معرفی عارفان
1.26K subscribers
35.3K photos
13.1K videos
3.25K files
2.81K links
چه گفتم در وفا افزا جفا و جور افزودی
جفا کن جور کن جانا،غلط گفتم خطا کردم

فیض
Download Telegram
Rasm
Moein
معین - رسم
کــو همه لطف که در روی تو دیدم همه شب
وان حدیث چو شکر کز تو شنیدم همه شب

گر چه از شمع تو می‌سوخت چو پروانه دلم
گـــرد شمع رخ خوب تو پریدم همه شب

#مولانا
#امشب_با_حافظ

می‌ترسم از خرابی ایمان که می‌برد
محراب ابروی تو حضور نماز من

مست است یار و یاد حریفان نمی‌کند
ذکرش به خیر ساقی مسکین نواز من

زاهد چو از نماز تو کاری نمی‌رود
هم مستی شبانه و راز و نیاز من
عاشق سر مست را، با دین و دنیا کار نیست
کعبه صاحبدلان، جز خانه خمار نیست

روی زرد عاشقان، چون می‌شود گلگون به می
گر خم خمار را رنگی ز لعل یار نیست

زاهدی گر می‌خرد عقبی، به تقوی، گو، بخر
لاابالی را، سرو سودای این بازار نیست

از سر من باز کن، ساقی خرد را، کین زمان
با خیالش خلوتی دارم که جان را بار نیست

طلعتش، آینه صنع است و در آیینه‌اش
جمله حیرانند و کس را زهره گفتار نیست

شمع ما گر پرده بر می‌دارد، از روی یقین
در حق آتش پرستان، بعد از آن انکار نیست

حال بی‌خوابی چشم من، چه می‌داند کسی
کو چو اختر هر شبی تا صبحدم بیدار نیست

دامن وصلش به جان از دست دادن مشکل است
ورنه جان دادن، به دست عاشقان دشوار نیست

دوش با دل، راز عشق دوست گفتم، غیرتش
گفت سلمان بس، که هر کس محرم اسرار نیست


#سلمان_ساوجی
دارویِ عمومی و سودمندی که تحتِ قدرت هر کس از ثروتمند و فقیر و رعیّت و شاه هست و تهیه اش آسان، آن «توبه» است که دردِ تمام گناهان و معاصی را درمان می کند.

(شیخ محیی الدین ابن العربی)

📚 فتوحات مکیه
باب 115: معرفت غیبت
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
هرگز از بند و غم آزاد نگردد آن دل
که گرفتار کمند سر گیسوئی نیست

هر مرض دارو و هر درد علاجی دارد
زخم تیر مژه را مرهم و داروئی نیست


#عبید_زاکانی
اگر به خانه من آمدی
برای من ای مهربان چراغ بیاور و یک دریچه که از آن به ازدحام کوچه ى خوشبخت بنگرم.

#فروغ_فرخزاد
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
وفا نكردی و كردم،
خطا نديدی و ديدم
شكسـتی و نشكسـتم،
بُـريدی و نبـريدم

اگر ز خلق ،ملامـت و
گر ز كرده نِدامـت
کشيدم
از تو كشيدم
شنيدم ، از تو شنيدم ...

#مهرداد_اوستا
#فاطمه_مهلبان
#شبتون_نیک‌فرجام_همرهان‌جان
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
‌‌


می و میخانه مست و می کشان مست
زمین مست و زمان مست آسمان مست
نسیم از حلقه زلف تو بگذشت
چمن شد مست و باغ و باغبان مست
تا زدم یک جرعه می از چشم مستت
تا گرفتم جام مدهوشی ز دستت
شد زمین مست آسمان مست
بلبلان نغمه خوان مست
باغ مست و باغبان مست

بیژن ترقی



معرفی عارفان
داستان رستم و سهراب #آگاهی_یافتن_مادر_سهراب_از_کشته_شدن_پسرش فردوسی « شاهنامه » « سهراب » بخش ۲۵ ( #قسمت_دوم ) ۱۳ غریب و اسیر و نژند و نزار؟ ، به خاک‌اندرون ، آن تنِ نامدار؟ ، ۱۴ گمانم چنان بود ،،، گفتم کنون ، بگشتی به گِردِ جهان‌اندرون ، ۱۵ دو…
داستان رستم و سهراب
#آگاهی_یافتن_مادر_سهراب_از_کشته_شدن_پسرش
فردوسی « شاهنامه » « سهراب »
بخش ۲۵
( #قسمت_سوم )




۲۵

پدر جُستی ای گُردِ لشکرپناه ،

بجایِ پدر ، گورت آمد به‌راه ،

۲۶

از امّید ، نومید گشتی تو زار ،

بخفتی به خاک‌اندرون ، زار و خوار ،

۲۷

از آن پیش ،،، کو ، دشنه را برکشید ،

جگرگاهِ سیمینِ تو ، بردرید ،

۲۸

چرا آن نشانی ، که مادرت داد ،

ندادی بر او ، برنکردیش یاد؟ ،

۲۹

نشان داده بود از پدر ،،، مادرت ،

ز بهرِ چه؟ ، نامَد همی باورت؟ ،

۳۰

کنون ، مادرت ماند بی تو ، اسیر ،

پُر از درد و تیمار و رنج و زحیر ،

۳۱

چرا نامَدم با تو اندر سفر؟ ،

که گشتی به گُردانِ گیتی ، سمر ،

۳۲

مرا ، رستم از دور ، بشناختی ،

ترا با من ای پور ،،، بنواختی ،

۳۳

نینداختی تیغ ،،، آن سرفراز ،

نکردی جگرگاهت ای پور ،،، باز ،

۳۴

همیگفت و میخَست و میکَند موی ،

همی زد کفِ دست بر خوب‌روی ،

۳۵

همیگفت : ، مادرت بیچاره گشت ،

به‌خنجر ، جگرگاهِ تو ،،، پاره گشت ،

۳۶

ز هر سو ، بر او انجمن گشت خلق ،

کز آن گریه ، در خون همیگشت غرق ،





« داستان سیاوش - آغازِ داستان »

بخش ۲۴ : « وز آنجایگه ، شاه لشکر بِراند »




ادامه دارد 👇👇👇
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
.
لحن مناسبی ندارم!
همانند یک غریبه با تو صحبت می‌کنم،
اما تو به خوبیِ یک آشنا، پاسخ می‌گویی!
یا خَیرَالمَسئُولینَ..
#میثم_علوی

به نام خدای همه
.
یک حبه نور

إِنَّ رَحْمَتَ اللَّهِ قَرِيبٌ مِّنَ الْمُحْسِنِينَ

تو واقعاً آدم خوبی باش،
لطف خدا رو کنارت حس می‌کنی.
.
درود
پروانه دلتان
در نسیم خوشبختی
بر فراز آسمان شادی
همواره رقصان
روز و روزگارتان
بر وفق مراد باد
.
ای درد توام درمان در بستر ناکامی
و ای یاد توام مونس در گوشه تنهایی

در دایره قسمت ما نقطه تسلیمیم
لطف آن چه تو اندیشی، حکم آن چه تو فرمایی

#حافظ
رهایی واقعی ، رهایی از خود است .
رهایی از شرطی شدگی خویش.
رهایی از حرص و کبر و آز .
رهایی از خشم و عصیان خود .
رهايى از قضاوت كردن خود و ديگران .
رهايى از غرور .
رهایی از ترس و نفرت
رهایی از لذت های ذهنی و درد و رنج .
رهایی از سرزنش ها ؛ ملامت ها ؛ توجیه کردن ها . 

و رهایی از " من ذهنی " .

آنچه بجا می ماند ، آرامش است ، سكوت است و آزادی و خوشبختی است

🌺🌺🌺

یار مهربانم
درود
بامداد سه شنبه ات نیکو

🌺🌺🌺

روزت پر از لحظات ناب و قشنگ و روزی سرشار از عشق , محبت , مهربانی , آرامش , دوستی های ناب و قرارهایی یهویی , خنده هایی از ته دل همراه با آگاهی برایت آرزومندم

🌺🌺🌺

شاد باشی
............
ما
هفت تن
جمعیت عظیم ایالت عشق
در جستجوی شاهی
از دودمان عشاق
راهی شدیم
.......
از عزلت تمام جزیره ها
از غربت تمام
بیابانها
و انزوای هر غار
بگذشتیم
.............
از جاده قدیمترین کتب
پیران هردیاری را پرسیدیم
به مخنقای مدفون هر ویرانه
سر زدیم
با قلعه های ممنوع
پیوستیم
در کوهسار پر خطر
در لانه ی پلنگان
بیتوته کردیم
از جاده های بز
رو
لغزیدیم
اما تمام ریش سفیدان
و آیینه ی مقعر صدها قاف
و الواح بس کتیبه ی مکشوف
و عابدان زاویه ی اعتکاف
نام عشیره های کهن
و دودمان های کهن تر را
از یاد برده بودند
.............
گفتند
شعر !
اما
شعر
با آنکه باغ وحشی بود از
عشاق
جز نام هایی مبهم
یا وصف جانورهایی
که جلوه ی غریزه اشان را
با یاوه نام عشق نهاده اند
دردی دوا نمی کرد از ما
..........
تاریخ
نیز تذکره ای غمناک
می داد از قبیله ی عشاق
نه نوه نه نبیره
جز سرگذشت تلخ و تنهایی
بر جا نمانده از این
تیره
از جاده ی قدیم روایت
رفتیم
پیران هر دیاری را
پرسیدیم
به ملتقای محو هزاران رد آهو
که هر کدام
از اخنقای دامی
می شد آغاز
و جمله باز
به مخنقای دامی دیگر
بزرگتر
می انجامید
بگذشتیم
ما
هفت تن
جمعیت عظیم ایالت عشق
شوریده رنگ و نومید
با تیشه ی سترگ فرهاد
و نعل اسب مجنون
برگشتیم
و... آخر تمام تکاپو ها
تدبیر بی سرانجامی را
به مشورت نشستیم

#منوچهر_آتشی
#سیمرغ
#دیدار_در_فلق
Audio
آواز دستگاه چهارگاه
با صدای غلامحسین بنان

بنان در مصاحبه با روزنامه‌ی آیندگان سال ۱۳۵۷: یک چهارگاه خوانده‌ام، مثلِ چهارگاه ظلی، با صدای بلند.


به دو زلف یار دادم دلِ بی‌قرار خود را
چه کنم سیاه کردم همه روزگارِ خود را

تو به خاک کشته‌گانت گذری نمی‌نمایی
که به چشم خویش بینی همه لاله‌زارِ خود را

شبی ار به دست افتد سر زلف یار با او
همه مو به مو شمارم غمِ بی شمارِ خود را

خجلم از آن‌که گویم تو به آفتاب مانی
نه به آفتاب نسبت ندهیم یارِ خود را


  گفتیم که عقل از همه کاری به درآید

  بیچاره فروماند چو عشقش به سر افتاد



▪️سعدی
برسان باده
@AvayeMehregan
ساز و آواز برسان باده

• آواز : محمدرضا شجریان
• آهنگساز : حسین علیزاده
امید عشق
@ Avayemehregan
امید عشق

• آواز : محمدرضا شجریان
• آهنگ: حسین علیزاده
• شعر: فریدون مشیری