معرفی عارفان
1.25K subscribers
35.6K photos
13.2K videos
3.25K files
2.82K links
چه گفتم در وفا افزا جفا و جور افزودی
جفا کن جور کن جانا،غلط گفتم خطا کردم

فیض
Download Telegram
نرم خویی مولانا
آخِر ، من تا این حد دل دارم که ااین یاران که به نزد من می آیند از بیم أنکه ملول نشوند شعری می گویم تا به آن مشغول شوند . و اگر نه من از کجا شعر از کجا ؟!
#فیه_ما_فیه
اما اشعار مولانا از نوع اشعار شاعران رسمی نیست بل شعر همچون مواد مذاب از آتشفشان روح او فوران میکرد .«کریم زمانی»

خون چو می جوشد من اش از شعر رنگی میدهم
تا نه خون آلود گردد جامه خون آلاییی

خمار ، شعر نگویم خمارِ من بشکن
بدان میی که نگنجد در آسمان و زمین
#غزلیات
زاهد خلوت نشین دوش به میخانه شد

از سر پیمان برفت با سر پیمانه شد

صوفی مجلس که دی جام و قدح می‌شکست

باز به یک جرعه می عاقل و فرزانه شد
#غزلیات

#حافظ
ِ
سحرم روی چو ماهت
شب من زلف سیاهت
به خدا بی‌رخ و زلفت
نه بخسبم نه بخیزم

ز جلال تو جلیلم
ز دلال تو دلیلم
که من از نسل خلیلم
که در این آتش تیزم

#غزلیات_مولانای_جان
دلال: راهنمایی
دلیل: رهنما
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
مشو نومید از ظلمی که کردی
که دریای کرم توبه پذیریست
گناهت را کند تسبیح و طاعات
که در توبه پذیری بی‌نظیریست
شکسته باش و خاکی باش این جا
که می‌جوید کرم هر جا فقیریست





#غزلیات_حضرت_مولانا
#دیوان_شمس

درود فراوان
روزتون بخیر و شادی.
بزرگترین ظلم انسان، ستم به خویشتن و غفلت و دوری از دریای رحمت پروردگار عزیز است.
امید است؛ با شکستن غرور ، با پشیمانی و توبه از کارهای خطا و گمراهی، از دریای کرم و رحمت حضور حضرت حق برخوردار شویم. 🤲
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
مشو نومید از ظلمی که کردی
که دریای کرم توبه پذیریست
گناهت را کند تسبیح و طاعات
که در توبه پذیری بی‌نظیریست
شکسته باش و خاکی باش این جا
که می‌جوید کرم هر جا فقیریست





#غزلیات_حضرت_مولانا
#دیوان_شمس
سعدی » دیوان اشعار » غزلیات

غزل ۳۳۷

گر یکی از عشق برآرد خروش
بر سر آتش نه غریب است جوش

پیرهنی گر بدرد ز اشتیاق
دامن عفوش به گنه بربپوش

بوی گل آورد نسیم صبا
بلبل بیدل ننشیند خموش

مطرب اگر پرده از این ره زند
بازنیایند حریفان به هوش

ساقی اگر باده از این خم دهد
خرقه صوفی ببرد می فروش

زهر بیاور که ز اجزای من
بانگ برآید به ارادت که نوش

از تو نپرسند درازای شب
آن کس داند که نخفته‌ست دوش

حیف بود مردن بی عاشقی
تا نفسی داری و نفسی بکوش

سر که نه در راه عزیزان رود
بار گران است کشیدن به دوش

سعدی اگر خاک شود همچنان
ناله زاریدنش آید به گوش

هر که دلی دارد از انفاس او
می‌شنود تا به قیامت خروش



#غزلیات
#غزل_337
سعدی » دیوان اشعار » غزلیات

غزل ۳۳۸

دلی که دید که غایب شده‌ست از این درویش
گرفته از سر مستی و عاشقی سر خویش

به دست آن که فتاده‌ست اگر مسلمان است
مگر حلال ندارد مظالم درویش

دل شکسته مروت بود که بازدهند
که باز می‌دهد این دردمند را دل ریش

مه دوهفته اسیرش گرفت و بند نهاد
دو هفته رفت که از وی خبر نیامد بیش

رمیده‌ای که نه از خویشتن خبر دارد
نه از ملامت بیگانه و نصیحت خویش

به شادکامی دشمن کسی سزاوار است
که نشنود سخن دوستان نیک اندیش

کنون به سختی و آسانیش بباید ساخت
که در طبیعت زنبور نوش باشد و نیش

دگر به یار جفاکار دل منه سعدی
نمی‌دهیم و به شوخی همی‌برند از پیش



#غزلیات
#غزل_338