هرکه با او آشنا شد خود ز خود بیگانه کرد
یافت هركس گنج در خود خویش را ویرانه کرد
جلوه لیلای لیلی کرد مجنون را اسیر
خلق پندارند حسن لیلیش دیوانه کرد
نازم آن کامل نظر ساقی که اندر بزم عام
هر کسی را می به استعداد در پیمانه کرد
دلبر ما در بهای وصل خواهد نیستی
اللَّه اللَّه ما گدایان را نظر شاهانه کرد
ریخت از هر تار مویش صد هزاران دل به خاک
بهر آرایش چو زلف خم به خم را شانه کرد
سالها میخوارگان خوردند و می بُد برقرار
باده نوشی آمد و یکجا تهی خمخانه کرد
گر بقای وصل آن شمع امل خواهی صغیر
بایدت علم فنا تحصیل از پروانه کرد
صغیر اصفهانی
یافت هركس گنج در خود خویش را ویرانه کرد
جلوه لیلای لیلی کرد مجنون را اسیر
خلق پندارند حسن لیلیش دیوانه کرد
نازم آن کامل نظر ساقی که اندر بزم عام
هر کسی را می به استعداد در پیمانه کرد
دلبر ما در بهای وصل خواهد نیستی
اللَّه اللَّه ما گدایان را نظر شاهانه کرد
ریخت از هر تار مویش صد هزاران دل به خاک
بهر آرایش چو زلف خم به خم را شانه کرد
سالها میخوارگان خوردند و می بُد برقرار
باده نوشی آمد و یکجا تهی خمخانه کرد
گر بقای وصل آن شمع امل خواهی صغیر
بایدت علم فنا تحصیل از پروانه کرد
صغیر اصفهانی
عشقت سپرد از دل، دیوانه به دیوانه
این گنج کند منزل ، ویرانه به ویرانه
در مجلس ما دل ها، بخشند به هم صهبا
مِی دور زند اینجا ، پیمانه به پیمانه
می با همه نوشیدم،یک می همه جا دیدم
هر چند که گردیدم ، میخانه به میخانه
خورشید ضیاء گستر، نبود ز یک افزونتر
بینیش به هــر کشور کاشانه به کاشانه
مشکل مکن آسان رایک جا بفشان جان را
تا چند بری آن را جانانه بـه جانانه
در سوختن ار لذت ، نبود ز سر همت
گیرد ز چه رو سبقت ، پروانه به پروانه
هرکس به جهان آید دانی چه از آن زاید؟
چون رفت بیفزاید افسانه به افسانه
بس قصر که از شاهان بنیاد شد و بر آن
شد فاخته کوکوخوان ، دندانه به دندانه
از طبع صغیر اکنون آمد غزلی بیرون
شد گنج ورا افزون دردانه به دردانه
صغیر اصفهانی
این گنج کند منزل ، ویرانه به ویرانه
در مجلس ما دل ها، بخشند به هم صهبا
مِی دور زند اینجا ، پیمانه به پیمانه
می با همه نوشیدم،یک می همه جا دیدم
هر چند که گردیدم ، میخانه به میخانه
خورشید ضیاء گستر، نبود ز یک افزونتر
بینیش به هــر کشور کاشانه به کاشانه
مشکل مکن آسان رایک جا بفشان جان را
تا چند بری آن را جانانه بـه جانانه
در سوختن ار لذت ، نبود ز سر همت
گیرد ز چه رو سبقت ، پروانه به پروانه
هرکس به جهان آید دانی چه از آن زاید؟
چون رفت بیفزاید افسانه به افسانه
بس قصر که از شاهان بنیاد شد و بر آن
شد فاخته کوکوخوان ، دندانه به دندانه
از طبع صغیر اکنون آمد غزلی بیرون
شد گنج ورا افزون دردانه به دردانه
صغیر اصفهانی
دیوان صغیر اصفهانی.pdf
15.9 MB
دیوان صغیر اصفهانی
نظم / شعر کلاسیک / دیوان
تاریخ چاپ: ۱۳۴۶ هجری قمری
نظم / شعر کلاسیک / دیوان
تاریخ چاپ: ۱۳۴۶ هجری قمری
ای خیالی که به دل میگذری
نی خیالی نی پری نی بشـری
اثـــر پای تـــو را میجویــم
نه زمین و نه فـلک میسپری
#حضرت_مولانا
نی خیالی نی پری نی بشـری
اثـــر پای تـــو را میجویــم
نه زمین و نه فـلک میسپری
#حضرت_مولانا
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
ما را به رندی افسانه کردند
پیران جاهل شیخان گمراه
از دست زاهد کردیم توبه
و از فعل عابد استغفرالله
جانا چه گویم شرح فراقت
چشمی و صد نم جانی و صد آه
تصنیف "جانی و صد آه"
#همایون_شجریان
پیران جاهل شیخان گمراه
از دست زاهد کردیم توبه
و از فعل عابد استغفرالله
جانا چه گویم شرح فراقت
چشمی و صد نم جانی و صد آه
تصنیف "جانی و صد آه"
#همایون_شجریان
بی مرغ آشیانه چه خالیست
خالیتر آشیانهی مرغی
کز جفتِ خود جداست
آه، ای کبوترانِ سپیدِ شکستهبال
اینک به آشیانهی دیرین خوش آمدید
اما دلم به غارت رفتهست
با آن کبوتران که پریدند.
با آن کبوتران که دریغا
هرگز به خانه بازنگشتند.
#هوشنگ_ابتهاج (سایه)
خالیتر آشیانهی مرغی
کز جفتِ خود جداست
آه، ای کبوترانِ سپیدِ شکستهبال
اینک به آشیانهی دیرین خوش آمدید
اما دلم به غارت رفتهست
با آن کبوتران که پریدند.
با آن کبوتران که دریغا
هرگز به خانه بازنگشتند.
#هوشنگ_ابتهاج (سایه)
عاقبت حال جهان طور دگر خواهد شد
زبر و زیر یقین زیر و زبرخواهد شد
این شب تیره اگر روز قیامت باشد
آخرالامر به هرحال سحر خواهد شد
آید آنروز كه ما نیز به مقصود رسیم
وین خبر در همه آفاق سمر خواهد شد
#مهدی_اخوان_ثالث
زبر و زیر یقین زیر و زبرخواهد شد
این شب تیره اگر روز قیامت باشد
آخرالامر به هرحال سحر خواهد شد
آید آنروز كه ما نیز به مقصود رسیم
وین خبر در همه آفاق سمر خواهد شد
#مهدی_اخوان_ثالث
Shore Eshgh Kor
Alireza Eftekhari
ذره ذره نور حق را جلوه گاهی دیگر است
یک به یک بر وحدت ذاتش گواهی
دیگر است
عاقلان جویند حق را در برون
خویشتن
عاشقانرا از درون با دوست
راهی دیگر است
#فیض_کاشانی
یک به یک بر وحدت ذاتش گواهی
دیگر است
عاقلان جویند حق را در برون
خویشتن
عاشقانرا از درون با دوست
راهی دیگر است
#فیض_کاشانی
مرحبا طاير فرخ پي فرخنده پيام
خير مقدم چه خبر دوست کجا راه کدام
يا رب اين قافله را لطف ازل بدرقه باد
که از او خصم به دام آمد و معشوقه به کام
ماجراي من و معشوق مرا پايان نيست
هر چه آغاز ندارد نپذيرد انجام
گل ز حد برد تنعم نفسي رخ بنما
سرو مي نازد و خوش نيست خدا را بخرام
زلف دلدار چو زنار همي فرمايد
برو اي شيخ که شد بر تن ما خرقه حرام
مرغ روحم که همي زد ز سر سدره صفير
عاقبت دانه خال تو فکندش در دام
چشم بيمار مرا خواب نه درخور باشد
من له يقتل داء دنف کيف ينام
تو ترحم نکني بر من مخلص گفتم
ذاک دعواي و ها انت و تلک الايام
حافظ ار ميل به ابروي تو دارد شايد
جاي در گوشه محراب کنند اهل کلام
#حضرت_حافظ
خير مقدم چه خبر دوست کجا راه کدام
يا رب اين قافله را لطف ازل بدرقه باد
که از او خصم به دام آمد و معشوقه به کام
ماجراي من و معشوق مرا پايان نيست
هر چه آغاز ندارد نپذيرد انجام
گل ز حد برد تنعم نفسي رخ بنما
سرو مي نازد و خوش نيست خدا را بخرام
زلف دلدار چو زنار همي فرمايد
برو اي شيخ که شد بر تن ما خرقه حرام
مرغ روحم که همي زد ز سر سدره صفير
عاقبت دانه خال تو فکندش در دام
چشم بيمار مرا خواب نه درخور باشد
من له يقتل داء دنف کيف ينام
تو ترحم نکني بر من مخلص گفتم
ذاک دعواي و ها انت و تلک الايام
حافظ ار ميل به ابروي تو دارد شايد
جاي در گوشه محراب کنند اهل کلام
#حضرت_حافظ
"اگر باران نيستی، عزيز دلم!
درخت باش،
سرشار از باروری، درخت باش!
و اگر درخت نيستی، عزيز دلم !
سنگ باش،
سرشار از رطوبت، سنگ باش!
و اگر سنگ نيستی، عزيز دلم!
ماه باش،
در رويای عروست، ماه باش "
(چنبن گفت زنی در تشيع جنازهی فرزندش }
محمود درویش
درخت باش،
سرشار از باروری، درخت باش!
و اگر درخت نيستی، عزيز دلم !
سنگ باش،
سرشار از رطوبت، سنگ باش!
و اگر سنگ نيستی، عزيز دلم!
ماه باش،
در رويای عروست، ماه باش "
(چنبن گفت زنی در تشيع جنازهی فرزندش }
محمود درویش
ای درویش!
عالَمی هست که مُدرِک آن عالَم جز (حس) نیست
و عالم دیگر هست که مدرک آن عالم جز (عقل) نیست
و عالمی دیگر هست که مدرک آن عالم جز (عشق) نیست
و عالم دیگر هست که مدرک آن جز( نورِ الله) نیست.
ای درویش!
این سخن را به ایمان از من قبول کن که ورای حس و عقل، طوری دیگر هست و آن عشق است.
و در طور عشق چیز ها معلوم میشود که در طور حس و عقل نشود.
شیخ_عزیزالدین_نسفی
عالَمی هست که مُدرِک آن عالَم جز (حس) نیست
و عالم دیگر هست که مدرک آن عالم جز (عقل) نیست
و عالمی دیگر هست که مدرک آن عالم جز (عشق) نیست
و عالم دیگر هست که مدرک آن جز( نورِ الله) نیست.
ای درویش!
این سخن را به ایمان از من قبول کن که ورای حس و عقل، طوری دیگر هست و آن عشق است.
و در طور عشق چیز ها معلوم میشود که در طور حس و عقل نشود.
شیخ_عزیزالدین_نسفی
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
هیچ کس از سالکان در چشم ما کوچک نیست و هر که قدم در طریقت نهاد اگرچه جوان باشد به نظر پیران نگاه باید کرد چرا که روا بود آنچه به هفتاد سال به ما نداده اند به یک روز به این جوان بدهند،چون اعتقاد چنین باشد هیچ کس در چشمت کوچک ننماید
ابوسعید ابوالخیر
واله و شیدا ، دلِ من ،
بی سر و بی پا ، دلِ من ،
وقتِ سَحَرها ، دلِ من ،
رفته به هر جا ، دلِ من ،
بیخود و مجنون ، دلِ من ،
خانهی پُرخون ، دلِ من ،
ساکن و گردان ، دلِ من ،
فوقِ ثریا ، دلِ من ،
سوخته و لاغرِ تو ،
در طلبِ گوهرِ تو ،
آمده و خیمه زده ،
بر لبِ دریا ،، دلِ من ،
#مولانا
بی سر و بی پا ، دلِ من ،
وقتِ سَحَرها ، دلِ من ،
رفته به هر جا ، دلِ من ،
بیخود و مجنون ، دلِ من ،
خانهی پُرخون ، دلِ من ،
ساکن و گردان ، دلِ من ،
فوقِ ثریا ، دلِ من ،
سوخته و لاغرِ تو ،
در طلبِ گوهرِ تو ،
آمده و خیمه زده ،
بر لبِ دریا ،، دلِ من ،
#مولانا
ز میوههایِ بهشتی ،
چه ذوق دریابد؟ ،
هر آن که ،
سیبِ زنخدانِ شاهدی نَگَزید؟ ،
مکن ز غصه ، شکایت ،
که در طریقِ طلب ،
به راحتی نرسید ،
آنکه زحمتی نکشید ،
#حافظ
چه ذوق دریابد؟ ،
هر آن که ،
سیبِ زنخدانِ شاهدی نَگَزید؟ ،
مکن ز غصه ، شکایت ،
که در طریقِ طلب ،
به راحتی نرسید ،
آنکه زحمتی نکشید ،
#حافظ