معرفی عارفان
1.25K subscribers
35.6K photos
13.2K videos
3.25K files
2.82K links
چه گفتم در وفا افزا جفا و جور افزودی
جفا کن جور کن جانا،غلط گفتم خطا کردم

فیض
Download Telegram
تسلیم ،
دروازه ای است به سوی آگاهی و مسافرتِ درون

به آنچه هست،
رضایت دهید و تسلیم شوید.
از هویتِ فکری خارج شوید و
حضور پیدا کنید
حضورتان را کامل کنید.


اکهارت_تول
شعرِ دگران را همه دارند به خاطر
شعری که "غنی" گفت ، کسی یاد ندارد!
#غنی_کشمیری
دوش دیوانه شدم عشق مرا دید و بگفت
آمدم نعره مزن جامه مدر هیچ مگو

من به گوش تو سخن‌های نهان خواهم گفت
سر بجنبان که بلی جز که به سر هیچ مگو

مولانا
به دنبال جهنم و بهشت در آخرت نباش. هر دو همین اکنون موجودند.
هر زمان که بتوانیم کسی را بی چشمداشت و بی معادله دوست بداریم، در بهشتیم و هر زمان که آلوده به حسادت و نفرت و کینه شویم، در اصل به جهنم سرنگون شده ایم.

ملت عشق
#الیف_شافاک
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM



عشق جمال جانان دریای آتشین است

گر عاشقی بسوزی زیرا که راه این است


#حضرت_عطار
Audio
@habib_mohebian
خواننده: حبیب محبیان
آلبوم: بزن باران
آهنگ:
#بزن_باران
Khabam Yaa Bidaaram
Googoosh
#گوگوش

خوابم يا
بيدارم
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM



آن نه عشق است که از دل به دهان می‌آید
وان نه عاشق که ز معشوق به جان می‌آید
گو برو در پس زانوی سلامت بنشین
آن که از دست ملامت به فغان می‌آید
کشتی هر که در این ورطه خونخوار افتاد
نشنیدیم که دیگر به کران می‌آید
یا مسافر که در این بادیه سرگردان شد
دیگر از وی خبر و نام و نشان می‌آید
چشم رغبت که به دیدار کسی کردی باز
باز بر هم منه ار تیر و سنان می‌آید
عاشق آن است که بی خویشتن از ذوق سماع
پیش شمشیر بلا رقص‌کنان می‌آید
حاش لله که من از تیر بگردانم روی
گر بدانم که از آن دست و کمان می‌آید
کشته بینند و مقاتل نشناسند که کیست
کاین خدنگ از نظر خلق نهان می‌آید
اندرون با تو چنان انس گرفته‌ست مرا
که ملالم ز همه خلق جهان می‌آید
شرط عشق است که از دوست شکایت نکنند
لیکن از شوق حکایت به زبان می‌آید
سعدیا این همه فریاد تو بی دردی نیست
آتشی هست که دود از سر آن می‌آید


#حضرت_سعدی
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM



هر کو به همه عمرش
سودای گلی بودست

داند که چرا بلبل
دیوانه همی‌باشد


#حضرت_سعــــدی
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM



صاحبدلی
به مدرسه آمد ز خانقاه
 
بشکست
عهدِ صحبت اهل طریق را


گفتم:
میان عابد و عالم چه فرق بود

تا اختیار کردی از آن
این فریق را ؟


گفت: آن گلیمِ خویش
به‌در می‌برَد ز موج

وین، سعی می‌کند
که بگیرد غریق را...


#حضرت_سعــــدی
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM



بوی زلف تو
همان مونس جان است که بود..


#حضرت_حافظ



دل و دین و عقل و هوشم همه را بر آب دادی
ز کدام باده ساقی به من خراب دادی


چه دل و چه دین و ایمان همه گشت رخنه رخنه
مژه‌های شوخ خود را چه به غمزه آب دادی


دل عالمی ز جا شد چه نقاب بر گشودی
دو جهان به هم بر آمد چه به زلف تاب دادی


در خرمی گشودی چه جمال خود نمودی
ره درد و غم ببستی چه شراب ناب دادی


ز دو چشم نیم مستت می ناب عاشقان را
ز لب و جوی جبینت شکر و گلاب دادی


همه کس نصیب خود را برد از زکات حسنت
به من فقیر و مسکین غم بی‌حساب دادی


همه سرخوش از وصالت من و حسرت و خیالت
همه را شراب دادی و مرا سراب دادی


ز لب شکر فروشت دل “فیض” خواست کامی
نه اجابتی نمودی نه مرا جواب دادی


#فیض_کاشانی
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM



گر همچو من افتادهٔ این دام شوی
ای بس که خراب باده و جام شوی


ما عاشق و رند و مست و عالم سوزیم
با ما منشین اگر نه بدنام شوی


#حضرت_حافظ
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
.
زلف بر باد مده تا ندهی بر بادم
ناز بنیاد مکن تا نکنی بنیادم
می مخور با همه کس تا نخورم خون جگر
سر مکش تا نکشد سر به فلک فریاد
زلف را حلقه مکن تا نکنی در بندم
طره را تاب مده تا ندهی بر بادم


#حافظ

خواننده: #همایون_شجریان 
رقص:
#کارولین_خدادیان


‌‌‎‌‌‎
سعدی
شجریان
اندیشه دانایی

گویند تمنایی از دوست بگو سعدی

جز دوست نخواهم کرد از دوست تمنایی


#حضرت_سعدی
#استاد_شجریان
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
از صدای پر مرغان سحر
لاله از خواب گران دیده گشود


اولین پرتو سیـمایی صبح
بوسه بر گنبد مینا زده بود


# فریدون_مشیری
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
زندگی رقص نجیبی ست
که از چشمه ی بودن، جاریست

رقص یک شاپرک بازیگوش
لای یک دسته گل ِ یاس معطر در باغ

رقص ِ یک نغمه ی آرام ِ اذان…
که شبی باد میان من و این قبله پراکنده کند

رقص کِرمی شب تاب
که شبیه تپش ِ خورشید است

زندگی شعر نجیبی ست
که در دفتر ِ اندیشه ی این گنبد ِ دَوار
پر از قافیه است


چه کسی گفت خدا شاعر نيست


#هوشنگ_ابتهاج

سراینده اکرم بهرامچی
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM



سخنی که با تو دارم، به نسیم صبح گفتم


دگری نمیشناسم، تو ببر که آشنایی...


#حضرت_سعدی



سینه از آتش دل در غم جانانه بسوخت
آتشی بود در این خانه که کاشانه بسوخت

تنم از واسطه دوری دلبر بگداخت
جانم از آتش مهر رخ جانانه بسوخت

سوز دل بین ک
ه ز بس آتش اشکم دل شمع
دوش بر من ز سر مهر چو پروانه بسوخت

آشنایی نه غریب است که دلسوز من است
چون من از خویش برفتم دل بیگانه بسوخت

خرقه زهد مرا آب خرابات ببرد
خانه عقل مرا آتش میخانه بسوخت

چون پیاله دلم از توبه که کردم بشکست
همچو لاله جگرم بی می و خمخانه بسوخت

ماجرا کم کن و بازآ که مرا مردم چشم
خرقه از سر به درآورد و به شکرانه بسوخت

ترک افسانه بگو حافظ و می نوش دمی
که نخفتیم شب و شمع به افسانه بسوخت


#حضرت_حافظ