از تنِ خویش داد دادن
بر نوکِ سِنان به رو فتادن
خود شَهرگِ جانِ خود گشادن
آشفتنِ مُنْجخانه¹، زآن پس
در پیشْ برهنه ایستادن
بر فُرقتِ دلبرِ وفادار
از جورِ زمانه دل نهادن
بس سهلتر است آدمی را
تا از تنِ خویش داد دادن
(#دهخدا. دیوان دهخدا. به کوشش #محمد_دبیرسیاقی. تهران: تیراژه. ۱۳۶۶. چاپ ۳. صفحهی ۱۷۳.)
١- مُنْجخانه: لانهی زنبور.
بر نوکِ سِنان به رو فتادن
خود شَهرگِ جانِ خود گشادن
آشفتنِ مُنْجخانه¹، زآن پس
در پیشْ برهنه ایستادن
بر فُرقتِ دلبرِ وفادار
از جورِ زمانه دل نهادن
بس سهلتر است آدمی را
تا از تنِ خویش داد دادن
(#دهخدا. دیوان دهخدا. به کوشش #محمد_دبیرسیاقی. تهران: تیراژه. ۱۳۶۶. چاپ ۳. صفحهی ۱۷۳.)
١- مُنْجخانه: لانهی زنبور.
دلبرا پیش وجودت همه خوبان عدمند
سروران بر در سودای تو خاک قدمند
شهری اندر هوست سوخته در آتش عشق
خلقی اندر طلبت غرقهی دریای غمند
خون صاحبنظران ریختی ای کعبهی حسن
قتل اینان که روا داشت که صید حرمند
صنم اندر بلد کفر پرستند و صلیب
زلف و روی تو در اسلام صلیب و صنمند
گاهگاهی بگذر در صف دلسوختگان
تا ثناییت بگویند و دعایی بدمند
هر خم از جعد پریشان تو زندان دلیست
تا نگویی که اسیران کمند تو کمند
حرفهای خط موزون تو پیرامن روی
گویی از مشک سیه بر گل سوری رقمند
در چمن سرو ستادست و صنوبر خاموش
که اگر قامت زیبا ننمایی بچمند
زین امیران ملاحت که تو بینی بر کس
به شکایت نتوان رفت که خصم و حکمند
بندگان را نه گزیرست ز حکمت نه گریز
چه کنند ار بکشی ور بنوازی خدمند
جور دشمن چه کند گر نکشد طالب دوست
گنج و مار و گل و خار و غم و شادی به همند
غم دل با تو نگویم که تو در راحت نفس
نشناسی که جگرسوختگان در المند
تو سبکبار قوی حال کجا دریابی
که ضعیفان غمت بارکشان ستمند
#سعدیا عاشق صادق ز بلا نگریزد
سست عهدان ارادت ز ملامت برمند
سروران بر در سودای تو خاک قدمند
شهری اندر هوست سوخته در آتش عشق
خلقی اندر طلبت غرقهی دریای غمند
خون صاحبنظران ریختی ای کعبهی حسن
قتل اینان که روا داشت که صید حرمند
صنم اندر بلد کفر پرستند و صلیب
زلف و روی تو در اسلام صلیب و صنمند
گاهگاهی بگذر در صف دلسوختگان
تا ثناییت بگویند و دعایی بدمند
هر خم از جعد پریشان تو زندان دلیست
تا نگویی که اسیران کمند تو کمند
حرفهای خط موزون تو پیرامن روی
گویی از مشک سیه بر گل سوری رقمند
در چمن سرو ستادست و صنوبر خاموش
که اگر قامت زیبا ننمایی بچمند
زین امیران ملاحت که تو بینی بر کس
به شکایت نتوان رفت که خصم و حکمند
بندگان را نه گزیرست ز حکمت نه گریز
چه کنند ار بکشی ور بنوازی خدمند
جور دشمن چه کند گر نکشد طالب دوست
گنج و مار و گل و خار و غم و شادی به همند
غم دل با تو نگویم که تو در راحت نفس
نشناسی که جگرسوختگان در المند
تو سبکبار قوی حال کجا دریابی
که ضعیفان غمت بارکشان ستمند
#سعدیا عاشق صادق ز بلا نگریزد
سست عهدان ارادت ز ملامت برمند
این جهان به جهانیان وا هشتم
و آن جهان به بهشتیان وا هشتم
و قدم بر جایی نهادم که آفریده را راه نیست.
شیخ ابوالحسن خرقانی
و آن جهان به بهشتیان وا هشتم
و قدم بر جایی نهادم که آفریده را راه نیست.
شیخ ابوالحسن خرقانی
نقل است که از او پرسیدند: کدام خصلت در آدمی نافعتر؟
گفت: عقلی وافر.
گفتند: اگر نبود؟
گفت: حسن ادب.
گفتند: اگر نبود.
گفت: برادری مشفق که با او مشورتی کند.
گفتند: اگر نبود؟
گفت: خاموشی دائم.
گفتند: اگر نبود؟
گفت: مرگ در حال.
تذکرةالأولیاء، ذکر بایزید بسطامی
گفت: عقلی وافر.
گفتند: اگر نبود؟
گفت: حسن ادب.
گفتند: اگر نبود.
گفت: برادری مشفق که با او مشورتی کند.
گفتند: اگر نبود؟
گفت: خاموشی دائم.
گفتند: اگر نبود؟
گفت: مرگ در حال.
تذکرةالأولیاء، ذکر بایزید بسطامی
#گالیله در جریان محاکمه اش جمله جالبی گفت:
-فرض کنید که شما ساعتی را به دوست خود هدیه کنید و دوست شما خوشحال شود.
اما به او بگویید: از این ساعت استفاده نکن، بلکه هر وقت خواستی زمان را بدانی، بیا و از خود من بپرس.
با این حرف هدیه شما تمام اثرش را از دست می دهد و تبدیل به وزر و وبالی بر دوش دوست شما می شود.
گالیله به روحانیان کلیسا گفت:
شما روحانیان چنین وضعی برای ما درست کرده اید.
از سویی می گویید: بزرگ ترین نعمتی که خدا به شما هدیه کرده است، عقل است.
از سویی می گویید:
تمام حقایق را باید با رجوع به تورات و انجیل فهمید.
از تورات و انجیل باید فهمید که زمین گرد است یا مسطح است.
از تورات و انجیل باید فهمید که خورشید به دور زمین می چرخد یا زمین به دور خورشید.
یعنی در واقع خدا هدیه ای به ما داده، ولی به ما گفته از آن استفاده نکنید، فقط از تورات و انجیل بپرسید که حق و باطل چیست!؟
-فرض کنید که شما ساعتی را به دوست خود هدیه کنید و دوست شما خوشحال شود.
اما به او بگویید: از این ساعت استفاده نکن، بلکه هر وقت خواستی زمان را بدانی، بیا و از خود من بپرس.
با این حرف هدیه شما تمام اثرش را از دست می دهد و تبدیل به وزر و وبالی بر دوش دوست شما می شود.
گالیله به روحانیان کلیسا گفت:
شما روحانیان چنین وضعی برای ما درست کرده اید.
از سویی می گویید: بزرگ ترین نعمتی که خدا به شما هدیه کرده است، عقل است.
از سویی می گویید:
تمام حقایق را باید با رجوع به تورات و انجیل فهمید.
از تورات و انجیل باید فهمید که زمین گرد است یا مسطح است.
از تورات و انجیل باید فهمید که خورشید به دور زمین می چرخد یا زمین به دور خورشید.
یعنی در واقع خدا هدیه ای به ما داده، ولی به ما گفته از آن استفاده نکنید، فقط از تورات و انجیل بپرسید که حق و باطل چیست!؟
آخر به چه گویم هست از خود خبرم چون نیست
وز بهر چه گویم نیست با وی نظرم چون هست
شمع دل دمسازم بنشست چو او برخاست
و افغان ز نظربازان برخاست چو او بنشست
#حافظ
وز بهر چه گویم نیست با وی نظرم چون هست
شمع دل دمسازم بنشست چو او برخاست
و افغان ز نظربازان برخاست چو او بنشست
#حافظ
شخصی در قضیهای دعوی کرده بود و گواه خواسته بودند. ده صوفی را ببرد.
قاضی گفت «یگ گواه دیگر بیار!»
گفت «ای مولانا، وَاسْتَشْهِدُواْ شَهِيدَيْنِ من رجَالِكُمْ [دو شاهد مرد بگیرید]، من ده آوردم.»
قاضی گفت «این هر ده یک گواهاند و اگر صدهزار صوفی بیاری، همه یکیاند.»
مقالات شمس تبریزی
قاضی گفت «یگ گواه دیگر بیار!»
گفت «ای مولانا، وَاسْتَشْهِدُواْ شَهِيدَيْنِ من رجَالِكُمْ [دو شاهد مرد بگیرید]، من ده آوردم.»
قاضی گفت «این هر ده یک گواهاند و اگر صدهزار صوفی بیاری، همه یکیاند.»
مقالات شمس تبریزی
رها کن حرف هندو را ببین تُرکان معنی را
من آن تُرکم که هندو را نمیدانم نمیدانم
#مولانای_جان
تُرک من، ای من غلام روی تو!
جمله تُرکان جهان هندوی تو!
لعل تو شیرینتر از آب حیات!
زان بگو خوشتر چه باشد؟ روی تو
#فخرالدین_عراقی
من آن تُرکم که هندو را نمیدانم نمیدانم
#مولانای_جان
تُرک من، ای من غلام روی تو!
جمله تُرکان جهان هندوی تو!
لعل تو شیرینتر از آب حیات!
زان بگو خوشتر چه باشد؟ روی تو
#فخرالدین_عراقی
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
پرسش ، تقوای عقل است.
خصلت عقل پرسیدن است.
البته پرسشهای بوالفضولانه خیلی بده و حتی بی ادبی هم هست.
از هر چیزیم هم نباید پرسید در هر چیز مزخرفی ، بلکه پرسشهای بنیادی.
به قول یکی از حکمای معاصر ، پرسش تقوای عقل است.
آدمی که اصلا پرسش نداشته باشه ، فکر داره؟ آیا اصلا تکامل داره؟ تعالی داره؟ تحول داره؟
پرسیدن ، اما پرسیدن درست. یعنی مسائل بنیادین را زیر سئوال بردن.
تا پرسش هم نباشه ، فهم نیست.
این جواب های سطحی ، که یه چیزایی بطور خطابی گفته میشه بدون اینکه پرسش طرح بشه ، مادامی که پرسش طرح نشه اون جواب اصلا به دل نمی نشینه و جواب ، قانع کننده نیست.
یعنی سخن وقتی به جای خود می نشیند که پرسش ، درست مطرح بشه.
#دکتر_ابراهیمی_دینانی
خصلت عقل پرسیدن است.
البته پرسشهای بوالفضولانه خیلی بده و حتی بی ادبی هم هست.
از هر چیزیم هم نباید پرسید در هر چیز مزخرفی ، بلکه پرسشهای بنیادی.
به قول یکی از حکمای معاصر ، پرسش تقوای عقل است.
آدمی که اصلا پرسش نداشته باشه ، فکر داره؟ آیا اصلا تکامل داره؟ تعالی داره؟ تحول داره؟
پرسیدن ، اما پرسیدن درست. یعنی مسائل بنیادین را زیر سئوال بردن.
تا پرسش هم نباشه ، فهم نیست.
این جواب های سطحی ، که یه چیزایی بطور خطابی گفته میشه بدون اینکه پرسش طرح بشه ، مادامی که پرسش طرح نشه اون جواب اصلا به دل نمی نشینه و جواب ، قانع کننده نیست.
یعنی سخن وقتی به جای خود می نشیند که پرسش ، درست مطرح بشه.
#دکتر_ابراهیمی_دینانی