This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
معشوق چون خواهد که عاشق را برکشد ، نخست هر لباس که از هر عالمی با او همراه شده باشد از او برکشد و بَدَل آن خلعتِ صفات خودش درپوشاند .
فخرالدین عراقی ⚘
فخرالدین عراقی ⚘
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
محب خواست که به عین الیقین جمال دوست بیند. عمری در این طلب سرگشته می گشت. ناگاه به سمع سر او ندا آمد:
آن چشمه که خضر یافت زو آب حیات
در منزل تو است لیکن انباشته ای
#فخرالدین عراقی⚘
آن چشمه که خضر یافت زو آب حیات
در منزل تو است لیکن انباشته ای
#فخرالدین عراقی⚘
امشب که حریف دلبر دلداریم
یارب که چها در دل و در سر داریم
یک لحظه گل از چمن همی افشانیم
یک دم به شکرستان شکر میکاریم
#مولانا⚘
یارب که چها در دل و در سر داریم
یک لحظه گل از چمن همی افشانیم
یک دم به شکرستان شکر میکاریم
#مولانا⚘
چون آب، به هر نشیب جویی داری
چون باد، ز هر شکوفه بویی داری
چون ماه، به هر جانب رویی داری
نادرطبعی و طرفهخویی داری!
#سنایی
چون باد، ز هر شکوفه بویی داری
چون ماه، به هر جانب رویی داری
نادرطبعی و طرفهخویی داری!
#سنایی
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
مژده ای دل که دگر باد صبا باز آمد
هدهد خوش خبر از طَرْفِ سبا باز آمد
برکش ای مرغ سحر نغمه داوودی باز
که سلیمان گل از طَرْفِ هوا باز آمد
#حافظ ⚘
هدهد خوش خبر از طَرْفِ سبا باز آمد
برکش ای مرغ سحر نغمه داوودی باز
که سلیمان گل از طَرْفِ هوا باز آمد
#حافظ ⚘
ماهم این هفته برون رفت و به چشمم سالیست
حال هجران تو چه دانی که چه مشکل حالیست
مردم دیده ز لطف رخ او در رخ او
عکس خود دید گمان برد که مشکین خالیست
میچکد شیر هنوز از لب همچون شکرش
گر چه در شیوه گری هر مژهاش قتالیست
ای که انگشت نمایی به کرم در همه شهر
وه که در کار غریبان عجبت اهمالیست
بعد از اینم نبود شائبه در جوهر فرد
که دهان تو در این نکته خوش استدلالیست
مژده دادند که بر ما گذری خواهی کرد
نیت خیر مگردان که مبارک فالیست
کوه اندوه فراقت به چه حالت بکشد
حافظ خسته که از ناله تنش چون نالیست
#حضرت_حافظ ⚘
حال هجران تو چه دانی که چه مشکل حالیست
مردم دیده ز لطف رخ او در رخ او
عکس خود دید گمان برد که مشکین خالیست
میچکد شیر هنوز از لب همچون شکرش
گر چه در شیوه گری هر مژهاش قتالیست
ای که انگشت نمایی به کرم در همه شهر
وه که در کار غریبان عجبت اهمالیست
بعد از اینم نبود شائبه در جوهر فرد
که دهان تو در این نکته خوش استدلالیست
مژده دادند که بر ما گذری خواهی کرد
نیت خیر مگردان که مبارک فالیست
کوه اندوه فراقت به چه حالت بکشد
حافظ خسته که از ناله تنش چون نالیست
#حضرت_حافظ ⚘
کس نیست که افتاده آن زلف دوتا نیست
در رهگذر کیست که دامی ز بلا نیست
چون چشم تو دل میبرد از گوشه نشینان
همراه تو بودن گنه از جانب ما نیست
روی تو مگر آینه لطف الهیست
حقا که چنین است و در این روی و ریا نیست
نرگس طلبد شیوه چشم تو زهی چشم
مسکین خبرش از سر و در دیده حیا نیست
از بهر خدا زلف مپیرای که ما را
شب نیست که صد عربده با باد صبا نیست
بازآی که بی روی تو ای شمع دل افروز
در بزم حریفان اثر نور و صفا نیست
تیمار غریبان اثر ذکر جمیل است
جانا مگر این قاعده در شهر شما نیست
دی میشد و گفتم صنما عهد به جای آر
گفتا غلطی خواجه در این عهد وفا نیست
گر پیر مغان مرشد من شد چه تفاوت
در هیچ سری نیست که سری ز خدا نیست
عاشق چه کند گر نکشد بار ملامت
با هیچ دلاور سپر تیر قضا نیست
در صومعه زاهد و در خلوت صوفی
جز گوشه ابروی تو محراب دعا نیست
ای چنگ فروبرده به خون دل حافظ
فکرت مگر از غیرت قرآن و خدا نیست
#حضرت_حافظ⚘
در رهگذر کیست که دامی ز بلا نیست
چون چشم تو دل میبرد از گوشه نشینان
همراه تو بودن گنه از جانب ما نیست
روی تو مگر آینه لطف الهیست
حقا که چنین است و در این روی و ریا نیست
نرگس طلبد شیوه چشم تو زهی چشم
مسکین خبرش از سر و در دیده حیا نیست
از بهر خدا زلف مپیرای که ما را
شب نیست که صد عربده با باد صبا نیست
بازآی که بی روی تو ای شمع دل افروز
در بزم حریفان اثر نور و صفا نیست
تیمار غریبان اثر ذکر جمیل است
جانا مگر این قاعده در شهر شما نیست
دی میشد و گفتم صنما عهد به جای آر
گفتا غلطی خواجه در این عهد وفا نیست
گر پیر مغان مرشد من شد چه تفاوت
در هیچ سری نیست که سری ز خدا نیست
عاشق چه کند گر نکشد بار ملامت
با هیچ دلاور سپر تیر قضا نیست
در صومعه زاهد و در خلوت صوفی
جز گوشه ابروی تو محراب دعا نیست
ای چنگ فروبرده به خون دل حافظ
فکرت مگر از غیرت قرآن و خدا نیست
#حضرت_حافظ⚘
کسی که عاشق آن رونق چمن باشد
عجب مدار که در بیدلی چو من باشد
حدیث صبر مگویید صبر را ره نیست
در آن دلی که بدان یار ممتحن باشد
چو عشق سلسله خویش را بجنباند
جنون عقل فلاطون و بوالحسن باشد
به جان عشق که جانی ز عشق جان نبرد
وگر درونه صد برج و صد بدن باشد
اگر چو شیر شوی عشق شیرگیر قویست
وگر چه پیل شوی عشق کرکدن باشد
وگر به قعر چهی درروی برای گریز
چو دلو گردن از او بسته رسن باشد
وگر چو موی شوی موی میشکافد عشق
وگر کباب شوی عشق باب زن باشد
امان عالم عشقست و معدلت هم از اوست
وگر چه راه زن عقل مرد و زن باشد
خموش کن که سخن را وطن دمشق دلست
مگو غریب ورا کش چنین وطن باشد
#مولانای_جان⚘
عجب مدار که در بیدلی چو من باشد
حدیث صبر مگویید صبر را ره نیست
در آن دلی که بدان یار ممتحن باشد
چو عشق سلسله خویش را بجنباند
جنون عقل فلاطون و بوالحسن باشد
به جان عشق که جانی ز عشق جان نبرد
وگر درونه صد برج و صد بدن باشد
اگر چو شیر شوی عشق شیرگیر قویست
وگر چه پیل شوی عشق کرکدن باشد
وگر به قعر چهی درروی برای گریز
چو دلو گردن از او بسته رسن باشد
وگر چو موی شوی موی میشکافد عشق
وگر کباب شوی عشق باب زن باشد
امان عالم عشقست و معدلت هم از اوست
وگر چه راه زن عقل مرد و زن باشد
خموش کن که سخن را وطن دمشق دلست
مگو غریب ورا کش چنین وطن باشد
#مولانای_جان⚘
کسی که عاشق آن رونق چمن باشد
عجب مدار که در بیدلی چو من باشد
حدیث صبر مگویید صبر را ره نیست
در آن دلی که بدان یار ممتحن باشد
چو عشق سلسله خویش را بجنباند
جنون عقل فلاطون و بوالحسن باشد
به جان عشق که جانی ز عشق جان نبرد
وگر درونه صد برج و صد بدن باشد
اگر چو شیر شوی عشق شیرگیر قویست
وگر چه پیل شوی عشق کرکدن باشد
وگر به قعر چهی درروی برای گریز
چو دلو گردن از او بسته رسن باشد
وگر چو موی شوی موی میشکافد عشق
وگر کباب شوی عشق باب زن باشد
امان عالم عشقست و معدلت هم از اوست
وگر چه راه زن عقل مرد و زن باشد
خموش کن که سخن را وطن دمشق دلست
مگو غریب ورا کش چنین وطن باشد
#مولانای_جان⚘
عجب مدار که در بیدلی چو من باشد
حدیث صبر مگویید صبر را ره نیست
در آن دلی که بدان یار ممتحن باشد
چو عشق سلسله خویش را بجنباند
جنون عقل فلاطون و بوالحسن باشد
به جان عشق که جانی ز عشق جان نبرد
وگر درونه صد برج و صد بدن باشد
اگر چو شیر شوی عشق شیرگیر قویست
وگر چه پیل شوی عشق کرکدن باشد
وگر به قعر چهی درروی برای گریز
چو دلو گردن از او بسته رسن باشد
وگر چو موی شوی موی میشکافد عشق
وگر کباب شوی عشق باب زن باشد
امان عالم عشقست و معدلت هم از اوست
وگر چه راه زن عقل مرد و زن باشد
خموش کن که سخن را وطن دمشق دلست
مگو غریب ورا کش چنین وطن باشد
#مولانای_جان⚘
چون سختی ها به نهایت رسد ،
گشایش پدید آید.
و آن هنگام که حلقه های بلا تنگ گردد ،
آسایش فرا رسد.
#حضرت_علی_علیه_السلام⚘
گشایش پدید آید.
و آن هنگام که حلقه های بلا تنگ گردد ،
آسایش فرا رسد.
#حضرت_علی_علیه_السلام⚘
بعدِ تو ای گلِ زیبای بهارم ای وای
با شکوفاییِ گلهای بهاران چه کنم ؟
بعدِ تو ای همه ی پشت و پناه و نفسم
با دلِ تنگ و غم و حالِ پریشان چه کنم ؟
غمِ دلواپسی و دوری و غربت به کنار
بی تو با این همه اندوهِ فراوان چه کنم ؟
#آنجلا_راد
#انا_لله_و_انا_علیه_راجعون
#همه_از_خدا_هستیم_و_بازگشت_همه_بسوی_اوست
#همسری دلسوزو_صبور_که_سبک_بال_به_سوی_حضرت_باری_تعالی_پرواز_کرد
#با_قلبی_آکنده_از_درد_و_نهایت_تألم_و_تاثر_در_گذشت_ناگهانی همسر بزرگوار بانو سهیلا_عزیز_را_خدمت :
بانو سهیلای عزیزم
استاد عزیزی گرانقدر
بانو شهلای عزیز
#لطفا_ما_را_در_غم_اندوه_خودتان_شریک_بدانید.🖤
#از_طرف_مدیران_و_اعضای_محترم_مجموعه_ی_ادبی رندان حافظ وشورای مدیران رندان حافظ
مجموعه ادبی عرفان شمس ومدیران عرفان شمس🖤🖤
با شکوفاییِ گلهای بهاران چه کنم ؟
بعدِ تو ای همه ی پشت و پناه و نفسم
با دلِ تنگ و غم و حالِ پریشان چه کنم ؟
غمِ دلواپسی و دوری و غربت به کنار
بی تو با این همه اندوهِ فراوان چه کنم ؟
#آنجلا_راد
#انا_لله_و_انا_علیه_راجعون
#همه_از_خدا_هستیم_و_بازگشت_همه_بسوی_اوست
#همسری دلسوزو_صبور_که_سبک_بال_به_سوی_حضرت_باری_تعالی_پرواز_کرد
#با_قلبی_آکنده_از_درد_و_نهایت_تألم_و_تاثر_در_گذشت_ناگهانی همسر بزرگوار بانو سهیلا_عزیز_را_خدمت :
بانو سهیلای عزیزم
استاد عزیزی گرانقدر
بانو شهلای عزیز
#لطفا_ما_را_در_غم_اندوه_خودتان_شریک_بدانید.🖤
#از_طرف_مدیران_و_اعضای_محترم_مجموعه_ی_ادبی رندان حافظ وشورای مدیران رندان حافظ
مجموعه ادبی عرفان شمس ومدیران عرفان شمس🖤🖤
هین توکل کن ملرزان پا و دست
رزق تو بر تو ز تو عاشقترست
عاشقست و میزند او مولمول
که ز بیصبریت داند ای فضول
گر ترا صبری بدی رزق آمدی
خویشتن چون عاشقان بر تو زدی
این تب لرزه ز خوف جوع چیست
در توکل سیر می تانند زیست
مولانا
رزق تو بر تو ز تو عاشقترست
عاشقست و میزند او مولمول
که ز بیصبریت داند ای فضول
گر ترا صبری بدی رزق آمدی
خویشتن چون عاشقان بر تو زدی
این تب لرزه ز خوف جوع چیست
در توکل سیر می تانند زیست
مولانا
بیست و پنج اردیبهشت ماه، روز بزرگداشت فردوسی بزرگ خجسته بادا...🌷🌺🌷
📷 مجسمه و مقبره فردوسی بزرگ(طراح آرامگاه فردوسی،استاد #هوشنگ_سیحون در سال ۱۳۴۷ شمسی و مجسمه فردوسی در ارتفاع ۱/۸۵ سانتی متر از جنس سنگ مرمر اثر میکل انژ ایران استاد #ابوالحسن_صدیقی در سال ۱۳۴۸ شمسی)
📷 مجسمه و مقبره فردوسی بزرگ(طراح آرامگاه فردوسی،استاد #هوشنگ_سیحون در سال ۱۳۴۷ شمسی و مجسمه فردوسی در ارتفاع ۱/۸۵ سانتی متر از جنس سنگ مرمر اثر میکل انژ ایران استاد #ابوالحسن_صدیقی در سال ۱۳۴۸ شمسی)
"به بهانهی 25 اردیبهشت، روز بزرگداشت حکیم ابوالقاسم #فردوسی "
#شهنامه_چه_میگفت
این دفتر دانایی، این طرفه رهآورد،
الهام خداییست که «فردوسی توسی»
از جان و دل آن را بپذیرفت،
با جان و دل خویش، بیامیخت،
بیاراست، بپرورد؛
*
ده قرن ِ، فزون است که در پهنهی گیتی
میدان شکوهش را،
کس نیست، هماورد!
*
دَه قرن ِ ازین پیش
آیا چه کسی دید که این مَرد
با آتش پنهانش
با طبع خروشانش
سی سال، شب و روز، چهها گفت؟ چهها کرد؟
*
امروز، هنوز از پس ِ ده قرن که این مُلک
در دایرهی دوران گشتهست،
آیا چه کسی داند سیسال در آن عهد
بر این هنری مرد سخنور چه گذشتهست؟
*
انگیزهاش از گفتن شهنامه چه بودهست؟
سیمای اساطیری ایران کهن را
آن روز، چرا گَرد ز رخسار زدودهست؟
سیسال، برای چه، برای که سرودهست!
*
میدید وطن را، که سراپا همه درد است.
میدید که خون در رگ مردُم،
افسرده و سرد است.
آتشکدهها خالی خاموش
آزادی در بند
لبخند فراموش
بیگانه نشستهست بر اورنگ
از ریشه دگرگون شده فرهنگ...
می گفت که: -«هنگام نبرد است»
با تیغ سخن روی بدان میدان آورد.
*
سی سال به پیکار، بر آن پیمان، پیمود
جان بر سر ِ پیکارش فرسود و نیاسود
وجدانش بیدار
ایمانش روشن
جان مایهی شعرش همه ایرانی و ایران
طومار نسبنامهی گردان و دلیران
نظمی که پیافکند،
کاخی که بنا کرد!
*
شهنامه به ایران و به ایرانی میگفت:
- یک روز شما در تنتان گوهر جان بود!
یک روز شما بر سرتان تاج کیان بود
وان پرچمتان رایت مهر و خرد و داد
افراشته بر بام جهان بود!
*
شهنامه به آن مردم خودباخته میگفت:
بار دگر آنگونه توانمند، توان بود،
*
این دفتر دانایی،
این طرفه رهآورد
الهام خدایی
فرمان اهوراست؛
روح وطن ماست که فردوسی توسی
با جان و دل خویش بیامیخت، بیاراست، بپرورد؛
آنگاه چنین نغز و دلافروز و دلاویز
در پیش نگاه همه آفاق بگسترد.
- #فریدون_مشیری
#شهنامه_چه_میگفت
این دفتر دانایی، این طرفه رهآورد،
الهام خداییست که «فردوسی توسی»
از جان و دل آن را بپذیرفت،
با جان و دل خویش، بیامیخت،
بیاراست، بپرورد؛
*
ده قرن ِ، فزون است که در پهنهی گیتی
میدان شکوهش را،
کس نیست، هماورد!
*
دَه قرن ِ ازین پیش
آیا چه کسی دید که این مَرد
با آتش پنهانش
با طبع خروشانش
سی سال، شب و روز، چهها گفت؟ چهها کرد؟
*
امروز، هنوز از پس ِ ده قرن که این مُلک
در دایرهی دوران گشتهست،
آیا چه کسی داند سیسال در آن عهد
بر این هنری مرد سخنور چه گذشتهست؟
*
انگیزهاش از گفتن شهنامه چه بودهست؟
سیمای اساطیری ایران کهن را
آن روز، چرا گَرد ز رخسار زدودهست؟
سیسال، برای چه، برای که سرودهست!
*
میدید وطن را، که سراپا همه درد است.
میدید که خون در رگ مردُم،
افسرده و سرد است.
آتشکدهها خالی خاموش
آزادی در بند
لبخند فراموش
بیگانه نشستهست بر اورنگ
از ریشه دگرگون شده فرهنگ...
می گفت که: -«هنگام نبرد است»
با تیغ سخن روی بدان میدان آورد.
*
سی سال به پیکار، بر آن پیمان، پیمود
جان بر سر ِ پیکارش فرسود و نیاسود
وجدانش بیدار
ایمانش روشن
جان مایهی شعرش همه ایرانی و ایران
طومار نسبنامهی گردان و دلیران
نظمی که پیافکند،
کاخی که بنا کرد!
*
شهنامه به ایران و به ایرانی میگفت:
- یک روز شما در تنتان گوهر جان بود!
یک روز شما بر سرتان تاج کیان بود
وان پرچمتان رایت مهر و خرد و داد
افراشته بر بام جهان بود!
*
شهنامه به آن مردم خودباخته میگفت:
بار دگر آنگونه توانمند، توان بود،
*
این دفتر دانایی،
این طرفه رهآورد
الهام خدایی
فرمان اهوراست؛
روح وطن ماست که فردوسی توسی
با جان و دل خویش بیامیخت، بیاراست، بپرورد؛
آنگاه چنین نغز و دلافروز و دلاویز
در پیش نگاه همه آفاق بگسترد.
- #فریدون_مشیری
معرفی عارفان
"به بهانهی 25 اردیبهشت، روز بزرگداشت حکیم ابوالقاسم #فردوسی " #شهنامه_چه_میگفت این دفتر دانایی، این طرفه رهآورد، الهام خداییست که «فردوسی توسی» از جان و دل آن را بپذیرفت، با جان و دل خویش، بیامیخت، بیاراست، بپرورد؛ * ده قرن ِ، فزون است که در پهنهی…
#افتخار ایران وایرانی
"شاهنامه"
اثر "حکیم ابوالقاسم فردوسی"
حماسهای منظوم و دربرگیرندهٔ نزدیک به ۶۰٬۰۰۰۰ بیت و یکی از بزرگترین و برجستهترین سرودههای حماسهای جهان است....
که سرایش و ویرایش آن گنجینه، دستآورد دست کم سی سال رنج و تلاش خستگیناپذیر این سخنسرای بزرگ ایرانی است...
درونمایهٔ این شاهکار ادبی، اسطورهها، افسانهها و تاریخ ایران از آغاز تا حمله اعراب به ایران در سدهٔ هفتم است که در چهار دودمان...
پادشاهی پیشدادیان، کیانیان، اشکانیان و ساسانیان
گنجانده میشوند و به سه بخش...
اسطورهای
(از روزگار کیومرث تا پادشاهی فریدون)،
پهلوانی
(از خیزش کاوه آهنگر تا مرگ رستم)
و تاریخی
(از پادشاهی بهمن و پیدایش اسکندر تا گشایش ایران به دست اعراب)
بخشبندی میشود.
هنگامی که زبان دانش و ادبیات در ایران زبان عربی بود، فردوسی با سرودن شاهنامه با ویژگیهای هدفمندی که داشت زبان پارسی را زنده و پایدار کرد.
یکی از بنمایههای مهمی که فردوسی برای سرودن شاهنامه از آن استفاده کرد، شاهنامهٔ ابومنصوری بود.
شاهنامه نفوذ بسیاری در جهتگیری فرهنگ فارسی و نیز بازتابهای شکوهمندی در ادبیات جهان داشتهاست و شاعران بزرگی مانند گوته و ویکتور هوگو از آن به نیکی یاد کردهاند.
شاهنامه بزرگترین کتاب به زبان پارسی است که در همه جای جهان مورد توجه قرار گرفته و به همهٔ زبانهای زندهٔ جهان بازگردانی شدهاست.
نخستین بار در ۶۰۱ خورشیدی بنداری اصفهانی شاهنامه را به زبان عربی بازگردانی کرد و پس از آن بازگردانیهای دیگری از شاهنامه (از جمله بازگردانی ژول مل به فرانسوی) انجام گرفت.
فردوسی هنگامی شاهنامه را سرود که زبان پارسی دچار آشفتگی بود و او از ماندگار شدن این آشفتگی و افزونی آن جلوگیری کرد.
فردوسی در سرودن شاهنامه بیشتر از پارسی سره بهره برده و شمار واژگان عربی در شاهنامه ۸۶۵۵ واژه است.
۲ اسفندماه ۱۳۸۸ پایان هزارهٔ سرایش شاهنامه بود.
جشن جهانی هزارهٔ شاهنامه با بودن نمایندگان ۱۹۲ کشور وابسته به یونسکو در پاریس، فرانسه در بنای این نهاد جهانی با همکاری بنیاد فردوسی برگزار شد.
همچنین آیین بزرگداشت هزارهٔ شاهنامه در کشورهای گوناگون به بهانهٔ ثبت آن در یونسکو از جمله برلین، آلمان برگزار شد.
"شاهنامه"
اثر "حکیم ابوالقاسم فردوسی"
حماسهای منظوم و دربرگیرندهٔ نزدیک به ۶۰٬۰۰۰۰ بیت و یکی از بزرگترین و برجستهترین سرودههای حماسهای جهان است....
که سرایش و ویرایش آن گنجینه، دستآورد دست کم سی سال رنج و تلاش خستگیناپذیر این سخنسرای بزرگ ایرانی است...
درونمایهٔ این شاهکار ادبی، اسطورهها، افسانهها و تاریخ ایران از آغاز تا حمله اعراب به ایران در سدهٔ هفتم است که در چهار دودمان...
پادشاهی پیشدادیان، کیانیان، اشکانیان و ساسانیان
گنجانده میشوند و به سه بخش...
اسطورهای
(از روزگار کیومرث تا پادشاهی فریدون)،
پهلوانی
(از خیزش کاوه آهنگر تا مرگ رستم)
و تاریخی
(از پادشاهی بهمن و پیدایش اسکندر تا گشایش ایران به دست اعراب)
بخشبندی میشود.
هنگامی که زبان دانش و ادبیات در ایران زبان عربی بود، فردوسی با سرودن شاهنامه با ویژگیهای هدفمندی که داشت زبان پارسی را زنده و پایدار کرد.
یکی از بنمایههای مهمی که فردوسی برای سرودن شاهنامه از آن استفاده کرد، شاهنامهٔ ابومنصوری بود.
شاهنامه نفوذ بسیاری در جهتگیری فرهنگ فارسی و نیز بازتابهای شکوهمندی در ادبیات جهان داشتهاست و شاعران بزرگی مانند گوته و ویکتور هوگو از آن به نیکی یاد کردهاند.
شاهنامه بزرگترین کتاب به زبان پارسی است که در همه جای جهان مورد توجه قرار گرفته و به همهٔ زبانهای زندهٔ جهان بازگردانی شدهاست.
نخستین بار در ۶۰۱ خورشیدی بنداری اصفهانی شاهنامه را به زبان عربی بازگردانی کرد و پس از آن بازگردانیهای دیگری از شاهنامه (از جمله بازگردانی ژول مل به فرانسوی) انجام گرفت.
فردوسی هنگامی شاهنامه را سرود که زبان پارسی دچار آشفتگی بود و او از ماندگار شدن این آشفتگی و افزونی آن جلوگیری کرد.
فردوسی در سرودن شاهنامه بیشتر از پارسی سره بهره برده و شمار واژگان عربی در شاهنامه ۸۶۵۵ واژه است.
۲ اسفندماه ۱۳۸۸ پایان هزارهٔ سرایش شاهنامه بود.
جشن جهانی هزارهٔ شاهنامه با بودن نمایندگان ۱۹۲ کشور وابسته به یونسکو در پاریس، فرانسه در بنای این نهاد جهانی با همکاری بنیاد فردوسی برگزار شد.
همچنین آیین بزرگداشت هزارهٔ شاهنامه در کشورهای گوناگون به بهانهٔ ثبت آن در یونسکو از جمله برلین، آلمان برگزار شد.
معرفی عارفان
#افتخار ایران وایرانی "شاهنامه" اثر "حکیم ابوالقاسم فردوسی" حماسهای منظوم و دربرگیرندهٔ نزدیک به ۶۰٬۰۰۰۰ بیت و یکی از بزرگترین و برجستهترین سرودههای حماسهای جهان است.... که سرایش و ویرایش آن گنجینه، دستآورد دست کم سی سال رنج و تلاش خستگیناپذیر…
#آیا_می_دانستید 💡
در واقع فردوسی سومین نفری بوده است که تصمیم می گیرد، تاریخ پیشینیان ما را به نظم بنگارد. پیش از فردوسی در ابتدا #مسعودی_مروزی و بعد از او شاعر جوانمرگ #دقیقی منظومه های نگاشته بودند. از کتاب مروزی به جزو سه بیت چیزی باقی نمانده است و #دقيقی هم پیش از مرگش تنها توانسته بود در حدود هزار بیت را بسراید. در ابتدا فردوسی نمی خواست اشعاری را که دقیقی سروده بود در کتابش بیاورد، اما بنا به گفته خودش، شبی در خواب دقیقی را می بیند که او را از این کار برحذر می دارد و از فردوسی می خواهد که هزار بیت او را در کتابش بیاورد.
بدین نامه هرچند بشتافتی
کنون هرچه جستی همه یافتی
ازین باره من پیش گفتم سخن
اگر باز یابی بخیلی مکن
زگشتاپ و ارجاسپ بیتی هزار
به گفتم سر آمد مرا روزگار
بخش سروده شده توسط دقیقی #گشتاسب_نامه نام دارد و به لطف ذکر آن در شاهنامه تمام هزار بیت آن بدون تغییر به ما رسیده است، در واقع اگر #فردوسی آنرا در کتابش ذکر نمی کرد، چه بسا اشعار دقیقی هم به سرنوشت مسعود مروزی دچار می شدند و از آنها بیش از چند بیت به جا نمی ماند. با وجود تفاوت ها میان دو منظومه، اما هم دقیقی و هم فردوسی سعی کردهاند، کمترین لغات عربی را در اشعار خود بگنجانند، در هزار بیت دقیقی تنها 50 لغت عربی یافت می شود و در پنجاه هزار بیت فردوسی تنها 865 لغت، این بدان معناست که هر دو شاعر قصداحیای مجدد زبان و فرهنگ فارسی را داشتند که در نهایت فردوسی به این مهم نائل آمد.
در واقع فردوسی سومین نفری بوده است که تصمیم می گیرد، تاریخ پیشینیان ما را به نظم بنگارد. پیش از فردوسی در ابتدا #مسعودی_مروزی و بعد از او شاعر جوانمرگ #دقیقی منظومه های نگاشته بودند. از کتاب مروزی به جزو سه بیت چیزی باقی نمانده است و #دقيقی هم پیش از مرگش تنها توانسته بود در حدود هزار بیت را بسراید. در ابتدا فردوسی نمی خواست اشعاری را که دقیقی سروده بود در کتابش بیاورد، اما بنا به گفته خودش، شبی در خواب دقیقی را می بیند که او را از این کار برحذر می دارد و از فردوسی می خواهد که هزار بیت او را در کتابش بیاورد.
بدین نامه هرچند بشتافتی
کنون هرچه جستی همه یافتی
ازین باره من پیش گفتم سخن
اگر باز یابی بخیلی مکن
زگشتاپ و ارجاسپ بیتی هزار
به گفتم سر آمد مرا روزگار
بخش سروده شده توسط دقیقی #گشتاسب_نامه نام دارد و به لطف ذکر آن در شاهنامه تمام هزار بیت آن بدون تغییر به ما رسیده است، در واقع اگر #فردوسی آنرا در کتابش ذکر نمی کرد، چه بسا اشعار دقیقی هم به سرنوشت مسعود مروزی دچار می شدند و از آنها بیش از چند بیت به جا نمی ماند. با وجود تفاوت ها میان دو منظومه، اما هم دقیقی و هم فردوسی سعی کردهاند، کمترین لغات عربی را در اشعار خود بگنجانند، در هزار بیت دقیقی تنها 50 لغت عربی یافت می شود و در پنجاه هزار بیت فردوسی تنها 865 لغت، این بدان معناست که هر دو شاعر قصداحیای مجدد زبان و فرهنگ فارسی را داشتند که در نهایت فردوسی به این مهم نائل آمد.
تبه کردم جوانی تا کنم خوش زندگانی را
چه سود از زندگانی چون تبه کردم جوانـی را
به قطع رشته جان عهد بستم بارها با خود
به من آموخت گیتی، سست عهدی،سخت جانی را
بجوید عمر جاویدان هر آنکو همچو من بیند
به یک شام فـراق،اندوه عمـر جاودانی را
کی آگه می شود از روزگار تلخ ناکامـان
کسی کو گسترد هر شب،بساط کامرانی را
به دامان خون دل از دیده افشاندن کجا داند
به ساغر آنکه می ریزد شراب ارغوانـی را
وفا و مهــر کی دارد حبیبا آنکه می خواند
به اسم ابلهـی رسم وفـا و مهـربانی را
#حبیب_یغمایی
(شاعر ، محقق ادبی و روزنامه نگار
درگذشته ۲۴ اردیبهشت ۱۳۶۳تهران)
چه سود از زندگانی چون تبه کردم جوانـی را
به قطع رشته جان عهد بستم بارها با خود
به من آموخت گیتی، سست عهدی،سخت جانی را
بجوید عمر جاویدان هر آنکو همچو من بیند
به یک شام فـراق،اندوه عمـر جاودانی را
کی آگه می شود از روزگار تلخ ناکامـان
کسی کو گسترد هر شب،بساط کامرانی را
به دامان خون دل از دیده افشاندن کجا داند
به ساغر آنکه می ریزد شراب ارغوانـی را
وفا و مهــر کی دارد حبیبا آنکه می خواند
به اسم ابلهـی رسم وفـا و مهـربانی را
#حبیب_یغمایی
(شاعر ، محقق ادبی و روزنامه نگار
درگذشته ۲۴ اردیبهشت ۱۳۶۳تهران)