طوفان اگر فرو بنشیند ،
عجیب نیست ..
پایان بیدلیل دویدن ،
نشستن است ..
در راه عشق ،
تکیه به تدبیر عقل خویش ..
با چتر ،
زیر سایهی بهمن نشستن است ..
#فاضل_نظری
عجیب نیست ..
پایان بیدلیل دویدن ،
نشستن است ..
در راه عشق ،
تکیه به تدبیر عقل خویش ..
با چتر ،
زیر سایهی بهمن نشستن است ..
#فاضل_نظری
Dard Noushan
Hesamoddin Seraj
شعر_حضرت_حافظ
حسام_الدين_سراج
چومستم کردهای مستورمنشین
چو نوشم دادهای زهرم منوشان
دراین صوفی وشان دردی ندیدم
که صافی باد عيش درد نوشان
حسام_الدين_سراج
چومستم کردهای مستورمنشین
چو نوشم دادهای زهرم منوشان
دراین صوفی وشان دردی ندیدم
که صافی باد عيش درد نوشان
به نور غیب روشن شد دل ما
منور شد به نورش منزل ما
تجلی کرد بر ما حضرت او
چه خوش لطفی که آمد حاصل ما
#شاه_نعمتالله_ولی
منور شد به نورش منزل ما
تجلی کرد بر ما حضرت او
چه خوش لطفی که آمد حاصل ما
#شاه_نعمتالله_ولی
اصلاحیه
این بیت مولانا قشنگ خطاب به صمیمی ترین آدم زندگیمه:
"جان من و جان تو بستهست به همدیگر
همرنگ شوم از تو، گر خیر بود گر شر.. "
یعنی هر اتفاقی بیفته تا ته اش باهاتم:)
مولانا نیست❌❌❌❌
جعلی❌❌
سراینده ناشناس
این بیت مولانا قشنگ خطاب به صمیمی ترین آدم زندگیمه:
"جان من و جان تو بستهست به همدیگر
همرنگ شوم از تو، گر خیر بود گر شر.. "
یعنی هر اتفاقی بیفته تا ته اش باهاتم:)
مولانا نیست❌❌❌❌
جعلی❌❌
سراینده ناشناس
#شبی
#کدام شب؟
شبی
شبی ستاره ای دهان گشود
چه گفت؟
نگفت از لبش چکید
سخن چکید؟
سخن نه اشک
ستاره میگریست
ستاره کدام کهکشان؟
ستاره ای که کهکشان نداشت
سپیده دم که خاک
در انتظار روز خرم است
ستاره ای که در غم شبانه اش غروب کرد
نهفته در نگاه شبنم است
#هوشنگ_ابتهاج
#شبی
#کدام شب؟
شبی
شبی ستاره ای دهان گشود
چه گفت؟
نگفت از لبش چکید
سخن چکید؟
سخن نه اشک
ستاره میگریست
ستاره کدام کهکشان؟
ستاره ای که کهکشان نداشت
سپیده دم که خاک
در انتظار روز خرم است
ستاره ای که در غم شبانه اش غروب کرد
نهفته در نگاه شبنم است
#هوشنگ_ابتهاج
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
بشنو این نکته که خودرا زغم آزاده کنی
باصدای #سالارعقیلی
باصدای #سالارعقیلی
چون صبح آستین ز شب تیره درکشید
وز جیب او پیاله بلور برکشید
در شد به چتر ماه سنانهای آفتاب
وز چرخ جرم ماه سر اندر سپر کشید
#حمید_الدین_بلخی
وز جیب او پیاله بلور برکشید
در شد به چتر ماه سنانهای آفتاب
وز چرخ جرم ماه سر اندر سپر کشید
#حمید_الدین_بلخی
دلم سوزد به سرگردانی ماه
که شب تا روز پوید این همه راه
سحر خواهد درآمیزد به خورشید
نداند چون کند با بخت کوتاه
#فریدون_مشیری
#ابر_و_کوچه
#سرگردان
که شب تا روز پوید این همه راه
سحر خواهد درآمیزد به خورشید
نداند چون کند با بخت کوتاه
#فریدون_مشیری
#ابر_و_کوچه
#سرگردان
پیشانی ام را بوسه زد در خواب هندویی
شاید از آن ساعت طلسمم کرده جادویی
شاید از آن پس بود که احساس می کردم
در سینه ام پر می زند شب ها پرستویی
شاید از آن پس بود که با حسرت از دستم
هر روز سیبی سرخ می افتاد در جویی
از کودکی دیوانه بودم، مادرم می گفت:
از شانه ام هر روز می چیده است شب بویی
نام تو را می کَند روی میزها هر وقت
در دست آن دیوانه می افتاد چاقویی
بیچاره آهویی که صید پنجه ی شیری است
بیچاره تر شیری که صید چشم آهویی
اکنون ز تو با ناامیدی چشم می پوشم
اکنون ز من با بی وفایی دست می شویی
آیینه خیلی هم نباید راستگو باشد
من مایه ی رنج تو هستم، راست می گویی
#فاضل_نظری
شاید از آن ساعت طلسمم کرده جادویی
شاید از آن پس بود که احساس می کردم
در سینه ام پر می زند شب ها پرستویی
شاید از آن پس بود که با حسرت از دستم
هر روز سیبی سرخ می افتاد در جویی
از کودکی دیوانه بودم، مادرم می گفت:
از شانه ام هر روز می چیده است شب بویی
نام تو را می کَند روی میزها هر وقت
در دست آن دیوانه می افتاد چاقویی
بیچاره آهویی که صید پنجه ی شیری است
بیچاره تر شیری که صید چشم آهویی
اکنون ز تو با ناامیدی چشم می پوشم
اکنون ز من با بی وفایی دست می شویی
آیینه خیلی هم نباید راستگو باشد
من مایه ی رنج تو هستم، راست می گویی
#فاضل_نظری
Tasnife Arezoo
Amir Asna Ashari
تصنیف "آرزو"
با صدای امیر اثنی عشری
شورانگیز در سه گاه
با صدای امیر اثنی عشری
شورانگیز در سه گاه
یک نکته از هزاران👌
#عرفان
محرمان عشق خود دانند که عشق چه حالتست؛
اما نامردان را از عشق جز ملامتی و ملالتی نباشد؛
خلعت عشق، خود هر کسی را ندهند....
و هر کسی خود لایق عشق نباشد؛
و هر که لایق عشق نباشد خدای را نشاید؛
و هر که عشق را نشاید ، خدای را نشاید.!
عشق با عاشق توان گفت و قدر عشق خود عاشق داند؛ فارغ از عشق جز افسانه نداند.
و او را نام عشق و دعوی عشق ، خود حرام باشد.
#عین_القضات_همدانی
#عرفان
محرمان عشق خود دانند که عشق چه حالتست؛
اما نامردان را از عشق جز ملامتی و ملالتی نباشد؛
خلعت عشق، خود هر کسی را ندهند....
و هر کسی خود لایق عشق نباشد؛
و هر که لایق عشق نباشد خدای را نشاید؛
و هر که عشق را نشاید ، خدای را نشاید.!
عشق با عاشق توان گفت و قدر عشق خود عاشق داند؛ فارغ از عشق جز افسانه نداند.
و او را نام عشق و دعوی عشق ، خود حرام باشد.
#عین_القضات_همدانی
.
در خرابات مغان نور خدا مي بينم
اين عجب بين که چه نوري ز کجا مي بينم
جلوه بر من مفروش اي ملک الحاج که تو
خانه مي بيني و من خانه خدا مي بينم
خواهم از زلف بتان نافه گشايي کردن
فکر دور است همانا که خطا مي بينم
سوز دل اشک روان آه سحر ناله شب
اين همه از نظر لطف شما مي بينم
هر دم از روي تو نقشي زندم راه خيال
با که گويم که در اين پرده چه ها مي بينم
کس نديده ست ز مشک ختن و نافه چين
آن چه من هر سحر از باد صبا مي بينم
دوستان عيب نظربازي حافظ مکنيد
که من او را ز محبان شما مي بينم
#حافظ
در خرابات مغان نور خدا مي بينم
اين عجب بين که چه نوري ز کجا مي بينم
جلوه بر من مفروش اي ملک الحاج که تو
خانه مي بيني و من خانه خدا مي بينم
خواهم از زلف بتان نافه گشايي کردن
فکر دور است همانا که خطا مي بينم
سوز دل اشک روان آه سحر ناله شب
اين همه از نظر لطف شما مي بينم
هر دم از روي تو نقشي زندم راه خيال
با که گويم که در اين پرده چه ها مي بينم
کس نديده ست ز مشک ختن و نافه چين
آن چه من هر سحر از باد صبا مي بينم
دوستان عيب نظربازي حافظ مکنيد
که من او را ز محبان شما مي بينم
#حافظ
#غزلی_از_مشفق_کاشانی
گر ز ویرانْ آشیانی یاد میشد بد نمیشد
یا دلِ بی خانمانی شاد میشد بد نمیشد
رفته ایم از یاد یاران با گذشت روزگاران
گر ز ما وآن روزگاران یاد میشد بد نمیشد
گر به شادی خاطر آزردهٔ آزاد مردان
از غم دنیای دون آزاد میشد بد نمیشد
گنج در ویرانه پنهان داشتن سودی نبخشد
گر از آن ویرانه یی آباد میشد بد نمیشد
هر کسی را خسروآسا شور شیرینی است بر سر
گر به جانبازی یکی فرهاد میشد بد نمیشد
گَردِ اندوهی که بنشسته است بر آیینهٔ دل
از نسیمِ شوق اگر بر باد میشد بد نمیشد
تا که داد خویشتن گیرد ز صیّاد ستمگر
صید هم روزی اگر صیّاد میشد بد نمیشد
گونهٔ طفلِ سخن در مکتب اندیشه مشفق
سرخ اگر از سیلی استاد میشد بد نمیشد
گر ز ویرانْ آشیانی یاد میشد بد نمیشد
یا دلِ بی خانمانی شاد میشد بد نمیشد
رفته ایم از یاد یاران با گذشت روزگاران
گر ز ما وآن روزگاران یاد میشد بد نمیشد
گر به شادی خاطر آزردهٔ آزاد مردان
از غم دنیای دون آزاد میشد بد نمیشد
گنج در ویرانه پنهان داشتن سودی نبخشد
گر از آن ویرانه یی آباد میشد بد نمیشد
هر کسی را خسروآسا شور شیرینی است بر سر
گر به جانبازی یکی فرهاد میشد بد نمیشد
گَردِ اندوهی که بنشسته است بر آیینهٔ دل
از نسیمِ شوق اگر بر باد میشد بد نمیشد
تا که داد خویشتن گیرد ز صیّاد ستمگر
صید هم روزی اگر صیّاد میشد بد نمیشد
گونهٔ طفلِ سخن در مکتب اندیشه مشفق
سرخ اگر از سیلی استاد میشد بد نمیشد
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
امروز نه آغاز و نه انجام جهان است
ای بس غم و شادی كه پس پرده نهان است
گر مرد رهی غم مخور از دوری و ديری
دانی كه رسيدن هنر گام زمان است
آبی كه برآسود زمينش بخورد زود
دريا شود آن رود كه پيوسته روان است
از روی تو دل كندنم آموخت زمانه
اين ديده از آن روست كه خونابه فشان است
دردا و دريغا كه در اين بازی خونين
بازيچه ی ايام دل آدميان است
دل بر گذر قافله ی لاله و گل داشت
این دشت که پامال سواران خزان است
روزی که بجنبد نفس باد بهاری
بینی که گل و سبزه کران تا به کران است
ای كوه تو فرياد من امروز شنيدی
دردی ست درين سينه كه همزاد جهان است
از داد و وداد آن همه گفتند و نكردند
يا رب چقدر فاصله ی دست و زبان است
خون می چكد از ديده در اين كنج صبوری
اين صبر كه من می كنم افشردن جان است
از راه مرو سايه كه آن گوهر مقصود
گنجی ست كه اندر قدم راهروان است
شعر و دکلمه: #هوشنگ_ابتهاج (سايه)
تار: #استاد_محمدرضا_لطفی
تنبک #محمد_قوی_حلم
#کنسرت_بال_در_بال
ای بس غم و شادی كه پس پرده نهان است
گر مرد رهی غم مخور از دوری و ديری
دانی كه رسيدن هنر گام زمان است
آبی كه برآسود زمينش بخورد زود
دريا شود آن رود كه پيوسته روان است
از روی تو دل كندنم آموخت زمانه
اين ديده از آن روست كه خونابه فشان است
دردا و دريغا كه در اين بازی خونين
بازيچه ی ايام دل آدميان است
دل بر گذر قافله ی لاله و گل داشت
این دشت که پامال سواران خزان است
روزی که بجنبد نفس باد بهاری
بینی که گل و سبزه کران تا به کران است
ای كوه تو فرياد من امروز شنيدی
دردی ست درين سينه كه همزاد جهان است
از داد و وداد آن همه گفتند و نكردند
يا رب چقدر فاصله ی دست و زبان است
خون می چكد از ديده در اين كنج صبوری
اين صبر كه من می كنم افشردن جان است
از راه مرو سايه كه آن گوهر مقصود
گنجی ست كه اندر قدم راهروان است
شعر و دکلمه: #هوشنگ_ابتهاج (سايه)
تار: #استاد_محمدرضا_لطفی
تنبک #محمد_قوی_حلم
#کنسرت_بال_در_بال