معرفی عارفان
1.26K subscribers
35K photos
12.9K videos
3.24K files
2.8K links
چه گفتم در وفا افزا جفا و جور افزودی
جفا کن جور کن جانا،غلط گفتم خطا کردم

فیض
Download Telegram
#مولانای_جان

چو یکی ساغر مردی ز خم یار برآرم
دو جهان را و نهان را همه از کار برآرم

ز پس کوه برآیم علم عشق نمایم
ز دل خاره و مرمر دم اقرار برآرم
تو نه مهتاب و نه خورشیدی و نه دریایی
تو همان ناب ترین جاذبه ی دنیایی

تو پر از حرمت بارانی و چشمت خیس است
حتم دارم که تو از پیش خدا می آیی

مثل اشعار اهورایی باران پاکی
و به اندازه ی لبخند خدا زیبایی

خواستم وصف تو گویم همه در یک رویا
چه بگویم که تو زیبا تر از آن رویایی

مثل یک حادثه ی عشق پر از ابهامی
و گرفتار هزاران اگر و امایی

ای تو آن ناب ترین رایحه ی شعر بهار
تو مگر جام شرابی که چنین گیرایی؟

من به اندازه ی زیبایی تو تنهایم
تو به اندازه ی تنهایی من زیبایی

عاشقی را چه نیازست به توجیه و دلیل
که تو ای عشق همان پرسش بی زیرایی



#نادر_صهبا
 

خوش آن‌ روزی‌که بینم باغ خشکِ آرزویم را
به جادوی بهارِ خنده‌هایت می‌شکوفانی



#حسین‌منزوی
#مولانای_جان

به تو دیوار نمایم
سوی خود در بگشایم

به میان دست نباشد
در و دیوار برآرم
Zendegi
Alireza Eftekhari
علیرضا افتخاری
🎶زندگی
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM



خوشا عشق و خوشا دارندهٔ عشق

خوشا آن کس که باشد زندهٔ عشق


#ترکی_شیرازی
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM



ره ندارد جلوه آزادگی در کوی عشق

سرو اگر کارند اینجا، بیدمجنون می دمد


#صائب_تبریزی
Audio
Golpa
آواز شور

ویلن:
#پرویز_یاحقی
تار :
#فرهنگ_شریف

بیاد
#ادیب_خوانساری در برنامه بزم شاعران به درخواست #مهدی_سهیلی

#استاد_گلپایگانی
روزی عارفی  مردم را بدور خود جمع کرده بود و از خدا برایشان سخن میگفت.برایشان از شریعت و طریقت و معرفت و حقیقت سخن میگفت...برای مردم از وحدت و کثرت میگفت ...از درک معانی صحبت میکرد...به ایشان در مورد اینکه حضرت حق از آنان چه ها خواهد پرسید سخن میگفت...او مردم را آماده میکرد برای پاسخ به سوالهایی که حضرت حق از آنها در مورد حیاتشان...در مورد دوستیهایشان...در مورد عبادت هایشان...نماز و روزه هایشان ...و غیره  خواهد پرسید
درویشی که از آنجا میگذشت رو به جماعت کرد و گفت:
حضرت حق حوصله پرسیدن این همه سوال را ندارد ...فقط یک سوال می پرسد و این است:

من با تو بودم تو با که بودی؟


؟
لب را تو به هر بوسه و هر لوت میالا
تا از لب دلدار شود مست و شکرخا

تا از لب تو بوی لب غیر نیاید
تا عشق مجرد شود و صافی و یکتا

#مولانای_جان
هر سحری حلاوتی
هر طرفی طراوتی

هر قدمی عجایبی
هر نفسی عنایتی

#مولانای_جان



مقدار یار همنفس چون من نداند هیچ کس
ماهی که بر خشک اوفتد قیمت بداند آب را

ز اندازه بیرون تشنه‌ام ساقی بیار آن آب را
اول مرا سیراب کن وان گه بده اصحاب را
من نیز چشم از خواب خوش بر می‌نکردم پیش از این
روز فراق دوستان شب خوش بگفتم خواب را
هر پارسا را کان صنم در پیش مسجد بگذرد
چشمش بر ابرو افکند باطل کند محراب را
من صید وحشی نیستم در بند جان خویشتن
گر وی به تیرم می‌زند استاده‌ام نشاب را
مقدار یار همنفس چون من نداند هیچ کس
ماهی که بر خشک اوفتد قیمت بداند آب را
وقتی در آبی تا میان دستی و پایی می‌زدم
اکنون همان پنداشتم دریای بی پایاب را
امروز حالی غرقه‌ام تا با کناری اوفتم
آن گه حکایت گویمت درد دل غرقاب را
گر بی‌وفایی کردمی یرغو به قاآن بردمی
کان کافر اعدا می‌کُشد، وین سنگدل احباب را
فریاد می‌دارد رقیب از دست مشتاقان او
آواز مطرب در سرا زحمت بود بواب را
«سعدی! چو جورش می‌بری نزدیک او دیگر مرو»
ای بی‌بصر! من می‌روم؟ او می‌کشد قلاب را


#حضرت_سعدی
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM



مرا سودای بت‌رویان نبودی پیش ازین در سر
ولیکن تا تو را دیدم گزیدم راه سودا را


مراد ما وصال تست از دنیا و از عقبی
وگرنه بی‌شما قدری ندارد دین و دنیا را


#حضرت_سعــــدی



یوسف گم گشته بازآید به کنعان غم مخور
کلبه احزان شود روزی گلستان غم مخور
ای دل غمدیده حالت به شود دل بد مکن
وین سر شوریده باز آید به سامان غم مخور
گ
ر بهار عمر باشد باز بر تخت چمن
چتر گل در سر کشی ای مرغ خوشخوان غم مخور
دور گردون گر دو روزی بر مراد ما نرفت
دائما یکسان نباشد حال دوران غم مخور
هان مشو نومید چون واقف نه‌ای از سر غیب
باشد اندر پرده بازیهای پنهان غم مخور
ای دل ار سیل فنا بنیاد هستی بر کند
چون تو را نوح است کشتیبان ز طوفان غم مخور
در بیابان گر به شوق کعبه خواهی زد قدم
سرزنشها گر کند خار مغیلان غم مخور
گر چه منزل بس خطرناک است و مقصد بس بعید
هیچ راهی نیست کان را نیست پایان غم مخور
حال ما در فرقت جانان و ابرام رقیب
جمله می‌داند خدای حال گردان غم مخور
حافظا در کنج فقر و خلوت شبهای تار
تا بود وردت دعا و درس قرآن غم مخور


#حضرت_حافظ
زُلف تو
باز این دل دیوانه را

حلقه درافکند
و به زنجیر کرد ...


#عطار
تا من بدیدم روی تو
ای ماه و شمع روشنم

هر جا نشینم خرمم
هر جا روم درگلشنم


#مولانای_جان
چه مشکل‌خوان
  خطى دارد سرِ زلف پريشانش

كه در هر حرف او ،
   صد جا زبان شانه می‌گیرد !



#صائب_تبریزی
#اصلاحیه


ای عاشقان بلوا کنید ، امشب دلم سرزنده شد
امشب دلی ، دلبر رسید ، دلدار ما بر خانه شد

ای عشق ما ، بانوی ما ، ای مهربان مه روی ما
امشب نوید جان رسید ، میخانه ها بت خانه شد

ای مطربان چنگی زنید ، با شور اهنگی زنید
امشب نسیم شم وزید ، دستان پر از مستانه شد

ای نازنین بانوی ما ، ای تو کمان ابروی ما
امشب چه کردی با امید ، جان بر سر پیمانه شد

ای سوفیان رقصی کنید یا هو یا هو دم زنید
امشب به لطف عشق ما جانان همه جانانه شد

ای شاعران با شاعری ، ای کاتبان با کاتبی
امشب هیاهویی کنید کینجا منی پروانه شد

ای راویان ، ای ناقدان ، بر نقد من نقلی زنید
امشب مهی از اسمان با چون منی هم خانه شد.


#ازمولوی نیست

#شاعر ناشناس

🤟⃟⃟⃟⃟⃟⃟⃟⃟⃟⃟⃟⃟⃟⃟⃟⃟⃟⃟⃟⃟⃟⃟⃟⃟⃟⃟⃟⃟⃟⃟⃟⃟⃟⃟⃟⃟⃟꙰҈҈꙰꙰҈҈꙰꙰҈꙰҈꙰꙰҈҈꙰҈҈҈꙰҈҈҈꙰꙰꙰꙰꙰꙰꙰҈҈҈҈҈҈꙰҈҈҈꙰꙰꙰꙰꙰҈꙰꙰꙰҈҈҈꙰҈҈҈꙰҈🌿*شعر سر گردان
*🦅꯭꯭꯭꯭꯭꯭꯭꯭꯭꯭꯭꯭꯭꯭꯭꯭꯭꯭꯭꯭꯭꯭꯭꯭꯭꯭꯭꯭꯭꯭꯭‌꯭꯭꯭꯭꯭꯭꯭꯭꯭꯭꯭꯭꯭꯭꯭꯭꯭꯭꯭꯭꯭꯭꯭꯭꯭꯭꯭꯭꯭꯭꯭꯭꯭꯭꯭꯭꯭꯭꯭꯭꯭꯭
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM



دعات گفتم و
دشنام اگر دهے سهل است

ڪه با شڪر دهنان
خوش بوَد سؤال و جواب !


#حضرت_سعدی
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM



صبحدمی که برکنم،
دیده به روشناییت
بر در آسمان زنم،
حلقهٔ آشناییت

گوشهٔ چشم مرحمت
بر صف عاشقان فکن
تا شب رهروان شود،
روز به روشناییت


#حضرت_سعدی