اگر بگذشت روز ، ای جان ،
به شب ، مهمانِ مستان شو ،
برِ خویشان و بیخویشان ،
شبی تا روز ، مهمان شو ،
#مولانا
به شب ، مهمانِ مستان شو ،
برِ خویشان و بیخویشان ،
شبی تا روز ، مهمان شو ،
#مولانا
معرفی عارفان
اگر دوریم ، رحمت شو ، وگر عوریم ، خلعت شو ، وگر ضعفیم ، صحّت شو ، وگر دردیم ، درمان شو ، #مولانا
اگر کفریم ، ایمان شو ،
وگر جُرمیم ، غفران شو ،
وگر عوریم ، احسان شو ،
بهشتی ،، باش و ،، رضوان شو ،
#مولانا
وگر جُرمیم ، غفران شو ،
وگر عوریم ، احسان شو ،
بهشتی ،، باش و ،، رضوان شو ،
#مولانا
ای گزیده نقش از نقاش خود
کی جدایی کی جدایی کی جدا
با همه بیگانهای و با غمش
آشنایی آشنایی آشنایی آشنا
#مولانا
کی جدایی کی جدایی کی جدا
با همه بیگانهای و با غمش
آشنایی آشنایی آشنایی آشنا
#مولانا
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
گر بیاید غم بگویم:
آنکه غم میخورد رفت
رو به بازار و رَبابی
از برای من بخر!
ببینید جانِ شادیخواه و شادخوارِ #مولانا که شیفتهی شادی و #سماع و #موسیقی است چه تصویری خلق کرده! غم را در هیات انسانی دیده و گفته اگر چنین انسانی درِ خانهی دلم را بکوبد و بخواهد وارد شود اصطلاحا دست به سرش میکنم و میگویم آن کس که روزگاری خواهان و خریدارِ غم و اندوه بود از اینجا رفت! سپس از غم همچون بندهی خدمتکاری میخواهم به بازار برود و رَبابی برای من بخرد!
گمان نکنم تاکنون کسی غم را از پیِ خرید شادی به بازار فرستاده باشد. چنین کاری تنها از مولانا ساخته است. اوست که میتواند عینِ غم را تبدیل به شادی کند. اِعجاز عشق همین است که مرده را زنده و گریه را خنده میکند. چنان که فرماید:
مرده بُدَم، زنده شدم
گریه بُدَم، خنده شدم
دولت عشق آمد و من
دولتِ پاینده شدم...
آنکه غم میخورد رفت
رو به بازار و رَبابی
از برای من بخر!
ببینید جانِ شادیخواه و شادخوارِ #مولانا که شیفتهی شادی و #سماع و #موسیقی است چه تصویری خلق کرده! غم را در هیات انسانی دیده و گفته اگر چنین انسانی درِ خانهی دلم را بکوبد و بخواهد وارد شود اصطلاحا دست به سرش میکنم و میگویم آن کس که روزگاری خواهان و خریدارِ غم و اندوه بود از اینجا رفت! سپس از غم همچون بندهی خدمتکاری میخواهم به بازار برود و رَبابی برای من بخرد!
گمان نکنم تاکنون کسی غم را از پیِ خرید شادی به بازار فرستاده باشد. چنین کاری تنها از مولانا ساخته است. اوست که میتواند عینِ غم را تبدیل به شادی کند. اِعجاز عشق همین است که مرده را زنده و گریه را خنده میکند. چنان که فرماید:
مرده بُدَم، زنده شدم
گریه بُدَم، خنده شدم
دولت عشق آمد و من
دولتِ پاینده شدم...
ای آنکه هستت در سخن ،،، مستیِ میهایِ کهن ،
دلداریی تلقین بکن ، مر ترجمانرا ساعتی ،
عشقت ، میِ بیچون دهد ،،، در ، می ،،، همه اَفیون نهد ،
مستت ، نشانی چون دهد؟ ،،، آن بی نشان را ساعتی ،
از رُخ ، جهان پر نور کن ،،، چشمِ فلک ، مخمور کن ،
از جانِ عالَم ، دور کن ،،، این اندهانرا ساعتی ،
ای صد دَرَج خوشتر زجان ، وصفِ تو نایَد در زبان ،
اِلّا که صوفی گوید آن ،،، پیش آر آنرا ساعتی ،
یکدم بدینسو ، رای کن ،،، جانرا تو شِکَّرخای کن ،
در دیدۂ ما ، جای کن ،،، نورِ عیان را ، ساعتی ،
#مولانا
دلداریی تلقین بکن ، مر ترجمانرا ساعتی ،
عشقت ، میِ بیچون دهد ،،، در ، می ،،، همه اَفیون نهد ،
مستت ، نشانی چون دهد؟ ،،، آن بی نشان را ساعتی ،
از رُخ ، جهان پر نور کن ،،، چشمِ فلک ، مخمور کن ،
از جانِ عالَم ، دور کن ،،، این اندهانرا ساعتی ،
ای صد دَرَج خوشتر زجان ، وصفِ تو نایَد در زبان ،
اِلّا که صوفی گوید آن ،،، پیش آر آنرا ساعتی ،
یکدم بدینسو ، رای کن ،،، جانرا تو شِکَّرخای کن ،
در دیدۂ ما ، جای کن ،،، نورِ عیان را ، ساعتی ،
#مولانا
⚜ @Krendan ⚜
مگسی بر پرِكاهی نشست كه آن پركاه بر ادرار خری روان بود.
مگس مغرورانه بر ادرار خر كشتی میراند و میگفت:
من علم دريانوردی و كشتیرانی خواندهام.
در اين كار بسيار مهارت دارم
ببينيد اين دريا و اين كشتي را و مرا كه چگونه كشتی میرانم.
او در ذهن حقیر خود بر دريا كشتی میراند
آن ادرار، دريای بیساحل به نظرش میآمد، و آن برگ كاه، كشتی بزرگ. زيرا آگاهی و بينش او حقیر و اندک بود.
جهان هر كس به اندازه درک و بينش اوست.
آدمِ مغرور و كج انديش مانند اين مگس است. و ذهنش به اندازه درک ادرار الاغ و برگ كاه...
#مولانا
#مثنوی_معنوی
مگسی بر پرِكاهی نشست كه آن پركاه بر ادرار خری روان بود.
مگس مغرورانه بر ادرار خر كشتی میراند و میگفت:
من علم دريانوردی و كشتیرانی خواندهام.
در اين كار بسيار مهارت دارم
ببينيد اين دريا و اين كشتي را و مرا كه چگونه كشتی میرانم.
او در ذهن حقیر خود بر دريا كشتی میراند
آن ادرار، دريای بیساحل به نظرش میآمد، و آن برگ كاه، كشتی بزرگ. زيرا آگاهی و بينش او حقیر و اندک بود.
جهان هر كس به اندازه درک و بينش اوست.
آدمِ مغرور و كج انديش مانند اين مگس است. و ذهنش به اندازه درک ادرار الاغ و برگ كاه...
#مولانا
#مثنوی_معنوی
چه خوشی عشق چه مستی ،
چو قدح بر سرِ دستی ،
خُنُک آنجا که نشستی ،
خُنُک آن دیدهی جان را ،
ز تو ، هر ذرّه ،،، جهانی ،
ز تو ، هر قطره ،،، چو جانی ،
چو ، ز تو یافت نشانی ،
چه کند نام و نشان را؟ ،
#مولانا
چو قدح بر سرِ دستی ،
خُنُک آنجا که نشستی ،
خُنُک آن دیدهی جان را ،
ز تو ، هر ذرّه ،،، جهانی ،
ز تو ، هر قطره ،،، چو جانی ،
چو ، ز تو یافت نشانی ،
چه کند نام و نشان را؟ ،
#مولانا
مگسی بر پرِكاهی نشست كه آن پركاه بر ادرار خری روان بود.
مگس مغرورانه بر ادرار خر كشتی میراند و میگفت:
من علم دريانوردی و كشتیرانی خواندهام.
در اين كار بسيار مهارت دارم
ببينيد اين دريا و اين كشتي را و مرا كه چگونه كشتی میرانم.
او در ذهن حقیر خود بر دريا كشتی میراند
آن ادرار، دريای بیساحل به نظرش میآمد، و آن برگ كاه، كشتی بزرگ. زيرا آگاهی و بينش او حقیر و اندک بود.
جهان هر كس به اندازه درک و بينش اوست.
آدمِ مغرور و كج انديش مانند اين مگس است. و ذهنش به اندازه درک ادرار الاغ و برگ كاه...
#مولانا
#مثنوی_معنوی
مگس مغرورانه بر ادرار خر كشتی میراند و میگفت:
من علم دريانوردی و كشتیرانی خواندهام.
در اين كار بسيار مهارت دارم
ببينيد اين دريا و اين كشتي را و مرا كه چگونه كشتی میرانم.
او در ذهن حقیر خود بر دريا كشتی میراند
آن ادرار، دريای بیساحل به نظرش میآمد، و آن برگ كاه، كشتی بزرگ. زيرا آگاهی و بينش او حقیر و اندک بود.
جهان هر كس به اندازه درک و بينش اوست.
آدمِ مغرور و كج انديش مانند اين مگس است. و ذهنش به اندازه درک ادرار الاغ و برگ كاه...
#مولانا
#مثنوی_معنوی
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
هر روز دلم در غم تو زارتر است
وز من دل بیرحم تو بیزارتر است
بگذاشتیم غم تو نگذاشت مرا
حقا که غمت از تو وفادارتر است
#مولانا
#شهرام_ناظری
وز من دل بیرحم تو بیزارتر است
بگذاشتیم غم تو نگذاشت مرا
حقا که غمت از تو وفادارتر است
#مولانا
#شهرام_ناظری
هرچه گویی تو اگر تلخ و اگر شور خوش است
گوهر دیده و دل جانی و جان افزایی
سر فروکن که از آن روز که رویت دیدم
دل و جان مست شد و عقل و خرد سودایی
ای که خورشید تو را سجده کند هر شامی
کی بود کز دل خورشید به بیرون آیی
#مولانا
گوهر دیده و دل جانی و جان افزایی
سر فروکن که از آن روز که رویت دیدم
دل و جان مست شد و عقل و خرد سودایی
ای که خورشید تو را سجده کند هر شامی
کی بود کز دل خورشید به بیرون آیی
#مولانا
گر در طلبِ خودی ، ز خود بیرون آ...
#مولانا
و گفت دیدار آن بود که جز او را نبینی.
#تذکرةالاولیاء
عطار_نیشابوری
#مولانا
و گفت دیدار آن بود که جز او را نبینی.
#تذکرةالاولیاء
عطار_نیشابوری
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
آمدهام که تا به خود گوش کشان کشانمت
بی دل و بیخودت کنم در دل و جان نشانمت
آمدهام که تا تو را جلوه دهم در این سرا
همچو دعای عاشقان فوق فلک رسانمت
آمدهام که بوسهای از صنمی ربودهای
بازبده به خوشدلی خواجه که واستانمت
صید منی شکار من گر چه ز دام جستهای
جانب دام بازرو ور نروی برانمت
#مولانا
اجرای زنده #پریسا در دانشگاه استنفورد آمریکا
بی دل و بیخودت کنم در دل و جان نشانمت
آمدهام که تا تو را جلوه دهم در این سرا
همچو دعای عاشقان فوق فلک رسانمت
آمدهام که بوسهای از صنمی ربودهای
بازبده به خوشدلی خواجه که واستانمت
صید منی شکار من گر چه ز دام جستهای
جانب دام بازرو ور نروی برانمت
#مولانا
اجرای زنده #پریسا در دانشگاه استنفورد آمریکا
چیست که هر دَمی چنین، می کَشَدم به سوی او؟
عنبر نی و، مشک نی؛ بوی وی است، بوی او
ای مَه و آفتابِ جان، پرده دری مکن عیان
تا ز فلک فرو درد، پردهٔ هفت توی او
#مولانا از عزل ۲۱۴۷
عنبر نی و، مشک نی؛ بوی وی است، بوی او
ای مَه و آفتابِ جان، پرده دری مکن عیان
تا ز فلک فرو درد، پردهٔ هفت توی او
#مولانا از عزل ۲۱۴۷
گر در طلبِ خودی ، ز خود بیرون آ...
#مولانا
و گفت دیدار آن بود که جز او را نبینی.
#تذکرةالاولیاء
عطار_نیشابوری
#مولانا
و گفت دیدار آن بود که جز او را نبینی.
#تذکرةالاولیاء
عطار_نیشابوری
گر در طلبِ خودی ، ز خود بیرون آ...
#مولانا
و گفت دیدار آن بود که جز او را نبینی.
#تذکرةالاولیاء
عطار_نیشابوری
#مولانا
و گفت دیدار آن بود که جز او را نبینی.
#تذکرةالاولیاء
عطار_نیشابوری