This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
یک حبه نور
بسم الله الرحمن الرحیم
به نام خداوند بخشنده رحمتگر
#سوره_انعام_آیه_۳
وَهُوَ اللَّهُ فِي السَّمَاوَاتِ وَفِي الْأَرْضِ يَعْلَمُ سِرَّكُمْ وَجَهْرَكُمْ وَيَعْلَمُ مَا تَكْسِبُونَ (٣)
اوست خداوند در آسمانها و در زمین؛ پنهان و آشكار شما را میداند؛ و از آنچه (انجام میدهید و) به دست میآورید، با خبر است.
بسم الله الرحمن الرحیم
به نام خداوند بخشنده رحمتگر
#سوره_انعام_آیه_۳
وَهُوَ اللَّهُ فِي السَّمَاوَاتِ وَفِي الْأَرْضِ يَعْلَمُ سِرَّكُمْ وَجَهْرَكُمْ وَيَعْلَمُ مَا تَكْسِبُونَ (٣)
اوست خداوند در آسمانها و در زمین؛ پنهان و آشكار شما را میداند؛ و از آنچه (انجام میدهید و) به دست میآورید، با خبر است.
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
تمام خوبیها را برایتان آرزو میکنم
نه تمام خوشیها را
زیراخوشی آنست که تو میخواهی و
خوبی آنست که خدابرای تومیخواهد
پنج شنبه تون بخیر
نه تمام خوشیها را
زیراخوشی آنست که تو میخواهی و
خوبی آنست که خدابرای تومیخواهد
پنج شنبه تون بخیر
هرازگاهی خودت را هرس کن،تمام سختیهایت، دردهایت، خاطرات بدت را باغبانی کن .سبک کن فکرت را ، ازهرچه آزارت مي دهد. وقتى ذهنت رو آروم كنى، ميتونى صداى خدا رو بشنوى .
جان دلم از نژاد چشمه باش،
بگذار آدمها تا
می توانند سنگ باشند،
مهم این است که تو
جاری باشی و از آنها بگذری...
خوشبخت کسی هست
که شکوه رفتارش آفرینندهی
لبخند بر لبهای دیگران باشد.
🌺🌺🌺
یار مهربانم
درود
بامداد پنج شنبه ات نیکو
🌺🌺🌺
پروردگارا
یک صبح زیبای دیگر را با ترنم
دلنشین پرندگانت آغاز نمودم
شکر، برای یک روز زیبای دیگر
شکر، برای بوی خوش زندگی
شکر و هزاران شکر،
برای وجود ارزشمند عزیزانم
شکر، برای سلامتی جسم و جان
شکر، برای رزق و روزی حلال و بی نیازی
بارالها
چتر رحمتت را بر سرخانواده و دوستانم همیشه بازنگه دار و بهترین تقدیرها را برایشان رقم بزن
آمین
🌺🌺🌺
شاد باشی
جان دلم از نژاد چشمه باش،
بگذار آدمها تا
می توانند سنگ باشند،
مهم این است که تو
جاری باشی و از آنها بگذری...
خوشبخت کسی هست
که شکوه رفتارش آفرینندهی
لبخند بر لبهای دیگران باشد.
🌺🌺🌺
یار مهربانم
درود
بامداد پنج شنبه ات نیکو
🌺🌺🌺
پروردگارا
یک صبح زیبای دیگر را با ترنم
دلنشین پرندگانت آغاز نمودم
شکر، برای یک روز زیبای دیگر
شکر، برای بوی خوش زندگی
شکر و هزاران شکر،
برای وجود ارزشمند عزیزانم
شکر، برای سلامتی جسم و جان
شکر، برای رزق و روزی حلال و بی نیازی
بارالها
چتر رحمتت را بر سرخانواده و دوستانم همیشه بازنگه دار و بهترین تقدیرها را برایشان رقم بزن
آمین
🌺🌺🌺
شاد باشی
اگر کوهم! خراب از قصهء فرهاد خواهم شد
کنار نام اهل عشق، من هم یاد خواهم شد
دلیل از من مخواه، از سرنوشت پیله ها پیداست
که از زندان دنیا عاقبت آزاد خواهم شد
تمام عمر کوهم خواندی و آتشفشان بودم
سکوتم گرچه سر تا پا، شبی فریاد خواهم شد
مسیحای تو بر من گرچه دیگر جان نمی بخشند
اگر یکدم بیاید بر مزارم شاد خواهم شد
به خاک افکندی ام در خون و قول سوختن دادی
چه بهتر! بعد از این خاکستری در باد خواهم شد
#فاضل_نظری
#کتاب
#روضه_عشاق
کنار نام اهل عشق، من هم یاد خواهم شد
دلیل از من مخواه، از سرنوشت پیله ها پیداست
که از زندان دنیا عاقبت آزاد خواهم شد
تمام عمر کوهم خواندی و آتشفشان بودم
سکوتم گرچه سر تا پا، شبی فریاد خواهم شد
مسیحای تو بر من گرچه دیگر جان نمی بخشند
اگر یکدم بیاید بر مزارم شاد خواهم شد
به خاک افکندی ام در خون و قول سوختن دادی
چه بهتر! بعد از این خاکستری در باد خواهم شد
#فاضل_نظری
#کتاب
#روضه_عشاق
یک خلیفه ی خودخواه مغرور بلندپرواز اموی مجبورشد این عبارت معروف را بگوید که: از این ایرانیها شگفت دارم ، هزارسال حکومت کردند و ساعتی به ما محتاج نبودند، و ما صد سال حکومت کردیم و لحظه ای از آنها بی نیاز نشدیم...
📕 دو قرن سکوت
#عبدالحسین_زرین_کوب
عبدالحسین زرینکوب(٢٩ اسفند ۱۳۰۱ – ۲۴ شهریور ۱۳۷۸) ادیب، تاریخنگار، منتقد ادبی، نویسنده، و مترجم برجستهٔ ایران معاصر بود. آثار او بهعنوان مرجع عمده در مطالعات تصوف و مولویشناسی شناخته میشود وی از تاریخنگاران برجستهٔ ایران است و آثار معروفی در تاریخ ایران و نیز تاریخ اسلام دارد. این آثار بهدلیل بیان ادبی و حماسی تاریخ از آثار پرفروش در میان ایرانیان هستند.
📕 دو قرن سکوت
#عبدالحسین_زرین_کوب
عبدالحسین زرینکوب(٢٩ اسفند ۱۳۰۱ – ۲۴ شهریور ۱۳۷۸) ادیب، تاریخنگار، منتقد ادبی، نویسنده، و مترجم برجستهٔ ایران معاصر بود. آثار او بهعنوان مرجع عمده در مطالعات تصوف و مولویشناسی شناخته میشود وی از تاریخنگاران برجستهٔ ایران است و آثار معروفی در تاریخ ایران و نیز تاریخ اسلام دارد. این آثار بهدلیل بیان ادبی و حماسی تاریخ از آثار پرفروش در میان ایرانیان هستند.
در نیزار ..
پرنده ای اندوهگین می خواند
گویی چیزی را به یاد آورده !
که بهتر بود فراموش کند ...
#تسورا_یوکی
پرنده ای اندوهگین می خواند
گویی چیزی را به یاد آورده !
که بهتر بود فراموش کند ...
#تسورا_یوکی
اگر بخواهی نعمتی در تو زیاد شود،
باید آنرا ستایش کنی.
حتی وقتی گیاهی راستایش کنی،
بهتر رشد میکند
تقدیر کنید،
ستایش کنید، تأیید کنید
تا نعمتهای خدا بسوی شما سرازیر شود
دکتر الهی قمشه ای
باید آنرا ستایش کنی.
حتی وقتی گیاهی راستایش کنی،
بهتر رشد میکند
تقدیر کنید،
ستایش کنید، تأیید کنید
تا نعمتهای خدا بسوی شما سرازیر شود
دکتر الهی قمشه ای
دوش میآمد و رخساره برافروخته بود
تا کجا باز دل غمزدهای سوخته بود
حافظ
تا کجا باز دل غمزدهای سوخته بود
حافظ
۰
اگر غم لشکر انگیزد که خون عاشقان ریزد
من و ساقی به هم تازیم و بنیادش براندازیم
بهشت عدن اگر خواهی بیا با ما به《میخانه》
《"دوش" از "مسجد" سوی《میخانه" آمد "پیرِ" ما》
دوش : حدود زمانی عهد الست
مسجد : جایی در قبل از هبوط انسان و بعد از خلقت او
که مورد سجده ی ملائک قرار گرفت
میخانه : جای می که آنرا ذکرالله بدست آوردم.
به می عمارت دل کن : می عمارت دل را هدف قرار داده است.
۱ - میخانه می تواند دنیا هم باشد که محل نزول ذکرالله است.
۲ - می تواند محل کسانی باشد که با می دل را عمارت کرده اند.
پیرِ ما = حضرت آدم
که از پای《خم》ت روزی به حوض کوثر اندازیم=
《خم : اگر می ذکرالله باشد ؟! خم کجاست؟جواب : جایی که همه ی ذکر های الهی مجتمعند؟ 》
حافظا روز اجل گر به کف آری جامی :
یکسر از کوی خرابات برندت به بهشت
حافظ
اگر غم لشکر انگیزد که خون عاشقان ریزد
من و ساقی به هم تازیم و بنیادش براندازیم
بهشت عدن اگر خواهی بیا با ما به《میخانه》
《"دوش" از "مسجد" سوی《میخانه" آمد "پیرِ" ما》
دوش : حدود زمانی عهد الست
مسجد : جایی در قبل از هبوط انسان و بعد از خلقت او
که مورد سجده ی ملائک قرار گرفت
میخانه : جای می که آنرا ذکرالله بدست آوردم.
به می عمارت دل کن : می عمارت دل را هدف قرار داده است.
۱ - میخانه می تواند دنیا هم باشد که محل نزول ذکرالله است.
۲ - می تواند محل کسانی باشد که با می دل را عمارت کرده اند.
پیرِ ما = حضرت آدم
که از پای《خم》ت روزی به حوض کوثر اندازیم=
《خم : اگر می ذکرالله باشد ؟! خم کجاست؟جواب : جایی که همه ی ذکر های الهی مجتمعند؟ 》
حافظا روز اجل گر به کف آری جامی :
یکسر از کوی خرابات برندت به بهشت
حافظ
۲۴ شهریور سالروز درگذشت اوریانا فالاچی
( زاده ۸ تیر، ۲۹ ژوئن ۱۹۲۹ فلورانس – درگذشته ۲۴ شهریور، ۱۵ سپتامبر ۲۰۰۶ فلورانس) روزنامهنگار، نویسنده و مصاحبهگر سیاسی
او که در دوران جنگ جهانی دوم بهعنوان یک چریک ضدفاشیسم فعالیت داشت، آنچه بیش از همه به شهرتش کمک کرد، مجموعه مصاحبههای مفصل و مشهور او با رهبران سرشناسی همچون محمدرضا پهلوی، ملکحسین، ایندیراگاندی، یاسر عرفات، ذوالفقار علیبوتو، روحاله خمینی، گلدامایر، معمر قذافی، جرج حبش، و هنری کیسینجر بود.
وی در زمان زمامداری موسولینی " دیکتاتور ایتالیا " زاده شد و ۹ ساله بود که جنگ جهانی دوم آغاز شد. آنزمان پدرش که از موسولینی نفرت داشت، وارد جنبش مقاومت زیرزمینی شد. اوریانا هم گرچه بعدها نوشت که دو طرف جنگ تفاوت چندانی نداشتند اما به پدر کمک میکرد و تا پایان جنگ تجربههای وحشتناکی را پشت سر گذاشت. هنوز ۲۰ ساله نشده بود که نوشتن در روزنامهها را آغاز کرد و بهقول خودش قدرت واژهها را کشف کرد. او بهخاطر قدرت بیان بالا، درک خاص سیاسی و جسارت فوقالعاده، به سرعت از نویسنده ستون کوچکی در یک روزنامه محلی، به خبرنگاری بینالمللی که برای تعدادی از معتبرترین نشریات اروپا قلم میزد تبدیل شد. هرجای دنیا که در آن زمان کانون خبری و رسانهای جنگ قدرت بین زورمداران بود، او را به خود جذب میکرد.
جوایز:
فالاچی در پی سالها فعالیت حرفهایاش، موفق به دریافت جوایز معتبر بسیاری "از جمله مدال طلای تلاش فرهنگی برلوسکونی، جایزه آمبرگنو درو؛ معتبرترین جایزه شهر میلان، جایزه آنی تیلور مرکز مطالعات فرهنگ عامه نیویورک و ..." شد. او همچنین یک بار کاندیدای دریافت جایزه نوبل ادبیات شد.
فعالیتها:
در ایران نام اوریانا فالاچی در اواخر دهه چهل با ترجمه آثارش علیه جنگ ویتنام و حکومتهای دیکتاتوری باقیمانده در اروپا "یونان، اسپانیا و پرتغال" مطرح شد. وی یک بار در سال ۱۳۵۱ برای مصاحبه با محمدرضا پهلوی و بار دیگر در سال ۱۳۵۸ برای مصاحبه با روحاله خمینی و مهندس بازرگان به ایران سفر کرد. این مصاحبهها، آخرین بار درسال ۱۳۸۳ همراه با مصاحبه معمر قذافی، آریل شارون و لخ والسا در ایران منتشر شد.
او هنگامی که فهمید به نوعی سرطان قابل کنترل دچار است تصمیم گرفت دیگر کتاب ننویسد و بقیه عمر را به استراحت بپردازد.
زمانی که حادثه یازده سپتامبر روی داد، اوریانا نتوانست در برابر این وسوسه بزرگ مقاومت کند. کتابی در اکتبر ۲۰۰۲ از او بهچاپ رسید بهنام خشم و غرور که در آن خواهان نابودی آنچه امروزه بهنام اسلام مطرح است شدهاست. انتشار این کتاب سبب شد که فالاچی در سن ۷۲ سالگی آرامش خود را از دست بدهد و مجبور باشد همواره تحت محافظت نیروهای پلیس قرار بگیرد.
مسلمانان در ایتالیا و فرانسه پس از انتشار این کتاب او را تهدید بهمرگ کردند. اما پاسخ او این بود که: «من از ۹ سالگی با درد و مرگ دست و پنجه نرم کردهام. در ویتنام، در لبنان، مکزیک، بولیوی یا هرجای دیگر. اما از سال ۱۹۹۲ که زیر تیغ جراحی برای بهبود سرطان قرار گرفتهام هر روز میمیرم.»
کتابشناسی:
هفت گناه هالیوود، لُنگانِسی (میلان) ۱۹۵۸
جنس ضعیف، ریتزولی (میلان) ۱۹۶۱
پنهلوپه بهجنگ میرود، ریتزولی (میلان) ۱۹۶۲
نفرتانگیز، ریتزولی (میلان) ۱۹۶۳
اگر خورشید بمیرد، درباره برنامه فضایی آمریکا، ریتزولی (میلان) ۱۹۶۶
زندگی، جنگ و دیگر هیچ، گزارشی از جنگ ویتنام بر اساس تجارب شخصی، ریتزولی (میلان) ۱۹۶۹
آن روز در ماه، ریتزولی (میلان) ۱۹۷۰
نامه بهکودکی که هرگز زاده نشد، مجموعهای از مصاحبه با شخصیتهای سیاسی جهان، ریتزولی (میلان) ۱۹۷۶
یک مرد، داستان الکساندروس پاناگولیس، انقلابی یونانی، ریتزولی (میلان) ۱۹۷۹
انشاءاله، ریتزولی (میلان) ۱۹۹۰
خشم و غرور ۲۰۰۱
اوریانا فالاچی در ۷۷ سالگی درگذشت.
( زاده ۸ تیر، ۲۹ ژوئن ۱۹۲۹ فلورانس – درگذشته ۲۴ شهریور، ۱۵ سپتامبر ۲۰۰۶ فلورانس) روزنامهنگار، نویسنده و مصاحبهگر سیاسی
او که در دوران جنگ جهانی دوم بهعنوان یک چریک ضدفاشیسم فعالیت داشت، آنچه بیش از همه به شهرتش کمک کرد، مجموعه مصاحبههای مفصل و مشهور او با رهبران سرشناسی همچون محمدرضا پهلوی، ملکحسین، ایندیراگاندی، یاسر عرفات، ذوالفقار علیبوتو، روحاله خمینی، گلدامایر، معمر قذافی، جرج حبش، و هنری کیسینجر بود.
وی در زمان زمامداری موسولینی " دیکتاتور ایتالیا " زاده شد و ۹ ساله بود که جنگ جهانی دوم آغاز شد. آنزمان پدرش که از موسولینی نفرت داشت، وارد جنبش مقاومت زیرزمینی شد. اوریانا هم گرچه بعدها نوشت که دو طرف جنگ تفاوت چندانی نداشتند اما به پدر کمک میکرد و تا پایان جنگ تجربههای وحشتناکی را پشت سر گذاشت. هنوز ۲۰ ساله نشده بود که نوشتن در روزنامهها را آغاز کرد و بهقول خودش قدرت واژهها را کشف کرد. او بهخاطر قدرت بیان بالا، درک خاص سیاسی و جسارت فوقالعاده، به سرعت از نویسنده ستون کوچکی در یک روزنامه محلی، به خبرنگاری بینالمللی که برای تعدادی از معتبرترین نشریات اروپا قلم میزد تبدیل شد. هرجای دنیا که در آن زمان کانون خبری و رسانهای جنگ قدرت بین زورمداران بود، او را به خود جذب میکرد.
جوایز:
فالاچی در پی سالها فعالیت حرفهایاش، موفق به دریافت جوایز معتبر بسیاری "از جمله مدال طلای تلاش فرهنگی برلوسکونی، جایزه آمبرگنو درو؛ معتبرترین جایزه شهر میلان، جایزه آنی تیلور مرکز مطالعات فرهنگ عامه نیویورک و ..." شد. او همچنین یک بار کاندیدای دریافت جایزه نوبل ادبیات شد.
فعالیتها:
در ایران نام اوریانا فالاچی در اواخر دهه چهل با ترجمه آثارش علیه جنگ ویتنام و حکومتهای دیکتاتوری باقیمانده در اروپا "یونان، اسپانیا و پرتغال" مطرح شد. وی یک بار در سال ۱۳۵۱ برای مصاحبه با محمدرضا پهلوی و بار دیگر در سال ۱۳۵۸ برای مصاحبه با روحاله خمینی و مهندس بازرگان به ایران سفر کرد. این مصاحبهها، آخرین بار درسال ۱۳۸۳ همراه با مصاحبه معمر قذافی، آریل شارون و لخ والسا در ایران منتشر شد.
او هنگامی که فهمید به نوعی سرطان قابل کنترل دچار است تصمیم گرفت دیگر کتاب ننویسد و بقیه عمر را به استراحت بپردازد.
زمانی که حادثه یازده سپتامبر روی داد، اوریانا نتوانست در برابر این وسوسه بزرگ مقاومت کند. کتابی در اکتبر ۲۰۰۲ از او بهچاپ رسید بهنام خشم و غرور که در آن خواهان نابودی آنچه امروزه بهنام اسلام مطرح است شدهاست. انتشار این کتاب سبب شد که فالاچی در سن ۷۲ سالگی آرامش خود را از دست بدهد و مجبور باشد همواره تحت محافظت نیروهای پلیس قرار بگیرد.
مسلمانان در ایتالیا و فرانسه پس از انتشار این کتاب او را تهدید بهمرگ کردند. اما پاسخ او این بود که: «من از ۹ سالگی با درد و مرگ دست و پنجه نرم کردهام. در ویتنام، در لبنان، مکزیک، بولیوی یا هرجای دیگر. اما از سال ۱۹۹۲ که زیر تیغ جراحی برای بهبود سرطان قرار گرفتهام هر روز میمیرم.»
کتابشناسی:
هفت گناه هالیوود، لُنگانِسی (میلان) ۱۹۵۸
جنس ضعیف، ریتزولی (میلان) ۱۹۶۱
پنهلوپه بهجنگ میرود، ریتزولی (میلان) ۱۹۶۲
نفرتانگیز، ریتزولی (میلان) ۱۹۶۳
اگر خورشید بمیرد، درباره برنامه فضایی آمریکا، ریتزولی (میلان) ۱۹۶۶
زندگی، جنگ و دیگر هیچ، گزارشی از جنگ ویتنام بر اساس تجارب شخصی، ریتزولی (میلان) ۱۹۶۹
آن روز در ماه، ریتزولی (میلان) ۱۹۷۰
نامه بهکودکی که هرگز زاده نشد، مجموعهای از مصاحبه با شخصیتهای سیاسی جهان، ریتزولی (میلان) ۱۹۷۶
یک مرد، داستان الکساندروس پاناگولیس، انقلابی یونانی، ریتزولی (میلان) ۱۹۷۹
انشاءاله، ریتزولی (میلان) ۱۹۹۰
خشم و غرور ۲۰۰۱
اوریانا فالاچی در ۷۷ سالگی درگذشت.
۲۴ شهریور سالروز درگذشت عبدالحسین زرینکوب
( زاده ۲۹ اسفند ۱۳۰۱ بروجرد -- درگذشته ۲۴ شهریور ۱۳۷۸ تهران ) ادیب، تاریخنگار، نویسنده و مترجم.
او تحصیلات ابتدایی و متوسطه را تا سال پنجم در زادگاهش گذراند و برای کلاس ششم عازم تهران شد و رشته ادبی را برگزید و در سال ۱۳۱۹ تحصیلات دبیرستانی را بهپایان رسانید. او سال بعد به بروجرد بازگشت و بهتدریس در دبیرستانهای خرمآباد و بروجرد پرداخت. در همین دوره نخستین کتاب او بهنام فلسفه، شعر یا تاریخ تطور شعر و شاعری در ایران در بروجرد منتشر شد.
وی در سال ۱۳۲۴ پس از آنکه در امتحان ورودی «دانشکده علوم معقول و منقول» و «دانشکده ادبیات» حائز رتبه اول شده بود، وارد رشته ادبیات فارسی دانشگاه تهران شد و در سال ۱۳۲۷ دوره لیسانس ادبیات فارسی را با رتبه اول بهپایان رساند و سال بعد وارد دوره دکتری رشته ادبیات دانشگاه تهران شد. او در سال ۱۳۳۴ از رساله دکتری خود باعنوان نقد شعر تاریخ و اصول آن که زیرنظر بدیعالزمان فروزانفر تألیف شده بود، با موفقیت دفاع کرد. دکتر زرینکوب در سال ۱۳۳۰ در کنار عدهای از فضلای زمان، همچون محمد معین، ناتل خانلری، غلامحسین صدیقی و عباس زریابخویی برای مشارکت در طرح ترجمه مقالات دائرةالمعارف اسلام "چاپ هلند" دعوت شد.
وی از سال ۱۳۳۵ با رتبه دانشیاری کار خود را در دانشگاه تهران آغاز کرد و عهدهدار تدریس تاریخ اسلام، تاریخ ادیان، تاریخ کلام و تاریخ تصوف در دانشکدههای ادبیات و الهیات شد. او چندی نیز در «دانشسرای عالی تهران» و «دانشکده هنرهای دراماتیک» تدریس کرد و از سال ۱۳۴۱ بهبعد در فواصل تدریس در دانشگاه تهران، در دانشگاههای آکسفورد، سوربن، هند و پاکستان و در سالهای ۱۳۴۷ تا سال ۱۳۴۹ در آمریکا بهعنوان استاد میهمان در دانشگاههای کالیفرنیا و پرینستون بهتدریس پرداخت.
وی در سالهای ورودش به دانشکده، با خانم قمر آریان آشنا شد. قمر آریان در گفتوگویی که در سال ۱۳۸۳ در روزنامه جامجم چاپ شد، تعریف کرد که آشنایی آنها در فضای دانشکده نزدیک به ۹ سال ادامه یافته بود و سرانجام از آریان خواستگاری کرد. بهگفته آریان، زمانی که ماجرا را با پدرش مطرح کرد، پدرش گفت که به.خوبی با زرینکوب آشناست و مقالاتی از او خوانده، اما گمان میکرده که نویسنده آن مقالات باید مردی ۵۰ ساله باشد.
آریان و زرینکوب در سال ۱۳۳۲ ازدواج کردند و تحصیلات خود را در مقطع دکتری نیز ادامه دادند "زرینکوب رتبه نخست و آریان دوم در کنکور دکتری بود" و پس از فارغالتحصیلی، سالهای سفرشان آغاز شد. قمر آریان سالهای بسیاری را همراه با همسرش در هند و چندین کشور اروپایی و عربی گذراند.
زرینکوب کتابی تحت عنوان دو قرن سکوت درمورد حوادث و اوضاع تاریخیِ ایران در دو قرن اول اسلام " از حمله عرب تا ظهور دولت طاهریان" نگاشته و در سال ۱۳۳۶ در چاپ دوم کتاب به بسیاری از پرسشهای مطرحشده توسط منتقدان و نیز شبهات وارده بر مطالب چاپ اول کتاب پاسخ دادهاست.
دکتر عبدالحسین زرینکوب در ۷۷ سالگی درگذشت.
( زاده ۲۹ اسفند ۱۳۰۱ بروجرد -- درگذشته ۲۴ شهریور ۱۳۷۸ تهران ) ادیب، تاریخنگار، نویسنده و مترجم.
او تحصیلات ابتدایی و متوسطه را تا سال پنجم در زادگاهش گذراند و برای کلاس ششم عازم تهران شد و رشته ادبی را برگزید و در سال ۱۳۱۹ تحصیلات دبیرستانی را بهپایان رسانید. او سال بعد به بروجرد بازگشت و بهتدریس در دبیرستانهای خرمآباد و بروجرد پرداخت. در همین دوره نخستین کتاب او بهنام فلسفه، شعر یا تاریخ تطور شعر و شاعری در ایران در بروجرد منتشر شد.
وی در سال ۱۳۲۴ پس از آنکه در امتحان ورودی «دانشکده علوم معقول و منقول» و «دانشکده ادبیات» حائز رتبه اول شده بود، وارد رشته ادبیات فارسی دانشگاه تهران شد و در سال ۱۳۲۷ دوره لیسانس ادبیات فارسی را با رتبه اول بهپایان رساند و سال بعد وارد دوره دکتری رشته ادبیات دانشگاه تهران شد. او در سال ۱۳۳۴ از رساله دکتری خود باعنوان نقد شعر تاریخ و اصول آن که زیرنظر بدیعالزمان فروزانفر تألیف شده بود، با موفقیت دفاع کرد. دکتر زرینکوب در سال ۱۳۳۰ در کنار عدهای از فضلای زمان، همچون محمد معین، ناتل خانلری، غلامحسین صدیقی و عباس زریابخویی برای مشارکت در طرح ترجمه مقالات دائرةالمعارف اسلام "چاپ هلند" دعوت شد.
وی از سال ۱۳۳۵ با رتبه دانشیاری کار خود را در دانشگاه تهران آغاز کرد و عهدهدار تدریس تاریخ اسلام، تاریخ ادیان، تاریخ کلام و تاریخ تصوف در دانشکدههای ادبیات و الهیات شد. او چندی نیز در «دانشسرای عالی تهران» و «دانشکده هنرهای دراماتیک» تدریس کرد و از سال ۱۳۴۱ بهبعد در فواصل تدریس در دانشگاه تهران، در دانشگاههای آکسفورد، سوربن، هند و پاکستان و در سالهای ۱۳۴۷ تا سال ۱۳۴۹ در آمریکا بهعنوان استاد میهمان در دانشگاههای کالیفرنیا و پرینستون بهتدریس پرداخت.
وی در سالهای ورودش به دانشکده، با خانم قمر آریان آشنا شد. قمر آریان در گفتوگویی که در سال ۱۳۸۳ در روزنامه جامجم چاپ شد، تعریف کرد که آشنایی آنها در فضای دانشکده نزدیک به ۹ سال ادامه یافته بود و سرانجام از آریان خواستگاری کرد. بهگفته آریان، زمانی که ماجرا را با پدرش مطرح کرد، پدرش گفت که به.خوبی با زرینکوب آشناست و مقالاتی از او خوانده، اما گمان میکرده که نویسنده آن مقالات باید مردی ۵۰ ساله باشد.
آریان و زرینکوب در سال ۱۳۳۲ ازدواج کردند و تحصیلات خود را در مقطع دکتری نیز ادامه دادند "زرینکوب رتبه نخست و آریان دوم در کنکور دکتری بود" و پس از فارغالتحصیلی، سالهای سفرشان آغاز شد. قمر آریان سالهای بسیاری را همراه با همسرش در هند و چندین کشور اروپایی و عربی گذراند.
زرینکوب کتابی تحت عنوان دو قرن سکوت درمورد حوادث و اوضاع تاریخیِ ایران در دو قرن اول اسلام " از حمله عرب تا ظهور دولت طاهریان" نگاشته و در سال ۱۳۳۶ در چاپ دوم کتاب به بسیاری از پرسشهای مطرحشده توسط منتقدان و نیز شبهات وارده بر مطالب چاپ اول کتاب پاسخ دادهاست.
دکتر عبدالحسین زرینکوب در ۷۷ سالگی درگذشت.
جز نقش تو در نظر نیامد ما را
جز کوی تو رهگذر نیامد ما را
خواب ارچه خوش آمد همه را در عهدت
حقا که به چشم در نیامد ما را
#حافظ
جز کوی تو رهگذر نیامد ما را
خواب ارچه خوش آمد همه را در عهدت
حقا که به چشم در نیامد ما را
#حافظ
جز نقش تو در نظر نیامد ما را
جز کوی تو رهگذر نیامد ما را
خواب ارچه خوش آمد همه را در عهدت
حقا که به چشم در نیامد ما را
#حافظ
جز کوی تو رهگذر نیامد ما را
خواب ارچه خوش آمد همه را در عهدت
حقا که به چشم در نیامد ما را
#حافظ
اولین عکس از آرامگاه «هوشنگ ابتهاج» پس از نصب تندیس و سنگ قبر
دیروز چهارشنبه ۲۳ شهریور، سنگ مزار و تندیس هوشنگ ابتهاج (سایه) در باغ محتشم رشت نصب شد.
#ابتهاج
دیروز چهارشنبه ۲۳ شهریور، سنگ مزار و تندیس هوشنگ ابتهاج (سایه) در باغ محتشم رشت نصب شد.
#ابتهاج
Bigharare Toam @MuSic1Online
Reza Malekzadeh @MuSic1Online
بیقرار توام - رضا ملک زاده
دلا یک دم رها کن آب و گل را
صلای عشق در ده اهل دل را
ز نور عشق شمع جان برافروز
زبور عشق از جانان درآموز
چو زیر از عشق رمز راز میگوی
چو بلبل بی زبان اسرار میگوی
چو داود آیت سرگشتگان خوان
زبور عشق بر آشفتگان خوان
حدیث عشق ورد عاشقان ساز
دل و جان در هوای عاشقان باز
چو عود از عشق بر آتش همی سوز
چو شمعی میگری و خوش همی سوز
شراب عشق در جام خرد ریز
وز آنجا جرعهٔ بر جان خود ریز
خرد چون مست شد نیزش مده صاف
بگوشش باز نه تا کم زند لاف
چوعشق آمد خرد را میل درکش
بداغ عشق خود را نیل درکش
خرد آبست و عشق آتش بصورت
نسازد آب با آتش ضرورت
خرد جز ظاهر دو جهان نه بیند
ولیکن عشق جز جانان نه بیند
خرد گنجشک دام ناتمامیست
ولیکن عشق سیمرغ معانیست
خرد دیباچه دیوان راغست
ولیکن عشق دری شب چراغ است
خرد نقد سرای کایناتست
ولیکن عشق اکسیر حیاتست
اسرارنامه عطار نیشابوری
صلای عشق در ده اهل دل را
ز نور عشق شمع جان برافروز
زبور عشق از جانان درآموز
چو زیر از عشق رمز راز میگوی
چو بلبل بی زبان اسرار میگوی
چو داود آیت سرگشتگان خوان
زبور عشق بر آشفتگان خوان
حدیث عشق ورد عاشقان ساز
دل و جان در هوای عاشقان باز
چو عود از عشق بر آتش همی سوز
چو شمعی میگری و خوش همی سوز
شراب عشق در جام خرد ریز
وز آنجا جرعهٔ بر جان خود ریز
خرد چون مست شد نیزش مده صاف
بگوشش باز نه تا کم زند لاف
چوعشق آمد خرد را میل درکش
بداغ عشق خود را نیل درکش
خرد آبست و عشق آتش بصورت
نسازد آب با آتش ضرورت
خرد جز ظاهر دو جهان نه بیند
ولیکن عشق جز جانان نه بیند
خرد گنجشک دام ناتمامیست
ولیکن عشق سیمرغ معانیست
خرد دیباچه دیوان راغست
ولیکن عشق دری شب چراغ است
خرد نقد سرای کایناتست
ولیکن عشق اکسیر حیاتست
اسرارنامه عطار نیشابوری
بیا بیا که شدم در غم تو سودایی
درآ درآ که به جان آمدم ز تنهایی
عجب عجب که برون آمدی به پرسش من
ببین ببین که چه بیطاقتم ز شیدایی
بده بده که چه آوردهای به تحفه مرا
بنه بنه بنشین تا دمی برآسایی
مرادپور مرو چه سبب زود زود میبروی
بگو بگو که چرا دیر دیر میآیی
نفس نفس زدهام نالهها ز فرقت تو
زمان زمان شدهام بیرخ تو سودایی
مجو مجو پس از این زینهار راه جفا
مکن مکن که کشد کار ما به رسوایی
برو برو که چه کژ میروی به شیوه گری
بیا بیا که چه خوش میخمی به رعنایی
دیوان شمس
درآ درآ که به جان آمدم ز تنهایی
عجب عجب که برون آمدی به پرسش من
ببین ببین که چه بیطاقتم ز شیدایی
بده بده که چه آوردهای به تحفه مرا
بنه بنه بنشین تا دمی برآسایی
مرادپور مرو چه سبب زود زود میبروی
بگو بگو که چرا دیر دیر میآیی
نفس نفس زدهام نالهها ز فرقت تو
زمان زمان شدهام بیرخ تو سودایی
مجو مجو پس از این زینهار راه جفا
مکن مکن که کشد کار ما به رسوایی
برو برو که چه کژ میروی به شیوه گری
بیا بیا که چه خوش میخمی به رعنایی
دیوان شمس
ای برادر تو چه مرغی خویشتن را بازبین
گر تو دست آموز شاهی خویشتن را باز بین
هر که انبازی برید از خویش آن بازی مدان
در جهان او را چو حق بیمثل و بیانباز بین
ز آفتابی کآفتاب آسمان یک جام او است
ذرهها و قطرهها را مست و دست انداز بین
چونک قبله ی شاه یابی قبله ی اقبال شو
چون دو دم خوردی ز جامش بخت را دمساز بین
گفتم ای اکسیر، بنما مس را چون زر کنی
رو به صرافان دل آورد گفتا گاز بین
گفتمش چون زنده کردی مرغ ابراهیم را
گفت پر و بال برکن هم کنون پرواز بین
گفتم از آغاز مرغ روح ما بیپر بدهست
گفت هین بشکن قفس آغاز بیآغاز بین
زان فروبسته دمی کت همدم و همراز نیست
چشم بگشا هر دمی همراز بین، همراز بین
این دمی چندی که زد جان تو در سوز و نیاز
چون دم عیسی به حضرت زنده و باساز بین
خاک خواری را بمان چون خاک خواری پیشه گیر
خاک را از بعد خواری در چمن اعزاز بین
دیوان شمس
گر تو دست آموز شاهی خویشتن را باز بین
هر که انبازی برید از خویش آن بازی مدان
در جهان او را چو حق بیمثل و بیانباز بین
ز آفتابی کآفتاب آسمان یک جام او است
ذرهها و قطرهها را مست و دست انداز بین
چونک قبله ی شاه یابی قبله ی اقبال شو
چون دو دم خوردی ز جامش بخت را دمساز بین
گفتم ای اکسیر، بنما مس را چون زر کنی
رو به صرافان دل آورد گفتا گاز بین
گفتمش چون زنده کردی مرغ ابراهیم را
گفت پر و بال برکن هم کنون پرواز بین
گفتم از آغاز مرغ روح ما بیپر بدهست
گفت هین بشکن قفس آغاز بیآغاز بین
زان فروبسته دمی کت همدم و همراز نیست
چشم بگشا هر دمی همراز بین، همراز بین
این دمی چندی که زد جان تو در سوز و نیاز
چون دم عیسی به حضرت زنده و باساز بین
خاک خواری را بمان چون خاک خواری پیشه گیر
خاک را از بعد خواری در چمن اعزاز بین
دیوان شمس
بیخود ز نوای دل دیوانهٔ خویشم
ساقی و می و مطرب و میخانهٔ خویشم
زان روز که گردیدهام از خانه بدوشان
هر جا که روم معتکف خانهٔ خویشم
بیداغ تو عضوی به تنم نیست چو طاوس
از بال و پر خویش، پریخانهٔ خویشم
یک ذره دلم سختم از اسلام نشد نرم
در کعبه همان ساکن بتخانهٔ خویشم
دیوار من از خضر کند وحشت سیلاب
ویران شدهٔ همت مردانهٔ خویشم
آن زاهد خشکم که در ایام بهاران
در زیر گل از سبحهٔ صد دانهٔ خویشم
صائب شدهام بس که گرانبار علایق
بیرون نبرد بیخودی از خانهٔ خویشم
#صائب_تبریزی
ساقی و می و مطرب و میخانهٔ خویشم
زان روز که گردیدهام از خانه بدوشان
هر جا که روم معتکف خانهٔ خویشم
بیداغ تو عضوی به تنم نیست چو طاوس
از بال و پر خویش، پریخانهٔ خویشم
یک ذره دلم سختم از اسلام نشد نرم
در کعبه همان ساکن بتخانهٔ خویشم
دیوار من از خضر کند وحشت سیلاب
ویران شدهٔ همت مردانهٔ خویشم
آن زاهد خشکم که در ایام بهاران
در زیر گل از سبحهٔ صد دانهٔ خویشم
صائب شدهام بس که گرانبار علایق
بیرون نبرد بیخودی از خانهٔ خویشم
#صائب_تبریزی