خیال چشم تو ظرفم چنان لبالب ساخت
که دامن مژه گر بفشرم شراب چکد


#طالب_آملی

ای به هزارْ چشم و دل، هستی ام، انتظارِ تو
ساحل ایمن منی، موجم و بیقرار تو
گرچه گسسته ای ز من، چون خزه ای بر آبِ جو،
می روم و نمیروم باز ز جویبار تو
باغ منی، بهار من سبزه و جویبار من
جای تو در کنار من خالی و من کنار تو!
جامه شکاف می دهم بر تنِ خویشتن ز شوق
تا چو جوانه بشکُفَم در نَفَسِ بهار تو
مثل ستاره، گِرد مه، دورم و همسفر تو را
نیست در این سفر برون گردشم از مدار تو
ذرّهٔ بی نشان منم، مرکز کهکشان تویی
جاذبهٔ تو دارَدَم رهروِ رهسپار تو
با همه پیچ و تاب ره، وین شبِ. سنگیِ سیه
قبله نمای دل کند رو به سوی دیار تو
شاد! دمی که ره بَرَم، همچو گوزن، هو کشان،
از دلِ خاره سنگ ها جانب مرغزار تو
شعلهٔ خرمن منی، صاعقهٔ منِ منی
وادی ایمن منی، هستی من نثار تو!


#شفیعی_کدکنی

قلبم به حدیثی که شنیدی مشکن

عهدم به خطایی که ندیدی مشکن

تیغی که بدو فتح نمودی مفروش

جامی که بدو باده کشیدی مشکن....

ملک الشعرای بهار

مرا تا جان بود جانان تو باشی
ز جان خوش‌تر چه باشد آن تو باشی

به هر زخمی مرا مرهم تو سازی
به هر دردی مرا درمان تو باشی

#خاقانی

چه نم نم میزند از دور باران

چه میباشد مگر منظور باران

پیــاپی بـا تــــرنم می نــوازد

دلــم را نغمـه ی سنتور باران

#علی_قیصری

ماه من

در طلب دیدن تو

شب و دل بی‌تابند ...


#هما_کشتگر

بخشودن کسی که به تو بدی کرده

تغییر گذشته نیست...

تغییر آینده است


#ماهاتما_گاندی

تصنیف بهار دلکش

🎤استاد شجریان

ای ترک چشم مستت بیمار خانهٔ دل
زلف تو دام جانها خال تو دانهٔ دل

آنجا که ترک چشمت شست جفا گشاید
تیر بلا نیاید جز بر نشانهٔ دل

خونابهٔ سرشکم ریزند مردم چشم
از آستانهٔ تو تا آسمانهٔ دل

دل اوفتاده عاجز بر آستانهٔ تو
تا عاجز اوفتادم بر آستانهٔ دل

دارد عبید مسکین دائم هوای عشقت
هم در میانهٔ جان هم در میانهٔ دل

#عبید_زاکانی

حلاج را که می بردند پای چوبه دار

به خواهرش گفتند بیاید برای وداع
او هم آمد...
اما بدون سربند
مردم بانگش زدند که پس حجابت کو ؟!
وی پاسخ داد:
من جز منصور مرد دیگری نمی بینم!

عطار

رحم ای خدا کردی نکردی

استاد شجريان

غصه در آن دل بود کز هوس او تهیست

غم همه آن جا رود کان بت عیار نیست

حضرت مولانا

تا روی تو قبله‌ام شد ای جان جهان
نز کعبه خبر دارم و نز قبلهٔ نشان

با روی تو رو به قبله کردن نتوان
کاین قبلهٔ قالبست و آن قبلهٔ جان


حضرت مولانا

برسرتربت من با مي و مطرب بنشين
تا به بويت ز لحدرقص كنان برخيزم

خيز و بالا بنما اي بت شيرين حركات
كز سر جان و جهان دست فشان برخيزم

#حافظ

در منزل غم فگنده مفرش ماییم
وز آب دو چشم دل پر آتش ماییم

عالم چو ستم کند ستمکش ماییم
دست خوش روزگار ناخوش ماییم

#رودکی

اگر درمان کنم امکان ندارد
که درد عشق تو درمان ندارد

ز بحر عشق تو موجی نخیزد
که در هر قطره صد طوفان ندارد

#عطار

هر چه کنی بکن مکن ترک من ای نگار من
هر چه بری ببر مبر سنگدلی به کار من

هر چه روی برو مرو راه خلاف دوستی
هر چه زنی بزن مزن طعنه به روزگار من

#شوریده_شیرازی

اندر ره حق تصرف آغاز مکن
چشم بد خود به عیب کس باز مکن

سّر همه بندگان خدا می داند
در خود نگر و فضولی راز مکن

#بابا_افضل_کاشانی

هستی‌ام عهدی به نقش سجدهٔ او بسته‌ است

خاک خواهم شد اگر از خاک بردارد مرا

#بیدل_دهلوی

نیست از دستِ نکویانم زبان و دل یکی

دل به فکرِ دیگری،
لب در سراغِ دیگری است

#طغرا_مشهدی