معرفی عارفان
1.26K subscribers
35.5K photos
13.1K videos
3.25K files
2.82K links
چه گفتم در وفا افزا جفا و جور افزودی
جفا کن جور کن جانا،غلط گفتم خطا کردم

فیض
Download Telegram
اشکی که روی گونه ی ما خط کشیده است
خون مقطری ست که رنگش پریده است

هر اشک ما چکیده ی صدها شکایت است
امشب ببین چقـدر شکایت چکیده است

#هوشنگ_ابتهاج


حتی اگر نباشی ...
می خواهمت چنانکه شب خسته خواب را
می جویمت چنانکه لب تشنه آب را
محو تو ان چنانکه ستاره به چشم صبح
یا شبنم سپیده دمان آفتاب را
بی تابم آنچنانکه درختان برای باد
یا کودکان خفته به گهواره تاب را
بایسته ای چنانکه تپیدن برای دل
یا آنچنانکه بال ِ پریدن عقاب را
حتی اگر نباشی ، می آفرینمت
چونانکه التهاب بیابان سراب را
ای خواهشی که خواستنی تر ز پاسخی
با چون تو پرسشی چه نیازی جواب را


#هوشنگ_ابتهاج
#انتظار

 خیال آمدنت دیشبم به سر می زد
 نیامدی که ببینی دلم چه پر می زد

 به خواب رفتم و نیلوفری بر آب شکفت
 خیال روی تو نقشی به چشم تر می زد

 شراب لعل تو می دیدم و دلم می خواست
 هزار وسوسه ام چنگ در جگر می زد

 زهی امید که کامی از آن دهان می جست
زهی خیال که دستی در آن کمر می زد

دریچه ای به تماشای باغ وا می شد
دلم چو مرغ گرفتار بال و پر می زد

تمام شب به خیال تو رفت و ، می دیدم
 که پشت پرده ی اشکم سپیده سر می زد

#هوشنگ_ابتهاج
ارغوان_ مژگان شجریان
@hoshang_ebtehhaj
ارغوان
#مژگان_شجریان
شعر
#هوشنگ_ابتهاج

تو بخوان...
نغمهٔ ناخواندهٔ من !...


حدیث دوست نگویم
مگر به حضرت دوست

که آشنا
سخن آشنا نگه دارد

#حافظ
وقت است که بنشینی و گیسو بگشایی
تا با تو بگویم غم شب های جدایی

بزم تو مرا می طلبد، آمدم ای جان
من عودم و از سوختنم نیست رهایی

تا در قفس بال و پر خویش اسیرست
بیگانه ی پرواز بود مرغ هوایی

با شوق سرانگشت تو لبریز نواهاست
تا خود به کنارت چه کند چنگ نوایی

عمری ست که ما منتظر باد صباییم
تا بو که چه پیغام دهد باد صبایی

ای وای بر آن گوش که بس نغمه ی این نای
بشنید و نشد آگه از اندیشه ی نایی

افسوس بر آن چشم که با پرتو صد شمع
در آینه ات دید و ندانست کجایی

آواز بلندی تو و کس نشنودت باز
بیرونی ازین پرده ی تنگ شنوایی

در آینه بندان پریخانه ی چشمم
بنشین که به مهمانی دیدار خود آیی

بینی که دری از تو به روی توگشایند
هر در که براین خانه ی آیینه گشایی

چون سایه مرا تنگ در آغوش گرفته ست
خوش باد مرا صحبت این یار سرایی

#هوشنگ_ابتهاج
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
باز آی دلبـــرا! که دلم بی قـرار توست
وین جان بر لب آمده در انتظار توست

در دست این خمار غمم هیچ چاره نیست
جز باده ای که در قدح غمگسار توست

ساقی به دست باش که این مستِ می‌پرست
چون خم ز پا نشست و هنوزش خمار توست

سیـری مبـــــاد سوخته ی تشنه کام را
تا جرعه نوش چشمهٔ شیرین گوار توست

بی چاره دل که غارت عشقش به باد داد
ای دیده خون ببار که این فتنه کار توست!

ای سایه صبر کن که برآید به کام دل
آن آرزو که در دل امیدوار توست ...


#هوشنگ_ابتهاج


ســــــــــلااام ودرود خوبان عصرتون سرشار از آرامش‌ وآسایش
به کویت با دل شاد آمدم با چشم تر رفتم
به دل امید درمان داشتم درمانده‌تر رفتم

تو کوته دستی‌ام می‌خواستی ورنه من مسکین
به راه عشق اگر از پا در افتادم به سر رفتم

نیامد دامن وصلت به دستم هر چه کوشیدم
ز کویت عاقبت با دامنی خون جگر رفتم

حریفان هر یک آوردند از سودای خود سودی
زیان آورده من بودم که دنبال هنر رفتم

ندانستم که تو کی آمدی ای دوست کی رفتی
به من تا مژده آوردند من از خود به در رفتم

مرا آزردی و گفتم که خواهم رفت از کویت
بلی رفتم ولی هر جا که رفتم دربدر رفتم

به پایت ریختم اشکی و رفتم در گذر از من
ازین ره بر نمی‌گردم که چون شمع سحر رفتم

تو رشک آفتابی کی به دست سایه می‌آیی
دریغا آخر از کوی تو با غم همسفر رفتم

#هوشنگ_ابتهاج
.

ای عشق همه بهانه از توست
من خامشم این ترانه از توست

آن بانگ بلند صبحگاهی
 وین زمزمه ی شبانه از توست

من انده خویش را ندانم
این گریه ی بی بهانه از توست

ای آتش جان پاکبازان
در خرمن من زبانه از توست


#هوشنگ_ابتهاج



🍂🌹჻ᭂ࿐🔴
🍂


گر سوختنم باید، افروختنم باید
ای عشق بزن در من، کز شعله نپرهیزم...


#هوشنگ_ابتهاج



🍂🌹჻ᭂ࿐🔴 ═┅─
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
🍂🍃


ای عشق همه بهانه از توست
من خامشم این ترانه از توست

آن بانگ بلند صبحگاهی
 وین زمزمه ی شبانه از توست

من انده خویش را ندانم
این گریه ی بی بهانه از توست

ای آتش جان پاکبازان
در خرمن من زبانه از توست


#هوشنگ_ابتهاج

با این دل ماتم زده آواز چه سازم
بشکسته نی‌ام بی لب دم ساز چه سازم

در کنج قفس می‌کشدم حسرت پرواز
با بال و پر سوخته پرواز چه سازم

گفتم که دل از مهر تو برگیرم و هیهات
با این همه افسونگری و ناز چه سازم

خونابه شد آن دل که نهانگاه غمت بود
از پرده در افتد اگر این راز چه سازم

گیرم که نهان برکشم این آه جگر سوز
با اشک تو ای دیده‌ی غماز چه سازم

تار دل من چشمه‌ی الحان خدایی‌ست
از دست تو ای زخمه ی ناساز چه سازم

ساز غزل سایه به دامان تو خوش بود
دو از تو من دل شده آواز چه سازم

#هوشنگ_ابتهاج
چرا پنهان كنم عشق است و پيداست 
درين آشفته اندوه نگاهم 

تو را می‌خواهم ای چشم فسون بار 
كه می سوزی نهان از ديرگاهم 

چه می خواهی ازين خاموشی سرد
زبان بگشا كه می لرزد اميدم 

نگاه بی قرارم بر لب توست 
كه می‌بخشی به شادی‌ها نويدم 

دلم تنگ است و چشم حسرتم باز
چراغی در شب تارم برافروز

به جان آمد دل از ناز نگاهت
فرو ریز اين سكوت آشناسوز 

#هوشنگ_ابتهاج

‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌┄‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‎‌‌‌‌‌ ‎‌‌‌‎‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‎‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‎‌‌‌‌‌ ‎‌‌‎‌‌‎‌‌‌‌‌‌

چه غريب ماندی ای دل ! نه غمی, نه غمگساری
نه به انتظار ياری, نه ز يار انتظاری

غم اگر به كوه گويم بگريزد و بريزد
كه دگر بدين گراني نتوان كشيد باری

چه چراغ چشم دارد دلم از شبان و روزان
كه به هفت آسمانش نه ستاره‌اي است باری

دل من ! چه حيف بودی كه چنين زكار ماندی
چه هنر به كار بندم كه نماند وقت كاری

نرسيد آن كه ماه به تو پرتوی رساند
دل آبگينه بشكن كه نماند جز غباری

همه عمر چشم بودم كه مگر گلی بخندد
دگر ای اميد خون شو كه فرو خليد خاري

سحرم كشيده خنجر كه: چرا شبت نكشته‌ست
تو بكش كه تا نيفتد دگرم به شب گذاری

به سرشك همچو باران ز برت چه برخورم من؟
كه چو سنگ تيره ماندی همه عمر بر مزاری

چو به زندگان نبخشی تو گناه زندگانی
بگذار تا بميرد به بر تو زنده واری

نه چنان شكست پشتم كه دوباره سر برآرم
منم آن درخت پيري كه نداشت برگ و باری

سر بى پناه پيری به كنار گير و بگذر
كه به غير مرگ ديگر نگشايدت كناری

به غروب اين بيابان بنشين غريب و تنها
بنگر وفای ياران كه رها كنند ياری...

#هوشنگ_ابتهاج


🌸🍃
صبا به لرزش تن سیم تار را مانی
به بوی نافه سر زلف یار را مانی

به گوش یار رسان شرح بی قراری دل
به زلف او که دل بی قرار را مانی


#هوشنگ_ابتهاج
باز آی دلبـــرا! که دلم بی قـرار توست
وین جان بر لب آمده در انتظار توست

در دست این خمار غمم هیچ چاره نیست
جز باده ای که در قدح غمگسار توست

ساقی به دست باش که این مستِ می‌پرست
چون خم ز پا نشست و هنوزش خمار توست

سیـری مبـــــاد سوخته ی تشنه کام را
تا جرعه نوش چشمهٔ شیرین گوار توست

بی چاره دل که غارت عشقش به باد داد
ای دیده خون ببار که این فتنه کار توست!

ای سایه صبر کن که برآید به کام دل
آن آرزو که در دل امیدوار توست ...


#هوشنگ_ابتهاج



. ( 🌺 ).•´¯)🍃


ســــــــــلااام ودرود خوبان عصر زیباتــــــــــون سرشار از آرامش‌ وآسایش
صد ره به رخ تو در گشودم من
بر تو دل خویش را نمودم من

جان مایه ی آن امید لرزان را
چندان که تو کاستی، فزودم من

می سوختم و مرا نمی دیدی
امروز نگاه کن که دودم من

تا من بودم نیامدی، افسوس!
وانگه که تو آمدی، نبودم من


#هوشنگ_ابتهاج
دل می ستاند از من و جان می دهد به من
آرام جان و کام جهان می دهد به من

دلداده ی غریبم و گمنام این دیار
زان یار دلنشین که نشان می دهد به من

جانا مراد بخت و جوانی وصال توست
کو جاودانه بخت جوان می دهد به من

می آمدم که حال دل زار گویمت
اما مگر سرشک امان می دهد به من

چشمت به شرم و ناز ببندد لب نیاز
شوقت اگر هزار زبان می دهد به من

آری سخن به شیوه ی چشم تو خوش ترست
مستی ببین که سحر بیان می دهد به من


#هوشنگ_ابتهاج
خاموشم اما
دارم به آواز غم خود می‌دهم گوش
وقتی کسی آواز می‌خواند
خاموش باید بود
غم داستانی تازه سر کرده ست
اینجا سراپا گوش باید بود
درد از نهاد آدمیزاد است ...

#هوشنگ_ابتهاج

هرچند عمر در غم و حرمان گذاشتم
هرگز دل از محبّتِ او برنداشتم
 
جان و دل است هیمة آن آتشی که من
همّت به زنده‌‌داشتنش برگماشتم
 
در داوِ عشق دستِ تهی نیست عذرِ مرد
من از میانِ مدعیان جان گذاشتم
 
در خاک و خون میان علَم‌های سرنگون
با رایتِ وفای تو سر بَرفراشتم
 
بیرون ز هرچه صورت بیداری است و خواب
نقشی که از خیالِ تو در دل نگاشتم
 
بی‌حاصل است فرصتِ فصلِ سیاه‌کار
سرسبز باد بذرِ امیدی که کاشتم
 
عشقی بدست کردم و چون سایه در رهش
صد ره سرم زدند و ز سر پای داشتم.


#هوشنگ_ابتهاج 🍃
چه کنم با غم خویش؟
گه گهی بغض دلم می‌ترکد
دل تنگم ز عطش می‌سوزد؛
شانه‌ای می‌خواهم؛
که گذارم سر خود بر رویش.
و کنم گریه که شاید
کمی آرام شوم،
ولی افسوس که نیست

#هوشنگ_ابتهاج