معرفی عارفان
" نصب تندیس خیام نیشابوری در دانشگاه اوکلاهما آمریکا "
《شبی بر مزار خیام》
#خیام ،بوی عشق دهد خاک کوی تو
امشب ز باده مست ترم کرده بوی تو
امشب به باده خانهی عالم رسیدهام
بیهوده منت از می و مینا کشیدهام
آری چو بخت رهبرم آمد به سوی تو
بس بود بهر مستی من خاک کوی تو
هرگز ز باده این همه مستی ندیدهام
وین سرخوشی ز بادهپرستی ندیدهام
گیسوی سنبل این همه هرساله چین نداشت
سلطان گُل جمال و جلالی چنین نداشت
آری شگفت نیست چو اینجا مزار تست
در این چمن به دیدهی نرگس غبار تست
ذرات این فضا همه مستند و بیقرار
گلهای این چمن همه دارند بوی یار
***
امشب ز جای خیز که مهمان رسیده است
از ره، #عمادِ مست و غزل خوان رسیده است
با یک سری که شور قیامت در آن بُوَد
با یک دلی که دشمن دیرین جان بُوَد
با حالتی خرابتر از کار روزگار
افتاده مست یکه و تنها بر این مزار
مهتابروی باغ سفیداب کرده است
از وجد غنچه خنده به مهتاب کرده است
مستانه باد زلف سمن شانه میزند
خود را به باغ سرخوش و مستانه میزند
از راه دور نالهی مرغی رسد به گوش
مرغی چو من که داده ز کف عقل و صبر و هوش
البته عاشقیست،جدا مانده از حبیب
وین نالهها ز جور حبیب است یا رقیب
با ماه گرمِ درد دل عاشقانهییست
آهنگ او ز خانه خرابی نشانهییست
اینسان که او نوای غمانگیز سر کند
بسیار مشکل است که شب را سحر کند
مستانه سرگذاشتهام من به روی دست
با خویش گرم زمزمهیی سوزناک و مست
گردیده خاطرات مجسم برابرم
وز اشک خود ز هر شبه با آبروترم
***
ای دل به راه عشق، غم هست و نیست،نیست
هستیّ و نیستی به بر عاشقان یکیست
امشب ز باده آتش دل باد میزنم
دیوانه میشوم به خدا داد میزنم
ای اوستاد و رهبرِ مستانِ هوشیار
برخیز میخوریم علیرغم روزگار
برخیز با #عماد دمی همپیاله شو
و ز سیر و گشت مبهم گردون بناله شو
من یک غزل بخوانم از آن عاشقانهها
تو یک ترانه سرکنی از آن ترانهها
گاه از گلوی شیشه برآریم نالهیی
گاهی کشیم ناله و گاهی پیالهیی
باهم، نوای عشق و جنون ساز میکنیم
می میخوریم و مشت فلک باز میکنیم
آنقدر در میان قفس داد میزنیم
کآتش به آشیانهی صیاد میزنیم
***
پروانهوار سوخته، شب را سحر کنیم
با بالهای سوخته باهم سفر کنیم
برخیز باده دارم و این باغ خلوت است
ای میزبان مخواب که دور از فُتُوت است
اما نه، هرکه رفت دگر بار برنگشت
و ز سِرّ خاک تیره، کسی باخبر نگشت
این گیر و دار عمر به غیر از خیال نیست
معلوم نیست،حاصل این گیر و دار چیست
امشب عجب ز باده مرا فکرِ درهمیست
با عالم خیال، مرا باز عالمی ست
ورنه چو خاک گشته دل و آرزوی تو
بیهوده دل کند هوسِ جستوجوی تو
#خیامِ من بخواب که من هم بر آن سرم
کز این قفس به گلشن آزادگان پَرَم
#عماد_خراسانی
قطعه شعر" شبی بر مزار خیام"
از #عماد_خراسانی
بسیار شنیدی و لذت بخش
با خوانش زیبای #عماد_خراسانی
#خیام ،بوی عشق دهد خاک کوی تو
امشب ز باده مست ترم کرده بوی تو
امشب به باده خانهی عالم رسیدهام
بیهوده منت از می و مینا کشیدهام
آری چو بخت رهبرم آمد به سوی تو
بس بود بهر مستی من خاک کوی تو
هرگز ز باده این همه مستی ندیدهام
وین سرخوشی ز بادهپرستی ندیدهام
گیسوی سنبل این همه هرساله چین نداشت
سلطان گُل جمال و جلالی چنین نداشت
آری شگفت نیست چو اینجا مزار تست
در این چمن به دیدهی نرگس غبار تست
ذرات این فضا همه مستند و بیقرار
گلهای این چمن همه دارند بوی یار
***
امشب ز جای خیز که مهمان رسیده است
از ره، #عمادِ مست و غزل خوان رسیده است
با یک سری که شور قیامت در آن بُوَد
با یک دلی که دشمن دیرین جان بُوَد
با حالتی خرابتر از کار روزگار
افتاده مست یکه و تنها بر این مزار
مهتابروی باغ سفیداب کرده است
از وجد غنچه خنده به مهتاب کرده است
مستانه باد زلف سمن شانه میزند
خود را به باغ سرخوش و مستانه میزند
از راه دور نالهی مرغی رسد به گوش
مرغی چو من که داده ز کف عقل و صبر و هوش
البته عاشقیست،جدا مانده از حبیب
وین نالهها ز جور حبیب است یا رقیب
با ماه گرمِ درد دل عاشقانهییست
آهنگ او ز خانه خرابی نشانهییست
اینسان که او نوای غمانگیز سر کند
بسیار مشکل است که شب را سحر کند
مستانه سرگذاشتهام من به روی دست
با خویش گرم زمزمهیی سوزناک و مست
گردیده خاطرات مجسم برابرم
وز اشک خود ز هر شبه با آبروترم
***
ای دل به راه عشق، غم هست و نیست،نیست
هستیّ و نیستی به بر عاشقان یکیست
امشب ز باده آتش دل باد میزنم
دیوانه میشوم به خدا داد میزنم
ای اوستاد و رهبرِ مستانِ هوشیار
برخیز میخوریم علیرغم روزگار
برخیز با #عماد دمی همپیاله شو
و ز سیر و گشت مبهم گردون بناله شو
من یک غزل بخوانم از آن عاشقانهها
تو یک ترانه سرکنی از آن ترانهها
گاه از گلوی شیشه برآریم نالهیی
گاهی کشیم ناله و گاهی پیالهیی
باهم، نوای عشق و جنون ساز میکنیم
می میخوریم و مشت فلک باز میکنیم
آنقدر در میان قفس داد میزنیم
کآتش به آشیانهی صیاد میزنیم
***
پروانهوار سوخته، شب را سحر کنیم
با بالهای سوخته باهم سفر کنیم
برخیز باده دارم و این باغ خلوت است
ای میزبان مخواب که دور از فُتُوت است
اما نه، هرکه رفت دگر بار برنگشت
و ز سِرّ خاک تیره، کسی باخبر نگشت
این گیر و دار عمر به غیر از خیال نیست
معلوم نیست،حاصل این گیر و دار چیست
امشب عجب ز باده مرا فکرِ درهمیست
با عالم خیال، مرا باز عالمی ست
ورنه چو خاک گشته دل و آرزوی تو
بیهوده دل کند هوسِ جستوجوی تو
#خیامِ من بخواب که من هم بر آن سرم
کز این قفس به گلشن آزادگان پَرَم
#عماد_خراسانی
قطعه شعر" شبی بر مزار خیام"
از #عماد_خراسانی
بسیار شنیدی و لذت بخش
با خوانش زیبای #عماد_خراسانی
Telegram
attach 📎
تو که یک گوشٖه چشمت غم عالم ببرد
حیف باشد که تو باشی و مرا غم ببرد
نیست دیگر بخرابات خرابی چون من
باز خواهی که مرا سیل دمادم ببرد؟
#عماد_خراسانی
حیف باشد که تو باشی و مرا غم ببرد
نیست دیگر بخرابات خرابی چون من
باز خواهی که مرا سیل دمادم ببرد؟
#عماد_خراسانی
آن که می داد تو را حسن و نمی داد وفا
کاشکی فکر من عاشق و شیدا می کرد
یا نمی داد تو را اینهمه بیداد گری
یا مرا در غم عشق تو شکیبا می کرد
#عماد_خراسانی
کاشکی فکر من عاشق و شیدا می کرد
یا نمی داد تو را اینهمه بیداد گری
یا مرا در غم عشق تو شکیبا می کرد
#عماد_خراسانی
دلم آشفتهی آن مایهی ناز است هنوز
مرغِ پرسوخته در پنجهی باز است هنوز
جان به لب آمد و لب بر لبِ جانان نرسید
دل به جان آمد و او بر سرِ ناز است هنوز
گرچه بیگانه ز خود گشتم و دیوانه ز عشق
یار، عاشقکش و بیگانهنواز است هنوز
خاک گردیدم و بر آتشِ من آب نزد
غافل از حسرتِ اربابِ نیاز است هنوز
گرچه هر لحظه مدد میدهدم چشمِ پُر آب
دلِ سودازده در سوز و گداز است هنوز
همه خفتند به غیر از من و پروانه و شمع
قصّهی ما دو سه دیوانه دراز است هنوز
گرچه رفتی، ز دلم حسرتِ رویِ تو نرفت
درِ این خانه به امّیدِ تو باز است هنوز
این چه سودا ست "عمادا" که تو در سر داری
وین چه سوزیست که در پردهی ساز است هنوز
#عماد_خراسانی
مرغِ پرسوخته در پنجهی باز است هنوز
جان به لب آمد و لب بر لبِ جانان نرسید
دل به جان آمد و او بر سرِ ناز است هنوز
گرچه بیگانه ز خود گشتم و دیوانه ز عشق
یار، عاشقکش و بیگانهنواز است هنوز
خاک گردیدم و بر آتشِ من آب نزد
غافل از حسرتِ اربابِ نیاز است هنوز
گرچه هر لحظه مدد میدهدم چشمِ پُر آب
دلِ سودازده در سوز و گداز است هنوز
همه خفتند به غیر از من و پروانه و شمع
قصّهی ما دو سه دیوانه دراز است هنوز
گرچه رفتی، ز دلم حسرتِ رویِ تو نرفت
درِ این خانه به امّیدِ تو باز است هنوز
این چه سودا ست "عمادا" که تو در سر داری
وین چه سوزیست که در پردهی ساز است هنوز
#عماد_خراسانی
آن که می داد تو را حسن و نمی داد وفا
کاشکی فکر من عاشق و شیدا می کرد
یا نمی داد تو را اینهمه بیداد گری
یا مرا در غم عشق تو شکیبا می کرد
#عماد_خراسانی
کاشکی فکر من عاشق و شیدا می کرد
یا نمی داد تو را اینهمه بیداد گری
یا مرا در غم عشق تو شکیبا می کرد
#عماد_خراسانی
.
چون نکو می نگرم شمع تو، پروانه توئی
حرم و دیر توئی کعبه و بتخانه توئی
راز شیرینی این عالم افسانه توئی
لب دلدار توئی، طرّه جانان توئی
#عماد_خراسانی
چون نکو می نگرم شمع تو، پروانه توئی
حرم و دیر توئی کعبه و بتخانه توئی
راز شیرینی این عالم افسانه توئی
لب دلدار توئی، طرّه جانان توئی
#عماد_خراسانی
عهد کردم ، این پریشانی ،
دگر ، با کس ، نگویم ،
گفت آخر ، با تو ،، دردم ،
اشکِ گرم و آهِ سردم ،
میروی و ، میروم پیمانه گیرم ،
تا ندانم ،
من #که بودم؟ ،
یا #چه بودم؟ ،
یا #چه هستم؟ ،
یا #چه کردم؟ ،
#عماد_خراسانی
دگر ، با کس ، نگویم ،
گفت آخر ، با تو ،، دردم ،
اشکِ گرم و آهِ سردم ،
میروی و ، میروم پیمانه گیرم ،
تا ندانم ،
من #که بودم؟ ،
یا #چه بودم؟ ،
یا #چه هستم؟ ،
یا #چه کردم؟ ،
#عماد_خراسانی
♡
مستیدو ڪسدارم، من مست و نگارم مست
من داغ چو تابستانم وآن تازه بهارم مست
امشب زده معجونی این مغز پر از سودا
زآنهمشده غممجنون، همصبر و قرارم مست
من عشقم و من ذوقم، من شورم و من شوقم
بر گردن جان طوقی از عشق تو دارم مست
فردا ڪه از این وادے رحلت بودم ناچار
گرد سر تو گردد ذرات غبارم مست
اے شیشە عمرم باش از سنگ حوادث دور
دستی به دعا خوشتر هم با تو برآرم مست
در واقعهاے ڪز آن پرهیز و گریزے نیست
خواهم به برت باشم تا جان بسپارم مست
دیوان و ڪتابم مست در حشر حسابم مست
صحراے بدان پهنا از شور و شرارم مست
گر مست نیام امشب، شرمندە جاویدم
هم عاشق و هم معشوق، هم بادهگسارم مست
هر صفحه ڪه بگشایی ز اوراق ڪتاب من
جز عشق نمیبینی شعر است و شعارم مست
جز عشق نمیگویم، جز عشق نمیجویم
در چرخ جنون چرخم، خود دست و مدارم مست
عیش است و طرب ما را مقصود در این صحرا
تا قد چو ڪمان گردد زین طرفه شڪارم مست
بزمیست مرا در دل از خلد برین خوشتر
ڪو آن ڪه چنین حالی با وے بگذارم مست
ڪو دمخور هشیارے، ڪاین مستی من خواهد
زین باده بسی دارم، دنبال خمارم مست
بیهوده نمیگویم اے آنڪه دلی دارے
یڪ لحظه بیا و باش جاوید ڪنارم مست
#عماد_خراسانی
ترانه مستانه غزل(منتخب غزل معاصر ایران)
مستیدو ڪسدارم، من مست و نگارم مست
من داغ چو تابستانم وآن تازه بهارم مست
امشب زده معجونی این مغز پر از سودا
زآنهمشده غممجنون، همصبر و قرارم مست
من عشقم و من ذوقم، من شورم و من شوقم
بر گردن جان طوقی از عشق تو دارم مست
فردا ڪه از این وادے رحلت بودم ناچار
گرد سر تو گردد ذرات غبارم مست
اے شیشە عمرم باش از سنگ حوادث دور
دستی به دعا خوشتر هم با تو برآرم مست
در واقعهاے ڪز آن پرهیز و گریزے نیست
خواهم به برت باشم تا جان بسپارم مست
دیوان و ڪتابم مست در حشر حسابم مست
صحراے بدان پهنا از شور و شرارم مست
گر مست نیام امشب، شرمندە جاویدم
هم عاشق و هم معشوق، هم بادهگسارم مست
هر صفحه ڪه بگشایی ز اوراق ڪتاب من
جز عشق نمیبینی شعر است و شعارم مست
جز عشق نمیگویم، جز عشق نمیجویم
در چرخ جنون چرخم، خود دست و مدارم مست
عیش است و طرب ما را مقصود در این صحرا
تا قد چو ڪمان گردد زین طرفه شڪارم مست
بزمیست مرا در دل از خلد برین خوشتر
ڪو آن ڪه چنین حالی با وے بگذارم مست
ڪو دمخور هشیارے، ڪاین مستی من خواهد
زین باده بسی دارم، دنبال خمارم مست
بیهوده نمیگویم اے آنڪه دلی دارے
یڪ لحظه بیا و باش جاوید ڪنارم مست
#عماد_خراسانی
ترانه مستانه غزل(منتخب غزل معاصر ایران)
امشب ندانم ای بت زیبا چه میکنی
ما بیتو خون خوریم ، تو بیما چه میکنی؟
گویی که همچو مایی و بی ما بِسَر بَری
برگو که عاشقی و شکیبا چه میکنی؟
یک آسمان ستاره شَبَم زیرِ دامن است
ای ماهِ من بگو که تو شبها چه میکنی؟
خون ریختن به ناحق و با غیر ساختن
امروز میتوانی ، فردا چه میکنی؟
گُل را برای صُحبتِ خار آفریده اند
بیچاره بلبل! این همه غوغا چه میکنی؟
گیرم جَفا کنی و نهانی خطا کنی
با آن دو مَستِ نرگسِ گویا ، چه میکنی؟
گیرم که آه و ناله نهان میکُنی عِماد
با اشکهای دیده یِ رسوا چه میکنی؟
#عماد_خراسانی
ما بیتو خون خوریم ، تو بیما چه میکنی؟
گویی که همچو مایی و بی ما بِسَر بَری
برگو که عاشقی و شکیبا چه میکنی؟
یک آسمان ستاره شَبَم زیرِ دامن است
ای ماهِ من بگو که تو شبها چه میکنی؟
خون ریختن به ناحق و با غیر ساختن
امروز میتوانی ، فردا چه میکنی؟
گُل را برای صُحبتِ خار آفریده اند
بیچاره بلبل! این همه غوغا چه میکنی؟
گیرم جَفا کنی و نهانی خطا کنی
با آن دو مَستِ نرگسِ گویا ، چه میکنی؟
گیرم که آه و ناله نهان میکُنی عِماد
با اشکهای دیده یِ رسوا چه میکنی؟
#عماد_خراسانی
Piri
Mohamd Reza Shajarian
یره گه کار مو و تو دره بالا میگیره
ذره ذره دره عشقت تو دلم جا میگیره
روز اول به خودم گفتم ایم مثل بقی
حالا کمکم میبینم کار دره بالا میگیره
چن شبه واز مث بیس سال پیش ازای مرغ دلم
تو زمستون بهونهی سبزه و صحرا میگیره
چن شبه واز مو دوزم چشمامه تا صبحه به چخت
یا بیک سم بیخودی مات ممنه، را میگیره
تا سحر جل مزنم خواب به سراغم نمیه
هی دلم مثل بچه بهنهی بیجا میگیره
موگومش هر چی که مرگت چیه کوفتی! نمگه
عوضش نق مزنه ذکر خدایا میگیره
پیری و معرکه گیری که مگن حال مویه
دفتر عمر دره صفحهی پینجاه میگیره
او که عاشق شده پنهون مکنه مثل اویه
که سوار شتر و پوشتشه دولا میگیره
کتا کردن دامنا تا بیخ رون، مشتی عماد
دیگه مجنون توی خواب دامن لیلی میگیره
#عماد_خراسانی
آواز استاد جان شجریان💠
ذره ذره دره عشقت تو دلم جا میگیره
روز اول به خودم گفتم ایم مثل بقی
حالا کمکم میبینم کار دره بالا میگیره
چن شبه واز مث بیس سال پیش ازای مرغ دلم
تو زمستون بهونهی سبزه و صحرا میگیره
چن شبه واز مو دوزم چشمامه تا صبحه به چخت
یا بیک سم بیخودی مات ممنه، را میگیره
تا سحر جل مزنم خواب به سراغم نمیه
هی دلم مثل بچه بهنهی بیجا میگیره
موگومش هر چی که مرگت چیه کوفتی! نمگه
عوضش نق مزنه ذکر خدایا میگیره
پیری و معرکه گیری که مگن حال مویه
دفتر عمر دره صفحهی پینجاه میگیره
او که عاشق شده پنهون مکنه مثل اویه
که سوار شتر و پوشتشه دولا میگیره
کتا کردن دامنا تا بیخ رون، مشتی عماد
دیگه مجنون توی خواب دامن لیلی میگیره
#عماد_خراسانی
آواز استاد جان شجریان💠
از تو آنی ، دل دیوانه من غافل نیست
این که در سینه من هست تو هستی دل نیست
آن که بالا و بَرِ زُلف دلاویز تو را
دید و زنجیری زُلف تو نشد عاقل نیست
شرم از موی سپید و رخ پُر چین دارم
ورنه آن کیست که بر چون تو بُتی مایل نیست
مکن آزار دلی را که به جان طالب توست
وانگهش هیچ جز این هدیه نا قابل نیست
آه ای عشق ! چه سود از کشش و کوشش ما
عمر ما عمر حباب است و تو را ساحل نیست
#عماد_خراسانی
این که در سینه من هست تو هستی دل نیست
آن که بالا و بَرِ زُلف دلاویز تو را
دید و زنجیری زُلف تو نشد عاقل نیست
شرم از موی سپید و رخ پُر چین دارم
ورنه آن کیست که بر چون تو بُتی مایل نیست
مکن آزار دلی را که به جان طالب توست
وانگهش هیچ جز این هدیه نا قابل نیست
آه ای عشق ! چه سود از کشش و کوشش ما
عمر ما عمر حباب است و تو را ساحل نیست
#عماد_خراسانی
از تو اے عشق در این دل چہ شررها دارم
یادگار از تو چہ شبها، چہ سحرها دارم
تو مرا والہ و آشفتہ و رسوا ڪردی
تو مرا غافل از اندیشہ فردا ڪردی
گرچہ اے عشق شڪایت ز تو چندان دارم
ڪہ بہ عمرے نتوانم همہ را بشمارم
باز هم گرم از این آتش جانسوز توام
سرخوش از آہ و غم و درد شب و روز توام
ڪاش دائم دل ما از تو بلرزد اے عشق
آندلے ڪز تو نلرزد بہ چہ ارزد اے عشق
#عماد_خراسانی
یادگار از تو چہ شبها، چہ سحرها دارم
تو مرا والہ و آشفتہ و رسوا ڪردی
تو مرا غافل از اندیشہ فردا ڪردی
گرچہ اے عشق شڪایت ز تو چندان دارم
ڪہ بہ عمرے نتوانم همہ را بشمارم
باز هم گرم از این آتش جانسوز توام
سرخوش از آہ و غم و درد شب و روز توام
ڪاش دائم دل ما از تو بلرزد اے عشق
آندلے ڪز تو نلرزد بہ چہ ارزد اے عشق
#عماد_خراسانی
باز آهنگ جنون می زنی ای تار امشب
گويمت رازی در پرده نگهدار امشب
آنچه زان تار سر زلف كشيدم شب و روز
مو به مو جمله كنم پيش تو اظهار امشب
عشق ، همسايه ی ديوار به ديوار جنون
جلوه گر كرده رخش از در و ديوار امشب
هر كجا می نگرم جلوه كند نقش نگار
كاش یک بوسه دهد زین همه رخسار امشب
از فضا بوی دل سوخته ای می آید
تا كه شد باز در آن حلقه گرفتار امشب
سوزی وناله ی بیجا نكنی ای دل زار
خوب با شمع شدی همدل وهمكار امشب
ای بسا شب كه به روز تو نشستيم ای شمع
كاش سوزيم چو پروانه به یکبار امشب
آتش است اين نه سخن،بس كن از اين قصه عماد
ورنه سوزد قلمت دفتر اشعار امشب
#عماد_خراسانی
گويمت رازی در پرده نگهدار امشب
آنچه زان تار سر زلف كشيدم شب و روز
مو به مو جمله كنم پيش تو اظهار امشب
عشق ، همسايه ی ديوار به ديوار جنون
جلوه گر كرده رخش از در و ديوار امشب
هر كجا می نگرم جلوه كند نقش نگار
كاش یک بوسه دهد زین همه رخسار امشب
از فضا بوی دل سوخته ای می آید
تا كه شد باز در آن حلقه گرفتار امشب
سوزی وناله ی بیجا نكنی ای دل زار
خوب با شمع شدی همدل وهمكار امشب
ای بسا شب كه به روز تو نشستيم ای شمع
كاش سوزيم چو پروانه به یکبار امشب
آتش است اين نه سخن،بس كن از اين قصه عماد
ورنه سوزد قلمت دفتر اشعار امشب
#عماد_خراسانی
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
🕊🕊🕊
دلم آشفتهٔ آن مايهٔ نازست هنوز
مرغ پر سوخته در پنجهٔ بازست هنوز
جان به لب آمد و لب بر لب جانان نرسيد
دل به جان آمد و او بر سر نازست هنوز
گرچه بيگانه ز خود گشتم و ديوانه ز عشق
يار عاشق كش و بيگانه نواز است هنوز
خاک گرديدم و بر آتش من آب نزد
غافل از حسرت ارباب نياز است هنوز
گرچه هر لحظه مدد مىدهدم چشم پر آب
دل سودازده در سوز و گداز است هنوز
همه خفتند به غير از من و پروانه و شمع
قصه ما دو سه ديوانه دراز است هنوز
گرچه رفتی ز دلم حسرت روى تو نرفت
در اين خانه به اميد تو بازست هنوز
اين چه سوداست عمادا كه تو در سر دارى
وين چه سوزيست كه در پرده سازست هنوز
#عماد_خراسانی
دلم آشفتهٔ آن مايهٔ نازست هنوز
مرغ پر سوخته در پنجهٔ بازست هنوز
جان به لب آمد و لب بر لب جانان نرسيد
دل به جان آمد و او بر سر نازست هنوز
گرچه بيگانه ز خود گشتم و ديوانه ز عشق
يار عاشق كش و بيگانه نواز است هنوز
خاک گرديدم و بر آتش من آب نزد
غافل از حسرت ارباب نياز است هنوز
گرچه هر لحظه مدد مىدهدم چشم پر آب
دل سودازده در سوز و گداز است هنوز
همه خفتند به غير از من و پروانه و شمع
قصه ما دو سه ديوانه دراز است هنوز
گرچه رفتی ز دلم حسرت روى تو نرفت
در اين خانه به اميد تو بازست هنوز
اين چه سوداست عمادا كه تو در سر دارى
وين چه سوزيست كه در پرده سازست هنوز
#عماد_خراسانی