معرفی عارفان
1.26K subscribers
35.2K photos
13K videos
3.25K files
2.81K links
چه گفتم در وفا افزا جفا و جور افزودی
جفا کن جور کن جانا،غلط گفتم خطا کردم

فیض
Download Telegram
سعدی

فریب دشمن مخور و غرور مداح مخر، که این دام زرق نهاده است و آن دامن طمع گشاده. احمق را ستایش خوش آید چون لاشه که در کعبش دمی فربه نماید.

الا تا نشنوی مدح سخنگوی

که اندک مایه نفعی از تو دارد

که گر روزی مرادش بر نیاری

دو صد چندان عیوبت بر شمارد
•  •  •

متکلّم را تا کسی عیب نگیرد، سخنش صلاح نپذیرد.

مشو غرّه بر حُسن ِ گفتار ِ خویش

به تحسین نادان و پندار خویش

#گلستان
#باب_هشتم
برزن ای دل دامن کوشش که کاری کرده‌ام
باز خود را هرزه گرد رهگذاری کرده‌ام

گشته پایم راز دار طول و عرض کوچه‌ای
چشم را جاسوس راه انتظاری کرده ام

می‌کنم پنهان ز خود اما گلم خواهد شکفت
کز دل خود فهم اندک خار خاری کرده‌ام

آب در پیمانه گردانیده‌ام زین درد بیش
در سبوی خود شراب خوشگواری کرده‌ام

ساقیا پیشینه آن دردی که اندر شیشه بود
دیگران را ده که من دفع خماری کرده‌ام

تا چه فرماید غلوی شوق در افشای راز
برخلاف آن به خود حالا قراری کرده‌ام

وحشی از من زین سرود غم بسی خواهد شنید
زانکه خود را بلبل خرم بهاری کرده‌ام

#وحشی_بافقی
عزیزا هر دو عالم سایهٔ توست
بهشت و دوزخ از پیرایهٔ توست

تویی از روی ذات آئینهٔ شاه
شه از روی صفاتی آیهٔ توست

که داند تا تو اندر پردهٔ غیب
چه چیزی و چه اصلی مایهٔ توست

تو طفلی وانکه در گهوارهٔ تو
تو را کج می‌کند هم دایهٔ توست

اگر بالغ شوی ظاهر ببینی
که صد عالم فزون‌تر پایهٔ توست

تو اندر پردهٔ غیبی و آن چیز
که می‌بینی تو آن خود سایهٔ توست

برآی از پرده و بیع و شرا کن
که هر دو کون یک سرمایهٔ توست

تو از عطار بشنو کانچه اصل است
برون نی از تو و همسایهٔ توست

جناب عطار
ای صبا نکهتی از خاک ره یار بیار
ببر اندوه دل و مژده دلدار بیار

نکته‌ای روح فزا از دهن دوست بگو
نامه‌ای خوش خبر از عالم اسرار بیار

تا معطر کنم از لطف نسیم تو مشام
شمه‌ای از نفحات نفس یار بیار

به وفای تو که خاک ره آن یار عزیز
بی غباری که پدید آید از اغیار بیار

گردی از رهگذر دوست به کوری رقیب
بهر آسایش این دیده خونبار بیار

خامی و ساده دلی شیوه جانبازان نیست
خبری از بر آن دلبر عیار بیار

شکر آن را که تو در عشرتی ای مرغ چمن
به اسیران قفس مژده گلزار بیار

کام جان تلخ شد از صبر که کردم بی دوست
عشوه‌ای زان لب شیرین شکربار بیار

روزگاریست که دل چهره مقصود ندید
ساقیا آن قدح آینه کردار بیار

دلق حافظ به چه ارزد به می‌اش رنگین کن
وان گهش مست و خراب از سر بازار بیار

 
#حضرت_حافظ
َ
چون به سخن نوبت عیسی رسید
عیب رها کرد و به معنی رسید

عیب کسان منگر و احسان خویش
دیده فرو بر به گریبان خویش

نظامی
فراتر از زیبایی شکل‌های خارجی , چیز بیشتری وجود دارد : چیزی که نمی‌تواند نامیده شود ، چیزی توصیف ناپذیر ،جوهری ژرف ،باطنی و مقدس.
هروقت و هرکجا که زیبایی باشد این جوهر باطنی بترتیبی می درخشد.
او فقط وقتی خود را برای انسان آشکار می‌سازد که او حاضر است...

#اکهارت  تله
هفت چیزی که
بدون هفت چیز دیگر خطرناک هستند:

ثروت بدون زحمت
دانش بدون شخصیت
علم بدون انسانیت
سیاست بدون شرافت
لذت بدون وجدان
تجارت بدون اخلاق
و عبادت بدون ایثار ...

#گاندی
در دنیا خفتگانی
هستند که بیداریشان
همچو بیداری اژدها
وحشتناک است .
تاریخ بشر اثبات کرده است
که مذهبیون متعصب و ابلهان خرافاتی
بدترین نوع آن هستند...

#ناپلئون
فرمود که هرکه محبوب است، خوب است، نه برعکس.
لازم نیست که هرکه خوب باشد، محبوب باشد.
خوبی جزو محبوبی است و محبوبی اصل است.
چون محبوبی باشد، البته خوبی باشد.
جزو چیزی از کُلش جدا نباشد و ملازم کُل باشد.

در زمان مجنون خوبان بودند از لیلی خوب تر، اما محبوب مجنون نبودند.
مجنون را می گفتند که از لیلی خوب ترانند؛ برتو بیاریم.
او می گفت که آخر من لیلی را به صورت دوست نمی دارم و لیلی صورت نیست.

فیه ما فیه
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
حافظ

ای پادشه خوبان داد از غم تنهایی
دل بی تو به جان آمد وقت است که بازآیی

مشتاقی و مهجوری دور از تو چنانم کرد
کز دست بخواهد شد پایاب شکیبایی

زین دایره مینا خونین جگرم می ده
تا حل کنم این مشکل در ساغر مینایی


#کمانچه :استاد  #کیهان_کلهر
کانال تلگرامیsmsu43@
استاد شجریان - قطعه ترکمن
مشت می کوبم بر در ...!
پنجه می سایم بر پنجره ها ....

من دچار خفقانم ...خفقان .....
من به تنگ آمده ام از همه چیز ...!

بگذارید هواری بزنم ...!


#قطعه_ترکمن

" آوازِ فریاد "
#استاد_محمدرضا_شجریان
کانال تلگرامیsmsu43@
مرضیه - به رهی دیدم برگ خزان
به رهی دیدم برگ خزان
پژمرده ز بیداد زمان
کز شاخه جدا شد
چو ز گلشن رو کرده نهان
در رهگذرش باد خزان
چون پیک بلا بود

ای برگِ ستمدیده پاییزی ...

شاعر:
بیژن_ترقی
آهنگساز:
پرویز_یاحقی
دستگاه:
همایون/ آواز بیات
اصفهان
جدا شو از دو عالم تا توانی با خدا بودن
که دارد دردسر بسیار، با خلق آشنا بودن

بکش در زندگی مردانه جام نیستی بر سر
که باشد در بلا بودن، به از بیم بلا بودن

دم تیغ قضا از چین ابرو برنمی گردد
ندارد حاصلی دلگیر از حکم قضا بودن

ثمرهای گرامی در بهشت جاودان دارد
درین بستانسرا یک چند بی برگ و نوا بودن

به سیم قلب باشد ماه کنعان را خریداری
به امید غنای جاودان چندی گدا بودن

ز طوفان حوادث لنگر تمکین مده از کف
که دریا می کند دل را به تلخی ها رضا بودن

میاور رو به مردم تا نگردانند رو از تو
که باشد بر خلایق پشت کردن مقتدا بودن

چو پل از بردباری بگذران تقصیر خلق از خود
نباید تند چون سیلاب با قد دو تا بودن

تمنا را ز دل، چون سگ ز مسجد، دور می سازی
اگر دانی چه مطلب هاست در بی مدعا بودن

سواد فقر می بخشد حیات جاودان صائب
درین ظلمت نباید غافل از آب بقا بودن

#صائب_تبریزی
مستی به چهار قسم است و به چهار مرتبه است.
اول مستی هواست و خلاص از این دشوار عظیم. رونده تیزرو باید تا از این مستی هوا درگذرد.
بعد از آن مستی عالم روح. روح را هنوز ندیده، ولیکن مستی عظیم، چنانکه مشایخ در نظر نیایند از غایت مستی و انبیاء نیز. و در سخن که آغاز کند هیچ پیش او نه آید از آیت و حدیث. و عار آیدش سخن نقل مگر جهت تفهیم.
از مرتبه دوم گذشتن سخت صعب و مشکل است. مگر بنده نازنین حق یگانه خدا بر او فرستند تا حقیقت روح ببیند، و به راه خدا برسد.
مستی راه خدا هم مرتبه سیم است. مستی عظیم، اما مقرون با سکون. زیرا چیزی که می پنداشت که آن است، خدا او را از آن بیرون آورد.
بعد از آن مرتبه چهارم: مستی از خداست، این کمال است. بعد از این هشیاری است.


مقالات _شمس
دیدن روی تو هم از بامداد
درد مرا بین که چه آرام داد

در دل عشاق چه آتش فکند
جانب اسرار چه پیغام داد

چون ز سر لطف مرا پیش خواند
جان مرا باده بی‌جام داد

مولانا
ای صنم در دلبری هم دست و هم دستان تو راست

بر دل و جان پادشاهی هم دل و هم جان تو راست

#سنایی_غزنوی
دیدم که دیدن رُخَت از دور بهتر است
صحبت گذاشتم زِ تماشائیان شدم  !



[]جناب محتشم کاشانی[]
خویی به جهان خوبتر از خوی تو نیست
دل نیست که او معتکف کوی تو نیست

موی سر چیست جمله سرهای جهان
چون مینگرم فدای یک موی تو نیست


#مولانای_جان
خورشید رخت ز آسمان بیرونست
چون حسن تو کز شرح و بیان بیرونست

عشق تو در درون جان من جا دارد
وین طرفه که از جان و جهان بیرونست


#مولانای_جان
بی حس و بی گوش و بی فکرت شوید
تا خِطاب اِرجَعی را بشنوید

تا به گفت و گویِ بیداری دَری
تو ز گفتِ خواب، بوئی کی بَری

#مثنوی_مولانا  دفتر اول


📘اگر بخواهی خطاب حق تعالی را بشنوی باید از قید و بند حواس ظاهر و گوش ظاهر و عقل جزیی دنیاطلب رها شوی
خطاب ارجعی اشاره به آیه 27 و 28 سوره فجر است
(یا ایتها النفس المطمینه ارجعی الی ربک راضیه مرضیه)
از قید و بند مقتضیات جسم و نفس رها شوید تا لیاقت رجوع به حق را کسب کنید
در بیت دوم گفتار و خطاب حق  تشبیه شده به سخنانی که در رویا و خواب دیده میشود
تا زمانی که درگیر قیل و قال بیداری دنیوی هستیم چگونه ممکن است سخنان مربوط به عالم رویا را بشنویم
تا زمانی که به ظاهر جهان مشغول هستی چگونه ممکن است که به باطن آن راه یابی