معرفی عارفان
1.27K subscribers
34.4K photos
12.5K videos
3.22K files
2.78K links
چه گفتم در وفا افزا جفا و جور افزودی
جفا کن جور کن جانا،غلط گفتم خطا کردم

فیض
Download Telegram

کار ما این نیست که به دنبال ناشناخته باشیم.

بلکه درک سردرگمی، آشفتگی و بدبختی در خودمان است!


جیدو_کریشنامورتی
ديـن چيست؟

متنى از لئوناردو_باف پژوهشگر دينى معروف برزيلى:
در ميزگردى که درباره «دين و آزادى» برپا شده بود از دالايى‌لاما با کنجکاوى و البته کمى بدجنسى پرسيدم:

عالیجناب بهترين دين کدام است؟
فکر کردم که او لابد خواهد گفت:
«بودايى» يا «اديان شرقى که خيلى قديمى‌تر از مسيحيت هستند.»
دالايى‌لاما کمى درنگ کرد، لبخندى زد
و به چشمان من خيره شد ... و آنگاه گفت:
«بهترين دين آن است که از شما آدم بهترى بسازد.»
من که از چنين پاسخ خردمندانه‌اى شرمنده شده بودم پرسيدم:
آنچه مرا انسان بهترى مى‌سازد چيست؟
پاسخ داد:
« هر چيز که شما را دل‌رحم‌تر - فهميده‌تر - مستقل‌تر - بى‌طرف‌تر - بامحبت‌تر - انسان دوست‌تر - با مسئوليت‌تر - و اخلاقى‌تر سازد
دينى که اين کار را براى شما بکند بهترين دين است »
من لحظه‌اى ساکت ماندم و به حرف‌هاى خردمندانه
او انديشيدم. به نظر من پيامى که در پشت حرف‌هاى او قرار دارد چنين است:
دوست من!
در واقع آنچه اهميت دارد رفتار تو در خانه
در خانواده - در محل کار - در جامعه و ...
در کلّ جهان است به ياد داشته باش عالم هستى
بازتاب اعمال و افکار ماست.

کار ما این نیست که به دنبال ناشناخته باشیم.

بلکه درک سردرگمی، آشفتگی و بدبختی در خودمان است!


جیدو_کریشنامورتی
‏اعرابی را گفتند زندگی را چگونه می گذرانی؟

اعرابی گفت : نه چنان که خداوند تعالی خواهد و نه چنان که شیطان خواهد و نه چنان که خود خواهم.

به او گفتند چگونه؟
‏اعرابی گفت : از آن جهت که خدای تعالی خواهد عابد باشم و چنان نیستم و شیطان خواهد که کافر باشم و چنان نیستم و خود خواهم که شاد و خوش روزی و دارای ثروت کافی باشم و چنان نیز نیستم.


عبید_زاکانی
               

هر که در بادیهٔ عشق تو سرگردان شد
همچو من در طلبت بی‌سر و بی‌سامان شد

بی سر و پای از آنم که دلم گوی صفت
در خم زلف چو چوگان تو سرگردان شد

هرکه از ساقی عشق تو چو من باده گرفت
بی‌خود و بی‌خرد و بی‌خبر و حیران شد

سالک راه تو بی نام و نشان اولی‌تر
در ره عشق تو با نام و نشان نتوان شد

در منازل منشین خیز که آن کس بیند
چهرهٔ مقصد و مقصود که تا پایان شد

تا ابد کس ندهد نام و نشان از وی باز
دل که در سایهٔ زلف تو چنین پنهان شد


  عطارنیشابوری
نجات موسی از آب‌های نیل؛ 1638
اثری از نیکولا پوسن
موزه لوور، پاریس
.
تشبیه در راه است و از راه است، و جمله‌ی مذاهب خلق منازلِ راه خدا دان. اما در منزل مقام کردن غلط بود.

#نامه_ها #جلد_دوم #نامه_نود_دوم
منزل هرگز مقام نبوَد، و اگر کسی از منزل مقام سازد راه بر وی زده‌ آید.

#نامه_ها #جلد_دوم #نامه_نود_دوم
بیا ساقی آن بادهٔ بی گزند ،

که زاهدفریب است و داناپسند ،




بده می ، که این آتشِ شِرک‌سوز ،

شبِ تیره‌بختان ،،، کند همچو روز ،




رسانَد مگر بادهٔ لاله‌رنگ ،

به سرحدّ بی رنگی‌اَم بی دزنگ ،




#حکیم_پرتوی
تو مشو غره به علمش عهد جو
علم چون قشرست و عهدش مغز او


#مولانای_جان
VID-20240605-WA0127.mp4
7.9 MB
شما اگه عظمت خدا را در زندیگت کمتر میبنی
بیشتر بخدا نزدیک تر شو👌🏻👌🏻
چون درختست آدمی و بیخ عهد
بیخ را تیمار می‌باید به جهد

عهد فاسد بیخ پوسیده بود
وز ثمار و لطف ببریده بود

#مولانای_جان
خان و مان چون خرقه و این حرص‌ریش
حرص هر که بیش باشد ریش بیش


#مولانای_جان
#اصلاحیه

اَهلِ نَماز میشَوَم ، جُمله نیاز میشَوَم
سوی حِجاز میشَوَم "باز مُقابِلَم تویی"

باده ی ناب میشَوَم ، شِعر و کِتاب میشَوَم
یِکسَره خواب میشَوَم ، "باز مُقابِلَم تویی"

هَمرَهِ موج میشَوَم ، راهیِ اوج میشَوَم
فوج به فوج میشَوَم ، "باز مُقابِلَم تویی"

سایه ی ماه میشَوَم ، دَر تَهِ چاه میشَوَم
راهیِ راه میشَوَم ، "باز مُقابِلَم تویی"

توی رَواق میشَوَم ، کُنجِ اُتاق میشَوَم
بَسته به طاق میشَوَم ، "باز مُقابِلَم تویی"

اینهَمه مَرد میشَوَم ، مَخزَنِ دَرد میشَوَم
ساکِت و سَرد میشَوَم ، "باز مُقابِلَم تویی"

اَز هَمه دور میشَوَم ، نقطه ی کور میشَوَم
زِنده به گور میشَوَم ،"باز مُقابِلَم تویی"

هَمدَمِ خار میشَوَم ، بی کَس و یار میشَوَم
بَر سَرِ دار میشَوَم ، "باز مُقابِلَم تویی !

  مولانا

سراینده شیخ داود صمدی عاملی
اگر حبیب توئی مشکلی ندارد عشق
اگر طبیب توئی درد هم دوا دارد ,,,,


جناب محتشم کاشانی
آدمی را خواهی که بشناسی، او را در سخن آر؛ از سخنِ او، او را بدانی...

مولانا
شبلی عارف معروفی به مسجدی رفت كه دو ركعت نماز بخواند. در آن مسجد كودكان درس می خواندند و وقت نان خوردن كودكان بود. دو كودك نزدیك شبلی نشسته بودند.
یكی پسر ثروتمندی بود و دیگری پسر فقیری.
در زنبیل پسر ثروتمند پاره ای حلوا بود و در زنبیل پسر فقیر نان خشك.
پسر فقیر از او حلوا میخواست.
آن كودك می گفت: اگر خواهی كه پاره ای حلوا به تو دهم، سگ من باش و چون سگان بانگ كن.
آن بیچاره بانگ سگ كرد و پسر ثروتمند پاره ای حلوا بدو می داد. باز دیگر باره بانگ میكرد و پاره ای دیگر می گرفت. همچنین بانگ می كرد و حلوا می گرفت.
شبلی در آنان می نگریست و می گریست. كسی از او پرسید:
ای شیخ تو را چه رسیده است كه گریان شده ای؟
شبلی گفت: نگاه كنید كه طمع كاری به مردم چه رسانَد؟
اگر آن كودك بدان نان تهی قناعت می كرد و طمع از حلوای او برمی داشت، سگ همچون خویشتنی نمی شد....

📕برگرفته از کشکول شیخ بهایی
عالم بر مثالِ کوه است.
هر چه گویی از خیر و شر، از کوه همان شنوی.
و اگر گمان بری که من خوب گفتم و کوه زشت جواب داد، محال باشد
که بلبل در کوه بانگ کند،
از کوه بانگ زاغ آید،
یا از بانگ آدمی، بانگ خر...



مولانا
فیه‌ما‌فیه
Nazanin Leili
Shahram Shokoohi
.
باد صبحی به هوایت
ز گلستان برخاست
که تو خوشتر ز گل
و تازه‌تر از نسرینی

#حافظ
گفتار دراز مختصر باید کرد
وز یار بدآموز حذر باید کرد

در راه نگار کشته باید گشتن
و آنگاه نگار را خبر باید کرد

#ابوسعید_ابوالخیر