معرفی عارفان
1.21K subscribers
33.6K photos
12.1K videos
3.2K files
2.75K links
چه گفتم در وفا افزا جفا و جور افزودی
جفا کن جور کن جانا،غلط گفتم خطا کردم

فیض
Download Telegram
می خواه و گل افشان کن
از دهـر چـه می‌جــویی

این گفت سحـرگه گل
بلبل تو چه می‌گویی


#حافظ_شیرازی
باز بوی گل مرا دیوانه کرد
باز عقلم را صبا بیگانه کرد

بازم از سر تازه شد مستی عشق
بس که بلبل ناله مستانه کرد

#امیرخسرو_دهلوی
ترس را رها کن،
زیرا به محض آنکه به آن می چسبی، تکثیر می شود
چسبیدن به آن، غذا رساندن به آن است اما رها کردن ترس به معنای جنگیدن با آن نیست .

جنگیدن نیز نوعی چسبیدن است.
فقط بدان که ترسی وجود دارد.
از آن فرار نکن، گریزان نباش.

زندگی به ترس، به ناامنی، به مرگ ـ آمیخته است.
فقط کافی ست این را بدانی. همه اینها واقعیت های زندگی اند.
از آنها به کجا می توانی بگریزی ؟
از آنها چگونه می توانی اجتناب کنی ؟ نفس زندگی این گونه است .
پذیرش این حقیقت، پذیرش طبیعی آن، آزادی از ترس را موجب می شود .

وقتی ترس پذیرفته شد، کجاست ؟ وقتی مرگ پذیرفته شد، کجاست ؟ وقتی ناامنی پذیرفته شد، کجاست ؟ پذیرش تمامیت زندگی چیزی است که من آن را سانیاس می نامم.

#اشو
وقتی خشم در تو برخاسته، سه امکان پاسخگویی برایت وجود دارد:

1.یک راه این است که این خشم و این آتش و زهر را روی دیگری خالی کنی. آن‌وقت خشم ویرانگر است. و طبیعی است پس از آنکه دیگری را سوزاندی، احساس گناه می‌کنی، احساس حماقت می‌کنی

2.امکان دیگر این است که خشم را به درون بچرخانی. آن‌وقت به خودت آسیب می‌زنی‌. آن آتش، درونت را به آتش می‌کشد. آن‌وقت زخم معده پیدا می‌کنی. و شاید پس از سال‌ها سرطان ظاهر شود.

3.رویکرد من این است که اگر خشم وجود دارد، تماشا کن‌. هیچ کاری در موردش نکن. فقط شاهد باش. و تعجب خواهی کرد که فقط با نگاه کردن به آن، شروع می‌کند به از بین رفتن...

وقتی که خشمگین هستی، وقتی حسود هستی، وقتی پر از نفرت هستی، در سکوت بنشین. درها را ببند. ساکت بنشین. بگذار خشم وجود داشته باشد. بگذار نفرت همچون یک فیلم حرکت کند.

#اوشو
هو

گفتیم: بزرگان پیشِ شما می‌آیند.
گفت: ما را پیش نمانده است! دیر است که ما را پیش نیست! اگر می‌آیند، پیشِ آن مصوَّر می‌آیند که اعتقاد کرده‌اند.
عیسی(ع) را گفتند: به خانه‌ی تو می‌آییم. گفت: ما را در عالم، خانه کجاست و کی بود؟!

فیه ما فیه
حضرت مولانا
هو

سراسر جمله عالم پر زنانند
زنی چون فاطمه خیرالنّسا کو؟


سنایی غزنوی
هو

این قصه مریم و داستان ولادت عیسی، دل دادن شکستگانست و سبب آسایش غمگنان، و اشارت بنواختن غریبان. و مرهم نهادن بر دل سوختگان، و امید دادن درماندگان. هر چند که اوّل همه بلا نمودند و محنت، بآخر همه ولا دیدند و آثار محبّت.

تفسیر کشف‌الاسرار
هو

تن همچون مریم است و هر یکی عیسی داریم. اگر ما را درد پیدا شود، عیسایِ ما بزاید و اگر درد نباشد عیسی هم از آن راه نهانی که آمد به اصلِ خود بپیوندد، الّا ما محروم مانیم و از وی بی بهره!

فیه ما فیه
حضرت مولانا
هو

چو خواستی که رویت شود در دل باز     امام احمد موسی الرضا وسیله بساز

اگر نه احمد موسی‌الرضا پناه بدی         خراب بدی احوال مردم شیراز

امید بند چو داعی به فیض این سید
به شرط آن که نهی سر بر آستان نیاز

سید نظام‌الدین مشهور به شاه داعی الی‌الله
پیش از تو آب معنی دریا شدن نداشت
شب مانده بود و جرئت فردا شدن نداشت

بسیار بود رود در آن برزخ کبود
اما دریغ، زَهرۀ دریا شدن نداشت

در آن کویر سوخته، آن خاک بی‌بهار
حتی علف اجازۀ زیبا شدن نداشت

گم بود در عمیقِ زمین شانۀ بهار
بی‌تو ولی زمینۀ پیدا شدن نداشت

دل‌ها اگرچه صاف، ولی از هراسِ سنگ
آیینه بود و میل تماشا شدن نداشت

چون عقده‌ای به بغض فرو بود حرف عشق
این عقده تا همیشه سرِ وا شدن نداشت

#سلمان_هراتی
خرم دل آن کس که ز بستان تو آید
گل در بغل از گشت گلستان تو آید

ما با لب تفسیده ره بادیه رفتیم
خوش آنکه ز سرچشمه‌ی حیوان تو آید

خوش میگذری غنچه گشای چمن کیست؟
این باد که از جنبش دامان تو آید

بر مائده‌ی خلد خورانم همه خونم
رشک مگسی کان ز سر خوان تو آید

گو ماتم خود دار و به نظاره قدم نه
آن کس که به راه سر میدان تو آید

سر لشکر هر فتنه که آید پی جانی
تا زان ز ره عرصه‌ی جولان تو آید

وحشی مرض عشق کشد چاره گران را
بی‌چاره طبیبی که به درمان تو آید

#وحشی‌بافقی

یارا بهشت صحبتِ یاران همدم است
دیدارِ یار نامتناسب جهنم است

هر دم که در حضور عزیزی برآوری
دریاب که‌از حیاتِ جهان حاصل آن دم است

نه هر که چشم و گوش و دهان دارد آدمی است
بس دیو را که صورتِ فرزندِ آدم است

هرگز حسد نبرده و حسرت نخورده‌ام
جز بر دو رویِ یارِ موافق که در هم است

آنان که در بهار به صحرا نمی‌روند
بوی خوشِ ربیع بر ایشان مُحرَّم است

وآن سنگدل که دیده بدوزد ز روی خوب
پندش مده که جهل در او نیک محکم است

دنیا خوش است و مال عزیز است و تن شریف
لیکن رفیق بر همه چیزی مقدّم است


#سعدی
#غزلیات
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
.
چه گویم ای که می‌پرسی ز حال روزگار من
که ماضی رفت و حال این است و آینده نمی‌دانم.

#سلمان ساوجی از ۲۹۱
.
نامدي دوش و دلم تنگ شد
از تنهايي
چه شود کز دلم امروز
گره بگشايي

#قاانی
پرورده ز بَس ذائقه را عشق به تلخی
شربت نَهم و زَهر کشم،لذّتم این است

صد پیرهنِ صبر قبا گشت و زِ ناموس
دستی به گریبان نزدم،حسرتم این است


#حزین_لاهیجی
تو آمدی و من از خویش مُنفعل ماندم
نثارِ راهِ تو جان داشتم،حیا نگذاشت

شبانه شکر تو را داشت زیر لبْ نفسم
به حیرتم که چرا چشم سرمه سا نگذاشت؟!


#حزین_لاهیجی
به دستم داده دستی بُرده در خونم فرو دستی
به چاکِ سینه دارد غمزه دستی در رفو دستی

خوشا عهدی که با کوتاه ‌دستان لطف‌ها بودش
حمائل داشتم در گردنِ آن تندخو دستی

کدامین دستِ خالی داشتم تا سبحه گردانم؟
که دستی رهن ساغر بود و در دستِ سبو دستی

دلِ مجروح را شورِ قیامت در گریبان کن
سرت گردم بکِش گاهی به زلفِ مُشک‌بو دستی

سراپا نازِ من از تُربتم دامن‌کشان مگذر
مبادا غافل از خاکم بر آرد آرزو دستی

کفم را در دعا وصلِ تمنّا مدّعا نبْوَد
"حزین" از شرم عصیان می‌گذارم پیشِ رو دستی

#حزین_لاهیجی
ملکا و پادشاها...

جان مشتاقان را
شراب وحدت بچشان.

ضمیر دل ما را
به انوار معرفت روشن دار

آه سحرگاه سوختگان راه را
به سمع قبول و عاطفت، استماع کن.

قال ما را
خلاصۀ حال گردان

ای خزانۀ لطف تو بی پایان
و ای دریای کرم تو بی کران...



مجالس سبعه حضرت مولانا
عاشقان شب نمی خوابند، شب را به خواب می برند وصبح به پا نمی خیزند، صبح را به پا می خیزانند.

در رگ ها می دوند و عشق را می جوشانند،
خوابها از ایشان رنگ می گیرد،
دریاها از ایشان موج برمی دارد،
بادها از ایشان می رقصد،
رقص ها از ایشان پا می گیرد،
و دامن ها از ایشان چین قرض می گیرد.

جهان از ایشان انباشته و لیک کس بر پرده رخ آفتابی شان نمی بیند، پرده ها از ایشان پرشکن، سازها بی تاب و چامه ها جوشان، لیک خود در پرده اند و خاموش اند و

از خاموشی ایشان است اطلس خلقت، رقصان.....


سید نوید حلمی ازکتاب لامکان
.
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
بانو مرضیه

در میان گلها


زنده یاد بانو مرضیه با همکاری ارکستر گلها

شعر از رهی معیری