روزی به بارکش خری اسبی به طعنه گفت:
چند از برای هرخس وخاشاک می بری؟
ما را بزیر ران بدر آرند خسروان
ز آنرو سزد که بر تو نمائیم مهتری
لیکن تو را چو پشته خاری بود به پشت
ناچار خوار آیی در چشم مشتری
خر پاسخیش داد ، که اندیشه بشر
زین حد بنگذرد گر از انصاف نگذری
کای خودپسند بی خبر از کار روزگار
خود را چه می فریبی از لاف برتری
ما و تو هر دو بارکش مردمیم و هست
در رنج بار بردن ما را برابری
گیرم که بار تو است گهربار و من خزف
سود من و تو چیست ز سودای دیگری
حمّال غیر را چه تفاوت کند که بار
سنگ و سفال باشد یا زرّ جعفری
#صادق_سرمد
صادق سرمد (۱۳۳۹-۱۲۸۶)، شاعر، روزنامهنگار، حقوقدان و سیاستمدار اهل ایران بود
چند از برای هرخس وخاشاک می بری؟
ما را بزیر ران بدر آرند خسروان
ز آنرو سزد که بر تو نمائیم مهتری
لیکن تو را چو پشته خاری بود به پشت
ناچار خوار آیی در چشم مشتری
خر پاسخیش داد ، که اندیشه بشر
زین حد بنگذرد گر از انصاف نگذری
کای خودپسند بی خبر از کار روزگار
خود را چه می فریبی از لاف برتری
ما و تو هر دو بارکش مردمیم و هست
در رنج بار بردن ما را برابری
گیرم که بار تو است گهربار و من خزف
سود من و تو چیست ز سودای دیگری
حمّال غیر را چه تفاوت کند که بار
سنگ و سفال باشد یا زرّ جعفری
#صادق_سرمد
صادق سرمد (۱۳۳۹-۱۲۸۶)، شاعر، روزنامهنگار، حقوقدان و سیاستمدار اهل ایران بود
بزرگوارا!
اندوه در نگاه تو زیبا نیست
بزرگوارا!
در نگاه تو، اندوه
سقوط شاهینی را میماند
از اوج، از شکوه؛
و هیچ زیبا نیست
بزرگوارا!
تو مثل روییدن،
تو مثل جنگل
خواهی افزود، خواهی بود
گرفتم اینکه فروریخت از بهار تو برگی
گرفتم اینکه فروریخت از بهار تو برگی،
بزرگوارا!
اندوه در نگاه تو -زنهار!-
به شک، به خستهشدن میماند؛
و هیچ زیبا نیست
بزرگوارا!
در آن نگاه
که مثل دانستن روشن بود،
و چون توانستن مغرور،
در آن نگاه...
نبینم، آه! نبینم...
#اسماعیل_خویی
اندوه در نگاه تو زیبا نیست
بزرگوارا!
در نگاه تو، اندوه
سقوط شاهینی را میماند
از اوج، از شکوه؛
و هیچ زیبا نیست
بزرگوارا!
تو مثل روییدن،
تو مثل جنگل
خواهی افزود، خواهی بود
گرفتم اینکه فروریخت از بهار تو برگی
گرفتم اینکه فروریخت از بهار تو برگی،
بزرگوارا!
اندوه در نگاه تو -زنهار!-
به شک، به خستهشدن میماند؛
و هیچ زیبا نیست
بزرگوارا!
در آن نگاه
که مثل دانستن روشن بود،
و چون توانستن مغرور،
در آن نگاه...
نبینم، آه! نبینم...
#اسماعیل_خویی
رو کرد به ما بخت و فتادیم به بندش
ما را چه گنه بود؟؛ خطا کرد کمندش
با آن همه دلداده دلش بسته ی ما شد
ای من به فدای دل دیوانه پسندش
نرگس ز چه بر سینه زد آن یار فسون کار؟
ترسم رسد از دیده ی بدخواه گزندش
شد آب، دل از حسرت و، از دیده برون شد
آمیخت به هم تا صف مژگان بلندش
در پرتو لبخند، رخش، وه، چه فریباست!
چون لاله که مهتاب بپیچد به پرندش
گر باد بیارامد و گر موج نخیزد
دل نیز شکیبد، مخراشید به پندش
سیمین طلب بوسه یی از لعل لبی داشت
ترسم که به نقد دل و جانی ندهندش
#سیمین_بهبهانی
.
ما را چه گنه بود؟؛ خطا کرد کمندش
با آن همه دلداده دلش بسته ی ما شد
ای من به فدای دل دیوانه پسندش
نرگس ز چه بر سینه زد آن یار فسون کار؟
ترسم رسد از دیده ی بدخواه گزندش
شد آب، دل از حسرت و، از دیده برون شد
آمیخت به هم تا صف مژگان بلندش
در پرتو لبخند، رخش، وه، چه فریباست!
چون لاله که مهتاب بپیچد به پرندش
گر باد بیارامد و گر موج نخیزد
دل نیز شکیبد، مخراشید به پندش
سیمین طلب بوسه یی از لعل لبی داشت
ترسم که به نقد دل و جانی ندهندش
#سیمین_بهبهانی
.
گر از جفای تو روزی دلم بیازارد
کمند شوق کشانم به صلح بازآرد
ز درد عشق تو دوشم امید صبح نبود
اسیر عشق چه تاب شب دراز آرد
دلی عجب نبود گر بسوخت کآتش تیز
چه جای موم که پولاد در گداز آرد
تویی که گر بخرامد درخت قامت تو
ز رشک سرو روان را به اهتزاز آرد
دگر به روی خود از خلق در بخواهم بست
مگر کسی ز توام مژدهای فرازآرد
اگر قبول کنی سر نهیم بر قدمت
چو بت پرست که در پیش بت نماز آرد
یکی به سمع رضا گوش دل به سعدی دار
که سوز عشق سخنهای دلنواز آرد
#سعدی
گر از جفای تو روزی دلم بیازارد
کمند شوق کشانم به صلح بازآرد
ز درد عشق تو دوشم امید صبح نبود
اسیر عشق چه تاب شب دراز آرد
دلی عجب نبود گر بسوخت کآتش تیز
چه جای موم که پولاد در گداز آرد
تویی که گر بخرامد درخت قامت تو
ز رشک سرو روان را به اهتزاز آرد
دگر به روی خود از خلق در بخواهم بست
مگر کسی ز توام مژدهای فرازآرد
اگر قبول کنی سر نهیم بر قدمت
چو بت پرست که در پیش بت نماز آرد
یکی به سمع رضا گوش دل به سعدی دار
که سوز عشق سخنهای دلنواز آرد
#سعدی
Saz o Avaz-e Mahur [www.HomayounFans.net]
Homayoun Shajarian
طبیب درد بیدرمان کدام است؟
رفیق راه بیپایان کدام است؟
• ساز آواز : ماهور
• آواز : همایون شجریان
• آهنگساز : سعید فرجپوری
• اجرای سلیمانیه، عراق
رفیق راه بیپایان کدام است؟
• ساز آواز : ماهور
• آواز : همایون شجریان
• آهنگساز : سعید فرجپوری
• اجرای سلیمانیه، عراق
به او گفت: «تکبّر میکنی» گفت: اگر لحظهای باتو بودم، من سزاوارِ تکبّر و تحیّر بودم!
منصور_حلاج
منصور_حلاج
آواز قو
كمتر كسانی میدونن آواز قو یعنی چی ....؟!
قو تنها پرندهایست كه یکبار عاشق میشه ...
و برای همیشه پای عشقش میشینه
و تو تمام زندگی هر كاری برای راحتی عشقش انجام میده
قو تنها پرندهایست كه زمان مرگشو میدونه كِی هست و چه زمانی میمیره
قو یک هفته مانده به مرگش میره جایی كه برای اولین بار عشقش یعنی جفتشو دیده و عاشقش شده ، اونجا میمونه تا زمان مرگش فرا برسه
و یکروز مانده به مرگش یه آوازی برای عشقش از خود سر میده كه بهترین و زیباترین آواز میان پرندگان است و بعد سرش رو روی بال هاش میزاره و میمیره!!!!
بیاییم عاشق بودن و عشق ورزیدن را از زیباترین پرنده عشق بیاموزیم.
كمتر كسانی میدونن آواز قو یعنی چی ....؟!
قو تنها پرندهایست كه یکبار عاشق میشه ...
و برای همیشه پای عشقش میشینه
و تو تمام زندگی هر كاری برای راحتی عشقش انجام میده
قو تنها پرندهایست كه زمان مرگشو میدونه كِی هست و چه زمانی میمیره
قو یک هفته مانده به مرگش میره جایی كه برای اولین بار عشقش یعنی جفتشو دیده و عاشقش شده ، اونجا میمونه تا زمان مرگش فرا برسه
و یکروز مانده به مرگش یه آوازی برای عشقش از خود سر میده كه بهترین و زیباترین آواز میان پرندگان است و بعد سرش رو روی بال هاش میزاره و میمیره!!!!
بیاییم عاشق بودن و عشق ورزیدن را از زیباترین پرنده عشق بیاموزیم.
نومید مشو
که امیدهاست.
#شمس_تبریزی
نومید مَشو جانا
کاومید پدید آمد
اومیدِ همه جانها
از غَیبْ رَسید آمد
#غزل_مولانا
که امیدهاست.
#شمس_تبریزی
نومید مَشو جانا
کاومید پدید آمد
اومیدِ همه جانها
از غَیبْ رَسید آمد
#غزل_مولانا
در دیدهٔ من اَنْدَر آ
وَز ْچَشمِ من بنگر مرا
زیرا بُرون از دیدهها
منزلگهی بُگزیدهام
تو مستِ مستِ سَرخوشی
من مَستِ بیسَر سَرخوشم
تو عاشقِ خندان لبی
من بی دهانْ خندیدهام
#غزل_مولانا
وَز ْچَشمِ من بنگر مرا
زیرا بُرون از دیدهها
منزلگهی بُگزیدهام
تو مستِ مستِ سَرخوشی
من مَستِ بیسَر سَرخوشم
تو عاشقِ خندان لبی
من بی دهانْ خندیدهام
#غزل_مولانا
این زمان جهد بکن تا ز زمان بازرهی
پیش از آن دم که زمانی به زمانی نرسد
هر حیاتی که ز نان رست همان نان طلبد
آب حیوان به لب هر حیوانی نرسد
مولانــــا
پیش از آن دم که زمانی به زمانی نرسد
هر حیاتی که ز نان رست همان نان طلبد
آب حیوان به لب هر حیوانی نرسد
مولانــــا
من سرخوش و تو دلخوش غم بیدل و بیسر به
دل میده و بر میخور از دلبر و دل بر به
عالم همه چون دریا تن چون صدف جویا
جان وصفِ گهر گویا زینها همه گوهر به
▪️مولانا
دل میده و بر میخور از دلبر و دل بر به
عالم همه چون دریا تن چون صدف جویا
جان وصفِ گهر گویا زینها همه گوهر به
▪️مولانا
بنمای رخ که باغ و گلستانم آرزوست
بگشای لب که قند فراوانم آرزوست
گفتی ز ناز بیش مرنجان مرا برو
آن گفتنت که بیش مرنجانم آرزوست
والله که شهر بیتو مرا حبس میشود
آوارگی و کوه و بیابانم آرزوست
گفتند یافت مینشود جستهایم ما
گفت آنک یافت مینشود آنم آرزوست
مولانــــا
بگشای لب که قند فراوانم آرزوست
گفتی ز ناز بیش مرنجان مرا برو
آن گفتنت که بیش مرنجانم آرزوست
والله که شهر بیتو مرا حبس میشود
آوارگی و کوه و بیابانم آرزوست
گفتند یافت مینشود جستهایم ما
گفت آنک یافت مینشود آنم آرزوست
مولانــــا
حرفم اینه که سرانجام باید از درون و بیرون
خودت حلالیت بطلبی، به هر ذرهی کائنات وصل بشوی
با حق و در راه حق به کمالی برسی ...!
الیف_شافاک
بعد_از_عشق
خودت حلالیت بطلبی، به هر ذرهی کائنات وصل بشوی
با حق و در راه حق به کمالی برسی ...!
الیف_شافاک
بعد_از_عشق
ای سایه معشوق را معشوق خود پنداشته
ای سالها نشناخته تو خویش را از پیرهن
تا جان بااندازهات بر جان بیاندازه زد
جانت نگنجد در بدن شمعت نگنجد در لگن
مولانــــا
ای سالها نشناخته تو خویش را از پیرهن
تا جان بااندازهات بر جان بیاندازه زد
جانت نگنجد در بدن شمعت نگنجد در لگن
مولانــــا