معرفی عارفان
1.08K subscribers
32.6K photos
11.7K videos
3.17K files
2.66K links
چه گفتم در وفا افزا جفا و جور افزودی
جفا کن جور کن جانا،غلط گفتم خطا کردم

فیض
Download Telegram
اگر بگذشت روز ، ای جان ،

به شب ، مهمانِ مستان شو ،




برِ خویشان و بیخویشان ،

شبی تا روز ، مهمان شو ،





#مولانا
معرفی عارفان
اگر بگذشت روز ، ای جان ، به شب ، مهمانِ مستان شو ، برِ خویشان و بیخویشان ، شبی تا روز ، مهمان شو ، #مولانا
مَرُو ، ای یوسفِ خوبان ،

ز پیشِ چشمِ یعقوبان ،




شبِ قدری کن ، این شب را ،

چراغِ بیتِ احزان شو ،





#مولانا
معرفی عارفان
مَرُو ، ای یوسفِ خوبان ، ز پیشِ چشمِ یعقوبان ، شبِ قدری کن ، این شب را ، چراغِ بیتِ احزان شو ، #مولانا
اگر دوریم ، رحمت شو ،

وگر عوریم ، خلعت شو ،




وگر ضعفیم ، صحّت شو ،

وگر دردیم ، درمان شو ،





#مولانا
معرفی عارفان
اگر دوریم ، رحمت شو ، وگر عوریم ، خلعت شو ، وگر ضعفیم ، صحّت شو ، وگر دردیم ، درمان شو ، #مولانا
اگر کفریم ، ایمان شو ،

وگر جُرمیم ، غفران شو ،




وگر عوریم ، احسان شو ،

بهشتی ،، باش و ،، رضوان شو ،





#مولانا
ای گزیده نقش از نقاش خود
  کی جدایی کی جدایی کی جدا

     با همه بیگانه‌ای و با غمش
    آشنایی آشنایی آشنایی آشنا


#مولانا
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
گر بیاید غم بگویم:
آنکه غم می‌خورد رفت

رو به بازار و رَبابی
از برای من بخر!

ببینید جانِ شادی‌خواه و شادخوارِ #مولانا که شیفته‌ی شادی و #سماع و #موسیقی است چه تصویری خلق کرده! غم را در هیات انسانی دیده و گفته اگر چنین انسانی درِ خانه‌ی دلم را بکوبد و بخواهد وارد شود اصطلاحا دست به سرش می‌کنم و می‌گویم آن کس که روزگاری خواهان و خریدارِ غم و اندوه بود از اینجا رفت! سپس از غم همچون بنده‌ی خدمتکاری می‌خواهم به بازار برود و رَبابی برای من بخرد!

گمان نکنم تاکنون کسی غم را از پیِ خرید شادی به بازار فرستاده باشد. چنین کاری تنها از مولانا ساخته است. اوست که می‌تواند عینِ غم را تبدیل به شادی کند. اِعجاز عشق همین است که مرده را زنده و گریه را خنده می‌کند. چنان که فرماید:

مرده بُدَم، زنده شدم
گریه بُدَم، خنده شدم

دولت عشق آمد و من
دولتِ پاینده شدم...
وگر به خشم روی صدهزار سال ز من
به‌ عاقبت به من آیی که منتهات منم

#مولانا
ای آنکه هستت در سخن ،،، مستیِ می‌هایِ کهن ،

دلداریی تلقین بکن ، مر ترجمانرا ساعتی ،




عشقت ، میِ بیچون دهد ،،، در ، می ،،، همه اَفیون نهد ،

مستت ، نشانی چون دهد؟ ،،، آن بی نشان را ساعتی ،




از رُخ ، جهان پر نور کن ،،، چشمِ فلک ، مخمور کن ،

از جانِ عالَم ، دور کن ،،، این اندهان‌را ساعتی ،




ای صد دَرَج خوشتر زجان ، وصفِ تو نایَد در زبان ،

اِلّا که صوفی گوید آن ،،، پیش آر آن‌را ساعتی ،




یک‌دم بدین‌سو ، رای کن ،،، جان‌را تو شِکَّرخای کن ،

در دیدۂ ما ، جای کن ،،، نورِ عیان را ، ساعتی ،





#مولانا
@Krendan

مگسی بر پرِكاهی نشست كه آن پركاه بر ادرار خری روان بود.
مگس مغرورانه بر ادرار خر كشتی می‌راند و می‌گفت:
من علم دريانوردی و كشتیرانی خوانده‌ام.
در اين كار بسيار مهارت دارم
ببينيد اين دريا و اين كشتي را و مرا كه چگونه كشتی می‌رانم.
او در ذهن حقیر خود بر دريا كشتی می‌راند
آن ادرار، دريای بی‌ساحل به نظرش می‌آمد، و آن برگ كاه، كشتی بزرگ. زيرا آگاهی و بينش او حقیر و اندک بود.

جهان هر كس به اندازه درک و بينش اوست.
آدمِ مغرور و كج انديش مانند اين مگس است. و ذهنش به اندازه درک ادرار الاغ و برگ كاه...

#مولانا
#مثنوی_معنوی
چه خوشی عشق چه مستی ،

چو قدح بر سرِ دستی ،


خُنُک آنجا که نشستی ،

خُنُک آن دیده‌ی جان را ،





ز تو ، هر ذرّه ،،، جهانی ،

ز تو ، هر قطره ،،، چو جانی ،


چو ، ز تو یافت نشانی ،

چه کند نام و نشان را؟ ،




#مولانا
من غصه را شادی کنم
گمراه را هادی کنم

#مولانا
مگسی بر پرِكاهی نشست كه آن پركاه بر ادرار خری روان بود.
مگس مغرورانه بر ادرار خر كشتی می‌راند و می‌گفت:
من علم دريانوردی و كشتیرانی خوانده‌ام.
در اين كار بسيار مهارت دارم
ببينيد اين دريا و اين كشتي را و مرا كه چگونه كشتی می‌رانم.
او در ذهن حقیر خود بر دريا كشتی می‌راند
آن ادرار، دريای بی‌ساحل به نظرش می‌آمد، و آن برگ كاه، كشتی بزرگ. زيرا آگاهی و بينش او حقیر و اندک بود.

جهان هر كس به اندازه درک و بينش اوست.
آدمِ مغرور و كج انديش مانند اين مگس است. و ذهنش به اندازه درک ادرار الاغ و برگ كاه...

#مولانا
#مثنوی_معنوی
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
هر روز دلم در غم تو زارتر است
وز من دل بیرحم تو بی‌زارتر است

بگذاشتیم غم تو نگذاشت مرا
حقا که غمت از تو وفادارتر است


#مولانا
#شهرام_ناظری
هرچه گویی تو اگر تلخ و اگر شور خوش است
گوهر دیده و دل جانی و جان افزایی

سر فروکن که از آن روز که رویت دیدم
دل و جان مست شد و عقل و خرد سودایی

ای که خورشید تو را سجده کند هر شامی
کی بود کز دل خورشید به بیرون آیی

#مولانا
گر در طلبِ خودی ، ز خود بیرون آ...

#مولانا



و گفت دیدار آن بود که جز او را نبینی.

#تذکرةالاولیاء
عطار_نیشابوری
ای که به هنگام درد راحت جانی مرا
وِی که به تلخی‌ فقر گنج روانی مرا

#مولانا
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
آمده‌ام که تا به خود گوش کشان کشانمت
بی دل و بیخودت کنم در دل و جان نشانمت

آمده‌ام که تا تو را جلوه دهم در این سرا
همچو دعای عاشقان فوق فلک رسانمت

آمده‌ام که بوسه‌ای از صنمی ربوده‌ای
بازبده به خوشدلی خواجه که واستانمت

صید منی شکار من گر چه ز دام جسته‌ای
جانب دام بازرو ور نروی برانمت

#مولانا
اجرای زنده #پریسا در دانشگاه استنفورد آمریکا
چیست که هر دَمی چنین، می کَشَدم به سوی او؟
عنبر نی و، مشک نی؛ بوی وی است، بوی او

ای مَه و آفتابِ جان، پرده دری مکن عیان
تا ز فلک فرو درد، پردهٔ هفت توی او

           #مولانا از عزل ۲۱۴۷

                 
گر در طلبِ خودی ، ز خود بیرون آ...

#مولانا



و گفت دیدار آن بود که جز او را نبینی.

#تذکرةالاولیاء
عطار_نیشابوری
گر در طلبِ خودی ، ز خود بیرون آ...

#مولانا



و گفت دیدار آن بود که جز او را نبینی.

#تذکرةالاولیاء
عطار_نیشابوری