تو زیر آسمان لاجوردی»، سازمان همگام۱۳۷۳ -
«ویرانههای دل را به باد میسپارم»، نشر زلال۱۳۷۲ -
«لکهای از عمر بر دیوار بود»، نوید شیراز۱۳۶۹ -
«قافیه در باد گم میشود»، پاژنگ (چاپ دوم، ۱۳۸۶ نشر افکار)۱۳۶۴ -
«هزار پله به دریا ماندهاست»، نشر نقره (چاپ دوم، ۱۳۸۲، نشر فانوس)۱۳۵۹
- «نثرهای یومیه»، ناشر: احمدرضا احمدی (چاپ دوم، ۱۳۸۲، نشر فانوس)۱۳۵۲ -
«ما روی زمین هستیم»، انتشارات زمان (چاپ دوم در مجموعهٔ «همهٔ آن سالها»، ۱۳۷۱، نشر مرکز)۱۳۵۰ -
«من فقط سفیدی اسب را گریستم»، دفترهای زمانه (چاپ دوم در مجموعهٔ «همهٔ آن سالها»، ۱۳۷۱، نشر مرکز)۱۳۴۷ -
«وقت خوب مصائب»، انتشارات زمان (چاپ دوم در مجموعهٔ «همهٔ آن سالها»، ۱۳۷۱، نشر مرکز)۱۳۴۳ -
«روزنامهٔ شیشهای»، انتشارات طرفه (چاپ دوم در مجموعهٔ «همهٔ آن سالها»، ۱۳۷۱،
نشر مرکز)۱۳۴۱ -
«طرح»، ناشر: احمدرضا احمدی (چاپ دوم در مجموعهٔ «همهٔ آن سالها»، ۱۳۷۱، نشر مرکز)
در قلمرو شعر:
۱۳۹۶- «جای پای عاشقان در برف ماندهاست شعر و نقاشی»، نشر چلچله۱۳۹۶-
«نمایشنامههای شاعر در چهار جلد»، نشر چلچله۱۳۹۵ -
«به سوی تو میآیم»، سرزمین اهورایی۱۳۹۵ -
«دری به سوی دریا»، کتابسرای نیک۱۳۹۵ -
«بدون دریا از قایق مینویسم»، نشر چلچله۱۳۹۵ -
«قطار از ریل خارج شد»، نشر چلچله۱۳۹۵ -
«آوازخوان آوازش را در باران تا سپیده ادامه داد»، نشر چلچله. شابک ۹۷۸-۹۶۴-۹۰۲۷۰-۰-۵۱۳۹۴ -
بر دیوار کافه، نشر ثالث۱۳۹۴ -
«لیوان شکسته»، انتشارات فصل پنجم ۱۳۹۳ -
«به خاطر غنای این اندوه دستان ما را بگیر»، نشر مشکی۱۳۹۳ -
میوهها طعم تکراری دارند، نشر ثالث۱۳۹۲ -
«میگویند بیرون از این اتاق برف میبارد»، نشر نیماژ۱۳۹۲ -
یادگار عشق و حرمان مدام، نشر ثالث.۱۳۹۱ -
«از بارانی که دیر بارید»، نشر ثالث. شابک ۹۷۸-۹۶۴-۳۸۰-۸۲۵-۹۱۳۹۱ -
«دفترهای واپسین، دفتر هفتم/به رنگ آبی نیلی»، انتشارات کتاب نشر نیکا۱۳۹۱ -
«دفترهای واپسین، دفتر ششم/به رنگ آبی دریا»، انتشارات کتاب نشر نیکا۱۳۹۱ -
«دفترهای واپسین، دفتر پنجم/به رنگ آبی آسمان»، انتشارات کتاب نشر نیکا۱۳۹۱ -
«دفترهای واپسین، دفتر چهارم/به رنگ سبز»، انتشارات کتاب نشر نیکا۱۳۹۱ -
«دفترهای واپسین، دفتر سوم/به رنگ زرد»، انتشارات کتاب نشر نیکا۱۳۹۱ -
«دفترهای واپسین، دفتر دوم/به رنگ پرتقالی»، انتشارات کتاب نشر نیکا۱۳۹۱ -
«دفترهای واپسین، دفتر اول/به رنگ آبی»، انتشارات کتاب نشر نیکا۱۳۹۱ -
«میوهها طعم تکراری دارند»، نشر ثالث۱۳۸۹ -
«دفترهای سالخوردگی (دفتر هفتم)، میخواستم روزی گریه کنم: سیب سرخ»، نشر چشمه ۱۳۸۹ -
«دفترهای سالخوردگی (دفتر ششم)، روزی که ما سوار قطار شدیم: هوا ابری بود» نشر چشمه ۱۳۸۹ -
«دفترهای سالخوردگی (دفتر پنجم)، در انتهای کوچه در باران شمع را روشن میکنیم: تنهایی»، نشر چشم۱۳۸۹ -
«دفترهای سالخوردگی (دفتر چهارم)، به درخت انار رسیدم انارها شکسته بودند: عشق»، نشر چشمه ۱۳۸۹ -
«دفترهای سالخوردگی (دفتر سوم)، پس از فراغتهای مدام: نیستی»، نشر چشمه۱۳۸۹ -
«دفترهای سالخوردگی (دفتر دوم)، چترهای کهنه در باران باز نمیشدند: حرمان»، نشر چشمه۱۳۸۹ -
«دفترهای سالخوردگی (دفتر یکم)، در این کوچهها گُلِ بنفشه میروید: باران»، نشر چشمه۱۳۸۹ -
«احمدرضا احمدی از ایوان خانهشان فرار کرد»، نشر نظر۱۳۸۹ -
«مژدگانی به یابنده احمدرضا احمدی»، نشر نظر۱۳۸۹ -
«پسرکی به نام احمدرضا احمدی گم شدهاست»، نشر نظر۱۳۸۹ -
«در به در به دنبال احمدرضا احمدی»، نشر نظر۱۳۸۹ - «هزار اقاقیا در چشمان تو هیچ بود»، نشر چشمه (چاپ اول توسط نشر ماهریز)۱۳۸۸ -
«بهاریه»، حوض نقره۱۳۸۸ - «همه شعرهای من»، نشر چشمه۱۳۸۷ -
«روزی برای تو خواهم گفت»، نشر ثالث۱۳۸۶ -
«چای در غروب جمعه روی میز سرد میشود»، نشر ثالث (چاپ دوم، ۱۳۸۷ نشر ثالث)۱۳۸۵ -
«ساعت۱۰ صبح بود»، نشر چشمه (چاپ دوم و سوم، ۱۳۸۶ و ۱۳۸۷،
نشر چشمه)۱۳۸۳ -
«عزیز من»، نشر افکار (چاپ سوم، ۱۳۹۰ نشر افکار)۱۳۸۱ -
«یک منظومهٔ دیریاب در برف و باران یافت شد»، نشر ماهریز۱۳۷۸ -
«عاشقی بود که صبحگاه دیر به مسافرخانه آمده بود»، نشر سالی (چاپ دوم، ۱۳۸۷ نشر افکار)۱۳۷۶ -
«از نگاه تو زیر آسمان لاجوردی»، سازمان همگام۱۳۷۳ -
«ویرانههای دل را به باد میسپارم»، نشر زلال۱۳۷۲ -
«لکهای از عمر بر دیوار بود»، نوید شیراز۱۳۶۹ -
«قافیه در باد گم میشود»، پاژنگ (چاپ دوم، ۱۳۸۶ نشر افکار)۱۳۶۴ -
«هزار پله به دریا ماندهاست»، نشر نقره (چاپ دوم، ۱۳۸۲، نشر فانوس)۱۳۵۹
- «نثرهای یومیه»، ناشر: احمدرضا احمدی (چاپ دوم، ۱۳۸۲، نشر فانوس)۱۳۵۲ -
«ما روی زمین هستیم»، انتشارات زمان (چاپ دوم در مجموعهٔ «همهٔ آن سالها»، ۱۳۷۱، نشر مرکز)۱۳۵۰ -
«من فقط سفیدی اسب را گریستم»، دفترهای زمانه (چاپ دوم در مجموعهٔ «همهٔ آن سالها»، ۱۳۷۱، نشر مرکز)۱۳۴۷ -
«وقت خوب مصائب»، انتشارات زمان (چاپ دوم در مجموعهٔ «همهٔ آن سالها»، ۱۳۷۱، نشر مرکز)۱۳۴۳ -
«روزنامهٔ شیشهای»، انتشارات طرفه (چاپ دوم در مجموعهٔ «همهٔ آن سالها»، ۱۳۷۱،
نشر مرکز)۱۳۴۱ -
«طرح»، ناشر: احمدرضا احمدی (چاپ دوم در مجموعهٔ «همهٔ آن سالها»، ۱۳۷۱، نشر مرکز)
معرفی عارفان
کتابشناسی: در قلمرو شعر: ۱۳۹۶- «جای پای عاشقان در برف ماندهاست شعر و نقاشی»، نشر چلچله۱۳۹۶- «نمایشنامههای شاعر در چهار جلد»، نشر چلچله۱۳۹۵ - «به سوی تو میآیم»، سرزمین اهورایی۱۳۹۵ - «دری به سوی دریا»، کتابسرای نیک۱۳۹۵ - «بدون دریا از قایق مینویسم»،…
شعروقصه برای کودکان:
۱۳۴۹ - «ناگهان چراغها روشن شدند»با تصویرگری احسان عبداللهی،نشر نظر۱۳۴۹ -
«عروس ودامادزیر باران» با تصویرگری نگین احتسابیان،نشرنظر۱۳۸۹ -
«دریک شب مهتابی که شب چهاردهم ماه بود»، ۱۳۸۹ -
«کبوترسفید کنارآینه» با تصویرگری علیرضاگلدوزیان وگرافیک کورش پارسا نژاد ۱۳۸۶ -
«بازهم نوشتم صبح،صبح شد» بانقاشی لیلایوسفی،نشر شباویز۱۳۸۵ -
«بهاربود»با نقاشی شراره خسروانی
«شب روز اول و صبح روز هفتم»، با نقاشی محمدرضا لواسانی،کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان۱۳۸۵
«پسرک تنها روی برف» با نقاشی مریم مبصری، فرهنگ گستر۱۳۸۴ -
«برف هفت گل بنفشه را پوشاند» با نقاشی مریم مبصری، فرهنگ گستر۱۳۸۴ -
«نوشتم باران، باران بارید» با نقاشی علی مفاخری،نشرشباویز۱۳۸۴ -
«نشانی» بانقاشی شراره خسروانی۱۳۸۴
- «روزی که مه بیپایان بود»با نقاشی شراره خسروانی۱۳۸۴ -
«رنگینکمانی که همیشه رخ نمیداد»با نقاشی محمدعلی بنیاسدی۱۳۸۲ -
«درباغچه عروس وداماد روییده بود»با نقاشی مرجان وفاییان۱۳۸۰ -
«اسب وسیب وبهار» بانقاشی کریم نصر۱۳۷۶ -
«شب یلدا قصهٔ بلندترین شب سال»،با نقاشی فرح اصولی۱۳۷۳ -
«خواب یک سیب، سیب یک خواب» با نقاشی ابوالفضل همتی آهویی۱۳۷۰ -
«دربهارخرگوش سفیدم را یافتم» با نقاشی نفیسه ریاحی۱۳۷۰ -
«حوض کوچک، قایق کوچک» بانقاشی نفیسه شهدادی۱۳۶۹ -
«خرگوش سفیدم همیشه سفیدبود» با نقاشی فرح اصولی۱۳۶۹ -
«دربهارپرنده را صدا کردیم،جواب داد» بانقاشی فرح اصولی۱۳۶۹ -
«روزهای آخر پاییزبود» بانقاشی فرح اصولی۱۳۶۹ -
«عکاس درحیاط خانه مامنتظر بود» با نقاشی نسرین خسروی۱۳۶۸ -
«نوشتم باران،باران بارید»بانقاشی فردوس ابراهیمیفر۱۳۶۸ -
«تودیگرازاین بوته هزارگل سرخ داری» با نقاشی فردوس ابراهیمیفر ومینا ضرابی۱۳۶۴ -
«هفت روز هفته دارم» بانقاشی محمدرضادادگر۱۳۶۴ -
«هفت کمان هفترنگ»بانقاشی هوشنگ محمدیان۱۳۴۸ -
«من حرفی دارم که فقط شمابچهها باور میکنید»،کانون پرورش فکری کودکان ونوجوانان.۱۳۹۴ -
«مزرعه گلهای آفتابگردان»،کانون پرورش فکری کودکان ونوجوانان۱۳۹۰-
«ناگهان چراغها روشن شدند»،نشر نظر۱۳۹۰-
«مسافران هواپیمای سفیدرنگ»،کانون پرورش فکری کودکان ونوجوان۱۳۹۰-
«دخترک ماهی تنهایی»، نشرنظر۱۳۹۵ - «پسرک و دوازده ماه سال»، نشرنظر. شابک ۰-۱۰۱-۱۵۲-۶۰۰-۹۷۸۱۳۸۹ -
«پسرک دریارانگاه کردوگفت»،نشر نیستان.شابک ۶-۶۱۱-۳۳۷-۹۶۴-۹۷۸۱۳۸۹ -
«دیگردرخانه پسرک هفت صندلی بود»، تصویرگر:راشین خیریه،نشرچشمه۱۳۸۹
- «قصههای پدربزرگ»،تصویرگر:عطیه مرکزی،افق۱۳۸۷ -
«در باغ بزرگ باران میبارید»، افق۱۳۹۰-
«دخترک ماهی تنهایی»، تصویرگر:نازنین عباسی، نشرنظر.شابک ۶-۰۷۱-۱۵۲-۶۰۰-۹۷۸۱۳۹۰-
پروانه روی بالش من به خواب رفته بود، نشر نظر.شابک ۳-۰۷۲-۱۵۲-۶۰۰-۹۷۸۱۳۹۲ -
سفر، تصویرگر:ناهیدکاظمی،نشر ثالث۱۳۹۰-
پروانه روی بالش من به خواب رفته بود، تصویرگر:لیدا طاهری، نشر نظر۱۳۹۳ -
باران دیگرنمیبارید، تصویرگر:ماهی تذهیبی، نشرنظر.شابک ۷-۱۳۱-۱۵۲-۶۰۰-۹۷۸۱۳۹۳ -
این همهa1 بادکنکهای رنگی، نشرنظر. شابک ۸-۱۴۷-۱۵۲-۶۰۰-۹۷۸
نثر:
۱۳۷۳ - حکایت آشنایی من،نشر ویدا،
نثرهایی دربارهٔ فروغ فرخزاد،سهراب سپهری،فیروزشیروانلو،مهدی اخوان ثالث،ابراهیم گلستان،مرتضی ممیز،مهدی خالدی،بیژن جلالی،آیدین آغداشلو،سهراب شهیدثالث،کیومرث صابری، مسعودکیمیایی و...
رمان:
۱۳۹۵ - از پنجرهٔ مسافرخانه،انتشارات کتابسرای نیک
سایر آثاروفعالیتها:
۱۳۸۸ - شعر خوانی در آلبوم موسیقی دورتانزدیک ساخته هوشنگ کامکار.
۱۳۸۷ -
شعرخوانی شعرهای خودشاعردر سلسله آلبومهایی به نام صدای شاعر،انجمن شاعران ایران
۱۳۷۹ - داور جشنواره ۲۰سال شعروقصه کودک
۱۳۷۸ - داورنخستین جشنواره موسیقی پاپ در ایران
۱۳۷۰ - شعر خوانی درآلبوم ابیات تنهایی ساخته فریبرزلاچینی،دکلمه اشعارسهراب سپهری
۱۳۶۸ - شعرخوانی درآلبوم درشب سرد زمستانی ساخته فریبرزلاچینی و آوازمحمد نوری
دکلمه اشعارنیمایوشیج
دکلمهٔ اشعارسهراب سپهری درآلبومی به نام درگلستانه (با صدای شهرام ناظری)
خواندن اشعارقیصر امین پور درآلبومی به نام فاصله
خواندن اشعارحافظ درآلبومی به نام شرح شوق باهمکاری ژاله علو
شعرخوانی شعرهای خوددرآلبومی تحت عنوان«دوستت دارم»باموسیقی کارن همایونفر - آوای باربد
کتاب صوتی عاشقانههای حافظباصدای احمدرضااحمدی وموسیقی داریوش دولتشاهی - نوین کتاب گویا
فیلم:
۱۳۷۶ - گوینده گفتارمتن فیلم بانوی اردیبهشت به کارگردانی رخشان بنی اعتماد
۱۳۶۷ - گوینده گفتارمتن فیلم نارونی به کارگردانی سعیدابراهیمیفر
۱۳۵۴ - نویسنده پویانمایی ملک خورشیدبه کارگردانی علی اکبرصادقی
۱۳۴۹ - دستیارکارگردان فیلم پنجره به کارگردانی جلال مقدم
۱۳۵۱ - بازی درفیلم پستچی به کارگردانی داریوش مهرجویی
در28 آبان 99خیابان گیتی در محدوده بلوارنلسون ماندلاواقع در منطقه۳شهرداری تهران بنام احمدرضااحمدی تغییرنام یافت.
۱۳۴۹ - «ناگهان چراغها روشن شدند»با تصویرگری احسان عبداللهی،نشر نظر۱۳۴۹ -
«عروس ودامادزیر باران» با تصویرگری نگین احتسابیان،نشرنظر۱۳۸۹ -
«دریک شب مهتابی که شب چهاردهم ماه بود»، ۱۳۸۹ -
«کبوترسفید کنارآینه» با تصویرگری علیرضاگلدوزیان وگرافیک کورش پارسا نژاد ۱۳۸۶ -
«بازهم نوشتم صبح،صبح شد» بانقاشی لیلایوسفی،نشر شباویز۱۳۸۵ -
«بهاربود»با نقاشی شراره خسروانی
«شب روز اول و صبح روز هفتم»، با نقاشی محمدرضا لواسانی،کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان۱۳۸۵
«پسرک تنها روی برف» با نقاشی مریم مبصری، فرهنگ گستر۱۳۸۴ -
«برف هفت گل بنفشه را پوشاند» با نقاشی مریم مبصری، فرهنگ گستر۱۳۸۴ -
«نوشتم باران، باران بارید» با نقاشی علی مفاخری،نشرشباویز۱۳۸۴ -
«نشانی» بانقاشی شراره خسروانی۱۳۸۴
- «روزی که مه بیپایان بود»با نقاشی شراره خسروانی۱۳۸۴ -
«رنگینکمانی که همیشه رخ نمیداد»با نقاشی محمدعلی بنیاسدی۱۳۸۲ -
«درباغچه عروس وداماد روییده بود»با نقاشی مرجان وفاییان۱۳۸۰ -
«اسب وسیب وبهار» بانقاشی کریم نصر۱۳۷۶ -
«شب یلدا قصهٔ بلندترین شب سال»،با نقاشی فرح اصولی۱۳۷۳ -
«خواب یک سیب، سیب یک خواب» با نقاشی ابوالفضل همتی آهویی۱۳۷۰ -
«دربهارخرگوش سفیدم را یافتم» با نقاشی نفیسه ریاحی۱۳۷۰ -
«حوض کوچک، قایق کوچک» بانقاشی نفیسه شهدادی۱۳۶۹ -
«خرگوش سفیدم همیشه سفیدبود» با نقاشی فرح اصولی۱۳۶۹ -
«دربهارپرنده را صدا کردیم،جواب داد» بانقاشی فرح اصولی۱۳۶۹ -
«روزهای آخر پاییزبود» بانقاشی فرح اصولی۱۳۶۹ -
«عکاس درحیاط خانه مامنتظر بود» با نقاشی نسرین خسروی۱۳۶۸ -
«نوشتم باران،باران بارید»بانقاشی فردوس ابراهیمیفر۱۳۶۸ -
«تودیگرازاین بوته هزارگل سرخ داری» با نقاشی فردوس ابراهیمیفر ومینا ضرابی۱۳۶۴ -
«هفت روز هفته دارم» بانقاشی محمدرضادادگر۱۳۶۴ -
«هفت کمان هفترنگ»بانقاشی هوشنگ محمدیان۱۳۴۸ -
«من حرفی دارم که فقط شمابچهها باور میکنید»،کانون پرورش فکری کودکان ونوجوانان.۱۳۹۴ -
«مزرعه گلهای آفتابگردان»،کانون پرورش فکری کودکان ونوجوانان۱۳۹۰-
«ناگهان چراغها روشن شدند»،نشر نظر۱۳۹۰-
«مسافران هواپیمای سفیدرنگ»،کانون پرورش فکری کودکان ونوجوان۱۳۹۰-
«دخترک ماهی تنهایی»، نشرنظر۱۳۹۵ - «پسرک و دوازده ماه سال»، نشرنظر. شابک ۰-۱۰۱-۱۵۲-۶۰۰-۹۷۸۱۳۸۹ -
«پسرک دریارانگاه کردوگفت»،نشر نیستان.شابک ۶-۶۱۱-۳۳۷-۹۶۴-۹۷۸۱۳۸۹ -
«دیگردرخانه پسرک هفت صندلی بود»، تصویرگر:راشین خیریه،نشرچشمه۱۳۸۹
- «قصههای پدربزرگ»،تصویرگر:عطیه مرکزی،افق۱۳۸۷ -
«در باغ بزرگ باران میبارید»، افق۱۳۹۰-
«دخترک ماهی تنهایی»، تصویرگر:نازنین عباسی، نشرنظر.شابک ۶-۰۷۱-۱۵۲-۶۰۰-۹۷۸۱۳۹۰-
پروانه روی بالش من به خواب رفته بود، نشر نظر.شابک ۳-۰۷۲-۱۵۲-۶۰۰-۹۷۸۱۳۹۲ -
سفر، تصویرگر:ناهیدکاظمی،نشر ثالث۱۳۹۰-
پروانه روی بالش من به خواب رفته بود، تصویرگر:لیدا طاهری، نشر نظر۱۳۹۳ -
باران دیگرنمیبارید، تصویرگر:ماهی تذهیبی، نشرنظر.شابک ۷-۱۳۱-۱۵۲-۶۰۰-۹۷۸۱۳۹۳ -
این همهa1 بادکنکهای رنگی، نشرنظر. شابک ۸-۱۴۷-۱۵۲-۶۰۰-۹۷۸
نثر:
۱۳۷۳ - حکایت آشنایی من،نشر ویدا،
نثرهایی دربارهٔ فروغ فرخزاد،سهراب سپهری،فیروزشیروانلو،مهدی اخوان ثالث،ابراهیم گلستان،مرتضی ممیز،مهدی خالدی،بیژن جلالی،آیدین آغداشلو،سهراب شهیدثالث،کیومرث صابری، مسعودکیمیایی و...
رمان:
۱۳۹۵ - از پنجرهٔ مسافرخانه،انتشارات کتابسرای نیک
سایر آثاروفعالیتها:
۱۳۸۸ - شعر خوانی در آلبوم موسیقی دورتانزدیک ساخته هوشنگ کامکار.
۱۳۸۷ -
شعرخوانی شعرهای خودشاعردر سلسله آلبومهایی به نام صدای شاعر،انجمن شاعران ایران
۱۳۷۹ - داور جشنواره ۲۰سال شعروقصه کودک
۱۳۷۸ - داورنخستین جشنواره موسیقی پاپ در ایران
۱۳۷۰ - شعر خوانی درآلبوم ابیات تنهایی ساخته فریبرزلاچینی،دکلمه اشعارسهراب سپهری
۱۳۶۸ - شعرخوانی درآلبوم درشب سرد زمستانی ساخته فریبرزلاچینی و آوازمحمد نوری
دکلمه اشعارنیمایوشیج
دکلمهٔ اشعارسهراب سپهری درآلبومی به نام درگلستانه (با صدای شهرام ناظری)
خواندن اشعارقیصر امین پور درآلبومی به نام فاصله
خواندن اشعارحافظ درآلبومی به نام شرح شوق باهمکاری ژاله علو
شعرخوانی شعرهای خوددرآلبومی تحت عنوان«دوستت دارم»باموسیقی کارن همایونفر - آوای باربد
کتاب صوتی عاشقانههای حافظباصدای احمدرضااحمدی وموسیقی داریوش دولتشاهی - نوین کتاب گویا
فیلم:
۱۳۷۶ - گوینده گفتارمتن فیلم بانوی اردیبهشت به کارگردانی رخشان بنی اعتماد
۱۳۶۷ - گوینده گفتارمتن فیلم نارونی به کارگردانی سعیدابراهیمیفر
۱۳۵۴ - نویسنده پویانمایی ملک خورشیدبه کارگردانی علی اکبرصادقی
۱۳۴۹ - دستیارکارگردان فیلم پنجره به کارگردانی جلال مقدم
۱۳۵۱ - بازی درفیلم پستچی به کارگردانی داریوش مهرجویی
در28 آبان 99خیابان گیتی در محدوده بلوارنلسون ماندلاواقع در منطقه۳شهرداری تهران بنام احمدرضااحمدی تغییرنام یافت.
Derakhtani ra
Ahmadreza Ahmadi
من و تو
چتر را در یك روز بارانی
در یك مغازه كه به تماشای
گلهای مصنوعی
رفته بودیم
گم كردیم ...
✍ #احمدرضا_احمدی
🎤 #احمدرضا_احمدی
چتر را در یك روز بارانی
در یك مغازه كه به تماشای
گلهای مصنوعی
رفته بودیم
گم كردیم ...
✍ #احمدرضا_احمدی
🎤 #احمدرضا_احمدی
معرفی عارفان
شعروقصه برای کودکان: ۱۳۴۹ - «ناگهان چراغها روشن شدند»با تصویرگری احسان عبداللهی،نشر نظر۱۳۴۹ - «عروس ودامادزیر باران» با تصویرگری نگین احتسابیان،نشرنظر۱۳۸۹ - «دریک شب مهتابی که شب چهاردهم ماه بود»، ۱۳۸۹ - «کبوترسفید کنارآینه» با تصویرگری علیرضاگلدوزیان وگرافیک…
«من از آن آدمهای خوش قول تمیزم. از صبح امروز ساعت هشت و نیم با این هیبتی که میبینید، اینجا نشستهام.ساعت پنج بلند شدم، رفتم حمام، ریش زدم و آماده شدم. از انضباط خیلی خوشم میآید. بدون انضباط نمیشود اینقدر کار کرد. »
به بهانه تولد 81 سالگی استاد #احمدرضا_احمدی گریزی میزنیم به چند سال پیش و قسمتی از دیدار چلچراغی ها در منزل ایشون را با شما به اشتراک میگذاریم
🎈تولدتان مبارک استاد عزیز
📌خواستیم درباره این بگوید که سوژه کارهایش را از کجا پیدا میکند که حتی ثانیهای هم نیاز به درنگ نداشت...
📌چرا همه رمانهایتان در پاریس میگذرد. تصادفی انتخابش کردهاید، یا دلیلی دارد؟
📌هیچ شده است به مهاجرت از ایران فکر کنید؟
📌کارهایتان را بازنویسی هم میکنید؟
📌آدم اهل سینما دوروبرتان زیاد بوده است. ازکیمیایی و قریبیان گرفته، تا همین ابراهیم گلستان. چطور شد که جذب آن فضا نشدید؟
و.......
بخشی از سوالهای گفتگو با استاد را خواندید
به بهانه تولد 81 سالگی استاد #احمدرضا_احمدی گریزی میزنیم به چند سال پیش و قسمتی از دیدار چلچراغی ها در منزل ایشون را با شما به اشتراک میگذاریم
🎈تولدتان مبارک استاد عزیز
📌خواستیم درباره این بگوید که سوژه کارهایش را از کجا پیدا میکند که حتی ثانیهای هم نیاز به درنگ نداشت...
📌چرا همه رمانهایتان در پاریس میگذرد. تصادفی انتخابش کردهاید، یا دلیلی دارد؟
📌هیچ شده است به مهاجرت از ایران فکر کنید؟
📌کارهایتان را بازنویسی هم میکنید؟
📌آدم اهل سینما دوروبرتان زیاد بوده است. ازکیمیایی و قریبیان گرفته، تا همین ابراهیم گلستان. چطور شد که جذب آن فضا نشدید؟
و.......
بخشی از سوالهای گفتگو با استاد را خواندید
Telegram
attach 📎