در هر فلکی مردمکی میبینم
هر مردمکش را فلکی میبینم
ای احول اگر یکی دو میبینی تو
بر عکسِ تو من،دو را یکی میبینم
#مولانای_جان
هر مردمکش را فلکی میبینم
ای احول اگر یکی دو میبینی تو
بر عکسِ تو من،دو را یکی میبینم
#مولانای_جان
"مرده ای باشم به من حق بنگرد
به از آن زنده که باشد دور و رد "
من اگر کمترینِ کمترین ها باشم, اما در بارگاه خداوند ارزشی داشته باشم بهتر از آن است که بهترین نعمت ها را داشته باشم, اما مردود درگاه حق باشم
#مثنوی_مولانا
به از آن زنده که باشد دور و رد "
من اگر کمترینِ کمترین ها باشم, اما در بارگاه خداوند ارزشی داشته باشم بهتر از آن است که بهترین نعمت ها را داشته باشم, اما مردود درگاه حق باشم
#مثنوی_مولانا
تا سر نکنم در سرت ای مایهٔ ناز
کوته نکنم ز دامنت دست نیاز
هرچند که راهم به تو دورست و دراز
در راه بمیرم و نگردم ز تو باز
#حضرت_سعدی
کوته نکنم ز دامنت دست نیاز
هرچند که راهم به تو دورست و دراز
در راه بمیرم و نگردم ز تو باز
#حضرت_سعدی
بود تو اینجا حجاب افتاد و نابودت حجاب
بودونابودت چه خواهی کردچون نقصان توست
چون ز نابود و ز بود خویش بگذشتی تمام
میندانم تا به جز تو کیست کو سلطان توست
هر چه هست و بودوخواهد بود هرسه ذره است
ذره را منگرچو خورشید است کوپیشان توست
#شیخ_عطار_نیشابوری
بودونابودت چه خواهی کردچون نقصان توست
چون ز نابود و ز بود خویش بگذشتی تمام
میندانم تا به جز تو کیست کو سلطان توست
هر چه هست و بودوخواهد بود هرسه ذره است
ذره را منگرچو خورشید است کوپیشان توست
#شیخ_عطار_نیشابوری
و آنكه پایش در ره كوشش شكست
در رسید او را براق و بر نشست
حامل دین بود او ، محمول شد
قابل فرمان بُد او، مقبول شد
تا كنون فرمان پذیرفتی ز شاه
بعد از این فرمان رساند بر سپاه
تا كنون اختر اثر كردی در او
بعد از این باشد امیر اختر او
اگر بنده ای در راه حق بکوشد و آسیب ببیند ، پروردگار برای او براق می فرستد تا مانند پیامبر به پیشگاه او برود ( براق : مرکب حضرت محمد در معراج ، در اینجا به معنی لطف پروردگار است ) . چنین بنده ای اگر تا به حال حامل دین بوده است ( به کمال نرسیده ) از این پس مشیت حق او را میبرد و به منزلی که باید می رساند و اگر تاکنون فرمان حق را می پذیرفت ، اکنون خود پذیرنده ی بارگاه حق است و فرمان حق را به بندگان دیگر میرساند . مرد راه یافته ای است که دیگران را هدایت می کند . دیگر ستارگان و افلاک در او اثری ندارند . او به مشیت الهی بر اختران آسمان هم فرمانروایی دارد .
#مولانای_جان
#مثنوی_معنوی_دفتراول
در رسید او را براق و بر نشست
حامل دین بود او ، محمول شد
قابل فرمان بُد او، مقبول شد
تا كنون فرمان پذیرفتی ز شاه
بعد از این فرمان رساند بر سپاه
تا كنون اختر اثر كردی در او
بعد از این باشد امیر اختر او
اگر بنده ای در راه حق بکوشد و آسیب ببیند ، پروردگار برای او براق می فرستد تا مانند پیامبر به پیشگاه او برود ( براق : مرکب حضرت محمد در معراج ، در اینجا به معنی لطف پروردگار است ) . چنین بنده ای اگر تا به حال حامل دین بوده است ( به کمال نرسیده ) از این پس مشیت حق او را میبرد و به منزلی که باید می رساند و اگر تاکنون فرمان حق را می پذیرفت ، اکنون خود پذیرنده ی بارگاه حق است و فرمان حق را به بندگان دیگر میرساند . مرد راه یافته ای است که دیگران را هدایت می کند . دیگر ستارگان و افلاک در او اثری ندارند . او به مشیت الهی بر اختران آسمان هم فرمانروایی دارد .
#مولانای_جان
#مثنوی_معنوی_دفتراول
آن یكی ریگی كه جوشد آب از او
سخت كمیاب است، رو آن را بجو
هست آن ریگ ای پسر! مرد خدا
کو به حق پیوست ، وز خود شد جدا
آب عذب دین همی جوشد از او
طالبان را زآن حیات است و نمو
غیر مرد حق، چو ریگ خشک دان
کآب عمرت را خورد او هر زمان
آدم ها مثل طبقات شن در زمین دو گونه اند : بعضی از آنها مانند رگه ی شنی هستند که از آن معرفت حق و کمال معنی می تراود . چنین آدمی را باید یافت ( اشاره به پیر ) . غیر از این مردان حق ، گروه دیگری هم هستند که همواره عمر تو را به هدر میدهند
#مولانای_جان
سخت كمیاب است، رو آن را بجو
هست آن ریگ ای پسر! مرد خدا
کو به حق پیوست ، وز خود شد جدا
آب عذب دین همی جوشد از او
طالبان را زآن حیات است و نمو
غیر مرد حق، چو ریگ خشک دان
کآب عمرت را خورد او هر زمان
آدم ها مثل طبقات شن در زمین دو گونه اند : بعضی از آنها مانند رگه ی شنی هستند که از آن معرفت حق و کمال معنی می تراود . چنین آدمی را باید یافت ( اشاره به پیر ) . غیر از این مردان حق ، گروه دیگری هم هستند که همواره عمر تو را به هدر میدهند
#مولانای_جان
زانک تنش خاکی و دل آتشیست
میل سوی جنس بود جنس را
گرد فلک گردد هر اختری
زانک بود جنس صفا با صفا
#مولانای_جان
میل سوی جنس بود جنس را
گرد فلک گردد هر اختری
زانک بود جنس صفا با صفا
#مولانای_جان
زانک وجودست فنا پیش او
شسته نظر از حول و از خطا
مست همیکرد وضو از کمیز
کز حدثم بازرهان ربنا
گفت نخستین تو حدث را بدان
کژمژ و مقلوب نباید دعا
زانک کلیدست و چو کژ شد کلید
وا شدن قفل نیابی عطا
#مولانای_جان
شسته نظر از حول و از خطا
مست همیکرد وضو از کمیز
کز حدثم بازرهان ربنا
گفت نخستین تو حدث را بدان
کژمژ و مقلوب نباید دعا
زانک کلیدست و چو کژ شد کلید
وا شدن قفل نیابی عطا
#مولانای_جان
خامش کردم همگان برجهید
قامت چون سرو بتم زد صلا
خسرو تبریز شهم شمس دین
بستم لب را تو بیا برگشا
#مولانای_جان
قامت چون سرو بتم زد صلا
خسرو تبریز شهم شمس دین
بستم لب را تو بیا برگشا
#مولانای_جان
یار آمد عشق را روز آفتاب
آفتاب آن روی را همچون نقاب
آنک نشناسد نقاب از روی یار
عابد الشمس است دست از وی بدار
#مولانای_جان
آفتاب آن روی را همچون نقاب
آنک نشناسد نقاب از روی یار
عابد الشمس است دست از وی بدار
#مولانای_جان
کو سلیمانی که داند لحن طیر
دیو گرچه ملک گیرد هست غیر
دیو بر شبه سلیمان کرد ایست
علم مکرش هست و علمناش نیست
#مولانای_جان
دیو گرچه ملک گیرد هست غیر
دیو بر شبه سلیمان کرد ایست
علم مکرش هست و علمناش نیست
#مولانای_جان
بِدان که راه خدا نه از جهت راست است و نه از جهت چپ و نه بالا و نه زیر و نه دور و نه نزدیک.
راه خدا در دل است و یک قدم است!
خود را از همه آلودگی ها
"بری و پاك" كن
و بالاترین رذیلت
كه منیت است
و آن اساس تمام بدبختی هاست
از خود "بیرون بریز"
و آن گاه به جوار قرب حركت كن.
#حضرت عین القضات همدانی
راه خدا در دل است و یک قدم است!
خود را از همه آلودگی ها
"بری و پاك" كن
و بالاترین رذیلت
كه منیت است
و آن اساس تمام بدبختی هاست
از خود "بیرون بریز"
و آن گاه به جوار قرب حركت كن.
#حضرت عین القضات همدانی
بیا که دیدهی غمدیده آرزوی تو دارد
به رهگذار سِتادهست و جستوجوی تو دارد
روانِ من به مَه و سال، اشتیاق تو ورزد
زبان من به شب و روز گفتوگوی تو دارد
به هر دلی نبُود منزلِ وفا و محبت
بسی بگشتم؛ این باده را سبوی تو دارد
به بوی موی تو دائم بنفشه بویم و لیکن
کجا بنفشهی این باغ، بوی موی تو دارد؟
به راهِ بادِ سحر هرنفس نشینم و شادم
به این امید که گاهی گذر به کوی تو دارد
به هرکه مینگرم، باشد آرزوی وصالش
به جز «وصال» که پیوسته آرزوی تو دارد...
#وصال_شیرازی
به رهگذار سِتادهست و جستوجوی تو دارد
روانِ من به مَه و سال، اشتیاق تو ورزد
زبان من به شب و روز گفتوگوی تو دارد
به هر دلی نبُود منزلِ وفا و محبت
بسی بگشتم؛ این باده را سبوی تو دارد
به بوی موی تو دائم بنفشه بویم و لیکن
کجا بنفشهی این باغ، بوی موی تو دارد؟
به راهِ بادِ سحر هرنفس نشینم و شادم
به این امید که گاهی گذر به کوی تو دارد
به هرکه مینگرم، باشد آرزوی وصالش
به جز «وصال» که پیوسته آرزوی تو دارد...
#وصال_شیرازی
صد هزاران نام گر بر هم زدی
قصد او و خواه او یوسف بدی
گرسنه بودی چو گفتی نام او
میشدی او سیر و مست جام او
#مولانای_جان
قصد او و خواه او یوسف بدی
گرسنه بودی چو گفتی نام او
میشدی او سیر و مست جام او
#مولانای_جان