This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
دکتر ژاله آموزگار: من به شدت #ایران را دوست دارم...
و خیلی غیرت زبان فارسی را دارم. من خیلی خوب ترکی حرف می زنم و از آهنگ ترکی لذت می برم.
اما همیشه اعتقاد دارم که یک چیزی ما را به هم وصل می کند و آن زبان فارسی است.
با زبان فارسی است که فردوسی، نظامی، حافظ، صائب و... به همه ایرانیان تعلق پیدا می کنند و تاریخ ما را یکی و به هم وصل می کنند.
شناخت این امر است که موجب علاقه می شود. باید تاریخ ایران را بدون تعصب یاد بگیرید؛ آن وقت به آن علاقهمند خواهید شد.
آنهایی که سنگی غیر از زبان فارسی به سینه میزنند، زبان فارسی را نمی شناسند.
و خیلی غیرت زبان فارسی را دارم. من خیلی خوب ترکی حرف می زنم و از آهنگ ترکی لذت می برم.
اما همیشه اعتقاد دارم که یک چیزی ما را به هم وصل می کند و آن زبان فارسی است.
با زبان فارسی است که فردوسی، نظامی، حافظ، صائب و... به همه ایرانیان تعلق پیدا می کنند و تاریخ ما را یکی و به هم وصل می کنند.
شناخت این امر است که موجب علاقه می شود. باید تاریخ ایران را بدون تعصب یاد بگیرید؛ آن وقت به آن علاقهمند خواهید شد.
آنهایی که سنگی غیر از زبان فارسی به سینه میزنند، زبان فارسی را نمی شناسند.
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
تا تو حریف من شدی ای مه دلستان من
همچو چراغ می جهد نور دل از دهان من
ذره به ذره چون گهر از تَفِ آفتاب تو
دل شدهست سر به سر آب و گل گران من
عشق بُرید کیسهام گفتم هی چه می کنی
گفت تو را نه بس بود نعمت بیکران من
برگ نداشتم دلم می لرزید برگ وش
گفت مترس کآمدی در حرم امان من
در برت آن چنان کشم کز بر و برگ وارهی
تا همه شب نظر کنی پیش طرب کنان من
مولوی، دیوان شمس
همچو چراغ می جهد نور دل از دهان من
ذره به ذره چون گهر از تَفِ آفتاب تو
دل شدهست سر به سر آب و گل گران من
عشق بُرید کیسهام گفتم هی چه می کنی
گفت تو را نه بس بود نعمت بیکران من
برگ نداشتم دلم می لرزید برگ وش
گفت مترس کآمدی در حرم امان من
در برت آن چنان کشم کز بر و برگ وارهی
تا همه شب نظر کنی پیش طرب کنان من
مولوی، دیوان شمس
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
بشنو این نی چون شکایت میکند
از جداییها حکایت میکند
کز نیستان تا مرا ببریدهاند
در نفیرم مرد و زن نالیدهاند
سینه خواهم شرحه شرحه از فراق
تا بگویم شرح درد اشتیاق
هر کسی کو دور ماند از اصل خویش
باز جوید روزگار وصل خویش….
#مولانا
قطعه #نینوا از: #استادجمشید_عندلیبی
.
از جداییها حکایت میکند
کز نیستان تا مرا ببریدهاند
در نفیرم مرد و زن نالیدهاند
سینه خواهم شرحه شرحه از فراق
تا بگویم شرح درد اشتیاق
هر کسی کو دور ماند از اصل خویش
باز جوید روزگار وصل خویش….
#مولانا
قطعه #نینوا از: #استادجمشید_عندلیبی
.
دکتر دینانی
Dr Ebrahimi Dinani
دلا بسوز که سوز تو کارها بکند
حکیم دکتر دینانی
آه
⏱مدت زمان: ۴۶ دقیقه
حکیم دکتر دینانی
آه
⏱مدت زمان: ۴۶ دقیقه
وقتی درختی را از تنه قطع میکنند از پایه جوانه زدن را آغاز میکند.…
همین طور روح آدمی؛ روحی که در زمان شکوفایی ضایع میشود راه خود را به سوی بهار آغازها و کودکی آیندهنگر باز میجوید به خیال اینکه شاید آنجا امیدهای تازهای کشف کند و دوباره این رشتههای پاره شده را بههم گره بزند.
در مورد درخت ریشهها سریع رشد میکنند و پر از شیره میشوند، ولی این فقط شباهتی به زندگی دارد و این درخت دیگر هرگز درخت سالمی نخواهد شد.
#هرمان_هسه
#زیر_دندههای_چرخ
.
همین طور روح آدمی؛ روحی که در زمان شکوفایی ضایع میشود راه خود را به سوی بهار آغازها و کودکی آیندهنگر باز میجوید به خیال اینکه شاید آنجا امیدهای تازهای کشف کند و دوباره این رشتههای پاره شده را بههم گره بزند.
در مورد درخت ریشهها سریع رشد میکنند و پر از شیره میشوند، ولی این فقط شباهتی به زندگی دارد و این درخت دیگر هرگز درخت سالمی نخواهد شد.
#هرمان_هسه
#زیر_دندههای_چرخ
.
دل گر ره عشق او نپوید چه کند
جان دولت وصل او نجوید چه کند
آن لحظه که بر آینه تابد خورشید
آیینه انا الشمس نگوید چه کند
#ابوسعید_ابوالخیر
جان دولت وصل او نجوید چه کند
آن لحظه که بر آینه تابد خورشید
آیینه انا الشمس نگوید چه کند
#ابوسعید_ابوالخیر
همچو فرهاد بود كوه كني پيشه ما
كوه ما سينه ما ، ناخن ما، تيشه ما
بهر يك جرعه مي ، منت ساقي نكشيم
اشك ما ، باده ما ، ديده ما ، شيشه ما
ماه من ، شاه من ،
بیا دمی به برم
بيا اي تاج سرم
دل به يار بي وفاي خويشتن
دادم و ديدم سزاي خويشتن
زخم فرهادو من از يك تيشه بود
او به سر زد ، من به پاي خويشتن
هرکه ننشیند به جای خویشتن
افتد و بیند حبیبم سزای خویشتن
اگر دل مي بري جانا، روا باشد كه دلداري
ميان دلبران الحق ، به دل داری سزاواري
دلا ديشب چه ميكردي تو در كوي حبيب من
الهي خونه شوي اي دل ، تو هم گشتي رقيب من
ادیب نیشابوری
كوه ما سينه ما ، ناخن ما، تيشه ما
بهر يك جرعه مي ، منت ساقي نكشيم
اشك ما ، باده ما ، ديده ما ، شيشه ما
ماه من ، شاه من ،
بیا دمی به برم
بيا اي تاج سرم
دل به يار بي وفاي خويشتن
دادم و ديدم سزاي خويشتن
زخم فرهادو من از يك تيشه بود
او به سر زد ، من به پاي خويشتن
هرکه ننشیند به جای خویشتن
افتد و بیند حبیبم سزای خویشتن
اگر دل مي بري جانا، روا باشد كه دلداري
ميان دلبران الحق ، به دل داری سزاواري
دلا ديشب چه ميكردي تو در كوي حبيب من
الهي خونه شوي اي دل ، تو هم گشتي رقيب من
ادیب نیشابوری
معشوقۀ خانگی بکاری ناید
کو دل ببرد رخ بکسی ننماید
معشوقه خراباتی و مطرب باید
تا نیم شبان آید و کوبان آید
عنصری
کو دل ببرد رخ بکسی ننماید
معشوقه خراباتی و مطرب باید
تا نیم شبان آید و کوبان آید
عنصری
.
چون چهرهٔ صبح، شادمان باش
تا چند ملول مینشینی
هم صحبت مرغ صبح خوان باش
تا چند نژندی و حزینی
از میوهٔ باغ، چشم بر بند
خوش نیست درخت میوه بیبار
با روزی خویش، باش خرسند
راهی که نه راه تست، مسپار
خوش صبحدمی، اگر توانی
بر دامن مرغزار بنشین
این نکته، چو درس زندگانی
آویزهٔ گوش کن، که پروین
در دوستی تو پایدار است
#پروین_اعتصامی
چون چهرهٔ صبح، شادمان باش
تا چند ملول مینشینی
هم صحبت مرغ صبح خوان باش
تا چند نژندی و حزینی
از میوهٔ باغ، چشم بر بند
خوش نیست درخت میوه بیبار
با روزی خویش، باش خرسند
راهی که نه راه تست، مسپار
خوش صبحدمی، اگر توانی
بر دامن مرغزار بنشین
این نکته، چو درس زندگانی
آویزهٔ گوش کن، که پروین
در دوستی تو پایدار است
#پروین_اعتصامی
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
شادترین مردم بهترین چیزها را در زندگی ندارند،
بلکه آنها بهترین برداشت را از زندگی دارند.
#کاترین_پاندر
.
بلکه آنها بهترین برداشت را از زندگی دارند.
#کاترین_پاندر
.
علمِ گفتاری که آن بی جان بُوَد
عاشقِ رویِ خریداران بُوَد
علمی که در آن از قیل و قال سخن رود، بی روح و جان است و در نتیجه، چنین علمی فقط شیفته مستمع و مشتری است. صاحب این علم میخواهد که بدان وسیله شهرتی به دست آورد و به نام و نشانی برسد. ولی علمی که حقیقی باشد، صاحب علم، غم مشتری را نمی خورد و در قید و بند شهرت نیست.
گرچه باشد وقتِ بحثِ علم، زَفت
چون خریدارش نباشد، مُرد و رفت
اگرچه علوم تقلیدی و عاریتی به هنگام بحث و جدال، بزرگ و مهّم جلوه می کند، ولی همینکه این علوم، مشتری و شنونده نداشته باشد می میرد و از میان می رود.
مشتري مَن خدای است او مرا
می کَشَد بالا که اَلله اشتَری
خریدار من حضرت حق تعالی است و او مرا به عالمِ اعلئ بالا می بَرَد، زیرا که خداوند در آیه ۱۱۱ سوره توبه می فرماید:
«همانا خداوند، جان و مال مؤمنان را به بهای بهشت خریده است.»
خونبهایِ مَن جمالِ ذُوالجَلال
خونبهایِ خود خورم کسبِ حلال
دیه جانی که من در راه خدا نثار کرده ام. دیدار جمال حضرتِ حق تعالی است. بنابراین، دیه خود را می خورم که این کسبی حلال است.
این خریدارانِ مَفلِس را بِهِل
چه خریداری کند یک مشتِ گل
تو نیز ای برادر، این مشتریان بینوا را رها کن، زیرا یک مشتِ گل چه چیز می تواند بخرد؟ یک مشتی گل: کنایه از کالبد خاکی و عنصری آدمیان است.
بهل: ترک کن، رها کن.
شرح مثنوی شریف
استاد کریم زمانی
عاشقِ رویِ خریداران بُوَد
علمی که در آن از قیل و قال سخن رود، بی روح و جان است و در نتیجه، چنین علمی فقط شیفته مستمع و مشتری است. صاحب این علم میخواهد که بدان وسیله شهرتی به دست آورد و به نام و نشانی برسد. ولی علمی که حقیقی باشد، صاحب علم، غم مشتری را نمی خورد و در قید و بند شهرت نیست.
گرچه باشد وقتِ بحثِ علم، زَفت
چون خریدارش نباشد، مُرد و رفت
اگرچه علوم تقلیدی و عاریتی به هنگام بحث و جدال، بزرگ و مهّم جلوه می کند، ولی همینکه این علوم، مشتری و شنونده نداشته باشد می میرد و از میان می رود.
مشتري مَن خدای است او مرا
می کَشَد بالا که اَلله اشتَری
خریدار من حضرت حق تعالی است و او مرا به عالمِ اعلئ بالا می بَرَد، زیرا که خداوند در آیه ۱۱۱ سوره توبه می فرماید:
«همانا خداوند، جان و مال مؤمنان را به بهای بهشت خریده است.»
خونبهایِ مَن جمالِ ذُوالجَلال
خونبهایِ خود خورم کسبِ حلال
دیه جانی که من در راه خدا نثار کرده ام. دیدار جمال حضرتِ حق تعالی است. بنابراین، دیه خود را می خورم که این کسبی حلال است.
این خریدارانِ مَفلِس را بِهِل
چه خریداری کند یک مشتِ گل
تو نیز ای برادر، این مشتریان بینوا را رها کن، زیرا یک مشتِ گل چه چیز می تواند بخرد؟ یک مشتی گل: کنایه از کالبد خاکی و عنصری آدمیان است.
بهل: ترک کن، رها کن.
شرح مثنوی شریف
استاد کریم زمانی